آقای عمویی از اعضای تشکیلات افسران حزب توده ایران که پس از انقلاب نیز عضو کمیته مرکزی حزب میگردد در خاطرات خود، ضمن اشاره به کتابِ اطاعت کورکورانه نوشته خسرو روزبه در نقد ارتش شاهنشاهی مینویسد:
«یواش یواش این در ذهن آدم حالت بازتاب شرطی میشود و به هنگام شنیدن فرمان آتش بی توجه به اینکه ماشه را که میکشی گلولهاش به سینه چه کسی مینشیند چه اتفاقی میافتد بدون فکر، بدون توجه دستور را اجرا میکنی! این خاصیت همه ارتشهای غیرمردمی است مثل همان چیزی که روزبه در اطاعت کورکورانه میگوید…»
(صبر تلخ: تاریخ شفاهی چپ ایران، گفتگو با محمدعلی عمویی، المان: نشر واله، ۱۳۹۸ ،ج اول، ص۶)
اما آقای محمدعلی عمویی که برای تقبیحِ «اطاعت کورکورانه» از کتابِ خسرو روزبه یاد میکند کوچکترین اشاره به اطاعت کورکورانه در حزب توده نمیکند که علاوه بر تصفیه های درون حزبی، حتی در کشتنِ غیردشمناش یعنی روزنامه نگار نیز کوچکترین شک و تردیدی روا نمیداشت و نویسنده «اطاعت کورکورانه» خودش، در اطاعتی کاملا کورکورانه، مغز روزنامه نگاری چون محمد مسعود را می ترکاند!
در ۱۳۲۶ش که محمد مسعود، روزنامه تند و آتشین«مرد امروز»را منتشر میکرد زبانش چنان آتشین بود که مردم، روزنامه را می قاپیدند. او به همه مقامات حمله میکرد قبل از ترورش، مطلبی را به همراه عکسی در مورد اشرف پهلوی درج میکند که پالتویی از پوست خز به قیمت ۲۵ هزار دلار پوشیده و در همان روز، اشرف پهلوی به بازدید از نمایشگاه کالای کازرونی رفته و ضمن خرید، ایرانیان را به تشویق خرید پارچه های وطنی میکند! و عجیب تر اینکه، این پالتو را دایی استالین در سفر اشرف به مسکو به او هدیه داده بود…!
محمد مسعود که در روزنامه اش به اشرف حمله کرده بوده در شب ۲۱ بهمن ۱۳۲۶ش برای سرکشی به مجله، عازم دفترش در خیابان اکباتان شده هنگام خروج از چاپخانه، وقتی سوار ماشین اش شده مردی سر در داخل ماشین کرده تیری بر پیشانیاش شلیک میکند…
بعد از ترور، نشریات حزب توده قتل وی را محکوم کرده و نوشته بود: «ترور مدیر یک روزنامه هنگامی که دشمنان آزادی ایران برای ایجاد یک دیکتاتوری راه را هموار میکنند نمیتواند تنها جنبه فردی داشته باشد…» ( روزنامه مردم، شماره ۲۷۵)
پرونده مسعود به مدت ده سال، رازی ناگشوده ماند. هرگز کسی گمان نمیکرد که قتل او کار حزب توده باشد اما بعدها با دستگیری خسرو روزبه در ۱۵ تیر۱۳۳۶، وی در بازجوییها به ایجاد یک تیم ترور به همراه سروان عباسی به قتل محمد مسعود و پنج تن از اعضای حزب توده اعتراف کرد فریدون کشاورز در مورد علت قتل مسعود در خاطراتش مینویسد که کیانوری میگفت می خواستیم ترور او را به گردن دربار و شاه اندازیم!
شاملو که هنگام سرودن«خطابه ی تدفین» از چگونگیِ ترور محمد مسعود بی خبر بود بعدها وقتی از دخالت روزبه در ترورها مطلع شد، با خشم و درد نوشت: که برای قاتلان شعر نمیگوید….و شعرش را پس گرفت.آخرین سطرهای شعر «خطابهٔ تدفین» در مدح «روزبه» چنین بود:
کاشفان چشمه،
کاشفان فروتن شوکران…
در برابر تندر میایستند
خانه را روشن میکنند و میمیرند.
روبرت ميشل، جامعه شناس آلمانی بحث جالبی درباره احزاب اقتدارگرا دارد كه چطور حزبی كه برای يك هدف مشخص به وجود می آيد، اما به مرور زمان، خودِ حزب هدف ميشود و بقای حزب بر هر امری حتی اهداف اوليه حزب مقدم ميشود. تا آنجا كه، اعضای خودش را هم قربانی میکند.
به نظر میشل «وقتی خود احزاب در درون خود: غيردمكراتيك باشند، تلاش برای دمكراتيزه كردن كامل جامعه، لزوماً محكوم به شكست است» ( احزاب سیاسی، نوشته روبرت میشل…ص۱۸) به نظر او اندك اندك خودِ حزب بر جای آرمان مینشيند و این هدف، هر گونه وسیلهی اهریمنی را توجیه میکند.
و روبرت میشل این جملات را یکصد سال پيش در خصوص احزاب سوسياليست آلمان نوشته که گویی در مورد نمونه ایرانی آن در دوران جنگ سرد نوشته!
در پایانِ این نوشته، یکبار دیگر«اطاعت کورکورانه» را مرور میکنیم:
استالین به اشرف پهلوی پالتویِ سمور هدیه میدهد اشرف هم آنرا هميشه با خود داشت و به چنين هديهای میباليد، مسعودِ روزنامه نگار به اشرف حمله میکند و یک تیم ترور از درون حزب توده به سرپرستی سروان خسرو روزبه، روزنامه نگار را میکشند تا آنرا به گردن دربار بیندازند…
نویسنده: علی مرادی مراغهای