اعتقاد به تناسخ، جایگزین اصل معاد
۱۳۹۲/۰۴/۲۳
–
۳۹۸ بازدید
تناسخ یا باز پیدایی، یکی از راههای اعتقاد به جاودانگی روح انسان است که بر مبنای آن روح، پس از جدایی از بدن، به کالبد انسان دیگر، حیوان یا گیاه یا جماد و یا حتی ستارگان و فرشتگان وارد میشود. شاید بتوان زمینۀ روانی این آموزه را در میل به جاودانگی و غلبه بر مرگ، نزد کسانی که هویت را در حضور دنیوی میدانند جستجو کرد.[۲]
تناسخ یا باز پیدایی، یکی از راههای اعتقاد به جاودانگی روح انسان است که بر مبنای آن روح، پس از جدایی از بدن، به کالبد انسان دیگر، حیوان یا گیاه یا جماد و یا حتی ستارگان و فرشتگان وارد میشود. شاید بتوان زمینۀ روانی این آموزه را در میل به جاودانگی و غلبه بر مرگ، نزد کسانی که هویت را در حضور دنیوی میدانند جستجو کرد.[2]
در بین حکمای یهودی اولین نشانههای اعتقاد به تناسخ را میتوان در آثار «یوسفوس»[3] مورخ یهودی یافت. او برای نخستین بار معاد جسمانی را رد کرده و معتقد به تناسخ شد. یوسفوس بر این باور بود که ارواح مردگان یا در کالبد یک نوزاد دوباره به این جهان بازگشت میکنند و یا در مخزنی آسمانی به انتظار ورود به این عالم میمانند. ارواح گناهکاران با همان بیماریهای گذشته به دنیا میآیند و روح نیکوکاران مستحق بدنهایی مقدس و سالم میشوند.[4]
مخالفت فلاسفه یهودی با اصل تناسخ
استدلالات مربوط به اصل تناسخ، بعدها توسط برخی از دانشمندان و فلاسفۀ یهودی همچون «موسیبن میمون» مشهورترین فیلسوف یهودی قرون وسطی، به صراحت تکذیب شد.
با وجود مخالفت آشکار فلاسفۀ یهود، مسالۀ حلول روحِ انسان متوفی در بدن انسان دیگر، از سوی اولین آثار ادبی کابالا همانند «باهیر» پذیرفته شد و فقدان هیچ انتقادی بر این نظریه که با مثالهای متعدد در این کتاب تشریح گردید، نشان دهندۀ رشد و گسترش نظریۀ تناسخ در محافل کابالای اولیه است.
مفهوم تناسخ در کابالای معاصر
در دوران معاصر کابالای مدرن، نه تنها بر این عقیدۀ کلاسیک متون ادبی خود پافشاری میکند، که معتقد است علیرغم همۀ تردیدها، شکها و همچنین اطلاعات غلطی که در مسالۀ تناسخ وجود دارد، حقیقت تناسخ در یهودیت نهفته است![5]
کابالیستها تناسخ را ورای اعتقادات ایدئولوژیک برشمرده و آن را لازمۀ حیات فیزیکی به حساب میآورند. با این حال برای آن که گفتار خویش را مستند به متون مقدس کنند،[6] آیاتی را در اثبات وجود تناسخ از کتاب مقدس بیان مینمایند.
به عنوان مثال آنجا که خداوند، قوم یهود را از پرستش خدایان دروغین منع میکند، اعلام مینماید که بار این گناه را پدران و فرزندان تا نسل سوم و چهارم به دوش خواهند کشید.[7] کابالا آیاتی از این دست را نشانۀ بیعدالتی خدا دانسته و معتقد است این آیات در باطن موید حقیقت تناسخ است؛ چرا که مجازات نسلهای بعدی به خاطر گناه یک فرد، کار عادلانهای نیست، پس فردی که مرتکب گناه میشود برای پالایش روح، دوباره در نسل سوم و چهارم به این دنیا باز میگردد تا تطهیر شود.[8]
کابالای مدرن تناسخ را پاسخی به تمام رنجهای بشریت و هرج و مرج دنیای کنونی میداند. سؤالات اساسی و مهمی که ذهن انسان را در تمام ادوار به خود مشغول داشته است، از منظر ایشان راه حلّی جز آموزۀ تناسخ ندارند.
اینکه چرا با وجود خدایی مهربان و عادل، بدبختی در جهان غوغا میکند؟ چرا این چنین پاداش و مکافاتِ ناعادلانه جاری است و چرا در حالی که گناهکاران آزاد و سعادتمند زندگی میکنند، میلیونها انسانِ بیگناه در رنج به سر میبرند، معماهایی هستند که تنها با شاه کلید تناسخ میتوان راه حلّی برایشان بیان کرد. به این دلیل کابالا مدعی است، امروزه میلیونها نفر در غرب به تناسخ به مثابه توضیحِ منطقی بسیاری از مسائل اجتماعی، مذهبی، انسانی و حتی محیطی مینگرند![9]
نقش والدین در تناسخ کابالایی
از موضوعات قابل توجه در تناسخ کابالایی آن است که والدین نقش بسیار موثری در به چنگ آوردن یک روح فرهیخته و با فضیلت، یا یک روح متوسط و حتی خلافکار برای فرزندانشان دارند! آنها میتوانند اولاد خود را با سفارش قبلی از روی یک کاتالوگ کیهانی انتخاب کنند. بنابراین حالت و احساس والدین در هنگام انعقاد نطفه، کودکانی تولید خواهد کرد که طیفی از روحیات مختلف، از عصبی تا لطیف را در بر خواهد داشت.[10]
پدر و مادر یک کودک، در اصل تناسخ قادر خواهند بود تا با یک دور اندیشی و یک هماهنگی احساسی همان روحی را که آرزو دارند در کالبد فرزند خود قرار داده و آن را به زمین خاکی دعوت کنند!
نامگذاری اطفال نیز به شکل قابل توجهی بر روند تناسخ مؤثر است. نام فامیلی افراد در تناسخِ کابالایی اهمیت چندانی ندارد، اما اسم تعمیدی هرگز تغییر نمیکند و انتخاب آن برای تطابق فرد با روح دریافت شده بسیار تأثیر گذار است؛ لذا والدین همواره باید نام فرزندان خود را از روی بستگان و افراد مورد علاقه خود انتخاب نمایند.
ایشان قادر به عوض کردن نامی که کودک از تناسخهای پیشین با خود آورده نیستند. کابالا مدعی است اگر نامهایی که در کتاب مقدس نوشته شده بر روی فرزندان گذاشته شود، فرد میتواند بر روی آیۀ مربوط به خود مدیتیشن کند و خاطرات تناسخهای قبلی را به خاطر آورد.
تأثیر اسم در تناسخ کابالایی چنان عظیم است که اغلبِ کابالیستها راه حل امراض روحی و جسمیِ عمده را در تغییر اسم میدانند؛ تا فرد دوباره بتواند در جهت ارتباط با هویت حقیقیاش حرکت کند.[11]
تناسخ و مدیتیشن کابالیستی
طبق ادعای کابالیستهای معاصر، از طریق مدیتیشن انسان میتواند به دانش تناسخ دست پیدا کند و از آن لحظه، نه تنها به علل مشکلاتش آگاه میشود، بلکه به عمق آن نیز نفوذ میکند. اینگونه، اجرا کنندۀ مدیتیشن تا عمق نگرشها و انتظاراتِ نهفته در خود، کاوش میکند و از موقعیت بهتری برای بهره بردن از دانش کسب شده برخوردار میشود.
برای همۀ کسانی که این دانش را به دست میآورند، قدرتِ به خاطر آوردن حیاتهای پیشین، منجر به نحوۀ اندیشیدنی خواهد شد که کمتر مادیگراست و به این ترتیب باعث تقویت و برخورداری از حالت روحانی ذهن و روح میشود.
کابالا میآموزد که با یافتن تناسخهای پیشین از طریق مدیتیشن، میتوان به یک زندگی ایدهآل رسید. با سفر به گذشته و تجربۀ مجدد دورههای زندگی پیشین که لذت بخشتر هستند، میتوان آرامش یافته و به درک بهتری از مشکلات و راه حل آنها دست یافت.
فرد افسرده حال میتواند امید را، اندوهگین نشاط را و زندانی آزادی را میتواند دوباره تجربه کند. حتی با مدیتیشن میتوان بر همۀ ترسهایی که مدت مدیدی بر فکر انسان سایه افکنده، فائق آمد.[12] از این رو میتوان به روشنی دریافت که در کابالای مدرن، خدا نقش مؤثری بر زندگی انسانها نداشته و ایشان برای رسیدن به آرامش، امید و نشاط، تنها راهی که در پیش رو دارند «مدیتیشن» است.
بررسی تناسخ در آرای پیروان کابالا
اندیشۀ تناسخ در بین تابعان کابالا، بیانگر جریان حلولگرایی در یهودیت است.[13]دیدگاه حلولیِ پیروان کابالا، همانگونه که آنان را در مورد مبدأ دچار انحراف ساخت، در مورد معاد نیز در وادی خطیر تناسخ گرفتار نمود.
کابالیستها که به حلول خداوند در انسان و سایر موجودات معتقدند، از قول به حلولِ روحِ یک شخص در بدنهای دیگر نیز امتناع نمیکنند. از این رو اعتقاد به تناسخ و بازگشتِ ارواح، در بین ایشان هر چند جایگزین اصل معاد نشده است، اما به نحوی با فلسفۀ معاد در تعارض میباشد.
نظریۀ تناسخ در کابالا به هیچ وجه حول محورِ انکار قیامت و معاد نمیچرخد؛ زیرا در اندیشۀ پیروان این طریقت، نشانههایی از اعتقاد به جهان آخرت و محاسبۀ اعمال در قیامت میتوان یافت. اما بنا بر باور ایشان عذاب ابدی برای ارواحِ ملعون در جهنم قابل انکار است. زیرا در روح چیزی وجود دارد که با خداوند هم ذات میباشد! از این رو خداوند نمیتواند تا ابد با نگاه داشتن روح گناهکاران در عذاب، خود نیز رنج ببرد![14]
طرح موضوع تناسخ، در حقیقت تلاشی است از سوی پیروان کابالا برای زدودن ابهام از ظاهر برخی آیات کتاب مقدس و پاک نمودنِ ساحت علوی خداوند از اتهام به بیعدالتی. با این حال تناسخ، نه تنها به رفع این اتهام کمکی ننموده است، بلکه پذیرش این نظریه، به نوعی ناظر بر بیعدالتی ذات یگانه پروردگار نیز هست.
بازگشت روح بر طبق نظر کابالا پاسخی است منطقی به تفاوتها و تبعیضهای نهفته در زندگی انسانها؛ چرا که وجودِ اینگونه اختلافات در بین ابناء بشر، با اصل عدالت خداوندی در تضاد است. پس آموزههای کابالا میکوشد تا علت این تناقض را با نظریۀ تناسخ پاسخ گوید.
از منظر تابعان کابالا تفاوتهای موجود بین افراد، به خاطر اختلاف سطحِ روحهایی است که در کالبدهای گوناگون حلول کردهاند. اگر عدهای ثروتمند و عدهای فقیر هستند، یا آنکه برخی باهوش و بعضی دیگر کم هوشند و یا اگر عدهای ظالم و دیگران مظلوم هستند، در واقع این اختلافات به علت تناسخهای پیشین ارواحی است که در کالبدهایی، دوباره به این دنیا بازگشت نمودهاند.
تناسخ فعلی افراد بر اساس زندگیهای پیشین آنان رقم خورده است و نوع زندگی هر شخص تابع کارمایی است که از تناسخهای پیشین در روح او باقی مانده است. در نتیجه نمیتوان علت تبعیضها و تفاوتهای موجود را به فقدان عدالتِ خداوند نسبت داد.
اشکال اصلی تناسخ در کابالا
میتوان گفت مشکل اصلی آموزههای کابالا در خصوص تناسخ، برداشت نادرست ایشان از اصل عدالت الهی است. پیروان کابالا لازمۀ عدالت الهی را برابر قرار دادن همۀ اشیا و همۀ انسانها میدانند؛ حال آنکه مقتضای حکمت و عدل الهی این نیست که همۀ مخلوقات را یکسان بیافریند؛ بلکه اقتضای عدل و حکمت الهی آن است که جهان را به گونهای بیافریند که بیشترین خیر و کمال بر آن مترتب شود و موجودات مختلف را به گونهای خلق کند که متناسب با آن هدف نهایی باشند.
وجود نابرابریهای اجتماعی، رنجها و گرفتاریهای موجود در جوامع انسانی همگی لازمۀ مختار بودن انسان است، نه بیعدالتی خداوند یا تناسخ ارواح. اختیار و اراده یکی از امتیازات مسلم انسانها است که بدان واسطه به سوی کمال نهایی و ابدیِ خود گام بردارد و یا به سوی شقاوت و خسران جاودانی سقوط کنند که البته چنین سقوط اختیاری، مورد ارادۀ الهی واقع نخواهد شد.
از آنجا که برای انتخاب آگاهانه نیازمند به شناخت صحیح راههای خیر و شر است، خداوند متعال انسان را به آنچه خیر و مصلحت اوست امر فرموده است و از آنچه باعث فساد و سقوط اوست، نهی کرده است تا وسیلۀ حرکت تکاملی او را فراهم آورد. لذا تکامل انسان با انجام تکالیف الهی و به منظور رسیدنِ انسان به نتایج اعمالش وضع شده است.
همینطور حکمت الهی اقتضا دارد که این تکالیف متناسب با تواناییهای مکلفین باشد.[15]نتیجه آنکه انسان در همین جهان باید بر اساس تعالیمی که خداوند امر فرموده حرکت تکاملی خویش را به انجام برساند و تناسخ نمیتواند بهانه ای جهت بازگشت و تکامل روح باشد.
تناسخ و برهان عدالت
نکته دیگر در خصوص تناسخ به برهان عدالت باز میگردد. از آنجا که انسان موجودی مختار است و در انتخاب اعمال خود آزاد میباشد، از یک سو افرادی در این جهان تمام عمر خود را صرف عبادت و اطاعت خداوند میکنند و از سویی دیگر تبهکارانی نیز یافت میشوند که برای رسیدن به هوسهای شیطانی خود، بدترین ستمها و زشتترین گناهان را مرتکب میشوند. اما آیا تناسخ میتواند راهی عادلانه برای جزای اعمال پسندیده و ناپسند انسانها باشد؟ آیا حلولِ روح یک تبهکار در کالبد پستترین نفوس بر روی کرۀ زمین، کیفر و عقابِ عادلانهای برای اوست؟ آیا به این طریق، روح پالایش مییابد؟! حتی اگر پالایشی هم در کار باشد، چه تضمینی وجود دارد که فرد تبهکار از وسوسۀ دل سپردن به جنایت، آزاد شود؟
چه بسا تبهکارانی که از نعمتهای بیشتری هم برخوردار باشند؛ لذا زندگی این جهانی ظرفیت پاداش و کیفر بسیاری از اعمال را ندارد و مقتضای عدل الهی این است که هر کس کوچکترین کار خوب یا بدی که انجام میدهد، به نتیجۀ آن برسد. پس همچنان که این جهان سرای آزمایش و تکلیف است، باید جهان دیگری هم باشد که سرای پاداش و کیفر و ظهورِ نتایج اعمال باشد و هر فردی به آنچه شایستۀ آن است نایل شود تا عدالت الهی تحقق یابد.[16]
پژوهشگر معنویتهای نوپدید؛
فاطمه مهدیه
[2]- مینایی، فاطمه، «تناسخ»، دانشنامۀ جهان اسلام، ج 8 ، ص 227 .
[3]- Josephus
[4]- دقیقیان، شیرین دخت، نردبانی به آسمان، ص 239 .
[5]- برگ، فیایپ، بازگشت روح، ص20 .
[6]- همان، ص30 .
[7]- سفرخروج، 20:5 .
[8]- برگ، همان، ص54 .
[9]- همان، صص21- 25 .
[10]- همان،صص 69- 71 .
[11]- همان، صص149- 151 .
[12]- همان، ص 153 .
[13]- المسیری، همان، ص307 .
[14]-Scholem,Gershom, “KABBALAH”, p. 649 . [15]- مصباح یزدی، مشکات، آموزش عقاید(1-3)، صص196- 197 .
[16]- همان، ص414 .