۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۴۹۴ بازدید
چرا طبق فرمایش قرآن، انسان از خاک آفریده شده است ولی طبق نظریه علمی انسان تکامل یافته موجودات ساده است، دیدگاههای مختلفی که در این مورد وجود دارد، کدامند و کدام مورد پذیرفته است؟
در میان عالمان دینی و دیگر کسانی که در پی تبیین دیدگاه اسلام درباره نظریه تکامل بر آمده اند، رویکردهای گوناگونی به شرح زیر وجود دارد:
1. ادعای اینکه در قرآن به تکامل تدریجی و تحول انواع و پیوستگی نسلی اشاره شده است؛[ یداللَّه سحابى، خلقت انسان، تهران: شرکت سهامى انتشار، 1375ش، چاپ 13.]
2. رد نظریه تحولی خلقت ؛[ تفسیر المیزان، ج 4، ص 153؛ ج 9، ص 8؛ ج 16، ص 269.]
3. در صورت اثبات نظریه تکامل در مورد دیگر جانداران، انسان حساب جداگانه و مستقلی دارد و پیوستگی نسلی با دیگر حیوانات ندارد؛[ ر.ک:
– جعفر سبحانى، منشور جاوید، ص 94؛
– همو، داروینیسم یا تکامل انواع؛
– محمدتقى مصباح یزدى، خلقت انسان از نظر قرآن، معارف قرآن: خداشناسى، انسانشناسى، کیهان شناسى، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره)، 1380ش، چاپ سوم.]
4. امکان برداشت هر دو نظریه از قرآن؛[ على مشکینى اردبیلى، تکامل در قرآن، تهران: ترجمه حسینى نژاد، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بیتا.]
5. تفکیک زبانی علم و دین.[ علل گرایش به مادیگرى.
براى توضیح بیشتر علاوه بر متون ذکر شده ر.ک:
– احد فرامرز قراملکى، موضع علم و دین در خلقت انسان، تهران: نشرآرایه، 1373ش؛
– مبانى انسان شناسى در قرآن، صص 69 – 87.
– عبدالله جوادى آملى، تفسیر تسنیم، قم: مرکز نشر اسراء، 1384ش، چ چهارم، ج3 ص 511 – 51.]
نظریه دانشمندان، چنان که گفته شد نظریه و فرضیه علمی است نه سخن قطعی و بر فرض آن که درست باشد، مغایرتی بین آن و آیات آفرینش انسان نیست. زیرا بر اساس نظریه زیستشناسان، نسل انسان اولیه به میلیون ها سال پیش باز می گردد؛ اما خلقت حضرت آدم مربوط به حدود 10 هزار سال پیش است.
به عبارت دیگر بر اساس مدارک دین و برخی قراین علمی، انسانهای اولیه همگی از بین رفته اند؛ در قرآن هنگامی که ملائکه در برابر آفرینش حضرت آدم و انسان زمینی عرض کردند:
(((أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء)))[ بقره(2)، آیه 30.]؛
«آیا در آن (زمین) کسی را می گماری که در آن فساد انگیزد و خون ها بریزد؟»
اشاره به انسانهای اولیه داشته اند که بر اثر فساد و خونریزی نسلشان بهطور کامل منقرض شده است. بعضی از روایات نیز این مطلب را تأیید می کنند.[ براى نمونه ر.ک: محمد بن مسعود عیاشى، تفسیر عیاشى، به کوشش رسولى محلاتى، تهران: المکتبة العلمیة الاسلامیه، بى تا، ج 1 ص 29 از امام صادق(علیه السلام)؛ بحار الانوار، ج 60 ص 224 از آن امام بزرگوار و سعید بن هبة الله قطب الدین راوندى، قصص الأنبیاء(علیهم السلام) (للراوندی)، مشهد، مرکز پژوهش هاى اسلامى، 1409ق، چاول، 1جلد، ص 41 ـ 35 از امام امیرالمؤمنین(علیه السلام).]
بنابراین بر فرض اینکه فرضیه تکامل درست باشد، ممکن است مربوط به انسانهای اولیه باشد که پیش از انسان امروزی بر روی زمین می زیسته اند و نسلشان منقرض شده است. گذشته از آن دلایل و مستندات علمی که امروزه کشف شده است، اینکه نسل انسان از میمون یا حیوان دیگری باشد، بهطور جدی مورد مناقشه و سؤال است و برخی شواهد نشان می دهند که چنین تصوری ممکن است غلط باشد و فرضیات جدید منشأ انسان را زمین و خاک می دانند؛ همان گونه که در قرآن آمده است. فرضیه تکامل از روز اول دچار چالشهای جدی از سوی دانشمندان زیست شناس بوده است و بسیاری از صاحب نظران و دانشمندان آن را نپذیرفتند. زیرا اصل در علوم تجربی آن است که بر اساس فرضیات ارایه شده امکان توجیه وضع موجود ممکن باشد.
واقعیت این است که دادههای علمی هیچ گاه تکامل تدریجی موجودات زنده را از یک نوع خاص به نوعی پیشرفته را بهطور قطعی نشان نداده، به ویژه کشف مولکول دی.ان.ای (DNA) جهت عکس فرضیه تکامل را نشان داده است. بنابراین نه داروینیزم و نه نئوداروینیزم و نه فرضیه «تعادل معنادار» (Punctuated Equilibrium) نتوانستند قوانین ژنیتک و بیوفیزیک و بیوشیمی را توجیه کنند و فرضیات آنها تا حدود زیادی مغایر و متناقض با قوانین و کشفیات این علوم است. گذشته از آن سنگواره ها فسیل های به جای مانده نیز خلاف فرضیه تکامل در تمام انحاء آن است. حتی تکامل موجودات زنده از گونه های دریایی نیز نتوانست فرضیه تکامل را بهطور کامل اثبات کند. چنان چه «استفان بنگستون» زیستشناس سوئدی که خود نیز تا حدودی طرف دار نظریه تکامل است، وضع زندگانی موجودات دریایی و تکامل آنها را برای داروین و داروینیزم امری گیج کننده می داند که هنوز نتوانستهاند از گیجی آن خلاص شوند.
مهمترین و ارزشمندترین مدرکی که طرفداران نظریه تکامل ارایه دادهاند، فسیل ماهی ای با قدمت چهار صد و ده میلیون سال است، که آنها مدعی هستند که این فسیل نشان دهنده حالت انتقالی ماهی است که از آب به خشکی منتقل شده است. اما پس از این ادعا طی پنجاه سال گذشته بیش از چهل نمونه از این ماهی صید شده و روشن شد که این ماهی نمونه ای معمولی است و هم اکنون هم در دریاها زندگی میکند.
خلاصه کلام اینکه فرضیه تکامل بر اساس یکسری بازسازیهای باستانشناسانه صورت می گیرد که به تعبیر «پرفسور ارنست ای هوتن» استاد زیستشناس دانشگاه هاروارد: «این بازسازی های ادعا شده از نوع باستانی انسان در صورتیکه چنین بازسازیهایی صحیح باشد، ارزش علمی بسیار کمی دارند و احتمالاً صرفاً برای گمراهی مردم هستند… بنابراین به این بازسازی ها اعتماد نکنید».
بنابراین فرضیه تکامل در خود علم زیستشناسی هم نشان از پیشرفت ندارد و مورد نقض و ابرامهای بسیاری قرار گرفته است و مثل دیگر فرضیات علوم نیست که مورد تأیید همه یا لااقل اکثریت دانشمندان آن رشته قرار گرفته باشد؛ چنان که برای نمونه نظریه نسبیت انیشتین و یا فرضیه کوانتوم مورد اقبال تمام فیزیک دانان است.[ براى اطلاع بیشتر از تناقضات این فرضیه و اشکالات وارده بر آن به کتابهاى زیر مراجعه شود:
– Thi Evolution Deceit، The Scientific Collapse Of Darwinism & Its Ideological Background، 2nd Editon، by Harun Yahya
– For The Men Of Understanding، by Harun Yahya
– In www.Harunyahya.org]
اما بر فرض آن که فرضیه تکامل درست باشد و همه زیستشناسان بر آن اتفاق داشته باشند؛ آیا این فرضیه به الزام، ربطی به آفرینش انسان خواهد داشت؟ زیرا چنان که دیدیم فرضیه تکامل بر این باور است که موجودات زمینی از یک یا چند منشأ خاص بهصورت تدریجی تکامل یافته اند. و این فعل و انفعالات در میلیون ها سال پیش اتفاق افتاده است و نمونه انسانهایی که بازسازی شده اند نیز متعلق به سال های بسیار دور است در حالی که بنا بر اطلاعات دینی، حداکثر از هبوط حضرت آدم ده هزار سال می گذرد. بنابراین در وهله اول و آنچه از زبان و ظاهر قرآن بر میآید این موضوع است که انسان فعلی از نسل آدم است و جسم آدم نیز از خاک آفریده شده است. اما در نهایت آیا این زبان میتواند و بهطور اساسی باید به گونهای با زبان علم، به شکلی مشترک و با سیاقی واحد از حقیقت سخن بگوید؟
به شکلی اصولی، چنان که دیدیم زبان و روش فرضیات علمی، روش خاص تجربه و مشاهده و آزمون است و اهداف عملی را نیز دنبال می کند و با روش قرآن متفاوت است. قرآن و دین وارد مباحث خاص علمی نمی شوند؛ زیرا هدف آنها، چیزی غیر از هدف علوم است و جالب است که بدانیم که داروین صاحب فرضیه تکامل انواع، خود موحد و مسیحی معتقدی بوده است و هیچ گاه نظریه خود را با دین، حتی نظرات تورات درباره آفرینش انسان که متأسفانه آمیخته با خرافات است، متناقض نمی دیده است.
اکنون از میان آرای یاد شده، به اختصار به دیدگاه علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) بهگونهای فهرستوار اشاره میشود:
یک. بهطور اساسی پیوستگی نسلی انسان با دیگر حیوانات، از نظر تجربی ثابت نشده و دلیل علمی قاطع و وفاق و اجماعی بر آن نیست.
دو. آیات قرآن با صراحت و نص قطعی از هیچ یک از دو نظریه ثبات انواع (Fixism) و تحول انواع (Transformism) دم نزده است؛ لیکن ظاهر آیات مربوط به خلقت انسان، با دیدگاه اول انطباق دارد.
سه. ظواهر کتاب و سنت تا زمانی که با حجت برتر دیگری در تعارض نباشد، به حجیت خود باقی است.
چهار. نمی توان از مدلول ظاهری آیات قرآن، در این باره دست کشید.
نتیجه آن که انگاره «تحول انواع»، قابل انتساب به قرآن نیست. از آنجایی که نص قطعی و ضروری نیز برخلاف آن وجود ندارد، در صورت اثبات پیوستگی نسلی انسان با اجداد حیوانی در زیست شناسی، می توان ظواهر آیات قرآن را تأویل کرد؛ لیکن چنین چیزی در علوم اثبات نشده و حجتی معارض ظواهر قرآن وجود ندارد. بنابراین در حال حاضر دلیلی بر تأویل آیات دلالت کننده بر استقلال نسلی انسان وجود ندارد.[ تفسیر المیزان، ج 16، صص 382 – 391.]
1. ادعای اینکه در قرآن به تکامل تدریجی و تحول انواع و پیوستگی نسلی اشاره شده است؛[ یداللَّه سحابى، خلقت انسان، تهران: شرکت سهامى انتشار، 1375ش، چاپ 13.]
2. رد نظریه تحولی خلقت ؛[ تفسیر المیزان، ج 4، ص 153؛ ج 9، ص 8؛ ج 16، ص 269.]
3. در صورت اثبات نظریه تکامل در مورد دیگر جانداران، انسان حساب جداگانه و مستقلی دارد و پیوستگی نسلی با دیگر حیوانات ندارد؛[ ر.ک:
– جعفر سبحانى، منشور جاوید، ص 94؛
– همو، داروینیسم یا تکامل انواع؛
– محمدتقى مصباح یزدى، خلقت انسان از نظر قرآن، معارف قرآن: خداشناسى، انسانشناسى، کیهان شناسى، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره)، 1380ش، چاپ سوم.]
4. امکان برداشت هر دو نظریه از قرآن؛[ على مشکینى اردبیلى، تکامل در قرآن، تهران: ترجمه حسینى نژاد، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بیتا.]
5. تفکیک زبانی علم و دین.[ علل گرایش به مادیگرى.
براى توضیح بیشتر علاوه بر متون ذکر شده ر.ک:
– احد فرامرز قراملکى، موضع علم و دین در خلقت انسان، تهران: نشرآرایه، 1373ش؛
– مبانى انسان شناسى در قرآن، صص 69 – 87.
– عبدالله جوادى آملى، تفسیر تسنیم، قم: مرکز نشر اسراء، 1384ش، چ چهارم، ج3 ص 511 – 51.]
نظریه دانشمندان، چنان که گفته شد نظریه و فرضیه علمی است نه سخن قطعی و بر فرض آن که درست باشد، مغایرتی بین آن و آیات آفرینش انسان نیست. زیرا بر اساس نظریه زیستشناسان، نسل انسان اولیه به میلیون ها سال پیش باز می گردد؛ اما خلقت حضرت آدم مربوط به حدود 10 هزار سال پیش است.
به عبارت دیگر بر اساس مدارک دین و برخی قراین علمی، انسانهای اولیه همگی از بین رفته اند؛ در قرآن هنگامی که ملائکه در برابر آفرینش حضرت آدم و انسان زمینی عرض کردند:
(((أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء)))[ بقره(2)، آیه 30.]؛
«آیا در آن (زمین) کسی را می گماری که در آن فساد انگیزد و خون ها بریزد؟»
اشاره به انسانهای اولیه داشته اند که بر اثر فساد و خونریزی نسلشان بهطور کامل منقرض شده است. بعضی از روایات نیز این مطلب را تأیید می کنند.[ براى نمونه ر.ک: محمد بن مسعود عیاشى، تفسیر عیاشى، به کوشش رسولى محلاتى، تهران: المکتبة العلمیة الاسلامیه، بى تا، ج 1 ص 29 از امام صادق(علیه السلام)؛ بحار الانوار، ج 60 ص 224 از آن امام بزرگوار و سعید بن هبة الله قطب الدین راوندى، قصص الأنبیاء(علیهم السلام) (للراوندی)، مشهد، مرکز پژوهش هاى اسلامى، 1409ق، چاول، 1جلد، ص 41 ـ 35 از امام امیرالمؤمنین(علیه السلام).]
بنابراین بر فرض اینکه فرضیه تکامل درست باشد، ممکن است مربوط به انسانهای اولیه باشد که پیش از انسان امروزی بر روی زمین می زیسته اند و نسلشان منقرض شده است. گذشته از آن دلایل و مستندات علمی که امروزه کشف شده است، اینکه نسل انسان از میمون یا حیوان دیگری باشد، بهطور جدی مورد مناقشه و سؤال است و برخی شواهد نشان می دهند که چنین تصوری ممکن است غلط باشد و فرضیات جدید منشأ انسان را زمین و خاک می دانند؛ همان گونه که در قرآن آمده است. فرضیه تکامل از روز اول دچار چالشهای جدی از سوی دانشمندان زیست شناس بوده است و بسیاری از صاحب نظران و دانشمندان آن را نپذیرفتند. زیرا اصل در علوم تجربی آن است که بر اساس فرضیات ارایه شده امکان توجیه وضع موجود ممکن باشد.
واقعیت این است که دادههای علمی هیچ گاه تکامل تدریجی موجودات زنده را از یک نوع خاص به نوعی پیشرفته را بهطور قطعی نشان نداده، به ویژه کشف مولکول دی.ان.ای (DNA) جهت عکس فرضیه تکامل را نشان داده است. بنابراین نه داروینیزم و نه نئوداروینیزم و نه فرضیه «تعادل معنادار» (Punctuated Equilibrium) نتوانستند قوانین ژنیتک و بیوفیزیک و بیوشیمی را توجیه کنند و فرضیات آنها تا حدود زیادی مغایر و متناقض با قوانین و کشفیات این علوم است. گذشته از آن سنگواره ها فسیل های به جای مانده نیز خلاف فرضیه تکامل در تمام انحاء آن است. حتی تکامل موجودات زنده از گونه های دریایی نیز نتوانست فرضیه تکامل را بهطور کامل اثبات کند. چنان چه «استفان بنگستون» زیستشناس سوئدی که خود نیز تا حدودی طرف دار نظریه تکامل است، وضع زندگانی موجودات دریایی و تکامل آنها را برای داروین و داروینیزم امری گیج کننده می داند که هنوز نتوانستهاند از گیجی آن خلاص شوند.
مهمترین و ارزشمندترین مدرکی که طرفداران نظریه تکامل ارایه دادهاند، فسیل ماهی ای با قدمت چهار صد و ده میلیون سال است، که آنها مدعی هستند که این فسیل نشان دهنده حالت انتقالی ماهی است که از آب به خشکی منتقل شده است. اما پس از این ادعا طی پنجاه سال گذشته بیش از چهل نمونه از این ماهی صید شده و روشن شد که این ماهی نمونه ای معمولی است و هم اکنون هم در دریاها زندگی میکند.
خلاصه کلام اینکه فرضیه تکامل بر اساس یکسری بازسازیهای باستانشناسانه صورت می گیرد که به تعبیر «پرفسور ارنست ای هوتن» استاد زیستشناس دانشگاه هاروارد: «این بازسازی های ادعا شده از نوع باستانی انسان در صورتیکه چنین بازسازیهایی صحیح باشد، ارزش علمی بسیار کمی دارند و احتمالاً صرفاً برای گمراهی مردم هستند… بنابراین به این بازسازی ها اعتماد نکنید».
بنابراین فرضیه تکامل در خود علم زیستشناسی هم نشان از پیشرفت ندارد و مورد نقض و ابرامهای بسیاری قرار گرفته است و مثل دیگر فرضیات علوم نیست که مورد تأیید همه یا لااقل اکثریت دانشمندان آن رشته قرار گرفته باشد؛ چنان که برای نمونه نظریه نسبیت انیشتین و یا فرضیه کوانتوم مورد اقبال تمام فیزیک دانان است.[ براى اطلاع بیشتر از تناقضات این فرضیه و اشکالات وارده بر آن به کتابهاى زیر مراجعه شود:
– Thi Evolution Deceit، The Scientific Collapse Of Darwinism & Its Ideological Background، 2nd Editon، by Harun Yahya
– For The Men Of Understanding، by Harun Yahya
– In www.Harunyahya.org]
اما بر فرض آن که فرضیه تکامل درست باشد و همه زیستشناسان بر آن اتفاق داشته باشند؛ آیا این فرضیه به الزام، ربطی به آفرینش انسان خواهد داشت؟ زیرا چنان که دیدیم فرضیه تکامل بر این باور است که موجودات زمینی از یک یا چند منشأ خاص بهصورت تدریجی تکامل یافته اند. و این فعل و انفعالات در میلیون ها سال پیش اتفاق افتاده است و نمونه انسانهایی که بازسازی شده اند نیز متعلق به سال های بسیار دور است در حالی که بنا بر اطلاعات دینی، حداکثر از هبوط حضرت آدم ده هزار سال می گذرد. بنابراین در وهله اول و آنچه از زبان و ظاهر قرآن بر میآید این موضوع است که انسان فعلی از نسل آدم است و جسم آدم نیز از خاک آفریده شده است. اما در نهایت آیا این زبان میتواند و بهطور اساسی باید به گونهای با زبان علم، به شکلی مشترک و با سیاقی واحد از حقیقت سخن بگوید؟
به شکلی اصولی، چنان که دیدیم زبان و روش فرضیات علمی، روش خاص تجربه و مشاهده و آزمون است و اهداف عملی را نیز دنبال می کند و با روش قرآن متفاوت است. قرآن و دین وارد مباحث خاص علمی نمی شوند؛ زیرا هدف آنها، چیزی غیر از هدف علوم است و جالب است که بدانیم که داروین صاحب فرضیه تکامل انواع، خود موحد و مسیحی معتقدی بوده است و هیچ گاه نظریه خود را با دین، حتی نظرات تورات درباره آفرینش انسان که متأسفانه آمیخته با خرافات است، متناقض نمی دیده است.
اکنون از میان آرای یاد شده، به اختصار به دیدگاه علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) بهگونهای فهرستوار اشاره میشود:
یک. بهطور اساسی پیوستگی نسلی انسان با دیگر حیوانات، از نظر تجربی ثابت نشده و دلیل علمی قاطع و وفاق و اجماعی بر آن نیست.
دو. آیات قرآن با صراحت و نص قطعی از هیچ یک از دو نظریه ثبات انواع (Fixism) و تحول انواع (Transformism) دم نزده است؛ لیکن ظاهر آیات مربوط به خلقت انسان، با دیدگاه اول انطباق دارد.
سه. ظواهر کتاب و سنت تا زمانی که با حجت برتر دیگری در تعارض نباشد، به حجیت خود باقی است.
چهار. نمی توان از مدلول ظاهری آیات قرآن، در این باره دست کشید.
نتیجه آن که انگاره «تحول انواع»، قابل انتساب به قرآن نیست. از آنجایی که نص قطعی و ضروری نیز برخلاف آن وجود ندارد، در صورت اثبات پیوستگی نسلی انسان با اجداد حیوانی در زیست شناسی، می توان ظواهر آیات قرآن را تأویل کرد؛ لیکن چنین چیزی در علوم اثبات نشده و حجتی معارض ظواهر قرآن وجود ندارد. بنابراین در حال حاضر دلیلی بر تأویل آیات دلالت کننده بر استقلال نسلی انسان وجود ندارد.[ تفسیر المیزان، ج 16، صص 382 – 391.]