۱۳۹۴/۱۱/۱۳
–
۱۱۱ بازدید
من تک فرزند هستم. پدرم یا سر کاره یا اخبار گوش میده،مامانمم یا خوابه یا میگه من حوصله ندارم، جون ندارم. به خیال همه من چهقدر خوشبختم. قبلاً با دوستام بودم؛ اما بعد از این که فهمیدم راز نگهدار نیستن دیگه نمیتونم بهشون اعتماد کنم. خلاصه مدتیه که احساس غمگینى شدیدی مى کنم و دستم به هیچ کاری نمیره، نگرانم که افسرده شده باشم؛ به نظر شما چه کار کنم هیچ راهی به ذهنم نمیرسه؟
خُلق افسرده در اکثر مواقع روز (مثل احساس غمگینی و پوچی)
کاهش علاقه یا لذت نسبت به همه یا اغلب فعالیّتهای روزمره
کاهش قابل ملاحظه و غیرعمدی وزن یا کاهش یا افزایش اشتها
بی خوابی یا خوابزدگی
احساس خستگی مفرط یا از دست دادن انرژی
بیقراری یا کندی روانی – حرکتی
احساس بی ارزشی یا گناه بیمورد
مشکل عدم تمرکز یا بیتصمیمی
افکار مکرر مرگ یا گرایش به خودکشى (البته بدون داشتن طرح خاص یا اقدام به خودکشى مرگ.[ ریچارد پی. هالجین و سوزان کراس ویتبورن، آسیبشناسی روانی، ترجمه یحیی سید محمدی، ج2، ص73.]
برخی از راهکارهای جلوگیری و مقابله با افسردگی عبارتند از:
شناختدرمانی
مهمترین روشهای شناختی، بر محور یک نظر ساده شکل گرفتهاند: «افکار باعث ایجاد احساسات میشوند.» و بسیاری از عواطفی که احساس میشود، ناشی از افکاری است که قبل از بروز احساسات در ذهن جایگزین شدهاند، حتّی اگر این افکار، ناچیز، گذرا و نامحسوس باشند.[ ماتیو مک کی، مارتا دیویس و پاتریک فانینگ، کنترل افکار و احساسات، ترجمه منیژه شیخ جوادی، ص27.]
با این توضیح وقتی افسرده میشویم، وضعیّت ذهن به گونهای است که به افکار منفی گرایش پیدا میکند؛ زیرا افکار منفی، خاطرات و تعبیر و تفسیرها به راحتی به ذهن میآیند تا جاییکه اگر مراقب نباشیم یا تلاش نکنیم که افکارمان را در قالبی منطقی و انعطافپذیر قرار دهیم، امید، آرزو و چشماندازمان را نسبت به آینده به راحتی از دست خواهیم داد.
برای مقابله با افکار منفی ابتدا باید آنها را بشناسیم تا در گام بعد باورهای منطقی و عاقلانه را جایگزین آنها نماییم، برخی سبکهای تفکر افسردگیزا، عبارتند از: نتیجهگیری سریع منفی، استدلال صرفاً عاطفی و غیرمنطقی، جزماندیشی، افکار همه یا هیچ، تعمیم افراطی، باور نکردن و بیتوجهی به نکات مثبت در تلاشهای شخصی، اصرار و پافشاری بر نکات منفی، اعتقاد نداشتن به نکات مثبت دیگران و تفکر خودمحور.[ پاول گیلبرت، غلبه بر افسردگی، ترجمه سیاوش جمالفر، صص 172- 189.]
کاهش فشارها و خستگیها، از طریق تنظیم ساعت خواب و بیداری.
کاهش توقّعات از خود در زمینههای مختلف، کاهش تعهّدات اجتماعی، استراحت دادن به فکر و… .
دور نمودن احساس کسالت و بیحوصلگی از خود با پرهیز از بیکاری و بی برنامگی حتی در اوقات فراغت؛ زیرا «احساس بیمیلی به تحرک و فعالیّت تنها نشانه افسردگی نیست، بلکه یک علت است. هر چه فرد کمتر فعالیّت کند، بیشتر احساس افسردگی را لمس میکند. یک حلقه منفی و معیوب است که وی را وادار به عقبنشینی کرده و افسردگی را طولانیتر میکند».[ ماتیو مک کی و دیگران، همان، ص 225.]
ایجاد تغییرات اساسی در نحوه زندگی. اگر دقّت نمایید اغلب به این دلیل بیشتر در رختخواب میمانید که خود را از محیط اطراف پنهان کنید، نه برای استراحت و تجدید قوا. سپس بیشتر به فکر فرو میروید و به مسائل و مشکلات میاندیشید و نهایتاً خود را به خاطر کارهایی که باید انجام میدادید سرزنش کرده و احساس گناه میکنید. به یاد داشته باشید که مغزتان به شما میگوید، نمیتوانید کاری انجام دهید و بیهوده تلاش نکنید؛ امّا مهمترین گام این است که از رختخواب بلند شده و برنامهریزی نمایید که هر روز یک کار مثبت انجام دهید تا به تدریج مغز خود را قانع کنید که میتوانید کارها را انجام دهید.[ پاول گیلبرت، همان، ص 116.]
شرکت در برنامه ها و مراسم شاد با دوستان، خانواده و… و اجازه کمک دادن به آنها برای رفع تنهایی احتمالی خود.
داشتن لبخند، شوخ طبعی و مزاح در هر کاری حتّی مشکلات و در برخورد با افراد خانواده.
شناختن محدودیّتهای خود و عدم نگرانی نسبت به مشکلات و معضلاتی که قادر به تغییر آن نیستید.
شرکت در فعالیتهای فرهنگی – مذهبی یا خدمت به پدر، مادر و دیگران که میتواند احساس بهتری در شما به وجود آورد؛ زیرا این کارها نوعی رضایت قلبی برایتان به ارمغان خواهد آورد.
معاشرت بیشتر با افراد فامیل و دوستان شاداب، فعّال، اجتماعی و متدینی که تمایل بیشتری به دیدارشان وجود دارد و خودداری از درد و دل با دوستان غمگین و ناامید.
حضور در مکانهای عمومی نظیر نمایشگاههای مختلف، باشگاههای ورزشی، بازارها، موزهها، زیارتگاهها، مراکز خیریه، کتابخانهها و هر جایی که تا حدودی باب میل شماست.
تمرکز بر نکات مثبت خود و دیگران و دیدن نیمه پر لیوان نه نیمه خالی آن در جهت تسهیل اعتماد به اطرافیان.
تکرار جملات و عبارات دلگرم کننده با خود به ویژه در مورد اعضای خانواده.
جایگزینی مثبتاندیشی همراه با واقعبینی نسبت به مشکلات زندگی و یادآوری این نکته که بدتر از این نیز میتوانست پیش بیاید.
درسآموزی از مسائل و سختیهای زندگی؛ زیرا بیشک هر یک از مشکلات زندگی درسهای گرانبهایی را برای آینده به ارمغان دارد که باعث نیرومندتر شدن انسان میگردد.
سعی در کسب و افزایش اعتماد به نفس و احترام به خود.
پرهیز از سوء تغذیه.
ورزشهای هوازی نظیر پیاده روی در فضای سبز و…؛ زیرا ورزش کردن احساس انرژی و شادابی بیشتری برای انجام کارهای روزمره به شما خواهد کرد.
سعی نمایید با پدر و مادرتان سر صحبت در مورد جریانات مختلف زندگی را باز کنید، به عنوان مثال با پدرتان در مورد شرایط کاری و کارهایی که به صورت روزمره انجام میدهد گفتگو نموده و سؤالاتی بپرسید که در مقام پاسخ به آنها با شما به گفتگو بنشیند. کمکم کار را به جایی برسانید که فرصتهای دو نفرهای برای خود و پدرتان به وجود آورید. با همدیگر قرار بگذارید که فلان روز به دیدار مادربزرگتان بروید. در مسیر نیز برنامهریزی نمایید که از پارک و یا فضای سبزی عبور نمایید که بهانهای برای دعوت پدرتان به صرف بستنی، فالوده و… باشد تا بتوانید بیشتر در کنار یکدیگر بوده و با وی قدم بزنید، به زودی درخواهید یافت سرمایهگذاری مناسبی در روابط شما و پدرتان به وقوع پیوسته که انشاءالله بازدهی فوقالعاده آن خیره کننده است.
اهمیّت به مسائل معنوی و راز و نیاز با خداوند تبارک و تعالی همراه با توکّل بر او در امورات زندگی.