خانه » همه » مذهبی » اصول معاشرت با مردم

اصول معاشرت با مردم


اصول معاشرت با مردم

۱۳۹۳/۰۸/۰۵


۴۲۲۶ بازدید

اصول معاشرت با مردم از نظر اسلام چیست؟

انسان موجودى است اجتماعى و ناگزیر از معاشرت؛ و معاشرت اسلامى، اصولى دارد که در زیر مى آید
اصول و کلیات معاشرت اسلامى

از نظر اسلام، معاشرت داراى اصول و ضوابطى است و فرد مسلمان باید در معاشرتهاى خود، کلیاتى را مراعات نماید؛ ما در ذیل به بیان چند اصل از اصول معاشرت خواهیم پرداخت.
حب و بغضها براى رضاى خدا باشد

عالى ترین مرتبه ایمان، چنانچه امام صادق (ع) مى فرماید، در این جمله نهفته است: هر کس براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد و براى خدا عطا نماید از کسانى است که ایمانش کامل گشته است .[1]و امام باقر (ع) مى فرماید: دوست داشتن مؤمنى، مؤمن دیگر را، براى خدا، از بالاترین درجات ایمان است.[2]اگر چه در قسمت بعد اشاره خواهد شد که یکى دیگر از اصول معاشرت اسلامى انتخاب صحیح معاشر است، ولى این ملاک که حب و بغضها براى رضاى خدا باشد عالى ترین ملاک انتخاب معاشر و همدم است، اگر چنین باشد و این شرط مراعات گردد آنوقت انسان آنچه را دوست مى دارد که محبوب خدا است؛ یعنى، مؤمن را، عادل را، متقى را، و ایمان و پاکیزگى را و…از چیزى بیزار است که مورد دشمنى خدا است؛ یعنى عاصى و گنهکار را، ظالم و ظلم را، متکبر و تکبر را…و این یعنى سلامت معاشرت.امام باقر (ع) تمام دین را همین معنا و اصل معرفى مى نمایند: اى اباذر، آیا دین بجز حب و بغض چیز دیگر هم هست. [3]دقت در انتخاب دوست و معاشر

معاشرت، بازار تبادل اخلاق است، بسیارى از محاسن و رذائل اخلاقى از همین معاشرات معمولى انتقال و تسرى مى یابد.
اگر از انسانهاى موفق بپرسید که عامل موفقیت شما چه بود؟ بى درنگ یکى از عوامل مهم موفقیت خود را رفاقت با دوستان خوب اعلام مى دارند، و بر عکس اگر از انسانهاى شکست خورده در زندگى بپرسید: چگونه به این ناکامى ها مبتلا گشتید؟ خواهند گفت: دوست ناباب.
معاشرت با دوستان بد، انسان را از مسیر تکامل باز مى دارد. به همین دلیل مسلمان، باید دوستان خود را با صلاحدید دین خود انتخاب نماید، یعنى در خصوص اینکه با چه کسانى معاشرت نماید و با چه کسانى معاشرت ننماید، باید نظر اسلام را سؤال نماید.
اعتدال و میانه روى در معاشرت

میانه روى بهترین و پسندیده ترین شیوه اى است که در شئون زندگى مراعات آن مفید و شایسته است. آن کلام معروف بیان خوبى است که خیر الامور اوسطها، بهترین کارها اعتدال در اعمال است. [4]و شاید صراط مستقیم که در نماز مطلوب ما است همین اعتدال و میانه روى در اعمال و خلقیات باشد.
یکى از اصول معاشرت نیز میانه روى است، که مؤمن به آن مکلف شده است.
به فرمایش امام على(ع): شیوه زندگى مؤمن بر اساس میانه روى و اعتدال است. [5]در معاشرت نیز افراط و تفریط هر دو مذموم و ناپسند است، هم معاشرت زیاد و هم قطع ارتباط با مردم، هر دو ناپسند است. علاوه اینکه در ابراز دوستى و دشمنى نیز باید میانه رو بود، امام على(ع) مى فرماید: دوستى نباید در حدى باشد که مایه مشقت گردد. [6]امام صادق (ع) مى فرماید: به هنگام دوستى همه اسرارت را مگو (زیاده روى مکن) چون ممکن است دوستى شما از بین برود و تبدیل به دشمنى شود. [7] امام على (ع) مى فرماید: دوست خود را دوست دار باندازه اى که در آن تجاوز نباشد. [8]امتحان همنشین
اعتماد به ظاهر افراد، کار مذمومى است. البته سوءظن به افراد، هم ناپسند است. لذا انسان مى بایست کسى را که مى خواهد با او پیمان دوستى و رفاقت داشته باشد، آزمایش نماید. امام على(ع) اعتماد قبل از آزمایش را چنین توصیف مى کند: اعتماد به هر کس قبل از آزمایش، از ناتوانى است. و نیز مى فرماید: قبل از امتحان به کسى اطمینان نکن. [9]و امام صادق(ع) در بیان شیوه امتحان مردم مى فرماید: به روزه و نماز مردم گول نخورید زیرا چه بسا انسان به نماز و روزه شیفته شود تا آنجا که اگر ترک کند به هراس افتد، ولى آنها را به راستگوئى و امانتدارى بیازمائید. [10]معاشرت به تناسب افراد

زندگى در جامعه هاى بشرى، اخلاقى انعطاف پذیر را مى طلبد. در جامعه افراد مختلفى با روحیات مختلف زندگى مى کنند؛ جماعتى زود رنجند، جماعت دیگر سعه صدر دارند، عده اى بذله گو هستند و گروهى جدى و خشن؛ بعضى، از نرم خوئى انسان سوء استفاده نمى کنند و گروهى…
بدیهى است با این همه روحیات مختلف انسان نمى تواند با همه افراد با یک روحیه رفتار نماید. بلکه با هر کس باید طبق شناختى که از روحیه او دارد، معاشرت نماید. امام على(ع) مى فرماید: کسیکه متناسب با خلق و خوى مردم با آنها معاشرت و رفتار کند از شر آنها در امان ماند. [11]رعایت حق معاشر

این اصل از اصول مهم معاشرت است که رعایت آن، مایه استحکام پیوندهاى اجتماعى مى گردد.
باید توجه داشت که اسلام دین وظایف متقابل است و اقشار جامعه نسبت به هم حقوقى دارند که ملزم به انجام آن مى باشند حقوق پدر بر فرزند و فرزند بر پدر، حق همسایه، حقوق همکار و دوست و همه اینها بطور متقابلند.
یکى از اساسى ترین اصول اسلام همین مقررات و رعایت آنها است. حق الناس از اهمیت فراوانى در اسلام برخوردار است و حتى از حق الله بالاتر است. چنانچه امام على(ع) مى فرماید: خداوند حقوق بندگانش را بر حقوق خودش مقدم داشته است. [12]بعنوان نمونه در حق همسایه پیامبر اکرم (ص) مى فرماید:…کسى که همسایه خود را مورد اذیت و آزار قرار دهد بوى بهشت بر او حرام است و جایگاه او جهنم است؛ و بد جایگاهى است. و نیز فرمود: کسى که حق همسایه را ضایع کند از ما نیست و دائما جبرئیل در حق همسایه وصیت مى کرد تا اینکه من گمان کردم که او ارث مى برد. [13]و درباره حق همسر اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) سؤال مى کند: حق زن چیست که اگر مرد آنرا انجام داد، نیکو مى شود؟ امام(ع) فرمود: همسرش را سیر کرده به او لباس بپوشاند و اگر اشتباه و خطائى انجام داد او را ببخشد. [14]و حق پسر بر پدر، این است که اسم نیکوئى بر او بگذارد، او را قرآن بیاموزد و در وقت بلوغ براى او همسرى برگزیند و… [15]امام سجاد(ع) درباره حق معاشر مى فرماید: اما حق معاشر بر تو این است که او را نفریبى و با او دغل نکنى و به او دروغ نگوئى و غافلش نساخته، و گولش نزنى. و براى او کارشکنى نکنى و…اگر به تو اعتماد کرد هر چه توانى براى او بکوش.
حضرت(ع) بعد از بیان پنجاه حق فردى و اجتماعى مى فرماید: این حقوق در گردن تو است، که در هیچ حال نمى توانى از آنها جدا باشى و رعایت آنها بر تو لازم است. و از خدا در این راه کمک بخواه.[16]از نظر اسلام، معاشرت وقتى سالم است که همنشینان، به اقامه حقوق هم و اداى آنها قیام نمایند.
احترام و دوستى بر اساس مقدار ارزشها

یکى دیگر از اصول معاشرت در اسلام دوستى، رفاقت و احترام بر اساس مقدار ارزشها است. از نظر اسلام هر چه فرد به ارزشهاى اسلامى پایبندتر باشد احترام او واجبتر و مهمتر است. و فرد مسلمان ملزم شده است تا در معاشرت خود به کسانى که با آنها مراوده دارد، بر اساس میزان تقیدشان به ارزشها، احترام بگذارد.
امام على (ع) مى فرماید: ظلم کردن به نیکى این است که آنرا در حق غیر اهلش بکار ببرند. [17]از نظر اسلام احترام به پدر، مادر، استاد و معلم، بدلیل جایگاه ویژه آنها و ارزشى که دارند داراى اهمیت فراوانى است و انسان مأمور به احترام آنها و خضوع در مقابل آنهاست.
امام عسکرى (ع) مى فرماید: یک روز پدر و پسرى به حضور امام على (ع) رسیدند حضرت احترام شایانى از آنها کرد و براى آنها غذا آورد. پس از صرف غذا، قنبر غلام حضرت، طشت و آب و حوله آورد تا مهمانان دست خویش بشویند. على(ع) ابریق را گرفت و آب را به دست پدر ریخت. البته آن مرد هر چه مخالفت کرد حضرت نگذاشت. بعد حضرت ظرف را به دست پسرش محمد حنفیه داد و فرمود اگر این پدر و پسر کنار هم نبودند و پسر تنها اینجا بود به دستهایش آب مى ریختم تا بشوید ولى چون در کنار پدرش مى باشد خداوند دوست ندارد که بین آنها تفاوتى نگذارم. [18]محبت و احترام متقابل

اساس معاشرت بین مسلمانان احترام و محبت متقابل است. یعنى هر دو موظف هستند به هم احترام گذاشته و با محبت با هم رفتار نمایند.
قرآن مجید در سوره فتح، مؤمنین را چنین وصف مى کند:
اشداء على الکفار رحماء بینهم. [19] نسبت به کفار شدیدند ولى بین خودشان با رأفت و رحمت رفتار مى کنند.
و در سوره بلد مى فرماید:
و تواصوا بالمرحمه. [20] یکدیگر را توصیه مى کنند به رأفت و رحمت و ملاطفت.
از نظر اسلام، اگر فردى متوقع باشد تا دیگران احترامش کنند ولى او نسبت به مردم چنین نباشد، توقع بى جا و اشتباهى است.
اینکه در سوره حجرات مى فرماید:
انما المؤمنون اخوه. [21] یعنى مؤمنین برادرند، از بین همه نسبت ها نسبت «اخوه» را ذکر فرموده است که حاکى از تساوى است. همانگونه که دو برادر نسبت به حقوق، با هم برادرند، مؤمنین هم با هم برابرند، و هر کس توقع محبت و احترام دارد، خود نیز باید احترام کند و محبت نماید.
آداب معاشرت اسلامى

معاشرت از نظر اسلام بایدها و نبایدهاى فراوانى دارد که ما تحت عنوان آداب معاشرت آنها را ذکر مى نمائیم.
1. حسن خلق با معاشرین
اسلام به حسن معاشرت و حسن خلق، اهمیت بسیارى داده است. بالاترین مدحى که در قرآن ازپیامبر (ص) شده است. در رابطه با حسن خلق او است.
و انک لعلى خلق عظیم. [22]و همانا تو بر اخلاق نیکو و بزرگ آراسته اى.
و در آیه دیگر همین حسن خلق پیامبر (ص) را عامل موفقیت وى ذکر مى نماید:
و لو کنت فظا غلیظ القلب لا انفضوا من حولک. [23]و اگر سنگدل و خشن بودى، مردم از اطراف تو پراکنده مى شدند.
برخورد صحیح و اخلاق نیکو یکى از راه هاى پیشرفت در اجتماع مى باشد. و مهمترین عنصرى است که مى تواند انسان را در میان جامعه، صاحب موقعیت نماید. پیغمبر اکرم(ص) در سفارش به پسران عبدالمطلب مى فرماید: شما هرگز نمى توانید با اموالتان مردم را به دور خود جمع نمائید، بنابر این با چهره هاى باز و روى خوش با آنان برخورد نمائید. [24]در اهمیت حسن خلق، روایات بسیارى آمده است. از جمله: امام باقر (ع) کاملترین مؤمن را از نظر ایمان، خوش خلق ترین آنها مى داند: کاملترین مردم از نظر ایمان، خوش اخلاق ترین آنهاست. [25]و باز امام باقر(ع) مى فرماید: تبسم الرجل فى وجه اخیه حسنه «خنده مرد به صورت برادرش حسنه است». [26]همچنین پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: سنگین ترین عملى که روز قیامت سنجیده مى شود حسن خلق است. [27]بداخلاقى مایه آثار شومى نظیر بى مهرى و اختلاف است، که دامنگیر جامعه مى شوند و بسیارى نظیر تنهائى، و طرد از اجتماع دامنگیر فرد بدخو مى گردد.
از طرف دیگر عقوبات اخروى نظیر فشار قبر، حبط عمل، گرفتارى، دوزخ و…از پى آمدهاى بد اخلاقى شمرده شده اند. چنانچه پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: بدرفتارى عمل انسان را فاسد مى کند همانگونه که سرکه عسل را فاسد مى کند. [28]در بحث حسن خلق ممکن است در محدوده مرز و یا به تعبیرى معنا و حدود آن سؤال شود که بهترین کمک براى شناخت آن پاسخى است که امام صادق(ع) در این مورد فرموده اند: (سه چیز از حسن خلق است) نرمى و محبت، کلام نیکو، خوش برخوردى با برادر دینى. [29]2. احسان
احسان مفهوم گسترده اى دارد؛ که یکى نیکى کردن به غیر است.
در گستره احسان، عناوینى چون انفاق، دستگیرى، همکارى و تعاون، کمک به مؤمن و…رخ نمائى مى کند.
احسان با همه گستره اش از آداب معاشرت اسلامى است. بلکه از ضروریات جامعه اسلامى بشمار مى رود. یکى از چهره هاى محبوب قرآن که مورد محبت خداوند است شخص احسان کننده است چنانچه مى فرماید:
و الله یحب المحسنین
خداوند دوست مى دارد نیکوکاران را. [30]و احسنوا ان الله یحب المحسنین
نیکى کنید که خداوند نیکى کنندگان را دوست دارد. [31]خداوند به مؤمنین دستور مى دهد تا به شکرانه احسان خدا با آنها، به یکدیگر احسان نمایند:
و احسن کما احسن الله الیک
نیکى کن چنانکه خدا با تو نیکى کرد. [32]مسلمان در مقابل احسان دیگران مکلف به تلافى است چنانچه پیامبر اکرم (ص) مى فرماید: هر کس به شما احسان نمود آنرا تلافى کنید و اگر نتوانستید آنقدر براى او دعا کنید که فکر کنید تلافى به عمل آمده است. [33]احسان وقتى ارزشى مضاعف پیدا مى کند که مسلمان بتواند در مقابل بدى دیگران، دست به تلافى نزده و به آنها تا جائیکه ممکن است احسان نماید.این مقام مرتبه بالائى از ایمان است و خداوند در قرآن کریم، بندگان خاص خود را چنین توصیف مى نماید:
و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما،
و وقتى نادانها با آنها هم کلامند (و مورد اهانت آنها) با آنها به خوبى سخن مى گویند. [34]در سیره رسول خدا(ص) مى خوانیم:
پیامبر اسلام(ص) در مقابل بدى دیگران، بدى نمى کرد؛ بلکه گناه آنها را نادیده مى گرفت و از آنها مى گذشت. [35]به نظر مى رسد پاسخ دادن بدى هاى دیگران به نیکى، بهترین راه مقابله است. چنانچه امام على(ع) مى فرماید: برادرت را در برابر کار خلافى که انجام داده بوسیله نیکى سرزنش کن و شر او را از طریق انعام و احسان و بخشش دور ساز. [36]3. افشاى سلام
اصطلاح «سلام علیکم» اصطلاحى است که مخصوص مسلمانان است و هر مسلمان با هر ملیتى با همین لفظ به دیگران اعلام خضوع و دوستى مى نماید.
سلام، بسیار مورد تأکید اسلام بوده و مسلمانان را به پیشى جستن در آن ترغیب مى نماید و همچنین توصیه مى کند تا اگر پاسخ دهنده هستند بهتر و زیباتر جواب گویند. چنانچه در قرآن کریم مى خوانیم:
و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها
یعنى: اگر به شما سلام و تحیتى گفته شد، شما هم تحیت و سلام گوئید با لفظى بهتر یا حداقل مانند همان. [37]امام على (ع) سلام را حق مؤمن مى داند و مى فرماید:
حق مسلمان بر مسلمان 6 حق است.اول: هر گاه به او رسید سلام کند. [38]و امام صادق (ع) مى فرماید: بخیل ترین مردم کسى است که از سلام بخل ورزد. [39]در سیره ائمه معصومین، و پیامبر اکرم مى بینیم که به همه حتى به بچه هاى کوچک سلام مى دادند.
رسول اکرم در سلام کردن همیشه پیش قدم بودند و بدینوسیله اهمیت آن را به مسلمان گوشزد مى نمودند.
افشاى سلام در معاشرت اسلامى مایه دوستى، پاک شدن سینه ها از کینه، رفع کدورتها و تواضع،…مى باشد.
4. رازدارى و امانتدارى
یکى از اصول و آداب مهم معاشرت اسلامى، امانتدارى و رازدارى است. مسلمان در معاشرت خود با دیگران باید به مفهوم عام، امانتدار باشد، یعنى آنچه از مردم به او سپرده شده برگرداند و اسرارى که از مردم مى داند، و بعنوان امانت نزد او بازگو شده است، حفظ نموده و افشا ننماید.
امام على (ع) مى فرماید: حضرت رسول اکرم ساعتى پیش از وفاتش سه بار بمن فرمود: اى اباالحسن امانت را ادا کن چه مال انسان نیک باشد چه انسان فاجر چه کم باشد و چه زیاد حتى اگر آن امانت سوزن یا نخ باشد. [40]در حدیثى از پیامبر اکرم (ص) امانتدارى معیار نیکى معرفى شده است: هرگز بسیارى نماز و روزه و کثرت حج و نیکوکارى و زمزمه شبانه اشخاص را منگرید، بلکه راستى گفتار و امانتدارى آنها را معیار نیکى و بدى قرار دهید. [41]عبد الله بن سنان گوید: بخدمت امام صادق (ع) رفتم در حالى که حضرت در مسجد نماز عصر خود را خوانده و رو به قبله نشسته بود. عرض کردم:
یابن رسول الله بعضى از مسئولین حکومتى اموالى را به رسم امانت مى سپارند و از کسانى هستند که خمس شما را نمى پردازند.آیا این اموال را به آنها برگردانیم؟
حضرت سه بار فرمودند: بخداى قبله قسم، اگر ابن ملجم، قاتل پدرم امیر المؤمنین (ع)، امانتى بمن بسپارد به وى باز مى گردانم. [42] بى شک امانتدارى، دایره اى وسیع دارد که رازدارى را نیز در بر مى گیرد. فاش کردن سر دیگران از موارد آشکار خیانت در امانت است و در بسیارى از موارد مایه اشاعه فساد در جامعه مى گردد. و شاید علت عمده حرمت غیبت و تهمت، همین امر باشد.
در قرآن، عاقبت شومى براى این افراد بیان شده است.
آنهائى که دوست دارند فساد در میان مؤمنان شایع گردد، براى آنها در دنیا و در آخرت عذابى دردناک است. [43]5. حفظ شخصیت
یکى از آداب معاشرت این است که انسان در معاشرتهاى خود موجبات خفت و سبکى شخصیت خود را فراهم نکند. شوخى هاى بى مورد، معاشرتهاى غیر متناسب، درخواستهاى مکرر و بار خود را به دوش دیگران انداختن مایه سبکى انسان مى گردد.
انسانى که ناراحتى ها، نگرانى ها و امراض،…خود را به دیگران مى گوید در حقیقت با تیشه اى تیز بر پیکر شخصیت خود مى کوبد. امام صادق (ع) مفضل را چنین توصیه مى کند:
اى مفضل، از بازگو کردن شرح حال خود براى مردم دورى کن، که اگر چنین کنى نزد مردم ذلیل و خوار مى شوى. [44]6. اصلاح بین یکدیگر
در معاشرتهاى اجتماعى، اختلاف و کدورت بین افراد، امرى اجتناب ناپذیر است. ولى باقى ماندن کدورت کارى ناپسند است، علاوه بر اینکه همان افرادى که با هم کدورت و کینه دارند، موظف هستند که رفاقت و دوستى دوباره را جایگزین کینه نمایند، دیگران نیز مکلف اند که به کدورت بین دو برادر مسلمان خود خاتمه بدهند.
در اهمیت این امر امام على (ع) مى فرماید: من همه شیعیان و شما دو فرزندم را به ترس از خدا، نظم در امور و اصلاح بین خود سفارش مى نمایم زیرا که از جد شما رسول الله(ص) شنیدم که مى فرمود: اصلاح بین مردم از همه نمازها و روزه ها بهتر است. [45]مفضل مى گوید، که امام صادق (ع) به من فرمود: اگر دیدى بین دو شیعه ما نزاعى برخاسته، با استفاده از مال من آن را فیصله بده. [46]7. وفاى به عهد و پیمان
وفاى به عهد از شاخه هاى صداقت است، و مایه اعتماد مردم یک اجتماع به یکدیگر محسوب مى گردد.
در اسلام وفاى به عهد، اهمیت فراوانى دارد. و یکى از مواردى که در قیامت پیرامون آن از انسان سؤال مى شود عهد و پیمان است. چه اینکه خداوند در قرآن مجید مى فرماید:
و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا
به عهد خود وفا کنید که همانا از آن سؤال خواهد شد. [47]خداوند وقتى از ویژگیهاى مؤمنان سخن مى گوید چنین مى فرماید:
و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا
مؤمنین وقتى پیمان مى بندند، به عهد خود وفادار هستند. [48]و در جاى دیگر مى فرماید:
و الذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون
مؤمنان کسانى هستند که به امانات و عهد خود وفا مى کنند. [49]امام صادق (ع) مى فرماید: ترک سه چیز در اسلام، بر احدى جائز نیست؛…دوم: وفاى به عهد؛ چه به انسان خوب باشد چه بد. [50]در سیره رسول خدا (ص) مى خوانیم: رسول خدا (ص) همراه مردى بود، آن مرد خواست به جائى برود، رسول خدا کنار سنگى توقف کرد و به او فرمود: من در همینجا هستم تا بیائى. آن مرد رفت و مدتى نیامد، نور خورشید بالا آمد و بطور مستقیم بر پیامبر (ص) مى تابید، اصحاب عرض کردند: اى رسول خدا (ص) به سایه بروید. آن حضرت در پاسخ فرمودند: من با او عهد کرده ام که همین جا بمانم (نه جاى دیگر). [51]و همچنین عماربن یاسر گوید: من گوسفندانى چند از خانواده ام مى چرانیدم، حضرت محمد(ص) نیز گوسفند مى چرانید. روزى به آن حضرت گفتم: چراگاهى در فلان کوه سراغ دارم که علف فراوانى دارد موافقى فردا گوسفندانمان را به آنجا ببریم؟ فرمود آرى، روز بعد وى زودتر از من به آنجا رفت چون من رفتم دیدم گوسفندان خود را به نزدیکى آنجا برده است ولى نمى گذارد گوسفندان وارد علفزار شوند.
گفتم چرا به علفزار در نیایى؟ فرمود: بدین کسب که من و تو قرار بسته بودیم به اتفاق به آنجا رویم، روا ندانستم بى تو به آنجا بروم. [52]8. رفق و مدارا
رفق و مدارا، بمعنى حلم، نرمى و ملایمت با مردم و تحمل و شکیبائى در برابر تند خویى دیگران،…از مهمترین آداب معاشرت اسلامى است.
انسان در جامعه اى زندگى مى کند که در آن افراد مختلفى وجود دارد.اگر انسان در برابر درشتى دیگران و کج خلقیهاى ایشان مدارا ننماید، باید یا دست از معاشرت بکشد و گوشه انزوا اختیار کند و یا اینکه با بیماریهاى عصبى و روانى دست و پنجه نرم کند.
نرمى، مایه هدایت و ارشاد جاهل است. و تأثیر آن از پاسخ متقابل بسیار بهتر است.
خداوند وقتى موسى و هارون را مأمور مى کند تا به کاخ فرعون بروند؛ به آنها مى گوید:
اذهبا الى فرعون انه طغى، فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى.
به سراغ فرعون بروید و با نرمى با او سخن بگوئید شاید بترسد و یا هدایت شود. [53]نکته مهم اینکه مى فرماید تنبه و هدایت در صورت نرمى محتمل است. لذا با او به نرمى تکلم کنید.
در موفقیت پیغمبر ما عوامل مختلفى نقش داشتند، ولى مهمترین عامل موفقیت پیامبر اکرم(ص) نرمخویى و مدارا کردن ایشان بود. چنانچه در قرآن مى خوانیم «پس با رحمت پروردگار براى آنان نرم گشته اى و اگر سخت دل بودى از اطرافت پراکنده مى شدند. [54] چه بسیار انسانهایى که بواسطه همین صفت به آغوش اسلام و ائمه(ع) گرویده اند. در سیره امام سجاد (ع) مى خوانیم: یکى از اقوام و خویشان امام به درب منزل آن حضرت آمده و با داد و فریاد و بنحوى که حاضرین نیز شنیدند، شروع به ناسزا نمود. امام(ع) مقابل آن مرد که در آتش سوزنده خشم قرار داشت، هیچ نگفت. وقتى آن مرد رفت، امام (ع) با یاران خود به درب منزل آن مرد رفته، و او را صدا زدند. مرد که گمان مى کرد حضرت براى انتقام آمده در حالیکه خود را براى جنگ و دعوى آماده کرده بود از منزل خارج شد در این هنگام امام(ع) خطاب به مرد گفت: آنچه بمن نسبت دادى اگر در من هست از خدا مى خواهم مرا ببخشاید، و اگر در من نیست از خدا مى خواهم ترا ببخشاید. مرد که از برخورد امام جا خورده بود، پیشانى امام را بوسید و با عذرخواهى به امام عرض کرد: آنچه من به شما نسبت دادم در شما نیست و من خودم به آن سخنان سزاوارم. [55]در سیره امام سجاد (ع) مى خوانیم که زهرى مى گوید: با امام سجاد (ع) معاشرت داشتم بخدا قسم کسى را در آن زمان ندیدم مگر اینکه در خفا با آن حضرت دشمن بوده ولى در حضور امام به او اظهار دوستى و مودت مى کرد. زیرا اشخاص به فضایل آن حضرت آگاه بودند از این رو به آن حضرت حسد مى ورزیدند ولى بدلیل مدارا و مردم دارى آن حضرت و خوش برخوردى او با همگان آنچنان بود که همه او را دوست مى داشتند. [56]درباره رفق و مدارا در روایات مى خوانیم:
پیامبر اکرم (ص) مى فرماید: «ما جماعت پیامبران به مدارا کردن با مردم امر شده ایم همانگونه که به انجام فرائض مأمور شده ایم». [57]و در روایتى دیگر از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «عاقل ترین مردم کسى است که با مردم بیشتر مدارا مى کند». [58] در یک تصویر سازى از رفق پیامبر اکرم (ص) مى فرماید: «اگر رفق و مدارا خلقى از مخلوقات پروردگار بود که دیده مى شد، زیباترین مخلوقى بود که خداوند او را آفریده است». [59]امام على(ع) در این زمینه مى فرماید: رفق کلید رستگارى است. [60]امام باقر (ع) مى فرماید: خوش رفتارى و مدارا با مردم یک سوم خرد است. [61]9. ایثار و از خودگذشتگى
ایثار و از خود گذشتگى یکى از آداب معاشرت اسلامى است. به این معنا که انسان تا جائى که مى تواند در رفع نیازهاى دیگران بکوشد. در قرآن این صفت مقدس، از اوصاف مؤمنین شمرده شده است: و مردم را در آنچه دارند بر خود مقدم مى شمارند، اگر چه خود به آنها نیاز دارند. [63]در سیره امام على (ع) مى خوانیم:
على(ع) باغ خود را به 12 هزار درهم مى فروشد و همه پولها را بین فقرا و تهیدستان مدینه تقسیم کرده به منزل باز مى گردد.
طبیعى است که انتظار فرزندان و همسر پس از فروش باغ، آوردن غذا و میوه به منزل است، چنانکه فاطمه (س) مى پرسد: پول باغ را چه کردى؟
امام پاسخ مى دهد: در راه خدا انفاق کردم. [64]و باز در این باره مى خوانیم که:
روزى فاطمه زهرا (س) به على(ع) گفت به نزد پدر رو و از او چیزى بستان تا غذاى امروزمان را فراهم کنى. على(ع) به نزد پیامبر(ص) رفته و دینارى از آن حضرت گرفت و بازار رفت تا بوسیله آن غذایى بخرد. در بین راه مقدادبن اسود را دید از حالش پرسید، معلوم شد که وى سخت در مضیقه است دینار را به وى داد و خود به مسجد رفت. چون شرمنده بود با دست تهى به خانه بازگردد. مدتى گذشت و پیامبر در جستجوى على به مسجد آمد و به او فرمود: کجا بودى؟ چرا براى خانه چیزى تهیه نکردى؟ امام (ع) عرض کرد: آخر مقداد را دیدم که سخت نیازمند است پس دینار را به وى دادم. پیامبر فرمود از این ماجرا خبر دارم چون خداوند این آیه را در شأن تو فرستاده است: «دیگران را بر خویش مقدم دارند گرچه خود در تنگنا باشند. (حشر: 9). [65]10. تغافل و چشم پوشى
همانگونه که گذشت، انسان موجودى است اجتماعى و مى بایست در جامعه در کنار هم نوعان خود زندگى نماید.
در این معاشرتها، ممکن است انسانها به عیوبى از یکدیگر پى برند. افشاى این عیب و به رخ کشیدن آن، کار پسندیده اى نیست؛ لذا از نظر اسلام چشم پوشى و تغافل یکى از آداب معاشرت اسلامى است.
امام باقر (ع) مى فرماید: صلاح شأن مردم با هم زندگى کردن است، و با هم زندگى کردن پیمانه‌ی پُرى است که دو سوم آن زیرکى و یک سوم آن چشم پوشى و خود را به فراموشى زدن است. [66]11. صله رحم
از دیگر آداب معاشرت صله رحم است، یعنى سرکشى به خویشان و اقوام.اینکه در جامعه ماشینى امروز، عواطف انسانى بخشکد، و رفت و آمدهاى خانوادگى تحت الشعاع کارهاى روزانه قرار گیرد؛ عملى سخت مورد انتقاد است. در جامعه اسلامى صله رحم و سرکشى به خویشان عملى است پسندیده که مورد تأکید اسلام واقع شده است.
وجود انسان را علاقه ها و پیوندها در بر گرفته اند، از یک طرف پیوند به خالق که اگر قطع شود مایه نابودى انسان است، و از طرفى پیوند با جامعه انسانى بطور عام و پدر و مادر و سایر بستگان بطور خاص. برقرارى این پیوند، مصداق آیه «یصلون ما امر الله به ان یوصل» [67] است؛ که مى فرماید: وصل مى کنند آنچه را که خداوند دستور داده تا وصل باشد و در مقابل قطع هر یک از پیوندها مصداقى است از آیه
«ویقطعون ما امر الله به ان یوصل.» [68]و قطع مى کنند آنچه را که خدا دستور وصل داده.
که خداوند این بیان را در توصیف انسانهاى فاسق آورده است.
امیرالمؤمنین على(ع) مى فرماید: با خویشاوندان خود صله کنید و لو به سلام باشد. [69]12. همکارى و تعاون
روشن است که انسان بدلیل اینکه موجودى است اجتماعى نیاز دارد که بسیار از کارها را بشکل جمعى انجام دهد؛ رسیدگى به مسجد، وضعیت مدرسه و کیفیت فضاى آموزشى، خیابان، آپارتمان و شهر…مسائلى است که همکارى همگان را طلب مى کند. همکارى تا جائى که جنبه سازندگى و خیر دارد مورد تأکید اسلام است.چنانکه قرآن مجید مى فرماید:
تعاونوا على البر و التقوى
یکدیگر را در خیر و تقوى یارى نمائید.
و لا تعاونوا على الاثم و العدوان
و در گناه و ستم همدیگر را کمک ننمائید. [70]کمک براى ازدواج یک جوان، کمک براى اداى قرض مؤمن، حضور فعال در انجمن اولیاء و مربیان، یارى رساندن به یک جوان بیکار و دادن سرمایه به وى از مصادیق بارز تعاون بر نیکى است که از آداب یک معاشرت اسلامى بشمار مى آید.
امام على (ع) مى فرماید: از واجب ترین حقوق خداوند متعال بر بندگانش نصیحت به اندازه توان و همکارى بر اقامه حق است. [71]13. نصیحت و خیر خواهى مردم
در جامعه اسلامى، مسلمان هرگز به ضرر، مصیبت و گرفتارى دیگران راضى نیست و براى مردم همان اندازه طالب خیر است که براى خودش خیر و خوبى مطالبه مى کند.
منفعت طلبى در ذات انسان وجود دارد. ولى این منفعت طلبى نباید باعث تضییع حقوق دیگران گردد و بقولى انسان بخواهد فقط به هدفش برسد و لو به ضرر دیگران. امام صادق (ع) مى فرماید: براى مردم چیزى را دوست بدارید که براى خود دوست مى دارید. [72]پیامبر اکرم (ص) مى فرماید: آنچه دوست دارى مردم با تو کنند، با مردم همان کن و آنچه را خوش ندارى مردم درباره تو کنند، درباره آنها وامدار. [73]در حدیث آمده است که خدا به حضرت آدم (ع) وحى کرد، تمام سخن را در چهار کلمه براى تو جمع مى کنیم:…و آنچه میان تو و مردم است این است که آنچه براى خود مى پسندى براى مردم بپسندى و آنچه را براى خود نمى خواهى براى آنها نخواهى. [74]14. عفو و گذشت
گذشت و عفو در وقتى که انسان مى تواند انتقام بگیرد، عملى بسیار پسندیده و نشان مردانگى است.
چنانکه پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: بر شما باد گذشت و بخشش؛ زیرا گذشت جز عزت چیزى بر شما نیافزاید. [75] و امام سجاد (ع) به فرزند خود مى فرماید: اگر مردى از طرف راستت به تو بد گفت پس از طرف چپ تو عذرخواهى کرد، پس عذر او را بپذیر. [76]اگر انسان توجه داشته باشد که هر آینه ممکن است خودش محتاج بخشش دیگران باشد، آن وقت به ارزش عفو و گذشت پى مى برد.
انتقام اگر چه حق فرد مورد ستم است، ولى همیشه عملى پسندیده نیست و در مواردى مى تواند باعث از هم گسیختگى جامعه گردد.
از آن موارد مى توان عفو و گذشت در مسائل خانوادگى را متذکر شد که در این موارد عفو و بخشش بسیار پسندیده تر است، از انتقامى که مایه تخریب محیط خانواده است.
15. کظم غیظ
غضب و خشم از ذاتیات یک انسان است و خداوند آنرا در وجود انسان قرار داده است. کما اینکه مودت و رحم و محبت را در وجود او قرار داده.
از وصیت هاى امام على(ع) به فرزندش امام حسن مجتبى(ع) این است که: خشم خود را فرو ببر بخاطر اینکه من جرعه اى شیرینتر از فرو بردن خشم ندیدم. [77]غضب سرچشمه بسیارى از گناهان است، و خطرناکترین حالات روحى انسان در حال غضب از او بروز مى نماید، قاتلى که در حالت غضب کسى را کشته است، اگر اسیر جنون نمى گشت و غیظ خود را فرو برده بود، مرتکب چنین خطائى نمى شد.
خداوند متعال در مقام تمجید و توصیف متقین مى فرماید:
و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس، و الله یحب المحسنین.
متقین، کسانى هستند که خشم خود را فرو مى برند و مردم را مى بخشایند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد. [78] و در توصیف مؤمنین مى فرماید:
و اذا ما غضبوا هم یغفرون
و وقتى غضبناک مى شوند، مى بخشایند [79]در سیره امام صادق (ع) مى خوانیم: یکى از بستگان امام صادق(ع) به خاطر موضوعى در غیاب ایشان نزد مردم، از آن بزرگوار بدگوئى مى کرد. امام صادق(ع) توسط شخصى از بدگوئى او باخبر شد.
امام همین که این خبر را شنید بى آنکه عکس العمل شدیدى نشان دهد، با کمال نرمش و آرامش برخاست. وضو گرفت و مشغول نماز شد. یکى از حاضران بنام حماد مى گوید:
من گمان کردم که آن حضرت مى خواهد نفرینش کند ولى دیدم آن بزرگوار بعد از نمازش چنین دعا کرد:
خدایا من حقم را به او بخشودم تو از من بزرگوارتر و سخى تر هستى او را به من ببخشاى و کیفرش مکن. [80] و حضرت صادق (ع) مى فرماید: آنکس که خشم خود را فرو برد در حالیکه مى تواند آنرا اعمال کند خداوند قلب او را در قیامت، از رضایت خود پر مى کند. [81]16. مهمان نوازى
از آداب ارزشمند معاشرت اسلامى، مهمان نوازى است. نقل است که ابراهیم خلیل الرحمان آنقدر به مهمان نوازى علاقمند بوده که اگر مهمانى بر او وارد نمى شد خود به جستجوى مهمان بر مى آمد. [82]و نیز از امام على(ع) نقل است که او را نگران یافتند چون سبب را پرسیدند فرمود هفت روز است که مهمانى بر ما وارد نشده است. [83]در فرهنگ اسلامى، مهمان حبیب خدا است، احترام به او مورد تأکید اسلام است؛ و یک ارزش محسوب مى گردد.
امام صادق (ع) مى فرماید: اسرائى را نزد پیامبر اکرم (ص) آوردند.
یکى از آنها را جلو آوردند که مجازات کنند. پس جبرئیل عرض کرد: یا محمد پروردگارت سلام رسانیده، مى فرماید: به درستى که اسیر تو اطعام و مهمان نوازى مى کند و بر سختیها صبر و تحمل دارد.
سپس پیامبر اکرم (ص) به اسیر فرمود که جبرئیل من را از اوصاف تو خبر داد، من ترا آزاد کردم.
سپس آن اسیر به حضرت عرض کرد، که آیا خدا، این اوصاف را دوست دارد. حضرت فرمودند: آرى، سپس آن اسیر عرض کرد:
قسم به کسى که ترا به حق مبعوث کرد هرگز کسى را از مالم رد نکنم و مسلمان شد. [84]رفع حاجت مؤمنین و همدردى با مردم از آداب معاشرت اسلامى، رفع حاجت، و کمک به سایرین است.این خصلت مورد ستایش اسلام، و از خصوصیات مؤمنان است. در سیره رسول الله مى خوانیم:
دختر حاتم اسیر اسلام بود، به پیامبر عرض کرد: اگر صلاح مى دانى مرا آزاد کن و از سرزنش قبیله هاى عرب دور ساز. همانا پدرم بردگان را آزاد مى ساخت، و در حوادث تلخ روزگار به مردم کمک مى کرد. حضرت به دختر حاتم فرمود این از اوصاف مؤمنین است. سپس به مسئولین امر فرمود که: به پاس احترام به ارزشهاى اخلاقى پدرش او را آزاد کنند. [85]فرد مسلمان در جامعه اسلامى مکلف است تا جائى که مى تواند در صدد رفع حوائج مؤمنین باشد. و اگر نتوانست حاجت وى را بر طرف کند، تا حد امکان با او همدردى نماید و خود را شریک در غم و رنج وى نشان دهد.
امام صادق (ع) در این زمینه مى فرماید: هر کس در صدد رفع حاجت برادر مؤمنش باشد، خداوند در صدد رفع حاجت اوست تا مادامى که او در صدد رفع حاجت برادر خویش است. [86]آن حضرت مى فرمایند: هر کس همراه برادر خویش برود، خواه کارش را انجام دهد خواه انجام ندهد، همچون کسى است که یک عمر خداى را پرستیده باشد. مردى پرسید: در پى حاجت برادر خود با وى برود و طواف را قطع کند، امام فرمود: آرى. [87]برترى رفع حاجت مؤمن، بر طواف کعبه را در سیره عملى آن حضرت(ع) از زبان ابان بن تغلب مى توان فهمید.
ابان گوید: همراه امام صادق (ع) مشغول طواف کعبه بودم در گرماگرم طواف یکى از شیعیان با اشاره از من خواست تا همراه او براى برآوردن حاجت او بروم ولى من دوست نداشتم طوافم را قطع کنم، و امام را رها کنم…حضرت فهمید و به من فرمود: همراه او برو. گفتم آیا طوافم را بشکنم؟ فرمود: آرى. [88]در سیره امام سجاد (ع) مى خوانیم: زیدبن اسامه یکى از مسلمانان عصر امام سجاد (ع) بود، امام شنید که او بیمار شده و بسترى است، به عیادت او رفت؛ دید گریه مى کند فرمود: چرا گریه مى کنى؟
زید گفت: مبلغ پانزده هزار دینار قرض دارم و گریه ام براى این مبلغ کلان بدهکارى است که بر گردنم هست و چیزى از مال دنیا بجا نگذاشته ام تا به اندازه این مبلغ باشد.
امام سجاد (ع) به او فرمود: گریه نکن آن قرض تو بر من، و تو از آن برى هستى.
آنگاه امام همه قرضهاى او را ادا کرد. [89]17. عذر پذیرى
انسان در جامعه انسانى زندگى مى کند چه بسا کسانى که به انسان بدى کنند و بعد پشیمان گشته و عذرخواهى نمایند، یکى از آداب معاشرت اسلامى، عذرپذیرى است چنانکه وقتى از انسان معذرت خواسته شد، سخت نگیرد و بپذیرد.
امام سجاد(ع) در نصیحت فرزند خود مى فرماید: اگر مردى از سمت راست تو به تو بد کرد سپس از طرف چپ تو از تو عذر خواست، پس عذر او را بپذیر. [90]18. تواضع و فروتنى
تواضع از آداب پسندیده اجتماعى است و در اسلام تأکیدات فراوانى بر آن شده است.شخص متواضع، مورد احترام مردم است. ولى متکبر در تنهائى موحش خود، گرفتار است و در میان مردم جائى ندارد.
اگر انسان توجه داشته باشد، او هم بنده اى است از بندگان خدا با همه خصائص و خصوصیات بندگى؛ یعنى ناتوان است، در معرض بیمارى است و اجل در پى او است…آنگاه مشى آمیخته با تواضع اختیار مى نماید:
امام على (ع) در این زمینه مى فرماید:
ذلیل و بیچاره فرزند آدم، اجلش پنهان است، بیماریهایش پوشیده، عملش نگهدارى مى شود پشه او را دردناک مى سازد، آب در گلو بگیرد، او را مى کشد، عرق او را بدبو مى کند. [91]آیا انسانى با این همه ضعف، سزاوار است گردنکشى نماید. در اهمیت و نقش تواضع در معاشرت مى فرماید:
هر کس درختش نرم باشد، (یعنى متواضع باشد) شاخه هاى او (دوستانش) فراوان است. [92] خداوند بندگان خود را با تواضع توصیف مى کند.
عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا. [93]بندگان خدا کسانى هستند که در روى زمین به آرامى راه مى روند.
اگر چه تواضع صفت پسندیده اى است ولى در مقابل متکبرین که تواضع دیگران را در مقابل خود وظیفه آنها مى دانند، پسندیده نیست. چنانچه پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: هر گاه افراد متواضع از امت مرا دیدید، در برابر آنها تواضع کنید، هر گاه افراد متکبر را دیدید در برابر آنها تکبر نمائید. [94]19. دفاع از حقوق مؤمنین
دوستى انسان با دیگران ایجاب مى کند، که از حقوق معاشرین خود دفاع نماید. و این از اولین آداب دوستى است. امام على (ع) مى فرماید: دوست در حقیقت دوست نیست مگر اینکه رعایت نماید دوست خود را در سه وقت؛ در رنج و گرفتارى او، در نبودن او، در وفات او. [95]در سفرى که امام کاظم (ع) به عراق نمود، على بن یقطین از وضع خود به امام شکوه کرد و گفت: آیا وضع و حال مرا مى بینى که در چه دستگاهى قرار گرفته، با چه مردمى سر و کار دارم. امام فرمود: خداوند، در میان ستمگران مردانى دارد محبوب، که بوسیله آنان از بندگان خوب خود حمایت مى کند و تو از آن مردان محبوب خدائى. [96]یکى از جاهائى که مى بایست از حق مؤمنان دفاع کرد، پشت سر آنهاست؛ یعنى وقتى که مؤمن غایب است، از حق او دفاع کرد، و شأن او را حفظ نمود:
پیامبر اکرم (ص) مى فرماید: کسى که در حضورش مسلمانى را غیبت نمایند و او بتواند دفاع کند، و نکند؛ خداوند او را در دنیا وآخرت به ذلت کشاند. [97]20. تذکر و امر به معروف
امر به معروف و نهى از منکر از آداب مهم معاشرت اسلامى است.
تذکر و نصیحت از عوامل مهم رسیدن به کمال است. و مایه پیرایش جامعه از زشتى ها و احیاى سنن و آداب نیکو مى باشد.
از نظر اسلام، یکى از معیارهاى انتخاب دوست، این است که داراى وصف تذکر باشد. یعنى دوست خوب، دوستى است که خوبیها را به انسان متذکر شود و عیوب انسان را به او گوشزد نماید.
امام صادق (ع) مى فرماید: بهترین دوستم کسى است که عیوبم را به من هدیه دهد. [98]و اگر کسى چنین نکند در حقیقت به دوست خود خیانت کرده است.
امام صادق (ع): کسى که برادرش را در حین کار زشتى ببیند ولى او را منع نکند، پس به او خیانت کرده است. [99]و باز آنحضرت در مقام تهدید مى فرماید: کسى که برادر مؤمنش را در انجام حاجت ناپسندى یارى کند و او را از آن کار باز ندارد، مانند کسى است که به خدا و رسولش خیانت کرده است و خداوند خصم و دشمن اوست. [100]حارث بن مغیره گوید: در کوچه هاى مدینه به امام صادق (ع) رسیدم. حضرت چون مرا دید فرمود: اى حارث این را بدان که داناهایتان مسئول نادانهایتان خواهند بود. این بفرمود و دیگر توقفى ننمود و برفت. در اولین وقت مناسب به خانه اش شتافتم پس از کسب اجازه به خدمتش رفتم و عرض کردم: این فرموده شما مرا منقلب کرد. ممکن است در این باره بیشتر توضیح دهید.
فرمود: چه چیزى شما را مانع است که چون بشنوید یکى از خودتان (جماعت شیعه) مرتکب اعمالى شده که مایه اذیت و آزار و موجب ننگ ماست. به نزد وى رفته و او را متذکر نموده و نصیحتش کنید و با سخن نرم و حکیمانه او را از کارش باز دارید؟ عرض کردم آخر آنها از ما نمى شنوند. فرمود پس وظیفه دارید از آنها جدا شده و با آنان همنشینى نکنید؟. [101] در اهمیت این ادب از آداب معاشرت مى باید گفت که امر به معروف در شریعت اسلام جایگاه ویژه اى دارد؛ تا آنجا که امیر المؤمنین على(ع) در مقایسه اى بین امر به معروف و اعمال نیک دیگر، آنرا مثل دریا و سایر اعمال را مثل آب دهان مى شمرد.
همه اعمال حتى جهاد، در مقابل امر بمعروف مثل آب دهان است در مقابل دریا. [102] امر به معروف، اگر جنبه عملى پیدا کند تأثیرى بمراتب بیشتر از زبان دارد.
امر به معروف با عمل، اثرش بیشتر است از تذکرى که فقط با زبان باشد.
ابن ابى یعقوب گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: شما (شیعیان) با رفتار و کردارتان مردم را به مذهبتان دعوت کنید، نه با زبانتان، تا کوشش در عبادت و پرهیز از گناه و صداقت و راستگوئى را در رفتار شما مشاهده کنند، (و بدین روش مى توانید مردم را به سوى دین بکشانید). [103]اینکه انسان دیگران را به معروف امر کند و خود انجام دهنده آن نباشد، تأثیرى نخواهد داشت و به باران بر سنگ تشبیه شده است.
خداوند در مقام اعتراض به چنین افرادى مى فرماید:
یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون.
اى کسانى که ایمان آورده اید چرا به آنچه مى گوئید عمل نمى کنید. [104]اگر چه نماز ستون دین و سیماى مکتب است ولى مى بایست گفت که همه اعمال حتى نماز، قوامشان در جامعه بسته به اجراى این فرضیه الهى است. با انجام امر به معروف و نهى از منکر جامعه اسلامى شکل اسلامى به خود مى گیرد. و احکام اسلامى در جامعه پیاده مى شوند.
21. حیا
حیا مترادف عفت و بعضاً صفتى است نفسانى که شهوت را کنترل مى نماید و یا اینکه حالتى است درانسان که او را از انجام کارهاى غیر جائز، باز مى دارد. [105]حیا نیرویى است که تمام اعمال انسان را کنترل مى نماید تا هر چه را نفسش اراده کرد انجام ندهد.
پرهیز از تعبیرات زشت و زننده (حیاء در گفتار) پرهیز از پوشیدن لباس نامناسب و دورى از شوخى هاى رکیک…از مصادیق حیاء در معاشرات اسلامى مى باشند.
امام على(ع) برترین اعمال را عفت مى داند، بالاترین عبادات عفت و پاکدامنى است. [106]امام کاظم(ع) مى فرماید: خداوند بهشت را بر فاحش و زشتگو و کم شرمى که از آنچه مى گوید یا در مورد او گفته مى شود حیا نمى کند، حرام کرده است. [107]اگر چه بسیارى از مواقع حیا را، مرادف با خجالت، معرفى مى کنند، ولى این تلقى از حیا مردود است، چون خجالت و خجل بودن از نظر اسلام پسندیده نیست.
آنچه از روایات منابع اسلامى بدست مى آید، حیا نیرویى است که انسان را از دست زدن به اعمال زشت باز مى دارد، و مانع از آن مى شود که هر چه به فکرش آمد بر زبانش جارى نماید. کما اینکه امام على(ع) مى فرماید: حیاء انسان را از کار زشت باز مى دارد. [108]اگر چه حیا براى همه پسندیده است ولى براى بانوان پسندیده‌تر است چنانچه امام صادق (ع) مى فرماید: حیا ده جزء است 9 جزء در زنان و یک جزء در مردان. [109]در جایگاه حیا همین بس که از نظر اسلام هر کس پرده حیاى خود را بدرد، آبرو و شخصیتى ندارد، و لذا اسلام غیبت چنین افرادى را جائز شمرده است؛ چه اینکه پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: هر کس پرده حیا را درید غیبتش جائز است. [110]اگر چه هنوز عنوانهایى براى آداب معاشرت مى توان یافت ولى به همین مقدار کفایت مى نمائیم.
آنچه در معاشرت باید ترک شود
در ذیل به آفات معاشرت اسلامى خواهیم پرداخت.
یعنى آنچه از نظر اسلام در معاشرت مردود شمرده شده و باید ترک شوند.
1. سخن چینى
سخن چینى و نمامى، عملى بسیار زشت و ناپسند است که آثار بسیار سوئى بر اجتماع مى گذارد، مثل تفرقه، کینه و کدورت و…از نظر اسلام سخن چینى در معاشرت، عملى مردود است و فرد مسلمان باید از این عمل پرهیز نماید.
پیامبر اکرم(ص) به اصحابش فرمود: مى خواهید شما را خبر دهم از بدترین مردم؟ گفتند: آرى یا رسول الله. حضرت فرمود:
بدترین مردم کسى است که در میان مردم به سخن چینى راه مى روند و در میان دوستان جدائى مى اندازند و از براى بى عیبان عیب مى جویند. [111]و امام باقر(ع) فرمود: بهشت بر سخن چینان حرام است. [112]سعدى، در این بیت سخن چین را تشبیهى بسزا نموده است:
میان دو کس جنگ چون آتش است سخن چین بدبخت، هیزم کش است
2. تجسس و عیبجوئى
یکى از صفات رذیله، جستجو کردن داخل زندگى دیگران است که مورد نهى اسلام واقع شده است.
قرآن کریم مى فرماید:
و لا تجسسوا
یعنى در امور مردم کنجکاوى نکنید. [113]پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: لغزش هاى مؤمنین را جستجو نکنید پس به حقیقت کسى که در جستجوى لغزشهاى برادرش باشد، خدا لغزشهاى او را دنبال مى کند. اگر چه در اندرون خانه اش باشد.[114]در سیره امام على (ع) مى خوانیم که امام حسین(ع) فرمود: روزى مردى به نزد پدرم آمد و درباره گروهى سعایت نمود؛ حضرت به من فرمود: بگو قنبر بیاید؛ چون قنبر آمد به او فرمود: به این سعایت کننده بگو تو چیزهائى بما گفتى که خدا را خوش نیامد برو که در پناه خدا نباشى. [115]تجسس در حقیقت یک بلاى اجتماعى است که مایه هتک حرمت دیگران و ریختن آبروى آنها مى شود. علاوه بر این مایه اشاعه فساد در جامعه خواهد گشت.
از نظر اسلام نه تنها تجسس در عیوب دیگران مذموم است، بلکه اگر انسان مؤمن، بر عیوب دیگران ناخودآگاه اطلاع پیدا کرد، موظف به کتمان است. چنانچه امام باقر(ع) مى فرماید: بر مؤمن واجب است که 70 مرتبه گناه برادر مؤمنش را بپوشاند یا 70 گناه کبیره مؤمن را بپوشاند. [116]3. سوء ظن
سوء ظن، دستمایه بسیارى از نابسامانى هاى جامعه اسلامى بلکه جامعه انسانى است.
شایعات، قضاوتهاى عجولانه، دروغ و…همه ریشه در سوء ظن دارند. خداوند نسبت به گمان بد، مى فرماید:
یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا
اى اهل ایمان از بسیارى گمانها پرهیز نمائید، زیرا برخى از گمانها گناهند. [117] و امیرالمؤمنین على(ع) مى فرماید: هر کارى که از برادر دینى ات سر زد نیکو بشمار و در سخنش گمان بد مبر، تا آنجا که براى آن جایگاه و محمل خوبى مى یابى. [118]البته حسن ظن بسیار نیز مایه گرفتارى هاى فراوان است. امام صادق(ع) در این زمینه مى فرماید: اگر زمان، زمانى بود که عدل و داد بر ظلم و جور غالب بود، گمان بد به کسى بردن روا نباشد جز اینکه بدى او ثابت باشد. و اگر زمان، زمانى بود که ظلم و جور به عدل و داد غالب بود، روا نباشد که به کسى گمان نیک برى مگر اینکه نیکى وى ثابت باشد. [119]4. تکلف و تشریفات
دوستى هر قدر که بى ریاتر و خودمانى تر باشد، دوام و استحکام بیشترى دارد.
اکثر اسرافها، دعواهاى خانوادگى و طلاق ریشه در همین تکلفات و تشریفات بى مورد اجتماعى دارد. قصه دردناک چشم و هم چشمى که معمولاً در بانوان رواج بیشترى دارد، دستاورد میهمانى هاى آمیخته با تکلف و تشریفات است.
در سیره پیامبر(ص) مى خوانیم: پیامبر (ص) ساده بود بى پیرایه و عارى از تکلف؛ مجلس وى آنچنان بود که هیچ تفاوتى میان او و اصحابش دیده نمى شد؛ در حلقه اى میان افراد مى نشست تا هیچ برترى وجود نداشته باشد و از هر گونه اشرافیت سخت بى زار بود. [120]خلاصه اینکه، یکى از آفات بزرگ معاشرت اسلامى که شدیداً باید از آن اجتناب نمود، اسارت در زندان تکلف و تشریفات پوچ است. ولى این هرگز بدان معنا نیست که انسان کمتر از حد توان از میهمان خود پذیرایى نماید. اکرام مهمان در حد توان از مقوله تشریفات جدا است.
اهانت به معاشرین (مسخره کردن، لقب زشت دادن، سرکوفت کردن)
در سوره حجرات، اخلاقى ترین سوره هاى قرآن، خداوند در آیه 11، سه آفت مهم معاشرت را متذکر شده و مسلمانان را از آنها بر حذر مى دارد.
یا ایها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم…و لا تلمزوا انفسکم و لا تنابزوا بالالقاب…
اى اهل ایمان کسى از شما دیگرى را مسخره نکند، همدیگر را سرزنش نکنید، و لقب زشت به هم ندهید.
اگر چه همه این آفات را مى توان در کوچک شمردن دیگران و خود بزرگ بینى جستجو کرد، ولى ذکر تک تک آنها در این آیه دلیل اهمیت و قبح آنهاست.
در سیره امام صادق(ع) برخورد شدید با هرزه گویان را مى توان دید. روزى یکى از دوستان امام که همواره با حضرت محشور بود به غلام خود گفت: اى زنازاده.
امام وقتى این هرزه گوئى را شنید، خشمگین شد و به او فرمود: از من دور شو که ترا نبینم. [121] پیغمبر اکرم(ص) مى فرماید: بندگان خدا را حقیر نشمارید که حتى بنده کوچک نزد خدا بزرگ است.[122]و نیز مى فرماید: کسى که مرد یا زن مؤمنى را ذلیل کند و یا بخاطر فقرش، حقیر شمارد، خداوند او را در قیامت مشهور گردانیده، سپس به فضاحت مى کشاند. [123]سرکوفت زدن و سرزنش کردن در حقیقت نمک بر زخم دیگران پاشیدن است و این با همدردى، که از آداب معاشرت است، سازگار نیست.
5. اذیت کردن دیگران
از نظر اسلامى، اذیت کردن مؤمنین، حتى به کوچکترین وسیله، عملى بسیار زشت قلمداد شده است، چنانکه امام صادق(ع) مى فرماید: هر کس بر ضرر مسلمانى و لو یک کلمه سخن بگوید، روز قیامت بر پیشانى او نوشته خواهد شد: این بنده از رحمت خدا مأیوس است. [124]دنیا اگر چه دار مکافات نیست، ولى بسیارى از اعمال انسان، مى توانند نتایجى دنیوى داشته باشند.
آزردن مردم از همین قبیل است؛ چنانکه امام صادق(ع) مى فرماید: هر کس آزارش را از مردم برداشت، فقط یک دست از آنها برداشته است، ولى در مقابل، دستهاى بسیارى از آزار او خودارى خواهند کرد. [125]6. تفرقه و تک روى
از دیگر آفات اجتماع اسلامى، تفرقه و جدائى است کناره گیرى از جامعه و حرکت برخلاف مسیر حقى که جماعت حرکت مى کنند، مایه هلاکت است. چنان که امام على(ع) مى فرماید: همواره همراه بزرگترین جمعیتها (اکثریت طرفدار حق) باشید که دست خدا با جمعیت است؛ از پراکندگى بپرهیزید که انسانهاى تنها، بهره شیطان هستند؛ هم چنان که گوسفند تنها، طعمه گرگ است. [126]پیغمبر اکرم(ص) تفرقه را مایه تباهى جامعه دانسته، مى فرمایند: تنها چیزى که امت هاى گذشته را تباه ساخت، همانا اختلاف و تفرقه بود. [127]و خداوند جامعه اسلامى را از تفرقه نهى مى کند:
و لا تنازعوا فتفشلوا
پس با هم نزاع نکنید چون نزاع مایه سستى شما است. [128]7. غیبت
غیبت، گناهى است که جامعه را فاسد مى کند و حالت سوء ظن در جامعه ایجاد مى نماید. آیات و روایات با زبان بسیار تندى با مسئله غیبت برخورد کرده اند. قرآن مجید مى فرماید:..و لا یغتب بعضکم بعضا
..بعضى از شما بعض دیگر را غیبت ننماید. [129]در معنى غیبت، فقها گفته اند: درباره مسلمانى چیزى را گفتن که اگر او بشنود دلگیر گردد.
غیبت آثار اجتماعى سوئى دارد از جمله: جامعه آلوده به غیبت، روى وحدت را نخواهد دید، تعاون و همکارى از بین خواهد رفت؛ عداوت و کینه دامنگیر جامعه خواهد شد و فحشا در جامعه اشاعه پیدا خواهد کرد و…
پیامبر اکرم (ص) در مذمت غیبت مى فرماید: غیبت در نابودى دین مسلمان، زودتر از بیمارى خوره در درون او مؤثر است. [130]عقوبت غیبت فقط دامنگیر غیبت کننده نمى شود، بلکه شنیدن غیبت و نشستن در مجلس غیبت نیز حرام است. امام على(ع) در این زمینه مى فرماید: شنونده غیبت در گناه و عقاب، همانند غیبت کننده است. [131]عمرو بن جمیع از ملازمان امام صادق(ع) گوید: روزى حضرت بمن فرمود: هر کس که به نزد ما مى آید، اگر وى بمنظور آموختن فقه و قرآن و تفسیر آمده او را راه ده و اگر آمده که عیوب مردم را که خدا آنها را مستور داشته فاش سازد جوابش کنید و او را به خانه ما راه مدهید. [132]8. تهمت
زشت ترین گناهى که در اسلام از آن یاد شده است، تهمت زدن است.
امام صادق(ع) مى فرماید: تهمت زدن به بى گناه، از کوه هاى عظیم نیز سنگین تر است. [133]و نیز مى فرماید: کسى که برادر مسلمانش را متهم کند، ایمان در قلب او ذوب مى شود؛ همانند ذوب شدن نمک در آب. [134]اشاعه این عمل زشت در جامعه، آثار بسیار سوئى دارد از جمله نا امنى، از هم گسیختگى، از بین رفتن اعتماد عمومى و اشاعه فحشاء…
پیرامون همنشینان
دوست در زندگى انسان تأثیر فراوانى داشته و نقش مهمى را بازى مى کند، به همین دلیل اسلام تأکید فراوانى روى شناخت دوست و همنشین دارد؛ امام صادق(ع) مى فرماید: سه چیز از نشانه هاى مؤمن است:
1. توحید و علم به خدا.
2. علم او بکسانى که آنها را دوست دارد.
3. علم او بکسانى که با آنها دشمن است. [135]ما در این قسمت، به خصوصیات همنشین خوب و بد، اشاره خواهیم نمود و افرادى را که همنشینى با آنها از نظر اسلام مذموم است، متذکر خواهیم شد.
الف: همنشین خوب
درباره همنشین خوب، پیامبر اکرم (ص) معیارهائى را معرفى مى فرماید:
ایشان در پاسخ به این سؤال که همنشین خوب کیست؟. [136] معیارهاى زیر را بیان مى دارند:
1. دیدارش شما را به یاد خدا بیندازد. یعنى دوست خوب کسى است که شما با دیدن او، خدا را به یاد آرید؛ یعنى اینکه رنگ خدائى داشته باشد.خدا به پیامبرش چنین مى فرماید:
و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداوة و العشى یریدون وجهه
یعنى: از دور خدا پراکنده مکن (ترک معاشرت مکن) با کسانى که به هر صبح و شام، خدا را خالصانه عبادت مى کنند. [137] و در مقابل مى فرماید:
و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداوة و العشى یریدون وجهه
یعنى: با کسانى باش که هر صبحگاه و شامگاه، خدا را خالصانه عبادت مى کنند. [138]معاشرت با افرادى که انسان با دیدن آنها به یاد خدا مى افتد، مایه پیرایش انسان از زشتى ها است.
چون انسان در مقابل چنین افرادى، اجازه گناه و معصیت به خود نمى دهد.
2. گفتارش بر علم شما بیفزاید. معاشرت با عالم، از معاشرتهاى بسیار ممدوح، و مورد تأکید اسلام است. معاشرت با عالم، در درجه اول، انسان را از مضراتى، که همنشینى با نادان در بردارد، مصون مى دارد، و علاوه بر این مایه آشنایى انسان با علم و ادب است.
امام على (ع) در نامه اى به مالک اشتر مى نویسد: با دانشمندان زیاد به گفتگو بنشین و با اندیشمندان بسیار به بحث بپرداز. [139]و امام موسى بن جعفر (ع) به نقل از پیامبر (ص) مى فرماید: از علما سؤال کن، با حکما آمد و شد داشته باش و با فقرا مجالست نما. [140]3. عملش، آخرت را به یاد شما آرد. سومین معیارى که در حدیث پیامبر (ص) آمده، این است که، مى باید با کسى همنشین شد که به واسطه ترس از دوزخ و قیامت، خود را به گناه نمى آلاید؛ و همین امر باعث مى شود که انسان با دیدن او و ترسى که از قیامت که در وجودش مى باشد به یاد آخرت و قیامت افتد. یاد قیامت، مهمترین عاملى است که انسان را از گناه باز مى دارد.
خداوند در قرآن مجید مى فرماید:
الا یظن اولئک انهم مبعثون لیوم عظیم.
یعنى: آیا (گناهکاران) گمان نمى کنند که در روز جزا برانگیخته خواهند شد. [141]دقت در این آیه شریفه به ما مى فهماند که اگر انسان احتمال هم بدهد قیامتى هست و در حد احتمال به یاد قیامت باشد، دست به گناه نمى زند.
خداوند درباره پیامبران خود مى فرماید:
انا اخلصنا هم بخالصة ذکرى الدار؛ ما آنها را با یاد آخرت، خالص و پاک گرداندیم. [142]اگر انسان دوستى را انتخاب نماید که با دیدنش به یاد آخرت افتاده و گناه ننماید، دوست کاملى را اختیار کرده است و از مسیر انسانى منحرف نخواهد شد.
پیامبر اکرم (ص) مى فرماید: دوست خوب، کسى است که دیدنش غفلت شما از قیامت را بزداید و در کار نیک همراهیتان نماید. [143]از آنچه گذشت مى توان علاوه بر خصوصیات دوست خوب، به آداب دوستى هم رسید، یعنى دوستى مى باید بر سه محور: علم، یاد خدا و یاد قیامت استوار باشد.
همنشین بد
در قرآن کریم، مسلمانان از دوست گرفتن افراد زیر نهى شده اند:
1. کافرین،
یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا الکافرین اولیاء. [144]2. یهود و نصارى؛
یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا الیهود و النصارى اولیاء. [145]3. دشمنان خدا؛
یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولیاء. [146]4. اهانت کنندگان به دین؛
یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزوا و لعبا…اولیاء. [147]5. مغضوبین؛
یا ایها الذین آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله علیهم. [148]6. غافلین از یاد خدا؛
و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا. [149]و تبعیت نکنید کسانى را که دلهاشان از یاد ما غافل است.
توجه به این آیات، حداقل به ما مى فهماند که مسلمان مجاز نیست با هر کس که خواست طرح دوستى و معاشرت بریزد. امام سجاد (ع)، (با استناد به آیه 68 سوره انعام) مى فرمایند: چنین نیست که بتوانى با هر کس که دوست داشتى، همنشین باشى. [150]ذیلا به ذکر افرادى که از نظر روایات اسلامى، معاشرت با آنها نهى شده است مى پردازیم:
الف: نادان و بى خرد و احمق: نادان و بى خرد از جمله افرادى است که معاشرت با او نهى شده است.
امام صادق (ع) مى فرماید: هر چه مى توانى از شخص پست و بى خرد بگریز. [151]امام على (ع) مسلمان را از دوستى با احمق بر حذر مى دارد و در علت آن مى فرماید: «احمق ترا به چیزى وا ندارد، و امید نیست که هر چه بکوشد بدى را از تو دور دارد و چه بسا خواهد سودت رساند ولى به زیانت کشاند…دوریش بهتر از نزدیکى است. [152]و باز مى فرماید: فساد اخلاق بر اثر معاشرت با بى خردان است و سلامت اخلاق به برکت معاشرت با خردمندان. [153]و باز مى فرماید: «همنشین احمق مباش، چون کارش را در نظر تو مى آراید و دوست دارد تو هم چون او باشى. [154]ب: فاسق و گناهکار: امام صادق (ع) مى فرماید: على (ع) هر وقت بالاى منبر مى رفت مردم را از همنشینى با فاسق بر حذر مى داشت و در بیان علت مى فرمود: «او دوست دارد مثل او باشى، و ترا در امر دینت کمک نمى کند، نزدیک شدن به او جفا، قساوت قلب و ننگ است براى تو. [155]و امام سجاد (ع)، هم نشینى با پنج کس را ناپسند مى شمارد و یکى از آنها فاسق است. [156]کمترین اثر معاشرت با گناهکار، این است که قبح گناه در نظر انسان شکسته مى شود و در دام گناه گرفتار مى آید.
ج: دروغگو و سخن چین: امام على (ع) مسلمانان را از دوستى با دروغگو و سخن چین بر حذر مى دارد و مى فرماید: با دروغگو زندگى بر تو گوارا نیست؛ حدیث تو را به دیگران رساند و داستان دیگرى را به تو. تا داستانى را به پایان رساند داستان دیگرى به دنبال کشاند؛ میان مردم دشمنى افکند و کینه در سینه ها بکارد. از خدا بترسید و در برابر دروغگو مراقب خود باشید. [157]و امام سجاد (ع) پس از نهى معاشرت با دروغگو مى فرماید: دروغگو مثل سرابست و ترا با دروغهاى خود فریب مى دهد. [158]د: بخیل: امام صادق (ع) مى فرماید: بر تو باد که با شخص بخیل مصاحبت ننمائى، زیرا که او مال خود را در شرایط سخت و هنگام نیازمندى، از تو دریغ دارد. [159]ح: قاطع رحم: یعنى کسى که با اقوام و خویشان خود قطع رابطه کرده است.
امام صادق (ع) مى فرماید: بپرهیز از مصاحبت با قاطع رحم، که من او را در سه جاى قرآن ملعون یافتم. [160] و امام سجاد (ع)، هم نشینى با پنج گروه را منع کرده است: که یکى از ایشان قاطع رحم مى باشد. [161]و: هوس بازان و هواپرستان: هواپرستى زمینه ساز گناهان بزرگ است و دام شیطان بحساب مى آید. امام على (ع) مى فرماید: «مجالست با اهل هوا، ایمان را به فراموشى مى سپارد و شیطان را به حضور مى کشاند». [162]ز: زینت دهندگان گناه: در اجتماع شاید به کسانى برخورد کنیم که علاوه بر گناه کارى، مى خواهند در مسیر گناه همراهى داشته باشند، لذا گناه خود و دیگران را خوب جلوه مى دهند. این جماعت از جمله افرادى هستند که معاشرت با آنها مایه انحطاط انسان است. و اسلام معاشرت با آنها را مذموم مى داند.
امام على(ع) در پاسخ به این سؤال که چه همدمى از همه بدتر است؟ مى فرماید:
بدترین همدم کسى است که معصیت خداوند را در نظر تو زینت بدهد. [163]ح: اهل بدعت: بدعت به معنى سنت و دستور نوینى است که بر خلاف دین است و در دین جعل مى شود. و اهل بدعت کسانى هستند که چنین عملى را انجام مى دهند. این عمل در اسلام از محرمات بزرگ است و از نظر اسلام همنشین شدن با این افراد مذموم است.
امام صادق (ع) مى فرماید: با بدعت گذاران مصاحبت نکنید و با آنها هم نشین مباشید؛ چرا که در نظر مردم خود نیز یکى از آنها مى شوید. [164]و: در جاى دیگر مى فرماید: سه گروهند که اجتناب از آنها بر هر کس واجب است.
یکى از این سه گروه، اهل بدعت است. [165]ط: اشرار: امام على (ع) درباره علت ذم معاشرت با اشرار مى فرماید: همنشینى با اشرار مایه بدگمانى خوبان است. [166]در روایت گذشته از امام صادق (ع) گروهى دیگر از کسانى که اجتناب از آنها واجب است اشرار هستند.
ى: اراذل و اوباش: مردم پست و فرومایه، انسانهاى دون همت، مردمى هستند که بواسطه فرومایگى خود دست به هر کار مى زنند، این انسانها معاشرتشان منهى و مذموم است.
پیامبر اکرم (ص) مى فرماید: سه گروهند که مجالست با آنها دل را مى میراند.
اول همنشینى با اراذل و اوباش…. [167]دوستى با این افراد مایه حسرت ابدى است؛ لذا کفار در قیامت مى گویند:
یا ویلتا لیتنى لم اتخذ فلانا؛ خلیلا. [168] یعنى: واى بر ما اى کاش فلانى را دوست نمى گرفتیم.
نکته: ذکر این مصادیق، استقصاء تمام موارد نیست و این ده گروه براى توجه دادن به همان مطلبى است که امام سجاد (ع) در ذیل تفسیر آیه 68 سوره انعام به آن اشاره فرمودند. یعنى اینکه: مسلمان مجاز نیست با هر کس که خواست معاشرت نماید.
آداب مجالس و مهمانی اسلامی

از آنجا که اسلام دینی کامل است و سعادت بشر را تضمین می نماید پس آداب و رفتار خاصی نیز مورد نظرش می باشد تا انسان ها با رعایت آن آداب قدم در مسیر سعادت بگذارند. بی شک مهمترین راهنمای سعادت بشر کتاب الهی قرآن است و هر آنچه در این راه لازم باشد در قرآن آمده است.
حضور بموقع

حاضر شدن در منزل میزبان ابتدایی ترین نکته ای است که هر میهمانی باید بداند. چگونگی حضور و زمان حضور در میهمانی در آیه ای از قرآن مورد توجه قرار گرفته است:
«ای کسانی که ایمان آورده اید، داخل اتاق های پیامبر نشوید، مگر آن که برای [خوردن] طعام به شما اجازه داده شود، [آن هم] بی آن که در انتظار پخته شدن آن باشید.»(احزاب/53)
یکی از پیام های این فراز از آیه آن است که اگر برای طعام دعوت شدید، پیش از وقت غذا در منزل میزبان حاضر نشوید، به طوری که تا زمان آماده شدن غذا، مدتی طول بکشد، بلکه بموقع به آنجا بروید تا مزاحم اهل خانه نباشید و وقت صاحب خانه، بیش از اندازه ای که تعیین کرده، تلف نشود.
پرهیز از حضور بدون دعوت

یکی از آداب حضور در میهمانی، با دعوت رفتن است. شایسته نیست شخصی بدون دعوت صاحب خانه، بویژه در وقت غذا خوردن به خانه او رود. در ادامه آیه ?? سوره احزاب می خوانیم: «ولی هنگامی که دعوت شدید داخل گردید.»
این فراز، تنها مختص میهمانی های پیامبر نیست. بلکه یک دستور اخلاقی در میهمانی است. شاهد این مدعا، روایاتی است که در این زمینه آمده است.
در وصایای پیامبر(صلی الله علیه وآله) به امیر مؤمنان (علیه السلام) می خوانیم: « یا علی! هشت گروه اند که اگر به آنها اهانت شد، باید تنها خود را ملامت کنند: یکی از آنها کسی [است] که بدون دعوت به سر سفره ای می نشیند.»
رعایت این مساله، از یک سو، احترام به میزبان است و از سوی دیگر اطمینان از این که مزاحمتی برای میزبان و خانواده او ایجاد نخواهد شد.
البته قبول دعوت میزبان نیز در فرهنگ اسلامی بسیار مورد تاکید قرار گرفته است. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: « یکی از موارد جفا آن است که انسان را به غذایی دعوت کنند و نپذیرد یا بپذیرد ولی غذا نخورد.»
ورود با اجازه به منزل میزبان

در سوره مبارکه نور آمده است: «ای کسانی که ایمان آورده اید! به خانه هایی که خانه های شما نیست داخل نشوید، تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید.»
ابوایوب انصاری از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره معنای «حتی تستانسوا» سؤال کرد. آن حضرت در پاسخ فرمود: «هنگامی که شخص به در منزل نزدیک می شود، تسبیح و تهلیل گوید تا اهل خانه بدانند که او قصد داخل شدن دارد.»
در روایت حتی اجازه خواستن شرح داده شده است. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «هنگامی که یکی از شما اجازه می خواهد، باید با «سلام» آغاز کند، زیرا سلام اسمی است از اسماء خداوند عزوجل؛ و باید از پشت در قبل از نگاه کردن به درون خانه، اجازه بگیرد… اجازه خواستن، سه مرتبه است؛… نخستین مرتبه برای آگاه شدن اهل خانه است. در مرتبه دوم، ساکنان خانه آماده می شوند و در بار سوم، ایشان مختارند که اگر خواستند اجازه دهند و اگر مایل نبودند اجازه ندهند؛ که در آن صورت، میهمان باید برگردد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، چون به در خانه گروهی می آمد، قبل از آن که، سه بار با «سلام» آنها را آگاه کند، باز نمی گشت.»
سلام کردن به اهل منزل

یکی از زیبا ترین آداب دین، سلام کردن به هنگام ملاقات دیگران است. لطافت معنای این تعبیر، با توجه به آن که نامی از نام های خداست و معنای بلندی دارد، دو چندان می گردد. بخصوص اگر به ویژگی های روحی انسان ها توجه شود، ارزش این ادب آشکار تر خواهد شد. چرا که انسان، طبیعتاً موجودی سرکش و خودخواه است. این ادب، به هنگام ورود به منزل میهمان نیز مورد توجه قرار گرفته است. قرآن کریم یکی از توصیه ها به میهمان را سلام کردن ذکر کرده است:
« ای کسانی که ایمان آورده اید! به خانه هایی که خانه های شما نیست داخل مشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید.»(نور/27)
«و از میهمانان ابراهیم به آنان خبر ده، هنگامی که بر او وارد شدند و سلام گفتند.»(حجر/51)
«پس چون به خانه هایی [که گفته شد] در آمدید، به یکدیگر سلام کنید.»(نور/61)
چنان که در آیات ?? و ?? سوره حجر مشاهده می فرمایید، نخستین کلام میهمانان ابراهیم(علیه السلام) که فرشتگان الهی بودند در برخورد با پیامبر خدا، «سلام» عنوان شده است. در این زمینه، روایات فراوان است. سلام کردن، حتی به هنگام ورود به منزل شخصی خود نیز تاکید شده است. به عنوان نمونه، امام صادق(علیه السلام) فرمود: «چون یکی از شما وارد خانه اش شود، اگر کسی در آن بود بر ایشان سلام می کند و اگر کسی در خانه نبود، باید بگوید: سلام بر ما از جانب پروردگارمان، خداوند می فرماید: «درود و تحیتی است مبارک و پاک از جانب خداوند.»
اجتناب از مزاحمت

میهمان باید توجه داشته باشد که دعوت از او برای مدت محدودی است. لذا نباید بیش از آن در منزل میزبان درنگ کند. این مطلب در قرآن، در مورد رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) آمده است که مسلماً قابل تعمیم نیز می باشد: «و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید بی آن که سرگرم سخن گردید. این [رفتار] شما پیامبر را می رنجاند [ولی] از شما شرم می دارد، و حال آن که خدا از حق [گویی] شرم نمی کند.»
رعایت کردن حد میهمان، از اصول فرهنگی غنی اسلام است. امام صادق(علیه السلام) به نقل از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده اند: «میهمانی سه [روز] است: روز اول، حق است و روز دوم و سوم بخشش و بعد از آن به راستی صدقه ای است که به او داده می شود. سپس فرمود: نباید یکی از شما [به عنوان میهمان] بر برادرش وارد شود تا جایی که او را به گناه وادار کند. گفته شد: یا رسول الله! چگونه او را به گناه می کشاند فرمود: تا آنجا که چیزی برای انفاق به وی نزد او نباشد.»
آداب میهمانی دادن

در فرهنگ متعادل و غنی دین اسلام، پذیرایی نیکو از میهمان نیز آداب و توصیه هایی دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
تعجیل در تهیه غذا و پذیرایی مناسب
یکی از موارد احترام به میهمان، آن است که پذیرایی از او را به درازا نکشانند و بهترین پذیرایی را از او به عمل آورند. این هر دو دستور را از آیه ?? سوره هود که در مورد میزبانی حضرت ابراهیم(علیه السلام) است می توان دریافت: «فما لبث ان جاء بعجل حنیذ؛ و دیری نپایید که گوساله ای بریان آورد.»
این آیه، جریان دو میهمان گرامی حضرت ابراهیم(علیه السلام) که دو فرشته الهی بودند و پذیرایی آن حضرت از ایشان را بیان می کند. عبارت «فما لبث؛ دیر نپایید» بیانگر سرعت عمل حضرت ابراهیم(علیه السلام) در تهیه غذا و نوع غذا (گوساله بریان) نشانه پذیرایی مناسب حضرت از میهمانان است.
هر دو مورد ذکر شده، به نوعی بزرگداشت میهمان و احترام به اوست. در روایات نیز توصیه های ظریفی در مورد پذیرایی از میهمان وارد شده است. از آن جمله این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله): «به راستی، یکی از حقوق میهمان آن است که خلال برای او آماده شود.» دقت و ظرافت این چنین در پذیرایی از میهمان، از سوی پیامبر بزرگ که جهانی را تا ابد تحت تاثیر انقلاب خود قرار داده است، عقل متفکران را خیره می سازد.
* گرامی داشتن میهمان
نکته دیگری که جریان میزبانی حضرت ابراهیم(علیه السلام) به ما می آموزد، گرامی داشتن میهمان است. این مطلب را به نحو مستقیم تر در سوره ذاریات مشاهده می کنیم:
«آیا خبر میهمانان ارجمند ابراهیم به تو رسید » از آنجا که میهمانان حضرت ابراهیم(علیه السلام) با عنوان «مکرمین؛ گرامی داشته شدگان» توصیف شده اند، معلوم است که اکرام میهمان، سنتی نیکو و ادبی جمیل است. این مسئله در روایات ما نیز به نحوه مؤکدی وارد شده است. یکی از توصیه های امیر مؤمنان(علیه السلام) در هنگام وفات، به فرزند گرامی اش این بود: «فرزندم تو را به نماز در [ابتدای] وقت آن… و گرامی داشتن میهمان وصیت می کنم.»
آخرین توصیه ها پیش از مرگ، آن هم از جانب پدری به فرزندش؛ بویژه پدر و فرزندی که کاملترین انسان ها و وصایای رسول خدایند، مسلماً ارزشمندترین نکات را در برخواهد داشت.
در روایت دیگری، امیر المؤمنین(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل کرد که فرمود: «از حقوق میهمان آن است که [هنگام رفتن او] با او راه بروی و او را از حریم خود به سوی در راهنمایی کنی.»
***
مجالس، در حیطه معاشرت اسلام آداب خاصى دارد که ذکر برخى از آنها خالى از فایده نیست. قبل از بیان آداب مجالس، به ضرورت دورى از مجالس گناه، خواهیم پرداخت.
از نظر اسلام حضور در مجالس گناه ممنوع است. چه خود مجلس گناه باشد و چه اینکه گناهى در آن مجلس اتفاق افتد. در قرآن مى خوانیم:
و قد نزل علیکم فى الکتاب ان اذا سمعتم آیات الله یکفر بها و یستهزأ بها فلا تقعدوا معهم حتى یخوضوا فى حدیث غیره، انکم اذا مثلهم. [169] و همانا ما در قرآن بر شما نازل کردیم که اگر شنیدید در مجلسى آیات الهى را تکفیر مى کنند و مسخره مى نمایند، پس با آنها همنشین نشوید تا کلامشان را عوض کنند، اگر شرکت کردید شما هم مثل آنان خواهید بود! و پیغمبر اکرم (ص) مى فرماید: هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد در مجلسى که امامى را دشنام میدهند یا غیبت مسلمانى را مى کنند، نمى نشیند. [170]و باز مى فرماید: هر کس غیبت برادر مسلمانش را در مجلسى شنیده، رد کرد؛ خدا هزار باب بدى در دنیا و آخرت از او دور مى کند. پس اگر آن غیبت را رد نکرد و خوشش آمد بار گناه غیبت کننده، بر او نیز هست. [171]مشاهده آیاتى نظیر آیه 68 سوره انعام و روایاتى نظیر آنچه ذکر شد، اهمیت پرهیز از مجالس گناه را به ما گوشزد مى نماید.
هر اندازه حضور در مجالس گناه نهى شده، حضور در مجالس مؤمنین و صالحین سفارش شده است.
در حدیث آمده است که لقمان به پسر خود فرمود: اى پسر، بدیده بصیرت در مجالس نگاه کن اگر جماعتى را بینى که یاد خدا کنند، با ایشان بنشین. [172]پیغمبر اکرم مجالس مؤمنین را به باغهاى بهشت تشبیه مى نمایند.
امام صادق (ع) مى فرماید: پیغمبر اکرم به اصحابش فرمود: وقتى باغى از باغهاى بهشت دیدید در آن داخل شوید، گفته شد یا رسول الله باغ هاى بهشت کدامند؟ فرمودند: مجالس مؤمنین. [173]احترام به جالسین

رعایت احترام افرادى که در مجلس نشسته اند، از اولین آداب مجالس اسلامى است. عفت کلام، شیوه صحبت، شکل نشستن و احترام به اندیشه و گفتار دیگران،…از جلوه هاى احترام به هم نشینان در مجلس مى باشند.
درباره سیره رسول اکرم (ص) امام صادق (ع) مى فرماید: پیغمبر اکرم (ص) هرگز جلوى اصحاب خود پایش را دراز نمى کرد. [174]از دیگر از جلوه هاى احترام در مجالس، پاره نکردن کلام دیگران است.پیامبر اکرم(ص) این عمل را بدین گونه نهى مى فرماید: کسى که در میان سخن دیگران سخن بگوید، مثل این است که بر صورت او زخمى وارد کرده است. [175]در سیره حضرت رضا (ع) مى خوانیم که: ابراهیم بن عباس گوید: هرگز ندیدم که حضرت رضا (ع) در سخن کسى پرخاش کند و سخن را قطع کند تا اینکه خود طرف سخنش را تمام کند. و هرگز پایش را در برابر همنشین دراز ننمود و در مجلس تکیه نمى زد. [176]پرهیز از جدال

مجالس، بدلیل حضور افراد مختلف در آنها، بستر مناسبى براى بحث ها و تبادل نظرهاى مختلف است.اما گاه این بحث ها به جدل و نزاع، منجر مى گردد. جدل مایه وهن مجلس است.
امام سجاد (ع) مى فرماید: کمال دین مسلمان، به این شناخته مى شود که سخن بیهوده نگوید و در بحث، نزاع و جدال نکند و بردبارى و شکیبائى و اخلاق نیکو داشته باشد. [177]پرهیز از نجوا

نجوا، بعضى صحبتهاى در گوشى است؛ و از جمله اعمالى است که ترک آن در مجالس، مورد نظر اسلام است.امام صادق (ع) مى فرماید: هر گاه سه نفر با هم، هم صحبتند، دو نفر آنها سربگوش، با هم صحبت نکنند، زیرا مایه آزار رفیق سوم ایشان است. [178]ملاک نهى امام (در این روایت) از نجوا، آزردگى طرف سوم است، چون مایه سوء تفاهم او مى گردد و باصطلاح خیال مى کند راجع به او صحبت مى کنند. به همین دلیل عدد 3 در روایت اگر چه در حکم، نقش دارد، ولى مى توان گفت در مجالس هر گاه چنین توهمى وجود داشته باشد، نجوا مورد نهى قرارمى گیرد و ترک آن ضرورى است.
تواضع و فروتنى

تکبر و خود بزرگ بینى، مایه تحقیر دیگران و اهانت به ایشان است. شخص متکبر به آراء و نظریات دیگران، توجهى نمى کند و حقوقشان را زیر پا مى گذارد. لذا در فرهنگ اسلامى، تواضع و متواضع مکانى رفیع دارند.
تواضع خسیسه درونى انسان است که در اعمال وى متجلى مى گردد. حضرت رسول (ص) علامات تواضع در مجالس را چنین بیان مى فرمایند:
از علامات تواضع آن است که آدمى به محلى راضى باشد که پست تر از محل نشستن او است. [179]شخص متواضع هنگام ورود به مجالس هر جا که خالى بود مى نشیند و نگاه نمى کند تا بالاى مجلس را تشخیص بدهد و آنجا را براى نشستن انتخاب نماید.
پرهیز از تکلف و تشریفات

آفت عمده اى که همیشه دامنگیر مجالس بوده است و در زمانه ما تجلى بیشترى دارد، تکلفات و تشریفات زیادى است؛ اگر چه پذیرائى از مهمان مورد تأکید اسلام است، ولى تکلفات و تشریفات بیش از حد، مایه اسراف و تبذیر است.
امام صادق(ع) مى فرماید: هر کس به مجلسى بدون تشریفات راضى باشد، از زمان نشستن در آن مجلس تا هنگام برخاستن، خداوند و فرشتگان بر او رحمت مى فرستند. [180]جاباز کردن براى دیگران

از آداب مجالس این است که به آنهائى که تازه وارد مجلس مى شوند، جا داده شود و جالسین براى آنها جا باز نمایند. در قرآن مى خوانیم:
یا ایها الذین امنوا اذا قیل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا…و اذا قیل انشزوا فانشزوا
اى کسانى که ایمان آورده اید وقتى به شما گفته شد که به مجالس خود وسعت ببخشید (براى دیگران جا باز کنید) وسعت ببخشید…و وقتى گفته مى شود برخیزید، برخیزید. [181]ننشستن میان دو نفر که با هم مأنوسند
اگر دو نفر با هم انس و الفتى دارند، یا پدر و پسرند و یا برادرند، از نظر اسلام بین آن دو نشستن خلاف ادب مجالس است. مگر اینکه آنها اجازه بدهند.
در سیره پیامبر (ص) مى خوانیم: حضرت (ص) نهى فرمودند از نشستن بین دو مأنوس، مگر با اجازه آنها. [182]بلند شدن براى تازه واردین

از جاى برخاستن براى تازه واردین، یکى از آداب مجالس است، البته اگر براى مؤمنین باشد. اسحاق بن عمار مى گوید: از امام صادق(ع) سؤال کردم: کسى که براى احترام مردى از جایش بلند مى شود چگونه است؟
امام (ع) فرمود: مکروه است، مگر براى شخص متدین (یعنى شخصى که عنوان دین دارد). [183]از جا برخاستن براى استاد و پدر، از نظر اسلام اهمیت فوق العاده اى دارد.
امام على(ع) مى فرماید: به احترام پدر و استاد از جاى خود بلند شو؛ و لو اینکه امیر باشى. [184]‌آداب‌ مهمانی‌ اسلامی‌
اعتدال‌ و پرهیز از اسراف‌: ‌‌معمولاً عادت‌ داریم‌ در مهمانی‌ها غذاهای‌ متنوع‌ و بیش‌ از نیاز افراد فراهم‌ و سفره‌ای‌ رنگین‌ را آماده‌ سازیم؛ باید بکوشیم‌ از این‌ ویژگی‌ زشت‌ بپرهیزیم‌ و آن‌ را به‌ صفت‌ پسندیده‌ اعتدال‌ نزدیک‌ کنیم. با رعایت‌ اعتدال‌ در مراسم‌ اطعام، می‌توان‌ جلوی‌ بسیاری‌ از اسراف‌ها را گرفت‌ و آن‌ را برای‌ نیازمندان‌ صرف‌ کرد. امام‌ رضا(علیه السلام) می‌فرماید: مردی، امیرالمؤ‌منین(علیه السلام) را به‌ خانه‌ خود دعوت‌ کرد، حضرت‌ فرمود: می‌آیم‌ در صورتی‌ که‌ سه‌ کار را به‌ عهده‌ بگیری‌ و بپذیری. پرسید: آن‌ سه‌ کار چیست؟ فرمود: از خارج‌ منزل‌ چیزی‌ برایم‌ نیاوری، در منزل‌ چیزی‌ از من‌ پنهان‌ نکنی‌ و بر خانواده‌ خود تنگ‌ نگیری‌ و سهم‌ خوراک‌ آنان‌ را کم‌ نکنی. او قبول‌ کرد علی(علیه السلام) هم‌ دعوتش‌ را پذیرفت.[185] رسول‌ خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: هیچ‌ کس‌ نباید بیش‌ از توانش‌ خود را برای‌ مهمانی‌ به‌ زحمت‌ اندازد.[186]‌‌هر کس‌ به‌ خوان‌ قسمت‌ خود رزق‌ می‌خورد‌‌‌‌‌
‌از کم‌ بضاعتی‌ خجل‌ از میهمان‌ مباش‌
‌‌هر آنچه‌ دادهِ‌ قسمت‌ بُود رو آن‌ پیش‌ آر‌‌‌‌
‌‌گران‌ مکن‌ به‌ دل‌ خود قدوم‌ مهمان‌ را
3. حضور نیازمندان‌
بی‌گمان‌ یکی‌ از موارد نیکوی‌ اطعام‌ و افطاری‌دادن‌ کمک‌ به‌ نیازمندان‌ و مستمندان‌ است؛ باید کوشید تا این‌ هدف‌ مقدس‌ در همه‌ مهمانی‌ها تحقق‌ یابد و مجلس‌ اطعام‌ با حضور محرومان، معنوی‌ و روحانی‌ شود. اگر ما در مراسم‌ اطعام‌ به‌ ویژه‌ افطاری‌ها، نیازمندان‌ را فراموش‌ کنیم، ارزش‌ اخروی‌ آن‌ کاهش‌ می‌یابد.
‌‌متأسفانه‌ در مجالس‌ اطعام‌ و افطاری‌ها، نیازمندان‌ حضور کم‌تری‌ دارند، در حالی‌ که‌ پاداش‌ اطعام‌ نیازمندان‌ از بهترین‌ و زیباترین‌ ثواب‌های‌ اخروی‌ به‌ شمار می‌آید.
‌‌ضیافتی‌ که‌ در آن‌ توانگران‌ باشند‌‌‌‌
شکنجه‌ای‌ است‌ فقیران‌ بی‌بضاعت‌ را
‌‌امام‌ علی(علیه السلام) در نامه‌ خود به‌ عثمان‌ بن‌ حنیف، کارگزار خویش‌ در بصره، نوشت: گمان‌ نمی‌بردم‌ تودعوت‌ کسانی‌ را بپذیری‌ که‌ نیازمندان‌ را می‌رانند و توانگران‌ را دعوت‌ می‌کنند.(187)
4. احیای‌ سنت‌ها
ابزار ماشینی‌ موجود در منازل‌ از بار سنگین‌ زنان‌ کاسته‌ است‌ و آنان‌ با آسودگی‌ خاطر می‌توانند به‌ فعالیت‌ بپردازند. این‌ امر از جهاتی‌ مفید است‌ و از اتلاف‌ وقت‌ جلوگیری‌ می‌کند، ولی‌ برخی‌ آثار منفی‌ نیز به‌ همراه‌ دارد: پیش‌ از این‌ در مراسم‌ مهمانی، دوستان‌ و آشنایان‌ با کمک‌ یکدیگر، غذا را تهیه‌ می‌کردند و… ولی‌ امروزه‌ با شکل‌ گرفتن‌ رستوران‌ها و سفارش‌ غذاهای‌ آماده،‌ طراوت‌ و شادابی‌ مهمانی‌های‌ گذشته‌ کم‌ و آداب‌ سطحی‌ جایگزین‌ رسوم‌ زیبای‌ پیشین‌ شده‌که امید است‌ با توجهی شایسته، سنت‌های نیک گذشته را زنده‌ کنیم.
5. شکر نعمت‌
‌‌دارایی‌ انسان‌ها وسیله‌ خوبی‌ برای‌ کسب‌ پاداش‌های‌ الهی‌ است. در صورت داشتن‌ ثروت‌ کافی‌ می‌توان‌ با برپایی‌ مراسم‌ مهمانی‌ و اطعام، درِ خانه‌ را به‌ روی‌ انسان‌های‌ نیازمند بگشاییم‌ و خدا را به‌ جهت‌ نعمتش‌ شکر گزار باشیم.
‌‌امام‌ علی(علیه السلام) هنگامی‌ که‌ خانه‌ بزرگ‌ علاء بن‌ زیاد را دید، به‌ او فرمود: این‌ خانه‌ بزرگ‌ در دنیا به‌ چه‌ کار تو می‌آید، وقتی‌ در آخرت‌ به‌ آن‌ محتاج‌تری؟ آری! اگر بخواهی‌ می‌توانی‌ به‌ وسیله‌ چنین‌ خانه‌ای‌ به‌ آخرت‌ دست‌یابی‌ به‌ شرط‌ آن‌ که‌ در این‌ خانه‌ از مهمانی‌ پذیرایی‌ کنی، به‌ خویشاوندانت‌ رسیدگی‌ نمایی‌ و حقوق‌ آنان‌ را ادا کنی. در این‌ صورت، به‌ وسیله‌ این‌ خانه‌ به‌ آخرت‌ دست‌ یافته‌ای،(188) آن‌ حضرت‌ در جای‌ دیگر می‌فرماید: هر که‌ خداوند به‌ او ثروتی‌ دهد، باید با آن‌ به‌ خویشان‌ خود رسیدگی‌ کند و مهمانداری‌ نماید.(189)
منابع:
مقاله آقای حسین جعفری
سایت اندیشه قم
—————————————-
پی نوشت:
[1]. وسائل الشیعه، ج 16، باب 15، وجوب حب المؤمن، ص 165، روایت 1.
[2]. وسائل الشیعه، ج 16، باب 15، وجوب حب المؤمن، ص 166، روایت 3.
[3]. بحار الانوار، ج 68، ص 63، حدیث 114.
[4]. بحار الانوار، ج 48، ص 103، باب 5.
[5]. میزان الحکمه، ج 9، ص 138.
[6]. بحار الانوار، ج 4، ص 178.
[7]. میزان الحکمه، ج 4، ص 427، ح 8419.
[8]. نهج البلاغه، حکمت: 260.
[9]. بحار الانوار، بنقل از معارف و معاریف، ج 78 و ج 71، ص 190، روایت 56، باب 54.
[10]. کافى، ج 3، ص 162.
[11]. نهج البلاغة، کلمات قصار، شماره 401، ص 433.
[12]. میزان الحکمه، ج 2، ص 480، ح 4150.
[13]. بحار الانوار، ج 74، ص 105.
[14]. بحار الانوار، ج 74، ص 5، روایت 1، باب 1.
[15]. بحار الانوار، ج 74، ص 80، ص 80.
[16]. تحف العقول، ص 273 278.
[17]. غرر الحکم، ج 2، ص 474.
[18]. جامع السعادات، ج 1، ص 363.
[19]. فتح: 29.
[20]. بلد: 17.
[21]. حجرات/ 10.
[22]. قلم: 4.
[23]. آل عمران: 159.
[24]. اصول کافى، (چاپ اسلامیه با ترجمه) ج 3، ص 161.
[25]. محجة البیضاء، ج 3، ص 284.
[26]. بحار الانوار، ج 74، ص 288.
[27]. محجة البیضاء، ج 3، ص 284.
[28]. وسائل الشیعه، ج 11، ص 324.
[29]. بحار الانوار، ج 71، ص 171.
[30]. آل عمران، 134.
[31]. بقره: 195.
[32]. قصص: 77.
[33]. بحار الانوار، ج 57، ص 43.
[34]. فرقان:.6.
[35]. سنن النبى، ص 75.
[36]. نهج البلاغة فیض، حکمت 158.
[37]. نساء: 86.
[38]. حلیة المتقین، ص 350.
[39]. همان، ص 406.
[40]. معارف و معاریف، ص 254.
[41]. معارف و معاریف، ص 254.
[42]. معارف و معاریف، 255.
[43]. نور: 19.
[44]. بحار الانوار، ج 47، ص 44.
[45]. بحار الانوار، ج 72، ص 24.
[46]. کافى، ج 2، ص 209، روایت 3.
[47]. اسراء: 34.
[48]. بقره: 177.
[49]. مؤمنون: 8 و معارج: 32.
[50]. بحار الانوار، ج 75، ص 92، حدیث 2.
[51]. بحار الانوار، ج 75، ص 95، نقل از 25، اصل، ص 230.
[52]. معارف و معاریف، ج 5، ص 26.
[53]. طه: 43 و 44.
[54]. آل عمران: 159.
[55]. ارشاد مفید، ج 2، ص 146.
[56]. معارف و معاریف، ج 5، ص 2034.
[57]. میزان الحکمه، ج 2، ص 1103.
[58]. همان.
[59]. کافى، ج 2، ص 120.
[60]. غرر الحکم، 294.
[61]. کافى، ج 4، ص 457.
[63]. حشر: 9.
[64]. فرهنگ سخنان حضرت زهرا، ص 21.
[65]. معارف و معاریف ج 1، ص 321.
[66]. بحار الانوار، ج 46، ص 230، باب 4.
[67]. رعد: 21.
[68]. رعد: 25، بقره: 27.
[69]. بحار الانوار، ج 74، ص 191.
[70]. مائده: 2.
[71]. بحار الانوار، ج 41، ص 152، حدیث 46.
[72]. کافى، ج 4، ص 448.
[73]. معارف و معاریف، ج 4، ص 1635.
[74]. کافى، ج 3، ص 317.
[75]. کافى، ج 2، ص 108.
[76]. وسائل الشیعه، ج 8، ص 553.
[77]. بحار الانوار، ج 71، ص 168.
[78]. آل عمران: 133.
[79]. شورى: 36.
[80]. مشکاة الانوار، به نقل از فرازهاى برجسته، ج 2، ص 181.
[81]. تفسیر نور الثقلین، ص 390.
[82]. معارف و معاریف، ج 5، ص 2182.
[83]. همان.
[84]. بحار الانوار، ج 71، ص 149.
[85]. زهر الربیع، ص 89، نقل از 25 اصل، ص 13 و 14.
[86]. معارف و معاریف، ج 2، ص 657.
[87]. المصدر، ص 40.
[88]. اصول کافى، ج 2، ص 171 و 172.
[89]. ارشاد مفید، ص 375، نقل از فرازهاى برجسته، ج 2، ص 170.
[90]. وسائل، ج 8، ص 553.
[91]. نهج البلاغه، فیض حکمیت 411، ص 1283.
[92]. نهج البلاغه، فیض حکمت 205، ص 1183.
[93]. فرقان: 63.
[94]. جامع السعاده، ص 443.
[95]. نهج البلاغه فیض، صفحه 1150، حکمت 129.
[96]. سیره پیشوایان، ص 456.
[97]. معارف و معاریف، ص 2405.
[98]. تحف العقول، ص 273.
[99]. بحار الانوار، ج 72، ص 65.
[100]. بحار الانوار، ج 72، ص 583.
[101]. معارف و معاریف، ج 1، ص 263.
[102]. نهج البلاغه، حکمت 374.
[103]. وسائل، ج 8، ص 513، بحار الانوار، ج 70، ص 303.
[104]. صف: 2.
[105]. قاموس اللغه، مفردات راغب.
[106]. بحار الانوار، ج 71، ص 270.
[107]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 339.
[108]. غرر الحکم: 1339.
[109]. بحار الانوار، ج 71، ص 336.
[110]. مشکوة الانوار 234 235.
[111]. حلیة المتقین، ص 379، وسائل الشیعة، ج 8، ص 408، حدیث 8.
[112]..حلیة المتقین ص 379.
[113]. حجرات: 12.
[114]. تفسیر صافى، جلد 2، ص 593.
[115]. بحار الانوار، به نقل از معارف و معاریف.
[116]. بحار الانوار، ج 71، ص 301.
[117]. حجرات: 12.
[118]. بحار الانوار، ج 75، ص 196.
[119]. معارف و معاریف، ص 1905، بحار الانوار، ج 75 و 10.
[120]. سیره نبوى ج 1، ص 214.
[121]. وسائل الشیعه، ج 11، ص 331.
[122]. میزان الحکمة، ج 2، ص 4621، ح 7077.
[123]. بحار الانوار، ج 72، ص 44.
[124]. بحار الانوار، ج 72، ص 149.
[125]. کافى، ج 4، ص 458.
[126]. نهج البلاغه، خطبه 127.
[127]. کنز العمال، نقل از معارف و معاریف، ص 148.
[128]. انفال: 46.
[129]. حجرات: 12.
[130]. محجة البیضاء، ج 5، ص 255.
[131]. میزان الحکمه، ج 7، ص 352، ح 15233.
[132]. معارف و معاریف، ج 1، ص 331.
[133]. سفینة البحار، ج 1، ص 111.
[134]. اصول کافى، ج 2، ص 269، بحار، ج 2، ص 198.
[135]. کافى، ج 3، ص 196.
[136]. بحار الانوار، ج 71، ص 186.
[137]. انعام: 52.
[138]. کهف: 28.
[139]. نهج البلاغه، کتاب 53.
[140]. بحار الانوار، ج 71، ص 188.
[141]. مطففین: 4 و5.
[142]. ص:46.
[143]. میزان الحکمه، ج 5، ص 302، ح 10249.
[144]. نساء: 144.
[145]. مائده: 51.
[146]. ممتحنه: 1.
[147]. مائده، 57.
[148]. ممتحنه: 13.
[149]. کهف: 28.
[150]. تفسیر صافى، ج 1، ص 523، در تفسیر آیه 68، سوره انعام.
[151]. کافى، ج 4، ص 456.
[152]. تحف العقول، ص 303.
[153]. معارف و معاریف، ص 2095.
[154]. نهج البلاغه فیض، ص 1228، حکمت 285.
[155]. تحف العقول، ص 203، کافى، ج 4، ص 453.
[156]. حلیة المتقین، ص 421.
[157]. تحف العقول، ص 203.
[158]. حلیة المتقین، ص 421.
[159]. کافى، ج 4، ص 455.
[160]. کافى، ج 4، ص 455، آیات مورد نظر امام عبارتند از: محمد 22 و 23، رعد 25، بقره 27.
[161]. حلیةالمتقین، ص 421.
[162]. نهج البلاغة، ص 86.
[163]. بحار الانوار، ج 71، ص 190.
[164]. حلیة المتقین، ص 422.
[165]. تحف العقول، ص 332.
[166]. بحار الانوار، ج 71، ص 191.
[167]. خصال، باب الثلاثة ص 98.
[168]. فرقان: 28.
[169]. نساء: 140.
[170]. تفسیر صافى، ج 1، ص 523، ذیل آیه 68، سوره انعام.
[171]. وسایل الشیعه، ج 8، ص 607.
[172]. حلیة المتقین، ص 423.
[173]. بحار الانوار، ج 71، ص 188.
[174]. بحار الانوار، ج 75، ص 43.
[175]. معارف و معاریف، ص 1207.
[176]. همان، ص 1987.
[177]. همان، ص 1207.
[178]. کافى، ج 4، ص 481.
[179]. حلیة المتقین، ص 415.
[180]. کافى، ج 4، ص 481.
[181]. مجادله: 11.
[182]. بحار الانوار، ج 72، ص 418.
[183]. وسائل الشیعه، ج 8، ص 560.
[184]. غرر الحکم: 149.
[185] بحار الانوار، ج‌ 75، ص‌ 451.
[186] کنز العمال، ج‌ 9، ص‌ 110؛ میزان‌ الحکمه، ج‌ 7، ص‌ 3277.
[187] نهج‌ البلاغه، نامه‌ 45.
[188] نهج‌ البلاغه، خطبه‌ 209.
[189] همان، خطبه‌ 142.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد