۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۳۶۳ بازدید
تردیدى نیست که قرآن از سوى خدا بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نازل شده است؛ اما چرا به زبان عربى؟ و آیا الفاظ عربى قرآن نیز از سوى خدا است، یا این الفاظ از زبان پیامبر صلى الله علیه و آله است؟
نزول قرآن به زبان عربى با توجه به مخاطبان نخستین و شخص پیامبر صلى الله علیه و آله – که عرب زبان بودند – یک جریان طبیعى است و هر سخنورى، مطالب خویش را با زبان مخاطبان مستقیم خود، بیان مى کند. خداوند متعال نیز در فرستادن پیامبران و ابلاغ پیام هاى خویش، همین رویه را به کار گرفته است.[ ابراهیم14، آیه4؛ نگا: مصباح یزدى، محمدتقى، قرآن شناسى، (تحقیق وتدوین: محمود رجبى)، ص 98.]در این باره، توجه به چند نکته مهم بایسته است:یکم. قرآن کریم اگر چه براى تنزل در این عالم، نیاز به زبانى خاص دارد و آن عربى فصیح و مبین است؛ ولى زبان و فرهنگ آن، همان «زبان فطرت» است که قابل فهم براى همگان است و تنها در این صورت، مى تواند جهانى باشد. اگر فرهنگ قرآن، مربوط به یک نژاد و گروه خاصى بود، هیچ گاه نمى توانست جهانى باشد.[ جوادى آملى، عبداللّه ، تفسیر موضوعى قرآن کریم، قم: اسراء، ج 1، صص 353-355.]دوّم. همان طور که ایجاد حقیقت وحى، اختصاص به ذات خداوند متعال دارد؛ تنزل آن حقیقت به لباس عربى مبین و الفاظ اعتبارى نیز کار او است. نه آنکه فقط معناى کلام و وحى الهى در قلب پیامبر صلى الله علیه و آله تنزل یافته و آن حضرت با انتخاب خود، الفاظى را به عنوان ابزار انتقال آن معارف قرار داده باشد! پس الفاظ قرآن کریم، از سوى خداوند تعیین شده و از همین رو آرایش هاى لفظى قرآن، یکى از وجوه اعجاز آن است.
آیات فراوانى دلالت دارد که علاوه بر محتوا، الفاظ و عبارت هاى عربى قرآن نیز از ناحیه خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله وحى شده است.[ ابراهیم14، آیه 4؛ مریم(19)، آیه 97؛ دخان(44)، آیه58؛ اعلى(87)، آیات 17، 18، 22 و 32؛ قمر(54)، آیه 40؛ احقاف(46)، آیه 12؛ فصلت(41)، آیات 2 و 3؛ رعد(13)، آیه 37 و… . نگا: طباطبایى، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج 17، ص 359.] بهترین گواه این مطلب، تفاوت سبک بیان و عبارت هاى روایات نبوى، با آیات قرآن کریم است.
سوّم. ارتباط الفاظ با معانى، ارتباطى تکوینى و حقیقى نیست؛ بلکه در اثر قرارداد است که لفظ معینى، نشانه معناى خاصى مى گردد. به همین دلیل براى یک معناى خاص در اقوام مختلف، الفاظ گوناگونى وجود دارد و نیز یک حقیقت تکوینى همچون وحى، گاهى به صورت عربى مبین، گاهى به صورت عبرى، زمانى به زبان سریانى و … ظهور مى کند.
چهارم. اعراب، اولین گروه مخاطب پیامبر بودند در نتیجه باید این پیام را به خوبى درک مى کردند. پس حکمت اقضا مى کرد تا اصول تربیتى و زبان فطرى قرآن، رنگ و زبان عربى بگیرد؛ هر چند منحصر به عرب زبانان نبود.
با توجه به این نکته، شاید این پرسش پدیدار شود که: چگونه وحى الهى، از مقام قدسى خداوند – که جز تکوین صرف چیزى نیست – در پوشش الفاظ و کلمات اعتبارى – که قرارداد محض است – درمى آید؟
در پاسخ گفتنى است: الفاظ قرآن کریم نیز از سوى خداوند تعیین شده و لذا جنبه اعجازى دارد [و تحدى نسبت به آن اعلان شده است به طورى که حتى احادیث قدسى چنین ویژگى ندارد. البته مى توان گفت] تنزل حقیقت تکوینى قرآن، باید مسیرى داشته باشد تا در آن مسیر، حقیقت قرآن فرود آید و با اعتبار پیوند بخورد. که محتملاً آن مسیر ویژه همان نفس مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آلهاست.[ جوادى آملى، عبداللّه ، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ص 45-46.]بنابراین آنچه قرآن را جهان شمول ساخته است، «زبان فطرى» آن است که در «زبان عربى» رسا و گویا جلوه گر شده است؛ زبانى که الفاظ آن، ظرفیت نمایش معانى گسترده و پردامنه اى را دارا است. ازاین رو آشنایى با زبان عربى و تلاوت قرآن به این زبان، همچون مدخل ورودى براى نیل به مراتب و مراحل بالاتر این کتاب بى نظیر است.
آیات فراوانى دلالت دارد که علاوه بر محتوا، الفاظ و عبارت هاى عربى قرآن نیز از ناحیه خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله وحى شده است.[ ابراهیم14، آیه 4؛ مریم(19)، آیه 97؛ دخان(44)، آیه58؛ اعلى(87)، آیات 17، 18، 22 و 32؛ قمر(54)، آیه 40؛ احقاف(46)، آیه 12؛ فصلت(41)، آیات 2 و 3؛ رعد(13)، آیه 37 و… . نگا: طباطبایى، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج 17، ص 359.] بهترین گواه این مطلب، تفاوت سبک بیان و عبارت هاى روایات نبوى، با آیات قرآن کریم است.
سوّم. ارتباط الفاظ با معانى، ارتباطى تکوینى و حقیقى نیست؛ بلکه در اثر قرارداد است که لفظ معینى، نشانه معناى خاصى مى گردد. به همین دلیل براى یک معناى خاص در اقوام مختلف، الفاظ گوناگونى وجود دارد و نیز یک حقیقت تکوینى همچون وحى، گاهى به صورت عربى مبین، گاهى به صورت عبرى، زمانى به زبان سریانى و … ظهور مى کند.
چهارم. اعراب، اولین گروه مخاطب پیامبر بودند در نتیجه باید این پیام را به خوبى درک مى کردند. پس حکمت اقضا مى کرد تا اصول تربیتى و زبان فطرى قرآن، رنگ و زبان عربى بگیرد؛ هر چند منحصر به عرب زبانان نبود.
با توجه به این نکته، شاید این پرسش پدیدار شود که: چگونه وحى الهى، از مقام قدسى خداوند – که جز تکوین صرف چیزى نیست – در پوشش الفاظ و کلمات اعتبارى – که قرارداد محض است – درمى آید؟
در پاسخ گفتنى است: الفاظ قرآن کریم نیز از سوى خداوند تعیین شده و لذا جنبه اعجازى دارد [و تحدى نسبت به آن اعلان شده است به طورى که حتى احادیث قدسى چنین ویژگى ندارد. البته مى توان گفت] تنزل حقیقت تکوینى قرآن، باید مسیرى داشته باشد تا در آن مسیر، حقیقت قرآن فرود آید و با اعتبار پیوند بخورد. که محتملاً آن مسیر ویژه همان نفس مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آلهاست.[ جوادى آملى، عبداللّه ، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ص 45-46.]بنابراین آنچه قرآن را جهان شمول ساخته است، «زبان فطرى» آن است که در «زبان عربى» رسا و گویا جلوه گر شده است؛ زبانى که الفاظ آن، ظرفیت نمایش معانى گسترده و پردامنه اى را دارا است. ازاین رو آشنایى با زبان عربى و تلاوت قرآن به این زبان، همچون مدخل ورودى براى نیل به مراتب و مراحل بالاتر این کتاب بى نظیر است.