۱۳۹۲/۱۰/۰۴
–
۲۰۷۲ بازدید
ایا غضب یکی از اسماء الهی می باشد
خیر، خدا اسمی با عنوان غضب ندارد. ولی غضب و سخط از صفات فعلی خدا هستند.
به آن معنا که مردم تصوّر می کنند، خدا نه خشنود می شود نه خشمگین. اینها پندارهای آدمی است که به خدا نسبت می دهد. حتّی خدا به آن معنا که در ذهن برخی مردمان است ، عالم و قادر و … هم نیست. چون اینها از این الفاظ معنایی در ذهن دارند که مربوط می شود به انسان. برای اسناد این الفاظ به خدا ابتدا باید معانی خالص آنها را یافت و آن معانی را به دور از آلایش به وصف مخلوقیّت به خدا نسبت داد. اینکه ما خیال کنیم چون علم کمال ماست پس خدا هم مثل ما عالم است ، راه به بی راهه بردن است. بلی خدا عالم است امّا نه مثل ما ذهن دارد نه از راه مفهوم عالم می شود.رضا و غضب خدا نیز مثل رضا و غضب بشر نیست تا شما بزرگوار چنان نتایجی بگیرید. قیاس حضرت عالی مثل این است که بگویید:چون انسان عقل دارد لذا می تواند هواپیما اختراع کند. ملائک نیز عقل خالصند ؛ پس آنها حتماً هواپیما اختراع نموده اند یا روزی هواپیما اختراع خواهند کرد. یا بگویید: انسان چشم دارد ؛ لذا می تواند رنگ قرمز گلها را ببیند. زنبور نیز چشم دارد. پس زنبور نیز می تواند رنگ قرمز گلها را ببیند. در حالی که طبق یافته های دانشمندان ، زنبورها نمی توانند رنگ مرئی گلها را ببینند بلکه آنها طیفی از نور را می بینند که برای ما قابل دیدن نیست. این را می گویند: قیاس مع الفارق.
باید توجّه داشت که کمال بودن امری برای یک موجود ، به این معنی نیست که آن امر برای موجود دیگر نیز کمال محسوب شود. برای مثال ، شاخک داشتن ، کمال برای بسیاری از حشرات می باشد ، امّا این امر ، کمال انسان محسوب نمی شود. پس باید متوجّه بود که کمال بودن یک صفت برای انسان ، دلیل نمی شود که آن صفت ، در حقّ خداوند متعال نیز کمال باشد. امام باقر (ع) فرمودند: « کلّما میزتموه بأوهامکم فی أدق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود إلیکم و لعل النمل الصغار تتوهم أن لله تعالى زبانیتین فإن ذلک کمالها و یتوهم أن عدمها نقصان لمن لا یتصف بهما و هذا حال العقلاء فیما یصفون الله تعالى به ــــــ هر آنچه که شما آن را بازشناسی می کنید در اوهام خودتان در دقیقترین معانی اش ، مخلوق و مصنوعی است مثل خودتان ؛ که به خودتان باز می گردد. چه بسا مورچه ی ریز ، خیال می کند که همانا برای خداوند متعال نیز دو تا شاخک است. چرا که شاخک داشتن کمال خودش است و خیال می کند که شاخک نداشتن نقصان است برای آنکه شاخک ندارد. حالِ عقلا نیز در توصیف خداوند متعال به همین گونه است. » (بحار الأنوار ، ج 66، ص293)
تمام اوصاف بشری ، مثل ذات خود انسان ، مخلوق خدا بوده ، ممکن الوجودند ؛ در حالی که اوصاف ذاتی خداوند متعال ، عین ذات او بوده ، واجب الوجود می باشند. پس خداوند سبحان ، منزّه از آن است که متّصف به اوصاف مخلوقات خویش باشد. چرا که لازمه ی این امر ، ممکن الوجود شدن خداست. امیرمومنان (ع) در خطبه اوّل نهج البلاغه می فرمایند: « کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ ـــــــ کمال اخلاص ، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است ، زیرا هر صفتى نشان مى دهد که غیر از موصوف ، و هر موصوفى گواهى مى دهد که غیر از صفت است. پس کسى که خدا را با صفت مخلوقات تعریف کند او را به چیزى نزدیک کرده ، و با نزدیک کردن خدا به چیزى ، او را دو تا شمرده است ( یا برای او دومی شمرده است) ؛ و آنکه دو خدا قائل شده ( یا برای خدا دومی قائل شده ) ، اجزایى براى او تصوّر نموده ؛ و کسی که براى خدا جزء قائل شود، او را نشناخته است»
پس باید مراقب بود که اشتراک الفاظ بین اوصاف خدا و اوصاف بشری ما را دچار نتیجه گیری های مغالطه آمیز نکند.
ــ رضا و غضب خدا
1ـ به حکم براهین عقلی ، ذات خداوندی از هر تغییری منزّه است ؛ چون هر موجودی که متغیّر و اثرپذیر باشد ، ممکن الوجود می باشد ؛ در حالی که خدا یعنی واجب الوجود. لذا تأثیر پذیری و انفعال ، در ذات خدا راه ندارد ؛ و محال است مخلوقات در ذات خدا تأثیر بگذارند. پس فرض خدایی که اثرمی پذیرد ، فرضی است متناقض ؛ مثل فرض مربّع سه ضلعی. بنابراین نه رضایت خدا ، از سنخ تأثیر پذیری و انفعال است و نه غضب او . پس اگر کسی خدایی را فرض کند که رضا و غضب او از سنخ اثرپذیری است ، اساساً چیزی را خدا دانسته که نمی تواند خدا (واجب الوجود) باشد. بنا بر این ، هر جا از ظاهر آیات چنین توهّمی برای خواننده حاصل شد که گویی خدا اثرپذیر می باشد ، باید بداند که آن آیات جزء آیات متشابه می باشند. پس منطقاً حقّ ندارد آنها را حمل بر معنای ظاهری کند ؛ بلکه باید آنها را به آیات محکم یا سخن راسخان فی العلم (معصومین) یا براهین عقلی عرضه نموده و تفسیر درست آنها را بیابد. و اگر کسی غیر این کند ، به حکم آیه ی هفتم آل عمران ، جزء « فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ » خواهد بود ؛ چه بداند و چه نداند.
2ـ خداوند متعال وجود صرف و صرف وجود می باشد ؛ و تمام اوصاف ذاتی او ـ مستقیم یا با واسطه ـ از همین وجود صرف انتزاع شده اند. لذا کثرت مفهومی صفات ذات ناشی از محدودیّت فهم انتزاع کننده است ؛ و الّا ذات او یک حقیقت بیش نیست و تمام اوصاف ذاتی او نیز در حقیقت به همان یک حقیقت بازگشت می کنند. لذا گفته می شود: « صفات ذاتی خدا عین ذات او هستند» ؛ یعنی همگی نمودهای گوناگون وجود صرفند که محدودیّت فهم بندگان موجب کثرت مفهومی آنها شده است. صفات فعلی خدا نیز از فعل او (مخلوقات) انتزاع می گردند که بازگشت آنها نیز به صفتی ذاتی است.
امّا رضا و غضب خدا ، از صفات فعلی او هستند ؛ و صفات فعلی خدا ، از نسبتی که بین خدا و فعل او (مخلوقات) وجود دارد انتزاع می شوند. همانطور که صفات و اسماء فعلی انسان نیز از رابطه ی بین انسان و فعلش انتزاع می شوند ؛ مثلا وقتی کسی فعلش درست کردن وسائلی مثل در و پنجره و … از چوب است ، به اعتبار فعلش به او نجّار گفته می شود ؛ یا اگر کسی کارش با آهن است او را آهنگر می گویند؛ امّا نه نجّار بودن جزء ذات انسان است نه آهنگر بودن ؛ آنچه در ذات انسان است فعّال بودن (ایجاد فعل کردن)است ؛ نجّاری و آهنگری در اصل ، صفت انسان نیستند بلکه عین خودفعل او هستند ؛ لذا ما از فعل انسان اسمهایی مثل نجّار و آهنگر را انتزاع نموده و به انسان نسبت می دهیم نه از ذات او . انتزاع صفات و اسماء فعلی خدا نیز به همین ترتیب از نسبت خدا به فعلش انتزاع می شوند ؛ و فعل خدا همان مخلوقات است. بنا براین با صرف نظر از وجود مخلوقات نه رضا برای خدا معنی دارد نه غضب . به عبارت دیگر رضای خدا و غضب او عین خود مخلوق است ؛ لکن از آن جهت که این مخلوق رابطه ای با خدا دارد ،از آن مخلوق ،صفت و اسمی فعلی برای خدا انتزاع می کنیم.
3 ـ امّا نحوه ی انتزاع رضا و غضب خدا چگونه است؟
خداوند متعال حکیم است ؛ و کار حکیم هدفمند و غایت دار است ؛ لذا هر موجودی در عالم ،دارای هدف و غایتی مشخص است. انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست ؛ اما تفاوتی عمده بین انسان و دیگر موجودات وجود دارد ؛ و آن تفاوت این است که دیگر موجودات به صورت طبیعی و غریزی به سوی هدف خود به پیش می روند ولی سیر انسان به سوی هدف مطلوب خویش حرکتی ارادی است ؛ لذا اگر خود انسان ،خواست به آن هدف مشخصی که خداوند متعال ، انسان را برای آن آفریده است می رسد؛و آن هدف ، رسیدن انسان به مقام عبودیت و قرب الهی ؛ و اگر نخواست ، در این مسیر سیر نمی کند ؛ و در نتیجه به قرب الهی نمی رسد و از هدف انسانی دور می افتد . بنا بر این انسان به سبب داشتن اختیار ویژه در انتخاب هدف ،دو راه در پیش روی خود دارد ؛ که یکی به سوی خدا ( کمال محض ) و دیگری در جهت عکس آن به سوی نقص وجودی است؛ پس افراد انسان همه از یک نقطه ( انسان بالقوه بودن ) شروع به حرکت می کنند ؛ ولی در اثر سیر اختیاری خودشان به دو گونه موجود تبدیل می شوند ؛ گروهی الهی می شوند و گروهی دیگر غیر الهی ؛ خداوند متعال در این باره می فرماید:« إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّاکَفُوراً: ما راه را به او (انسان )نشان دادیم، خواه شاکر باشد(و راه درست را طیّ کند) یا ناسپاسی کند (در جهت عکی حرکت نماید). » (الإنسان:3)
آنگاه ما ، نسبت این دو گروه را به خدا لحاظ کرده ، از یکی صفت رضا و از دیگری صفت غضب را انتزاع می کنیم ؛ و می گوییم انسانهای الهی که به هدف خلقت خود(قرب الهی) رسیده اند مورد رضایت خدا هستند و انسانهای غیر الهی که به هدف خلقت خود نرسیده اند مورد غضب خدا هستند ؛ بنا بر این رضای خدا یعنی رو به خدا کردن و از نور الهی بهره بردن ؛ و غضب خدا یعنی پشت به خدا کردن و از نور الهی بی بهره شدن. آنکه از حیث وجودی به خدا نزدیک است (رتبه ی وجودی بالاتری دارد) ، فیض بیشتری می گیرد و آنکه در رتبه ی دورتری واقع شده ، فیض کمتری می گیرد. از این فیض گیری بیشتر تعبیر می شود به رضای خدا و از آن فیض گیری کمتر تعبیر می شود به غضب خدا.
خداوند متعال همواره فیّاض است و بی هیچ تغییری دائماً فیض می رساند. لکن آنکه نزدیک است و رو به خدا بیشتر فیض می گیرد ؛ و از اینجا رضایت خدا انتزاع می گردد ؛ و آنکه دور است و پشت به خدا ، یا فیض نمی گیرد یا کم فیض می گیرد ؛ که از این نیز غضب خدا انتزاع می شود. پس ذات خدا تغییری نمی کند ؛ بلکه از موقعیّت بنده نسبت به خداست که رضا و غضب خدا در حقّ او انتزاع می گردد. فیض عامّ خدا چون دریاست که اگر کسی شناگر و غواّص باشد و در آن شنا و غوص کند و به مروارید دست پیدا کند، در رحمت است و کیف می کند ؛ و اگر شنا بلد نباشد و در آن بیفتد ، همان دریا بی هیچ تغییری برای او نقمت و عذاب خواهد بود. اینجاست که اوّلی می گوید: دریا چه زیبا و دل انگیز و مهربان است ! و دومی می گوید:دریا چه غضبناک و دهشتناک است. دریا یکی است ؛ تفاوت این دو شخص است که موجب می شود برای دریا دو صفت متضادّ انتزاع کنیم.
5 ـ همه ی مخلوقات خدا ؛ تکویناً در مسیر خدا و رو به سوی او در حرکتند ؛ « آسمانهاى هفتگانه و زمین و کسانى که در آنها هستند، همه تسبیح او مى گویند؛ و هر موجودى، تسبیح و حمد او مى گوید؛ ولى شما تسبیح آنها را نمى فهمید؛ او بردبار و آمرزنده است.» (الإسراء : 44). در این میان ، تنها بعضی از انسانها و جنّها هستند که از حیث اختیاری در مسیر عکس اراده ی تشریعی خدا حرکت می کنند ؛ و روشن است که نتیجه ی قهری چنین حرکتی در نهایت تصادم با نظام هستی خواهد بود ؛ همه ی هستی با اراده ی خدا به سوی او باز می گردند ؛« أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ »(الشورى: 53) و کسی قادر نیست در مقابل این قافله ی هستی مقاومت کند. اگر کسی هم بتواند مدتی در مسیر عکس رودخانه ی هستی شنا کند در نهایت خسته شده و خود را تباه خواهد ساخت. لذا هر عذاب الهی که به انسان بدکار می رسد ناشی از این است که او مسیری برخلاف اراده الهی (رضای الهی) را طی می کند؛ لذا این عذابها ناشی از انتخاب غلط مسیر است و نتیجه ی وضعی آن است. نه اینکه خدا او را عذاب نماید. انسان بدکار مثل کسی است که در خیابانی یک طرفه و شلوغ ، در مسیر خلاف حرکت می کند ؛ روشن است که چنین کسی دیر یا زود دچار تصادف خواهد شد. احکام شریعت نیز در حقیقت چیزی جر بیان قوانین حاکم بر عالم هستی نیستند. این احکام همانند علائم راهنمایی و رانندگی هستند که در ظاهر امر و نهی می کنند ولی در حقیقت از واقع خارجی خبر می دهند. پس آنکه خلاف می رود مورد غضب است ؛ یعنی راهی را می رود که به ضرر اوست.