خانه » همه » مذهبی » الرواشح السماویه

الرواشح السماویه


الرواشح السماویه

۱۳۹۲/۱۱/۲۸


۵۳۴ بازدید

الرواشح السماویه در لغت به معنیه؟ از کیه؟

با تشکر از ارتباط شما با این مرکز به مطلب زیر توجه کنید .
1. رواشح جمع راشح و راشحة: ما یجرى من الماء خلال الحجارة یعنی ابی که ار لابلای سنگ عبور می کند و سماویه به معنای آسمانی است .
2. این کتاب تالیف محمدباقر بن محمد حسینى استرآبادى معروف به میر داماد از فیلسوفان و عالمان بزرگ عهد صوفی است .
3. نگاهى به « الرواشح السماویه » میرداماد
نویسنده: قاسم جوادى
شهرت میرداماد ( محمدباقر بن محمد حسینى استرآبادى ) در حکمت و فلسفه است و نوشته هاى فلسفى او، مدار مباحث عالى عقلى در حوزه هاى علمى؛ امّا تصدّى کرسى درس حکمت، او را از علوم نقلى غافل نساخته، بلکه بخش وسیعى از تألیفات وى در زمینه فقه و حدیث و… است.
کتابهایى چون: سبع شداد ، الحاشیة على الاستبصار، الحاشیة على رجال الکشى، عیون المسائل، شارع النجاة، شرعة التسمیة ، مقالة فى تضعیف حدیث سهو النبى و… از کتابهاى وى هستند که به مباحث علوم نقلى پرداخته اند.
یکى از نوشته هاى میرداماد که در زمینه علوم نقلى به رشته تحریر درآمده، کتاب « الرواشح السماویة فى شرح الأحادیث الامامیة »1 است که یک دوره مباحث حدیث شناسى در آن مطرح شده است.
در این نوشتار برآنیم که کتاب مزبور را به علاقه مندان و محققان حوزه حدیث بشناسانیم. باشد که معرفى این کتاب، زمینه نشر آن را به طرزى بدیع و شکلى زیبا*، همراه با تحقیقى عالمانه فراهم آورد!
کتاب، شامل یک مقدمه و 39 راشحه است. نگارنده در مقدمه کتاب به بیان اهمیت «کافى» کلینى (رحمت الله علیه) پرداخته و اظهار مى دارد که با توجه به گذشت حدود هفت قرن از تألیف کافى، تا حال، کسى اقدام به حل مشکلات احادیث آن ننموده و قدمى در این راه برنداشته است. او با اشاره به این نکته که شرح احادیث اصول کافى، تنها از عهده کسى برمى آید که از علوم عقلى و نقلى بهره کافى داشته باشد، به شرح کتاب مى پردازد.
کتاب «الرواشح» با شرحى بر مقدمه مرحوم کلینى که در سرآغاز «کافى» آمده است، شروع مى شود و سپس به رواشح سى و نه گانه پرداخته مى شود.
راشحه اول: در این راشحه ، اقسام اولیه حدیث (حدیث صحیح ، قوى ، موثق ، حسن و ضعیف) بیان شده و اصطلاحاتى مانند سند، اسناد، حدیث متواتر و واحد، توضیح داده شده است.
راشحه دوم: بیان دیدگاه هاى علماى اهل سنّت ، نظیر ابن صلاح، ابن جماعه و طیّبى درباره تعریف حدیث صحیح و نقد و بررسى این دیدگاه ها.
راشحه سوم: بیان طبقات سه گانه اجماع و اشاره به برترى و فضیلت هر طبقه بر طبقه بعد از آن.
راشحه چهارم: بحث درباره ابراهیم بن هاشم و بیان نظرات اصحاب در مورد حسن بودن یا نبودن احادیث وى و نظر مؤلف، مبنى بر صحیح بودن این احادیث.
راشحه پنجم: در این راشحه از اختلاف در حسن بودن احادیث عبدالعظیم حسنى، سخن به میان رفته است و منشأ اختلاف، عدم وجود نص بر وثاقت او ذکر شده است.
نظر میرداماد درباره عبدالعظیم حسنى این است که اگر هیچ نصى بر وثاقت وى وجود نداشته باشد، الاّ جمله معروفى که امام هادى(علیه السّلام) [پس از اینکه عبدالعظیم حسنى دین خویش را بر آن امام عرضه کرد] بیان فرمود، براى وثاقت او کافى است.
راشحه ششم: ابواسحاق، ثعلبة بن میمون کیست؟ مؤلف محترم با جستجو در کتابهاى مختلف اصحاب، ثابت مى کند که احادیث وى صحیح هستند.
راشحه هفتم: شهید اول در یکى از ابواب کتاب «اللمعة الدمشقیة» مى گوید: … قال بعض الأصحاب انّ هذا الطلاق لایحتاج الى محلّل….
میرداماد منظور از «بعض الأصحاب» را عبداللّه بن بکیر مى داند و او را با توجه به گفتار شهید ثانى، غیر امامى مى شمارد و سپس اقوال برخى از علما را نسبت به عبداللّه بن بکیر و روایات او نقل مى کند و به بحث درباره شخصیت او مى پردازد.
راشحه هشتم: در این راشحه درباره ابوعیسى محمد بن هارون الوراق، بحث شده و از او به عنوان یکى از اجلّه متکلمان شیعه سخن به میان مى آید. مؤلف، نظرات سید مرتضى، نجاشى، تفتازانى، امام فخر رازى و ابن داود را درباره وى بیان کرده، سپس نتیجه مى گیرد که وى ازممدوحین است و احادیث او حسن مى باشد.
راشحه نهم: مشهور است که چون اسماعیل بن ابى زیاده سکونى، عامى است، لذا احادیث او مطروح و غیر مقبول مى باشد؛ امّا میرداماد معتقد است که علاوه بر غلط بودن این مطلب، سکونى ثقه است و احادیث او موثق است.
راشحه دهم: در این راشحه، بحث از جرح و تعدیل است و نظر میرداماد این است که جرح و تعدیل اگر از باب نقل و شهادت باشد، حجت شرعى است؛ ولى اگر اجتهاد باشد، قابل اعتماد نیست.
راشحه یازدهم: مؤلف محترم، در ادامه مباحث قبلى، این سؤال را مطرح مى کند که آیا حکمهاى علامه حلى، محقق و شهید، در کتاب هاى استدلالى، مبنى بر صحت حدیث، در حکم تزکیه و تعویل است. سپس در پاسخ مى گوید: چون ممکن است این احکام اجتهادى باشد، لذا براى مجتهدان دیگر قابل قبول نیست.
راشحه دوازدهم: در راشحه دوازدهم درباره الفاظ جرح و تعدیل، نظیر خیّر، فاضل، خاص، ممدوح، زاهد، ضعیف، کذّاب، وضّاع، کذوب و… بحث مى شود.
راشحه سیزدهم: بحث درباره «مجهول» است؛ چه مجهول اصطلاحى (کسى که رجالى ها به مجهول بودن او تصریح کرده اند، نظیر اسماعیل بن قتیبه) و چه مجهول لغوى (کسى که اصلا اسمش در کتب رجال نیامده است).
راشحه چهاردهم: در این راشحه، بحث درباره اصحاب روایت و اصحاب ملاقات است. برخى از اصحاب، امامى را ملاقات کرده اند؛ ولى روایتى از آن امام نقل نمى کنند.
راشحه پانزدهم: بحث درباره صفوان بن یحیى است که او روایاتى را از امام صادق(علیه السّلام) نقل کرده است. با اینکه وى عصر حضرت را درک نکرده است، پس چگونه اصحاب احادیث او را تصحیح کرده، در اصحاب اجماع از طبقه سوم قرار داده اند؟ روایات او از امام صادق (علیه السّلام) با واسطه بوده و عدم ذکر واسطه، با «صحت» منافات دارد. میرداماد بعد از بیان اشکال، به پاسخ این سؤال مى پردازد و در نهایت هم (با توجه به سخنانى که درباره او نقل مى کند) مى فرماید که هرگز اسقاط از قبل صفوان، حدیث او را از «صحت» خارج نمى کند.
راشحه شانزدهم: بحث این راشحه، درباره مراسیل ابن عمیر است و در نهایت، نظر میرداماد این است که در حقیقت، مراسیل او مسانید است؛ نه اینکه مراسیل او حکم مسانید را دارد (چنانچه توهم مى شود).
راشحه هفدهم: آداب نجاشى را در نقل، بیان مى کند.
راشحه هجدهم: ابتدا جمله اى را از کشّى درباره حمدان بن احمد مى آورد که ابن داود آن جمله را از «رجال» کشّى نقل مى کرده است. طبق آن نقل، کشّى حمدان بن احمد را از خاص الخاص اصحاب و اصحاب اجماع به شماره آورده است. سپس به بحث درباره جمله اى که نقل شد، مى پردازد و مى فرماید: این جمله در «رجال» کشّى که فعلا در اختیار ماست، وجود ندارد. شاید ابن داود به اصل کتاب کشّى دسترسى پیدا کرده و این مطلب را در آنجا دیده است.
راشحه نوزدهم: بحث درباره محمد بن اسماعیل است که از فضل بن شادان روایت کرده است.
راشحه بیستم: بحث از تفاوت مشیخه و مشیخه و شیخه و شیخه و شیخان و شیخان مى باشد.2
راشحه بیست و یکم: در این راشحه، سخن درباره محمد بن احمد علوى است که از ابى هاشم جعفرى روایت کرده است.
راشحه بیست و دوم: در این راشحه به بحث از اعمش کوفى (کسى که شیعه و سنى او را به عنوان یک فرد ثقه مى شناسند) پرداخته اند؛ ولى در کتب رجال، بحث درباره او مسکوت گذاشته شده است.
راشحه بیست و سوم: بحث درباره حسین بن على بن سفیان بن خالد بن سفیان (معروف به ابو عبداللّه البزوفرى) است.
راشحه بیست و چهارم: در این راشحه، واژ ه هاى سعى، غى و رشد معنا مى شود.
راشحه بیست و پنجم: تحقیق درباره سوید بن قیس و ذو الیدین و ذو الثدیه مى باشد.
راشحه بیست و ششم: بحث درباره ابن سنان است که بین ابوعبداللّه محمد بن خالد برقى و اسماعیل بن جابر واقع شده است. نظر میرداماد این است که این شخص، محمد بن سنان است که مشهور، عدم وثاقت اوست؛ نه عبداللّه بن سنان که وثاقت او اتفاقى است. چون برقى و محمد بن سنان در یک طبقه هستند و هر دو از اصحاب امام رضا(علیه السّلام) هستند؛ ولى عبداللّه بن سنان از اصحاب امام صادق(علیه السّلام) است.
راشحه بیست و هفتم: بحث در ضابطه هاى «نسبت» و موارد اختلاف آنهاست، نظیر همدانى و همدانى، قاسانى و قاشانى، عُمانى و عَمانى و…
راشحه بیست و هشتم: بحث در گفته هاى متعدد محدّثان در نقل روایت است که گاهى صیغه مجهول ذکر مى کنند و گاهى معلوم.
راشحه بیست و نهم: بحث این راشحه، درباره اصول اربعمأه است که گفته شده آنها را چهار صد نفر از شاگردان امام صادق نوشته اند.
راشحه سى ام: بحث در تفاوت بین تخریج و تخرّج در اصطلاح علم رجال، فقه، اصول و حدیث است.
راشحه سى و یکم: ذکر دیدگاه هاى مختلف درباره تعدد افراد در جرح و تعدیل و شهادت، موضوع این راشحه است. آیا تعدد شرط است یا شرط نیست یا در برخى شرط است و در برخى شرط نیست؟
راشحه سى و دوم: در این بخش، بحث درباره تعارض جرح و تعدیل است که در صورت تعارض، کدام یک متقدّم است؟ نظر میرداماد این است که هیچ کدام رجحانى بر دیگرى ندارد و نظرى را که قائل به تقدم جرح است، رد مى کند.
راشحه سى و سوم: بحث از این است که اگر فردى توثیق شد و این فرد از کسى روایت کرد، آیا بدون اینکه تصریح به وثاقت فرد دوم شود، فرد دوم هم ثقه است یا نه؟ نظرات متعددى در اینجا مطرح است که به طرح آن نظرها و بحث درباره آنها پرداخته شده است. نظر میرداماد این است که اگر کسى عادت او این باشد که جز از «عدل» روایت نمى کند، نقل روایت او به منزله توثیق و تعدیل آن فرد است و الاّ نه.
راشحه سى و چهارم: این راشحه، ادامه بحث قبلى مى باشد که: اگر کسى ثقه است و معمولا هم از ثقه نقل مى کند، در عین حال اگر از ضعیفى نقل کرد، این قابل قبول نمى باشد. در بخشى دیگر از این راشحه به بحث مقابل مى پردازد که گاهى از روایات افراد ضعیف (که طبق قاعده ضعیف است) روایاتى استثنا شده که قابل قبول اند؛ از جمله در مورد احمد بن هلال (با اینکه او محکوم به غلو شده، ولى در عین حال) ابن غضائرى مى نویسد که روایات او قابل اعتماد نیست، مگر آنچه وى از کتاب مشیخه از حسن بن محبوب نقل کرده است و نیز مانند طلحة بن زید که شیخ مى فرماید «مذهبش عامى است؛ ولى کتابش قابل اعتماد مى باشد».
راشحه سى و پنجم: بحث در این راشحه درباره تعیین ابن غضائرى است. ابن غضائرى یى که علامه و ابن داود در دو بخش جرح و تعدیل از او نقل مى کنند، غیر از ابن غضائرى یى است که استاد شیخ طوسى و نجاشى و دیگران بوده است.
راشحه سى و ششم: بحث در اقسام پنج گانه حدیث است که آیا در ترجیح در طول یکدیگر قرار دارند یا بعضى هم رتبه با بعضى دیگر هستند؟
راشحه سى و هفتم: در ادامه راشحه سى و ششم، بحث درباره اقسام فرعى حدیث مى باشد که مندرج در تحت همان اقسام پنج گانه اند؛ مخصوصا قسمت پنجم که خبر ضعیف مى باشد. اصطلاحات حدیثى یى که در این بخش بدانها پرداخته شده، خیلى زیاد است. این قسمت، گسترده ترین راشحه از کتاب «رواشح» مى باشد که از مجموع کتاب، 82 صفحه به این راشحه اختصاص دارد .
راشحه سى و هشتم: بحث این راشحه در تفاوت بین حدیث قدسى، قرآن و احادیث نبوى است.
راشحه سى و نهم: بحث درباره اقسام حکم عقل است که یا به مباحث اعتقادى مربوط مى شود یا احکام شرعى. احکام شرعى هم اعم از حکم وضعى و حکم تکلیفى است.
اخبار محرّف
میرداماد درباره اخبار تحریف شده مى فرماید که تحریفها دو دسته هستند: یا تحریف در اثر زیاد شدن است و یا کم شدن و یا جایگزین کردن چیزى به جاى چیز دیگر و هر سه قسم هم یا در متن صورت مى پذیرد و یا در سند. وى احادیث متعددى را ذکر مى کند که یا از جهت سند و یا متن، تحریف شده اند و از جمله، حدیث منقول از امام باقر(علیه السّلام) است در بحث توحید که حضرت در ضمن حدیث مى فرماید: «لعل النمل الصغار یتوهّم أن للّه تعالى زبانیین». زبانى، شاخک مورچه را مى گویند؛ ولى این کلمه تحریف شده است به زبانیتین3(و زبانیه به فرشتگان عذاب مى گویند).
احادیث مصحّف
میرداماد مى فرماید که تصحیف بر دو قسم است:
1) محسوس لفظى؛
2) معقول معنوى.
محسوس لفظى نیز به دو قسم:
1) از طریق تصحیف بصرى؛
2) از طریق تصحیف سمعى.
وى سپس تصحیفات متعددى را در این زمینه ذکر مى کند. نخست، تصحیفاتى را که از طریق بصر در اسناد و بعد در متن صورت پذیرفته یاد مى کند و بعد به تصحیفاتى مى پردازد که از ناحیه سمع در اسناد و متن، اتفاق افتاده است.
بعد از بیان تصحیفات محسوس لفظى به بحث از معقول معنوى مى پردازد و مى فرماید که منظور، آن تصحیفاتى است که در معنا تحقق پیدا کرده است؛ یعنى لفظ حدیث را به همان نحو که وارد شده، ذکر مى کنند؛ ولى معنایى که بیان مى شود، مطابق منظور گوینده نیست. وى در جمله احادیثى که دچار تحریف معنوى شده اند، حدیث منزلت را ذکر مى کند. بعد به تصحیفاتى که در عصر خود میرداماد اتفاق افتاده، چه در لفظ و چه در معنا مى پردازد؛ از جمله این تصحیفات آن است که در زیارت عاشورا اتفاق افتاده است که کلمه «تایعت» در جمله «اللّهمّ العن العصابة الّتى جاهدت الحسین ـ علیه السلام ـ و شایعت و بایعت و تایعت على قتله» را به «تابعت»
تبدیل کرده اند.4 همچنین ، روایتى که درباب متعه است که «اگر منعى صورت نمى پذیرفت، مازنى الا شفى». در این روایت، شفى درست است نه شقى؛ و شفى به معنى قلیل است.
احادیث موضوع
میرداماد ، بدترین قسم از اقسام خبر ضعیف را خبر موضوع مى داند. سپس اقسام احادیث موضوع را بیان مى کند. نظر ایشان این است که قطعا بین روایات ما روایت جعلى و ساختگى وجود دارد؛ چون هم در روایات پیامبر و هم روایات امام صادق (علیه السّلام) ، خبر از روایات ساختگى داده شده است. از پیامبر نقل شد که فرمود: «ستکثر بعدى القالة علىّ»؛ یا در روایت دیگر حضرت فرمود: «یکذّب علىّ بعدى». در روایتى از امام صادق (علیه السّلام) آمده است که فرمود: «لکل رجل منّا رجلا یکذب علیه». میرداماد مى گوید: اگر این احادیث درست باشند، پس روایات جعلى وجود دارد؛ چون پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امام صادق (علیه السّلام) خبر داده اند و اگر این روایات را پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امام صادق(علیه السّلام) بیان نفرموده باشند، خود این روایات ساختگى هستند. پس آنچه مسلم است، ساختگى بودن برخى از روایات است.
وى اقسام احادیث ساختگى را به این شرح ذکر مى نماید:
1) احادیثى که توسط منسوبان به زهد و راستى ساخته شده است که بیش از بقیه اقسام احادیث ساختگى، ضرر داشته است. آنها این احادیث را قربة الى اللّه و (به گمان باطل خویش) براى آنکه دلهاى مردم را متوجّه خداوند متعال کنند ساختند؛ سخنان زیادى از آنها مورد پذیرش واقع شد؛ چون مردم به این افراد اعتماد داشتند. احادیث آنها در باب موعظه ، فضیلت ذکر، ورد، مستحبات، عبادات، مناقب و کمالات گروهها و اقوام و نسبت دادن کارهاى خارق العاده به اولیاست (به نحوى که انسان آگاه، یقین مى کند که اینها ساختگى هستند؛ اگرچه کرامت اولیا فى حد نفسه ممکن است).
مؤلف، در ادامه این بخش ، دیدگاه عده اى از متفکران اهل سنّت را در این باب یادآور مى شود؛ از بیضاوى شارح کتاب «منهاج الأصول» نقل مى کند که حدیث «اقتدوا بالذین من بعدى أبوبکر و عمر» ساختگى است و همچنین از طیبى نقل مى کند که به نوح بن ابى مریم گفته شد «این احادیثى که درباره فضائل سوره ها به ابن عباس نسبت مى دهى، در بین خود اصحاب ابن عباس وجود ندارد». او جواب داد: «چون دیدم مردم از قرآن روى گردانده اند و به فقه ابو حنیفه روى آورده اند، این احادیث را ساختم».
ابن حیان درباره ابو عصمه مى گوید که «جمع کل شىء الا الصدق» و همچنین از ابو مهدى نقل مى کند که به مسیرة بن عبد ربه گفت «این احادیث را از کجا آورده اى که هر کسى فلان سوره را بخواند، این مقدار ثواب مى برد؟». او پاسخ داد: «آنها را جعل کردم تا مردم را بدان سوره ها ترغیب کنم».
وهمچنین، کسى از مؤمل بن اسماعیل پرسید که فلان روایت را از چه کسى نقل مى کند. پاسخ داد که از فلان شیخ. سائل، از آن شیخ پرسید که از چه کسى نقل مى کند… و به همین ترتیب ادامه داد تا به آخرین شیخ. از او پرسید که از چه کسى نقل مى کند. او دست سائل را گرفت و به درون منزلى برد که عده اى از متصوفه در آنجا بودند و اشاره کرد که از این شیخ نقل مى کنم. سائل، از شیخ صوفى پرسید که وى از کجا این روایت را نقل مى کند؛ پاسخ داد که «ما دیدیم مردم از قرآن روى گردان شده اند؛ لذا احادیثى را ساختیم تا دلهاى مردم را متوجه قرآن کنیم».
به دنبال این مطالب، مؤلف، اشکال را متوجّه عده اى از مفسران (نظیر واحدى، ثعلبى و زمخشرى) مى کند که این روایات ساختگى را در تفسیرهاى خویش آورده اند و توجهى به هشدار دانشمندانى که گفته بودند این احادیث ساختگى است، نکرده اند.
2) دومین قسمت از احادیث ساختگى، احادیثى است که جهت نزدیک شدن به حاکمان ساخته شد. نقل مى کنند که غیاث بن ابراهیم در حضور مهدى عباسى بود. مهدى از پرنده اى که از جاهاى دور آمده بود، تعجب کرد. غیاث، روایتى از پیامبر نقل کرد که پیامبر فرمود: «در چهار چیز، مسابقه جایز است و یکى از آنها پرنده است». مهدى دستور داد که هزار درهم به او پرداختند. وقتى که رفت، مهدى گفت: شهادت مى دهم که دروغ به پیامبر بست و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرنده را نفرموده است؛ ولى او به خاطر نزدیکى به ما این حدیث را ساخت.
3) مؤلف، دسته هاى دیگرى از حدیث سازها را زنادقه (نظیر ابن ابى العوجاء) و خوارج (نظیر ازارقه) و نواصب و بعضى از غلات (نظیر ابن الخطاب و یونس بن ظبیان و یزید الصائغ) مى داند. عقیلى روایت مى کند از حماد بن زید که زنادقه، چهارده هزار حدیث از قول پیامبر ساختند. وى داستان غرانیق را از ساخته هاى زنادقه مى داند.
4) دسته دیگر، کسانى بودند که براى به دست آوردن نان ، حدیث ساختند و شاهد مدعا این داستان معروف است که کسى در بغداد از احمد بن حنبل و یحیى بن معین حدیث نقل مى کرد و هر دو حاضر بودند. به او گفتند: ما کى چنین چیزى گفتیم؟ گفت: مگر در دنیا فقط شما دوتا احمد بن حنبل و یحیى بن معین هستید؟ من از هفده احمد بن حنبل مطلب نوشته ام.
میرداماد، سپس جریانى را که بین عایشه و ابو هریره اتفاق افتاده را نقل مى کند که ابوهریره روایتى از پیامبر نقل کرد. عایشه به او گفت: کى پیامبر چنین چیزى فرمود؟ گفت: هنگامى که پدرت را به خلافت نصب کرد!
مؤلف، بعد از شرح اقسام چند گانه، مى پردازد به تصحیفهاى دیگرى که اتفاق افتاده است، چه عمدا و چه سهوا. راوى، گاهى کلام خود را مسندا نقل مى کند و گاهى کلمات حکما را به پیامبر نسبت مى دهد؛5 گاهى کلامى را مى شنود و در آنها یک جمله (که ربطى به حدیث ندارد)، خیال مى کند که جزو حدیث است؛ بعد آن را به عنوان حدیث نقل مى کند.
نکته اى که در این بخش قابل تأمل است، این است که میرداماد در این بخش، بیان مى کند که یکى از کارهاى جاعلان حدیث، این بوده که حدیث ضعیف السند را با سند صحیح نقل مى کردند که اگر چنین کارى صورت پذیرفته باشد، براى سندهاى صحیح هم مشکل ایجاد مى شود و باید به سراغ راه دیگرى جهت پذیرش روایات رفت.6
در ادامه کتاب، مؤلف به نقل نظریه اى مى پردازد که عده اى معتقدند که اصلا جعل حدیث، هنگامى که نفعى بر آن مترتب شود، جایز است (مثلا مردم ترغیب به دین شوند یا باعث پرهیز مردم از گناه شود) و استدلالشان هم به این روایت پیامبر است که فرمود: «من کذب علىّ متعمدا لیضلّ به الناس ، فلیتبوّأ مقعده من النار» و تحلیلشان این است که پیامبر فرموده است: «من کذب علىّ»؛ امّا ما که دروغ علیه پیامبر نمى سازیم؛ بلکه حدیث براى عزت پیامبر و رونق دین او مى سازیم.
مؤلف، در پایان این بخش به کتابهایى که در زمینه احادیث جعلى نوشته شده، اشاره مى کند و مى گوید: بهترین کتابى که در این زمینه نوشته شده است، کتاب «الملتقط فى تبیین الغلط » نوشته حسن بن محمد صنعانى است و در رتبه بعد از آن ، کتاب ابو الفرج ابن جوزى است. البته در این کتابها گاهى عده اى از روایات را جزو روایات جعلى ذکر کرده اند که جعلى نیستند. مؤلف ، سپس چند حدیث از این احادیث را نقل مى کند و مى فرماید که اکثر این روایات ، جعلى نیستند.
مرحوم میر، در بخش پایانى با اشاره به وضعیّتى که در عصر امویان و عباسیان به وجود آمد، معتقد است که در این عصر، احادیثى ساخته شد و این احادیث به صحاح راه پیدا کرد که آثار «جعل» در آنها مشهود است و در عین حال، نقل مى شوند و هیچ تعرضى هم نسبت به آنها نمى شود.
پی نوشت :
1. راشح و راشحة: ما یجرى من الماء خلال الحجارة.
* ظاهرا آخرین چاپ این کتاب، افست از روى چاپ سنگى است: قم، انتشارات کتابخانه آیة اللّه مرعشى، 1405ق.
2. مشیخه جمع شیخ مى باشد، نظیر شیوخ و اشیاخ و مشایخ؛ ولى مطرّزى گفته است که اسم جمع است و مشایخ هم جمعش مى باشد؛ اما مشیخه اسم مکان است و جایگاه ذکر شیوخ. شیخه یعنى پیرى و شیخه یعنى پیر زن. شیخان تثنیه شیخ مى باشد و شیخان اسم محلى در مدینه است.
3. که این تحریف، همچنان در روایت «بحار» هست (چاپ بیروت، ج69، ص293).
4. اکنون نیز در «مفاتیح الجنان» کلمه «تابعت» وجود دارد و همچنین، در زیارت عاشوراهایى که در اختیار مردم است.
5. آقاى مونتگمرى وات در کتاب «فلسفه و کلام اسلامى» (ص87)، همین نظر را اظهار مى دارد: بیشتر اقوال حکیمانه موروثى خاورمیانه نیز به [حضرت] محمد(ص) نسبت داده مى شد.
6. ربما وجد حدیثا ضعیف الاسناد، فرکب له اسنادا صحیحا للترویج. (الرواشح، ص198)
منبع:www.hadith.net

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد