اقرار ابوبکر به افضلیت حضرت علی(ع)
۱۳۹۲/۰۵/۰۳
–
۲۲۵ بازدید
آیا ابوبکر به افضلیت حضرت علی(ع) برخود اقرار کرده؟
ابوبکر بارها به جهل و نادانی و پایین تر بودن خود در مقابل امیرالمومنین علی علیه السلام اشاره کرده است که به طور نمونه به برخی موارد اشاره می کنیم:ابن حجر هیتمی شافعی گوید که: ابن سمان در کتاب خود که به نام «الموافقة» می باشد با اسناد خود از ابن عباس روایت کرده است قال: لما جاء ابوبکر و علی لزیارة قبر النبی صلی الله علیه و آله و سلم بعد وفاته بستة ایام، قال علی لابی بکر: تقدم، فقال ابوبکر: لا اتقدم رجلا سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول فیه: علی منی کمنزلتی من ربی(الصواعق المحرقة» ص 108) ابن عباس گوید: «چون بعد از شش روز که از رحلت رسول خدا گذشت ابوبکر و علی برای زیارت قبر رسول خدا آمدند علی به ابوبکر گفت: بفرما (یعنی در ورود به روضه شریفه، حضرت به او تعارف کردند) ابوبکر گفت: من هیچگاه جلوتر از مردی قدم نمی گذارم که از رسول خدا شنیدم که درباره او می فرمود: نسبت علی با من مثل منزلت من است نسبت به خدای من».
این حدیث را محب الدین احمد بن عبدالله طبری در دو کتاب خود:
«الریاض النضرة» ج 2 ص 163، و «ذخائر العقبی» ص 64 روایت کرده است و لیکن بدین عبارت: علی منی بمنزلتی من ربی.
و همچنین موفق بن احمد خوارزمی با اسناد خود از شعبی روایت کرده است قال: نظر ابوبکر الی علی بن ابی طالب مقبلا فقال: من سره ان ینظر الی اقرب الناس من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و اجدرهم منزلة و اعظمهم عند الله عناء و اعظمهم علیه فلینظر الی هذا- و اشار الی علی بن ابی طالب- لانی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول: انه لرؤوف بالناس و انه لاواه حلیم.( مناقب» خوارزمی ص 97) شعبی گوید: «در حالی که علی بن ابیطالب می آمد ابوبکر بدو نگاه کرد و گفت: هر کس دوست دارد که نزدیک ترین مردم را و شایسته ترین آنها را از لحاظ منزلت و مقام نسبت به رسول خدا، و عظیم ترین آن ها را در نزد خدا از جهت تحمل مشاق و زحمات دین خدا ببیند باین مرد نگاه کند، و با دست خود اشاره کرد به سوی علی بن ابیطالب و گفت: به علت آنکه من از رسول خدا شنیدم که می فرمود: علی بن ابیطالب نسبت به مردم بسیار مهربان و بسیار شکیبا و حلیم و نسبت به خدا خاشع و بسیار کثیر المناجات است». تمام این حدیث را بدون استشهاد به قول رسول خدا نیز محب الدین طبری در «الریاض النضرة» ج 2 ص 163 آورده است.
نیز نقل شده چون ابوبکر مسند خلافت را از امیرالمؤمنین علیه السلام غصب کرد، و در برابر فشار اعتراضات مردم به ویژه احتجاجات على علیه السلام قرار گرفت، در خانه خودش را به وى مردم بست، و سپس به مسجد آمد و خطاب به مردم گفت:
‘اقیلونى اقیلونى فلست بخیرکم و على فیکم’
مرا رها کنید، مرا رها کنید، من برتر و افضل شما نیستم در حالى که على علیه السلام در میان شما است. ( حق الیقین شبر ج1 ص180 و با تفاوت الفاظ مختصر کنزالعمال ج5 ص631 ش14112 و ص607 ش14073 و ص600 ش 14064 الامامة والسیاسة دینورى ج1 ص 14 تاریخ طبرى ج2 ص450 و460 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج17 ص155 و156 و ج6 ص20)
و در حدیثى از انس بن مالک آمده است که یک دانشمند یهودى پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وارد مدینه شد، و چون از ‘وصى’ پیامبر سؤال کرد، او را به حضور ‘ابوبکر’ آورده اند.
یهودى گفت: من سؤالاتى دارم که جز پیامبر و یا وصى او کس دیگر نمى تواند آنها را جواب گوید: ابوبکر گفت: هر چه مى خواهى سؤال کن.
یهودى: مرا خبر ده از چیزى که براى خدا نیست، و از آنچه در نزد او نیست، و آنچه را که خدا آن را نمى داند!!
ابوبکر چون خود را مرد میدان ندید، فورا یهودى را متهم کرد و گفت: اینها سؤالات افراد بى دین است و آنگاه قصد کرد وى را تنبیه نماید.
ابن عباس خطاب به ابوبکر گفت: با مرد یهودى انصاف نکردید، یا جوابش را بگویید و یا به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روید، زیرا من از پیامبر خدا شنیدم که او را دعا کرد.
ابوبکر و یهودى و همراهان به خانه على علیه السلام آمده و سؤال یهودى را مطرح ساختند. حضرت در جواب او فرمود:
اما آنچه را که خدا نمى داند عقیده شما یهودى ها است که مى گوئید ‘عزیر فرزند خدا است’ در حالى که او براى خویش فرزندى قائل نیست.
و در مورد سؤال دومتان ظلم و ستم است که نزد خدا اینها وجود ندارد. و اما این که در سؤال سوم پرسیده اید آن چیست که براى خدا نیست؟ آن شریک و همتا است که پروردگار عالم از آن مبرّا است.
چون یهودى این جواب ها درست را شنید، زبان به اظهار ‘شهادت’ گشوده و گفت:
‘اشهد ان لا اله الا الله، واشهد ان محمدا رسول الله، واشهد انک وصى رسول الله’ در حالى که ابوبکر و مسلمانان حاضر این صحنه را تماشا مى کردند، با شادى و خوشحالى زبان به تحسین على علیه السلام گشودند و بالاتفاق گفتند:
‘یا على! یا مفرج الکرب!’ اى على! اى مرد بزرگوارى که غم ها و غصه ها را از ما برطرف کردى! ( المجتبى لا بن درید ص35 به نقل از الغدیر ج7 ص 178 مناقب ابن شهر آشوب ج2 صلى الله علیه و آله 257)
این حدیث را محب الدین احمد بن عبدالله طبری در دو کتاب خود:
«الریاض النضرة» ج 2 ص 163، و «ذخائر العقبی» ص 64 روایت کرده است و لیکن بدین عبارت: علی منی بمنزلتی من ربی.
و همچنین موفق بن احمد خوارزمی با اسناد خود از شعبی روایت کرده است قال: نظر ابوبکر الی علی بن ابی طالب مقبلا فقال: من سره ان ینظر الی اقرب الناس من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و اجدرهم منزلة و اعظمهم عند الله عناء و اعظمهم علیه فلینظر الی هذا- و اشار الی علی بن ابی طالب- لانی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول: انه لرؤوف بالناس و انه لاواه حلیم.( مناقب» خوارزمی ص 97) شعبی گوید: «در حالی که علی بن ابیطالب می آمد ابوبکر بدو نگاه کرد و گفت: هر کس دوست دارد که نزدیک ترین مردم را و شایسته ترین آنها را از لحاظ منزلت و مقام نسبت به رسول خدا، و عظیم ترین آن ها را در نزد خدا از جهت تحمل مشاق و زحمات دین خدا ببیند باین مرد نگاه کند، و با دست خود اشاره کرد به سوی علی بن ابیطالب و گفت: به علت آنکه من از رسول خدا شنیدم که می فرمود: علی بن ابیطالب نسبت به مردم بسیار مهربان و بسیار شکیبا و حلیم و نسبت به خدا خاشع و بسیار کثیر المناجات است». تمام این حدیث را بدون استشهاد به قول رسول خدا نیز محب الدین طبری در «الریاض النضرة» ج 2 ص 163 آورده است.
نیز نقل شده چون ابوبکر مسند خلافت را از امیرالمؤمنین علیه السلام غصب کرد، و در برابر فشار اعتراضات مردم به ویژه احتجاجات على علیه السلام قرار گرفت، در خانه خودش را به وى مردم بست، و سپس به مسجد آمد و خطاب به مردم گفت:
‘اقیلونى اقیلونى فلست بخیرکم و على فیکم’
مرا رها کنید، مرا رها کنید، من برتر و افضل شما نیستم در حالى که على علیه السلام در میان شما است. ( حق الیقین شبر ج1 ص180 و با تفاوت الفاظ مختصر کنزالعمال ج5 ص631 ش14112 و ص607 ش14073 و ص600 ش 14064 الامامة والسیاسة دینورى ج1 ص 14 تاریخ طبرى ج2 ص450 و460 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج17 ص155 و156 و ج6 ص20)
و در حدیثى از انس بن مالک آمده است که یک دانشمند یهودى پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وارد مدینه شد، و چون از ‘وصى’ پیامبر سؤال کرد، او را به حضور ‘ابوبکر’ آورده اند.
یهودى گفت: من سؤالاتى دارم که جز پیامبر و یا وصى او کس دیگر نمى تواند آنها را جواب گوید: ابوبکر گفت: هر چه مى خواهى سؤال کن.
یهودى: مرا خبر ده از چیزى که براى خدا نیست، و از آنچه در نزد او نیست، و آنچه را که خدا آن را نمى داند!!
ابوبکر چون خود را مرد میدان ندید، فورا یهودى را متهم کرد و گفت: اینها سؤالات افراد بى دین است و آنگاه قصد کرد وى را تنبیه نماید.
ابن عباس خطاب به ابوبکر گفت: با مرد یهودى انصاف نکردید، یا جوابش را بگویید و یا به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روید، زیرا من از پیامبر خدا شنیدم که او را دعا کرد.
ابوبکر و یهودى و همراهان به خانه على علیه السلام آمده و سؤال یهودى را مطرح ساختند. حضرت در جواب او فرمود:
اما آنچه را که خدا نمى داند عقیده شما یهودى ها است که مى گوئید ‘عزیر فرزند خدا است’ در حالى که او براى خویش فرزندى قائل نیست.
و در مورد سؤال دومتان ظلم و ستم است که نزد خدا اینها وجود ندارد. و اما این که در سؤال سوم پرسیده اید آن چیست که براى خدا نیست؟ آن شریک و همتا است که پروردگار عالم از آن مبرّا است.
چون یهودى این جواب ها درست را شنید، زبان به اظهار ‘شهادت’ گشوده و گفت:
‘اشهد ان لا اله الا الله، واشهد ان محمدا رسول الله، واشهد انک وصى رسول الله’ در حالى که ابوبکر و مسلمانان حاضر این صحنه را تماشا مى کردند، با شادى و خوشحالى زبان به تحسین على علیه السلام گشودند و بالاتفاق گفتند:
‘یا على! یا مفرج الکرب!’ اى على! اى مرد بزرگوارى که غم ها و غصه ها را از ما برطرف کردى! ( المجتبى لا بن درید ص35 به نقل از الغدیر ج7 ص 178 مناقب ابن شهر آشوب ج2 صلى الله علیه و آله 257)