خانه » همه » مذهبی » افول سینمای جهان در عصر فضای مجازی و کرونا

افول سینمای جهان در عصر فضای مجازی و کرونا

رامبو، نابودگر و پسران بد شاید بهترین اتفاق این بود که قسمت پایانی آن‌ها ساخته نمی‌شد. شاید به نفع ریچی این بود که در سال ۲۰۲۱ چیزی نمی‌ساخت و عرضه نمی‌کرد. 
سینمای جهان به کلی از《ظرافت》و《واقعیت》خالی شده‌است. فیلمنامه‌ها دیگر به دنبال این نیستند که روند داستان سیر علّی دقیق داشته‌باشد و گشایش هر اتفاق بنا به طرحی در پیش معرفی شده رخ دهد. شخصیت‌پردازی‌ها عمق ندارد. شخصیت‌ها تیپ‌بندی نشده‌اند. جماعتی بی شکل و بی‌هویت و همگی شبیه هم از حیث اخلاق و رفتار و هوش و با گذشته‌ای به نمایش درآمده‌اند که چندان مربوط به روند داستان نیست. انگیزه افراد و دلیل کارهایشان چندان مشخص نیست. 
تصمیماتشان معلوم نیست بر چه مبنایی گزفته‌می‌شود. اوج بی‌ظرافتی در این دو سال مشهود است! کارگردان‌ها دیگر به بازیگران فشار نمی‌آورند خود را در شرایطی قرار دهند که مطابق شخصیت داستان شوند. دیگر خبری از حبس کردن خود در هتل مانند هیث لجر یا کار در دفتر روزنامه‌ داستین هافمن نیست. 
انگار خبری از گریم‌های واقعی هم نیست. بازیگران لباس‌هایی به شدت تمیز و نو می‌پوشند و خانه‌ها به شدت نوساز و لوازم خانه همگی نو هست حال چه درباره اقشار مرفه باشد چه طبقه متوسط و چه حتی فقیر!! و آسیب‌ها اثری روی روانشان در طی بازی ندارد. به وضوح آشکار است بسیاری از سکانس‌ها یک برداشت گرفته‌شده‌اند و خبری از کات‌های متعدد و دوباره کوبریک نیست! بحران اقلیمی، فضای مجازی، هوش مصنوعی، بحران مهاجرت و ارتش‌های خصوصی داستان فیلم‌ها را فراگرفته‌اند و موضوعات روز هستند اما حاشیه هستند و نه متن. در گذشته اعتراض به تکرار محتوا مقابله با تبعیض نژادی، افراط گرایی دینی، فمنیسم و محیط زیست اگر نقد رایج بود اکنون همان ظرافت و دقت به آن موضوعات آرزوی همه شده.
با وجود چند دهه تسخیر سینما توسط فلسفه اگزیستانس اکنون هیچ خبری از آن نیست. پرسش از چگونه زیستن و تاکید بر اراده آزاد و یا اخلاقی زیستن بدل به سطحی‌ترین مفاهیم اخلاقی شده که هر مخاطبی پاسخ را می‌داند. نهالی که کرکگور در فلسفه کاشت و میوه‌اش را سینمای مستقل عرضه کرد اکنون کجاست؟

《یک قرن بعد بینش‌های او درباره اهمیت فلسفی فرد واحد الهام‌بخش این برهان نسل کاملی از اگزیستانسیالیست‌ها می‌شود که سرشت انسان نه ماهیتی ثابت و بی زمان است و نه ضرورتی زیست شناختی بلکه رسالتی خلاقانه برای هر فرد است》
(فیلسوف دل/کلر کارلایل/ص۴۸)

جستن حقیقت و پیگیری آن و اینکه حقیقت کشف کردنی و دست یافتنی نیست بلکه باید آن را تجربه کرد اکنون در کار کدام کارگردان مشهود است؟

《این کتاب کوچک عجیب هم داستانی بلند است و هم مانیفست نوع جدیدی از فلسفه که در آن حقیقت را نمی‌توان شناخت اما باید به گونه‌ای آن را تجربه کرد》
(همان/ص۲۲)

هدف از گفتن این مطالب ناله‌های بی‌ثمر نیست و صرفا پرسش است. پرسش از خودمان که چرا سینما دیگر عمق و پیچیدگی ندارد؟ شاید بتوان شهامت به خرج داد و گفت فقدان سینمای حال حاضر فقدان《نبوغ》است که هیچ قاعده‌ای ندارد! و اثر نبوغ متر ما در هنر برای بررسی سایر آثار هم هست.

《هنر زیبا فقط به مثابه محصول نبوغ ممکن است. پس نبوغ قریحه‌ای است برای تولید که هیچ قاعده‌ی معینی نمی‌توان برای آن به دست داد؛ یعنی قابلیتی صرف برای چیزی که بتوان آن را طبق قاعده‌ای فراگرفت نیست. از این رو اصالت باید نخستین ویژگی آن باشد. اما چون همچنین می‌تواند مهملات اصیل نیز تولید کند محصولاتش باید الگو یعنی نمونه باشند و نتیجتا نباید از تقلید حاصل شوند بلکه باید به مثابه معیار یا قاعده داوری برای دیگران به کار روند》
(نقد قوه حکم/ایمانوئل کانت/ص۲۴۴)
شایان اویسی
کافه‌هنر

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد