۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۸۸۱ بازدید
اشعث یکی از سران سپاه امیرمؤمنان(علیه السلام) بود، اما گویا رفتاری منافقانه با امام داشت؛ از زندگی پر رمز و راز او بنویسید.
اشعث کندی از بزرگان یمن و یکی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود.[ ابن عساکر: تاریخ مدینه دمشق، ج 9، ص 116 و 119.] او پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از دین برگشت و به اسارت درآمد.[ علی(علیه السلام) می فرماید: «…ای متکبّر متکبّر زاده، منافق کافر زاده! یک بار در عهد کفر اسیر گشتی، بار دیگر در حکومت اسلام به اسیری درآمدی؛ و هر دوبار نه مال تو تو را سودی بخشید و نه تَبارت به فریادت رسید. آن که کسان خود را به دم شمشیر بسپارد و مرگ را به سر آنان آرد…». نهج البلاغه، خطبه19.] ابوبکر او را عفو کرد و خواهر خویش را به ازدواج وی درآورد.[ گویا خلیفه بعدها از این کار متأسف بود. (احمدبن محمد یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 132 و 137).] چشم اشعث در نبرد یرموک که در عهد این خلیفه با روم صورت گرفت، آسیب دید[ یوسف المزّی: تهذیب الکمال، ج 3، ص 288.]. او به سال 34 هجری از سوی عثمان به حکومت آذربایجان منصوب گردید. این امر بعد از ازدواج پسر عثمان و دختر اشعث تحقق یافت.[ نصربن مزاحم منقری: وقعة صفین، ص 20؛ ابوحنیفه دینوری: اخبار الطوال، ص 156.] عثمان سالانه یکصد هزار درهم به اشعث می بخشید.[ محمدبن جریر طبری: تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج 5، ص 130.]
اشعث در دوران خلافت علی بن ابی طالب(علیه السلام) حضوری نامطمئن و آکنده از دردسر و مزاحمت داشت؛ به نمونه های ذیل بنگرید:
پس از کشته شدن عثمان، امام علی(علیه السلام) او را از استانداری آذربایجان عزل کرد و ضمن درخواست محاسبه اموال، به مدینه فراخواند.
«کاری که به عهده تو است نانخورش تو نیست بلکه بر گردنت امانتی است. آن که تو را بدان کار گمارده، نگهبانی امانت را به عهده ات گذارده. تو را نرسد که آنچه خواهی به رعیت فرمایی و بی دستوری به کاری دشوار در آیی. در دست تو مالی از مال های خدا است عزّوجل و تو آن را خزانه داری تا آن را به من بسپاری. امیدوارم برای تو بدترین والیان نباشم».[ نهج البلاغه، نامه 5.]اشعث خواست به شام بگریزد؛ زیرا از نامه امام و ذکر مال آذربایجان ناخشنود بود. شرم از اطرافیان و مخالفت آن ها با این اقدام سبب شد تا بایستد و رهسپار کوفه شود[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 458. البته گفته شده است که اشعث «از زمانی که امام او را از آذربایجان فرا خواند و دستور داد تا اموال او را محاسبه کنند، با معاویه مکاتبه برقرار کرد». احمدبن یحیی بلاذری: انساب الاشراف، ج 3، ص 80.].
او در نبرد صفین ریاست قبیله کنده را به عهده داشت. وقتی امام او را از ریاست قبایل یمنی برکنار کرد، نخستین اختلاف را در سپاه امام پدید آورد. این ماجرا با گماردن وی بر قسمت چپ سپاه عراق خاتمه یافت.[ همان، ص 555.]
زمانی که قرآن ها به نیزه آویخته شد،[ یعقوبی ارتباط او را با معاویه در جریان بالا بردن قرآن ها گوشزد کرده است. احمد بن محمد یعقوبی: تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 188.] اشعث بن قیس با گستاخی تمام به امام گفت: باید در پی مالک اشتر فرستی تا از جنگ باز ایستد. در غیر این صورت، چنان که عثمان را کشتیم، تو را نیز خواهیم کشت.[ محمد بن جریر طبری: تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج 5، ص 50.]اشعث و کسانی که بعدها در شمار خوارج درآمدند، امام را مجبور کردند ابوموسی اشعری را نماینده سازد.[ تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج 5، ص 51.]نقش او در شکل گیری خوارج و جنگ نهروان، تردیدناپذیر است. اشعث خود را در شمار سپاه امام می دانست؛ ولی به گفته ابن ابی الحدید، همه فسادها و اضطراب ها و اختلاف های سپاه امام در وی ریشه داشت.[ ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 279.] او حتی یک بار حضرت را به قتل تهدید کرد.[ ابن عساکر: تاریخ مدینه دمشق، ج 9، ص 139؛ ابوالفرج اصفهانی: مقاتل الطالبیین، ص47.]
امام علی(علیه السلام)؛ اشعث را انسانی حسود، متکبّر، ترسو و منافق شمرده و لعن کرده است:
«لعنت خدا و لعنت کنندگان بر تو باد… سزاوار است که خویشِ وی، دشمنش دارد و بیگانه بدو اطمینان نیارد».[ نهج البلاغه، خطبه 19. ر.ک: ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 286.]به نوشته برخی از تاریخ نگاران، ابن ملجم به خانه اشعث آمد و شد داشت و شب 19 رمضان در آن جا به سر برد.[ شیخ مفید: الارشاد، ج 1، ص 19؛ ابن ابی الدنیا: مقتل الامام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ص 36.]
اشعث بن قیس کندی در سال 40 هجری در گذشت[ ابن اثیر: اسد الغابه، ج 1، ص 251.]. فرزندانش دشمنی با خاندان علی(علیه السلام) را ادامه دادند: دخترش جعده، امام حسن(علیه السلام) را مسموم کرد، پسرش محمد به دستگیری مسلم بن عقیل پرداخت و پسر دیگرش قیس همراه سپاه ابن سعد با امام حسین(علیه السلام) جنگید.[ محمدبن یعقوب کلینی: الکافی، ج 8، ص 167؛ شیخ مفید: الارشاد، ج 2، ص 58؛ محمدبن جریر طبری: تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج 5، ص 422 و 453.]
اشعث در دوران خلافت علی بن ابی طالب(علیه السلام) حضوری نامطمئن و آکنده از دردسر و مزاحمت داشت؛ به نمونه های ذیل بنگرید:
پس از کشته شدن عثمان، امام علی(علیه السلام) او را از استانداری آذربایجان عزل کرد و ضمن درخواست محاسبه اموال، به مدینه فراخواند.
«کاری که به عهده تو است نانخورش تو نیست بلکه بر گردنت امانتی است. آن که تو را بدان کار گمارده، نگهبانی امانت را به عهده ات گذارده. تو را نرسد که آنچه خواهی به رعیت فرمایی و بی دستوری به کاری دشوار در آیی. در دست تو مالی از مال های خدا است عزّوجل و تو آن را خزانه داری تا آن را به من بسپاری. امیدوارم برای تو بدترین والیان نباشم».[ نهج البلاغه، نامه 5.]اشعث خواست به شام بگریزد؛ زیرا از نامه امام و ذکر مال آذربایجان ناخشنود بود. شرم از اطرافیان و مخالفت آن ها با این اقدام سبب شد تا بایستد و رهسپار کوفه شود[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 458. البته گفته شده است که اشعث «از زمانی که امام او را از آذربایجان فرا خواند و دستور داد تا اموال او را محاسبه کنند، با معاویه مکاتبه برقرار کرد». احمدبن یحیی بلاذری: انساب الاشراف، ج 3، ص 80.].
او در نبرد صفین ریاست قبیله کنده را به عهده داشت. وقتی امام او را از ریاست قبایل یمنی برکنار کرد، نخستین اختلاف را در سپاه امام پدید آورد. این ماجرا با گماردن وی بر قسمت چپ سپاه عراق خاتمه یافت.[ همان، ص 555.]
زمانی که قرآن ها به نیزه آویخته شد،[ یعقوبی ارتباط او را با معاویه در جریان بالا بردن قرآن ها گوشزد کرده است. احمد بن محمد یعقوبی: تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 188.] اشعث بن قیس با گستاخی تمام به امام گفت: باید در پی مالک اشتر فرستی تا از جنگ باز ایستد. در غیر این صورت، چنان که عثمان را کشتیم، تو را نیز خواهیم کشت.[ محمد بن جریر طبری: تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج 5، ص 50.]اشعث و کسانی که بعدها در شمار خوارج درآمدند، امام را مجبور کردند ابوموسی اشعری را نماینده سازد.[ تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج 5، ص 51.]نقش او در شکل گیری خوارج و جنگ نهروان، تردیدناپذیر است. اشعث خود را در شمار سپاه امام می دانست؛ ولی به گفته ابن ابی الحدید، همه فسادها و اضطراب ها و اختلاف های سپاه امام در وی ریشه داشت.[ ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 279.] او حتی یک بار حضرت را به قتل تهدید کرد.[ ابن عساکر: تاریخ مدینه دمشق، ج 9، ص 139؛ ابوالفرج اصفهانی: مقاتل الطالبیین، ص47.]
امام علی(علیه السلام)؛ اشعث را انسانی حسود، متکبّر، ترسو و منافق شمرده و لعن کرده است:
«لعنت خدا و لعنت کنندگان بر تو باد… سزاوار است که خویشِ وی، دشمنش دارد و بیگانه بدو اطمینان نیارد».[ نهج البلاغه، خطبه 19. ر.ک: ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 286.]به نوشته برخی از تاریخ نگاران، ابن ملجم به خانه اشعث آمد و شد داشت و شب 19 رمضان در آن جا به سر برد.[ شیخ مفید: الارشاد، ج 1، ص 19؛ ابن ابی الدنیا: مقتل الامام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ص 36.]
اشعث بن قیس کندی در سال 40 هجری در گذشت[ ابن اثیر: اسد الغابه، ج 1، ص 251.]. فرزندانش دشمنی با خاندان علی(علیه السلام) را ادامه دادند: دخترش جعده، امام حسن(علیه السلام) را مسموم کرد، پسرش محمد به دستگیری مسلم بن عقیل پرداخت و پسر دیگرش قیس همراه سپاه ابن سعد با امام حسین(علیه السلام) جنگید.[ محمدبن یعقوب کلینی: الکافی، ج 8، ص 167؛ شیخ مفید: الارشاد، ج 2، ص 58؛ محمدبن جریر طبری: تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج 5، ص 422 و 453.]