این مسئله در رابطه با منذر بن جارود عبدى است که در پاره اى از آنچه امام ( علیه السلام ) او را بر آن ولایت داده بودند خیانت کرد . آن گاه امام ( علیه السلام ) نامه اى به وى نوشتند که ترجمه آن چنین است : « اما بعد ، پارسایى پدرت مرا درباره تو فریفت و گمان کردم پیرو پدرت هستى و به راه او مى روى ، لیکن آنچه درباره تو به من خبر داده اند ، این است که از فرمان بردارى هوایت دست برنمى دارى و ذخیره اى براى آخرتت نمى گذارى . دنیاى خود را آبادان مى کنى با ویران کردن آخرتت و با خویشاوندانت مى پیوندى به قیمت بریدن از دینت . اگر آنچه از تو به من رسیده درست باشد شتر خویش و تبار ، و بند پاى افسار تو از تو بهتر است و آن که چون تو باشد در خور آن نیست که پاسدارى مرزى را تواند یا کارى را به انجام رساند . یا رتبت او را برافرازند ، یا در امانتى شریکش سازند . چون این نامه به تو رسد نزد من بیا ، ان شاءاللَّه » . 1
در رابطه با این مسئله توجّه به چند نکته لازم است :
. 1 پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) و امامان ( علیهم السلام ) موظّف بوده اند که در امور این جهانى به طور معمول براساس روش عقلایى و بر مبناى علم عادى عمل کنند ، مگر در مواردى که خداوند حکم خاصى را معین نموده و یا از آنان خواسته باشد که بر اساس علم فراعادى عملى را انجام دهند . راز این مطلب نیز روشن است . تکیه دائمى به دانسته هاى غیبى و کنار نهادن موازین و روش هاى عقلایى در انجام امور ، باعث از بین رفتن جنبه الگویى آنان مى شود . براى مثال پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) با آنکه انسان کامل و داناى کامل است ، مأمور به مشورت با مردم مى شود و یکى از علل آن الگو شدن این روش براى دیگر حاکمان ، والیان و مدیران است .
. 2 بر اساس آنچه گفته آمد حضرت على ( علیه السلام ) مى بایست با تکیه بر معیارها و شاخص هاى معقول و معمول در شناسایى و جذب نیروها اقدام نموده و کارگزارانى را در مسئولیت هاى مختلف به کار گیرند . یکى از این پذیرفته است . این اگر چه تمام معیارها نیست و سخن حضرت على ( علیه السلام ) هم هیچ دلالتى بر تکیه انحصارى ایشان به معیار فوق ندارد ، لیکن در عین حال مطلب حائز اهمیتى است و توجّه به آن در چنین مواردى راهگشا و قابل اعتماد است .
. 3 به طور کلّى پست ها و مسئولیت هاى اجرایى مجال امتحانى بزرگ و لغزشگاهى خطرناک است که بسیارى از انسان ها را در معرض انحطاط و سقوط قرار مى دهد . از این رو امیرمؤمنان ( علیه السلام ) افزون بر توجّه به صلاحیت ها و شایستگى ها ، به اصل کنترل و خبرگیرى از عملکرد کارگزاران ، پس از به کار گمارى آنها ، توجّه جدّى داشته و در شرایط مقتضى عکس العمل مناسب نشان مى دادند .
. 4 در مورد منذر بن جارود اصول عقلایى یاد شده دقیقاً رعایت شده و امیرمؤمنان ( علیه السلام ) کوچک ترین خطایى در به کارگیرى او مرتکب نشده و هرگز نفرموده اند که من در این باره خطایى مرتکب شدم .
اشتباه این است که آن حضرت بدون توجّه به معیارها و سنجه هاى معقول کسى را به کارى گمارند ، و یا در مرحله انتخاب وى نیروى بهترى در دسترس امام ( علیه السلام ) بوده و به آن توجّه نکرده باشند . نیز اشتباه این است که آن حضرت به هنگام نصب نیروها تذکّرات لازم را ندهند و پس از به کار گمارى از احوال آنان غفلت ورزیده و کنترل و عکس العمل مناسب در برابر رفتارهاى آنها نداشته باشند . اما هیچ یک از گزینه هاى فوق در این باره رخ نداده و دلیلى هم وجود ندارد که در مرحله به کارگیرى منذر بن جارود نیروى بهترى در دسترس امام ( علیه السلام ) بوده و به آن بى اعتنایى کرده باشند .
. 5 این که امیرمومنان ( علیه السلام ) فرمودند : « پارسایى پدرت مرا درباره تو فریفت ، و گمان کردم پیرو پدرت هستى و به راه او مى روى . » هرگز به معناى وقوع خطایى از آن حضرت نیست ، بلکه بیانگر عدم توقّع کجروى از سوى منذر بن جارود است ، و چنین توقّعى به جا و بخردانه مى باشد . به عبارت دیگر این سخن نوعى بیان توبیخى و اعلام زشت کردارى از کسى است که در فضاى تربیتى مناسبى رشد کرده و انتظار معقول از او این است که راه درست را بپوید و از ناراستى و نادرستى بپرهیزد .
. 6 حتى اگر امیرمؤمنان ( علیه السلام ) در مورد فوق فرموده باشند : « من درباره تو اشتباه کردم » ، باز به معناى رخ دادن گاهى به دنبال اخذ نتیجه نامطلوب بدون آنکه به لحاظ روش شناختى خطایى رخ داده باشد .
این مسئله بسیار رایج است که وقتى نتیجه نامطلویى از کارى عاید انسان مى شود مى گوید اشتباه کردم ، در حالى که واقعاً خطایى از شخص سر نزده ، اما نتیجه مطلوب نیز حاصل نشده است . در مورد فوق نیز هیچ گونه خطاى روش شناختى را نمى توان به امیرمؤمنان ( علیه السلام ) نسبت داد . بنابراین حتّى اگر تعبیر خطا هم در کلام آن حضرت مى آمد حمل بر تعبیر رایج در گرفتن نتیجه نامطلوب مى شد .
( 1 ) ترجمه نهج البلاغه ، سید جعفر شهیدى ، نامه 71 ، ص 356 نیز بنگرید : اختیار مصباح السالکین ، ص 571 ترجمه شرح نهج البلاغه ، ابن میثم ، ج 5 ، ص . 380
در رابطه با این مسئله توجّه به چند نکته لازم است :
. 1 پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) و امامان ( علیهم السلام ) موظّف بوده اند که در امور این جهانى به طور معمول براساس روش عقلایى و بر مبناى علم عادى عمل کنند ، مگر در مواردى که خداوند حکم خاصى را معین نموده و یا از آنان خواسته باشد که بر اساس علم فراعادى عملى را انجام دهند . راز این مطلب نیز روشن است . تکیه دائمى به دانسته هاى غیبى و کنار نهادن موازین و روش هاى عقلایى در انجام امور ، باعث از بین رفتن جنبه الگویى آنان مى شود . براى مثال پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) با آنکه انسان کامل و داناى کامل است ، مأمور به مشورت با مردم مى شود و یکى از علل آن الگو شدن این روش براى دیگر حاکمان ، والیان و مدیران است .
. 2 بر اساس آنچه گفته آمد حضرت على ( علیه السلام ) مى بایست با تکیه بر معیارها و شاخص هاى معقول و معمول در شناسایى و جذب نیروها اقدام نموده و کارگزارانى را در مسئولیت هاى مختلف به کار گیرند . یکى از این پذیرفته است . این اگر چه تمام معیارها نیست و سخن حضرت على ( علیه السلام ) هم هیچ دلالتى بر تکیه انحصارى ایشان به معیار فوق ندارد ، لیکن در عین حال مطلب حائز اهمیتى است و توجّه به آن در چنین مواردى راهگشا و قابل اعتماد است .
. 3 به طور کلّى پست ها و مسئولیت هاى اجرایى مجال امتحانى بزرگ و لغزشگاهى خطرناک است که بسیارى از انسان ها را در معرض انحطاط و سقوط قرار مى دهد . از این رو امیرمؤمنان ( علیه السلام ) افزون بر توجّه به صلاحیت ها و شایستگى ها ، به اصل کنترل و خبرگیرى از عملکرد کارگزاران ، پس از به کار گمارى آنها ، توجّه جدّى داشته و در شرایط مقتضى عکس العمل مناسب نشان مى دادند .
. 4 در مورد منذر بن جارود اصول عقلایى یاد شده دقیقاً رعایت شده و امیرمؤمنان ( علیه السلام ) کوچک ترین خطایى در به کارگیرى او مرتکب نشده و هرگز نفرموده اند که من در این باره خطایى مرتکب شدم .
اشتباه این است که آن حضرت بدون توجّه به معیارها و سنجه هاى معقول کسى را به کارى گمارند ، و یا در مرحله انتخاب وى نیروى بهترى در دسترس امام ( علیه السلام ) بوده و به آن توجّه نکرده باشند . نیز اشتباه این است که آن حضرت به هنگام نصب نیروها تذکّرات لازم را ندهند و پس از به کار گمارى از احوال آنان غفلت ورزیده و کنترل و عکس العمل مناسب در برابر رفتارهاى آنها نداشته باشند . اما هیچ یک از گزینه هاى فوق در این باره رخ نداده و دلیلى هم وجود ندارد که در مرحله به کارگیرى منذر بن جارود نیروى بهترى در دسترس امام ( علیه السلام ) بوده و به آن بى اعتنایى کرده باشند .
. 5 این که امیرمومنان ( علیه السلام ) فرمودند : « پارسایى پدرت مرا درباره تو فریفت ، و گمان کردم پیرو پدرت هستى و به راه او مى روى . » هرگز به معناى وقوع خطایى از آن حضرت نیست ، بلکه بیانگر عدم توقّع کجروى از سوى منذر بن جارود است ، و چنین توقّعى به جا و بخردانه مى باشد . به عبارت دیگر این سخن نوعى بیان توبیخى و اعلام زشت کردارى از کسى است که در فضاى تربیتى مناسبى رشد کرده و انتظار معقول از او این است که راه درست را بپوید و از ناراستى و نادرستى بپرهیزد .
. 6 حتى اگر امیرمؤمنان ( علیه السلام ) در مورد فوق فرموده باشند : « من درباره تو اشتباه کردم » ، باز به معناى رخ دادن گاهى به دنبال اخذ نتیجه نامطلوب بدون آنکه به لحاظ روش شناختى خطایى رخ داده باشد .
این مسئله بسیار رایج است که وقتى نتیجه نامطلویى از کارى عاید انسان مى شود مى گوید اشتباه کردم ، در حالى که واقعاً خطایى از شخص سر نزده ، اما نتیجه مطلوب نیز حاصل نشده است . در مورد فوق نیز هیچ گونه خطاى روش شناختى را نمى توان به امیرمؤمنان ( علیه السلام ) نسبت داد . بنابراین حتّى اگر تعبیر خطا هم در کلام آن حضرت مى آمد حمل بر تعبیر رایج در گرفتن نتیجه نامطلوب مى شد .
( 1 ) ترجمه نهج البلاغه ، سید جعفر شهیدى ، نامه 71 ، ص 356 نیز بنگرید : اختیار مصباح السالکین ، ص 571 ترجمه شرح نهج البلاغه ، ابن میثم ، ج 5 ، ص . 380