۱۳۹۲/۰۳/۰۶
–
۱۷۲۳ بازدید
لطف کنید برایم از اعتقادات علویان ترکیه بفرسید؟
علوی در لغت به معنای منسوب به علی(علیه السلام) است و در اصطلاح به کسی گفته می شود که آن حضرت را بر سه خلیفه دیگر ترجیح داده و پیرو اوست. علویان حدود هشت قرن پیش به سرزمین آناتولی آمدند و اکنون حدود یک سوم جمعیت ترکیه را تشکیل می دهند و 20 الی 25 میلیون جمعیت دارند. علویان در تمام مناطق ترکیه زندگی می کنند، ولی بیشتر آنها در غرب ترکیه هستند. علویان از حیث ادب و هنر بسیار غنی اند و از زمانی که به آناتولی آمدند صدها تن شاعر و متفکر تربیت کردند. فشارهای عثمانی باعث شد که آنان از منابع و ارزشهای خود دور بمانند. از زمان تشکیل حکومت ترکیه نیز چون تمام مراکز دینی بسته شد، مراکز علویان هم تعطیل شد و این نیز تأثیر بسزایی در دور ماندن آنها از ارزشهای خود داشته است.
علویان از حیث اعتقاد شیعة دوازده امامی و از حیث مذهب، جعفری هستند. این را هم در کتابهای خود ذکر کرده اند و هم بزرگان و دده های آنها بدون استثنا در تحقیقات میدانی ما گفته اند.مقدمهعلوی گری با مسلمان شدن ترکمنها شروع می شود. ترکمنها زندگی کوچی داشتند و پس از مسلمان شدن نیز مثل اقوام دیگر بعضی از آداب و رسوم خود را حفظ کردند. از قرن یازدهم میلادی ترکمنها به آناتولی آمدند و در این سرزمین با تمدنهای دیگر آشنا شدند. آنان در حکومت عثمانی با مجاهدتهای بسیار، خود را حفظ کردند و اکنون بخش زیادی از مردم ترکیه را تشکیل می دهند. اکنون این پرسش مطرح است: علویانی که گروه عظیم جمعیت ترکیه را تشکیل می دهند، از کدام مذهب محسوب می شوند؟ آیا گروه مستقلی هستند؟
در نگاهی عمومی، علویان مسلمان اند. چون نه از غلات اند و نه از کسانی که یکی از ضروریات دین را انکار کرده باشند. آنان قطعاً سنی نیستند، چون با ارزشهای اهل سنت سرسخت مخالف اند. علویان ترکیه از مذهب اثناعشری اند. ادبیات آنان پر است از اشعاری در مدح دوازده امام که در آنها محبت و وابستگی و ارادت خویش را نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) اظهار می کنند.
الف) ریشه های پیدایش علویان در صدر اسلام
همان طوری که گذشت، کلمه علوی با کلمه شیعه معنای مترادف دارد. این معنا هم از لغت نامه ها و هم از دایرة المعارفها و هم کتابهای علویان روشن می شود. کلمه علوی در لغت ترکی استانبولی نیز با شیعه دوازده امامی مترادف است. اگرچه مهم نیست گروهی که در سرزمین آناتولی زندگی می کنند، در چه زمانی علوی نامیده شده اند ولی با این حال، بنابر ادعای یکی از نویسندگان، علویها را حدود 250 سال پیش به این نام نامیده اند تا آنها را از شیعه جدا کنند.1
بنابراین آغاز پیدایش علویان را باید از زمان حیات پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) دانست. البته در کتابهای تاریخی و روایی آنان نه علوی بلکه شیعة علی(علیه السلام) نامیده شده اند.
مثلاً جابر می گوید:
نزد پیغمبر بودم که علی از دور نمایان شد. پیغمبر فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، این شخص و شیعیانش در قیامت رستگار خواهند بود.
ابن عباس نیز می گوید:
وقتی که آیه هفتم سوره بینه نازل شد، پیغمبر به علی فرمود: مصداق این آیه تو و شیعیانت می باشید که در قیامت خشنود خواهید بود و خدا هم از شما راضی است.2
تعبیر شیعه علی در سخنان حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) برای خیلی از اصحاب به کار برده شده است و اصلاً بعضی از اصحاب به این نام مشهور بودند که مشهورترین آنها سلمان فارسی، مقداد، ابوذر و عمار یاسرند. در روایتی چنین آمده است:
حضرت امام رضا(علیه السلام) در پاسخ به گروهی که پرسیدند چرا دو روز به ایشان اجازه ملاقات با خود نداد، فرمود: چون شما ادعا می کنید که شیعه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) هستید. وای بر شما، شیعه او، در حقیقت، حسن(علیه السلام)، حسین(علیه السلام)، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و محمد بن ابی بکر هستند که با هیچ یک از دستورهای آن حضرت مخالفت نکردند و هیچ یک از نواهی وی را مرتکب نشدند ….3
ب) علویان در حکومت عثمانی
علویها در حکومت عثمانی تا جنگ چالدران که در سال 1514م رخ داد، آسوده خاطر بودند. از سرزمین ایران کسانی به نام داعی می آمدند و مردم را با فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام) ارشاد و تعلیم و تربیت می کردند. هر چه شد بعد از جنگ چالدران شد. از طرف حکومت عثمانی فشارهایی بر سر علویها وارد آمد. البته این موضوع هم تحقیق مستقلی می خواهد.4
ج) علویان بعد از حکومت جمهوری ترکیه
1. نگاهی به تشکلهای علویان از ابتدای تشکیل حکومت جمهوری ترکیه، تمام مؤسسه های دینی از طرف آتاترک بسته شد. مؤسسه های علویان نیز از آن جمله بود. آنان به هیچ وجه نمی توانستند فعالیت کنند. فقط اوقاف دیانت ترکیه، آن هم به مقداری که دولت اجازه می داد، فعالیت می کرد. ماهیت فعالیت آن را هم دولت مشخص می کرد. فعالیتهای اوقاف دیانت چنان بود که نمی توانستند در مورد آیاتی که درباره حکومت ظالمان و فاسقان است حرفی بزنند و سخنرانی کنند. از جمله آن آیات، آیات 44 و 45 و 47 سوره مائده است. این روند تا 25 سال اخیر نیز ادامه داشت، ولی اکنون استبداد حکومتی کمرنگ تر شده است.
در 25 سال اخیر تشکلهای دینی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی علویان خیلی زیاد شده است. مسبب اساسی این تشکلها چیست؟ اولین دلیل و مهم ترین آنها این است که بعد از فروپاشی شوروی، گونه ای خلأ در عقاید علویان به وجود آمد. همزمان نسیم بهشتی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران نیز از شرق وزیده بود. حکومت ترکیه دید که علویان اگر به هویت اصلی خویش باز گردند، با مشکل مواجه می شود. پس تصمیم گرفت آنها را با تشکلهای ظاهری و توخالی مدتی سرگردان کند. از این رو اجازه داد که با این تشکلها به کارهای فرهنگی و هنری مشغول شوند و در مورد اعتقادات فکر اساسی نکنند.
سبب دوم ایجاد این تشکلها هم حوادث چندگانه در 25 سال اخیر است. اولین حادثه در شهر قهرمانماراش در سال 1978رخ داد و در آن بیش از صد علوی کشته شد. حادثه دوم در سال 1980 در شهر چوروم رخ داد و آن هم با کشته شدن حداقل 25 علوی تمام شد. حادثه سوم در سال 1993 در شهر سیواس رخ داد و با کشته شدن 37 علوی به پایان رسید. حادثه چهارم هم در سال 1995 در محله فاضی استانبول رخ داد و در نتیجه در آنجا هم 18 علوی کشته شد. این حوادث روح علویان را که بر اثر ماتریالیسم مرده بود حیاتی دوباره بخشید و در مقابل اعمال ظالمانه دولت، به عکس العمل وا داشت. پس از این بود که آنان به انواع تشکلها روی آورند.
این حوادث در یک اعتراض مردمی در مورد یک بیدادگری حکومتی رخ داده است. و سران آنان نیز نوعاً افرادی سیاسی و چپی بودند. دانستن این مطالب می تواند به ما کمک کند که بدانیم در کدام فضا با علویان برخورد می کنیم.
اکنون به سبب سوم ایجاد این تشکلها اشاره می کنیم. بعد از انقلاب اسلامی که حضرت امام خمینی(قدس سره) فرمود «انقلاب ما انفجار نور بود»، در همه جای دنیا تمام حرکتهای اسلامی به برکت انقلاب ایران رشد و نمو پیدا کرد. در ترکیه هم تمام گروهها از انقلاب اسلامی متأثر شده اند و در میان آنها جوانهای تحصیل کرده علویان نیز یافت می شوند. البته تعداد آنان کم است، ولی قبلاً هرگز کسانی که تفکر شیعی داشته باشند در این اندیشه ها نبودند. وقتی یک نفر از این جوانان از کتابهای امام خمینی(قدس سره) و شهید مطهری(قدس سره) استفاده می کند و به شهر خود بر می گردد، در نزدیکان خود تأثیر زیادی می گذارد.
شاید سبب چهارم هم این باشد که رهبران علویان نسبت به قبل آگاه تر شده اند و می خواهند نیازهای جامعه علوی را جوابگو باشند. ولی این سبب از جوی که ناخواسته به وجود آمده بود، نشأت گرفته بود.
علویها اولین بار در سال 1966م «حزب وحدت ترکیه» را تشکیل دادند. پرچم آن حزب زمینه قرمز داشت و در آن دوازده ستاره به عنوان نمادی از دوازده امام و در میان آنها شیری به عنوان نماد حضرت علی(علیه السلام) بود. بنیان گذاران آن حزب همگی علوی بودند و در انتخابات سال 1969م با رای 8/2 درصد 8 نماینده را به مجلس فرستادند. اما بعد از آن ضعیف شدند و در انتخابات 1973م شکست خوردند. پس از آن، اعضای این گروه به حزب جمهوریت خلق و بعد از کودتای ارتشی سال1980م هم به حزب خلق دموکرات سوسیال تمایل پیدا کردند. از آن روز تاکنون علویها یک حزب مستقل ندارند و همیشه از طرف احزاب چپ سوسیالیستی و گروههای کمونیستی استثمار می شوند.5
2. آداب و رسوم
الف) مراسم جمع مهم ترین مراسم رایج در میان علویان مراسم جمع است. این مراسم با ارکان دوازده گانه اجرا می شود. این عدد دوازده را بعضی الهام گرفته از دوازده خدمتکار حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) می دانند که اهل مدینه بعد از بیعت عقبه در اختیار آن حضرت گذاشته اند و یا الهام گرفته از دوازده امام می شمارند.6
این ارکان دوازده گانه در بیشتر کتابهایی که در مورد علوی گری نوشته شده موجود است. این ارکان عبارتند از:
مرشد: از حیث وظیفه وی در تمثیل در جای حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و حضرت علی(علیه السلام) و حاج بکتاش ولی نشسته است. به نام آنها اقرار می گیرد و نصیب می دهد. آیین جمع را اجرا می کند. طالب و درویش را تربیت و تعلیم می کند و او را به آدم رسیده می سازد و به حالی می آورد که به انسان و انسانیت مقید باشد. مرشد، کسی است که امر و ارشاد می کند.
رهبر: او به کسی که می خواهد به طریقت وارد شود، قوانین و شرایط را یاد می دهد. اگر کسی به مشکل بر بخورد به کمک او می شتابد. و به او علم طریقت را یاد می دهد. وی همیشه مراقب طالب است و از رفتارهایی که با طریقت و اخلاق عمومی و قوانین منافات دارد جلوگیری می کند. وی از طرف مرشد مسئول تربیت طالب است.
دیده بان: وی معاون رهبر و مراقب کسانی است که به تازگی وارد طریقت شده اند و به درجه درویشی رسیده اند. او به اجتناب تازه واردان از کردارهای بیهوده کمک می کند و آنها را در ذکر و عبادات تقویت می نماید. در وقت آیین جمع، جانها را مراقب است و کوچک ترین حرکتی را که از آنها صادر می شود می بیند و کسانی را که اشتباه کرده اند، بدون اینکه کسی ببیند یا بشنود، آگاه می سازد. همچنین مانع ورود کسانی که پست7 و یا مجرم هستند به جمع می شود. در مقابل کسانی که می خواهند از خارج، مانع جمع شوند می ایستد و به رهبر و مرشد خبر می دهد و مواظبت می کند که کار جمع در حال آرامش به پایان برسد.
چراغچی: او مأمور چراغهایی است که در خانه جمع است. قبل از اینکه آیین جمع شروع شود، تمام شمعدانها را پاک می کند، گازها را پر می کند، شمعها را به جای خود می گذارد و آنها را روشن می کند. به این ترتیب او خانه جمع را همیشه روشن نگه می دارد. همچنین بخوردانها را پاک می کند و آنها را با گلاب و عطرهای خوشبو پر می سازد.
ذاکر: (که نوعاً از بین کسانی انتخاب می شود که صدای خوبی دارند) به امر مرشد در حال آیین جمع، ذکر گفتن را به عهده می گیرد. قرآن و الهی و سرود و نفس8 و دوازده امامها9 را می خواند. وی مرثیه و نوروزیه10 نیز می خواند و نزدیک به مرشد می نشیند.
فراش: مسئول نظافت خانه جمع است. او قبل از شروع آیین جمع، خانه جمع را جارو می زند و نظافت می کند و آن را برای آیین جمع آماده می کند.
میدانچی: دوازده پستی را که در خانه جمع است قبل از شروع آیین جمع پاک می کند و در جای خود می گذارد. همچنین افرادی را که به خانه جمع می آیند برای نشستن راهنمایی می کند. نشستن افراد بر اساس وارد شدن به طریقت و مصاحب (برادر صیغه) شدن است. مرتبه مادی و سن مهم نیست. گاهی کسی که از حیث مادی ثروتمند است و سنش بالاست (اگر تازه وارد شده باشد)، عقب می نشیند. سن در خانه میدان از وارد شدن به طریقت شروع می شود. کسی که جلوتر وارد شده، پیرتر محسوب می شود.
نیازچی ـ قربانچی: او لقمه هایی (غذاهایی) را که به خانه جمع می آید، تحویل می گیرد و به میدانچی می دهد. قربانیهایی را که می آید تکبیرشان را می گوید و ذبح می کند و می پزد و به وقتش لقمه (احسان) را آماده می کند. در آخر آیین جمع نیز سفره را پهن می کند و غذاها و لقمه ها را پخش می کند و در هنگام غذا هم نواقص را برطرف می کند. به او فراش و سقا و آفتابه دار کمک می کنند.
سقا: او در هنگام آیین جمع به کسانی که تشنه می شوند آب می دهد. اگر در حین مراسم شیر آورده شود آن را پخش می کند. علاوه بر این به نیازچی نیز کمک می کند.
آفتابه دار: بعد از غذا با آفتابه و لگن در دست و حوله بر دوش، به دستهای همه کسانی که در جمع شرکت کرده اند آب می ریزد و حوله آماده می کند. در اوقات دیگر نیز به نیازچی کمک می کند.
پیک ـ پروانه: به امر مرشد برای مراسم جمع به خانه های تمام جانها می رود و به آنها خبر می دهد. غیر از این در مراسم سماع را کسانی که می خواهند به سماع بایستند دعوت می کند. او هم در اوقات آزاد به میدانچی کمک می کند.
نگاهبان: از خانه های جانهایی که در مراسم جمع شرکت کرده اند محافظت می کند. وظیفه او کاملاً بیرون از خانه جمع است، ولی در دعاها فراموش نمی شود.11
این مراسم تا امروز در تمام گروههای علویها برگزار می شود و از طرف آنها خیلی با اهمیت شمرده می شود. اشعاری که در آنجا خوانده می شود، در مورد عشق خدا و مدح اهل بیت(علیهم السلام) است.
ب) سماع سماع نمایشی است که همراه با ساز و پایکوبی و دست افشانی، به صورت فردی یا جمعی با آداب و تشریفات خاصی انجام می گیرد. این مراسم در داخل مراسم جمع است و جزو آن مراسم محسوب می گردد.
ج) سوگ عاشورا این مراسم خیلی اهمیت دارد و مفصل است و با روزه گرفتن و غسل کردن و اوراد خاص و خواندن قرآن و دعا همراه است.
علویها از عوام و خواص به ماه محرم خیلی اهمیت می دهند و در هر فرصتی به این عمل افتخار می کنند. در کتابهای مختلف علویها درباره کیفیت مراسم ماه محرم توضیحات زیادی داده شده است. ما در اینجا برخی از آن مطالب را به صورت خلاصه نقل می کنیم.
جانهای محب حقیقت محرم را حفظ اسلام می دانند و با این اعتقاد عمل می کنند. آنان از این حقیقت الهام می گیرند و به عشق دوازده امامی که در راه اسلام شهید شدند، دوازده روز روزه و ماتم می گیرند.12
یک روز قبل از ماه محرم تمام افراد خانواده به حمام می روند و غسل می کنند. دوازده روز حمام نمی کنند و لباس نمی شویند و اصلاح سر و صورت نمی کنند. همه آنها مثل نور چشم رسول کبریا امام حسین(علیه السلام) خودشان را در مورد آب در حال حسرت می گذارند و در تشنگی با او شریک می شوند. بعد از غسل لباسهای سفید نمی پوشند و لباسهایی می پوشند که رنگ ماتم است. وقتی که شب می شود، در خانه جمع، گرد می آیند. در آنجا غذاهایی که لذیذ نیست و روغن حیوانی و گوشت ندارد آماده می شود. با آغاز غروب نیز مراسم آغاز می شود.13
مرشد با ذکر صلوات شروع می کند. و بعد آیات 183 و 184 سوره بقره را که در مورد روزه محرم است می خواند.14 سپس از سوره آل عمران آیه 61 (آیه مباهله) و از سوره احزاب آیه 33 (آیه تطهیر) و از سوره شورا آیه 23 (آیه مودت) نیز خوانده و بعد ترجمه و تفسیر می شود.
بعد از این، اوراد15 خوانده می شود. بعد از اوراد هم به ترتیب زیارت نامه16 و سلام نامه17 و سوره های ناس، فلق، اخلاص و فاتحه خوانده می شود و ثواب آنها به فخر کائنات محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله)، خدیجه کبری(سلام الله علیها)، فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، علی مرتضی(علیه السلام)، دوازده امام و چهارده معصوم پاک(علیهم السلام)، شهدای کربلا و کسانی که برای آنها شهید شدند و جمله اهل ایمانی که از دنیا رفته اند هدیه می شود.
سپس مرشد برای استجابت دعا دو رکعت با همه نماز می خواند. بعد از نماز از کتابهای قُمری و گلزار حسنین و حدیقه، مرثیه هایی خوانده می شود. سپس برای شهدای کربلا و شهدایی که ادامه دهنده راه آنها هستند اشک چشم ریخته می شود.18 برای دشمنان حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام) و نسل پاک او نیز از خداوند لعنت درخواست می شود.
برنامه تا سحر ادامه می یابد. در این هنگام سفره باز می شود و دسته جمعی سحری می خورند. بعد از غذا مرشد بر سر دیگی که پر از آب است می آید و با دست خود به تمام محبها آب می دهد تا سیراب شوند. هنگام آب دادن، افراد مراسم جمع همگی می گویند: «سلام الله و صلوات الله یا حسین!» و بعد از آب دادن نیز می گویند: «لعنت الله ای یزید و ال اتباع یزید!» سپس مرشد دعا می خواند و مراسم جمع خاتمه می یابد.19
3. علویان در آینه عقاید
در عقاید علوی گری پنج اساس وجود دارد:20 توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد.
اعتقاد به امامت، عصمت و غیبت و ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از عقاید آنان است.
تمام شاخه های علوی گری به تمام اصول دین اسلام که در قرآن و سنت صحیح بیان شده اعتقاد دارند. آنان وحدانیت خدا و رسول بودن حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) را قبول دارند و به مذاهب سنی اعتقادی ندارند. آنان قبر حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و تربتهای امامان را زیارت می کنند.21
الف) توحید وقتی به منابع اصلی، اشعار، زندگی نامه و مناقب بزرگان علویان در کتابهای قدیم و جدید نگاه کنیم، در مورد اعتقاد آنان به توحید تردید نخواهیم کرد. علاوه بر این، دده هایی که ما با آنها در شهرهای مختلف ملاقات و گفت و گو کردیم، همه در مورد اعتقاد به توحید خداوند متعال همفکر بودند.
کتابی که منسوب به حاج بکتاش ولی است و علویها می خوانند، مقام اول در طریقت را ایمان معرفی می کند و چنین می گوید: ایمان شش اساس دارد: ایمان به خدا، ملائکه، کتابها، پیامبران، روز قیامت و قدر الهی. کسانی که می گویند ایمان بر بدن یا جان است خطا می کنند. ایمان بر اساس زبان و دل است. کسی که به خدای معبود با دل شهادت ندهد کافر است و هر کس با زبان شهادت بدهد، ولی با دل شهادت ندهد منافق است.22
این مطالب در کلمه توحید معنای خود را پیدا کرده است. علوی گری این کلمه را تکرار می کند و بر این کلمه این را هم علاوه می کند: «علی(علیه السلام) ولی خدا است» (علی ولی الله).23 توحید اعتقاد به یکی بودن خداوند و شناختن او و بندگی اوست.24
الله تعالی یکی است، همتا ندارد، قدیم است، اول و آخر ندارد و کیفیت خلقتش هر آن ادامه دارد. آیه «و او هر روز در شأن و کاری است»،25 این را اثبات می کند. همه چیز به او نیازمند است و او به هیچ چیز نیازمند نیست. او آدم را بنابر صفت خود آفرید و با آیه «و ما به او از رگ جان نزدیک تریم»،26 نزدیک بودن خود را به آدم بیان کرد. خداوند به استناد آیه «و از روح خویش در او دمید»،27 به انسان حیات داد، همان طوری که به عالم حیات بخشید. مؤلف کتاب مذکور بعد از این، سوره اخلاص و صد اسم از اسمای حسنای خداوند را ذکر می کند.28
علویان اعتقاد دارند که خداوند یگانه است، همتا و شریکی ندارد، مادی و غیرمادی را خلق کرده و حاکم و قادر بر همه چیز است. او از چیزی جدا نشده و به هیچ چیز نیازی ندارد و بالاتر از وصف ماست.29 این اعتقاد در جمله «لا اله الا الله» خلاصه می شود که اساس اعتقادات تمام مسلمانان را تشکیل می دهد و کلید بهشت است.30
مؤلف کتاب بویروک توحید را دو قسمت می کند: توحید خواص و توحید عوام. توحید عوام، این اعتقاد است که معبودی جز خدا وجود ندارد. توحید خواص، پذیرفتن این حقیقت با یقین است. در این صورت وجود موجودات غیر خدا، در مقایسه با وجود خدا بدون حکم می ماند.31
در همین کتاب نشانه های مؤمن نیز بیان شده است. کسی که واقعاً ایمان دارد، راست راه می رود، راست حرف می زند، به دروغ نزدیک نمی شود، غیبت کسی را نمی کند، حرفهای بی فایده نمی شنود، عیب دیگران را می پوشاند، از حق می ترسد و از خلق حیا می کند. همچنین مؤمن، حلیم و معتدل و خوش خلق است.
یکی از نشانه های ایمان این است که مؤمن در کارهایی که توانایی انجامش را دارد کنار نمی کشد و اگر از خلق به او جفایی برسد صبر و تحمل می کند، بر قضای حق صبر می کند و همیشه شکر می کند و به ذکر ادامه می دهد.32
توحید، خدا را یکی دانستن و او را از همه چیز تنزیه کردن و به هیچ چیز تشبیه نکردن و عبادت را فقط برای او انجام دادن و شریک قرار ندادن برای اوست.33
علویان وقتی می خواهند اعتقادات خود را بیان کنند، در کنار دلایل قرآنی و روایات از معصومان(علیهم السلام) از اشعار خود نیز استفاده می کنند و شاید هیچ موضوعی نیست که در مورد آن شعر نگفته باشند. از باب مثال در همین موضوع شاه اسماعیل خطائی در شعری چنین می گوید:
شاه خطائیم توحید یک دریاست از پیرم شیخ صافی سرمایه ماست
کسی که توحید ندارد از ما نیست توحیدی که ارکان دوازده امام است34
یک مطلب مهم این است که در اصول اعتقادات علویان تعبیری هست که به آن تکیه می شود و آن «حق ـ محمد ـ علی» و یا «الله ـ محمد ـ علی» است. این فقط یک شعار نیست، بلکه از یک شعور قوی دینی برخاسته است. بعضی از نویسندگان مثل لطفی قلعه لی می خواهند این را به تثلیث نصرانیت تشبیه کنند و بگویند که این دو هیچ فرقی ندارد.35
بدرالدین نویان که دده بابای بکتاشیهاست در مقابل اینها می گوید:
این تثلیث مثل تثلیث نصرانیت که می گویند پدر ـ پسر ـ روح القدس نیست. زیرا پدر حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و حضرت علی(علیه السلام) معلوم است و خودشان هم نگفته اند که از آسمان آمدند و باز به آنجا می روند. هر دو همیشه کراراً گفته اند که ما بنده خدا هستیم. علاوه بر این در اسلام تثلیث الوهیت و نبوت و ولایت هست. در اساس بکتاشیها و علویها خدا، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و حضرت علی(علیه السلام) را خیلی دوست می دارند و با عشق عمیق به آنها محبت دارند.36
یکی از نویسندگان دیگر، حیدر کایا نیز می گوید:
این تثلیث اعتقاد به توحید و نبوت و امامت را بیان می کند. این فلسفه اساسی اصول اعتقادات علوی گری ـ بکتاشی گری است. به عبارت دیگر، این سه گانه، ذات و رسالت و ولایت و شرط مسلمانی است. این سه موجود را با هم دوست داشتن بالاترین محبت است. در مورد این محبت که باعث نجات انسان است نیز در قرآن آیات زیادی داریم.37
همان طور که ملاحظه می کنید اعتقاد علویان در مورد توحید با اعتقاد شیعه که اسلام ناب است، یکی است و در آن توحید از طریق نبوت و امامت گرفته می شود. وقتی به مجموع روایات نگاه می کنیم، در تمام معارف اسلامی، بعد از قرآن، اهل بیت(علیهم السلام) را به عنوان مرجع علمی به ما معرفی می کنند. بنابر ادله، آنها هستند که معارف اسلامی ناب را برای ما درست تفسیر و بیان می کنند. پس نبوت و امامت در طول توحید است. به خاطر این ولایت و امامت، بعد از شهادت به وحدانیت خدا و نبوت حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)، در تمام اجزای دین ظهور کرده است. شهادت به ولایت حضرت علی(علیه السلام) در اذان و اقامه از این ظهور ناشی می شود و در کتابهای ما آمده است.38
ب) عدل در حقیقت یکی از صفات الهی عدالت است. در دیدگاه علویان عدل اعتقاد به عدالت الهی و عادل شدن است. کسی که عادل نیست نمی تواند مسلمان شود. خداوند نیز ظلم و ظالم را رد می کند.39 عدالت به معنای لغوی گذاشتن هر چیز به جای خود است.40 عدالت دو جهت دارد: عدالت الهی و عدالت اجتماعی.
عدل الهی به این معناست که خداوند مطلقاً عادل است و هیچ وقت ظلم نمی کند.41 خداوند چنین می فرماید: «خداوند به اندازه ذره ای نیز ستم نمی کند».42
حوادث ناگواری نیز که انسانها با آن روبه رو می شوند، جزاهایی هستند که انسانها با دست خودشان کسب کرده اند.43
خداوند چنین می فرماید:
به خاطر کار و کردار مردم، تباهی در بر و بحر فراگیر شده است. تا [خداوند] جزای بخشی از کار و کردارشان را به آنان بچشاند، باشد که بازگردند.44
اما عدالت اجتماعی نیز به معنای تأسیس عدالت در جامعه و اجرای قوانین خداوند است. انسان با اراده خویش یک دنیای سعادتمند بدون استثمار و ظلم را تأسیس می کند.45
علویان در این قسمت در جامعه ترکیه شاخص هستند. آنان همیشه در مقابل عملکردهای ظالمانه اعتراض می کنند. حتی یکی از عواملی که بعضی از علویان به سوسیالیسم گرایش یافتند، حساسیت آنها در مقابل ظلم بود، چون یکی از شعارهای سوسیالیستها عدالت اجتماعی بود.
در مجموع عدالت ایمان آوردن به این است که خداوند به هیچ کس ظلم نمی کند و از شرور و بدیهایی که عقل سلیم آن را درک می کند منزه است.46
ج) نبوت:
1. نبوت عامه
وقتی به منابع اصلی علوی گری و اشعار و زندگی نامه و مناقب بزرگان علویان و به نتیجه تحقیقات میدانی علویان نگاه کنیم، می بینیم که علوی گری در مورد نبوت، چه نبوت عامه و چه نبوت خاصه، هیچ شکی ندارد. و ما در اینجا نمونه هایی از آن منابع را نقل می کنیم:
نبوت وظیفه الهی و نمایندگی ربانی است. خداوند برای اینکه به بندگان خود، راه راست را نشان دهد و احکامی را که سعادت آنها را تأمین می کند، به آنان یاد بدهد و آنها را از بدیها و آداب و رسوم فاسد پاک کند و صاحب حکمت و معرفت سازد، از میان آنها بعضی را بر می گزیند و آنها را موظف می کند. وظیفه آنها علاوه بر اینکه اوامر و نواهی خداوند را به مردم می رسانند این است که نمونه و الگوی خوبی هم برای مردم باشند. اولین پیامبر، انسان اول و پیامبر اول حضرت آدم(علیه السلام) و آخرین پیامبر هم حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) است.47
پیامبر کسی است که از طرف خداوند برگزیده شده است تا انسانها را به راه راست هدایت کند. خداوند می فرماید: «و پروردگارت آنچه می خواهد می آفریند و بر می انگیزد؛ اختیاری برای آنان نیست».48 هدف انبیا، نشان دادن بهترین راه به انسان و آماده ساختن او برای رسیدن به هدف خلقت است. آیه «و آنان را پیشوایانی که به فرمان ما راه می نمودند، گردانیدیم»،49 وظیفه نبوت و امامت را بیان کرده است.
از حیث وظیفه میان پیامبران فرقی نیست و همه آنها موظف به تبلیغ هستند. بنابر روایتی که از پیامبر رسیده، تا زمان حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) 124هزار پیامبر مبعوث شده است.50
درویش محمد از شعرای قرن هفدهم چنین می گوید:
صد و بیست و چهار هزار پیامبر حق است ولی هیچ کدام آنها مانند محمد نیست
ارواح آنها هم از ازل پاک است انجیل، زبور، تورات، ق قرآن نازل شد51
2. پیامبران اولوالعزم؛ صاحبان شریعت
برخی از پیامبران نسبت به برخی دیگر از حیث مقام و منزلت برترند. به این پیامبران کتاب داده شده و صاحبان شریعت اند. اینان پنج تن از پیامبران خدا، حضرت محمد و عیسی و موسی و ابراهیم و نوح(صلوات الله علیهم) می باشند.
در قرآن کریم آمده است: «و به راستی بعضی از پیامبران را بر بعضی برتری بخشیده ایم».52 همچنین آیه «اینان پیامبرانی هستند که بعضی را بر بعضی برتری بخشیده ایم»،53 نیز این واقعیت را بیان می کند.54
پیامبرانی که شریعت و کتاب دارند، پیامبران اولوالعزم نامیده می شوند.55
به حسب آنچه از قرآن کریم استفاده می شود، همه پیامبران خدا شریعت نیاورده اند، بلکه همین پنج نفر اولوالعزم و صاحبان شریعت اند و دیگران در شریعت، تابع آنان بوده اند. خدای متعال در کلام خود می فرماید:
خداوند آیینی از دین برای شما تشریع کرد. آنچه به نوح توصیه شده بود و آنچه به خودت وحی کردیم و آنچه به ابراهیم و موسی و عیسی توصیه کردیم این بود که دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید….56
آیه در مقام امتنان است و معلوم است که در این صورت اگر غیر از این پنج تن که در آیه ذکر شده اند پیغمبری صاحب شریعت بود، ذکر می شد.
باز خداوند در این مورد می فرماید:
و وقتی که از پیغمبران پیمانشان را گرفتیم، و (همچنین) از تو و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، و ما از ایشان پیمان محکمی گرفتیم.57، 58
3. نبوت خاصه
در کلمه شهادت، بعد از شهادت به وحدانیت خداوند شهادت به پیغمبر خدا بودن آن حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) می آید.59 در ولایت نامه حاج بکتاش ولی، بعد از حمد و ثنای خداوند به پیغمبر و نسل او صلوات و سلام فرستاده می شود.60
در مقالاتی که منسوب به حاج بکتاش ولی است، چنین آمده است:
خداوند وقتی که حضرت آدم را خلق کرد، امر فرمود که به عرش نگاه کند. وقتی که نگاه کرد، دید که آنجا نوشته شده: «لا اله الا الله محمد رسول الله». از خداوند پرسید: خدایا محمد که رسول توست کیست؟ خداوندی که حی و قیوم است چنین جواب داد: « او حبیب من است».61
در کتاب بویروک هم چنین نقلی آمده است:
یک روز خداوند متعال فرمود: «ای محمد حبیب! میان من و تو محبت ایجاد شد. بیا به نزد من و از تحت طریق عبور کن تا در روز قیامت میان من و تو دشمنی نیفتد». سپس محمد مصطفی به نزد خدا رفت. خداوند به شاه بهشت رضوان امر کرد که از درخت طوبی شاخه ای بیاورد. رضوان رفت و گشت و یک چوب سه شاخه از طوبی انتخاب کرد. در هر کدام آیات قرآن نوشته شده بود. محمد کلمه شهادت را گفت و در جلوی خدا نشست. در آن هنگام صدایی الهی فضا را پر کرد: «معبودی جز خدا نیست و محمد پیامبر او و علی ولی اوست. مردی شجاع تر از علی و بالاتر از ذوالفقار شمشیری نیست». سپس خدا با چوب سه شاخه از درخت طوبی یک بار به پشت محمد زد. از وسط شاخه طوبی نور چکید. شش قطره نور از پوست راست و شش قطره نور از پوست چپ آن منفجر شد و آنها دوازده امام شدند. در واقع خداوند در قرآن می فرماید: «(ای محمد) بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده و مهربان است».62
بنابراین همه چیز از محبت به وجود آمد. محبت به عنوان قدرت پراسرار خداوند در تمام طبیعت منعکس شد.63
در علوی گری امروز، همه علویها بنابر معرفت خود حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را دوست می دارند و صلوات می فرستند. و در سخنان و دعاهای خودشان نام او را بر زبان جاری می کنند. بی سواد و باسواد با گفتن «حق محمد رسول الله» رسول خدا بودن او را به زبان می آورند و مخصوصاً در مراسم جمع با گفتن «شفاعت یا رسول الله» شفاعت او را طلب می کنند.64
آری، پذیرش اصل نبوت اعتقاد به نبوت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و اعتقاد به آخرین پیامبر بودن اوست.65
پیامبرانی که نامشان در قرآن و در روایات صحیح آمده، حق هستند و از حیث مقام و درجه با یکدیگر متفاوت می باشند. بدون شک برترین آنها هم خاتم الانبیا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) است.66
د) امامت:
1. معنای امام و امامت
عقاید علوی بر اساس امامت استوار است. مقام امامت بعد از مقام خدا و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) مهم ترین مقام است. امامت انتخابی نیست، بلکه انتصابی است، یعنی با فرمان خداوند انجام می گیرد. دادن امامت به شخصی که از نسل حضرت پیغمبر باشد، شرط امامت است. امامت حضرت علی(علیه السلام) الهی است. از این جهت دوست داشتن خدا، دوست داشتن حضرت علی(علیه السلام) است و دوست داشتن حضرت علی(علیه السلام) دوست داشتن خداست.
بعد از حضرت علی(علیه السلام)، امامت به فرزند او انتقال یافته است. امامان حقیقی دوازده تن هستند. امام نخست حضرت علی(علیه السلام) و آخرین امام از نوادگان علی(علیه السلام)، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. او نمرده است و غایب است و روزی با فرمان الهی ظهور خواهد کرد، انسانها را به راه راست هدایت و از منکرات حفظ خواهد کرد. در آن روز ظلم را از روی زمین بر خواهد داشت و عدالت را در تمام زمین مستقر خواهد کرد.
امامت یعنی اعتقاد به اینکه بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، امامان جانشینهای آن حضرت هستند و دوازده امام جانشینهای واقعی هستند.67 وظیفه پیامبر تبلیغ و انذار است، زیرا خداوند در قرآن کریم چنین می فرماید: «تو فقط بیم دهنده ای؛ و برای هر گروهی هدایت کننده ای است».68
سنت الهی این است که پس از هر رسولی به خاطر اینکه دین را محافظت کنند، یک یا چند پیامبر می فرستد. ولی چون بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیامبری نمی آید، کسانی که دین را محافظت می کنند و مردم را به راه راست هدایت می نمایند امامان هستند.69
در مکتب اهل بیت (علیهم السلام) امام یعنی کسی که برای راهنمایی و ارشاد امت بعد از پیامبر، به امر خداوند و از طرف پیامبران به عنوان وصی تعیین شده است. بعد از اینکه آخرین پیامبر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) از میان ما رفت و چون بعد از آن حضرت پیامبر نخواهد آمد، با اراده خداوند و به وسیله پیامبر، برای اینکه دین حفظ شود و به نسلهای بعدی منتقل گردد این وظیفه به اوصیای آن حضرت داده شده است.70
2. ادله امامت
ائمه اهل بیت(علیهم السلام) که وارث این مقام هستند، به جز از دریافت وحی، در تقوا و شجاعت، حسن خلق و علم، جلال و جمال، پاکیزگی و ظرافت و در دور و معصوم بودن از شرک و طغیان و ظلم و همه گناهان، هر کدام آینه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستند.71
یکی از نویسندگان علوی در کتاب خود روایتی را به این مضمون نقل کرده است:
کسی که دعا می کند، اگر به حضرت محمد و به اهل بیت او صلوات و سلام نفرستد، دعای او قبول نمی شود.72
بیشترین نامی که علویان بر بچه های خودشان می گذارند، نام علی است. آنان تصاویری از آن حضرت را در خانه ها و کارخانه های خود در جای خوب و با دقت نگه داشته اند. هر علوی ده ها و صدها حدیث از آن حضرت حفظ کرده است.73
محمت یامان که یکی از دده های علویهاست، در مقام حضرت علی(علیه السلام) دو روایت نقل می کند:
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) قبل از اینکه آدم خلق شود، یک نور بود. با خلقت آدم آن نور به دو تقسیم شد. یکی از آن دو نور در پیشانی خود او و دیگری هم در پیشانی علی(علیه السلام) به وجود آمده است.
روایت دیگر هم این است:
حضرت محمد چنین فرموده است: ای علی! خداوند من و تو را از یک نور خلق کرده است. مرا پیامبر و تو را امام انتخاب کرد. اگر کسی امامت تو را قبول نکند، پیامبری من را انکار کرده است.
مؤلف بعد از این بیانات، از یکی از شعرا به نام ویرانی این شعر را نقل می کند:
از قندیل قدرت آنکه می درخشد آنکه ظهور کرد و به لشکر کفار تاخت
نور محمد و علی است و الله به خدا در دستش ذوالفقار علی است74
در کتاب بویروک هم در مورد اینکه حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و حضرت علی(علیه السلام) از یک نور خلق شده اند، چنین نقلی آمده است:
در روزی از روزها، خداوند بعد از اینکه همه چیز را خلق کرد، به خاطر اینکه قدرت خودش را نشان بدهد یک دریای سبز خلق کرد. وقتی خداوند به دریا نظر کرد دریا به جوش آمد و از داخل خود جوهری را بیرون انداخت. بعد از این، جوهر به دو قسمت شد: یکی سبزرنگ و دیگری سفید. جوهر سبز حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) شد و جوهر سفید هم حضرت علی(علیه السلام). از هر یک از این دو هر کدام هزار و یک نور بیرون آمد و همه جا را روشن کرد.
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) برای اینکه این حقیقت را بیان کند، یک روز روی منبری که از پوست شتر بود بالا رفت و حضرت علی(علیه السلام) را به نزد خود خواست. بر روی منبر هر دو از یک پیراهن سر درآوردند و دو سر و یک بدن شدند. بعد حضرت علی(علیه السلام) لباسهای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را پوشید و از آنجا دور شد. حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) چنین فرمود: ما با علی از یک نور هستیم. من شهر علم هستم و علی در آن است. و علی در دنیا و آخرت برادر من است و ما با او از یک گوشت و خون و روح هستیم و تمام اسرار ما یکی است و هر کس من ولی او هستم علی هم ولی اوست.75
در قرآن کریم، آیه سوم سوره مائده، چنین آمده است:
…امروز کسانی که کافر شدند از دین شما نومید گردیده اند. پس، از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما برگزیدم….
از روایات استفاده می شود که این آیه در روز غدیرخم نازل شده است. به این آیه در کتابهای علویان هم استشهاد کرده اند.76 در کتب علویان استشهادات فراوانی به دیگر دلایل امامت دیده می شود که نشان دهندة شناخت عمیق آنان درباره ادلة امامت است.77
در بسیاری از کتب علویان 78 و مجله ها79 و سخنرانیهای آنها، مخصوصاً در مجالس مذهبی مثل غدیرخم80 و مصاحبه هایی که ما با دده ها و علما و تحصیل کرده های آنها در شهرهای مختلف انجام دادیم و نیز در نتایجی که از تحقیقات میدانی به دست آوردیم، به این آیات و روایات استشهاد می کنند.
هـ) معاد در علوی گری اعتقاد به معاد هم از مسلّمات است. با پژوهش در تمام کتابها و اشعار و در تحقیقات میدانی و مصاحبه با دده ها و علما و تحصیل کرده های آنها، به این نتیجه رسیدیم که اعتقاد به معاد و زندگی بعد از مرگ، از اصول دین علوی گری محسوب می شود.
معاد در دیدگاه علویان اعتقاد داشتن به روز قیامت و حساب و بهشت و جهنم است.81 معاد ایمان آوردن به روز قیامت و دوباره زنده شدن است.82 اعتقاد به معاد به معنای اعتقاد به زنده شدن بعد از مرگ و مجازات و یا مکافات در مقابل اعمالی است که در دار دنیا انجام دادیم.83
پیر سلطان ابدال در یک شعر زیبا چنین می گوید:
پیر سلطان هستم دنیا فانی است فانی راه او از دنیا به آخرت طولانی است
به انسان امانت داده اند جان را و غیر از این راه نیست که برگردی84
در تلقین میت نیز عبارتهایی می آید که به اعتقاد به معاد دلالت می کند.85
و) اعتقادات دیگر:
1. چهار در، چهل مقام
علوی گری در قسمت معنویات بیشتر رنگ تصوف دارد. آنان در موضوع رسیدن به خدا و کمالات یک تعبیر «چهار در، چهل مقام» دارند. این موضوع در بیشتر کتابهایی که در مورد علوی گری و بکتاشی گری نوشته شده و در سایتهای اینترنتی علویان و در مصاحبه هایی که ما با دده ها و علمای علویان انجام دادیم آمده و توضیح داده شده است.
برای هر یک از چهار در «شریعت»، «طریقت»، «معرفت» و «حقیقت» ده مقام گفته شده است که جمعاً چهل مقام می شود.
1. در شریعت
در اول از محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله) مانده است. این در عظیمی است که حق را از باطل جدا می کند. این در با ایمان واقعی خدمت کردن و در نتیجه به ملاقات خدا رسیدن است. به مهمانان خدا خدمت کردن و به آنها احترام گذاشتن و به اهل شریعت با چشم حقارت نگاه نکردن است. ده مقام این در هم به این شرح است:
مقام اول: ایمان آوردن.
مقام دوم: یاد گرفتن علم. خدای متعال در این مورد چنین فرموده است:
و از انسانها کسانی هستند که می گویند پروردگارا به ما در دنیا بهره نیک و در آخرت هم بهره نیک عطا فرما و ما را از آتش دوزخ در امان بدار.86
مقام سوم: عبادت کردن. این کار با نماز خواندن و روزه گرفتن و زکات دادن انجام می شود. خداوند در این مورد چنین می فرماید:
بگو من بشری همانند شما هستم، ]با این تفاوت[ که به من وحی می شود که خدای شما خدای یگانه است؛ حال هر آن کسی که امید در لقای پروردگارش بسته است، باید کار نیکو پیشه کند و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نیاورد.87
مقام چهارم: خوردن روزی حلال و نخوردن ربای فاحش.
مقام پنجم: اجتناب از حرام.
مقام ششم: در حال حیض و نفاس با همسر نزدیکی نکردن.
مقام هفتم: داخل شدن به خانه شریعت.
مقام هشتم: مهربانی.
مقام نهم: پاک خوردن و پاک پوشیدن.
مقام دهم: امر به معروف کردن.88
در کتابهای دیگر، مثل مقالات حاج بکتاش، همین مطالب با فرقهای جزئی و توضیحات بیشتر به همراه آیات و روایات آمده است.89
2. در طریقت
در دوم هم از ده مقام تشکیل شده است. در کتاب بویروک چنین آمده است:
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) فرموده است که طریقت با ده چیز باز می شود و با ده چیز هم بسته می شود. چیزی که آن را باز می کند ده مقام طریقت است. اگر کسی چیزهایی را که در ده مقام است، به جا بیاورد، در طریقت برای او باز می شود و اگر به جا نیاورد، در طریقت برای او بسته می شود.
مقام اول: از مرشدی مسئولیت گرفتن و توبه کردن. خدای متعال در قرآن کریم چنین می فرماید:
ای مؤمنان، به درگاه خداوند توبه ای خالصانه کنید. چه بسا پروردگارتان گناهانتان را از شما بزداید و شما را به بوستانهایی که جویباران از فرودست آن جاری است، درآورد.90
مقام دوم: طالب شدن.
مقام سوم: به موها و لباسها اهمیت ندادن و به نعمتهای دنیا وابسته نشدن.
مقام چهارم: صابر بودن.
مقام پنجم: به دیگران احترام گذاشتن.
مقام ششم: خوف. طالب باید از خدا بترسد و در مقابل او باید راستگو باشد. خداوند چنین فرموده است:
و در راه خدا چنان که سزاوار جهاد اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزیده است و برای شما در دینتان محذوری قرار نداده است. همه شما را مسلمان نامید. و در این ]کتاب[ هم ]مسلمان نامیده شده اید[، تا سرانجام پیامبر گواه بر شما و شما گواه بر مردمان باشید. پس نماز برپا دارید و زکات بدهید و به خداوند پناه ببرید، او سرور شماست، نیکو سروری و نیکو یاوری است.91
مقام هفتم: از خداوند قطع امید نکردن.
مقام هشتم: مقام هدایت. خداوند با کتابهای مقدس به انسانها راه راست و کج را نشان داده است. انتخاب راه راست بر عهده خود انسانهاست.
مقام نهم: در میان جامعه با مدارا بودن و به نصیحت گوش دادن و با دیگران مهربان بودن.
مقام دهم: مقام عشق و شوق و صفا. دوست داشتن انسانها و در میان همه فقر را انتخاب کردن.92
3. در معرفت
در سوم در معرفت است و آن مقدمه ای برای حقیقت است. این در هم ده مقام دارد که عرفایی که ذات خویش را می شناسند این مقامها را طی می کنند. این مقامها به این شرح است:
مقام اول: ادب.
مقام دوم: هیبت. در این مورد خداوند چنین فرموده است:
اگر این قرآن را بر کوهی فرو فرستاده بودیم، بی شک او را از ترس خداوند خاکسار و فروپاشیده می دیدی؛ و این مثالها را برای مردم می زنیم باشد که اندیشه کنند.93
مقام سوم: صبر. خداوند در این موضوع چنین می فرماید:
ای مؤمنان از صبر و نماز یاری بجویید که خدا با صابران است.94
مقام چهارم: قناعت. انسان باید قانع باشد و به کم کفایت کند تا زیاد را پیدا کند.
مقام پنجم: حیا.
مقام ششم: سخاوت.
مقام هفتم: علم.
مقام هشتم: تسلیم و راضی شدن.
مقام نهم: معرفت.
مقام دهم: شناختن نفس خود. حضرت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) چنین می فرماید:
هر کسی که نفس خودش را بشناسد، به تحقیق پروردگار خودش را هم می شناسد.95
4. در حقیقت
در حقیقت که در چهارم است هم ده مقام دارد.
مقام اول: تراب شدن. کسی که این چهار در را قبول دارد، باید متواضع باشد، تمام انسانها را بزرگوار بشمارد و به آنها احترام بگذارد. خودپسندی مرض ذات انسان است. آدمی باید هفتاد و دو ملت را یکی ببیند و پشت سر هیچ کسی حرف نزند.
مقام دوم: ایمان به وحدانیت خدا و به راه محمد(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) سر گذاشتن. در این موضوع خداوند متعال چنین می فرماید:
ای پیامبر! بی گمان کسانی که با تو بیعت می کنند، در واقع با خداوند بیعت می کنند. دست خداوند بر فراز دست ایشان است؛ پس هر کسی که پیمان شکند، همانا به زیان خویش پیمان شکسته است؛ و هر کس که به آنچه با خداوند پیمان بسته، وفا کند، بزودی که به او پاداش عظیم ببخشد.96
مقام سوم: مواظب دست و عفت و زبان بودن. چون خداوند در این مورد چنین می فرماید:
منافقان می گویند: چون به مدینه باز گردیم، بلندپایگان، فرومایگان را از آنجا بیرون خواهند کرد؛ حال آنکه عزت، خاص خداوند و پیامبر و مؤمنان است، ولی منافقان این حقیقت را نمی دانند.97
مقام چهارم: امنیت.
مقام پنجم: توکل. در این مورد خداوند چنین می فرماید:
و هر کس بر خدا اعتماد کند او برای وی بس است.98
مقام ششم: صحبت.
مقام هفتم: سرّ.
مقام هشتم: رضا. خداوند در این مورد چنین می فرماید:
خدا فرمود: این روزی است که راستگویان را راستی شان سود بخشد. برای آنها باغهایی است که از زیر ]درختان[ آن نهرها روان است. همیشه در آن جاویدان اند. خدا از آنان خشنود است و آنان ]نیز[ از او خشنودند. این است رستگاری بزرگ.99
مقام نهم: تفکر. در مورد تفکر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) چنین می فرماید:
یک ساعت تفکر بهتر است از هفتاد سال عبادت کردن.
مقام دهم: شوق خداوند را از دل بیرون نکردن.100
2. سه سنت
سنت اول، نام خداوند را از زبان و محبت او را از دل بیرون نکردن است. سنت دوم، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) است. بنابراین انسان باید کینه و کبر و عداوت را از دلش بیرون کند و با جامعه مدارا داشته باشد. سنت سوم، حضرت علی(علیه السلام) و با رضای دل به راه او تسلیم شدن است.101
3. هفت فریضه
فریضه اول گرفتن یک مصاحب (برادر دینی) است. فریضه دوم انتخاب کردن مربی و در تنور حق پختن است. صاحب رهبر شدن، به مرشد تسلیم شدن، آشنا پیدا کردن، پیروی از او و متواضع شدن فریضه های دیگرند.102
4. علویان در آینه احکام و اخلاق
الف) فروع دین علویان در مذهب فقهی جعفری هستند. در تحقیقات میدانی و در دیدارها و مصاحبه هایی که با دده ها و علمایعلویان انجام دادیم، تمام آنها بدون استثنا در پاسخ سؤال ما که مذهب فقهی چیست؟ جواب می دادند: جعفری. این مطلب در بعضی از کتابهای آنها هم ذکر شده است.
بدر الدین نویان که از رهبران رده اول علویان است، در کتاب خویش تحت عنوان حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و جعفریها می گوید:
امروز مذهب جعفری، مذهب حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و دوستداران اوست و نیز مذهبی که امامان حقیقی آن را ادامه دادند و توصیه کردند.
این مذهب را به نامهای جعفریه، اثناعشریه و امامیه نیز خوانده اند.103
این نویسنده بعد از این مطلب اصول دین و فروع دین را می شمارد.104
یکی از دده های علویان ، محرم ناجی اورهان، چنین می گوید:
علوی گری نه یک دین است و نه یک مذهب و نه یک طریقت. بلکه علوی گری مجموعه اعتقاداتی است: دین، اسلام است و مذهب، جعفری است و طریقت هم طریقت نازنین است. مراد از طریقت نازنین یک طریقت نیست، بلکه یا نام راهی است که از محمد(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) می آید.105
شاهی بابا، یکی از شعرای علویان، در شعری بر جعفری بودن مذهب خود تصریح می کند و می گوید:
پیرم به گوشم تلقین کرد مذهبم جعفری صادق المتین
که به شاه ولایت نزدیک شده ایم خدا دوست به پیمان آمدم106
علویان در بعضی از کتابهای خود فروع دین را آورده و گفته اند فروع دین عبارت است از: نماز و روزه و زکات و حج و خمس و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولی، یعنی دوستی با اهل بیت(علیهم السلام) و دوستان آنان و تبری، یعنی دوست نداشتن و دوری جستن از دشمنان اهل بیت(علیه السلام).107
ب) اخلاق ریشه علوی گری آناتولی اسلام است. ولی منبعی که از آن رشد پیدا کرده، افکار حاج بکتاش ولی و مولوی و پیر سلطان ابدال و نسیمی و خطایی و امثال اینهاست. همه اینها در مکتب قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) رشد یافتند و معارف الهی را در سرزمین آناتولی نشر دادند. در میان اینها شاید بیشترین تأثیر را حاج بکتاش ولی گذاشته است. حاج بکتاش ولی فلسفه عظیمی را با چند کلمه در یک جمله بیان کرده است:
دست و زبان و عفتت را؛ آش و کار و همسرت را؛ ذات و چشم و حرفت را حفظ کن.108
این اساس اخلاقی، در خیلی از کتب و نشریات و مقالات و سخنرانیهای علویان به چشم می خورد و آنان انصافاً به این اساس پایبند هستند و با این خصوصیات اخلاقی در میان مردم شناخته می شوند. البته این اساس ریشه در کتاب و سنت دارد و به وسیله علمایی رواج یافته که از هشت قرن پیش نوعاً از مناطق خراسان به سرزمین آناتولی آمدند و مردم این سرزمین را با معارف کتاب و سنت تربیت کردند.
پی نوشتها:
1. علوی گری، اردنای، ص20.
2. درالمنثور، ج6، ص379؛ غایة المرام، ص326.
3. التفسیر المنسوب الی الامام العسکری(علیه السلام)، ص313.
4. ر.ک. جنبشهای مردم مسلمان، بکر یاکشتران، انتشارات کوثر، 1995م.
5. علوی گری، اردنای، ص59.
6. علوی گری در آناتولی، ص 54.
7. پست به کسی گفته می شود که یکی از گناهان کبیره مانند زنا یا شرابخواری را مرتکب شده و از جمع طرد شده است.
8. اشعاری که در عشق الهی و موضوعات عرفانی است.
9. اشعاری که در مدح ائمه(علیهم السلام) است.
10. اشعاری که در عید نوروز خوانده می شود.
11. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص81 ـ 78.
12. همان.
13. همان، ص165 ـ 164.
14. در اعتقاد نویسنده این آیات در مورد روزه ماه محرم است.
15. اوراد حاج بکتاش ولی است و در هر روز تا روز دهم یک ذکر مخصوص دارد.
16. به نام زیارت نامه ناصر طوسی که متن آن با زیارت عاشورا یکی است. همان، ص170 ـ 167.
17. یک زیارت نامه کوچک است که خطاب به پنج تن آل عباست. همان، ص171 ـ 170.
18. همان، ص165.
19. همان، ص166 ـ 165.
20. همان، ص39؛ علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص17.
21. دایرة المعارف میدان لاروس، ج1، ص301.
22. مقالات، حاج بکتاش ولی، ص26 ـ 25.
23. علوی گری امروز ما، اوزوم، ص68.
24. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص39.
25. الرحمن، آیه29.
26. ق، آیه16.
27. سجده، آیه9.
28. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص7 و 8.
29. علوی گری، ص71.
30. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص17.
31. بویروک، ص232.
32. شیخ صافی اردبیلی و بویروک آن، محمت یامان، ص55 ـ 54.
33. علوی گری، اوزدمیر، ص72.
34. همان.
35. علوی گری، لطفی قلعلی، ص20.
36. علوی گری بکتاشی گری، نویان، ص54.
37. علوی گری امروز ما، اوزوم، ص69.
38. الروضة الالهیة، الشهید الثانی، ج1، ص99.
39. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص39.
40. بدایة المعارف الالهیة، خرازی، ج1، ص99.
41. همان، ص78.
42. نساء، آیه40.
43. علوی گری، ص78.
44. روم، آیه41.
45. علوی گری، اوزدمیر، ص79.
46. علم حال حضوری، کلچ اوغلو، ص23.
47. همان، ص21.
48. قصص، آیه68.
49. انبیاء، آیه73.
50. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص9 ـ 8.
51. علوی گری، اوزدمیر، ص73 ـ 72.
52. اسراء، آیه55.
53. بقره، آیه253.
54. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص8.
55. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص21.
56. شوری، آیه12.
57. احزاب، آیه7.
58. شیعه در اسلام، طباطبایی، ص142 ـ 141.
59. علوی گری امروز ما، اوزوم، ص77.
60. ولایت نامه، حاج بکتاش ولی، ص1.
61. مقالات و مسامانی، حاج بکتاش ولی، ص43.
62. آل عمران، آیه31.
63. بویروک، ص107 ـ 105.
64. علوی گری امروز ما، اوزوم، ص78.
65. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص39.
66. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص21.
67. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص39.
68. رعد، آیه7.
69. علوی گری، اوزدمیر، ص76 ـ 75.
70. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص24.
71. همان، ص25.
72. علوی گری امروز ما، اوزوم، ص78.
73. همان، ص79.
74. علوی گری، محمت یامان، ص78.
75. بویروک، ص172 ـ 171.
76. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص26.
77. همان، ص25؛ دعوای اهل بیت، ساکالی اوغلو، ج1، ص194 ـ 176.
78. همان، ص27 ـ 25؛ کلچ اوغلو، علوی گری، ص77 ـ 75؛ دعوای اهل بیت، همان.
79. مثل مجله ارنلر و مجله جمع.
80. مثل مجلس جشن غدیرخم که در شهر حاتای با شرکت هزاران علوی و سنی برگزار می شود.
81. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص39.
82. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص22.
83. علوی گری، ص77.
84. همان، ص78.
85. علوی گری، یامان، ص278.
86. بقره، آیه201.
87. کهف، آیه110.
88. بویروک، ص126 ـ 125.
89. مقالات و مسلمانی، ص14 ـ 13.
90. تحریم، آیه8.
91. حج، آیه78.
92. بویروک، ص126 ـ 125؛ مقالات و مسلمانی، ص18 ـ 15.
93. حشر، آیه21.
94. بقره، آیه153.
95. بویروک، ص128 ـ 127؛ مقالات و مسلمانی، ص19.
96. فتح، آیه10.
97. منافقون، آیه8.
98. طلاق، آیه3.
99. مائده، آیه119.
100. بویروک، ص129 ـ 128؛ مقالات و مسلمانی، ص20.
101. همان، ص133 ـ 132.
102. همان، ص133.
103. علوی گری بکتاشی گری چیست، نویان، ص69.
104. همان، ص70.
105. علوی گری امروز ما، اوزوم، ص153.
106. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص124.
107. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص60؛ علوی گری و بکتاشی گری چیست، نویان، ص69.
108. علوی گری در آناتولی، پهلوان، ص13.
علویان از حیث اعتقاد شیعة دوازده امامی و از حیث مذهب، جعفری هستند. این را هم در کتابهای خود ذکر کرده اند و هم بزرگان و دده های آنها بدون استثنا در تحقیقات میدانی ما گفته اند.مقدمهعلوی گری با مسلمان شدن ترکمنها شروع می شود. ترکمنها زندگی کوچی داشتند و پس از مسلمان شدن نیز مثل اقوام دیگر بعضی از آداب و رسوم خود را حفظ کردند. از قرن یازدهم میلادی ترکمنها به آناتولی آمدند و در این سرزمین با تمدنهای دیگر آشنا شدند. آنان در حکومت عثمانی با مجاهدتهای بسیار، خود را حفظ کردند و اکنون بخش زیادی از مردم ترکیه را تشکیل می دهند. اکنون این پرسش مطرح است: علویانی که گروه عظیم جمعیت ترکیه را تشکیل می دهند، از کدام مذهب محسوب می شوند؟ آیا گروه مستقلی هستند؟
در نگاهی عمومی، علویان مسلمان اند. چون نه از غلات اند و نه از کسانی که یکی از ضروریات دین را انکار کرده باشند. آنان قطعاً سنی نیستند، چون با ارزشهای اهل سنت سرسخت مخالف اند. علویان ترکیه از مذهب اثناعشری اند. ادبیات آنان پر است از اشعاری در مدح دوازده امام که در آنها محبت و وابستگی و ارادت خویش را نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) اظهار می کنند.
الف) ریشه های پیدایش علویان در صدر اسلام
همان طوری که گذشت، کلمه علوی با کلمه شیعه معنای مترادف دارد. این معنا هم از لغت نامه ها و هم از دایرة المعارفها و هم کتابهای علویان روشن می شود. کلمه علوی در لغت ترکی استانبولی نیز با شیعه دوازده امامی مترادف است. اگرچه مهم نیست گروهی که در سرزمین آناتولی زندگی می کنند، در چه زمانی علوی نامیده شده اند ولی با این حال، بنابر ادعای یکی از نویسندگان، علویها را حدود 250 سال پیش به این نام نامیده اند تا آنها را از شیعه جدا کنند.1
بنابراین آغاز پیدایش علویان را باید از زمان حیات پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) دانست. البته در کتابهای تاریخی و روایی آنان نه علوی بلکه شیعة علی(علیه السلام) نامیده شده اند.
مثلاً جابر می گوید:
نزد پیغمبر بودم که علی از دور نمایان شد. پیغمبر فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، این شخص و شیعیانش در قیامت رستگار خواهند بود.
ابن عباس نیز می گوید:
وقتی که آیه هفتم سوره بینه نازل شد، پیغمبر به علی فرمود: مصداق این آیه تو و شیعیانت می باشید که در قیامت خشنود خواهید بود و خدا هم از شما راضی است.2
تعبیر شیعه علی در سخنان حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) برای خیلی از اصحاب به کار برده شده است و اصلاً بعضی از اصحاب به این نام مشهور بودند که مشهورترین آنها سلمان فارسی، مقداد، ابوذر و عمار یاسرند. در روایتی چنین آمده است:
حضرت امام رضا(علیه السلام) در پاسخ به گروهی که پرسیدند چرا دو روز به ایشان اجازه ملاقات با خود نداد، فرمود: چون شما ادعا می کنید که شیعه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) هستید. وای بر شما، شیعه او، در حقیقت، حسن(علیه السلام)، حسین(علیه السلام)، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و محمد بن ابی بکر هستند که با هیچ یک از دستورهای آن حضرت مخالفت نکردند و هیچ یک از نواهی وی را مرتکب نشدند ….3
ب) علویان در حکومت عثمانی
علویها در حکومت عثمانی تا جنگ چالدران که در سال 1514م رخ داد، آسوده خاطر بودند. از سرزمین ایران کسانی به نام داعی می آمدند و مردم را با فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام) ارشاد و تعلیم و تربیت می کردند. هر چه شد بعد از جنگ چالدران شد. از طرف حکومت عثمانی فشارهایی بر سر علویها وارد آمد. البته این موضوع هم تحقیق مستقلی می خواهد.4
ج) علویان بعد از حکومت جمهوری ترکیه
1. نگاهی به تشکلهای علویان از ابتدای تشکیل حکومت جمهوری ترکیه، تمام مؤسسه های دینی از طرف آتاترک بسته شد. مؤسسه های علویان نیز از آن جمله بود. آنان به هیچ وجه نمی توانستند فعالیت کنند. فقط اوقاف دیانت ترکیه، آن هم به مقداری که دولت اجازه می داد، فعالیت می کرد. ماهیت فعالیت آن را هم دولت مشخص می کرد. فعالیتهای اوقاف دیانت چنان بود که نمی توانستند در مورد آیاتی که درباره حکومت ظالمان و فاسقان است حرفی بزنند و سخنرانی کنند. از جمله آن آیات، آیات 44 و 45 و 47 سوره مائده است. این روند تا 25 سال اخیر نیز ادامه داشت، ولی اکنون استبداد حکومتی کمرنگ تر شده است.
در 25 سال اخیر تشکلهای دینی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی علویان خیلی زیاد شده است. مسبب اساسی این تشکلها چیست؟ اولین دلیل و مهم ترین آنها این است که بعد از فروپاشی شوروی، گونه ای خلأ در عقاید علویان به وجود آمد. همزمان نسیم بهشتی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران نیز از شرق وزیده بود. حکومت ترکیه دید که علویان اگر به هویت اصلی خویش باز گردند، با مشکل مواجه می شود. پس تصمیم گرفت آنها را با تشکلهای ظاهری و توخالی مدتی سرگردان کند. از این رو اجازه داد که با این تشکلها به کارهای فرهنگی و هنری مشغول شوند و در مورد اعتقادات فکر اساسی نکنند.
سبب دوم ایجاد این تشکلها هم حوادث چندگانه در 25 سال اخیر است. اولین حادثه در شهر قهرمانماراش در سال 1978رخ داد و در آن بیش از صد علوی کشته شد. حادثه دوم در سال 1980 در شهر چوروم رخ داد و آن هم با کشته شدن حداقل 25 علوی تمام شد. حادثه سوم در سال 1993 در شهر سیواس رخ داد و با کشته شدن 37 علوی به پایان رسید. حادثه چهارم هم در سال 1995 در محله فاضی استانبول رخ داد و در نتیجه در آنجا هم 18 علوی کشته شد. این حوادث روح علویان را که بر اثر ماتریالیسم مرده بود حیاتی دوباره بخشید و در مقابل اعمال ظالمانه دولت، به عکس العمل وا داشت. پس از این بود که آنان به انواع تشکلها روی آورند.
این حوادث در یک اعتراض مردمی در مورد یک بیدادگری حکومتی رخ داده است. و سران آنان نیز نوعاً افرادی سیاسی و چپی بودند. دانستن این مطالب می تواند به ما کمک کند که بدانیم در کدام فضا با علویان برخورد می کنیم.
اکنون به سبب سوم ایجاد این تشکلها اشاره می کنیم. بعد از انقلاب اسلامی که حضرت امام خمینی(قدس سره) فرمود «انقلاب ما انفجار نور بود»، در همه جای دنیا تمام حرکتهای اسلامی به برکت انقلاب ایران رشد و نمو پیدا کرد. در ترکیه هم تمام گروهها از انقلاب اسلامی متأثر شده اند و در میان آنها جوانهای تحصیل کرده علویان نیز یافت می شوند. البته تعداد آنان کم است، ولی قبلاً هرگز کسانی که تفکر شیعی داشته باشند در این اندیشه ها نبودند. وقتی یک نفر از این جوانان از کتابهای امام خمینی(قدس سره) و شهید مطهری(قدس سره) استفاده می کند و به شهر خود بر می گردد، در نزدیکان خود تأثیر زیادی می گذارد.
شاید سبب چهارم هم این باشد که رهبران علویان نسبت به قبل آگاه تر شده اند و می خواهند نیازهای جامعه علوی را جوابگو باشند. ولی این سبب از جوی که ناخواسته به وجود آمده بود، نشأت گرفته بود.
علویها اولین بار در سال 1966م «حزب وحدت ترکیه» را تشکیل دادند. پرچم آن حزب زمینه قرمز داشت و در آن دوازده ستاره به عنوان نمادی از دوازده امام و در میان آنها شیری به عنوان نماد حضرت علی(علیه السلام) بود. بنیان گذاران آن حزب همگی علوی بودند و در انتخابات سال 1969م با رای 8/2 درصد 8 نماینده را به مجلس فرستادند. اما بعد از آن ضعیف شدند و در انتخابات 1973م شکست خوردند. پس از آن، اعضای این گروه به حزب جمهوریت خلق و بعد از کودتای ارتشی سال1980م هم به حزب خلق دموکرات سوسیال تمایل پیدا کردند. از آن روز تاکنون علویها یک حزب مستقل ندارند و همیشه از طرف احزاب چپ سوسیالیستی و گروههای کمونیستی استثمار می شوند.5
2. آداب و رسوم
الف) مراسم جمع مهم ترین مراسم رایج در میان علویان مراسم جمع است. این مراسم با ارکان دوازده گانه اجرا می شود. این عدد دوازده را بعضی الهام گرفته از دوازده خدمتکار حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) می دانند که اهل مدینه بعد از بیعت عقبه در اختیار آن حضرت گذاشته اند و یا الهام گرفته از دوازده امام می شمارند.6
این ارکان دوازده گانه در بیشتر کتابهایی که در مورد علوی گری نوشته شده موجود است. این ارکان عبارتند از:
مرشد: از حیث وظیفه وی در تمثیل در جای حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و حضرت علی(علیه السلام) و حاج بکتاش ولی نشسته است. به نام آنها اقرار می گیرد و نصیب می دهد. آیین جمع را اجرا می کند. طالب و درویش را تربیت و تعلیم می کند و او را به آدم رسیده می سازد و به حالی می آورد که به انسان و انسانیت مقید باشد. مرشد، کسی است که امر و ارشاد می کند.
رهبر: او به کسی که می خواهد به طریقت وارد شود، قوانین و شرایط را یاد می دهد. اگر کسی به مشکل بر بخورد به کمک او می شتابد. و به او علم طریقت را یاد می دهد. وی همیشه مراقب طالب است و از رفتارهایی که با طریقت و اخلاق عمومی و قوانین منافات دارد جلوگیری می کند. وی از طرف مرشد مسئول تربیت طالب است.
دیده بان: وی معاون رهبر و مراقب کسانی است که به تازگی وارد طریقت شده اند و به درجه درویشی رسیده اند. او به اجتناب تازه واردان از کردارهای بیهوده کمک می کند و آنها را در ذکر و عبادات تقویت می نماید. در وقت آیین جمع، جانها را مراقب است و کوچک ترین حرکتی را که از آنها صادر می شود می بیند و کسانی را که اشتباه کرده اند، بدون اینکه کسی ببیند یا بشنود، آگاه می سازد. همچنین مانع ورود کسانی که پست7 و یا مجرم هستند به جمع می شود. در مقابل کسانی که می خواهند از خارج، مانع جمع شوند می ایستد و به رهبر و مرشد خبر می دهد و مواظبت می کند که کار جمع در حال آرامش به پایان برسد.
چراغچی: او مأمور چراغهایی است که در خانه جمع است. قبل از اینکه آیین جمع شروع شود، تمام شمعدانها را پاک می کند، گازها را پر می کند، شمعها را به جای خود می گذارد و آنها را روشن می کند. به این ترتیب او خانه جمع را همیشه روشن نگه می دارد. همچنین بخوردانها را پاک می کند و آنها را با گلاب و عطرهای خوشبو پر می سازد.
ذاکر: (که نوعاً از بین کسانی انتخاب می شود که صدای خوبی دارند) به امر مرشد در حال آیین جمع، ذکر گفتن را به عهده می گیرد. قرآن و الهی و سرود و نفس8 و دوازده امامها9 را می خواند. وی مرثیه و نوروزیه10 نیز می خواند و نزدیک به مرشد می نشیند.
فراش: مسئول نظافت خانه جمع است. او قبل از شروع آیین جمع، خانه جمع را جارو می زند و نظافت می کند و آن را برای آیین جمع آماده می کند.
میدانچی: دوازده پستی را که در خانه جمع است قبل از شروع آیین جمع پاک می کند و در جای خود می گذارد. همچنین افرادی را که به خانه جمع می آیند برای نشستن راهنمایی می کند. نشستن افراد بر اساس وارد شدن به طریقت و مصاحب (برادر صیغه) شدن است. مرتبه مادی و سن مهم نیست. گاهی کسی که از حیث مادی ثروتمند است و سنش بالاست (اگر تازه وارد شده باشد)، عقب می نشیند. سن در خانه میدان از وارد شدن به طریقت شروع می شود. کسی که جلوتر وارد شده، پیرتر محسوب می شود.
نیازچی ـ قربانچی: او لقمه هایی (غذاهایی) را که به خانه جمع می آید، تحویل می گیرد و به میدانچی می دهد. قربانیهایی را که می آید تکبیرشان را می گوید و ذبح می کند و می پزد و به وقتش لقمه (احسان) را آماده می کند. در آخر آیین جمع نیز سفره را پهن می کند و غذاها و لقمه ها را پخش می کند و در هنگام غذا هم نواقص را برطرف می کند. به او فراش و سقا و آفتابه دار کمک می کنند.
سقا: او در هنگام آیین جمع به کسانی که تشنه می شوند آب می دهد. اگر در حین مراسم شیر آورده شود آن را پخش می کند. علاوه بر این به نیازچی نیز کمک می کند.
آفتابه دار: بعد از غذا با آفتابه و لگن در دست و حوله بر دوش، به دستهای همه کسانی که در جمع شرکت کرده اند آب می ریزد و حوله آماده می کند. در اوقات دیگر نیز به نیازچی کمک می کند.
پیک ـ پروانه: به امر مرشد برای مراسم جمع به خانه های تمام جانها می رود و به آنها خبر می دهد. غیر از این در مراسم سماع را کسانی که می خواهند به سماع بایستند دعوت می کند. او هم در اوقات آزاد به میدانچی کمک می کند.
نگاهبان: از خانه های جانهایی که در مراسم جمع شرکت کرده اند محافظت می کند. وظیفه او کاملاً بیرون از خانه جمع است، ولی در دعاها فراموش نمی شود.11
این مراسم تا امروز در تمام گروههای علویها برگزار می شود و از طرف آنها خیلی با اهمیت شمرده می شود. اشعاری که در آنجا خوانده می شود، در مورد عشق خدا و مدح اهل بیت(علیهم السلام) است.
ب) سماع سماع نمایشی است که همراه با ساز و پایکوبی و دست افشانی، به صورت فردی یا جمعی با آداب و تشریفات خاصی انجام می گیرد. این مراسم در داخل مراسم جمع است و جزو آن مراسم محسوب می گردد.
ج) سوگ عاشورا این مراسم خیلی اهمیت دارد و مفصل است و با روزه گرفتن و غسل کردن و اوراد خاص و خواندن قرآن و دعا همراه است.
علویها از عوام و خواص به ماه محرم خیلی اهمیت می دهند و در هر فرصتی به این عمل افتخار می کنند. در کتابهای مختلف علویها درباره کیفیت مراسم ماه محرم توضیحات زیادی داده شده است. ما در اینجا برخی از آن مطالب را به صورت خلاصه نقل می کنیم.
جانهای محب حقیقت محرم را حفظ اسلام می دانند و با این اعتقاد عمل می کنند. آنان از این حقیقت الهام می گیرند و به عشق دوازده امامی که در راه اسلام شهید شدند، دوازده روز روزه و ماتم می گیرند.12
یک روز قبل از ماه محرم تمام افراد خانواده به حمام می روند و غسل می کنند. دوازده روز حمام نمی کنند و لباس نمی شویند و اصلاح سر و صورت نمی کنند. همه آنها مثل نور چشم رسول کبریا امام حسین(علیه السلام) خودشان را در مورد آب در حال حسرت می گذارند و در تشنگی با او شریک می شوند. بعد از غسل لباسهای سفید نمی پوشند و لباسهایی می پوشند که رنگ ماتم است. وقتی که شب می شود، در خانه جمع، گرد می آیند. در آنجا غذاهایی که لذیذ نیست و روغن حیوانی و گوشت ندارد آماده می شود. با آغاز غروب نیز مراسم آغاز می شود.13
مرشد با ذکر صلوات شروع می کند. و بعد آیات 183 و 184 سوره بقره را که در مورد روزه محرم است می خواند.14 سپس از سوره آل عمران آیه 61 (آیه مباهله) و از سوره احزاب آیه 33 (آیه تطهیر) و از سوره شورا آیه 23 (آیه مودت) نیز خوانده و بعد ترجمه و تفسیر می شود.
بعد از این، اوراد15 خوانده می شود. بعد از اوراد هم به ترتیب زیارت نامه16 و سلام نامه17 و سوره های ناس، فلق، اخلاص و فاتحه خوانده می شود و ثواب آنها به فخر کائنات محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله)، خدیجه کبری(سلام الله علیها)، فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، علی مرتضی(علیه السلام)، دوازده امام و چهارده معصوم پاک(علیهم السلام)، شهدای کربلا و کسانی که برای آنها شهید شدند و جمله اهل ایمانی که از دنیا رفته اند هدیه می شود.
سپس مرشد برای استجابت دعا دو رکعت با همه نماز می خواند. بعد از نماز از کتابهای قُمری و گلزار حسنین و حدیقه، مرثیه هایی خوانده می شود. سپس برای شهدای کربلا و شهدایی که ادامه دهنده راه آنها هستند اشک چشم ریخته می شود.18 برای دشمنان حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام) و نسل پاک او نیز از خداوند لعنت درخواست می شود.
برنامه تا سحر ادامه می یابد. در این هنگام سفره باز می شود و دسته جمعی سحری می خورند. بعد از غذا مرشد بر سر دیگی که پر از آب است می آید و با دست خود به تمام محبها آب می دهد تا سیراب شوند. هنگام آب دادن، افراد مراسم جمع همگی می گویند: «سلام الله و صلوات الله یا حسین!» و بعد از آب دادن نیز می گویند: «لعنت الله ای یزید و ال اتباع یزید!» سپس مرشد دعا می خواند و مراسم جمع خاتمه می یابد.19
3. علویان در آینه عقاید
در عقاید علوی گری پنج اساس وجود دارد:20 توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد.
اعتقاد به امامت، عصمت و غیبت و ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از عقاید آنان است.
تمام شاخه های علوی گری به تمام اصول دین اسلام که در قرآن و سنت صحیح بیان شده اعتقاد دارند. آنان وحدانیت خدا و رسول بودن حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) را قبول دارند و به مذاهب سنی اعتقادی ندارند. آنان قبر حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و تربتهای امامان را زیارت می کنند.21
الف) توحید وقتی به منابع اصلی، اشعار، زندگی نامه و مناقب بزرگان علویان در کتابهای قدیم و جدید نگاه کنیم، در مورد اعتقاد آنان به توحید تردید نخواهیم کرد. علاوه بر این، دده هایی که ما با آنها در شهرهای مختلف ملاقات و گفت و گو کردیم، همه در مورد اعتقاد به توحید خداوند متعال همفکر بودند.
کتابی که منسوب به حاج بکتاش ولی است و علویها می خوانند، مقام اول در طریقت را ایمان معرفی می کند و چنین می گوید: ایمان شش اساس دارد: ایمان به خدا، ملائکه، کتابها، پیامبران، روز قیامت و قدر الهی. کسانی که می گویند ایمان بر بدن یا جان است خطا می کنند. ایمان بر اساس زبان و دل است. کسی که به خدای معبود با دل شهادت ندهد کافر است و هر کس با زبان شهادت بدهد، ولی با دل شهادت ندهد منافق است.22
این مطالب در کلمه توحید معنای خود را پیدا کرده است. علوی گری این کلمه را تکرار می کند و بر این کلمه این را هم علاوه می کند: «علی(علیه السلام) ولی خدا است» (علی ولی الله).23 توحید اعتقاد به یکی بودن خداوند و شناختن او و بندگی اوست.24
الله تعالی یکی است، همتا ندارد، قدیم است، اول و آخر ندارد و کیفیت خلقتش هر آن ادامه دارد. آیه «و او هر روز در شأن و کاری است»،25 این را اثبات می کند. همه چیز به او نیازمند است و او به هیچ چیز نیازمند نیست. او آدم را بنابر صفت خود آفرید و با آیه «و ما به او از رگ جان نزدیک تریم»،26 نزدیک بودن خود را به آدم بیان کرد. خداوند به استناد آیه «و از روح خویش در او دمید»،27 به انسان حیات داد، همان طوری که به عالم حیات بخشید. مؤلف کتاب مذکور بعد از این، سوره اخلاص و صد اسم از اسمای حسنای خداوند را ذکر می کند.28
علویان اعتقاد دارند که خداوند یگانه است، همتا و شریکی ندارد، مادی و غیرمادی را خلق کرده و حاکم و قادر بر همه چیز است. او از چیزی جدا نشده و به هیچ چیز نیازی ندارد و بالاتر از وصف ماست.29 این اعتقاد در جمله «لا اله الا الله» خلاصه می شود که اساس اعتقادات تمام مسلمانان را تشکیل می دهد و کلید بهشت است.30
مؤلف کتاب بویروک توحید را دو قسمت می کند: توحید خواص و توحید عوام. توحید عوام، این اعتقاد است که معبودی جز خدا وجود ندارد. توحید خواص، پذیرفتن این حقیقت با یقین است. در این صورت وجود موجودات غیر خدا، در مقایسه با وجود خدا بدون حکم می ماند.31
در همین کتاب نشانه های مؤمن نیز بیان شده است. کسی که واقعاً ایمان دارد، راست راه می رود، راست حرف می زند، به دروغ نزدیک نمی شود، غیبت کسی را نمی کند، حرفهای بی فایده نمی شنود، عیب دیگران را می پوشاند، از حق می ترسد و از خلق حیا می کند. همچنین مؤمن، حلیم و معتدل و خوش خلق است.
یکی از نشانه های ایمان این است که مؤمن در کارهایی که توانایی انجامش را دارد کنار نمی کشد و اگر از خلق به او جفایی برسد صبر و تحمل می کند، بر قضای حق صبر می کند و همیشه شکر می کند و به ذکر ادامه می دهد.32
توحید، خدا را یکی دانستن و او را از همه چیز تنزیه کردن و به هیچ چیز تشبیه نکردن و عبادت را فقط برای او انجام دادن و شریک قرار ندادن برای اوست.33
علویان وقتی می خواهند اعتقادات خود را بیان کنند، در کنار دلایل قرآنی و روایات از معصومان(علیهم السلام) از اشعار خود نیز استفاده می کنند و شاید هیچ موضوعی نیست که در مورد آن شعر نگفته باشند. از باب مثال در همین موضوع شاه اسماعیل خطائی در شعری چنین می گوید:
شاه خطائیم توحید یک دریاست از پیرم شیخ صافی سرمایه ماست
کسی که توحید ندارد از ما نیست توحیدی که ارکان دوازده امام است34
یک مطلب مهم این است که در اصول اعتقادات علویان تعبیری هست که به آن تکیه می شود و آن «حق ـ محمد ـ علی» و یا «الله ـ محمد ـ علی» است. این فقط یک شعار نیست، بلکه از یک شعور قوی دینی برخاسته است. بعضی از نویسندگان مثل لطفی قلعه لی می خواهند این را به تثلیث نصرانیت تشبیه کنند و بگویند که این دو هیچ فرقی ندارد.35
بدرالدین نویان که دده بابای بکتاشیهاست در مقابل اینها می گوید:
این تثلیث مثل تثلیث نصرانیت که می گویند پدر ـ پسر ـ روح القدس نیست. زیرا پدر حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و حضرت علی(علیه السلام) معلوم است و خودشان هم نگفته اند که از آسمان آمدند و باز به آنجا می روند. هر دو همیشه کراراً گفته اند که ما بنده خدا هستیم. علاوه بر این در اسلام تثلیث الوهیت و نبوت و ولایت هست. در اساس بکتاشیها و علویها خدا، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و حضرت علی(علیه السلام) را خیلی دوست می دارند و با عشق عمیق به آنها محبت دارند.36
یکی از نویسندگان دیگر، حیدر کایا نیز می گوید:
این تثلیث اعتقاد به توحید و نبوت و امامت را بیان می کند. این فلسفه اساسی اصول اعتقادات علوی گری ـ بکتاشی گری است. به عبارت دیگر، این سه گانه، ذات و رسالت و ولایت و شرط مسلمانی است. این سه موجود را با هم دوست داشتن بالاترین محبت است. در مورد این محبت که باعث نجات انسان است نیز در قرآن آیات زیادی داریم.37
همان طور که ملاحظه می کنید اعتقاد علویان در مورد توحید با اعتقاد شیعه که اسلام ناب است، یکی است و در آن توحید از طریق نبوت و امامت گرفته می شود. وقتی به مجموع روایات نگاه می کنیم، در تمام معارف اسلامی، بعد از قرآن، اهل بیت(علیهم السلام) را به عنوان مرجع علمی به ما معرفی می کنند. بنابر ادله، آنها هستند که معارف اسلامی ناب را برای ما درست تفسیر و بیان می کنند. پس نبوت و امامت در طول توحید است. به خاطر این ولایت و امامت، بعد از شهادت به وحدانیت خدا و نبوت حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)، در تمام اجزای دین ظهور کرده است. شهادت به ولایت حضرت علی(علیه السلام) در اذان و اقامه از این ظهور ناشی می شود و در کتابهای ما آمده است.38
ب) عدل در حقیقت یکی از صفات الهی عدالت است. در دیدگاه علویان عدل اعتقاد به عدالت الهی و عادل شدن است. کسی که عادل نیست نمی تواند مسلمان شود. خداوند نیز ظلم و ظالم را رد می کند.39 عدالت به معنای لغوی گذاشتن هر چیز به جای خود است.40 عدالت دو جهت دارد: عدالت الهی و عدالت اجتماعی.
عدل الهی به این معناست که خداوند مطلقاً عادل است و هیچ وقت ظلم نمی کند.41 خداوند چنین می فرماید: «خداوند به اندازه ذره ای نیز ستم نمی کند».42
حوادث ناگواری نیز که انسانها با آن روبه رو می شوند، جزاهایی هستند که انسانها با دست خودشان کسب کرده اند.43
خداوند چنین می فرماید:
به خاطر کار و کردار مردم، تباهی در بر و بحر فراگیر شده است. تا [خداوند] جزای بخشی از کار و کردارشان را به آنان بچشاند، باشد که بازگردند.44
اما عدالت اجتماعی نیز به معنای تأسیس عدالت در جامعه و اجرای قوانین خداوند است. انسان با اراده خویش یک دنیای سعادتمند بدون استثمار و ظلم را تأسیس می کند.45
علویان در این قسمت در جامعه ترکیه شاخص هستند. آنان همیشه در مقابل عملکردهای ظالمانه اعتراض می کنند. حتی یکی از عواملی که بعضی از علویان به سوسیالیسم گرایش یافتند، حساسیت آنها در مقابل ظلم بود، چون یکی از شعارهای سوسیالیستها عدالت اجتماعی بود.
در مجموع عدالت ایمان آوردن به این است که خداوند به هیچ کس ظلم نمی کند و از شرور و بدیهایی که عقل سلیم آن را درک می کند منزه است.46
ج) نبوت:
1. نبوت عامه
وقتی به منابع اصلی علوی گری و اشعار و زندگی نامه و مناقب بزرگان علویان و به نتیجه تحقیقات میدانی علویان نگاه کنیم، می بینیم که علوی گری در مورد نبوت، چه نبوت عامه و چه نبوت خاصه، هیچ شکی ندارد. و ما در اینجا نمونه هایی از آن منابع را نقل می کنیم:
نبوت وظیفه الهی و نمایندگی ربانی است. خداوند برای اینکه به بندگان خود، راه راست را نشان دهد و احکامی را که سعادت آنها را تأمین می کند، به آنان یاد بدهد و آنها را از بدیها و آداب و رسوم فاسد پاک کند و صاحب حکمت و معرفت سازد، از میان آنها بعضی را بر می گزیند و آنها را موظف می کند. وظیفه آنها علاوه بر اینکه اوامر و نواهی خداوند را به مردم می رسانند این است که نمونه و الگوی خوبی هم برای مردم باشند. اولین پیامبر، انسان اول و پیامبر اول حضرت آدم(علیه السلام) و آخرین پیامبر هم حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) است.47
پیامبر کسی است که از طرف خداوند برگزیده شده است تا انسانها را به راه راست هدایت کند. خداوند می فرماید: «و پروردگارت آنچه می خواهد می آفریند و بر می انگیزد؛ اختیاری برای آنان نیست».48 هدف انبیا، نشان دادن بهترین راه به انسان و آماده ساختن او برای رسیدن به هدف خلقت است. آیه «و آنان را پیشوایانی که به فرمان ما راه می نمودند، گردانیدیم»،49 وظیفه نبوت و امامت را بیان کرده است.
از حیث وظیفه میان پیامبران فرقی نیست و همه آنها موظف به تبلیغ هستند. بنابر روایتی که از پیامبر رسیده، تا زمان حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) 124هزار پیامبر مبعوث شده است.50
درویش محمد از شعرای قرن هفدهم چنین می گوید:
صد و بیست و چهار هزار پیامبر حق است ولی هیچ کدام آنها مانند محمد نیست
ارواح آنها هم از ازل پاک است انجیل، زبور، تورات، ق قرآن نازل شد51
2. پیامبران اولوالعزم؛ صاحبان شریعت
برخی از پیامبران نسبت به برخی دیگر از حیث مقام و منزلت برترند. به این پیامبران کتاب داده شده و صاحبان شریعت اند. اینان پنج تن از پیامبران خدا، حضرت محمد و عیسی و موسی و ابراهیم و نوح(صلوات الله علیهم) می باشند.
در قرآن کریم آمده است: «و به راستی بعضی از پیامبران را بر بعضی برتری بخشیده ایم».52 همچنین آیه «اینان پیامبرانی هستند که بعضی را بر بعضی برتری بخشیده ایم»،53 نیز این واقعیت را بیان می کند.54
پیامبرانی که شریعت و کتاب دارند، پیامبران اولوالعزم نامیده می شوند.55
به حسب آنچه از قرآن کریم استفاده می شود، همه پیامبران خدا شریعت نیاورده اند، بلکه همین پنج نفر اولوالعزم و صاحبان شریعت اند و دیگران در شریعت، تابع آنان بوده اند. خدای متعال در کلام خود می فرماید:
خداوند آیینی از دین برای شما تشریع کرد. آنچه به نوح توصیه شده بود و آنچه به خودت وحی کردیم و آنچه به ابراهیم و موسی و عیسی توصیه کردیم این بود که دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید….56
آیه در مقام امتنان است و معلوم است که در این صورت اگر غیر از این پنج تن که در آیه ذکر شده اند پیغمبری صاحب شریعت بود، ذکر می شد.
باز خداوند در این مورد می فرماید:
و وقتی که از پیغمبران پیمانشان را گرفتیم، و (همچنین) از تو و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، و ما از ایشان پیمان محکمی گرفتیم.57، 58
3. نبوت خاصه
در کلمه شهادت، بعد از شهادت به وحدانیت خداوند شهادت به پیغمبر خدا بودن آن حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) می آید.59 در ولایت نامه حاج بکتاش ولی، بعد از حمد و ثنای خداوند به پیغمبر و نسل او صلوات و سلام فرستاده می شود.60
در مقالاتی که منسوب به حاج بکتاش ولی است، چنین آمده است:
خداوند وقتی که حضرت آدم را خلق کرد، امر فرمود که به عرش نگاه کند. وقتی که نگاه کرد، دید که آنجا نوشته شده: «لا اله الا الله محمد رسول الله». از خداوند پرسید: خدایا محمد که رسول توست کیست؟ خداوندی که حی و قیوم است چنین جواب داد: « او حبیب من است».61
در کتاب بویروک هم چنین نقلی آمده است:
یک روز خداوند متعال فرمود: «ای محمد حبیب! میان من و تو محبت ایجاد شد. بیا به نزد من و از تحت طریق عبور کن تا در روز قیامت میان من و تو دشمنی نیفتد». سپس محمد مصطفی به نزد خدا رفت. خداوند به شاه بهشت رضوان امر کرد که از درخت طوبی شاخه ای بیاورد. رضوان رفت و گشت و یک چوب سه شاخه از طوبی انتخاب کرد. در هر کدام آیات قرآن نوشته شده بود. محمد کلمه شهادت را گفت و در جلوی خدا نشست. در آن هنگام صدایی الهی فضا را پر کرد: «معبودی جز خدا نیست و محمد پیامبر او و علی ولی اوست. مردی شجاع تر از علی و بالاتر از ذوالفقار شمشیری نیست». سپس خدا با چوب سه شاخه از درخت طوبی یک بار به پشت محمد زد. از وسط شاخه طوبی نور چکید. شش قطره نور از پوست راست و شش قطره نور از پوست چپ آن منفجر شد و آنها دوازده امام شدند. در واقع خداوند در قرآن می فرماید: «(ای محمد) بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده و مهربان است».62
بنابراین همه چیز از محبت به وجود آمد. محبت به عنوان قدرت پراسرار خداوند در تمام طبیعت منعکس شد.63
در علوی گری امروز، همه علویها بنابر معرفت خود حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را دوست می دارند و صلوات می فرستند. و در سخنان و دعاهای خودشان نام او را بر زبان جاری می کنند. بی سواد و باسواد با گفتن «حق محمد رسول الله» رسول خدا بودن او را به زبان می آورند و مخصوصاً در مراسم جمع با گفتن «شفاعت یا رسول الله» شفاعت او را طلب می کنند.64
آری، پذیرش اصل نبوت اعتقاد به نبوت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و اعتقاد به آخرین پیامبر بودن اوست.65
پیامبرانی که نامشان در قرآن و در روایات صحیح آمده، حق هستند و از حیث مقام و درجه با یکدیگر متفاوت می باشند. بدون شک برترین آنها هم خاتم الانبیا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) است.66
د) امامت:
1. معنای امام و امامت
عقاید علوی بر اساس امامت استوار است. مقام امامت بعد از مقام خدا و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) مهم ترین مقام است. امامت انتخابی نیست، بلکه انتصابی است، یعنی با فرمان خداوند انجام می گیرد. دادن امامت به شخصی که از نسل حضرت پیغمبر باشد، شرط امامت است. امامت حضرت علی(علیه السلام) الهی است. از این جهت دوست داشتن خدا، دوست داشتن حضرت علی(علیه السلام) است و دوست داشتن حضرت علی(علیه السلام) دوست داشتن خداست.
بعد از حضرت علی(علیه السلام)، امامت به فرزند او انتقال یافته است. امامان حقیقی دوازده تن هستند. امام نخست حضرت علی(علیه السلام) و آخرین امام از نوادگان علی(علیه السلام)، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. او نمرده است و غایب است و روزی با فرمان الهی ظهور خواهد کرد، انسانها را به راه راست هدایت و از منکرات حفظ خواهد کرد. در آن روز ظلم را از روی زمین بر خواهد داشت و عدالت را در تمام زمین مستقر خواهد کرد.
امامت یعنی اعتقاد به اینکه بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، امامان جانشینهای آن حضرت هستند و دوازده امام جانشینهای واقعی هستند.67 وظیفه پیامبر تبلیغ و انذار است، زیرا خداوند در قرآن کریم چنین می فرماید: «تو فقط بیم دهنده ای؛ و برای هر گروهی هدایت کننده ای است».68
سنت الهی این است که پس از هر رسولی به خاطر اینکه دین را محافظت کنند، یک یا چند پیامبر می فرستد. ولی چون بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیامبری نمی آید، کسانی که دین را محافظت می کنند و مردم را به راه راست هدایت می نمایند امامان هستند.69
در مکتب اهل بیت (علیهم السلام) امام یعنی کسی که برای راهنمایی و ارشاد امت بعد از پیامبر، به امر خداوند و از طرف پیامبران به عنوان وصی تعیین شده است. بعد از اینکه آخرین پیامبر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) از میان ما رفت و چون بعد از آن حضرت پیامبر نخواهد آمد، با اراده خداوند و به وسیله پیامبر، برای اینکه دین حفظ شود و به نسلهای بعدی منتقل گردد این وظیفه به اوصیای آن حضرت داده شده است.70
2. ادله امامت
ائمه اهل بیت(علیهم السلام) که وارث این مقام هستند، به جز از دریافت وحی، در تقوا و شجاعت، حسن خلق و علم، جلال و جمال، پاکیزگی و ظرافت و در دور و معصوم بودن از شرک و طغیان و ظلم و همه گناهان، هر کدام آینه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستند.71
یکی از نویسندگان علوی در کتاب خود روایتی را به این مضمون نقل کرده است:
کسی که دعا می کند، اگر به حضرت محمد و به اهل بیت او صلوات و سلام نفرستد، دعای او قبول نمی شود.72
بیشترین نامی که علویان بر بچه های خودشان می گذارند، نام علی است. آنان تصاویری از آن حضرت را در خانه ها و کارخانه های خود در جای خوب و با دقت نگه داشته اند. هر علوی ده ها و صدها حدیث از آن حضرت حفظ کرده است.73
محمت یامان که یکی از دده های علویهاست، در مقام حضرت علی(علیه السلام) دو روایت نقل می کند:
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) قبل از اینکه آدم خلق شود، یک نور بود. با خلقت آدم آن نور به دو تقسیم شد. یکی از آن دو نور در پیشانی خود او و دیگری هم در پیشانی علی(علیه السلام) به وجود آمده است.
روایت دیگر هم این است:
حضرت محمد چنین فرموده است: ای علی! خداوند من و تو را از یک نور خلق کرده است. مرا پیامبر و تو را امام انتخاب کرد. اگر کسی امامت تو را قبول نکند، پیامبری من را انکار کرده است.
مؤلف بعد از این بیانات، از یکی از شعرا به نام ویرانی این شعر را نقل می کند:
از قندیل قدرت آنکه می درخشد آنکه ظهور کرد و به لشکر کفار تاخت
نور محمد و علی است و الله به خدا در دستش ذوالفقار علی است74
در کتاب بویروک هم در مورد اینکه حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و حضرت علی(علیه السلام) از یک نور خلق شده اند، چنین نقلی آمده است:
در روزی از روزها، خداوند بعد از اینکه همه چیز را خلق کرد، به خاطر اینکه قدرت خودش را نشان بدهد یک دریای سبز خلق کرد. وقتی خداوند به دریا نظر کرد دریا به جوش آمد و از داخل خود جوهری را بیرون انداخت. بعد از این، جوهر به دو قسمت شد: یکی سبزرنگ و دیگری سفید. جوهر سبز حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) شد و جوهر سفید هم حضرت علی(علیه السلام). از هر یک از این دو هر کدام هزار و یک نور بیرون آمد و همه جا را روشن کرد.
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) برای اینکه این حقیقت را بیان کند، یک روز روی منبری که از پوست شتر بود بالا رفت و حضرت علی(علیه السلام) را به نزد خود خواست. بر روی منبر هر دو از یک پیراهن سر درآوردند و دو سر و یک بدن شدند. بعد حضرت علی(علیه السلام) لباسهای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را پوشید و از آنجا دور شد. حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) چنین فرمود: ما با علی از یک نور هستیم. من شهر علم هستم و علی در آن است. و علی در دنیا و آخرت برادر من است و ما با او از یک گوشت و خون و روح هستیم و تمام اسرار ما یکی است و هر کس من ولی او هستم علی هم ولی اوست.75
در قرآن کریم، آیه سوم سوره مائده، چنین آمده است:
…امروز کسانی که کافر شدند از دین شما نومید گردیده اند. پس، از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما برگزیدم….
از روایات استفاده می شود که این آیه در روز غدیرخم نازل شده است. به این آیه در کتابهای علویان هم استشهاد کرده اند.76 در کتب علویان استشهادات فراوانی به دیگر دلایل امامت دیده می شود که نشان دهندة شناخت عمیق آنان درباره ادلة امامت است.77
در بسیاری از کتب علویان 78 و مجله ها79 و سخنرانیهای آنها، مخصوصاً در مجالس مذهبی مثل غدیرخم80 و مصاحبه هایی که ما با دده ها و علما و تحصیل کرده های آنها در شهرهای مختلف انجام دادیم و نیز در نتایجی که از تحقیقات میدانی به دست آوردیم، به این آیات و روایات استشهاد می کنند.
هـ) معاد در علوی گری اعتقاد به معاد هم از مسلّمات است. با پژوهش در تمام کتابها و اشعار و در تحقیقات میدانی و مصاحبه با دده ها و علما و تحصیل کرده های آنها، به این نتیجه رسیدیم که اعتقاد به معاد و زندگی بعد از مرگ، از اصول دین علوی گری محسوب می شود.
معاد در دیدگاه علویان اعتقاد داشتن به روز قیامت و حساب و بهشت و جهنم است.81 معاد ایمان آوردن به روز قیامت و دوباره زنده شدن است.82 اعتقاد به معاد به معنای اعتقاد به زنده شدن بعد از مرگ و مجازات و یا مکافات در مقابل اعمالی است که در دار دنیا انجام دادیم.83
پیر سلطان ابدال در یک شعر زیبا چنین می گوید:
پیر سلطان هستم دنیا فانی است فانی راه او از دنیا به آخرت طولانی است
به انسان امانت داده اند جان را و غیر از این راه نیست که برگردی84
در تلقین میت نیز عبارتهایی می آید که به اعتقاد به معاد دلالت می کند.85
و) اعتقادات دیگر:
1. چهار در، چهل مقام
علوی گری در قسمت معنویات بیشتر رنگ تصوف دارد. آنان در موضوع رسیدن به خدا و کمالات یک تعبیر «چهار در، چهل مقام» دارند. این موضوع در بیشتر کتابهایی که در مورد علوی گری و بکتاشی گری نوشته شده و در سایتهای اینترنتی علویان و در مصاحبه هایی که ما با دده ها و علمای علویان انجام دادیم آمده و توضیح داده شده است.
برای هر یک از چهار در «شریعت»، «طریقت»، «معرفت» و «حقیقت» ده مقام گفته شده است که جمعاً چهل مقام می شود.
1. در شریعت
در اول از محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله) مانده است. این در عظیمی است که حق را از باطل جدا می کند. این در با ایمان واقعی خدمت کردن و در نتیجه به ملاقات خدا رسیدن است. به مهمانان خدا خدمت کردن و به آنها احترام گذاشتن و به اهل شریعت با چشم حقارت نگاه نکردن است. ده مقام این در هم به این شرح است:
مقام اول: ایمان آوردن.
مقام دوم: یاد گرفتن علم. خدای متعال در این مورد چنین فرموده است:
و از انسانها کسانی هستند که می گویند پروردگارا به ما در دنیا بهره نیک و در آخرت هم بهره نیک عطا فرما و ما را از آتش دوزخ در امان بدار.86
مقام سوم: عبادت کردن. این کار با نماز خواندن و روزه گرفتن و زکات دادن انجام می شود. خداوند در این مورد چنین می فرماید:
بگو من بشری همانند شما هستم، ]با این تفاوت[ که به من وحی می شود که خدای شما خدای یگانه است؛ حال هر آن کسی که امید در لقای پروردگارش بسته است، باید کار نیکو پیشه کند و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نیاورد.87
مقام چهارم: خوردن روزی حلال و نخوردن ربای فاحش.
مقام پنجم: اجتناب از حرام.
مقام ششم: در حال حیض و نفاس با همسر نزدیکی نکردن.
مقام هفتم: داخل شدن به خانه شریعت.
مقام هشتم: مهربانی.
مقام نهم: پاک خوردن و پاک پوشیدن.
مقام دهم: امر به معروف کردن.88
در کتابهای دیگر، مثل مقالات حاج بکتاش، همین مطالب با فرقهای جزئی و توضیحات بیشتر به همراه آیات و روایات آمده است.89
2. در طریقت
در دوم هم از ده مقام تشکیل شده است. در کتاب بویروک چنین آمده است:
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) فرموده است که طریقت با ده چیز باز می شود و با ده چیز هم بسته می شود. چیزی که آن را باز می کند ده مقام طریقت است. اگر کسی چیزهایی را که در ده مقام است، به جا بیاورد، در طریقت برای او باز می شود و اگر به جا نیاورد، در طریقت برای او بسته می شود.
مقام اول: از مرشدی مسئولیت گرفتن و توبه کردن. خدای متعال در قرآن کریم چنین می فرماید:
ای مؤمنان، به درگاه خداوند توبه ای خالصانه کنید. چه بسا پروردگارتان گناهانتان را از شما بزداید و شما را به بوستانهایی که جویباران از فرودست آن جاری است، درآورد.90
مقام دوم: طالب شدن.
مقام سوم: به موها و لباسها اهمیت ندادن و به نعمتهای دنیا وابسته نشدن.
مقام چهارم: صابر بودن.
مقام پنجم: به دیگران احترام گذاشتن.
مقام ششم: خوف. طالب باید از خدا بترسد و در مقابل او باید راستگو باشد. خداوند چنین فرموده است:
و در راه خدا چنان که سزاوار جهاد اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزیده است و برای شما در دینتان محذوری قرار نداده است. همه شما را مسلمان نامید. و در این ]کتاب[ هم ]مسلمان نامیده شده اید[، تا سرانجام پیامبر گواه بر شما و شما گواه بر مردمان باشید. پس نماز برپا دارید و زکات بدهید و به خداوند پناه ببرید، او سرور شماست، نیکو سروری و نیکو یاوری است.91
مقام هفتم: از خداوند قطع امید نکردن.
مقام هشتم: مقام هدایت. خداوند با کتابهای مقدس به انسانها راه راست و کج را نشان داده است. انتخاب راه راست بر عهده خود انسانهاست.
مقام نهم: در میان جامعه با مدارا بودن و به نصیحت گوش دادن و با دیگران مهربان بودن.
مقام دهم: مقام عشق و شوق و صفا. دوست داشتن انسانها و در میان همه فقر را انتخاب کردن.92
3. در معرفت
در سوم در معرفت است و آن مقدمه ای برای حقیقت است. این در هم ده مقام دارد که عرفایی که ذات خویش را می شناسند این مقامها را طی می کنند. این مقامها به این شرح است:
مقام اول: ادب.
مقام دوم: هیبت. در این مورد خداوند چنین فرموده است:
اگر این قرآن را بر کوهی فرو فرستاده بودیم، بی شک او را از ترس خداوند خاکسار و فروپاشیده می دیدی؛ و این مثالها را برای مردم می زنیم باشد که اندیشه کنند.93
مقام سوم: صبر. خداوند در این موضوع چنین می فرماید:
ای مؤمنان از صبر و نماز یاری بجویید که خدا با صابران است.94
مقام چهارم: قناعت. انسان باید قانع باشد و به کم کفایت کند تا زیاد را پیدا کند.
مقام پنجم: حیا.
مقام ششم: سخاوت.
مقام هفتم: علم.
مقام هشتم: تسلیم و راضی شدن.
مقام نهم: معرفت.
مقام دهم: شناختن نفس خود. حضرت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) چنین می فرماید:
هر کسی که نفس خودش را بشناسد، به تحقیق پروردگار خودش را هم می شناسد.95
4. در حقیقت
در حقیقت که در چهارم است هم ده مقام دارد.
مقام اول: تراب شدن. کسی که این چهار در را قبول دارد، باید متواضع باشد، تمام انسانها را بزرگوار بشمارد و به آنها احترام بگذارد. خودپسندی مرض ذات انسان است. آدمی باید هفتاد و دو ملت را یکی ببیند و پشت سر هیچ کسی حرف نزند.
مقام دوم: ایمان به وحدانیت خدا و به راه محمد(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) سر گذاشتن. در این موضوع خداوند متعال چنین می فرماید:
ای پیامبر! بی گمان کسانی که با تو بیعت می کنند، در واقع با خداوند بیعت می کنند. دست خداوند بر فراز دست ایشان است؛ پس هر کسی که پیمان شکند، همانا به زیان خویش پیمان شکسته است؛ و هر کس که به آنچه با خداوند پیمان بسته، وفا کند، بزودی که به او پاداش عظیم ببخشد.96
مقام سوم: مواظب دست و عفت و زبان بودن. چون خداوند در این مورد چنین می فرماید:
منافقان می گویند: چون به مدینه باز گردیم، بلندپایگان، فرومایگان را از آنجا بیرون خواهند کرد؛ حال آنکه عزت، خاص خداوند و پیامبر و مؤمنان است، ولی منافقان این حقیقت را نمی دانند.97
مقام چهارم: امنیت.
مقام پنجم: توکل. در این مورد خداوند چنین می فرماید:
و هر کس بر خدا اعتماد کند او برای وی بس است.98
مقام ششم: صحبت.
مقام هفتم: سرّ.
مقام هشتم: رضا. خداوند در این مورد چنین می فرماید:
خدا فرمود: این روزی است که راستگویان را راستی شان سود بخشد. برای آنها باغهایی است که از زیر ]درختان[ آن نهرها روان است. همیشه در آن جاویدان اند. خدا از آنان خشنود است و آنان ]نیز[ از او خشنودند. این است رستگاری بزرگ.99
مقام نهم: تفکر. در مورد تفکر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) چنین می فرماید:
یک ساعت تفکر بهتر است از هفتاد سال عبادت کردن.
مقام دهم: شوق خداوند را از دل بیرون نکردن.100
2. سه سنت
سنت اول، نام خداوند را از زبان و محبت او را از دل بیرون نکردن است. سنت دوم، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) است. بنابراین انسان باید کینه و کبر و عداوت را از دلش بیرون کند و با جامعه مدارا داشته باشد. سنت سوم، حضرت علی(علیه السلام) و با رضای دل به راه او تسلیم شدن است.101
3. هفت فریضه
فریضه اول گرفتن یک مصاحب (برادر دینی) است. فریضه دوم انتخاب کردن مربی و در تنور حق پختن است. صاحب رهبر شدن، به مرشد تسلیم شدن، آشنا پیدا کردن، پیروی از او و متواضع شدن فریضه های دیگرند.102
4. علویان در آینه احکام و اخلاق
الف) فروع دین علویان در مذهب فقهی جعفری هستند. در تحقیقات میدانی و در دیدارها و مصاحبه هایی که با دده ها و علمایعلویان انجام دادیم، تمام آنها بدون استثنا در پاسخ سؤال ما که مذهب فقهی چیست؟ جواب می دادند: جعفری. این مطلب در بعضی از کتابهای آنها هم ذکر شده است.
بدر الدین نویان که از رهبران رده اول علویان است، در کتاب خویش تحت عنوان حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و جعفریها می گوید:
امروز مذهب جعفری، مذهب حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و دوستداران اوست و نیز مذهبی که امامان حقیقی آن را ادامه دادند و توصیه کردند.
این مذهب را به نامهای جعفریه، اثناعشریه و امامیه نیز خوانده اند.103
این نویسنده بعد از این مطلب اصول دین و فروع دین را می شمارد.104
یکی از دده های علویان ، محرم ناجی اورهان، چنین می گوید:
علوی گری نه یک دین است و نه یک مذهب و نه یک طریقت. بلکه علوی گری مجموعه اعتقاداتی است: دین، اسلام است و مذهب، جعفری است و طریقت هم طریقت نازنین است. مراد از طریقت نازنین یک طریقت نیست، بلکه یا نام راهی است که از محمد(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) می آید.105
شاهی بابا، یکی از شعرای علویان، در شعری بر جعفری بودن مذهب خود تصریح می کند و می گوید:
پیرم به گوشم تلقین کرد مذهبم جعفری صادق المتین
که به شاه ولایت نزدیک شده ایم خدا دوست به پیمان آمدم106
علویان در بعضی از کتابهای خود فروع دین را آورده و گفته اند فروع دین عبارت است از: نماز و روزه و زکات و حج و خمس و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولی، یعنی دوستی با اهل بیت(علیهم السلام) و دوستان آنان و تبری، یعنی دوست نداشتن و دوری جستن از دشمنان اهل بیت(علیه السلام).107
ب) اخلاق ریشه علوی گری آناتولی اسلام است. ولی منبعی که از آن رشد پیدا کرده، افکار حاج بکتاش ولی و مولوی و پیر سلطان ابدال و نسیمی و خطایی و امثال اینهاست. همه اینها در مکتب قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) رشد یافتند و معارف الهی را در سرزمین آناتولی نشر دادند. در میان اینها شاید بیشترین تأثیر را حاج بکتاش ولی گذاشته است. حاج بکتاش ولی فلسفه عظیمی را با چند کلمه در یک جمله بیان کرده است:
دست و زبان و عفتت را؛ آش و کار و همسرت را؛ ذات و چشم و حرفت را حفظ کن.108
این اساس اخلاقی، در خیلی از کتب و نشریات و مقالات و سخنرانیهای علویان به چشم می خورد و آنان انصافاً به این اساس پایبند هستند و با این خصوصیات اخلاقی در میان مردم شناخته می شوند. البته این اساس ریشه در کتاب و سنت دارد و به وسیله علمایی رواج یافته که از هشت قرن پیش نوعاً از مناطق خراسان به سرزمین آناتولی آمدند و مردم این سرزمین را با معارف کتاب و سنت تربیت کردند.
پی نوشتها:
1. علوی گری، اردنای، ص20.
2. درالمنثور، ج6، ص379؛ غایة المرام، ص326.
3. التفسیر المنسوب الی الامام العسکری(علیه السلام)، ص313.
4. ر.ک. جنبشهای مردم مسلمان، بکر یاکشتران، انتشارات کوثر، 1995م.
5. علوی گری، اردنای، ص59.
6. علوی گری در آناتولی، ص 54.
7. پست به کسی گفته می شود که یکی از گناهان کبیره مانند زنا یا شرابخواری را مرتکب شده و از جمع طرد شده است.
8. اشعاری که در عشق الهی و موضوعات عرفانی است.
9. اشعاری که در مدح ائمه(علیهم السلام) است.
10. اشعاری که در عید نوروز خوانده می شود.
11. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص81 ـ 78.
12. همان.
13. همان، ص165 ـ 164.
14. در اعتقاد نویسنده این آیات در مورد روزه ماه محرم است.
15. اوراد حاج بکتاش ولی است و در هر روز تا روز دهم یک ذکر مخصوص دارد.
16. به نام زیارت نامه ناصر طوسی که متن آن با زیارت عاشورا یکی است. همان، ص170 ـ 167.
17. یک زیارت نامه کوچک است که خطاب به پنج تن آل عباست. همان، ص171 ـ 170.
18. همان، ص165.
19. همان، ص166 ـ 165.
20. همان، ص39؛ علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص17.
21. دایرة المعارف میدان لاروس، ج1، ص301.
22. مقالات، حاج بکتاش ولی، ص26 ـ 25.
23. علوی گری امروز ما، اوزوم، ص68.
24. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص39.
25. الرحمن، آیه29.
26. ق، آیه16.
27. سجده، آیه9.
28. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص7 و 8.
29. علوی گری، ص71.
30. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص17.
31. بویروک، ص232.
32. شیخ صافی اردبیلی و بویروک آن، محمت یامان، ص55 ـ 54.
33. علوی گری، اوزدمیر، ص72.
34. همان.
35. علوی گری، لطفی قلعلی، ص20.
36. علوی گری بکتاشی گری، نویان، ص54.
37. علوی گری امروز ما، اوزوم، ص69.
38. الروضة الالهیة، الشهید الثانی، ج1، ص99.
39. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص39.
40. بدایة المعارف الالهیة، خرازی، ج1، ص99.
41. همان، ص78.
42. نساء، آیه40.
43. علوی گری، ص78.
44. روم، آیه41.
45. علوی گری، اوزدمیر، ص79.
46. علم حال حضوری، کلچ اوغلو، ص23.
47. همان، ص21.
48. قصص، آیه68.
49. انبیاء، آیه73.
50. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص9 ـ 8.
51. علوی گری، اوزدمیر، ص73 ـ 72.
52. اسراء، آیه55.
53. بقره، آیه253.
54. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص8.
55. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص21.
56. شوری، آیه12.
57. احزاب، آیه7.
58. شیعه در اسلام، طباطبایی، ص142 ـ 141.
59. علوی گری امروز ما، اوزوم، ص77.
60. ولایت نامه، حاج بکتاش ولی، ص1.
61. مقالات و مسامانی، حاج بکتاش ولی، ص43.
62. آل عمران، آیه31.
63. بویروک، ص107 ـ 105.
64. علوی گری امروز ما، اوزوم، ص78.
65. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص39.
66. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص21.
67. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص39.
68. رعد، آیه7.
69. علوی گری، اوزدمیر، ص76 ـ 75.
70. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص24.
71. همان، ص25.
72. علوی گری امروز ما، اوزوم، ص78.
73. همان، ص79.
74. علوی گری، محمت یامان، ص78.
75. بویروک، ص172 ـ 171.
76. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص26.
77. همان، ص25؛ دعوای اهل بیت، ساکالی اوغلو، ج1، ص194 ـ 176.
78. همان، ص27 ـ 25؛ کلچ اوغلو، علوی گری، ص77 ـ 75؛ دعوای اهل بیت، همان.
79. مثل مجله ارنلر و مجله جمع.
80. مثل مجلس جشن غدیرخم که در شهر حاتای با شرکت هزاران علوی و سنی برگزار می شود.
81. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص39.
82. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص22.
83. علوی گری، ص77.
84. همان، ص78.
85. علوی گری، یامان، ص278.
86. بقره، آیه201.
87. کهف، آیه110.
88. بویروک، ص126 ـ 125.
89. مقالات و مسلمانی، ص14 ـ 13.
90. تحریم، آیه8.
91. حج، آیه78.
92. بویروک، ص126 ـ 125؛ مقالات و مسلمانی، ص18 ـ 15.
93. حشر، آیه21.
94. بقره، آیه153.
95. بویروک، ص128 ـ 127؛ مقالات و مسلمانی، ص19.
96. فتح، آیه10.
97. منافقون، آیه8.
98. طلاق، آیه3.
99. مائده، آیه119.
100. بویروک، ص129 ـ 128؛ مقالات و مسلمانی، ص20.
101. همان، ص133 ـ 132.
102. همان، ص133.
103. علوی گری بکتاشی گری چیست، نویان، ص69.
104. همان، ص70.
105. علوی گری امروز ما، اوزوم، ص153.
106. علم حال بکتاشی، حیدر کایا، ص124.
107. علم حال علوی، کلچ اوغلو، ص60؛ علوی گری و بکتاشی گری چیست، نویان، ص69.
108. علوی گری در آناتولی، پهلوان، ص13.