چکيده
قرآن كريم معجزه بزرگ پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است كه اعجاز آن در ابعاد گسترده اي نمود دارد. يكي از اين ابعاد، حوزه تشريعات است، به اين معنا كه احكام شرعي قرآن داراي ويژگي هايي مي باشد كه هيچ بشري قادر به عرضه هم آوردي براي آن نيست.
قوانين قرآن با عقل و فطرت سازگار بوده و به تمام جنبه هاي انسان توجه دارد و در عين حال از هرگونه تناقضي مبرا است. اين مجموعه منسجم، توسط شخصيتي درس ناخوانده و بدون پيش زمينه هاي لازم عرضه شده است. همين ويژگي ها زمينه ساز اعجاز تشريعي قرآن شده است كه در برخي آيات مثل آيه قصاص، رضاع ( شيردادن دو سال به كودك) و قوانين مربوط به اموال يتيمان جلوه نموده است.
واژه هاي اصلي:
قرآن، اعجاز، تشريع، قانون گذاري، علم.
مقدمه
قرآن معجزه جاودان پيامبر عظيم الشأن اسلام حضرت محمد مصطفي(صلی الله علیه و آله و سلم) است كه همواره در طول تاريخ مورد مأمن و پناه معرفتي و معنوي مسلمانان بوده است.
قرآن برخلاف ساير معجزات، محدود به زمان و مكان خاصي نبوده و نيست. قرآن آيت و نشانه اي هميشگي براي اثبات حقانيت اسلام و رسالت پيامبر است.
بنابراين هميشه می توان وجهي از وجوه اعجاز قرآن را به دست آورد و به دنيا عرضه نمود. بسياري از وجوه اعجاز قرآن از قبيل اعجاز علمي و تشريعي پس از گذشت قرن ها از نزول قرآن هويدا می گردد و اين خود شاهدی بر جاودانگي قرآن است كه در هر زمان می توان نكات جديدي را كه مسبوق به سابقه نبوده از آن به دست آورد.
اين نوشتار در راستاي تشريح ابعاد اعجاز تشريعي قرآن سامان يافته است كه در بخش های ذيل عرضه مي گردد.
اول: مفهوم شناسي
الف) اعجاز
اعجاز از ماده عجز در اصل به معني تاخّر است لكن بعدها به ناتواني(در مقابل قدرت) اطلاق شد. (راغب، مفردات)
اعجاز از باب افعال به معني ناتوان كردن می باشد. راغب در مفردات مي نويسد: «اعجزت فلانا اي جعلته عاجزا»، يعني او راناتوان كردم.
برخي از صاحب نظران علوم قرآني در تعريف اصطلاحي معجزه آورده اند: «المعجزة امر خارق للعادة مقرون بالتحدي، سالم عن المعارضه؛ معجزه امر خارق العاده اي است همراه با تحدي که معارضي ندارد.» (سيوطي، الاتقان، 4/3) و آية الله معرفت(ره) پس از ذكر اين تعريف، افزوده است: «خداوند اين امر خارق العاده را به دست انبياء به وجود آورده است تا دليلي بر صدق نبوت آن ها باشد». (معرفت، التمهيد، 4/ 23)
ب) تشريع
شريعت از ماده شرع در اصل به معناي دستيابي به آب است : «شرع الوارد الماء اذا تناوله بفيه»، هنگامي می گویند: «شرع الوارد الماء» كه او آب را به دهانش برساند (فراهیدی، العين، ذیل واژه شرع).
شريعت اسم مصدر به معناي راه هموار و آشكار است که در روش و طريقه الهي استعاره شده است (فرهنگ قرآن، 17/ 260) و به عبارت ديگر دستوراتي است كه خدا آن را تأسيس می نماید (ابن منظور، لسان العرب). شريعت در قرآن، معنايي خاص تر از دين دارد كه عبارت است از طريقه اي خاص براي امتي از امت ها يا پيامبري از پيامبران، برخلاف دين كه بر مطلق سنت و طريقه الهي اطلاق می گردد. (طباطبايي، الميزان، 5/ 350)
در تناسب معناي لغوی و اصطلاحي شريعت می توان گفت: همان گونه كه دستيابي به آب، باعث تداوم حيات جسماني انسان است، دسترسي به دستورات الهي نيز باعث تداوم حيات روحاني و ارتقاي حيات جسماني وي می گردد.
تشريع از باب تفعيل به معناي تحول و صيرورت است، مانند: «ولّيته : او را سرپرست گرداندم» (صادق بن محمد، البیضانی، العین، نزهة الطرف/23) و «تشريع شيء»، يعني چيزي را در قالب قانون درآوردن. به عبارت ديگر «تشريع»، يعني قانون گذاري و وقتي ياء نسبت به آن اضافه شود، به معناي مرتبط با قانون گذاري بودن است. همان گونه كه امروزه به قوه قانون گذاري، «السلطة التشريعيه» اطلاق می گردد (فرهنگ ابجدي).
خلاصه اين كه اعجاز تشريعي قرآن به معناي اعجاز مرتبط با قانون گذاري ها در قرآن مي باشد.
دوم: ابعاد اعجاز قرآن
دانشمندان ابعاد متعددي از اعجاز قرآن را بر شمرده اند، از جمله اعجاز بیانی؛ اعجاز تشریعی؛ اعجاز عددی؛ اعجاز علمی، اعجاز غیبی؛ اعجاز هدایتی و معارفی، اعجاز از حیث نظم آهنگ و اعجاز از حیث عدم اختلاف مي باشد.
ابعاد اعجاز قرآن منحصر در اين موارد نبوده و ممكن است با تحقيق و كاوش بيشتر، ابعاد جديد تري از وجوه اعجاز قرآن روشن گردد.
آيه الله خويي(ره) پس از شمارش ابعاد مختلف مي گويد: گواهي امير مؤمنان(علیه السلام) بر اعجاز قرآن در شرايطي كه خود داراي كلامي معجزه آسا بوده و عرب و عجم را وادار به تحسين نموده است، شاهدي بر و حياني بودن قرآن است. (خويي، سيد ابوالقاسم، البيان/ 91)
با دقت در كلمات دانشمندان اسلامي در مي يابيم ابعاد مختلف اعجاز قرآن، تنها نمودي از اعجاز قرآن كريم هستند. به عبارت ديگر، اين ابعاد مانند يد بيضا و عصاي حضرت موسي(ع) نيستند تا هركدام معجزه اي مستقل به شمار آيند، بلكه در مجموع، تفصيلي از يك معجزه بزرگ، يعني قرآن، هستند، از اين رو اختلاف علما در شمارش ابعاد[1] و يا عدم پذيرش برخي ابعاد،[2] خللي به معجزه بودن قرآن كريم وارد نمي آورد، زيرا همگي بر بي مانند بودن قرآن اتفاق نظر دارند و اختلاف در ابعاد بی مانندی قرآن، در حقيقت به چگونگي تبيين زواياي آن معجزه عظيم بر می گردد.
اعجاز تشريعي
هرچند اعجاز تشريعي قرآن به معناي اثبات ناتواني مردم از آوردن قوانيني مشابه قوانين قرآن است لكن مقصود ذاتي نيست بلکه هدف اصلي، اثبات اعجاز قرآن است كه نتيجه آن اثبات صدق پيامبری رسول گرامي اسلام(ص) مي باشد. (ر.ك: زرقاني، محمد بن عبدالعظيم، مناهل العرفان/ 331)
نظريه اعجاز تشريعي، ريشه تاريخي دارد و دانشمنداني چون باقلاني(م. 403 ق.) اشاراتي به آن داشته اند (ر.ک: باقلاني، محمد بن طيب، اعجاز القرآن/ 47) ولي اين بعد از اعجاز بيشتر در دوران معاصر مورد توجه واقع شده است. تاكيد بر اين بعد را براي نخستين بار در نوشته هاي علامه بلاغي (م. 1352 ق.) مي توان يافت. (ر.ک: بلاغي نجفي، محمد جواد، آلاء الرحمن،1/13ـ 14)
اعجاز تشريعي پس از وي، در آثار علامه طباطبايي و آيت الله خويي از شاگردان علامه بلاغي انعكاس يافت (ر.ک: طباطبايي، محمدحسين، الميزان، 1/60 و خويي، سيد ابوالقاسم، البيان/ 72ـ79) و پس از اين دو نيز در آثار انديشمنداني ديگر از جمله تاليفات علامه معرفت به طور مبسوط تري بررسي شده است. (ر.ک: معرفت، محمد هادي، التمهيد، 6/ 211ـ330 و علوم قرآني/ 357ـ368)
هم زمان با علامه بلاغي، رشيد رضا(م. 1354 ق)، در تفسير المنار، يكي از وجوه اعجاز قرآن را اعجاز در علوم ديني و تشريع معرفي كرده است (ر.ک: المنار، 1/ 171) و پس از وي زرقاني در معرفي چهارمين وجه اعجاز قرآن در بحث «وفاؤه بحاجات البشر» به زمينه هاي متنوع و مختلفي از تشريعيات قرآن كريم اشاره كرده و براي اثبات آن به مقايسه ميان احكام فردي و اجتماعي قرآن با قوانين مدوّن در كشورهاي غربي پرداخته است. (زرقاني، مناهل العرفان/ 341) اعجاز تشريعي در سال هاي بعد بيشتر مورد توجه قرار گرفته است به گونه اي كه كتاب هاي مستقلي در اين زمينه به رشته تحرير در آمده است كه به عنوان نمونه مي توان به «القرآن و اعجازه التشريعي» نوشته اسماعيل ابراهيم اشاره كرد.
ويژگي هاي تشريعات قرآن
از جمله مهم ترين ويژگي هاي قوانين قرآن عبارتند از:
1) نبود تناقض میان قوانين قرآن؛
2) سازگاری قوانين قرآن با عقل؛
3) سازگاری قوانین آن با فطرت؛
4) توافق قوانين قرآن با علم؛
5) جامعیت قوانين قرآن به گونه ای که همه ابعاد زندگي انسان را در برگرفته و در هر زمان و مكاني پاسخ گوي نيازهاي بشر هست؛
6) عرضه و نهادینه شدن قوانين آن در مدت بسيار كوتاه، يعني بيست و سه سال؛
7) عرضه آن از زبان شخصي درس ناخوانده؛
8) عرضه آن در فضایی که زمينه و شرايط لازم براي تدوين چنين قوانيني فراهم نبود.
نظریه اعجاز تشریعی مبتنی بر جمع میان این ویژگی ها است. می توان نظريه اعجاز تشريعي را در قالب قضيه اي منطقي به اين شكل بیان نمود:
كبرا: جمع میان ویژگی های مذکور امري خارق العاده است.
صغرا: تشریعات قرآنی میان ویژگی های مذکور جمع کرده است.
نتيجه: تشريعات قرآني امري خارق العاده هستند.
توضیح این که محتوای تشریعات قرآنی به واسطه عدم تناقض، توافق با عقل، فطرت و علم و جامعیت، در سطح و افقي بسیار بالا قرار گرفته است. نیز به واسطه کوتاه بودن زمان عرضه، درس ناخوانده بودن آورنده آن و فقدان زمینه های لازم، در نامساعد ترین شرایط عرضه شده است. جمع میان این ویژگی ها امری خارق العاده به شمار می آید، پس كتابي كه چنين تشريعاتي را در خود داشته باشد، كتابي خارق العاده خواهد بود و با توجه به مقرون بودن با ادعای نبوت و تحدی، تعريف اعجاز بر آن صدق می نماید.
حد وسط در نظریه اعجاز تشریعی جمع میان ویژگی ها ست نه وجود برخی ویژگی ها، بنا براین، وجود برخي قوانین که مشابه قوانین قرآن باشند، خللي به اعجاز تشريعي قرآن وارد نمي آورد، زيرا هيچ يك از اين قوانين، میان همه ویژگی های مذکور به طور کامل جمع نکرده است.
تشريح ويژگي هاي اعجاز تشريعي
اول) فقدان تناقض میان قوانین قرآن
دانشمندان اسلامي بر اين نكته تاكيد دارند كه ميان آيات قرآن، از جمله آيات تشريع، هيچ گونه تناقضي وجود ندارد و به تمامي مواردي كه توهم اختلاف وجود داشته پاسخ داده اند (ر.ک: معرفت، محمدهادي، نقد شبهات، ص 295).
علامه جعفری می نویسد: «برخی از مسیحیان و دیگر اشخاص خارج از اسلام که در صدد پیدا کردن اختلاف و تناقض در قرآن برآمده اند، در حقیقت بی اطلاعی خود از قوانین ادبیات عرب و دیگر مسایل انسان شناسی و جهان بینی را به ثبوت رسانیده اند». (جعفري، محمد تقي، قرآن نماد حیات معقول/ 48ـ49)
از جمله شبهه هاي مطرح شده اين که قرآن در جایی امر به رفتار نیکو با والدین را دارد: (وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً)؛ «و[لى ] در دنيا با آن دو به طور پسنديده هم نشينى كن» (لقمان/ 15). ولی در جای دیگر امر به ترک دوستی با دشمنان خدا را می کند، حتی اگر والدین باشند: (لاَتَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ «هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز بازپسين بياورند، نمى يابى كه با كسانى كه با خدا و فرستاده اش به شدت مخالفت ورزند، دوستى كنند، و گرچه پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا خاندانشان باشند. اينان اند كه خدا ايمان را در دل هايشان نوشته و با روحى از (جانب) خود آنان را تأييد كرد و آنان را در بوستان هاى (بهشتى) وارد مى كند كه نهرها از زير [درختان]ش روان است، درحالى كه در آن جا ماندگارند. خدا از آنان خشنود است و آنان (نيز) از او خشنودند؛ آنان حزب خدا هستند؛ آگاه باشيد در واقع فقط حزب خدا رستگارند!». (مجادله/ 22)
رفع شبهه: با اندک تاملی در معنای «موادّه» و «مصاحبت معروف» در می یابیم كه هیچ تناقضی در کار نیست. «موادّه» و دوستي به معنای پیوند قلبی و محبت درونی است، در حالی که مصاحبت معروف نوعی مدارا و سازش و خوش رفتاری است، ولو این که صرفا ظاهری باشد. خلاصه این که هیچ ملازمه ای بین خوش رفتاری ظاهری و محبت درونی نیست و ممکن است انسان با شخصی به نیکویی رفتار کند اما پیوند قلبی با وی نداشته باشد. (ر.ک: معرفت، نقد شبهات/ 309ـ310)
دوم) سازگاری قوانین قرآن با عقل
قوانين قرآن كريم با عقل سليم سازگاری دارد. به عنوان مثال قرآن كريم هماهنگ با حکم عقل، تکلیف بمالایطاق و عقاب بلابیان را نفی كرده و مي فرمايد:
(لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا)؛ «(اگر چه) هيچ كس را جز به اندازه توانايى اش تكليف نمى كنيم». (بقره/ 233) همچنين: بقره/ 286؛ انعام/ 152؛ اعراف/ 42؛ مومنون/ 62 و يا در آيه اي ديگر مي فرمايد: (وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً)؛ «و (ما) عذاب كننده نيستيم، تا اين كه فرستاده اى برانگيزيم». (اسراء/ 15)
اصولاً سازگاري بين عقل و شرع در لسان دانشمندان اماميّه به عنوان يك قانون مطرح است: «الاحكام الشرعيه الطاف في الاحكام العقليه» چرا احکام شرعیه دائر مدار مصالح و مفاسد حقیقی هستند و در نتیجه عقل ذاتاً می تواند بدان حکم برسد، لکن به دلایلی، از جمله نداشتن اطلاعات کافی، فعلاً از صدور حکم عاجز است. بر اساس اين ديدگاه شرع به کمک عقل آمده و با بیان برخی اوامر و نواهی، بندگان را به سوی مصالح و مفاسد واقعی که مورد تأیید عقل است راهنمایی می کند، پس وجود حکم شرع بر وجوب یا حرمت یک شیء به طور قطعی دلالت بر آن که آن شیء در حقیقت داری مصلحت یا مفسده ای بوده است که اگر عقل از آن آگاهی می یافت بی درنگ حکمی مشابه صادر می کرد. (ر.ک: موسوي خميني، سيد روح الله، تهذیب الاصول، 1/ 394 ـ 395؛ عراقي، ضياء الدين، نهایه الافکار، 1/ 73 ؛ معرفت، التمهید، 6/ 259)
سوم) سازگاری قوانین قرآن با فطرت
سازگاري احكام قرآن با فطرت انسان را می توان در جاي جاي قرآن مشاهده نمود: (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَالنَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَيَعْلَمُونَ)؛ «پس روى (وجود) خود را به دين، حق گرايانه، راست دار؛ (و پيروى كن از) سرشت الهى كه (خدا) مردم را بر (اساس) آن آفريده، كه هيچ تغييرى در آفرينش الهى نيست؛ اين دين استوار است، و ليكن بيش تر مردم نمى دانند». (روم/30)
در جايي به تكريم مقام انسان مي پردازد( اسرا/ 70) و در جايي بر تساوي انسان ها اشاره دارد (حجرات/ 13). در جاي ديگر به برادري و اخوت رهنمون است (حجرات/ 10) و در آياتي ديگر، بهترين انفاق را گذشت معرفي می نماید (بقره/ 219). قرآن كريم حتي به هنگام وضع شديدترين قوانين نيز از توجه به فطرت اصيل انساني غافل نمی شود. به عنوان نمونه، حكم قصاص را به گونه اي مطرح می نماید كه هيچ انزجاري براي مخاطبان حاصل ننموده و در همان جا نيز به مسأله عفو و گذشت مي پردازد (بقره/ 167ـ189). تفصيل اين آيه در ادامه خواهد آمد.
چهارم) توافق قوانين قرآن با علم
می توان گفت تشريع هاي قرآن با دستاورد هاي علمي سازگاري كامل داشته و به عبارت ديگر از يك پشتوانه علمي غني برخوردار است. بسياري از اين دستاورد هاي علمي در دوران معاصر كشف شده اند، در حالي كه تشريعات قرآن چهارده قرن پيش عرضه شده است. یعنی تشريعات قرآني بدون کمک گرفتن از آموزه های بشری عرضه شده است. يك نمونه از تشریع قرآن شیردهی مادران به کودکان است؛
(وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ)؛ «و مادران فرزندانشان را دو سال كامل شير مى دهند. (اين) براى كسى است كه بخواهد [دوران ] شير دادن را به اتمام رساند». (بقره/ 233)
با توجه به این که شير دهي مادر به فرزند مسأله بديهي بوده و عرف به آن حكم مي كند، امر قرآن بر آن، که از جمله خبريه «يرضعن» استفاده می شود (آخوند خراساني، كفايه الاصول/ 70-71) نشان از اهميت مسأله از دیدگاه قرآن دارد و هم چنین به صراحت بیان می کند که حق شير دهي با تكميل دو سال تمام ادا می شود. حال اگر اين قانون قرآن را با ديدگاه دانشمندان امروزي مقايسه نماييم در مي يابيم كه آنان همان مطلبي را می گویند كه قرآن كريم چهار ده قرن پيش بيان فرموده است.[3]
تحقیقات علمی ثابت کرده است که شير مادر به طور كلي بهترين غذا براي طفل است، مقدار باكتري هاي مضر در بدن اطفالي كه با شير مادر تغذيه مي شوند ده برابر کمتر از اطفالي است كه با شير گاو تغذيه مي شوند.[4] همچنین ميزان بروز سرطان در كودكاني كه با شير مادر تغذيه مي شوند هشت برابر کمتر از كودكاني است كه با شير گاو تغذيه مي شوند. (breastmilk/benefits.asp) شير مادر باعث جلو گيري از بروز حساسيت، آسم و التهاب گوش، التهاب ريه و… می گردد. (breastmilk/benefits.asp)
منافع شيردهي براي خود مادر نیز کمتر از کودک نیست. تحقیقات نشان می دهد كه سرطان سينه و سرطان رحم در زناني كه شير مي دهند بسيار پايين تر از ميزان آن در زناني است كه هرگز شير نداده اند.[5]
از جهت دیگر، در بيانيه اي كه مركز بهداشت جهاني و هم چنين يونيسف در مورد مدت زمان شيردهي منتشر کرده است به صراحت مدت زمان دو سال كامل را بهترين مدت براي شيردهي به كودكان معرفي نموده است.[6] تحقيقات نشان مي دهد كه بدن كودك تا پايان دو سالگي هنوز در برابر بيماري ها مقاوم نشده است و بهترين حامي وي در اين دوران شير مادر است. هم چنين برخی نياز هاي ضروري بدن طفل تنها و تنها از طریق شیر مادر تامین می گردد. (breastmilk/benefits.asp) به علاوه، تحقيقات نشان دهنده اين مطلب است كه سرطان تخمدان در ميان زناني كه بيست و چهار ماه شير مي دهند تا يك سوم كاهش می یابد. (Obstet Gynecol 1994 Nov; 84(5): 760-764) این همان مطلبی است که قرآن کریم به آنان تصریح داشته است.
توافق تشریعات قرآنی با دستاوردهای علمی را می توان در حرمت شرب خمر حتی به مقدار اندک و غیر مست کننده آن (مائده/ 90)، حرمت هم جنس بازی (نمل/ 54 ـ 55 و عنکبوت/ 28ـ29)، تأکید بر ثبت اسناد (بقره/ 282) و… مشاهده نمود. (ر.ک: www.kaheel7.com)
پنجم) جامعيت قوانين قرآن
در این بخش از نوشتار جامعیت قوانین قرآن از دو جهت بررسی می شود؛
اول: جامعیت نسبت به تمامی ابعاد وجودی انسان و نیازهای وی؛
قوانين بشري تنها به سه جنبه شخصي، اجتماعي و محیطی انسان نظر داشته و قوانين را بر مبناي همين سه جنبه پايه ريزي نموده است، در حالي كه انسان علاوه بر سه جنبه مذكور، جنبه الهي نيز دارد. به عبارت ديگر، یکی از ابعاد انسان بعد ارتباطي انسان با خداي متعال می باشد و بالطبع، هنگام قانون گذاري لازم است كه به اين جنبه انسان نيز توجه ويژه شده و قوانيني با توجه به همه اين ابعاد، كامل و جامع عرضه گردد.
آيت الله معرفت(ره) معتقدند اين عقايد شخص مسلمان است كه به رفتار وي در رابطه با شخص خود و هم چنين در رابطه وي با اجتماع جهت مي دهد. به عنوان مثال علاقه شخص به وطنش به مقدار ارتباط وطن با اسلام است و اين اسلام است كه ميزان و چگونگي وطن دوستي مردم را جهت دهي می نماید، اين حقيقت را مي توان از آيه كريمه زير استفاده نمود:
(لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ «هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز بازپسين بياورند، نمى يابى كه با كسانى كه با خدا و فرستاده اش به شدت مخالفت ورزند، دوستى كنند، و گرچه پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا خاندانشان باشند. اينان اند كه خدا ايمان را در دل هايشان نوشته و با روحى از (جانب) خود آنان را تأييد كرد و آنان را در بوستان هاى (بهشتى) وارد مى كند كه نهرها از زير [درختان]ش روان است، درحالى كه در آن جا ماندگارند. خدا از آنان خشنود است و آنان (نيز) از او خشنودند؛ آنان حزب خدا هستند؛ آگاه باشيد در واقع فقط حزب خدا رستگارند!». (مجادله/ 22)
بنا بر اين ناديده گرفتن اين بعد از شخصيت انسان باعث می گردد تا قوانين تدوين شده نتوانند سعادت شخص را تضمين نموده و چه بسا مانع از رسيدن به سعادت وي نيز گردد (ر.ك: معرفت، التمهيد، 6/ 213ـ 218).
علامه جعفری نيز می نویسد: «قوانین الهی همان گونه که تنظیم زندگی اجتماعی انسان ها را بر عهده گرفته است، تعلیم و تربیت های اخلاقی و عرفانی مثبت را هم هدف گیری نموده است و این یک اصل کاملاً مسلم از مکتب اسلام است که حقوق، اقتصاد، اخلاق و فرهنگ در تمامی مظاهر و نمودهایش هماهنگ بوده و در وحدتی بسیار والا با یکدیگر منسجم می باشند، در صورتی که قوانین و مقرراتی که ساخته اطلاعات و تمایلات بشری است جز امکان پذیر ساختن زندگی دسته جمعی هدف دیگری منظور نکرده است» (قرآن نماد حیات معقول/ 148ـ149).
دوم: جامعیت نسبت به تمام زمان ها و مکان ها؛
قوانين قرآن محدود به زمان و مكان خاصي نبوده و هميشه كارآمد است. به راستي راز ماندگاری و کارآمدی قوانین اسلام و قرآن در چیست؟
«از خصوصیات اسلام است که اموری که به حسب احتیاج زمان تغییر می کنند، یعنی حاجت های متغیر را متصل کرده به حاجت های ثابت، یعنی هر حاجت متغیری را بسته است به یک حاجت ثابت. فقط مجتهد و متفقه می خواهد که این ارتباط را کشف کند و آنگاه دستور اسلام را بیان نماید. این همان قوه محرکه اسلام است.» (علامه مطهری، مجموعه آثار، 21/ 207) علامه مطهری پيرامون راز ماندگاری قوانین اسلام و قرآن افزوده اند: «مبتنی بودن احکام اسلامی بر یک سلسله مصالح و مفاسد به اصطلاح زمینی، یعنی مربوط به انسان که در دسترس کشف عقل و علم بشر است از یک طرف و سیستم قانون گذاری اسلام که به نحو قضایای حقیقیه است، یعنی حکم را روی عناوین کلیه برده است نه روی فرد، از طرف دیگر، این دو امکان زیادی به مجتهد می دهد که به حکم خود اسلام، در شرایط مختلف زمانی و مکانی فتواهای مختلف بدهد و در واقع کشف کند که چه چیزی در یک زمان حلال است و… چه چیزی حرام» (علامه مطهري، مجموعه آثار، 21/ 215)
ایشان در جای دیگر اضافه می نمایند در اسلام یک سری قوانین کنترل کننده و تعدیل کننده وجود دارد، از جمله قاعده نفی حرج (وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ)؛ «و در دين (اسلام) بر شما هيچ تنگنايى قرار نداد». (حج/ 78) این قواعد کنترلی و تعدیلی، سایر قوانین را در شرایط مختلف تغییر داده و تعدیل می نمایند، این هم عاملی است که نرمش و انعطاف بیشتری در قوانین اسلامی قرآنی را ایجاد کرده که در شرایط مختلف قابل اجرا هستند. (مطهري، همان/ 335)
بزرگ ترین شاهد بر کارآمدی قوانین قرآن و اسلام در شرایط و زمان های مختلف این است که اصول و قضایای ضروری اسلام مانند نماز و روزه و کلیات ابواب فقه مانند مالیات های شرعی که برای اداره اقتصاد جامعه مقرر شده است با کمال هماهنگی و استقلال و هویت در عقاید و احکام و تکالیف وحقوق در گذر تاریخ در جوامع اسلامی مشغول به فعالیت بوده و هستند. (ر.ک: جعفري، محمد تقي، قرآن نماد حیات معقول/ 260)
ششم) عرضه و نهادینه شدن قوانين قرآن در مدت بسیار كوتاه بیست و سه سال
قوانين بشر پس از گذشت قرن هاي متمادي از طريق آزمايش و خطا و با كسب تجربيات فراوان به وجود آمده اند. به عنوان مثال در زمان عرضه قرآن، تنها قانون نسبتا جامعي كه توسط بشر به وجود آمده بود قانون روم بود كه در مدت هزار و سيصد سال شكل گرفته بود. اين در حالي است كه قرآن قوانين جامع و كامل خود را تنها درمدت بيست و سه سال عرضه نمود. (معرفت، التمهيد، 6/ 218 به نقل از: ابوزيد، محمد، المعجزه الكبري/ 455)
قرآن کریم در این مدت، به عرضه قوانین اکتفا نکرد بلکه آن ها را به مرحله اجرا درآورده و قانون خود را در اجتماع نهادینه کرد به گونه ای که پس از گذشت قرن ها هم چنان در میان اقوام مسلمان جایگاه خود را حفظ کرده است. این امر خود جلوه دیگری از اعجاز قرآن است، چرا که نهادینه کردن قوانین جدید و تبدیل آن به یک فرهنگ عمومی در مدت بیست و سه سال امری خارق العاده به شمار می رود. خلاصه این که عرضه این قوانین با ویژگی های منحصر به فرد در مدت بیست وسه سال امری خارق العاده است و تبدیل آن به یک فرهنگ عمومی بر خارق العاده بودن آن می افزاید.
با نگاهی به سیر نزول قرآن می توان رمز تأثیر گذاری و نهادینه شدن تشریعات قرآن را کشف کرد. قرآن کریم در فرایندی هوشمندانه ابتدا زمینه ها و پیش نیاز های لازم را در ظاهری ملایم و زیبا به اجتماع ایجاد می نماید و سپس قوانین را به تدریج و در سیری منطقی عرضه می دارد.
قرآن کریم در اولین سوره نازل شده به اثبات حق انحصاری ربوبیت و تدبیر برای خدا می پردازد: (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ) (علق/ 1ـ5) در سوره بعد رسالت پیامبر از جانب خدا را بیان می کند: (إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شَاهِداً عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولاً) (مزمل/ 15) و در سوره پنجم به رابطه انسان و پروردگار اشاره می کند و می آموزد که هدایت را باید از او خواست: (إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ) (حمد/ 5ـ 6)
در سوره هفتم نيز به کسانی که از خدا راه مستقیم را طلب کرده اند قرآن را به عنوان منشور هدایت، اين گونه معرفی می کند: (فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ) (تکویر/ 26ـ29) و نهایتاً در سوره هشتم شاهد عرضه اولین تشریع عمومی هستیم: (قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى): (اعلی/ 14ـ15). نماز، توجه به پیمان انسان با خدا و تکرار میثاق با اوست. این میثاق عبارت است از میثاق بندگی و استعانت و طلب هدایت که در سوره حمد به آن اشاره شده است، از همین رو نماز بر سایر تشریعات مقدم شده است. در ادامه بارها و بارها بر نماز تأکید می کند و آن را باز دارنده از کارهای زشت و ناپسند معرفی می کند (عنکبوت/ 45)
این روش آن قدر موثر بود که در نهایت، اثر نماز، بر پیشانی مومنین نقش بست: (تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)؛ «آنان را ركوع كنان [و] سجده كنان مى بينى، درحالى كه بخشش و خشنودى اى از خدا مى جويند؛ نشانه ى آنان در چهره هايشان از اثر سجده [نمايان ] است». (فتح/ 29)
در سوره های مکی تشریع صریح و الزام آوری نیست و هرچه بیان شده است، مانند نماز و زکات، جنبه استحبابی دارند.
بنا بر روایت امام صادق(علیه السلام) آنچه در مکه بیان شده بود تنها ادب و موعظه و تعلیم بود و نهی ها نیز نهی خفیف و خالی از هر گونه وعید بود و جهنم تنها به مشرکان اختصاص داشت (كليني، اصول کافی،2/30ـ31). پس دو ثلث اول قرآن به زمینه سازی و آماده کردن فکر و روح مخاطبین جهت پذیرش تشریعات آتی پرداخته است.
تشریعات قرآن در مدینه نیز یک سیر منطقی را دنبال می کند. به عنوان مثال در تحریم شرب خمر، اين گونه شاهد تشریع گام به گام هستیم؛ در سوره هفتادم خمر را در مقابل رزق نیکو قرار می دهد (نحل/ 67)؛ در سوره هشتاد و هفتم مقایسه ای بین آثار سوء فراوان و منافع قلیل خمر دارد (بقره/ 219)؛ در سوره نود و دوم نماز در حال مستی را تحریم می کند (نساء/ 92) و نهایتاً در سوره صد و سیزدهم خمر را بطورکلی تحریم می کند (مائده/ 90). گویی قرآن کریم دست اجتماع را گرفته و آرام آرام به سوی مطلوب راهنمایی می کند. این شیوه تحریم آن قدر مؤثر بود که در روایت آمده است مردم با شنیدن آن، همه ظرف های خمر را واژگون کردند به گونه ای که تا مدت ها در کوچه های مدینه بوی خمر پیچیده بود. (سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن، الدر المنثور، 2/ 316).
هفتم و هشتم) عرضه تشريعات قرآني بر زبان شخصي درس ناخوانده، بدون زمينه و شرايط لازم
ارائه مجموعه اي از قوانين منسجم و جامع، نيازمند سال ها تحصيل و تحقيق و مطالعه است ولي به گواهي تاريخ، پيامبر اسلام(ص) شخصيتي درس ناخوانده بود و اين قوانين مترقی بدون هیچ گونه پيش زمينه مطالعاتي بر زبان ایشان جاری شد كه امري خارق عادت به شمار مي رود.
از طرف ديگر، سرزمين حجاز سرزميني دور از تمدن بود و امكان تحصيل و تحقيق را منتفي مي نمود.
به علاوه پیامبر گرامی اسلام در زمان ارایه قرآن دائماً گرفتار انواع تهدید و تحریم و جنگ و نفاق در میان امت بوده و بسیاری از عمر شریف خود را صرف به سامان رساندن این مشکلات می نمودند و طبیعتاً فرصت کافی برای تحصیل و تحقیق در مورد سایر قوانین را نداشته اند.
نويسنده مصري محمد ابو زيد صاحب كتاب «المعجزة الكبري» مي نويسد: قوانين روم پس از گذشت هزار و سيصد سال تدوين شد در حالي كه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و قرآني را به همراه داشت كه در بر گيرنده روابط اجتماعي و تنظيم نظام فردي و اجتماعي انسان بود و هيچ مثل و مانندي براي اين قوانين وجود نداشت. اين در حالي بود كه وي در سرزميني دور از تمدن مبعوث شده بود و هيچ درسي را فرا نگرفته بود. (به نقل از: معرفت، التمهيد، 6/ 218)
از جهت ديگر، در عصر نزول قرآن هيچ مجموعه قانوني وجود نداشته است كه همه ويژگي های مذکور را دارا باشد، تا بتواند ـ فرضاً ـ به عنوان الگویی برای پیامبر(ص) قرار گیرد.
تنها قانون قابل توجه، قانون رايج در بين قوم يهود و هم چنين قانون روم باستان بوده است، اما با نگاهي گذرا به اين دو قانون فاصله آن ها با قوانين مترقي اسلام روشن می شود.
به عنوان مثال قوانين رايج در بين قوم يهود كاملاً نژاد پرستانه بود و قوم بني اسرائيل را بر ساير اقوام برتري مي داد (کتاب مقدس، عهد عتیق، سفر تثنيه، باب 14، آيه21 و باب 15، آيه3 و 12 و باب23، آيه 17). در اين قوانين حيوانات نيز همانند انسان ها حد داشتند (همان، سفر خروج، باب 21، آيه 28). در جامعه يهود بركت و غفران الهي قابل خريد و فروش بود و از واجبات تنها چند حكم انگشت شمار مانند وجوب پرداخت زكات به كاهنان باقي مانده بود (ر.ک: معرفت، التمهيد، 6/ 265).
قانون روم نيز برتري اي بر قوانين يهود نداشت، به عنوان نمونه قانون روم افراد را به سه دسته طبقه بندي كرده بود: طبقه اول) شهروند كامل كه از حقوق چهارگانه حق راي، اشتغال، ازدواج با فرد آزاد و حق تجارت برخوردار بود؛ طبقه دوم) شهروند بدون حق راي، كه از حق ازدواج برخوردار بود ولي از حق راي و تصدي شغل محروم بود؛ طبقه سوم) آزاد شدگان كه از حق راي برخوردار بودند ولي از حق ازدواج و تصدي شغل محروم. در حقوق روم همان گونه كه شخص بر اموال خويش اختيار داشت، پدر بر فرزند و هم چنين شوهر بر همسر خود اختيار داشت. مردان رومي براي اختيار همسر، زن مورد نظر را وزن كرده و به مقدار وزن او شمش برنزي مي پرداختند. زنا براي مردان جرم كوچكي بود ولي در مورد زن جرم بزرگي محسوب مي شد. ارباب مي توانست برده خود را بزند، زنداني كند، وادار سازد با درندگان در ميدان بجنگد، از گرسنگي او را تلف كند و يا با دست خود او را به قتل رساند، اعم از اين كه دليل داشته باشد يا نه و هيچ گونه نظارتي بر كار ارباب نبود. (ويل دورانت، تاريخ تمدن، 3/ 465ـ467).
خلاصه اينكه قوانين قرآن هيچ گونه سابقه ای در جوامع پيش از خود نداشته است و عرضه چنين قوانيني در آن منطقه بی بهره از دانش و فرهنگ از سوی شخصی درس ناخوانده خرق عادت و امری فوق بشری به شمار می آید.
مباني قانون گذاري قرآن
در اين مجال به برخي از مهم ترین مباني، پیش انگاره ها و اصول موضوعه قانون گذاري که در قرآن به آن اشاره شده است آورده مي شود تا سازگاري با عقل و فطرت، جامعيت و بی سابقه بودن قوانين قرآن بيشتر نمايان گردد.
الف) خدای متعال، حاکم و قانون گذار حقیقی
قرآن کریم در تبیین جایگاه خداوند در نظام هستي مي فرمايد: (لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَابَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَيُحِيطُونَ بِشَيْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ َالْأَرْضَ)؛ «آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، فقط از آنِ اوست. كيست آن كس كه در پيشگاهش، جز به رخصت او، شفاعت كند؟! آنچه در پيش رويشان (در آينده) و آنچه در پشت سرشان (در گذشته) است مى داند و به چيزى از علم او احاطه نمى يابند، جز به مقدارى [كه او] بخواهد. كرسي (علم و قدرت) او، آسمان ها و زمين را دَر بر گرفته و نگاه دارى آن دو بر او دشوار نيست» (بقره/ 255).
به اعتقاد علامه طباطبایی مراد از وسعت کرسی احاطه مقام سلطنت الهی یا همان مقام رُبوبیّت است. (طباطبايي، المیزان، 2/ 335 ـ 336)
قرآن در جای دیگر می فرماید: (أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ)؛ «آگاه باشيد كه آفرينش و فرمان (تدبير جهان)، تنها براى اوست؛ خجسته (و پايدار) است خدايى كه پروردگار جهانيان است». (اعراف/ 54)
حاکم اصلی جهان هستی خود ذات باری تعالی است، بنا براین لازم است قوانین در راستای تحقق خواسته های او وضع گردد. به عبارت دیگر، اگر قوانین در راستای تحقق احکام الهی باشند معتبرند وگرنه هیچ اعتباری ندارد، از همین روست که یعقوب(علیه السلام) پس از بیان دستورات لازم به فرزندانش متذکر می شود كه: (وَمَا أُغْنِي عَنكُم مِنَ اللَّهِ مِن شَيْ ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ)، «و هيچ چيزى را كه از طرف خدا (حتمى شده) است از شما دفع نمى كنم. حكم، جز براى خدا نيست». (یوسف/ 67)
ب) پروردگار، پشتوانه عمل به قوانین
(قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ)؛ «گفتيم: «همگى از آن فرو آييد! و اگر رهنمودى از طرف من براى شما آمد، پس كسانى كه از رهنمود من پيروى كنند، پس نه هيچ ترسى بر آنان است و نه آنان اندوهگين مى شوند»، (بقره/ 38)
به گفته مفسران این آیه اولین تشریعی است که پس از هبوط آدم به زمین صادر شد و کل دین را در دو جمله خلاصه کرده است که تا روز قیامت چیزی به آن دو جمله اضافه نمی شود. (طباطبايي، المیزان، 1/ 134)
از این آیه برداشت می شود که تشریعات دین از جانب باری تعالی صادر شده است و نافرمانی از آن ها موجب بیم و اندوه خواهد گشت. به عبارت دیگر خدای متعال پشتوانه قوانین دینی است و قیام علیه این قوانین در حقیقت قیام علیه خود خداوند بوده و عاقبتی جز اندوه و پشیمانی نخواهد داشت.
می توان گفت تشریعات دین بر مبنای میثاق طرفینی میان خدا و انسان استوار است، بنا بر این لازم است که انسان به تعهدات خود در قبال خدا وفا کند تا خدا نیز به عهد خود در مورد سعادت انسان وفا نماید، چرا كه در ادامه آیه چنين می خوانیم: (وَأَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ)؛ «و به پيمانم وفا كنيد، تا به پيمانتان وفا كنم» (بقره/40)، از همین روست که خداوند چنين وعده داده است كه فرجام نیکو از آن پرهیزگاران فرمان بردار و فرجام بد از آن سرکشان خواهد بود: (هذَا ذِكْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ مُتَّكِئِينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَشَرَابٍ وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ هذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ إِنَّ هذَا لَرِزْقُنَا مَالَهُ مِن نَفَادٍ هذَا وَإِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ)؛ «اين يادآورى است؛ و قطعاً براى خودنگه داران بازگشتى نيكوست. (همان) بوستان هاى ماندگار (بهشتى)، در حالى كه درها برايشان گشوده شده است؛ در آن جا (برتخت ها) تكيه كرده اند؛ در آن جا ميوه هاى فراوان و نوشيدنى فرا مى خوانند. و نزد آنان (همسران)چشم فرو هشته همسال اند. اين چيزى است كه براى روز حساب (بدان) وعده داده مى شويد. قطعاً، اين روزىِ ماست درحالى كه هيچ پايانى براى آن نيست. اين (پاداش پارسايان است)؛ و قطعاً براى طغيانگران بدترين بازگشت است». (ص/ 49ـ55)
ج) کرامت ذاتی انسان
(وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً)؛ «و به يقين، فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا، (بر مركب ها) سوار كرديم و آنان را از پاكيزه ها روزى داديم و ايشان را بر بسيارى از كسانى كه آفريديم، كاملاً برترى داديم». (اسراء/ 70)
«تكريم»، شرافتي است كه اختصاص به شخص تكريم شده داشته و ديگران در آن شريك نيستند و «تفضيل» شرافتي است كه ديگران نيز در آن شریکند لكن سهم شخص تفضيل شده از سايرين بيشتر است. هم چنين «بني آدم» شامل تمامي انسان ها اعم از مؤمن و كافر می گردد. تكريم بني آدم به واسطه عقل است كه اختصاص به انسان دارد و تفضيل وي در اين است كه هر شرافتي كه ساير موجودات دارند، حد اعلاي آن در انسان وجود دارد. (طباطبايي، الميزان، 13/ 156) می بینیم كه قرآن كريم چه جایگاه رفيعي را براي انسان فرض كرده است.
د) پذیرش حق تصرف انسان در پدیده های هستی
(وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً)؛ «و (منافع) آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است را، در حالى كه همگى از اوست، براى شما مسخر ساخت». (جاثيه/ 13)
در نگاه قرآن، آنچه در آسمان ها و زمین است مسخر او و تحت اراده او و در راستاي تأمین منافع او قرار داده شده است. (مكارم شيرازي، تفسير نمونه، 21/ 245) نه تنها انسان حق تصرف دارد بلکه آبادانی زمین نیز بر عهده انسان گذاشته شده است: (هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها)؛ «او شما را از زمين پديد آورد و سازندگى آن را به شما وا گذاشت». (هود/ 61) مراد از آباد کردن زمین تبدیل آن به حالتی است که بتواند در راستای رفع نیازهای انسان به کار آید. (طباطبايي، المیزان، 10/ 310)
هـ ) ممنوعیت سلب آزادی از انسان
آزادی و حق انتخاب انسان دائماً در آيات متعددي مورد تأکید قرآن قرار گرفته است: (ق/ 44؛ هود/28؛ عنكبوت/29 و…) تا آنجا که حتی در پذیرش اصل دین و به عبارت دیگر، در انتخاب سعادت ابدی یا گمراهی ابدی انسان را مختار می داند: (أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ)؛ «و آيا تو مردم را وا مى دارى تا اين كه مؤمن شوند؟!». (يونس/ 99)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در شأن نزول این آيه می فرمایند: روزي مسلمانان به پيامبر(ص) عرض كردند: اگر كساني كه بر آن ها قدرت داريد وادار به پذيرش اسلام نماييد، عدد و قدرت مسلمانان افزايش می یابد، آيه نازل شد و پاسخ داد كه من می خواهم آن ها با اختيار خود و بدون هيچ گونه اجباري ايمان آورند. (صدوق، محمد بن بابويه، عيون اخبار، 1/ 134) مضمون اين آيات به صراحت تهمت بدخواهاني كه می گویند اسلام دين شمشير است را رد می نماید.
البته نباید فراموش کرد که بين اين آيات و آياتي كه دلالت لزوم اطاعت از پيامبر(ص) و اولوالامر را دارند (نساء/ 59) تهافتي نيست، زيرا لزوم اطاعت در جايي است كه شخص اصل مسأله را با اختيار خود پذيرفته است و بالطبع بايد به لوازم آن نيز پايبند باشد.
نکته دیگر اين كه، ممکن است در برخی موارد یک آزادی با آزادی دیگر و یا مصالح دیگر تزاحم ایجاد کند که به حکم عقل ناچاریم از امری که اولویت کمتری دارد چشم پوشی کرده و موقتاً آن را کنار گذاریم. به عنوان مثال قرآن کریم بدون اجازه وارد شدن به خانه دیگران را ممنوع می داند. در این مورد ما دو آزادی داریم: نخست آزادی انسان در رفت آمد به مکان های مختلف؛ دوم آزادی انسان در انتخاب حریم خصوصی برای خود. این دو آزادی تا زمانی که تزاحمی برای یک دیگر ایجاد نکرده اند هر دو به قوت خود باقی اند، اما اگر در موردی با یک دیگر تزاحمی ایجاد کردند باید آن آزادی را مقدم دانست که مصالح و فواید بیشتری دارد. در این مورد اولاً بدیهی است که احترام به حریم خصوصی نسبت به حق رفت و آمد به آن مکان خاص، به مراتب اهمیت و فواید بیشتری دارد و ثانیاً از لحاظ زمانی صاحب خانه مقدم بوده است، پس به حکم عقل لازم است حق رفت آمد افراد در این مورد خاص سلب شود تا حق حریم خصوصی صاحب خانه پابرجا بماند: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا)؛ «اى كسانى كه ايمان آورديد! در خانه هايى غير از خانه هايتان وارد نشويد تا اين كه با دوستى رخصت طلبيد و بر اهل آن (خانه) سلام كنيد». (نور/ 27)
قرآن کریم در ادامه بیان می دارد تقدم حق حریم خصوصی بر حق ورود به آن مکان بی علت نبوده و از مصلحت بیشتری برخوردار است: (ذلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ)؛ «اين براى شما بهتر است؛ باشد كه شما متذكّر شويد».
و) تشدید قوانین با توجه به بالا رفتن جایگاه حقوقی و اجتماعی افراد
بر خلاف آنچه در نظام های پادشاهی و دیکتاتوری شاهد هستیم که خواص را فراتر قانون معرفی می کنند، قرآن کریم در رابطه با خواص و افرادی که از جایگاه اجتماعی بالاتری برخوردار هستند قوانین سخت تری وضع کرده است و برای نافرمانی از قوانین جزای سنگین تری تعیین کرده است. به عنوان مثال در مورد همسران پیامبر که از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار هستند می فرماید: (يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ)؛ «و هر كس اين [اعمال] را از روى تجاوز و ستم انجام دهد، پس به زودى او را در آتشى وارد مى كنيم (و مى سوزانيم)». (احزاب/ 30) هم چنین در مورد عدم راز داری دو زن که در جایگاه همسری پیامبر نشسته اند بسیار شدید برخورد می نماید و آن دو زن را به مقابله با خدا و جبرئیل و صالح مؤمنان و ملائکه فرا می خواند. (تحریم/ 3ـ4).
از همين ديدگاه است كه قرآن حتی در مورد شخص پیامبر که مقرب ترین انسان ها به خداست نیز تعبیرات بسیار شدیدی به کار می برد: (وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ)؛ «و اگر (بر فرض) برخى سخنان را به ما (به دروغ) نسبت مى داد، حتماً، با دست راست (قدرتمند)، او را گرفتار مى ساختيم، سپس رگ قلبش را مسلماً قطع مى كرديم». (حاقه/ 44 ـ 46)
علامه طباطبایی معتقد است این تعبیرات و تهدیدات تنها متوجه کسانی است که به جایگاه رسالت دست یافته اند، نه افراد عادی که بعضاً به خدای متعال دروغ می بندند، چرا که در خارج می بینیم بسیاری از مدعیان نبوت آمده اند و افترائات فراوانی را بر خدا بسته اند، لکن هیچ یک به چنین عقابی گرفتار نشده اند. (ر.ک: طباطبايي، المیزان، 19/ 405)
با توجه به اطاعت محض پیامبر اسلام از دستورات الهی این تهدیدات هیچ گاه عملی نشد، لکن در مورد بعضی از انبیاء شاهد عملی شدن برخی عقاب ها هستیم. مانند یونس(ع) که به واسطه ترک محل خدمت گرفتار عقاب الهی شد و مدتی در شکم ماهی حبس گردید. (انبیاء/ 87) به گفته دانشمندان، عقاب انبیاء به واسطه گناه یا سوء ظن داشتن آنان به خدا نیست بلکه تنها به واسطه ترک اولی است. ترک اولی برای افراد عادی نه خطاست و نه عقابی دارد، لکن برای کسانی که به مقام نبوت می رسند حتی ترک اولی نیز پیگرد خواهد داشت. (ر.ک: معرفت، التمهید، 3/ 458)
ز) نفی برتری های قومی و نژادی
(يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ)؛ «اى مردم! در واقع، ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را نژادها و قبيله هايى قرار داديم تا يك ديگر را بشناسيد؛ در حقيقت، ارجمندترين شما نزد خدا خودنگه دارترين شماست؛ به راستى كه خدا داناى آگاه است». (حجرات/ 13)
در سبب نزول این آیه ذکر شده است هنگامی که پیامبر در روز فتح مکه بلال را برای اذان به بالای کعبه فرستاد برخی گفتند: آیا محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) جز این کلاغ سیاه را نیافته است که موذن خود سازد؟ در این هنگام این آیه نازل شد و مسلمانان را از نگاه تبعیض آمیز به نژادهای مختلف باز داشت (طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البیان، 9/ 204).
سبب نزول های دیگری نیز برای آیه ذکر شده است که همگی به رفتار تبعیض گونه برخی افراد نسبت به نژادهای مختلف اشاره دارد (طبرسي، فضل بن حسن، همان).
ح) تقدم اخلاق بر اجرای احکام حقوقی و کیفری
قرآن کریم ضمن معتبر دانستن حقوق افراد، آنان را دعوت به حل و فصل مسالمت آمیز مشکلات می نماید: (وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الظَّالِمِينَ)؛ «و كيفر بدى، (مجازات) بدى همانند آن است؛ و هر كس ببخشد و اصلاح نمايد، پس پاداش او بر خداست؛ [چرا ] كه او ستمكاران را دوست ندارد». (شوری/ 40)
قرآن کریم در ادامه تاکید می کند که تقدم اخلاق بر حقوق به معنی نادیده گرفتن و یا پایمال کردن حق مظلوم نیست: (وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ مَا عَلَيْهِم مِن سَبِيلٍ)؛ «و هركس كه بعد از ستم (ديدگى)اش يارى جويد (تا آن را دفع كند)، پس آنان هيچ راهى (براى ايراد) بر ايشان نيست». (شوری/ 41)
قرآن کریم نه تنها مردم را به اخلاق و گذشت فرا می خواند بلکه آن را بر اجرای احکام حقوقی مقدم می دارد. به عنوان نمونه قرآن صلح را بر جنگ مقدم دانسته و حتی پس از نبرد نیز مؤمنان را مجددا به صلح فرمان می دهد و در همان حال از صلح و برادری صحبت به میان می آورد: (وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي ءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ)؛ «و اگر دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ (و نزاع) پرداختند، پس ميان آن دو صلح برقرار كنيد و اگر يكى از آن دو بر ديگرى ستم (و تجاوز) كند، پس با آن كسى كه ستم مى كند، بجنگيد، تا به فرمان خدا بازگردد و اگر بازگشت، پس در ميان آن دو عادلانه صلح برقرار سازيد و دادگرى كنيد، [چرا] كه خدا دادگران را دوست مى دارد. مؤمنان فقط برادران يك ديگرند، پس ميان دو برادرتان (هنگامى كه اختلاف كردند) صلح برقرار كنيد و خودتان را از [عذاب ] خدا حفظ كنيد باشد كه شما (مشمول) رحمت شويد». (حجرات/ 9ـ10)
این آیه جلوه ای از شگفتی بیانی قرآن است، زیرا امر نا ملایم قتال را بین دو امر ملایم و زیبا یعنی صلح قرار داده است. و در کنار چهار کلمه نا ملایم، ده کلمه ملایم را به كار برده است.
نمونه های تقدم اخلاق بر اجرای قوانین حقوقی و کیفری در قرآن فراوان است. در آيه اي سازش بین زن و مرد و گذشت از حق را بهتر از جدایی معرفی می کند: (نساء/ 128) و در جایی، در مورد اهل کتاب که عهد شکنی کرده و به تحریف کلام الهی پرداخته اند به پيامبر سفارش مي كند كه از آنان در گذر و چشم پوشی کن که خدا نیکوکاران را دوست دارد. (مائده/13) و حتی نسبت به مشرکی که از پیامبر پناه می خواهد می فرماید به وی پناه بده و وی را به مکان امنش برسان (توبه/ 6) و… .
ط) وضع قوانین در راستای تحقق قسط و عدل
علامه طباطبايي در تفسير آيه ذيل مي فرمايد:
(لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)؛ «به يقين فرستادگانمان را با دليل هاى روشن (معجزه آسا) فرستاديم، و همراه آنان كتاب (الهى) و ترازو را فرو فرستاديم تا مردم به دادگرى برخيزند». (حدید/ 25)
مراد از کتاب، دستوراتی است که در قالب وحی ارسال شده است نتیجه سه امر مذکور قیام مردم به قسط است. یعنی غرض نهایی این است که مردم با عدل خو گرفته و عدالت در جامعه نهادینه گردد. (ر.ک: طباطبايي، المیزان، 19/ 172)
دعوت به تحقق عدالت و پرهیز از تجاوز از حدود بارها مورد تاکید قرآن قرار گرفته است از جمله: (يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! قيام كنندگان براى خدا، [و] گواهى دهندگان به دادگرى باشيد؛ و البته كينه ورزى گروهى، شما را وا ندارد بر اين كه عدالت نكنيد؛ عدالت كنيد! كه آن به خود نگه دارى نزديك تر است؛ و [خودتان را] از [عذاب ] خدا حفظ كنيد؛ كه خدا به آنچه مى كنيد آگاه است». (مائده/ 8). همچنین: (بقره/ 190؛ نساء/ 3؛ نحل/ 90 و …)
ی) تكليف، تابع توانايي
قرآن تکلیف هر شخص را تابعی از توانایی های وی می داند و مي فرمايد:
(لاَتُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا)؛ «هيچ كس جز به اندازه توانايى اش، تكليف نمى شود». (بقره/ 233)؛ همچنين: بقره/286؛ انعام/152؛ اعراف/ 42؛ مومنون/ 62.
فقها از آيه فوق استفاده نموده اند كه اگر اداي واجب از توانايي مكلف خارج باشد، وجوب آن برداشته می شود. به عنوان مثال، شيخ طوسي با استناد به اين آيه، ذمّه فقير را از پرداخت جزيه معاف می داند. (طوسي، محمد بن حسن، الخلاف، 5/ 547)
این قانون و قوانین مشابه در حقیقت کنترل کننده سایر قوانین هستند و هر قانونی می بایست از کانال آن گذر کرده و با توجه به توانایی هر شخصی تعدیل گردد، از همین روست که تشریعات الهی در صورت عدم توانایی شخص تغییر یافته و یا از وجوب می افتد، اين حقيقت با عباراتي چون: الاّ من اُکره؛ من کان مریضا؛ الاّ ما اضطُررتم و… بيان گرديده است.
قاعده فوق نه تنها در امور شخصی بلکه در حوزه اجتماعی نیز جریان دارد. به عنوان مثال لزوم جهاد که سرپیچی از آن جزء بزرگترین گناهان محسوب می شود نیز تابع توانایی افراد می باشد: (لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَلاَ عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ)؛ «بر كم توانان و بر بيماران و بر كسانى كه چيزى را نمى يابند كه (در راه جهاد) مصرف كنند، هيچ تنگى (و تكليفى) نيست، هنگامى كه براى خدا و فرستاده اش خيرخواهى كنند؛ بر نيكوكاران هيچ راه (مؤاخذه اى) نيست؛ و خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است. و (نيز تكليفى نيست) بر كسانى كه وقتى نزد تو آمدند تا سوارشان كنى، گفتى: «چيزى نمى يابم كه شما را بر آن سوار كنم.» (آنان) روى برتافتند، در حالى كه در اثر اندوه، اشك از چشمانشان سرازير مى شد، به خاطر اين كه چيزى نمى يابند كه (در راه خدا) مصرف كنند. راه (مؤاخذه)، تنها بر كسانى است كه از تو رخصت مى خواهند، در حالى كه آنان توانگرند، (آنان) راضى شدند به اين كه با (خانه) نشستگان باشند». (توبه/ 91ـ93)
ک) تنبیه، تابع اتمام حجت
(وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً)؛ «و (ما) عذاب كننده نيستيم، تا اين كه فرستاده اى برانگيزيم». (اسراء/ 15)
دانشمندان با استدلال به اين آيه اصل برائت را ثابت نموده اند. امام خميني(ره) می فرماید: اگر مكلف با تمام توان به دنبال وظيفه شرعي خود برود و چيزي نيابد، بدون شك مشمول آيه شريفه «ما كنا معذبين…» خواهد شد و بازخواستي نخواهد داشت. (موسوي خميني، سيد روح الله، تهذيب الاصول،2/ 207).
فيض كاشاني نيز نوعي از كفر را «كفر جهالت» معرفي كرده و مي گويد: «هر كه از امور دينيه و مسائل شرعيه ضروريه به او نرسيده باشد يا آن را نفهميده باشد از اين كفر او را بهره اي باشد… و عذاب هيچ صنف از كافران سبك تر از عذاب اين قوم نباشد… بلكه بسا باشد كه ايشان را اصلا عذابي نباشد، چنان كه حق تعالي می فرماید: ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا». (فيض كاشاني، محمد حسن، رسائل، 1/ 35)
ل) مسئول بودن انسان در قبال رفتار خود و جامعه
(وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ)؛ «و هر انسانى فالِ (نيك و بد و عمل) او را بر گردنش بسته ايم». (اسراء/ 13)
عبارت «به گردن آويختن» كنايه از جدايي ناپذير بودن است، زيرا گردن عضو جدا ناپذير انسان به حساب مي آيد و بدون آن انسان از بين خواهد رفت. مراد از طائري كه همراه جداناپذير انسان است، همان عمل اوست. آيه در صدد بيان اين مطلب است كه: هر عملي وابسته به عاملش بوده و خير و شر و نفع و ضرر آن، به خود او بر می گردد و هرگز از او جدا نخواهد شد. (طباطبايي، الميزان، 13/ 55)
از نظر قرآن انسان نه تنها در قبال رفتار خود مسئول است بلکه در قبال رفتار جامعه نیز مسئولیت دارد: (وَتَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ)؛ «و هر امّتى را به زانو نشسته مى بينى، هر امتى به سوى نامه ى (اعمال) خود فراخوانده مى شود؛ (و به آنها گفته مى شود:) امروز آنچه را انجام مى داديد جزا داده مى شويد». (جاثیه/ 28)
علامه طباطبایی ذیل آیه می فرمایند: از ظاهر آیه استفاده می شود که در روز قیامت علاوه بر نامه عملی که فرد فرد انسان ها دارند، هر امتی هم نامه عمل مخصوص به خود را دارد. (طباطبايي، المیزان، 18/ 177) از همین روست که قرآن در جایی مردم را نسبت به فتنه ای که تنها دامنگیر ظالمان نیست هشدار می دهد (انفال/ 25) و در جای دیگر، کشتن شتر صالح را به کل افراد قوم نسبت می دهد و همه را مستحق عذاب می داند با آنکه کشنده شتر تنها یک فرد بود. (شمس/12ـ14) همچنین نقض میثاق و قتل انبیا را با صیغه جمع به قوم یهود نسبت می دهد. (نساء/ 155). همه این موارد نشان از مسئولیت تک تک افراد جامعه نسبت به اجتماع دارد. البته همان گونه که گذشت مسئولیت هر فرد تابع توانایی وی است، بنا براین افراد جامعه به اندازه قدرت و توانایی خود مسئول خواهند بود و اگر شخصی هیچ گونه توانایی نداشته باشد، هيچ مسئولیتی نخواهد داشت.
م) عدم مسئولیت فرد خطا کار نسبت به خطای دیگر افراد
(وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً)؛ «و (ما) عذاب كننده (ى كسى) نيستيم، تا اين كه فرستاده اى برانگيزيم». (اسراء/ 15)
بسا گمراهی است که پندار شود مسئوليت گمراهي گمراهان برعهده پيشوايان ايشان است و يا مسئوليت اشتباهات مقلدين بر عهده نياكان ايشان است. هنگامی که در جامعه وِزری اتفاق افتد، آنکه پایه گذار وِزر بوده، به علت پایه گذاری و آنکه به پیروی کور کورانه پرداخته به علت پیروی کورکورانه و آن که چنین وِزری را دیده ولی سکوت کرده به علت سکوت بازخواست خواهند شد. (ر.ک: طباطبايي، المیزان، 13/ 57)
محقق كركي با استدلال به اين آيه شريفه نتيجه گرفته است آنچه عبد بدون اذن مولا تلف مي كند، بر عهده خود او بوده و چيزي بر گردن مولا نخواهد بود. (محقق ثاني، علي بن حسين، جامع المقاصد، 6/ 10)
ن) لزوم بكارگيري خرد جمعي
(وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ)؛ «همه ى اين [ها] گناهش نزد پروردگارت ناخوشايند است». (شوري/ 38)
«شور العسل» به معني استخراج عسل از كندو است و تشاور، مشاوره و مشورت به معناي استخراج راي صحيح از طريق مراجعه به ديگران است (راغب اصفهاني، مفردات). آيه شريفه در توصيف مومنين مي فرمايد: آنان در راستاي تعالي و پيشرفت، با يك ديگر رايزني كرده و بر مبناي بهترين ايده، رفتار خود را پايه ريزي مي نمايند. (ر.ک: طباطبايي، الميزان، 18/ 63) به عبارت دیگر، مشورت و اهتمام به آن از ویژگی های اهل ایمان است و نظام اجتماعی آنان متکی بر مشورت می باشد. در اهميت و لزوم مشورت همين بس كه در ميان نماز و انفاق قرار گرفته است كه از پر تأكيد ترين فرايض قرآنی به شمار مي آيند.
از اضافه «امر» به ضمیر «هم» برداشت می شود که جایگاه مشورت در محدوده اموری است که برعهده مومنین گزارده شده است و نه همه امور. به عبارت دیگر، مشورت تنها در جایی است که از جانب شارع قانونی ارایه نشده باشد ـ امور اجرایی و شناسایی موضوعات ـ و شامل اصل تشریع احکام نمی شود، چراکه همه احکام مورد نیاز مردم از جانب شارع به نحو خاص و یا عام تبیین شده است و هیچ کمبودی در کار نیست. تفصیل مطلب را باید در کتب اصول فقه جستجو کرد. (ر.ک: مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، 20/ 463)
دو نمونه از تشريعات قرآنی
در پايان، دو نمونه از قوانين مترقي قرآن اجمالاً مورد تحليل قرار مي گيرد تا فوق العاده بودن آن به شكل ملموس تري روشن گردد؛
1ـ قانون قصاص
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِن رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ، وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، (حكمِ) قصاص درباره كشتگان بر شما مقرر شده است: آزاد عوض آزاد، و بنده عوض بنده، و زن عوض زن؛ و كسى كه از برادر (دينى) او، چيزى (از قصاص) به او بخشيده شود، پس (راه) پسنديده در پيش گيرد و به نيكى [خون بها] را به او بپردازد؛ اين، تخفيف و رحمتى از طرف پروردگارتان است؛ و كسى كه بعد از آن تجاوز كند، پس عذابى دردناك برايش خواهد بود، و اى خردمندان! براى شما در قصاص، زندگانى است، تا شايد شما خود نگه دار باشيد». (بقره/ 178ـ179) در این آیه شریفه شاهد وجود ویژگی ها و رعایت اصول و مبانی ذيل هستیم:
این حکم قرآنی کاملاً با عقل سازگاری دارد. اصولاً روی سخن قرآن در این آیه با خردمندان است چرا كه اين گونه خطاب نموده است:
(يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ) و مسأله را به گونه ای بیان می کند که هر فرد خردمندی آن را تصدیق می کند. قرآن کریم بیان می کند که اجرای قانون قصاص ضامن بقای حیات است و فایده وجود چنین قانونی را پرهیزگار شدن آنان معرفی می کند: (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
امام سجاد(علیه السلام) در تفسیر آیه می فرمایند: این حکم هم موجب حیات کسی است که قصد جانش شده و هم موجب حیات کسی که قصد جان دیگری را دارد و هم موجب بقای حیات کل جامعه است، زیرا با وجود چنین عاقبتی هیچ کس جرأت انجام قتل را پیدا نمی کند. (طبرسي، ابومنصور، الاحتجاج، 2/ 319).
از کلام امام می توان برداشت کرد که اثر مهم قانون قصاص بازدارندگی آن است. به عبارت دیگر، در صورتی که همه افراد جامعه بدانند که این قانون به طور کامل و دقیق اجرا می گردد و راه گریزی از آن نیست، هیچ کس به سراغ چنین جنایتی نمی رود و بالطبع هرگز نوبت به قصاص نمی رسد، هر چند همیشه گروه اندک کم خردی یافت می شوند که بدون توجه به عاقبت کار به جنایت بپردازند لکن وجود برخی افراد سرکش به معنی بی اثر بودن حکم نیست، چرا که این حکم در صورت اجرای دقیق و بدون نقص آن نسبت به غالب افراد جامعه از بازدارندگی لازم برخوردار خواهد بود. خلاصه این که در مقام تزاحم بین بقای حیات یک قاتل و بقای حیات کل افراد جامعه از جمله کسی که بدون وجود چنین قانونی تبدیل به قاتل می شود، عقل بی گمان دومی را مقدم می دارد.
این تشریع با فطرت انسانی کاملا سازگار است، چرا که در ضمن بیان حکم، هرگز از رعايت جانب مروت و برادري غافل نشده است و قاتل را به عنوان برادر معرفي می نماید: (فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ).
از جهت دیگر، با توجه به اين كه فطرت بشري بيش از آن كه با قتل و موت آشنا باشد با حيات و عفو آشناست، قرآن هنگامي كه مي خواهد از قتل صحبت كند از آوردن لفظ مستقيم قتل اجتناب نموده و از واژه قصاص استفاده نموده كه از ريشه «قصّ» به معناي پي گيري مشتق شده است (مفردات). عرب به انتهای رستنگاه مو «قصاص» ـ به کسر و رفع و فتح قاف ـ گوید زیرا رویش مو به آن قسمت منتهی می شود (مجمع البحرین).
از جهت دیگر، در این آيه شريفه تنها يك كلمه ـ قتل ـ با بار معنايي منفي وجود دارد و همان گونه که اشاره شد لفظ «قصاص» هیچ بار معنایی مثبت یا منفی ندارد. در مقابل هفت كلمه با بار معنايي مثبت در اين آيه به كار رفته است كه عبارتند از: عفو، اخيه، معروف، احسان، تخفيف، رحمت و حيات. به اين هفت كلمه اضافه نماييد سه كلمه منفي موجود در فراز ذيل را كه به دليل سياق منفي فراز، بار معنايي مثبت پيدا می کنند: (فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ) مراد از «تعدّی» اموری از قبیل قتل پس از عفو، زياده روي در اجرای قصاص، قصاص ديگري به جاي قاتل و امثال آن است (طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، 1/ 480) خلاصه اين كه فراز فوق در مقام حمايت از حقوق قصاص شونده بوده و معناي مثبتي را افاده مي نمايند. مشاهده مي شود كه تنها در مقابل يك كلمه با بار معنایی منفي، ده كلمه با بار معنايي مثبت ذکر شده است.
از سوي دیگر، با مقایسه ای بین این قانون قرآنی و آنچه در زمان جاهلیت اتفاق می افتاد برتری قانون قرآن و بی سابقه بودن آن کاملا روشن می گردد. مردم عصر جاهلیت ملتزم به قصاص شخص قاتل نبودند و اگر قاتل از لحاظ شرافت در درجه پایینی قرار داشت به جای او، شخص شریفی از قبیله وی را قصاص می کردند تا به این ترتیب بر عظمت قبیله خود بیفزایند. (سيوطي، جلال الدين، الدرالمنثور، 4/181) اهل جاهلیت حتی پس از مصالحه بر دیه، اگر به قاتل دست می یافتند می توانستند وی را به قتل رسانده و دیه اخذ شده را عودت دهند (سيوطي، الدرالمنثور، 1/ 173) از همه بالا تر اين كه آنان ملتزم به توافق جرم و جزاء از لحاظ عدد نبودند و دیده می شد که گاه در ازای قتل یک نفر ده نفر از قبیله قاتل را از دم تیغ می گذراندند (مغنيه، محمد جواد، الکاشف، 1/ 275).
قوانین قوم یهود نیز علاوه بر نژادپرستانه بودن، به مثل قانون قرآن كامل نبود، زیرا در قانون یهود چیزی به نام دیه وجود نداشت و ولی دم تنها بین قصاص یا عفو اختیار داشت. (طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البیان، 3/ 308) در حالی که به گفته مفسران این فراز از آیه اشاره به حکم دیه دارد: (عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِن رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ) (طبرسی، مجمع البیان، 1/ 480).
در این قانون قرآنی، مبانی تشریع نیز کاملا مشهود است از جمله این که خداوند را پشتوانه عمل به این قانون معرفی نموده است: (فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ)؛ کرامت ذاتی انسان را رعایت کرده است، آنجا که مخاطبین را با عنوان خردمندان خطاب می کند و این حکم را مایه حیات آنان برمی شمرد؛ این قانون را در راستای پاسداری از بزرگترین حق انسان یعنی حق حیات معرفی می کند؛ تقدم اخلاق بر اجرای حکم کیفری نیز در این تشریع به چشم می خورد آنجا که از قاتل با عنوان برادر یاد می کند و سخن از عفو و گذشت به میان می آورد؛ از جهت دیگر، این تشریع عدالت کامل را مد نظر داشته است زیرا اولاً در اجرای حکم دستور به رعایت تساوی بین جرم و جزا دارد: «الحر بالحر…» و ثانیاً نسبت به تجاوز از حد هشدار می دهد.
مسئول بودن انسان نسبت به رفتار خود و جامعه نیز در این قانون در نظر گرفته شده است، زیرا علت برخورد با قاتل را بقای حیات اجتماع معرفی می کند و این به دان معناست که قاتل علاوه بر جرم شخصی جرم عمومی نیز مرتکب شده است که اگر با آن برخورد نشود به فساد جامعه منتهی می گردد و در نهایت عدم کیفر دیگری، به جای فرد خطا کار نیز در آیه اشاره شده است: (فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذلِكَ) مفسران یکی از مصادیق را قصاص دیگری به جای قاتل بیان کرده اند. ( مجمع البيان، 1/ 480)
2ـ قوانين قرآن در مورد اموال يتيم
خداوند می فرماید: «و اموال يتيمان را به آنان بدهيد و (مال) پليد را با (مال) پاكِ [نيكو] عوض نَكنيد و اموالِ آنان را همراه اموالتان نخوريد؛ [چرا] كه اين گناهى بزرگ است!، و اگر مى ترسيد كه دادگرى را در (مورد ازدواج دختران) يتيم رعايت نكنيد، پس آنچه از زنان، دل خواهتان است، دو دو و (يا) سه سه و (يا) چهار چهار، به زنى بگيريد؛ و اگر مى ترسيد عدالت را رعايت نكنيد، پس (به) يك (همسر)، يا آنچه (از كنيزان) مالك شده ايد، (اكتفا كنيد.) اين [كار] به (عيال وار نشدن و ستم نكردن و) منحرف نشدن نزديك تر است، و مَهريه هاى زنان را (به عنوان هديه يا) بدهى به آنان بپردازيد؛ و اگر به ميل خودشان چيزى از آن را به شما [ببخشند]، آن را گوارا (و پاك و) دل چسب بخوريد، اموالتان را، كه خدا (وسيله ى) قِوامِ (زندگى) شما قرار داده، به سبك سران ندهيد؛ و[لى ] از (فوايد) آن، به آنها روزى دهيد و لباس بر آنان بپوشانيد و با آنان سخنى پسنديده بگوييد، و يتيمان را بيازماييد تا وقتى به (سن) ازدواج برسند؛ پس اگر از آنان هدايت (و رشد فكرى و تجربى) يافتيد، پس اموالشان را به آنان بدهيد و آن را [از بيم آن كه مبادا] بزرگ شوند، با زياده روى و شتاب نخوريد. و هر كس كه توانگر است، پس بايد (از گرفتن اُجرت سرپرستى) خوددارى كند؛ و كسى كه نيازمند است، پس به طور پسنديده (مطابق عرف از آن مال) بخورد. و هر گاه كه اموالشان را به آنان بازمى گردانيد، پس بر ايشان گواه بگيريد؛ و حساب رسىِ خدا كافى است، براى مردان، از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان (آنان) بر جاى گذاشته اند، سهمى است؛ و براى زنان (نيز) از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان (آنان) بر جاى گذاشته اند، سهمى است؛ چه آن [ميراث] كم باشد يا زياد؛ [در حالى كه اين] سهمى تعيين شده است، و اگر هنگام تقسيم (ارث)، نزديكان و يتيمان و بينوايان حاضر شدند، پس [چيزى ] از آن به آنها روزى دهيد؛ و با آنان سخنى پسنديده بگوييد، و كسانى كه اگر (بر فرض) نسل كم توانى بعد از خودشان بر جاى گذارند، بر (آينده ى) آنان مى ترسند، بايد (از ستم در باره ى يتيمان مردم نيز) بهراسند؛ پس بايد خودشان را از (عذاب) خدا حفظ كنند، و بايد سخنى استوار گويند،در حقيقت كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند، جز اين نيست كه آتشى در درونشان مى خورند. و به زودى در شعله ى فروزان (آتش) در آيند [و بسوزند]». (نساء/ 2ـ10)
اين آيات بيان كننده توصيه هاي شديدي است در مورد آن چه كه عرب جاهلي در مورد اموال يتيمان انجام مي داد. قرآن اين گونه رفتار هاي ستم آلود را از بين برد و به صراحت هشدار داد كه
اموال يتيم را مي بايست به او تحويل داد، (وَآتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ)؛
اموال نامرغوب خود را با اموال مرغوب آنان جابجا ننماييد، (وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ)؛
اموال يتيم را داخل در اموال خود نكنيد؛ (وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ).
آيت الله معرفت(ره) می فرمایند: اين خطابات متوجه عرب جاهلي بوده است كه عادت داشته است كه به اموال يتيمان دست درازي نموده و يا اين كه در آن دخل و تصرف نمايند تا منفعتي را براي خود به دست آورند. (معرفت، التمهيد، 6/ 262)
تا اين جا حكم قانوني مسأله به طور كامل بيان شد، اما می بینیم كه آيات هم چنان ادامه دارد و چندين آيه ديگر نيز در مورد اموال يتيم ذكر می شود. علت چيست؟
سيد قطب ذیل اين آیه می نویسد: مسأله تعدي به مال يتيم و حتي اشخاص غايب هم چنان در جهان امروز وجود دارد. او نتيجه گرفته است كه قوانين بشري با همه شدت و سخت گيري شان نتوانسته اند جلوي اين مسأله را بگيرند. وي معتقد است كه قانون به تنهايي قادر به اجراي عدالت نيست و اين تقواي الهي است كه مي تواند عدالت را به طور كامل به اجرا در آورد. اين جاست كه متوجه مي شويم چرا قرآن بيان حكم قانوني را اين چنين با توصيه هاي اخلاقي و هشدار هاي شديدي همراه كرده است (معرفت، التمهيد، 1/ 262). اين سبك از تشريع آن قدر موثر بود كه ابن عباس مي گويد پس از نزول اين آيه، مسلمين تمامي اموال يتيمان را از اموال خود جدا نموده و حتي آب و غذاي خود را نيز از طعام و شراب يتيمان جدا نمودند به گونه اي كه مشكلات فراواني به وجود آمد. اين مسأله تا جايي پيش رفت كه وحي جديدي رسيد و آنان را از نگراني در آورده فرمود نيازي به اين جداسازي نيست، تنها از فساد جلو گيري نماييد:
(وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَو شَاءَ اللّهُ لأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)؛ «و از تو درباره يتيمان مى پرسند؛ بگو: «اصلاحِ [كار] برايشان بهتر است؛ و اگر با آنان هم زيستى كنيد، پس برادران (دينى) شما هستند.» و خدا فسادگر را از اصلاح گر، معلوم مى دارد. و اگر (بر فرض) خدا مى خواست، حتماً شما را به زحمت مى اندخت؛ كه خدا شكست ناپذيرى فرزانه است». (بقره/ 220)
نتيجه
احكام شرعي قرآن از سنخ قوانين عادي نيست، قوانين قرآن، جامع و خالي از هر گونه تناقض است و سازگار با عقل و فطرت مي باشد به گونه اي كه در مدتي كوتاه عرضه و نهادینه شد. عرضه چنين قانون جامعي پيش نياز هاي دانشي و تجربي فراواني را مي طلبد كه هرگز در زمان نزول قرآن وجود نداشته است بنا بر اين می توان معتقد شد كه عرضه تشريعاتي اين چنيني خرق عادت بوده و نمودي روشن از اعجاز قرآن است.
نویسنده: عبدالکریم بهجت پور
حامد معرفت
_____________________________________
پي نوشت:
[1] به عنوان مثال، سيوطي در معترك الاقران 35 بعد را بر مي شمرد و رشيد رضا تنها 7 بُعد را. (ر.ك: دائره المعارف قرآن كريم، ج 3، اعجاز قرآن).
[2] به عنوان مثال برخي علما اعجاز عددي را پذيرفته و برخي آن را رد می کنند. (ر.ك: دائره المعارف قرآن كريم، ج 3، اعجاز عددي)
[3] مطالب علمی مذکور در بخش فعلی، از مجموعه مقالات دكتر عبد الدائم الكحيل، كارشناس حقوقي وزارت دادگستري سوريه اقتباس شده است. ر.ک: www.kaheel7.com
[4] Leslie Burby, 101 reasons to breastfeed your child, www.promom.org, 2005.
[5] Jernstorm, H et al “Breast-feeding and the risk of breast cancer in BRCA1 and BRCA2 mutation carriers.” J Natl Cancer Inst. 2004;96:1094-1098.
[6] Complementary feeding, Report of the global consultation, Geneva, 10-13 December 2001.