اسماعيل عليه السلام فرزند بزرگ ابراهيم عليه السلام، نياى عرب حجاز «1» و جدّ اعلاى پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله «2»، از پيامبران الهى و ملقّب به ذبيح اللّه است.
اسماعيل واژه اى غير عربى و معرّبِ «اشمائيل» در سريانى است و از همين راه به عربى وارد شده «3» و اصل آن واژه عبرى «يشمَع» به معناى يَسمَع و «أيل» به معناى اللّه بوده و بر اساس لغت مصريان «اسماعين» خوانده شده است. در سبب اين نامگذارى گفته اند: ابراهيم هنگام درخواست فرزند از خدا دو كلمه اشمع و ايل به معناى «خدايا دعايم را اجابت كن» را به كار برد و چون خداوند به او فرزند داد او را به همان جمله ناميد. «4» مطيع خدا، يا هديه الهى نيز معانى ديگرى است كه براى آن گفته اند؛ ولى اين دو معنا دور از حقيقت دانسته شده است.«5» بر پايه نقل تورات فرشته اى به هاجر گفت: به زودى داراى پسر می شوى. نام او را اسماعيل بگذار، زيرا خداوند دعاى تو را شنيد. «6»
جدّ نهم اسماعيل نوح عليه السلام «7»، مادرش هاجر، بانويى مصرى «8» و كنيز ساره همسر ديگر ابراهيم بود. چون ساره نازا بود هاجر را به همسرى ابراهيم داد تا از او داراى فرزند شود. «9» ابراهيم هنگام ولادت اسماعيل 86، 87، 90، 99 يا 117 سال داشت. «10» برخی اسماعيل را نياى همه عرب دانسته اند «11»؛ ولى مشهور نسب شناسان او را پدر عرب حجاز می دانند كه عرب «مُسْتَعْرِبَه» گفته می شوند، زيرا عرب «عاربه» كه عمالقه و جُرْهُم از آنان بودند پيش از اسماعيل می زيستند. «12» اسماعيل ابتدا با دخترى از جُرْهُم ازدواج كرد و پس از مدتى وى را به سفارش ابراهيم كه رفتار او را نپسنديده بود طلاق داد و دختر مضاضِ جُرهُمى را به ازدواج خود درآورد و از او داراى 12 يا 13 پسر شد. «13» وى 4 زن ديگر را به همسرى گرفت و از هريك داراى 4 پسر شد. فرزندان اسماعيل تا زمان عدنان بن داود پيوسته از بزرگان و واليان امر و حافظان «14» كعبه بودند، امور دينى و حجّ را براى مردم اقامه می كردند و هرگز بت نپرستيدند. «15»
به گزارش روايات و تاريخ، اسماعيل داراى شانه هايى پهن، قامتى بلند، انگشتانى نيرومند و بينى كشيده اى بود، با دشمنان خدا به شدّت می جنگيد، در راه خدا از سرزنش ديگران هراسى نداشت و به وعده خود عمل می كرد «16»، طبعى كريم و خلقى نيكو داشت «17»، بر كعبه پرده آويخت، عمامه بر سر نهاد و حاجيان را طعام داد «18» و زبان عربى را از قبايل جُرْهُم آموخت؛ ولى اوّل كسى بود كه به عربى فصيح سخن گفت. «19» از رسول اكرم صلى الله عليه و آله در فضيلت وى نقل شده كه خداوند از فرزندان ابراهيم، اسماعيل را برگزيد. «20»
واژه اسماعيل 12 بار در قرآن آمده و به نظر بيشتر مفسران، چون طبرى، طبرسى، فخررازى و سيوطى «21» اسماعيل صادق الوعد در آيات 54- 55 مريم/ 19 مانند ساير موارد همان اسماعيل پسر ابراهيم عليهما السلام است: «واذكُر فِى الكِتبِ اسمعيلَ انَّهُ كانَ صادِقَ الوَعدِ وكانَ رَسولًا نَبيّا وكانَ يَأمُرُ اهلَهُ بِالصَّلوةِ والزَّكوةِ وكانَ عِندَ رَبّهِ مَرضيّا» (ظ اسماعيل صادق الوعد)؛ همچنين در آيه «واسمعيلَ وادريسَ وذَا الكِفلِ كُلٌّ مِنَ الصبِرين» (انبياء/ 21، 85) از اسماعيل فرزند ابراهيم با وصف «صابر» ياد شده است كه به نظر برخى مقصود صبر بر ذبح است. «22» افزون بر اين آيات، به نظر بيشتر مفسران، آيات 101- 107 صافّات/ 37 كه به داستان ذبح فرزند ابراهيم عليه السلام پرداخته نيز درباره اسماعيل عليه السلام است. «23»
اسماعيل در تورات:
تورات ماجراى اسماعيل را چنين گزارش كرده است: چون ابراهيم از سارا صاحب فرزندى نشد به پيشنهاد او با كنيزش هاجر ازدواج كرد و خداوند در سن 86 سالگى از هاجر فرزندى به او عطا كرد و او را اسماعيل نام نهادند. به سبب تولد اسماعيل سارا به كنيز خود حسد ورزيد و از ابراهيم خواست هاجر و فرزندش را از خود دور كند. هاجر فرزند خود را برداشت و روانه مصر گرديد در ميان راه گرفتار گرما و تشنگى شديدى شدند و فرزند خود را در حال مرگ ديد؛ ولى به صورت معجزه آسايى نجات يافتند و در بيابانى به نام «پاران» سكونت يافتند. پس از مدتى اسماعيل صيادى قوى بازو گرديد و با دخترى مصرى ازدواج كرد و از او داراى 12 پسر شد كه هر يك رئيس يكى از طوايف عرب گرديد؛ همچنين خداوند به اسماعيل دخترى داد كه به همسرى پسر عموى خود «عيصو» درآمد. «24»
هاجر و اسماعيل در مكه:
با ولادت اسماعيل، ساره سخت اندوهگين شد. «25» گفته اند: اسحاق در سه سالگى كنار پدر بود، كه اسماعيل نزد آنان آمد و ابراهيم او را به جاى اسحاق نشاند. «26» نيز نقل شده است كه اسماعيل در دويدن از اسحاق پيشى گرفت. ابراهيم او را در آغوش فشرد و اسحاق را در كنار خود جاى داد. ساره ناراحت شد و گفت: هاجر و فرزندش را از من دور كن. «27» ابراهيم، اسماعيل و مادرش را به فرمان خدا با راهنمايى جبرئيل در مكه ساكن ساخت. «28» در بازگشت، كنار كوه «كداء» (در ذى طوى) به آنان رو كرد و خطاب به خداوند گفت: پروردگارا برخى از فرزندان خود را در درّه اى بی كشت، سكونت دادم تا نماز را بر پا دارند. از تو می خواهم تا دلهاى مردم را به سوى آنان گرايش داده، از محصولات، آنان را روزى دهى: «رَبَّنا انّى اسكَنتُ مِن ذُرّيَّتى بِوادٍ غَيرِ ذى زَرعٍ عِندَ بَيتِكَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلوةَ فَاجعَل افِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوى الَيهِم وارزُقهُم مِنَ الثَّمَرتِ لَعَلَّهُم يَشكُرون» (ابراهيم/ 14، 37) «29» و در بازگشت «30» با خداوند مناجات كرد و او را به پنهان و آشكار خود آگاه دانست: «رَبَّنا انَّكَ تَعلَمُ ما نُخفى وما نُعلِنُ وما يَخفی عَلَى اللَّهِ مِن شَیءٍ فِى الارضِ ولا فِى السَّماء». (ابراهيم/ 14، 38)
بعضى روايات انگيزه اين هجرت را ذبح اسماعيل می داند. «31» بعدها نيز ابراهيم بر اقامت اسماعيل در كنار بيت سفارش كرد تا به مردم حجّ و مناسكشان را بياموزد و وى را از فزونى و نيكى نسلش خبر داد. «32» طبق برخى روايات انتقال اسماعيل به مك ه در سن دو سالگى بوده است. «33»
هاجر و اسماعيل در آن سرزمين بی آب و كشت و وحشتزا ماندند. هاجر در پى آب متوجه كوه صف ا و سپس كوه مرو ه شد. اين آمد و شد 7 بار تكرار شد و در هر بار در وادى صفا سرابى می ديد «34» و صدايى از سوى صفا و مروه می شنيد. «35» بار هفتم كه به سوى فرزندش بازگشت در محل كنونى چاه زمزم آبى در زير پا «36» يا دست «37» كودكش جارى ديد و به نقلى در كنار اسماعيل پرنده اى با پايش زمين را كنكاش می كرد كه ناگاه آب بيرون آمد. «38» پس از مدتى به بركت جوشش آب گروهى جُرْهُمى كه از نزديكى آنجا می گذشتند پس از آگاهى از وجود چشمه، با اجازه از هاجر در آن مكان اقامت گزيدند. «39»
ابراهيم كه براى ديدار همسر و فرزندش پيوسته به آنجا می رفت «40»، در سومين بار با ديدن جمعيت انبوه در اطراف آنان بسيار شادمان شد. «41» به نقلى هنگامى كه ابراهيم آمد هاجر از دنيا رفته بود. عمر اسماعيل را هنگام وفات مادرش 20 سال ذكر كرده اند. «42»
نقش اسماعيل در بناى كعبه:
خداوند به ابراهيم فرمان داد تا كعبه را بنا كند و از اسماعيل يارى گيرد. به وسيله جبرئيل، سكينه «43» كه باد نيكويى است يا ابرى كه سايه افكنده بود، محدوده بيت را مشخص كرد: «واذ بَوَّأنا لِابرهيمَ مَكانَ البَيتِ». (حجّ/ 22، 26) ابراهيم و اسماعيل به ساختن كعب ه پرداختند. اسماعيل سنگ می آورد و ابراهيم بنا می كرد. «44» هنگام بالا بردن پايه هاى خانه دست به دعا برداشته از خدا خواستند اين عمل را از آنان بپذيرد و آنان را تسليم خود سازد و از نسل آنها امتى فرمانبردار خدا پديد آورد؛ همچنين از ميان آنها پيامبرى برانگيزد تا آيات خدا را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكشان سازد: «رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا انَّكَ انتَ السَّميعُ العَليم رَبَّنا واجعَلنا مُسلِمَينِ لَكَ ومِن ذُرّيَّتِنا امَّةً مُسلِمَةً لَكَ وارِنا مَناسِكَنا وتُب عَلَينا انَّكَ انتَ التَّوّابُ الرَّحيم رَبَّنا وابعَث فيهِم رَسولًا مِنهُم يَتلوا عَلَيهِم ءايتِكَ ويُعَلّمُهُمُ الكِتبَ والحِكمَةَ ويُزَكّيهِم انَّكَ انتَ العَزيزُ الحَكيم». (بقره/ 2، 127- 129)
مقصود از بعثت پيامبرى از فرزندان ابراهيم در آيه، پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله است و بر همين اساس، به نقلى رسول اكرم وجود خود را اجابت خواسته پدرش ابراهيم می دانست. «45»
خداوند افزون بر بناى كعبه، ابراهيم و اسماعيل را به تطهير آن نيز فرمان داده است.
مقصود از تطهير ممكن است پاك كردن از بتان، شرك و نجاسات يا بنياد نهادن آن بر طهارت و پاكى باشد. «46»
چون ديوار كعبه را تا جايگاه حَجَر بالا بردند، ابراهيم از اسماعيل خواست سنگ زيبايى پيدا كند تا در آنجا قرار دهد. پس از آنكه اسماعيل دو بار سنگى آورد و ابراهيم آن را نپسنديد، جبرئيل سنگى سياه فرود آورد و در جايگاهش قرار داد. «47» بر پايه روايات، خداوند به پاداش بناى كعبه، اسب را به ابراهيم و اسماعيل عطا كرد. «48» تا آن زمان اسبان عربى وحشى بودند. خداوند به او فرمود: به تو گنجى داده ام كه به هيچ كس نداده ام، پس ابراهيم و اسماعيل به منطقه اجياد رفته و اسبان را طلبيدند. در سرزمين عرب همه اسبان حاضر و رام آنان شدند. «49»
ذبح اسماعيل:
خداوند ابراهيم را به داشتن فرزندى بردبار مژده داد. پس از آنكه فرزند به حدّ كار و تلاش رسيد، ابراهيم او را از رؤياى خود درباره ذبح وى خبر داد و نظرش را جويا شد.
فرزند بی درنگ پدر را به امتثال فرمان ذبح فراخواند. هنگامى كه هر دو براى امتثال آن آماده شدند و فرزند را براى ذبح بر پيشانى افكند از سوى خدا ندا آمد: اى ابراهيم به رؤياى خود حقيقت دادى و آن آزمايشى روشن براى تو بود و فرزند تو را به ذبحى بزرگ باز خريديم: «فَبَشَّرنهُ بِغُلمٍ حَليم فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعىَ قالَ يبُنَىَّ انّى اری فِى المَنامِ انّى اذبَحُكَ فَانظُر ماذا تَری قالَ يابَتِ افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنى ان شاءَ اللَّهُ مِنَ الصبِرين فَلَمّا اسلَما وتَلَّهُ لِلجَبين وندَينهُ ان يابرهيم قَد صَدَّقتَ الرُّءيا انّا كَذلِكَ نَجزِى المُحسِنين انَّ هذا لَهُوَ البَلؤُا المُبين وفَدَينهُ بِذِبحٍ عَظيم». (صافّات/ 37، 101- 107)
در قرآن از اسماعيل به ذبيح ياد نشده است. يهوديان بر پايه نقل تورات برآن اند كه ذبيح، اسحاق بوده است. برخى از مفسران و مورخان مسلمان نيز بر پايه رواياتى اسحاق را ذبيح دانسته و آن را به چند تن از صحابه و تابعان نسبت داده اند «50»؛ اما بيشتر آنان ادّعاى يهود را به سبب حسادت نسبت به عرب و پيامبر اكرم دانسته و با تمسك به دلايل ذيل بر آن اند كه ذبيح اسماعيل است:
خداوند پس از بشارتِ همسر ابراهيم به داشتن فرزندى به نام اسحاق وى را به آمدن يعقوب پس از اسحاق بشارت داد: «فَبَشَّرنها بِاسحقَ ومِن وراءِ اسحقَ يَعقوب» (هود/ 11، 71) و بشارت به آمدن يعقوب پس از اسحاق نشان از زنده ماندن و صاحب نسل شدن اسحاق است و اين با فرمان ذبح او در كودكى سازگار نيست.
بشارت به اسحاق در آيه 112 صافّات/ 37 كه پس از بيان داستان ذبح آمده نيز تأييدى است بر اينكه مراد از ذبيح همان «غلام حليم» در آيه «فَبَشَّرنهُ بِغُلمٍ حَليم» (صافّات/ 37، 101) است كه بر اسماعيل منطبق است. «51»
سكونت دادن اسماعيل در سرزمين تهامه و بناى كعبه و تشريع اعمال حجّ (طواف، سعى، قربانى) كه حاكى از رنجهاى اسماعيل و مادرش در راه خداست، تأييدى ديگر بر مطلب است. «52»
از سويى وصف كردن اسماعيل به صبر: «واسمعيلَ وادريسَ وذَا الكِفلِ كُلٌّ مِنَ الصبِرين» (انبياء/ 21، 85) نشان شكيبايى اسماعيل بر ذبح دانسته شده است «53»؛ همچنين وصف «صادق الوعد» براى او: «انَّهُ كانَ صادِقَ الوَعدِ» (مريم/ 19، 54) «54» ممكن است به سبب وعده او به صبر بر ذبح باشد.
از سويى اگر فرمان ذبح در حجاز باشد ذبيح اسماعيل است، چون اسحاق به حجاز نيامد، و اگر در شام باشد ذبيح اسحاق است، چون اسماعيل پس از انتقال به مكه به شام نرفت «55» و وجود قربانگاه در حجاز و نه شام ذبيح بودن اسماعيل را تأييد می كند. «56»
ابن كثير برخى از مسلمانان همرأى يهود را متأثر از روايات تحريف شده آنان می داند و می گويد: در روايتى يهودى، ابراهيم مأمور به ذبح فرزند وحيد (يگانه) خود شد و نسخه اى از تورات او را مأمور به ذبح فرزند بكر (اولين) خود می داند؛ ولى مصداق آن را به سبب تحريف، اسحاق گفته است. «57» از سويى تورات ولادت اسماعيل را در 86 سالگى و ولادت اسحاق را در 100 سالگى ابراهيم می داند، بنابراين، اسماعيل پيش از اسحاق يگانه فرزند و هم اوّلين فرزند بوده؛ نه اسحاق. «58»
علامه طباطبايى رواياتى كه ذبيح را اسحاق می داند به سبب مخالفت با قرآن مردود دانسته است. «59» برخى مفسران هيچ يك از دو قول را ترجيح نداده و برخى در جمع بين روايات احتمال داده اند ابراهيم يك بار به ذبح اسحاق و بار ديگر به ذبح اسماعيل تقرّب جسته است «60» يا آنكه چون اسحاق آرزو می كرد ذبيح باشد تا به مرتبه ثواب اسماعيل برسد، خداوند كه صدق او را می دانست در ميان فرشتگان وى را ذبيح ناميد. «61»
سرّ فرمان خداوند به ذبح اسماعيل را علاقه فراوان ابراهيم به وى دانسته اند كه خدا از اين راه او را آزمود تا موانع خلّت را از ميان خود و خليلش بردارد و نيز گفته اند: ابراهيم پس از بشارت به فرزند نذر كرد او را براى خدا قربانى كند. چون فرزندش به حد «سعى» (13 سال) «62» رسيد، خدا در رؤيا به او فرمان داد تا به نذر خود وفا كند «63» و با اين فرمان مرتبه فرمانبرى ابراهيم را نشان داد و او را الگويى براى تقرب به خدا قرار داد«64» و چون آمادگى او و فرزندش را در اين آزمون بزرگ ديد، گوسفندى را فداى اسماعيل كرد. «65» در اين حال جبرئيل، ابراهيم و اسماعيل تكبير گفتند و تكبيرات روز عيد سنتى از آن است. «66» در برخى روايات نقل شده كه خداوند ابراهيم را به جاى جزع بر ذبح فرزند خود به جزع بر شهادت امام حسين عليه السلام فرا خواند و اگر حيوانى گرامی تر از گوسفند بود خداوند آن را فداى اسماعيل می كرد. «67»
مكان و زمان قربانى را سرزمين منا و روز دهم ذيحجه نزديك جمره وُسْطا می دانند. «68»
اسماعيل به هنگام قربانى پيراهنى سفيد بر تن داشت «69» و شيطان چندين بار ظاهر شد و بسيار تلاش كرد تا او و ابراهيم و هاجر را از امتثال فرمان خدا باز دارد؛ اما با ايمان و پايدارى آنان روبه رو شد و ابراهيم هر بار او را با 7 سنگ از خود راند. «70»
صفات و مقام اسماعيل عليه السلام:
در قرآن كريم هم اوصاف ويژه اسماعيل عليه السلام و هم اوصاف مشترك آن حضرت با ديگر پيامبران چنين بازگو شده است:
1. موهبت خاص الهى:
ابراهيم پس از اجابت درخواست موهبت فرزند: «رَبّ هَب لى مِنَ الصلِحين» (صافّات/ 37، 100)، خدا را كه با وجود سالخوردگى، اسماعيل و اسحاق را به وى بخشيد، سپاس می گويد: «الحَمدُ لِلَّهِ الَّذى وَهَبَ لى عَلَى الكِبَرِ اسمعيلَ واسحقَ انَّ رَبّى لَسَميعُ الدُّعاء». (ابراهيم/ 14، 39)
2. بردبارى:
ويژگى حلم تنها براى اسماعيل و ابراهيم به كار رفته است: «فَبَشَّرنهُ بِغُلمٍ حَليم» (صافّات/ 37، 101)، «انَّ ابرهيمَ لَحَليمٌ اوّاهٌ مُنيب». (هود/ 11، 75) روايات فراوانى بشارت به غلام حليم را مژده به تولد اسماعيل دانسته است.
همراه شدن دو ويژگى حلم با جوانى در اسماعيل از امتيازات برجسته وى دانسته شده است، زيرا اين دو معمولًا با هم جمع نمی شوند. «71»
3. صبر و شكيبايى:
در آيه 85 انبياء/ 21 از اسماعيل و ذوالكفل با صفت صبر و شكيبايى ياد شده است «72»: «واسمعيلَ وادريسَ وذَا الكِفلِ كُلٌّ مِنَ الصبِرين». به گفته برخى مراد از صابر بودن اسماعيل، بردبارى او بر ذبح «73» يا استقامت او در سرزمينى بدون كشت و پرداختن به بناى كعبه است. «74»
4. نيكى و نيكوكارى:
«واذكُر اسمعيلَ واليَسَعَ وذَا الكِفلِ كُلٌّ مِنَ الاخيار و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را يادآور كه همه از نيكان اند». (ص/ 38، 48)
5. وفا كننده به وعده:
«واذكُر فِى الكِتبِ اسمعيلَ انَّهُ كانَ صادِقَ الوَعدِ و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن، زيرا او درست وعده بود». (مريم/ 19، 54) مقصود وعده ميان اسماعيل و خدا، يا وعده به صبر بر ذبح (صافّات/ 37، 102) است. «75» نيز گفته اند: وى براى شخصى كه وعده ديدار داده بود مدتى طولانى صبر كرد. «76»
6. امر كننده به نماز و زكات:
«وكانَ يَأمُرُ اهلَهُ بِالصَّلوةِ والزَّكوةِ و خاندان خود را به نماز و زكات فرمان می داد». (مريم/ 19، 55)
7. مرضىّ پروردگار:
«وكانَ عِندَ رَبّهِ مَرضيّا و همواره نزد پروردگارش پسنديده بود». (مريم/ 19، 55) به نظر می رسد اين جمله نهايت مدح باشد، زيرا كسى «مرضىّ» خداست كه در هر طاعتى به بالاترين درجه آن نايل شود.
8. مشمول نعمت ويژه:
«واذكُر فِى الكِتبِ اسمعيلَ … اولكَ الَّذينَ انعَمَ اللَّهُ عَلَيهِم مِنَ النَّبيّينَ و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن … آنان از جمله اسماعيل كسانی از پيامبران بودند كه خداوند برايشان نعمت ارزانى داشت». (مريم/ 19، 54- 58) مقصود از نعمت، نبوت، ثواب و ساير نعمتهاى دينى و دنيوى است. «77»
9. خاضع در برابر آيات خدا:
«واذكُر فِى الكِتبِ اسمعيلَ … اذا تُتلی عَلَيهِم ءايتُ الرَّحمنِ خَرّوا سُجَّدًا وبُكيّا … و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن … و هرگاه آيات خداى رحمان بر ايشان خوانده می شد سجده كنان و گريان به خاك می افتادند».
(مريم/ 19، 54- 58)
10. برخوردار از رحمت خاص الهى:
«واسمعيلَ وادريسَ و ذَا الكِفلِ … وادخَلنهُم فى رَحمَتِنا و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل … آنان را در رحمت خاص خود داخل كرديم». (انبياء/ 21، 85- 86)
11. شايسته:
«واسمعيلَ و ادريسَ و ذَا الكِفلِ … انَّهُم مِنَ الصلِحين و اسماعيل و ادريس و ذوالكفلايشان از شايستگان بودند». (انبياء/ 21، 85- 86)
12. هدايت يافته و الگوى هدايت:
«واسمعيلَ واليَسَعَ ويونُسَ ولوطًا … اولكَ الَّذينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِهُ و اسماعيل و يَسَع و يونس و لوط … اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، پس به هدايت آنان اقتدا كن». (انعام/ 6، 86- 90) خداوند آنان را به توحيد «78» يا به صبر هدايت كرده «79» و اقتداى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به هدايت پيامبران پيشين در توحيد و تنزيه پروردگار، اخلاق نيكو و برجسته، از جمله صبر بر اذيت جاهلان يا اقتدا به شرايع آنان به جز احكامِ ويژه شريعت اسلام است. «80»
13. پيامبرى و دريافت وحى:
«واوحَينا الی ابرهيمَ واسمعِيلَ و … و به ابراهيم و اسماعيل و … وحى كرديم» (نساء/ 4، 163)، «اولكَ الَّذينَ ءاتَينهُمُ الكِتبَ آنان از جمله اسماعيل كسانى بودند كه به ايشان كتاب داديم». (انعام/ 6، 89) به نظر علامه طباطبايى، مراد از كتاب تنها نوشتار نيست، بلكه در قرآن بر وحى به پيامبران، به ويژه اگر در بردارنده شريعت باشد، كتاب اطلاق شده است «81»؛ نيز گفته اند: مراد از كتاب دانش گسترده است. «82»
14. داورى:
«اولكَ الَّذينَ ءاتَينهُمُ الكِتبَ والحُكمَ …». (انعام/ 6، 89) خداوند آنان را حاكم بر مردم و حكمشان را نافذ قرار داد. «83»
15. برترى بر جهانيان:
«واسمعيلَ واليَسَعَ ويونُسَ ولوطًا وكُلًّا فَضَّلنا عَلَى العلَمين» (انعام/ 6، 86)؛ يعنى خداوند آنان را بر اساس مقام دريافت بی واسطه هدايت ويژه الهى، بر مردم عصر خويش مقدم داشته است. «84»
16. وصىّ ابراهيم:
بر پايه برخى روايات هنگام وفات ابراهيم عليه السلام خداوند به او فرمان داد نور و حكمت الهى و ميراث پيامبران را به اسماعيل بسپارد و او اسماعيل را وصىّ خود قرار داد. «85» طبق برخى روايات، اسماعيل خود را در موسم حجّ براى پذيرايى از ابراهيم آماده می ساخت كه جبرئيل او را به وفات پدر تعزيت گفت. «86» در روايتى نيز مرگ اسماعيل قبل از وفات ابراهيم دانسته شده؛ ولى اين گفته با عمر 120 سال و وصيت ابراهيم به او كه روايات و تاريخ گزارش می كند سازگار نيست. «87» بنا به گزارش تورات پيش از تولد اسحاق، ابراهيم گمان می كرد كه جانشين او اسماعيل خواهد بود؛ ولى با تولّد اسحاق خداوند به او خبر داد كه عهد خود را با اسحاق كامل خواهد كرد و در پاسخ به درخواست ابراهيم نسل اسماعيل را گسترده كرده و امتى عظيم از او پديد خواهد آمد.«88»
عمر اسماعيل را 120، 130 و 137 سال ذكر كرده اند. «89» مدفن او و مادرش هاجر در كنار كعبه در حِجْر اسماعيل است. «90» بنا به نقلى اسماعيل از گرماى مكه به خداوند شكايت كرد و خداوند به او فرمود: به زودى از مكانى كه در آن مدفون می شوى درى به بهشت می گشايم كه تا روز قيامت از نسيم آن بر تو بوزد. «91»
نویسنده: محمد خراسانی
_________________________________
پی نوشت:
1. جمهرة انساب العرب، ص 7؛ البداية و النهايه، ج 1، ص 178
2. مجمع البيان، ج 8، ص 707؛ السيرة النبويه، ج 1، ص 4؛ المعرب، ص 105
3. المزهر، ج 1، ص 138؛ واژه هاى دخيل، ص 122
4. المعرب، ص 105
5. المعرب، ص 105؛ روح المعانى، مج 1، ج 1، ص 598
6. كتاب مقدس، پيدايش 16: 11
7. السيرة النبويه، ج 1، ص 4
8. همان؛ مجمع البيان، ج 8، ص 710؛ تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 25
9. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 25؛ قاموس كتاب مقدس، ص 73
10. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 25؛ مروج الذهب، ج 1، ص 42؛ مجمع البيان، ج 6، ص 491
11. السيرة النبويه، ج 1، ص 7
12. جمهرة انساب العرب، ص 7؛ البدايه والنهايه، ص 122
13. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 26؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 155
14. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 222؛ مروج الذهب، ج 1، ص 58- 60
15. بحارالانوار، ج 3، ص 252؛ حياة القلوب، ج 1، ص 139- 140
16. الدرالمنثور، ج 5، ص 516؛ المستدرك، ج 2، ص 553
17. كشف الاسرار، ج 1، ص 300
18. اثبات الوصيه، ص 45
19. البداية و النهايه، ج 1، ص 177؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 155؛ روض الجنان، ج 2، ص 168
20. الدرالمنثور، ج 5، ص 516
21. جامع البيان، مج 5، ج 9، ص 120؛ مجمع البيان، ج 6، ص 800؛ التفسير الكبير، ج 21، ص 232؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 516
22. تفسير قرطبى، ج 15، ص 68
23. مجمع البيان، ج 8، ص 707؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 20
24. كتاب مقدس، پيدايش 16: 1- 16؛ 25: 13- 16؛ قاموس كتاب مقدس، ص 60- 61
25. تفسيرقمى، ج 1، ص 87؛ تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 25
26. اثبات الوصيه، ص 42
27. بحارالانوار، ج 12، ص 136
28. تفسيرقمى، ج 1، ص 87؛ تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 25
29. تفسير قمى، ج 1، ص 88؛ تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 25؛ جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 762
30. تاريخ طبرى، ج 1، ص 155
31. حياة القلوب، ج 1، ص 148
32. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 28
33. الطبقات، ج 1، ص 42
34. تفسير قمى، ج 1، ص 88
35. تاريخ طبرى، ج 1، ص 154
36. تفسير قمى، ج 1، ص 88
37. تاريخ طبرى، ج 1، ص 154
38. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 25
39. تاريخ طبرى، ج 1، ص 154
40. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 26
41. تفسيرقمى، ج 1، ص 88؛ مجمع البيان، ج 1، ص 391
42. الطبقات، ج 1، ص 44؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 155
43. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 764- 765؛ مجمع البيان، ج 1، ص 391؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 153
44. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 765؛ مجمع البيان، ج 1، ص 389
45. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 773
46. تفسير قمى، ج 1، ص 59؛ مجمع البيان، ج 1، ص 385؛ التفسير الكبير، ج 4، ص57
47. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 764؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 307
48. تفسير قرطبى، ج 2، ص 84
49. حياة القلوب، ج 1، ص 392
50. تاريخ طبرى، ج 1، ص 158- 160؛ جامع البيان، مج 12، ج 23، ص 96
51. التبيان، ج 8، ص 517- 518
52. الميزان، ج 7، ص 231
53. التفسير الكبير، ج 26، ص 153- 154؛ تفسير قرطبى، ج 15، ص 68
54. التفسير الكبير، ج 26، ص 154؛ تفسير قرطبى، ج 15، ص 67
55. مروج الذهب، ج 1، ص 43
56. بحارالانوار، ج 12، ص 132
57. البداية والنهايه، ج 1، ص 150
58. همان، ص 177
59. الميزان، ج 17، ص 155
60. البدء و التاريخ، ج 3، ص 64
61. نورالثقلين، ج 4، ص 424
62. مجمع البيان، ج 8، ص 706
63. البدء والتاريخ، ج 3، ص 64؛ كامل، ج 1، ص 86؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 167
64. كشف الاسرار، ج 8، ص 300
65. تاريخ طبرى، ج 1، ص 165؛ مجمع البيان، ج 7، ص 711
66. كشف الاسرار، ج 8، ص 293
67. بحارالانوار، ج 44، ص 226؛ حياة القلوب، ج 1، ص 407- 408
68. مجمع البيان، ج 8، ص 709؛ بحارالانوار، ج 12، ص 136؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 166
69. تاريخ طبرى، ج 1، ص 166؛ الدرالمنثور، ج 7، ص 105
70. تاريخ طبرى، ج 1، ص 166؛ روض الجنان، ج 16، ص 219؛ الدرالمنثور، ج 7، ص 105
71. روح المعانى، مج 13، ج 23، ص 186
72. جامع البيان، مج 10، ج 17، ص 100
73. تفسير قرطبى، ج 15، ص 67
74. مجمع البيان، ج 7، ص 94- 95
75. التفسير الكبير، ج 21، ص 232
76. جامع البيان، مج 9، ج 16، ص 120
77. مجمع البيان، ج 6، ص 802
78. التفسير الكبير، ج 13، ص 70
79. مجمع البيان، ج 4، ص 513
80. التفسير الكبير، ج 13، ص 69
81. الميزان، ج 7، ص 252
82. التفسير الكبير، ج 13، ص 68
83. همان؛ مجمع البيان، ج 4، ص 513
84. الميزان، ج 7، ص 243
85. اثباتالوصيه، ص 45؛ بحارالانوار، ج 17، ص 148
86. بحارالانوار، ج 12، ص 96؛ علل الشرايع، ج 2، ص 313
87. بحارالانوار، ج 44، ص 237
88. كتاب مقدس، پيدايش 18: 20- 23
89. اثبات الوصيه، ص 45؛ بحارالانوار، ج 12، ص 113؛ كتاب مقدس، پيدايش 25: 17؛ البداية و النهايه، ج 1، ص 178
90. السيرة النبويه، ج 1، ص 5؛ تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 222
91. البداية و النهايه، ج 1، ص 178
برگرفته از «اعلام قرآن»، ج2، ص: 136