۱۳۹۲/۰۳/۲۷
–
۲۵۶ بازدید
قرب الاهی واقسام آن شرح دهید.
قرآن کریم کمال نهایى انسان را قُرب به پروردگار معرّفى مى نماید. پس از تحلیل و بازکاوى مفهوم «قُرب» سه معناى عمده از آن به دست مى آید:
الف) قرب مکانى و زمانى
اگر دو شیى ء مادّى و جسمانى از جهت مکان و زمان با یکدیگر فاصله اندکى داشته باشند و از همدیگر دور نباشند، گفته مى شود آن دو با هم قرب زمانى و مکانى دارند، مانند فرزندى که در کنار پدر نشسته و از جهت مکانى به او نزدیک است. منظور از قرب به خداوند، قرب مکانى یا زمانى نیست؛ زیرا هیچ گاه انسان با خداى متعال رابطه زمانى یا مکانى نخواهد داشت. چنین رابطه اى تنها میان دو موجود جسمانى برقرار است، اما اگر یکى از دو طرف، بیرون از ظرف زمانى و مکان و مجرّد باشد، رابطه زمانى و مکانى بین آن دو محقّق نخواهد شد.خداوند جسم نیست و هیچ مکانى و زمانى ندارد، زیرا در این صورت موجب محدودیّت و نقص و نیاز پروردگار خواهد شد.
ب) قرب اعتبارى یا مجازى
مقصود از قرب و نزدیکى اعتبارى جایگاه ویژه اى است مانند قرب و نزدیکى معاون اداره نسبت به رئیس اداره که فرد مقرّب، مورد عنایت و لطف و توجّه خاصّ صاحب منصب مى باشد و یا در انجام کارها قایم مقام او مى باشد. قرب بنده به خداوند مانند قرب اعتبارى و مجازى نیز نمى باشد، بلکه معناى ژرف تر و حقیقى ترى مراد است.
ج) قرب حقیقى
منظور از قرب حقیقى آن است که موجودات بر پایه کمالات واقعى و وجودى که کسب مى نمایند، واقعاً به کانون هستى و کمال یعنى خداوند نزدیک مى شوند. این نزدیک شدن نزدیکى و قرب واقعى است؛ جسمانى و مجازى نیست؛ یعنى از نوع مقرّب شدن یک انسان در اجتماع نزد رئیس و یا از نوع مقرب شدن یک فرزند در نزد پدر نیست، روح انسان زمانى به کمال مطلق نزدیک مى شود که کمالات وجودى او افزون تر گردد و کامل تر شده باشد؛ خداوند علم مطلق است پس اگر بر علم و بصیرت و ایمان ما افزوده شود به خدا قرب حقیقى پیدا کرده ایم، خداوند قدرت و حیات مطلق است اگر قدرت و حیات ما در پرتو عبادت افزون گردد؛ به خداوند نزدیک شده ایم. (مجموعه آثار، ج 23، ص 485.) به هر اندازه انسان در صفات و افعال خود به خدا شبیه تر باشد، قرب او به پروردگار بیشتر است.
نکته شایان ذکر این که انسان هنگامى به کمال شایسته و بایسته خود مى رسد که فقر و تعلّق خود به پروردگار را در خود بیابد و براى خود و هیچ موجود دیگرى، استقلالى در ذات و صفات و افعال نبیند. (تفسیر المیزان، ج 6، ص 187.)
بنابراین قربى که انسان کمال یافته به آن مى رسد، درک عمیق ارتباط خود با خداست و این درک عمیق زمانى پدید مى آید که انسان وابسته بودن و فقر ذاتى خویش به پروردگار را شهود نماید. انسانى که به این جایگاه برجسته دست مى یابد، دیگر چشم او چشم خدایى، گوش او گوش خدایى و اراده او نیز خدایى مى شود.
از این رو هر اندازه انسان خود را مستقلّ و جداى از پروردگار بداند و در تدبیر امور به اسباب و وسایل بیشتر تکیه نماید و براى آنها استقلال و تأثیرگذارى بیشترى قائل باشد، نادان تر و ناقص تر و از خدا دورتر خواهد بود.
الف) قرب مکانى و زمانى
اگر دو شیى ء مادّى و جسمانى از جهت مکان و زمان با یکدیگر فاصله اندکى داشته باشند و از همدیگر دور نباشند، گفته مى شود آن دو با هم قرب زمانى و مکانى دارند، مانند فرزندى که در کنار پدر نشسته و از جهت مکانى به او نزدیک است. منظور از قرب به خداوند، قرب مکانى یا زمانى نیست؛ زیرا هیچ گاه انسان با خداى متعال رابطه زمانى یا مکانى نخواهد داشت. چنین رابطه اى تنها میان دو موجود جسمانى برقرار است، اما اگر یکى از دو طرف، بیرون از ظرف زمانى و مکان و مجرّد باشد، رابطه زمانى و مکانى بین آن دو محقّق نخواهد شد.خداوند جسم نیست و هیچ مکانى و زمانى ندارد، زیرا در این صورت موجب محدودیّت و نقص و نیاز پروردگار خواهد شد.
ب) قرب اعتبارى یا مجازى
مقصود از قرب و نزدیکى اعتبارى جایگاه ویژه اى است مانند قرب و نزدیکى معاون اداره نسبت به رئیس اداره که فرد مقرّب، مورد عنایت و لطف و توجّه خاصّ صاحب منصب مى باشد و یا در انجام کارها قایم مقام او مى باشد. قرب بنده به خداوند مانند قرب اعتبارى و مجازى نیز نمى باشد، بلکه معناى ژرف تر و حقیقى ترى مراد است.
ج) قرب حقیقى
منظور از قرب حقیقى آن است که موجودات بر پایه کمالات واقعى و وجودى که کسب مى نمایند، واقعاً به کانون هستى و کمال یعنى خداوند نزدیک مى شوند. این نزدیک شدن نزدیکى و قرب واقعى است؛ جسمانى و مجازى نیست؛ یعنى از نوع مقرّب شدن یک انسان در اجتماع نزد رئیس و یا از نوع مقرب شدن یک فرزند در نزد پدر نیست، روح انسان زمانى به کمال مطلق نزدیک مى شود که کمالات وجودى او افزون تر گردد و کامل تر شده باشد؛ خداوند علم مطلق است پس اگر بر علم و بصیرت و ایمان ما افزوده شود به خدا قرب حقیقى پیدا کرده ایم، خداوند قدرت و حیات مطلق است اگر قدرت و حیات ما در پرتو عبادت افزون گردد؛ به خداوند نزدیک شده ایم. (مجموعه آثار، ج 23، ص 485.) به هر اندازه انسان در صفات و افعال خود به خدا شبیه تر باشد، قرب او به پروردگار بیشتر است.
نکته شایان ذکر این که انسان هنگامى به کمال شایسته و بایسته خود مى رسد که فقر و تعلّق خود به پروردگار را در خود بیابد و براى خود و هیچ موجود دیگرى، استقلالى در ذات و صفات و افعال نبیند. (تفسیر المیزان، ج 6، ص 187.)
بنابراین قربى که انسان کمال یافته به آن مى رسد، درک عمیق ارتباط خود با خداست و این درک عمیق زمانى پدید مى آید که انسان وابسته بودن و فقر ذاتى خویش به پروردگار را شهود نماید. انسانى که به این جایگاه برجسته دست مى یابد، دیگر چشم او چشم خدایى، گوش او گوش خدایى و اراده او نیز خدایى مى شود.
از این رو هر اندازه انسان خود را مستقلّ و جداى از پروردگار بداند و در تدبیر امور به اسباب و وسایل بیشتر تکیه نماید و براى آنها استقلال و تأثیرگذارى بیشترى قائل باشد، نادان تر و ناقص تر و از خدا دورتر خواهد بود.