اُرد ناشتا : دستور بيجا
اِبرُم : اصرار -پافشاري
زابه راه : سرگردان
تاس: ظرف حمام
قال تاق: حيله گر
قيلي ويلي: تارديدن
لَقه : لگد
دل غَشه : گرسنگي
بَل : بگزار
اِلّن و بلن : این طورن و اونطورن
چوتلي :نوعي نشستن
هوشتک : سوت زدن
چاله چوله : چاله
ورتيز : جُفتک،لگد
دیوار كُله : دیوار خراب و در حال ریختن
خاله خاك اندارز: زن فضول
تُكَشو انداختن : حرفی را پیش کشیدن
ديلاغ : لاغر دراز
قِز قُن به سر : اصطلاحي براي ترساندن بچه
مَد ازما : اصطلاحي براي ترساندن بچه
غاز قُلنگ : لنگ دراز ، کنایه ای تحقیر آمیز
دَرخُنه پا :نگهبانه خانه
ماق: حيرت زده
هِن و هن : نفس زدن
داز : بوي ادرار
هوم : بله
خرناسه : خُر و پُف
هوچي : شلوغ كردن بيخودي
ولنگ و وا: بازو بازتر
ترنگ : محكم
یه زقله : یه ریزه
ریز قاله : چیز کوچک
تاتي تاتي : راه رفتن بچه
ورجی ورجی : شیطنت کودکانه(بالا و پایین پریدن)
کون سُره : حرکتی برای نزدیک شدن به سفره
مُکمُکه : پستانک بچه
گوگِله:چهار دست و پا راه رفتن کودک
رو رواَك : كالسكه بچه
سُقُلمه : سنگ
سُقُلمه زدن: به پهلوی کسی ضربه زدن
بُل گرفتن : از کسی سوژه گرفتن
الو گرفتن :گُر گرفتن
گِردِله : به انسان چاق گویند
گرداله : دايره مانند
كِلاشُندن : خاراندن
کُل کورسی: يك طرف ازكرسي كه به دور ان مينشيند
کُل بالا: بالای مجلس
دم كُل : پرنده ای که دم ندارد
نيل قوروتي : چيز كم ياب
راق مُنده:ذول زده
بِين : نگاه کن
نسار : سايه
غمه : صدایی که کاسبان اراک در جواب سلام از خود در می آورند
کِپ : پوشیده
آبکی:مشروب الکلی در اصطلاح جاهل ها
ایکبیری: کثیف و بدترکیب، سروصورت زشت و کریه
بابا بیل زن: کسی که خود هزار جور گرفتاری دارد و می خواهد گرفتاری دیگران را برطرف کند.
بابا شمل: داش مشدی، قلدر، بزن بهادر، لوطی
جن بو داده: به بچه هایی که لاغر و ریزنقش و مردم آزارند.
سگ صفت: چاپلوس و متملق. نان به نرخ روزخور
سگ محلی: بی اعتنایی.
چند اصطلاح از تهرانی های اصیل یا به عبارتی طهرانی ها:
.
چارپا قاشقی : چارزانو
چارچار: چهار روز آخر چله بزرگ و چهار روز اول چله کوچک
چارسو : محل عبور – چهارراه سرپوشیده
چاله خرکشی : گودالی عمیق در جنوب شرقی تهران برای کشتن الاغ های پیر و از کار افتاده
چاوشی : همخوانی مذهبی بدرقه کننده های زوار تا بیرون دروازه شهر
چپلن چوری : کشیده آبدار
چسان فسان : آرایش – بزک
جی جی باجی : خودمانی – صمیمی
جلزقه : جلیقه
جنگل مولا : مکانی خیالی و نامشخص با هر نوع قماش از آدم که تو هم می لولند
.
و … اصطلاحات و ضرب المثلها
.
جالیز را از خیارش می شناسند.
جایی را که دزد بزند تا چهل روز امن است.
جنگ پشه با حبشه ، می خواد بشه می خواد نشه.
جون شما جون خونه ، علی الخصوص صندوقخونه.
.
(برگرفته از کتاب فرهنگ بروبچه های ترون : زنده یاد مرتضی احمدی)
چقال : بفالی کم رونق و کم مشتری
فحش های آب نکشیده: فحش های نو شنیده نشده
قازورات: از بین رفتنی، به دردنخور، دورریختنی
قاطی ور قاطی: مخلطو شده، درهم
گربه شورک: شستشوی سطحی با کمی اب
ملا یزقل(yazqal): نزول خوار، حرام خوار
میخ طویله: کوتوله، قد کوتاه
ننه دوغ مال: زن شلخته، بی سلیقه و کثیف
وردار و ورمال: رند و شارلاتان و حقه باز
هاپارتی: گستاخ، بی حیا و خودسر(همچنین بی چا دهن)
هوار هوار: داد و فریاد، عربده
یُقُر: تنومند، بدقواره
یقنلی بقال(yaqnali): بقال بی سلیقه و کثیف و بی مشتری
«تهرانیها صاحب زبان نبودند. مهاجرنشینهایی بودند که با خردهفرهنگهای مختلف راهی این شهر شده و هرکدام با لهجهای که داشتند در یک بخش از تهران ساکن شدند.»
این را «نصرالله حدادی» پژوهشگر تهران قدیم زمانی که از او درباره لهجه تهرانیها میپرسیم میگوید و ادامه میدهد: «سالهای دور تهرانیهایی که در محدوده ونک و شمیران سکونت داشتند به دلیل مجاورت با شهرهای استان مازندران لهجه شمالی داشتند. در سایر بخشهای تهران هم وضع به همینترتیب بود و ساکنان هر قسمت از تهران به لهجه شهر مجاورشان صحبت میکردند.»
مهاجرنشین بودن تهران و تلفیق لهجههای مختلف که زمینهساز خلق لهجهای خاص پایتختنشینها شد موضوعی است که «ضیاءالدین هاجری» رئیس انجمن پاسداری و پالایش زبان فارسی نیز آن را تأیید میکند و میگوید: «زمانی که از لهجه تهرانیها صحبت میکنیم باید حساب هر تکه از پایتخت را از حساب بخشهای دیگر آن جدا کنیم.
تا پیش از اینکه تهرانیها بهصورت یکنواخت فارسی را بدون لهجه صحبت کنند لهجه بالا و پایین و شرق و غرب شهر با هم فرق داشت. بهعنوان مثال اهالی ری لهجهای کاملاً متفاوت با اهالی شمیران و جماران داشتند.»
لهجههای «رازی»، «تجریشی» و «تاتی»
سراغ «بهروز محمودی بختیاری» با مدرک دکترای زبانشناسی همگانی و دانشیار دانشگاه تهران میرویم تا از زبان یک زبانشناس بشنویم که تهرانیها در روزگاران دور چطور صحبت میکردند. بختیاری بعد از تقسیم تهران قدیم به ۳بخش شمال، جنوب و غرب میگوید: «تهران از سمت جنوب به شهرری میرسید؛ شهری که مردمش با گویش رازی، گویشی که میتوان آن را در شعرهای بُندار رازی، شاعر سده چهارم مشاهده کرد؛ صحبت میکردند.»
به گفته استادان زبان فارسی ویژگی اصلی این گویش آن است که بیشتر کلمات با کسره ادا میشوند و در این گویش از حرفهای اضافهای استفاده میشود که امروزه کاملاً منسوخ شدهاست. بهعنوان مثال اهالی جنوب تهران در روزگاران دور به جای حرف «ب» در ابتدای فعلها از «ها» استفاده میکردند. بهطوری که به «بگیرید» «هاگیرید» و «به بگرفتیم» «هاگرفتیم» میگفتند.
از لهجه رازی که بگذریم به لهجه «شمیرانی» یا «تجریشی» در شمال تهران میرسیم. بختیاری درباره این گویش میگوید: «والنتین ژوکوفسکی، زبانشناس روس اواخر قرن ۱۹میلادی در سفری که به ایران داشت در حوالی شمیران با گویش تجریشی آشنا شده و در آثارش به این گویش اشاره میکند؛ گویشی که شباهت بسیاری با گویش مازندرانی دارد.»
اما اینکه این گویش چطور در شمال تهران شکل گرفته سؤالی است که «عباس صالحی» شورایار محله تجریش و از قدیمیهای شمیران به آن پاسخ میدهد: «اقوام شمیرانی که زبانشان طبری و مازنی بود بعد از حملات مغولها به دامنه جنوبی البرز آمدند و در محدوده شمیران امروزی ساکن شدند.
آن زمان در این محدوده قلعههایی وجود داشت که برای محافظت از شهرری ساخته شده بود. اقوام شمیرانی در این قلعهها دیدهبانی میکردند و اخبار را از طریق افراد پیاده و سواره به مرکز ری میرساندند. نتیجه این رفتوآمد باعث شد تا امروز در محدودههایی از جمله سرآسیاب دولاب، حضرتعبدالعظیم(ع) و… هنوز هم افرادی با لهجه شمرونی صحبت کنند؛ لهجهای که ملایم شده گویش مازنی است.»
و در نهایت نوبت به لهجه «تاتی» میرسد؛ لهجهای که ساکنان غرب تهران با آن صحبت میکردند. بختیاری در اینباره میگوید: «شرق تهران از گذشته بیابانی بود و چون سکونتگاهی وجود نداشت در نتیجه تا رسیدن به شهر سمنان گویش خاصی هم نداشتیم. اما در محدوده غرب، مردم با گویش تاتی صحبت میکردند. این گویش در گذشته زبان مردم آذربایجان بود و اهالی آذربایجانهای شرقی و غربی پیش از آنکه به زبان ترکی صحبت کنند گویش تاتی داشتند.»
کلماتی خاص تهرانیها
با همه این تفاوتها تهران یک شهر مستقل با فرهنگ و گویش خاص خود بود. جدا از لهجههای شمرونی، تاتی و رازی، تهرانیها درگونههای گفتاریشان اشتراکاتی داشتند که همین نوع گفتمان حساب آنها را از حساب ساکنان سایر شهرها جدا میکرد. به گفته بختیاری زبانشناس ایرانی در روزگاری که مردم سراسر کشور به کندن علفهای هرز «وجین» میگفتند تهرانیها از لفظ «گُزین» استفاده میکردند.
یا حشرهای که نامش در اکثر شهرهای کشور «رَنجره» بود در پایتخت به «جیرجیرک» شناخته میشد. ضمن اینکه هرچه از روزهای ابتدایی پایتخت شدن تهران فاصله میگرفتیم در گویش تهرانیها واژههای جدیدتری رواج مییافت که از آن جمله میتوان از «دیفال» به جای «دیوار»، «قلاق» به جای «کلاغ»، «گاب» به جای «گاو»، «تو» به جای «داخل»، «دَم» به جای «نزدیک» و «کنار»، «واسه» به جای «بهعلت» و «بهخاطر» نام برد. یکسری افعال و قیدها هم از قدیم خاص تهرانیها بود و هنوز هم در زبان عامه مردم پایتختنشین مورد استفاده قرار میگیرد.
مثلاً تغییر دادن شکل صفتها و قیدها کار اهالی تهران بود؛ کوچولو، کوتوله، چاقالو، گِردِلی، یواشکی، راستکی و… جزو لهجه تهرانیها به حساب میآید. ضمن اینکه ساکنان پایتخت با استفاده از قید «هِی» و «دِ» در قالب جملههای کوتاهی مانند «هِی نگو» یا «دِ برو» تأکید و اصرارشان را نشان میدادند.
آسانگیری به سبک ساکنان پایتخت
جدا از کلمات متفاوتی که خاص اهالی پایتخت در روزگاران دور بود تهرانیها فارسی را خیلی ساده صحبت میکردند و این آسانگیری باعث به وجود آمدن لهجه آنها شده بود. اینطور که در بخش چهارم کتاب «تهران: جغرافیا، تاریخ، فرهنگ» آمده است در زبان تهرانی «الف»ها به «واو» تبدیل میشد. به اینترتیب که تهرانیها در لفظی عامیانه به «نان» «نون» و به «بادام» «بادوم» میگفتند. گاهی هم بین کلمات یک «الف» اضافه میکردند؛
تبدیل «بهار» به «باهار» و «بهانه» به «باهانه» با همین دستور زبان انجام میشد. همچنین تهرانیها کسرهها را به «ی» و صداهای «ـُ» را به «واو» تبدیل میکردند. بهعنوان مثال به «شش» «شیش»، به «بگیر» «بیگیر» و به «هُلو» «هولو» میگفتند. معمولاً حرفهای آخر کلمات را هم ادا نمیکردند و وقتی میگفتند «دس» منظورشان «دست» بود و وقتی میگفتند «نیگا» منظورشان «نگاه» بود. «چطو»، «هنو»، «امرو»، «نیس»، «چن»، «وخ» و «خُش» هم در لهجه فارسی جایگزین «چطور»، «هنوز»، «امروز»، «نیست»، «چند»، «وقت» و «خشک» میشد.
از دیگر آسانگیریهای ساکنان تهران درباره زبان فارسی مورد استفادهشان هم میتوان به «خیابونا» به جای «خیابانها»، «دَسّه» به جای «دسته»، «دُزّی» به جای «دزدی»، «میره» به جای «می رود»، «می گه» به جای «میگوید» و «تشنمه» به جای «تشنه هستم» اشاره کرد.
***
طبق دستور زبان پارسی، کلمه به ۹ بخش تقسیم میشود: اسم، صفت، عدد، کنایه، فعل، قید، حرف اضافه، حرف ربط و صوت. آدمیان نخستین پس از آنکه به ارزشهای گروهی زیستن پی بردند و اولین دستههای چند نفری یعنی نخستین اجتماع بشری را تشکیل دادند نیاز به ایجاد ارتباط و گفتوگو در میانشان آنها را واداشت تا زبان را اختراع کنند. از آن روزگار تاکنون اقوام گوناگونی بر این کره خاکی پا به عرصه وجود نهادهاند و پا به پای این تحولات، زبان ایشان نیز متحول گشته است و کلمات و لغات هم که ابزار و کلام و زبان است از این تغییرات و تحولات بینصیب نمانده است.
زبانهای اقوام مختلف از یکدیگر تاثیر میپذیرد و در همان حال نیز تاثیر میگذارند. زبانهای اروپایی بارزترین مثالی است که در این باب میشود یاد کرد. کلمه <آمبرا> در نقش ریشه لغت از زبان لاتین وارد زبان ایتالیایی میشود و صاحبان این زبان که در سرزمین آفتابی زندگی میکنند آن لغت را با معنای سایه افکن (انداز) در برابر نور خورشید به کارمیگیرند اما این کلمه در ادامه راه به سرزمین بارانی انگلستان میرود و زمانی که دارد زبان انگلیسی میشود با کمی تغییر شکل ظاهری <آمبرلا> معنای سایهبان را در سرزمین همیشه سایه انگلستان به پوششی برای محافظت از باران و برف میدهد و …
در باب سخن از زبانها و لهجههای فراوان و پرسابقه ایرانی نیز در طول هزاران سال از چنین وضعی برخوردار است. زبانهایی که زبانشناسان آنها را از ریشه هند و اروپایی منشعب میدانند؛ در نیمی از جهان امروز گسترده است. زبان هند و ایرانی که گاه زبانآریایی نیز نامیده میشود زبانی است که میان نیاکان ایرانیان و هندیان قدیم مشترک بوده است. زبانها و لهجههای ایرانی یکی از متنوعترین دستههای زبانهای هندو اروپایی است و به سه قسمت تقسیم میشوند: زبانهای ایرانی کهن، ایرانی میانه و ایرانی کنونی. ایرانی کهن به فارسی باستان و اوستایی خلاصه میشود. ایرانی میانه فاصل بین ایرانی کهن و کنونیاند نظیر پهلوی، زبان ساسانیان، پارتی (زبان اشکانیان)، سغدی، سکایی (ختنی) و خوارزمی و….
ایرانی کنونی که امروز متداول است و از قفقاز تا فلات پامیر و از عمان تا آسیای مرکزی بدانها سخن میگویند تنوع بسیار دارد…. آسی، یغنوبی، پشتو و خانی، شغنانی، بلوچی، کردی، گیلکی، مازندرانی (طبری)، تاجیکی، لری، بختیاری، لکی و … زبانهایی هستند که زیرمجموعه ایرانی کنونی قرار میگیرند…
با بررسی و دقت در چگونگی وضع کلمات و تغییرات در آنها در شکل و معنی در قرون و اعصار در خواهیم یافت که کلمه مانند نوزاد جانوران بر اساس نیاز روز صاحبان زبان و با ذوق ایشان متولد میشود و پرورش مییابد و با رسیدن به سن بلوغ و رشد، شکوفا میشود و سرانجام با پشت سرگذراندن دوران پیری از حافظهها و تکلممردم محو میشود. در بیان این معنا، کلمات فراوانی را در ادبیات فارسی میتوان یافت و مثال زد: <مرده ریگ> واژه ترکیبی دوران حکیم فردوسی است، که ایشان به معنای <ارث> و آنچه از مرده مانده به کار برده است. حال آنکه امروز پارسیگویان این واژه را نمیشناسند. گاهی هم کلمهای متروک نمیشود بلکه با ثابت ماندن شکل کلمه، معنای آن در دورههای بعد دگرگون میشود.
زمانی هم صاحبان زبان، از چنان قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی برخوردارند، که زبانشان دوشادوش حکومت بر دیگر اقوام و دولتها تاثیر خود را بر دیگر زبانها تحمیل میکند. هخامنشیان روزگاری از تاریخ بشر بر بخش عظیمی از جهان متمدن عصر خویش از این سوی آسیا تا آن سوی کرانههای مدیترانهحکم میراندند. آن روز زبان ایرانیان بر این پهنه وسیع دامن گسترانده بود چنانکه زبان غربیان در روزگار ما چنین میکند.
با ورود <کامپیوتر> به هرکشوری، همراه با نام این وسیله، کلمات؛ <اینترنت>، <کافینت> و… نیز وارد زبان آن ملت خواهد شد که گریزی از آن نیست. گو اینکه معادلسازی، کمترین مقاومت در مقابله این تهاجم است. البته این مهاجرین هم در مسیر زمان از گزند فراموشی در امان نخواهد ماند. چنانکه بر سر <آلافرنگ> و <آلاگارسون> کلمات متداول چهل – پنجاه سال پیش آمده است.
در باب مهاجرپذیری زبان، به نظر میرسد، حق طبیعی صاحبان آن زبان است که با این لغات مهاجر، آنگونه که گویششان میپذیرد، برخورد و تلفظ کنند. در حقیقت مهاجر در سرزمین جدید انگار دوباره متولد شده و زندگی نویی را آغاز کرده است. بنابراین اگر <اخبار> از عربی وارد زبان پارسی شد و در تداول عامه <زنگ اخبار> به کار رفت پذیرفتنی است. چنانکه میرا می و مهدی را مهدی و … گویند.
مرحوم سعیدی سیرجانی روزی در میزگردی با حضور اساتید زبان پارسی در <رادیو ایران> پس از بحث مفصل در سخن از چگونگی کاربرد صحیح کلمات و جایگاه <درست مهجور> و <غلط مشهور> به مزاح با این سخن جلسه را خاتمه داد: …< ولی هیچ عطری بوی عطر را نمیدهد.>
البته غرض آن نیست که هرچه عوام گویند سند است، ولو اینکه دیوار را دیفال و سوراخ را سولاخ کنند، اما باید از یاد نبرد که اکثریت جامعه عوام است و خواص نیز برخاسته از دامان ایشان. حال اینکه مرز جولان و آزادی هر یک کدام است و کدام گروه تفوق بر دیگری دارد، بحثی جداست، ولی ذوق اکثریت در بیشتر اوقات گوی سبقت از اندیشه انتخاب اقلیت ربوده است. چنانکه <تفلون> مثال تازهای است از این دست. ظرفی را که غذا بدان نچسبد، <تلفون> نامند. اما جوانهای خوش ذوق امروزی، آدمهایی را که رفتار گرم و دلپذیری ندارند و به اصطلاح، نچسبند <تفلون> میگویند. یعنی اگر خواص حق دارند لغاتی فاخر برای خویش برگزیند، عوام نیز از این حق برخوردار هستند. گو اینکه مرحوم دهخدا نقش مهمی به عامه میدهد و در اینباره میگویند، <عامه همیشه واضعین لغتند، مفاهیمی را درک میکنند و الفاظی در ازای آن مفاهیم ادا میکنند، هر یک که با ذوق صاحبان آن زبان راست آید بر جای میماند...>
این مطلب بسیار دامنهدار را مختصر اشاره کردیم تا مقدمه و فتح بابی باشد بر بررسی و معرفی لغاتی که در میان مردم در قدیم رایج بوده و امروزه متروک است.
بنابر آنچه گذشت، در باب تحقیق و تفحص در تاریخ تهران، پهلو به پهلوی دیگر ابعاد این تحقیق باید جایگاه و نقش لغات را نیز در این تاریخ، تعیین کرد و باید لغات متروک را جست و شناخت و در ثبت و ضبط و حتی دوباره به کارگیری آنان که مناسب زندگی امروزند همت گماشت.
با این مقدمه نسبتا طولانی به بررسی و معرفی لغات متروک تهران قدیم میپردازیم:
آب دزدک- در عهد پادشاهی ناصرالدین شاه، اروپا و به اصطلاح آن روز فرنگ بر اثر انقلاب صنعتی به سرعت در حال متحول شدن و گذار بوده و هر روز پدیدهای نو و وسیله صنعتی جدیدی ساخته میشد و در زندگی مردمان به کار میآمد. از آنجایی که ملتها و دولتها در جهان مانند قانون ظروف مرتبطه در فیزیک با یکدیگر ارتباط دارند، ایران قاجاریه هم بیش و کم با فرنگ در ارتباط بود (اگر چه دولت کم هوش قجر نتوانست از این ارتباط در پیشرفت کشور بهره کافی را ببرد) و بسیاری از کالاها و ساختههای صنعتی در همین دوره از فرنگ وارد ایران شد. از آن جملهاست آمپول یا سرنگ که جهت تزریق مایع دارویی به تن بیمار به کار میرود. این وسیله را <آب دزدک> میگفتند بدان سبب که مقداری مایع (آب) را درون خود میکشید و به اصطلاح میدزدید. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه این نام را به کار برده است. باید از یاد نبرد در آن فضای اجتماعی که زنان بنابر اعتقاد دینی و رفتار اجتماعیشان دوبند، برق چشمانشان را از نگاه نامحرم جدا میکرد و انگشت دست، ظرافت طنینآوازشان را میگرفت، چگونه استعمال این وسیله را مردان برای زنان رواج دادند. اعتمادالسلطنه ماجرای مخالفت زنان با تزریق آمپول از سوی بکمز پزشک مرد را در روز یکشنبه ۱۹ ربیعالثانی ۱۳۰۶ قمری در روزنامه خاطرات خود چنین یاد کرده است: <صبح زودی خبرکردند دختر امینالدوله، بدحال است. وقتی من رفتم هنوز نمرده بود.
بکمز (طبیعت دوره ناصری) که معالج است، دستپاچه شده کاغذی از اندرون به من نوشته بود که باید با <اتر> جلد <آب دزدک> بزنم. زنها به آب دزدک راضی نمیشوند، شما بیایید شاید، قراری بدهید. من با مجدالملک اندورن رفتم. طفل را در زیرکرسی خوابیدهدیدم، در حالت نزع. من این دختر امینالدوله را هیچ ندیدهبودم و کاش حالا هم نمیدیدم. بسیار شیرین و مقبول بود، که جگر مرا کباب کرد. بیرون آمدم. به فاصله ده دقیقه طفل فوت کرد… >
در کتب آن روزگار آب دزدک مترادف انژگسیون آمده است.
آب دزدک را لغتنامه چنین معرفی میکند: (اصطلاحطب) آلاتی از شیشه که بر سر آن سوزنی است و بدان در تن آدمی و جانوران دوای مایع کنند و این عمل را تزریق نامند.
آبجی- باجی به ترکی به معنی خواهر است که در دوره ترکنژادان قاجاری در تهران متداول و رایج بود. گو اینکه در اعصار دیگر هم کلمات ترکی در زبان فارسی جاری شده بود. نظیر صفویان…
آغا – کلمهای ترکی است به معنای بانو، خانم، بیبی، سیده و خاتون، این کلمه را برای احترام پیش از نام بانوان به کار میبردند، نظیر آغا افسر و …
آبجی، مخفف آغاباجی است، بر اثر کثرت استعمال به آبجی بدل گشته است. تذکر این نکته خالی از لطف نیست که به کار بردن <آغا> پیش از نام محمدخان موسس سلسله قاجاریه، درست به نظر نمیرسد و بهتر است <آقا محمدخان> نوشته شود.
داریوش شهبازی