۱۳۹۲/۰۱/۲۴
–
۱۸۸۳ بازدید
ویرایش علمی – من به هیچ یک از آخوندها اعتماد ندارم و نمی توانم مرجع تقلید برای خود انتخاب کنم و همیشه سعی کرده ام قرآن را مرجع خود قرار دهم نظر شما چیست؟
اگر شخصى خود بتواند براساس متدولوژى استنباط احکام از منابع تفصیلیه وظایف شرعى خود را به دست بیاورد و انجام دهد، نیازى به مرجع تقلید ندارد، اما از آنجایى که استفاده واستنباط مستقیم از کتاب و سنت، نیازمند تحصیل و فراگیرى علوم گوناگونى از جمله ادبیات عرب، فقه و اصول، منطق و تفسیر، تاریخ، حدیث، رجال و… است و همه اشخاص چنین تحصیلات و صلاحیت هایى را ندارند، رجوع به مرجع تقلید که عالم به این علوم و کارشناس دین است ضرورت دارد. همان طور که در بیمارى و براى سلامتى بدن و یا هر امر دنیوى و مادى دیگرى به متخصص و کارشناس مراجعه مى نماییم در امر دین و آخرت نیز (که به مراتب مهم تر از تن و دنیا است) باید به کارشناس و متخصص آن مراجعه نمود. [پایان کد انتخابی][کامل از کد40529]
توضیح بیشتر لزوم تقلید
در شریعت اسلام، واجبات و محرماتى 1 وجود دارد که خداى حکیم آن ها را براى سعادت دنیا و آخرت انسان تشریع کرده است؛ واجبات و محرماتى که اگر انسان آن ها را اطاعت نکند، نه به سعادتِ مطلوب مى رسد و نه از عذاب سرپیچى از آن ها -در صورت مخالفت- در امان است.
از سوى دیگر، چنین نیست که هر مسلمانى بتواند به آسانى، احکام شرعى را از قرآن و روایات و یا از عقل خود در یابد. نه قرآن مانند یک کتاب حقوقى یا رساله عملیه، احکام شرعى را به طور صریح بیان کرده است، و نه روایات معصومین علیهم السلام چنین است، و نه عقل بشر به تنهایى مى تواند همه احکام را دریابد.
براى شناخت احکام شرعى، آگاهى هاى فراوانى، از جمله: فهم آیات و روایات، شناخت حدیث صحیح از غیر صحیح، کیفیت ترکیب و جمع روایات و آیات، و ده ها مسأله دیگر لازم است که آموختن آن ها نیازمند سال ها تلاش جدى است.
در چنین حالتى، مکلف خود را در برابر سه راه مى بیند: نخست این که راه تحصیل این علم را -که همان اجتهاد است- پیش گیرد؛ دوم این که در هر کارى آراى موجود را مطالعه کرده، به گونه اى عمل کند که طبق همه آرا عمل او صحیح باشد (یعنى احتیاط کند)؛ و سوم این که از رأى کسى که این علوم را کاملاً آموخته و در شناخت احکام شرعى کارشناس است، بهره جوید.
بى شک، او در راه اول اگر به اجتهاد برسد، کارشناس احکام شرعى خواهد شد و از دو راه دیگر بى نیاز، امّا تا رسیدن به آن، ناگزیر از دو راه دیگر است.
راه دوم نیازمند اطلاعات کافى از آراى موجود در هر مسأله و روش هاى احتیاط است و در بسیارى از موارد، به دلیل سختى احتیاط، زندگى عادى او را مختل مى کند. این سه راه اختصاص به برخورد انسان با احکام شرعى ندارد و در هر مسأله تخصصى دیگر وجود دارد. مثلاً یک مهندس متخصص را فرض کنید که بیمار مى شود. او براى درمان بیمارى خود یا باید خود شخصاً به تحصیل علم پزشکى بپردازد، یا تمام آراى پزشکان را مطالعه کرده، و به گونه اى عمل کند که بعداً پشیمان نشود، و یا به یک پزشک متخصص رجوع کند.
راه اول او را به درمان سریع نمى رساند. راه دوم نیز بسیار دشوار است، و او را از کار تخصصى خود، که مهندسى است، باز مى دارد. لذا او بى درنگ از یک پزشک متخصص کمک مى گیرد و رأى او را عمل مى کند.
او در عمل به رأى پزشک متخصص، نه تنها خود را از پشیمانى آینده و احیاناً سرزنش دوستان نجات مى دهد، بلکه در اغلب موارد، درمان نیز مى شود. مکلف نیز در عمل به رأى مجتهد متخصص، نه تنها خود را از پشیمانى آخرت و عذاب الهى نجات مى دهد، بلکه به مصالح احکام شرعى نیز دست مى یابد.
ممکن است گفته شود:تقلید به معناى رجوع جاهل به عالم است. علت این که مجتهدان تقلید را بر مردم واجب کرده اند، این است که مردم را جاهل و بى سواد مى دانند. همین نکته باعث مى شود قشر تحصیل کرده هرگز سراغ تقلید نرود.
پاسخ: اولاً: این که تقلید، رجوع جاهل به عالم است، هیچ بار منفى براى مقلد ندارد؛ زیرا جاهل در این جا به معناى جاهل نسبى است، یعنى کسى که در مسائل شرعى، مجتهد و کارشناس نیست، گرچه خودش در مسائل دیگرى متخصص و کارشناس باشد، و یا حتّى در مسائل فقهى از آگاهى نسبى خوبى برخوردار باشد.
خودِ مجتهدین نیز در مسائل دیگر به متخصص رجوع مى کنند و این را از باب رجوع جاهل به عالم و اهل خبره مى دانند. نمونه بارز آن حضرت امام خمینى؛ بود که پزشک معالج ایشان گفت: تا به حال کسى را ندیده ام که این قدر در درمان، مطیع پزشک باشد.
مردم به طورى عادى، در زندگى روزمره خود، هر جا به کارى نیاز پیدا کنند که تخصص کافى را در آن ندارند، به متخصص و خبره آن کار رجوع مى کنند. پزشک براى تعمیر ماشین خود به مهندس و مکانیک رجوع مى کند و مهندس براى درمان به پزشک و هیچ یک از آن ها، جهل خود در آن زمینه را اهانت به خود حساب نمى کنند؛ زیرا رجوع به خبره یعنى دنبال علم و تخصصِ متخصصان رفتن. در جهان امروز، تحقیق در همه علوم براى یک نفر کارى است غیر ممکن و غیر ضرور. امروز اکثر قریب به اتّفاق روحانیون در مسائل شرعى تقلید مى کنند؛ زیرا یا هنوز مقدمات اجتهاد را تحصیل نکرده اند، و یا نیازى به آن احساس نمى کنند، و وقت خود را در تخصص هاى دیگر علوم دینى صرف کرده اند.
پرسش: تقلید، پذیرفتن بدون دلیل است، و عقل انسان چیزى را بدون دلیل نمى پذیرد.
پاسخ: عقل انسان هرگز چیزى را بدون دلیل نمى پذیرد، امّا تقلیدى که مسلمان ها از آن بحث مى کنند، پذیرش بدون دلیل نیست. مثلاً مجتهد به مسأله وجوب خمس فتوا مى دهد، و دلیل او آیه مبارکه 41 سوره انفال و روایاتى است که در این زمینه وارد شده است. مقلد نیز هرگز این فتوا را بدون دلیل نمى پذیرد؛ دلیل او براى پذیرش فتواى مجتهد، این است که مى داند خداوندِ حکیم تکالیفى را براى انسان معیّن کرده است، یعنى بعضى کارها را بر او واجب یا حرام کرده است، و احتمال مى دهد که یکى از این واجبات، وجوب خمس باشد. همین مقدار از علم او به احکام، او را مسئول مى کند. لذا باید آن احکام را بشناسد و ببیند آیا خمس واجب است یا نه و چه شرایطى دارد، امّا فهم این احکام از قرآن و سنّت و عقل و اجماع، نیازمند مقدمات فراوان و آشنایى با علوم بسیارى است. پس او که در این علوم متخصص نیست، باید از راه دیگرى این احکام را بشناسد و آن راه، رجوع به متخصصان این علوم است، در واقع، دلیل مقلد براى پذیرش فتواى مجتهد همان دلیل او بر لزوم تقلید است. پس او با دلیل، به فتواى مجتهد عمل مى کند، نه بدون دلیل.
به عبارت دیگر، عقل حکم به لزوم تقلید مى کند. پس تقلید مبتنى بر عقل است. تقلیدى که قرآن به بت پرستان نسبت داده است، تقلید بدون دلیل و صرفاً از روى عادت است. اسلام، تقلید یهودیان از علمایشان را نکوهش کرده است (آیه 31 سوره توبه و آیه 78 سوره بقره) امام صادق علیه السلام درباره علت این نکوهش، فرمود: «یهودیان مى دانستند که علمایشان احکام خدا را به دلیل مصالح شخصى خود تغییر مى دهند و باز از آن ها تقلید مى کردند. اگر مردم ما نیز چنین کنند، مانند آن ها نکوهش مى شوند. هر فقیهى از امّت ما که نفس خود را مواظبت کند و از دینش پاسدارى نماید، با هواى نفس مخالفت و فرمان مولاى خود را اطاعت کند؛ سزاوار است که مردم از او تقلید کنند».4
بنابراین، مهم ترین دلیل بر جواز تقلید از فقها، علاوه بر آیات و روایات، سیره و روش عقلا در طول تاریخ می باشد. سیره و روش عقلا این است که هر مسأله ای به اهل فن آن مراجعه می نمایند. و بارزترین علامت آن، وجود میلیون ها شغل فنی در جامعه انسانی می باشد. کسی که دستگاه گران قیمتی دارد، در صورت خرابی آن، هرگز خودش به تعمیر آن نمی پردازد بلکه آن را به متخصصان آن دستگاه می سپارد.
بنابراین چگونه ممکن است در مورد دین که سرنوشت دنیا و آخرت انسان به آن بستگی دارد، بی مبالاتی صورت گرفته و به متخصص آن مراجعه نشود و عنان دین رها گردد و یا دین به دست هر کس و ناکسی سپرده شود و این مانند این است که انسان رانندگی خودرو خویش را به دست افراد ناشی بدهد.
البته این تقلید با تقلید از بیگانگان در مسائل فرهنگی و آداب و رسوم اجتماعی، تفاوت دارد زیرا تقلید از بیگانه در مسائل فرهنگی وآداب اجتماعی موجب نابودی هویت ملی و مذهبی می گردد و از این رو باید هر مسلمانی افزون بر حفظ ایمان و اعتقاد، به رسوم ملی و فرهنگی خود پای بند بوده و فریضه بیگانگان نشود و کوشش نماید تا استقلال خود را در تمام ابعاد فرهگی، اتجتماعی، هنری و … نگه دارد. ولی توجه به این نکته لازم که این مطلب منافاتی با بهره گیری از دانش و فن آوری و عوامل پیشرفت اقتصادی آنان ندارد.
سوال:آیا روحانیت لازم است؟
ضرورت روحانیت در اسلام
سؤال دربارة ضرورت و فلسفه وجودی قشری به نام «روحانیت» مانند سؤال درباره قشرهایی همچون پزشکان، مهندسان و دیگر اقشار جامعه است. بیان این نکته به توضیحی چند نیازمند است: یکم. امروزه «دین» مسئله ای پیچیده و بغرنج است؛ چه از نظر اعتقادات و جهان بینی و چه از نظر احکام فقهی و چه از بعد اخلاق و مسائل اجتماعی. بنابراین، از چند جهت وجود روحانیت ضرورت پیدا می کند: 1ـ1. قرآن به عنوان اساس اسلام، به تفسیر و بیان مطالب نیازمند است. تفسیر قرآن در درجه اول بر عهده شخص رسول خدا بود. نحل، آیه 44 بعد از نبی اکرم (ص) تفسیر قرآن بر عهده جانشینان آن حضرت ـ امامان دوازده گانه ـ قرار گرفت و در زمان غیبت نیز بر عهدة علما و دانشمندان راستین است که در حقیقت، پیروان انبیا و جانشینان آنان هستند. 1ـ2. منبع دیگر در معارف اسلامی، احادیث و سنّت هایی است که از نبی اکرم(ص) و ائمه هُدی(ع) به یادگار مانده و نیازمند بیان و تفسیر است. 1ـ3. تطبیق احکام و موضوعات، با منابع فقهی، نیاز به اجتهاد و تلاش دانشمندان متخصص این فن دارد. دوم. بیان و ابلاغ مسائل نیز به افراد آگاه و متخصص این فن نیاز دارد تا به درستی مردم را با معارف دین آشنا سازند. طبیعی است که حرفه و فن تبلیغ، کار هر کسی نیست و هنر ویژه خود را می طلبد. سوم. در بُعد رهبری عملی نیز باید افراد شاخص و لایقی باشند که عملاً در جامعه به اجرای دین بپردازند و با رفتار خویش، دیگران را به سوی اسلام و اهداف قرآن فراخوانند . چهارم. گه گاه افرادی پیدا می شوند و نظرهایی ابراز می کنند که از حقیقت دین به دور است و اگر جلوی این انحراف گرفته نشود، چه بسا شکاف عمیقی در دین ایجاد گردد و همین امر، موجب فرقه گرایی و هرج و مرج شود. باید چهره های راستین و صاحبْ نظر در حقایق دینی، وجود داشته باشند تا دین و مکتب را از انحرافات برهانند و وحدت امت و کیان جامعه اسلامی را در این بُعد، صیانت بخشند. پیامبر اکرم(ص) می فرماید: « یَحملُ هذا الدین فی کلّ قرنٍ عدول یَنفَوْنَ عنه تأویلَ المبطلین و تحریفَ الغالین وانتحالَ الجاهلین »؛ «پیوسته این دین را در هر قرن و زمانی، افرادی امین و شایسته حافظ و نگاهبان هستند و جلوی تأویلات اهل باطل، و تحریف افراد غلو کننده و تندرو، و نسبت های ناروای افراد جاهل را می گیرند». وسائل الشیعة، ج 27، ص 150 پنجم. هر چه زمان به پیش می رود، فکر زاینده و خلاّق بشر به مسائل جدیدی دست می یازد و شبهات و سؤال هایی دربارة معارف دینی پیش می آید. بنابراین، باید افراد آگاه و خبره ای باشند که به شبهات خودی و بیگانه پاسخ دهند و ابهام زدایی کنند. ششم. با پیشرفت زمان، موضوعات متنوع و جدیدی نیز پیش می آید که در گذشته مطرح نبوده است (مثل چگونگی خواندن نماز و گرفتن روزه در ایستگاه های فضایی). در چنین شرایطی، باید محققان و دانشمندان دینی به استنباط احکام بپردازند و جواب گوی نیازها باشند. هفتم. ادیان راستین، همیشه چونان سدی مستحکم در برابر مطامع و منافع سردمداران بشری بوده اند. دین، همیشه حامی مستضعفان بوده و با ستم و اجحاف سر ستیز داشته است. شاهد بارز آن در قرن اخیر، لغو قرارداد رویتر (انحصار تنباکو) درپی فتوای میرزای شیرازی (ره) است. طبیعی است که زمامداران خودکامه، از این سدی که در برابر خویش احساس می کنند، دلِ خوشی ندارند و همیشه در صدد شکستن و ویرانی آن برآمده اند. از این رو، با دسیسه های مختلف، برای پیکار با دین تلاش می کنند و با استهزا و تهمت و تحریف حقایق و جا زدن افراد شیّاد به نام روحانی و رهبران دینی، به خواسته های خود جامه عمل می پوشانند. چه کسی باید با همه وجود و تمام وقت، در برابر چنین توطئه های گسترده بایستد و از موجودیت دین پاسداری کند؟ قرآن می فرماید: « لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ کَثیرًا »؛ «اگر نبود این سنت خداوندی که پیوسته جلوی افراد متجاوز به حریم دین و مقدسات، توسط افراد شجاع و پاکباخته گرفته شود، هر معبدی ـ اعم از کلیسا و کنیسه و مسجد ـ ویران می گشت و اثری از آنها باقی نمی ماند». حج، آیة 40 بنابراین، فلسفه وجود روحانیت، در سه بُعد علمی، رفتاری و سیاسی خلاصه می شود. در بُعد علمی، این موارد را باید در نظر داشت: 1. استنباط احکام به طور کلی 2. ابلاغ و تبلیغ معارف دینی به مردم 3. تفسیر و تبیین حقایق و معضلات دین 4. استنباط احکام درباره موضوعات جدید 5. شبهه زدایی و جواب گویی به پرسش ها . در بُعد رفتاری نیز روحانیان، باید شاخص و الگوی جامعه باشند تا علاوه بر بیان، با رفتار خود نیز حقایق دینی را عینیت و تجسّم ببخشند. در بُعد سیاسی نیز در برابر خودکامگی سردمداران سیاسی جامعه بایستند و از انهدام و ویرانی دین جلوگیری کنند. این امر در سایه اقتدار ولایت و مرجعیت و با حمایت مردم تاکنون امکان پذیر بوده و شاهد بسیار بارز آن، همین انقلاب اسلامی ایران است.
موفق وسربلند باشید