«اللهم ارزقنا توفیق الطاعه» و زمینه سازی در امر ظهور
۱۳۹۴/۰۲/۱۹
–
۸۶۶ بازدید
«اللهم ارزقنا توفیق الطاعه» و زمینه سازی در امر ظهور
این دعا آرزوهای امام زمان(ع) است که انسانها، توفیق بندگی و دوری از معصیت را پیدا کنند و در راه به دست آوردن یک جامعه ایدهآل و زمینهساز برای امر ظهور، تلاشی در خود تحسین داشته باشند.
«اللهم ارزقنا توفیق الطاعه» و زمینه سازی در امر ظهور
این دعا آرزوهای امام زمان(ع) است که انسانها، توفیق بندگی و دوری از معصیت را پیدا کنند و در راه به دست آوردن یک جامعه ایدهآل و زمینهساز برای امر ظهور، تلاشی در خود تحسین داشته باشند.
خبرگزاری شبستان: دعای “اللهم ارزقنا توفیق الطاعه” درسنامه گرانبهایی است که در پیکره نیایش انشاء شده است و آموزندة اوصافی است که مطلوبِ آخرین ذخیره الهی است. آراستگی به فضائل بیان شده در این دعا، برای هر منتظر راستین بایسته است و شاید بتوان گفت که این دعا سرچشمه همة صفاتی است که برای منتظران راستین آن حضرت شایسته میباشد.
این دعا آرزوهای امام زمان(ع) است که انسانها، توفیق بندگی و دوری از معصیت را پیدا کنند و در راه به دست آوردن یک جامعه ایدهآل و زمینهساز برای امر ظهور، تلاشی در خود تحسین داشته باشند. دقت در مضامین دعا و عمل به آن، بهترین راه کار جلب رضایت آن عزیز است. رضایتی که خشنودی خدای متعال را در برخواهد داشت و بهشت قرین پاداش این رضایت خواهد بود.
َو عَلَى الْأُمَرَاءِ بِالْعَدْلِ وَ الشَّفَقَةِ
بر امیران عدل و مهرورزی تفضل کن
وظایف حاکمان از دیدگاه استاد جوادی اینگونه است: «حاکمان و فرماندهانی که تدبیر امور مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه اسلامی را به دست گرفته اند نیز در زمینه سازی ظهور امام عصر(عج) نقش جدّی و اثرگذار دارند، لذا اهم وظایف آنان چنین بیان گردیده است:
أ. عدالت: عدالت به معنای حرکت میان افراط و تفریط است، به گونه ای که هیچ زیاده و نقصی بر آن وارد نباشد. رعایت و اجرای عدالت در تمام شئون مدیریت جامعه اسلامی از وظایف سنگین حاکمان حکومت اسلامی در عصر غیبت است: و علی الاُمراء بالعدل.
ب. شفقت: دلسوزی و مدارای افراطی و نیز سختگیری و شدت افراطی، آفات اداره جامعه اند. بر حاکمان منتظر است که با برگزیدن رفتاری مشفقانه که دلسوزی و آسانگیری همراه صلابت و قاطعیت و قدرت است، جامعه را به سوی ظهور دولت مهدوی(عج) رهنمون شوند: والشفقة.»[1]
ویژگی ها و آثار عدل
1. صلاح مردم
امام على(ع): صلاح مردم در اجراى عدالت است، صلاح الرّعیّة العدل.
2. خدا را امرى جز عدل و احسان نیست
إسماعیل بن مسلم قال: جاء رجل إلى أبی عبد اللَّه جعفر ابن محمّد الصّادق(ع) و أنا عنده فقال: یا ابن رسول اللَّه! «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ، یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ » و قوله: «أمر ربّی أن لا تعبدوا إلّا إیّاه»؟ فقال: نعم، لیس للَّه فی عباده أمر إلّا العدل و الإحسان. فالدّعاء من اللَّه عامّ و الهدى خاصّ، اسماعیل بن مسلم مى گوید: مردى نزد امام جعفر صادق(ع) آمد، و من آنجا بودم. آن مرد (بعنوان سؤال، این دو آیه را خواند)، گفت اى پسر رسول خدا! «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ، وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى ، وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ، یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ، خدا به عدل و احسان و بخشیدن مال به خویشاوندان فرمان مى دهد، و از فحشاء و منکر و ستمگرى نهى مى کند، شما را پند مى دهد تا مگر پند گیرید»و نیز فرموده است: «وَ قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ، پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید» (اینها یعنى چه؟)، امام صادق(ع) فرمود:آرى، خدا را در بندگانش امر و فرمانى جز عدل و احسان نیست. پس دعوت الهى از سوى خدا عام است و پذیرش هدایت (از سوى مردم) خاص (که گروهى مى پذیرند و گروهى نمى پذیرند. »
3. میزان خداى متعال
امام على(ع): «عدل میزان خدا است، که آن را براى آفریدگان وضع کرده، و براى برپاداشتن حق مقرّر داشته است، پس در میزان خدا با وى مخالفت مکن، و در قلمرو سلطنت خدا با او به معارضه مپرداز. إنّ العدل میزان اللَّه، الّذی وضعه للخلق، و نصبه لإقامة الحقّ، فلا تخالفه فی میزانه، و لا تعارضه فی سلطانه.»[2]
4. آرایش ایمان
امام على(ع): «العدل زینة الایمان، عدالت آرایش ایمان است.»[3]
5.زنده شدن احکام
امام على (ع):« العدل حیاة الاحکام، عدل مایه زنده ماندن احکام است.»[4]
6. پشتوانه زندگى توده ها
امام على(ع): خداوند سبحان عدل را سامان زندگى مردمان قرار داده است، جعل اللَّه سبحانه، العدل قواما للانام.[5] «العدل قوام الرّعیّة.»[6]
7. نیکوترین سیاست ها
امام على(ع): نیکوترین سیاستها اجراى عدالت است، خیر السّیاسات العدل.[7]
امام على(ع): هیچ ریاستى، مانند عدالت در سیاست نیست، لا رئاسة، کالعدل فی السّیاسة.[8]
8.سامانبخش به زندگى همه
از آن امام(ع) پرسیدند: از عدل (دادگرى) وجود (بخشندگى) کدام بهتر است؟ فرمود: عدالت هر چیز را در جاى خود مى نهد، و وجود هر چیز را به مصرف خود مى رساند. عدالت تدبیرکننده اى است به سود همگان، و جود امرى است خاص. پس عدل شریفتر و با فضیلتر است. سئل علیّ(ع): ایّما أفضل، العدل أو الجود؟ فقال: العدل یضع الأمور مواضعها، و الجود یخرجها من جهتها. و العدل سائس عامّ، و الجود عارض خاصّ، فالعدل أشرفهما و أفضلهما.[9]
امام على(ع): براى تدبیر امور مردم، اجراى عدالت کافى است. کفى بالعدل سائسا.[10]
9. آرامبخش و هماهنگ ساز دلها
حضرت فاطمه(س)- در خطبه مشهور خویش: «عدل را خداوند مایه آرامش دلها ساخت، و العدل تسکینا للقلوب »[11] در کتاب «احتجاج» (1/ 134)، به جاى «تسکینا للقلوب»، «تنسیقا للقلوب»آمده است. و معناى این دو کلمه به یک دیگر نزدیک است، چه عدالت هم مایه تسکین (آرامش دادن به) قلوب است و هم سبب تنسیق (هماهنگ ساختن و در یک خط قرار دادن) دلها. و قلبها جز با عدل نظم و نسق و پیوستگى پیدا نمى کند.
10.تاثیر روانى در توده ها
امام على(ع): مردم، توده هایى اند که اجراى عدالت آنان را به فرمانبردارى وامى دارد. الرّعیّة سواد یستعبدهم العدل.[12]
11. برانگیختن مردمان به فعّالیّت
امام على(ع): بى میلى به کار در حکومت ظالم، به اندازه میل به کار است در حکومت عادل. إنّ الزّهد فی ولایة الظّالم، بقدر الرّغبة فی ولایة العادل.[13]
12.آبادانى
امام على(ع): شهرها با هیچ چیز بهتر از آن آباد نمى شود که با عدالت. ما عمرت البلدان بمثل العدل.[14]
13.برکت در برکت
امام على(ع): پیشواى عادل بهتر از باران پر بارش است. إمام عادل، خیر من مطر وابل.[15] امام على(ع): زمان فرمانرواى عادل، بهترین زمانهاست. زمان العادل خیر الأزمنة.[16]
وظایف حاکم اسلامى در دستگاه ادارى
أ- نزدیک شدن به مردم و روى نپوشیدن از ایشان
قرآن: وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ [17] نسبت به مؤمنان که از تو پیروى مى کنند فروتن باش
حدیث: الامام علی(ع)- من العهد الأشتری: و أمّا بعد هذا، فلا تطوّلنّ احتجابک عن رعیّتک! فإنّ احتجاب الولاة عن الرعیة شعبة من الضّیق، و قلّة علم بالأمور. و الاحتجاب منهم یقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فیصغر عندهم الکبیر، و یعظم الصّغیر، و یقبح الحسن، و یحسن القبیح، و یشاب الحقّ بالباطل. و انّما الوالی بشر لا یعرف ما توارى عنه الناس به من الامور، و لیست على الحقّ سمات تعرف بها ضروب الصّدق من الکذب [18]
امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. مبادا که پوشیده ماندن تو از رعیتت به- درازا بکشد، زیرا که در پرده ماندن والیان از رعیت مایه در تنگنا افتادن مردم است و کم اطلاعى والى از امور. و پنهان ماندن از ایشان، سببى را که به خاطر آن از دیدن والى خود محروم مانده اند بر مردم پوشیده مى دارد، و در نتیجه، امر بزرگ در نظر ایشان کوچک مى نماید، و کوچک بزرگ مى شود، و زشت نیکو و نیکو زشت مى نماید، و حق به باطل آمیخته مى شود.والى بشر است و چون از مردمان پنهان بماند، از آگاهى نسبت به امورشان غافل مى شود؛ و حق [19] را نشانه هایى نیست که به وسیله آن بتوان راست و دروغ را در مورد آن از یک دیگر باز شناخت.
الامام علی(ع)- من العهد الأشتری: و اجعل لذوی الحاجات منک قسما تفرّغ لهم فیه شخصک! و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فیه للَّه الذی خلقک، و تقعد عنهم جندک و أعوانک من أحراسک و شرطک حتى یکلّمک متکلّمهم غیر متتعتع، فإنّی سمعت رسول اللَّه «ص» یقول فی غیر موطن: «لن تقدّس امّة لا یؤخذ للضعیف فیها حقّه من القویّ غیر متتعتع». ثمّ احتمل الخرق منهم و العیّ، و نحّ عنهم الضّیق و الأنف، یبسط اللَّه علیک بذلک أکناف رحمته، و یوجب لک ثواب طاعته. و أعط ما أعطیت هنیئا، و امنع فی اجمال و إعذار[20]
امام على(ع)- از عهدنامه اشترى: .. براى کسانى که به دیدار تو نیاز دارند، زمانى را معین کن که شخص خود به سخنان ایشان گوش فرا دارى، و در مجلس عامى بنشینى، و در آن در برابر خدایى که تو را آفریده است تواضع کنى، و لشکریان و دستیاران و پاسداران خود را چنان دور کنى که صاحبان حاجت بدون احساس ترس و لرز و لکنت زبان با راحتى کامل بتوانند مطالب خود را بیان کنند، زیرا که من از پیامبر خدا «ص» بارها شنیدم که مى گفت: «امتى که ضعیف آن نتواند حق خویش را بى لکنت زبان از قوى بگیرد، قابل احترام نیست». سپس درشت گفتن و ناتوانى آنان را در بیان مطلب خود تحمل کن، با تنگ خلقى و باد بینى با مردم رو به رو مشو، تا خدا رحمت خود را بر تو بگستراند، و پاداش طاعت به تو بدهد. و آنچه را که مى بخشى آسان و بدون اکراه و منت ببخش، و اگر مى خواهى به کسى چیزى ندهى، این کار را به صورتى خوش و با عذر خواهى انجام ده.
الامام علی(ع): أیّما وال احتجب عن حوائج الناس، احتجب اللَّه [عنه ] یوم القیامة [و] عن حوائجه. و إن أخذ هدیّة کان غلولا، و إن أخذ رشوة فهو مشرک [21]. امام علی(ع): هر والى که خود را براى برنیاوردن نیازمندیهاى مردمان پوشیده بدارد، خدا در روز قیامت از او و نیازمندیهایش پوشیده خواهد ماند. و اگر هدیه قبول کند خیانت (و سرقت) کرده است، و اگر رشوه بگیرد مشرک است.
ب- راستگویى و وفاى به عهد در برابر مردم
قرآن: وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ، لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ، وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا[22] پیش از آن با خدا عهد کرده بودند که (در کارزار) پشت نکنند؛ خدا از عهدى که با او کرده اند سؤال خواهد کرد.
حدیث : الامام علی(ع)- من العهد الاشتری: و ایّاک و المنّ على رعیّتک بإحسانک، أو التّزیّد فیما کان من فعلک، أو أن تعدهم فتتبع موعدک بخلفک؛ فإنّ المنّ یبطل الإحسان، و التّزیّد یذهب بنور الحق، و الخلف یوجب المقت عند اللَّه و الناس، قال اللَّه تعالى: «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ [23][24]
امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. از منت نهادن بر مردم به سبب احسانى که کرده اى، و بزرگتر جلوه دادن کارى که انجام داده اى، و از خلف وعده کردن بپرهیز، زیرا که منت، احسان را باطل مى کند، و مبالغه و زیاد جلوه دادن چیزى حقیقت آن را تباه مى سازد، و خلف وعده خشم و غضب خدا را برمى انگیزد، خداى متعال گفته است: «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ خدا به سختى دشمن آن است که چیزى بگویید و به آن عمل نکنید».
ج- برابرى همه در مقابل قانون
قرآن : 1- یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى ، وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا، إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ[25] اى مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و به صورت ملتها و قبیله ها قرار دادیم، تا یک دیگر را بشناسید، از میان شما گرامیتر در نزد خدا آن کس است که پرهیزگارتر باشد، و خدا دانا و آگاه است.
2- قُلْ: یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ، وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً، وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ، فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا: اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ [157] بگو: اى اهل کتاب! به جانب کلمه اى بیایید که میان ما و شما یکسان است: اینکه جز خدا را نپرستیم، و چیزى را شریک او قرار ندهیم، و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا خدایگان نگیریم، پس اگر رویگردان شدند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم
حدیث : الامام علی(ع)- إنّ علیا(ع) لمّا حدّ النّجاشی غضب الیمانیّة، فدخل طارق بن عبد اللَّه علیه فقال: یا امیر المؤمنین! ما کنّا نرى أنّ اهل المعصیة و الطاعة و اهل الفرقة و الجماعة، عند ولاة العدل و معادن الفضل سیّان فی الجزاء، حتى رأینا ما کان من صنیعک بأخی الحرث، فأوغرت صدورنا، و شتّتت أمورنا، و حملتنا على الجادّة التی کنّا نرى أنّ سبیل من رکبها النار. فقال: «وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ »[158]. یا أخا نهد! و هل هو الّا رجل من المسلمین؟ انتهک حرمة ما حرّم اللَّه، فأقمنا علیه حدّا کان کفارته. إن اللَّه تعالى قال: «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ، عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا، اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى »[26]. فلمّا جنّة اللیل، همس هو و النّجاشی الى معاویة …[27] (فرارا من العدالة و الحقّ.)
امام على(ع)- على، در آن هنگام که بر نجاشى (یمنى) حد جارى کرد، یمنیها خشمناک شدند، پس طارق بن عبد اللَّه نزد او آمد و گفت: یا امیر المؤمنین! ما تصور نمى کردیم که اهل نافرمانى و فرمانبردارى و اهل پراکندگى و اجتماع، از لحاظ کیفر و مجازات در نزد والیان عادل و مردان فضیلت با یک دیگر برابر باشند، تا آنکه عملى را که در حق نجاشى انجام دادى مشاهده کردیم، سینه هاى ما را از کینه شعله ور کردى، و کار ما را پراکنده ساختى، و ما را بر راهى انداختى که تصور مى کردیم هر کس از آن راه برود به دوزخ خواهد رسید. على گفت: «وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ آن کارى دشوار است مگر بر خاشعان و فروتنان».
اى طارق نهدى! مگر او غیر از مردى از مسلمانان است؟ حرمت آنچه را که خدا حرام کرده بود درید، ما هم حدى را که کفاره آن بود براو جارى کردیم. خداى متعال گفته است: وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا، اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى دشمنى قومى شما را بر آن ندارد که داد نکنید، دادگر باشید که دادگرى به پرهیزگارى نزدیکتر است». پس چون شب فرا رسید، طارق و نجاشى شبانه به جانب معاویه به راه افتادند .. (تا از مساوات و عدالت فرار کرده باشند!).
الامام الصادق(ع): قال امیر المؤمنین لعمر بن الخطّاب: ثلاث إن حفظتهنّ و عملت بهنّ کفتک ما سواهنّ، و إن ترکتهنّ لم ینفعک شی ء سواهن. قال: و ما هن یا ابا الحسن؟ قال: «إقامة الحدود على القریب و البعید، و الحکم بکتاب اللَّه فی الرّضا و السّخط، و القسم بالعدل بین الاحمر و الاسود». قال عمر: لعمری لقد أوجزت و أبلغت [28]
امام صادق(ع): امیر المؤمنین به عمر بن خطاب گفت: سه چیز است که اگر آنها را در نظر داشته باشى و به آنها عمل کنى، تو را از پرداختن به چیزهاى دیگر بینیاز مى کنند، و اگر آنها را فروگذارى، چیز دیگرى براى تو سودى نخواهد داشت. پرسید: «اى ابو الحسن، آنها چیست؟» گفت: «برپاداشتن حدود بر کسان دور و نزدیک، و حکم کردن طبق کتاب خدا در حال خرسندى و خشمناکى، و تقسیم کردن عادلانه اموال میان سرخ و سیاه». عمر گفت: «به جان خودم سوگند که کوتاه گفتى و تمام گفتى».
الامام علی(ع)- من العهد الأشتری: و لا یکوننّ المحسن و المسی ء عندک بمنزلة سواء، فإنّ فی ذلک تزهیدا لأهل الاحسان فی الاحسان، و تدریبا لاهل الاساءة على الاساءة، و الزم کلّا منهم ما ألزم نفسه [29]. امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. نباید که بدکار و نکوکار نزد تو یکسان باشد، که اگر چنین شود نیکوکاران از نکوکارى دامن فرو خواهند چید، و بدکاران به بدکارى خویگر خواهند شد، بلکه در باره هر یک چنان کن که خود براى خویش خواسته است.
د- آرمان هاى انسانى و کوشش براى تثبیت آنها
قرآن : لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ، أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ [30]. خدا شما را از آن باز نمى دارد که با کسانى که در دین با شما به کارزار نپرداخته شما را از خانه هاتان بیرون نکردند، نیکویى کنید و در باره ایشان دادگر باشید، زیرا که خدا دادگران را دوست مى دارد
حدیث: النبی(ص)- نهى ان یحلف الناس على صدقاتهم و قال: «هم فیها مأمونون». و نهى أن یثنى علیهم فی عام مرّتین .. و نهى ان یغلظ علیهم فی اخذها منهم، و ان یقهروا على ذلک، او یضربوا، او یشدّد علیهم، او یکلّفوا فوق طاقتهم. و أمر أن لا یأخذ المصدّق منهم الّا ما وجد فی ایدیهم، و أن یعدل فیهم [31]
پیامبر «ص»- از آن نهى کرد که مردمان را، به هنگام گرفتن زکات و صدقات سوگند دهند، و گفت: «آنان در این باره مورد اعتمادند». و از آن نهى کرد که در یک سال دو بار از ایشان گرفته شود .. و از آن نهى کرد که در گرفتن صدقات با مردمان درشتى کنند و به قهر و غلبه متوسل شوند، یا ایشان را بزنند یا سختگیرى کنند، یا بیش از توانایى برایشان تحمیل کنند؛ و فرمان داد که تحصیلدار صدقات جز آنچه در دست ایشان است نگیرد، و در حق ایشان به داد رفتار کند ..
الامام علی(ع)- إنّه أوصى مخنف بن سلیم الأزدی، و قد بعثه على الصدقة بوصیة طویلة، امره فیها بتقوى اللَّه ربّه فی سرائر اموره و خفیّات اعماله، و أن یتلقّاهم ببسط الوجه و لین الجانب. و أمره أن یلزم التواضع و یجتنب التکبّر، فإنّ اللَّه یرفع المتواضعین و یضع المتکبرین. ثم قال له: یا مخنف بن سلیم! انّ لک فی هذه الصدقة نصیبا و حقا مفروضا، و لک فیه شرکاء: فقراء و مساکین، و غارمین، و مجاهدین، و ابناء سبیل، و مملوکین، و متألّفین، (3) و انّا موفّوک حقّک، فوفّهم حقوقهم! و إلا فإنّک من أکثر الناس یوم القیامة خصماء. و بؤسا لامرئ أن یکون خصمه مثل هؤلاء[32]
امام على(ع)- هنگامى که مخنف بن سلیم ازدى را براى تحصیلدارى زکات روانه کرد، سفارش درازى به او کرد و گفت که در کارهاى پنهانى خود از پروردگار خویش پروا کند، و با مردمان با گشاده رویى و نرمخویى رو به رو شود. و به او فرمان داد که فروتنى پیشه کند، و از تکبر بپرهیزد، که خدا فروتنان را برمى آورد و متکبران را تنزل مى دهد. سپس به او گفت: اى محنف بن سلیم! تو را در این صدقه بهره و حقى معین است، و شرکایى دارى که عبارتند از بینوایان و مسکینان و وامداران و مجاهدان و در راه ماندگان و بردگان و دلجویى شدگان.[33] ما حق تو را مى دهیم، تو هم حق آنان را بده، و گر نه مدعیان تو در روز باز پسین بسیار خواهند بود، و بدا به حال کسى که مدعیان او چنین کسان (بینوایان و ..) باشند.
الامام علی(ع)- من العهد الاشتری: و لیکن أبعد رعیّتک منک و أشنأهم عندک، أطلبهم لمعایب الناس، فإنّ فی الناس عیوبا، الوالی أحقّ من سترها؛ فلا تکشفنّ عمّا غاب عنک منها، فإنّما علیک تطهیر ما ظهر لک، و اللَّه یحکم على ما غاب عنک؛ فاستر العورة ما استطعت یستر اللَّه منک ما تحبّ ستره من رعیّتک. أطلق عن الناس عقدة کلّ حقد، و اقطع عنک سبب کلّ وتر، و تغاب عن کلّ ما لا یصحّ لک، و لا تعجلنّ الى تصدیق ساع، فإنّ الساعی غاشّ و إن تشبّه بالناصحین [34]
و لا تنقض سنّة صالحة عمل بها صدور هذه الامّة، و اجتمعت بها الألفة، و صلحت علیها الرعیّة. و لا تحدثنّ سنّة تضرّ بشی ء من ماضی تلک السّنن فیکون الاجر لمن سنّها، و الوزر علیک بما نقضت منها.[35] و اعلم انّه لیس شی ء بأدعى الى حسن ظنّ وال برعیّته من احسانه الیهم، و تخفیفه المئونات علیهم، و ترک استکراهه ایّاهم على ما لیس له قبلهم. فلیکن منک فی ذلک أمر یجتمع لک به حسن الظّنّ برعیّتک؛ فإنّ حسن الظّنّ یقطع عنک نصبا طویلا. و إنّ أحقّ من حسن ظنّک به، لمن حسن بلاؤک عنده؛ و إنّ أحقّ من ساء ظنّک به، لمن ساء بلاؤک عنده [36]
امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. باید که دورترین رعیت تو از تو و از همه مبغوضتر در نزد تو، آن کس باشد که بیشتر عیبجویى مردمان مى کند. در مردمان عیبهایى است که والى از هر کس شایسته تر است براى پوشاندن آنها پس در صدد کشف کردن آنچه از آنها بر تو پوشیده مانده است مباش، که وظیفه تو پاک کردن عیبهایى است که آشکار شده؛ و بر آنچه از تو پوشیده مانده است خدا حکم مى کند، پس آنچه را که آشکار شدن آن مایه شرم است، تا آنجا که مى توانى، پوشیده نگاه دار، تا خدا آنچه را که دوست مى دارى از رعیت پوشیده ماند پوشیده نگاه دارد. عقده هر رشک را از مردمان برطرف ساز، و سبب هر دشمنى را برانداز، و از آنچه نزد تو درست نمى نماید تغافل کن، و به تصدیق عیبجوى مردم شتاب مکن، که سخن چین و عیبجو فریبکار است، هر چند به نصیحت گویان شباهت داشته باشد.
.. و تو خود سنت درست و شایسته اى را که سران این امت به ان عمل کرده اند، و مردمان به آن خو گرفته اند، و رعیت آن را پذیرفته است، نقض مکن و آن را برنینداز، و سنت تازه اى روى کار نیاور که به سنتهاى گذشته آسیب رساند، که در آن صورت پاداش براى کسى خواهد بود که آن سنتها را گذاشته، و وبال آن مخصوص تو است که آنها را نقض کرده اى ..
و بدان که هیچ چیز بیشتر از احسان کردن والى در حق مردم، و کاستن هزینه هایى که باید بپردازند، و مطالبه نکردن چیزى که قدرت آن را ندارند، مایه خوش گمانى وى در حق ایشان نمى شود. پس چنان کن که از این راه حسن ظن نسبت به رعیت براى تو فراهم آید، که این خوش گمانى و حسن ظن رنج فراوانى را از تو دور مى کند. و شایسته ترین کس براى آنکه گمان نیک در حق وى داشته باشى، آن کس است که به او نیکى کرده اى، و سزاوارترین کس براى آنکه گمان بد در حق وى داشته باشى، آن کس است که به او بد کرده اى.
الامام علی(ع)- من العهد: ایّاک و الدّماء و سفکها بغیر حلّها! فإنّه لیس شی ء أدعى لنقمة، و لا أعظم لتبعة، و لا أحرى بزوال نعمة و انقطاع مدّة، من سفک الدّماء بغیر حقّها. و اللَّه سبحانه مبتدئ بالحکم بین العباد فیما تسافکوا من الدّماء یوم القیامة. فلا تقوّینّ سلطانک بسفک دم حرام! فإنّ ذلک ممّا یضعفه و یوهنه، بل یزیله و ینقله. و لا عذر لک عند اللَّه و لا عندی فی قتل العمد، لأنّ فیه قود البدن. و إن ابتلیت بخطإ و أفرط علیک سوطک أو یدک بالعقوبة، فإنّ فی الوکزة فما فوقها مقتلة، فلا تطمحنّ بک نخوة سلطانک عن أن تؤدّی الى أولیاء المقتول حقّهم [37]
امام على(ع)- از عهدنامه اشترى: .. از آن بپرهیز که خونى به ناحق ریخته شود، که هیچ چیز براى ایجاد دشمنى مؤثّرتر، و براى پدید آوردن عواقب سوء مهمتر، و براى از بین بردن نعمت و زوال حکومت درخورتر از خونریزى به ناحق نیست. خداى متعال در روز بازپسین، نخست به رسیدگى به حساب خونهاى به ناحق ریخته مى پردازد. پس قدرت و سلطه خود را به ریختن خون حرام تقویت مکن، که این کار سبب سست شدن آن خواهد شد، بلکه آن را زایل مى کند و قدرت را به دیگرى منتقل مى سازد. و در نزد خدا و من عذرى در کشتن عمد ندارى، و در برابر آن، بدن (خود تو) قصاص مى شود. و اگر گرفتار خطایى شدى، و تازیانه ات یا شمشیرت یا دستت در کیفر دادن زیاده روى کرد- زیرا که گاه مشت زدنى باعث قتل مى شود- مبادا غرور فرمانروایى تو را از آن باز دارد که به اولیاى شخص کشته شده حق ایشان را بپردازى.
الامام الصادق(ع): على الامام أن یخرج المحبسین فی الدین یوم الجمعة الى الجمعة، و یوم العید الى العید، فیرسل معهم، فإذا قضوا الصّلاة و العید ردّهم الى السّجن [171]. امام صادق «ع»: امام (حاکم اسلامى) باید زندانیان مسلمان را، روزهاى جمعه، براى رفتن به نماز جمعه، و روزهاى عید براى رفتن به نماز عید، از زندان بیرون آورد، و به همراه مأموران گسیل دارد، تا نماز جمعه یا نماز عید را بخوانند، آنگاه به زندان بازشان گرداند.
ه- مراعات احترام افراد و نظرها و شئون ایشان و ملاطفت کردن با ایشان
قرآن : 1- فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ، وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ، فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ، فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ [38] (اى پیامبر!) تو به رحمت خدا با مردم نرمى کردى، و اگر بدخوى و سختدل مى بودى، هر آینه از پیرامون تو پراکنده مى شدند، پس از ایشان درگذر، و برایشان آمرزش خواه، و با ایشان در کار رایزنى کن، و چون عزم کردى بر خدا توکل کن، که خدا متوکلان را دوست مى دارد
2- وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ، وَ یَقُولُونَ: هُوَ أُذُنٌ، قُلْ: أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ، یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ، وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ، وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ [39]. از ایشان کسانى هستند که پیامبر را مى آزارند و مى گویند که او گوش (شنواى سخن هر کس) است، بگو که گوش نیکى براى شما است، که به خدا ایمان دارد، و سخنان مؤمنان را باور مى کند
حدیث: الامام علی(ع)- من العهد: أنصف اللَّه و أنصف الناس من نفسک و من خاصّة أهلک و من لک فیه هوى من رعیّتک، فإنّک إلّا تفعل تظلم! .. و لیکن أحبّ الامور الیک أوسطها فی الحقّ و أعمّها فی العدل، و أجمعها لرضا الرعیّة، فإنّ سخط العامّة یجحف برضا الخاصّة، و إنّ سخط الخاصّة یغتفر مع رضا العامّة. و لیس أحد من الرعیّة أثقل على الوالی مئونة فی الرّخاء، و أقلّ معونة له فی البلاء، و أکره للإنصاف، و أسأل بالإلحاف، و أقلّ شکرا عند الإعطاء، و أبطأ عذرا عند المنع، و أضعف صبرا عند ملمّات الدّهر، من أهل الخاصّة. و إنّما عمود الدین و جماع المسلمین و العدّة للأعداء، العامّة من الامّة؛ فلیکن صغوک لهم، و میلک معهم [40]
امام على(ع)- از عهدنامه اشترى: .. داد خدا و داد مردم را از خود و از خواص خاندان و از هر کس از رعیتت که هواخواه او هستى بده، که اگر چنین نکنى ستم کرده اى .. و باید که محبوبترین چیزها در نظر تو آن باشد که در معیار حق حالتى میانه داشته باشد، و از نظر عدالت همگان را شامل شود، و خرسندى رعیت را بیشتر فراهم آورد، چه خشم عامه مردم خرسندى خواص را بى اثر مى سازد، ولى خشم خاصان با وجود خرسندى عامه مردم قابل اغماض است. در ضمن، هیچ یک از افراد رعیت براى والى در هنگام راحتى پرخرجتر، و در هنگام بلا و ناراحتى کم فایده تر، و از داد دهى بیزارتر، و در خواهش سمجتر، و هنگام بخشش کم سپاستر، و هنگام جلوگیرى از بخشش عذر ناپذیرتر، و در ناراحتیهاى روزگار ناشکیباتر از خواص نیست، این است که ستون دین و مایه اجتماع مسلمانان و فراهم آورنده وسایل براى رو به رو شدن با دشمنان، همان عامه امتند، پس باید که میل تو به جانب ایشان باشد و رضاى آنان را به چنگ آورى.
الامام الصادق(ع): الواجب على الإمام اذا نظر الى رجل یزنی او یشرب الخمر، أن یقیم علیه الحدّ. و لا یحتاج الى بیّنة مع نظره، لأنّه امین اللَّه فی خلقه. و اذا نظر الى رجل یسرق، أن یزبره و ینهاه، و یمضی و یدعه. قلت: و کیف ذلک؟ قال: لأنّ الحقّ اذا کان للَّه، فالواجب على الامام اقامته، و اذا کان للناس، فهو للناس [41]
و- پذیرفتن انتقاد و دورى جستن از خودرأیى
قرآن : 1- .. وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ..[42] .. (اى پیامبر!) با ایشان در کار مشورت کن ..
2- وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ، أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ، فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ[43] چون به او گفته شود که از خدا بترس، حمیّت او را به گناهکارى بر مى انگیزد، پس جهنم او را بسنده است و آن بد جایگاهى است
حدیث: الامام علی(ع)- من العهد الاشتری: إنّ شرّ وزرائک، من کان للأشرار قبلک وزیرا .. ثمّ لیکن آثرهم عندک، أقولهم بمرّ الحقّ لک! و اقلّهم مساعدة فیما یکون منک ممّا کره اللَّه لاولیائه، واقعا ذلک من هواک حیث وقع [44] امام على «ع»- از عهد نامه اشترى: .. بدترین وزیران تو کسانى هستند که پیش از تو وزیر اشرار بوده اند .. و باید که برگزیده ترین وزیران و همکاران در نظر تو آن کس باشد که حق تلخ را بیشتر به تو بگوید، و در کارى که مخالف رضاى خدا است کمتر به یارى تو برنخیزد، و در بند آن نباشد که این روش او در تو چه تأثیرى خواهد داشت.
الامام علی(ع)- فیما رواه السیّد عبد العظیم الحسنی، عن الامام ابی جعفر الجواد، عن آبائه: خاطر بنفسه من استغنى برأیه.[45] امام على(ع)- به روایت عبد العظیم حسنى، از امام جواد «ع» از پدرانش: هر کس رأى خود را کافى بداند (و خویشتن را از مشورت کردن و نظر خواستن بى نیاز شمارد)، خود را به خطر درافکنده است.
الامام الصادق(ع): المستبدّ برأیه، موقوف على مداحض الزّلل [46]. امام صادق(ع): انسان خود رأى، همیشه بر لب پرتگاههاى سقوط ایستاده است.
وظایف حاکم اسلامى در باره تأمین نیازمندیهاى اجتماع و دیگر امور معیشتى و تربیتى
أ- تأمین وسایل زندگى و ارزاق
قرآن: 1- ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ، مِنْ أَهْلِ الْقُرى ، فَلِلَّهِ، وَ لِلرَّسُولِ، وَ لِذِی الْقُرْبى ، وَ الْیَتامى ، وَ الْمَساکِینِ، وَ ابْنِ السَّبِیلِ، کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ ..[47] آنچه خدا از اهل قریه ها بهره پیامبرش کند، مخصوص خدا و رسول است و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان، تا اموال میان ثروتمندان شما در گردش نیفتد ..
الامام علی(ع)- مرّ شیخ مکفوف کبیر یسأل، فقال امیر المؤمنین(ع): «ماهذا؟» فقالوا: یا امیر المؤمنین نصرانیّ! فقال امیر المؤمنین: «استعملتموه، حتّى إذا کبر و عجز منعتموه؟ انفقوا علیه من بیت المال!»[48]. امام على(ع)- پیر مرد کهنسال کورى که گدایى مى کرد گذشت، امیر المؤمنین(ع) پرسید که: «این چیست؟» گفتند: یا امیر المؤمنین! نصرانى است. گفت: «از او چندان کار کشیدید تا پیرو ناتوان شد، حال به او چیزى نمى دهید؟ خرج او را از بیت المال بدهید!»
ب- پرداختن وامها
حدیث : النبی(ص): ما من غریم ذهب بغریمه الى وال من ولاة المسلمین، و استبان للوالی عسرته، إلّا برئ هذا المعسر من دینه و صار دینه على والی المسلمین، فیما [فی ] یدیه من أموال المسلمین [49]. پیامبر «ص»: هیچ بدهکارى نیست که با بستانکار خود نزد والیى از والیان مسلمان برود، و بر آن والى عسرت و ناتوانى او در پرداخت دینش معلوم شود، مگر اینکه بدهکار از دین خود برى مى گردد، و پرداخت وام بر عهده والى قرار مى گیرد، تا از اموالى که در دست دارد آن را بپردازد.
النبی «ص»- فیما رواه الامام الصادق: من أتى علیه أربعون یوما و لم یأکل اللّحم، فلیستقرض على اللَّه و لیأکله [50]. پیامبر «ص»- به روایت امام جعفر صادق: کسى که چهل روز براو بگذرد وگوشت نخورد، باید وامى بر عهده خدا (از بیت المال) بگیرد و با آن گوشت بخورد.
الامام الصادق(ع): إنّ الامام یقضی عن المؤمنین الدّیون، ما خلا مهور النساء[51]. امام صادق(ع): امام قرضهاى مؤمنان را مى پردازد، مگر مهرهاى زنان را.
در تفسیر قمى، در شرح این آیه: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ …4 هر آینه زکات از براى بینوایان است و درماندگان، و تحصیلداران آن، و کسانى که باید دلهاشان به دست آورده شود، و براى آزاد کردن بردگان، و دین بدهکاران، و در راه خدا، و راهگذران محتاج، واجبى است از سوى خداى …»، چنین آمده است: «الغارمین»، کسانیند که قرضهایى بر عهده دارند که آنها را در راه خدا و بدون ولخرجى خرج کرده اند، پس بر امام واجب است که به جاى ایشان دینشان را ادا کند، و از زکات ذمه آنان را برى سازد. «وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ »، کسانى هستند که براى جهاد از شهرهاى خود بیرون مى روند و چیزى براى خرج کردن ندارند، یا کسانى از مسلمانانند که مالى براى رفتن به حج یا پرداختن به کارهاى خیر دیگر ندارند، پس بر امام است که از مال زکات به ایشان ببخشد تا در راه حج و جهاد مصرف کنند. «و ابن السّبیل»، کسانى هستند که به سفر پرداخته اند (در غیر سفر معصیت) و پولشان تمام شده، که بر امام است که با دادن مالى از زکات، آنان را به وطنهاشان باز گرداند.
الامام الصادق(ع): من مات و ترک دینا، فعلینا دینه و الینا عیاله. و من مات و ترک مالا فلورثته. و من مات و لیس له موالی فماله من الأنفال. امام صادق(ع): هر کس بمیرد و دینى داشته باشد، اداى دین او و نگاهدارى از عیال او بر عهده ما است. و هر که بمیرد و مالى از خود باقى گذارد، آن مال مخصوص وارثان او است. و هر کس بمیرد و وارثى نداشته باشد، مال او از انفال است.
الامام الرضا(ع): المغرم اذا تدیّن- أو استدان [52]- فی حقّ، أجّل سنة، فإن اتّسع، و إلّا قضى عنه الامام من بیت المال [53]. امام رضا(ع): به بدهکارى که به حق وام گرفته باشد، یک سال مهلت مى دهند که تا اگر گشایش پیدا کرد دین خود را ادا کند، و اگر نشد امام دین او را از بیت المال خواهد پرداخت.
ج- ادا کردن حقوق
حدیث : النبی(ص)- فیما رواه الامام الصادق؛ قال حنان بن سدیر الصّیرفی: سمعت أبا عبد اللَّه(ع) یقول: نعیت الى النبی «ص» نفسه، و هو صحیح لیس به وجع؛ قال: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ .. فنادى «الصلاة جامعة» و أمر المهاجرین و الانصار بالسّلاح، و اجتمع الناس، فصعد النبیّ المنبر فنعى الیهم نفسه ثم قال: «أذکّر اللَّه الوالی من بعدی على أمّتی! ألّا یرحم على جماعة المسلمین، فاجلّ کبیرهم، و رحم ضعیفهم، و وقّر عالمهم، و لم یضرّ بهم فیذلّهم، و لم یفقرهم فیکفرهم، و لم یغلق بابه دونهم فیأکل قویّهم ضعیفهم، و لم یخبزهم فی بعوثهم فیقطع نسل أمّتی». ثم قال: « [قد] بلّغت و نصحت! فاشهدوا!». و قال ابو عبداللَّه(ع): هذا آخر کلام تکلّم به رسول اللَّه «ص» على منبره [54]
پیامبر «ص»- به روایت امام صادق: حنان بن سدیر صیرفى گوید: از امام صادق شنیدم که گفت: خبر نزدیکى وفات پیامبر «ص» به او داده شد، در صورتى که صحیح و سالم بود و هیچ دردى نداشت. و این خبر را جبرئیل به او ابلاغ کرد. پس نداى «نماز جماعت» داد، و به مهاجران و انصار فرمود که همه سلاح بردارند؛ و چون مردمان جمع شدند، پیامبر بر منبر بالا رفت و خبر مرگ خود را به ایشان داد، سپس گفت: «خدا را به یاد آن کس مى آورم که پس از من، در میان امت والى و حاکم گردد. مبادا با مسلمانان مهربانى نکند، بلکه باید بزرگانشان را محترم شمارد، و بر ناتوانان رحم آورد، و عالم ایشان را بزرگ دارد، و به آنان زیان نرساند تا خوار شوند، و به فقر گرفتارشان نکند تا کافر گردند، و در خانه خود را به روى آنان نبندد تا تواناى ایشان ناتوان را بخورد؛ و به هنگام لشکر کشى سختى بر آنان روا ندارد (و همه را در مرزها نگاه ندارد)، تا نسل امت قطع گردد»، سپس گفت: «ابلاغ کردم و خیر شما را گفتم، خود گواه باشید!» امام صادق گفت: «این آخرین سخنى بود که پیامبر بر روى منبر خود گفت».
الامام الباقر(ع): قضى أمیر المؤمنین(ع): إنّ ما أخطأت القضاة فی دیة، أو قطع، فعلى بیت مال المسلمین [55] امام باقر(ع): امیر المؤمنین حکم داد که آنچه قضات در دیه یا بریدن اندام خطا کنند، پرداخت غرامت آن با بیت المال مسلمانان است.
الامام الباقر(ع)- أبو عبیدة قال: سألت ابا جعفر(ع) عن أعمى فقأ عین رجل صحیح تعمّدا؟ فقال: یا أبا عبیدة! إنّ عمد الاعمى مثل الخطأ، هذا فیه الدیة من ماله. فإن لم یکن له مال، فإنّ دیة ذلک على الامام. و لا یبطل حقّ مسلم [56]. امام باقر «ع»- ابو عبیده گوید: در باره شخص کورى که چشم شخص سالمى را به عمد بیرون آورده است، از امام باقر پرسش کردم، گفت: عمد آدم کور همچون خطا است، و باید از مال او دیه داده شود؛ اگر مالى نداشته باشد، دیه از بیت المال داده خواهد شد. حق مسلم باطل نمى شود.
الامام الصادق(ع): إن وجد قتیل بأرض فلاة، أدّیت دیته من بیت المال؛ فإنّ امیر المؤمنین(ع) کان یقول: (لا یبطل دم امرئ مسلم»[57]. امام صادق(ع): اگر کشته اى در بیابانى یافت شود، دیه او از بیت المال داده مى شود، چه امیر المؤمنین «ع» مى گفت: «خون فرد مسلمان هدر نمى رود».
د- مبارزه با فقر و برانداختن آن
حدیث : الامام علی(ع)- من العهد الاشتری: ثمّ اللَّه! اللَّه! فی الطّبقة السّفلى، من الذین لا حیلة لهم من المساکین و المحتاجین و أهل البؤسى و الزّمنى، فإنّ فی هذه الطّبقة قانعا و معترّا؛ و احفظ للَّه ما استحفظک من حقّه فیهم، و اجعل لهم قسما من بیت مالک، و قسما من غلّات صوافی الاسلام فی کلّ بلد، فإنّ للأقصى منهم مثل الذی للأدنى؛ و کلّ قد استرعیت حقّه، فلا یشغلنّک عنهم بطر، فإنّک لا تعذر بتضییع التّافه لإحکامک الکثیر المهمّ، فلا تشخص همّک عنهم، و لا تصعّر خدّک لهم. و تفقّد أمور من لا یصل الیک منهم ممّن تقتحمه العیون، و تحقره الرّجال، ففرّغ لاولئک ثقتک من أهل الخشیة و التواضع، فلیرفع الیک أمورهم. ثمّ اعمل فیهم بالإعذار الى اللَّه یوم تلقاه، فإنّ هؤلاء من بین الرعیة أحوج الى الإنصاف من غیرهم. و کلّ فاعذر الى اللَّه فی تأدیة حقّه الیه. و تعهّد أهل الیتم و ذوی الرّقّة فی السّنّ ممّن لا حیلة له و لا ینصب للمسألة نفسه، و ذلک على الولاة ثقیل. و الحقّ کلّه ثقیل. و قد یخفّفه اللَّه على أقوام طلبوا العاقبة فصبّروا أنفسهم، و وثقوا بصدق موعود اللَّه لهم [58]
امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. خدا، خدا، در کار طبقه فرو دست، یعنى بینوایان و نیازمندان و فقیران و بیماران زمینگیر، که هیچ کارى از دستشان برنمى آید، و در میان آنان هم اظهارکننده نیاز و طالب احسان وجود دارد و هم کسانى که چنین نیستند؛ تو حق آنان را که خدا تو را نگهبان آن قرار داده است، براى خدا، نگاهبانى کن، و سهمى از بیت المال خود را مخصوص ایشان قرار ده، نیز در هر شهر قسمتى از محصول زمینهاى غنیمتى را به آنان مخصوص دار، که دورترین ایشان را همان اندازه حق است که نزدیکترین آنان دارند، حق همگان باید رعایت شود، پس مبادا طغیان در نعمت تو را از رسیدگى در باره ایشان غافل کند، چه عذر تو براى آنکه کار کوچکى را به علت پرداختن به کار مهمى فرو گذاشته اى پذیرفته نیست؛ پس از آنان غافل مشو و از رسیدگى به احوال ایشان از روى کبر و غرور خوددارى مکن، و در جستجوى کار و بار کسانى از ایشان باش که مردمان به چشم حقارت در آنان مى نگرند و دستشان به تو نمى رسد، و براى رسیدگى به کار ایشان مردانى را برگمار که از خدا بترسند و فروتن باشند و احوال ایشان را به تو گزارش کنند. سپس در حق ایشان چنان به کار برخیز که پوزشخواه تو در روز ملاقات خدا باشد، زیرا که اینان در میان رعیت از همه بیشتر نیازمند آنند که حقشان به عدل داده شود. حق هر کس را به او بده، و به احوال خانواده یتیمان و سالخوردگان بیوسیله که خود روى سؤال ندارند برس. این کار بر والیان سنگین است، و هر گونه اداى حقى سنگین است، و خدا آن را بر کسانى سبک مى کند که خواستار عاقبت نیک باشند، و نفس خود را به شکیبایى عادت دهند، و به درستى آنچه خدا به ایشان وعده کرده است یقین داشته باشند.
ه- از بین بردن احتکار و رسیدگى به نرخها
النبی(ص)- فیما رواه الامام الصادق: نفد الطعام على عهد رسول اللَّه «ص»، فأتاه المسلمون فقالوا: یا رسول اللَّه! قد نفد الطعام و لم یبق منه شی ء إلّا عند فلان، فمره یبعه النّاس. قال: فحمد اللَّه و اثنى علیه ثم قال: «یا فلان! انّ المسلمین ذکروا أنّ الطعام قد نفد الّا شیئا عندک، فأخرجه و بعه کیف شئت و لا تحبسه»[59]
پیامبر «ص»- به روایت امام صادق: گندم در زمان پیامبر تمام شد، مسلمانان نزد او آمدند و گفتند: اى پیامبر خدا! گندم تمام شده و جز در نزد فلان کس در جایى وجود ندارد، به او فرمان ده تا آن را به مردم بفروشد. پیامبر «ص» حمد و ثناى خدا کرده گفت: «اى فلان! مسلمانان گفتند که گندم تمام شده و تنها اندکى نزد تو باقى است، آن را بیرون آر و چنان که خواهى بفروش و آن را حبس نکن».
النبی «ص»- فیما رواه الامام امیر المؤمنین: إنّ رسول اللَّه «ص» مرّ بالمحتکرین، فأمر بحکرتهم أن تخرج الى بطون الأسواق و حیث تنظر الابصار الیها[60]. پیامبر «ص»- به روایت امیر المؤمنین: پیامبر خدا بر محتکران گذشت، پس فرمان داد تا مواد احتکار شده را به درون بازارها بیاورند تا چشمان مردم آنها را ببیند.
فروشندگى باید سهل و با ترازوى درست و با بهایى صورت بگیرد که بر هیچ یک از دو طرف معامله ستم نرود. پس هر کس بعد از نهى کردن تو باز به احتکار بپردازد، او را کیفر ده و بدون زیاده روى تنبیه کن.
و- پاسدارى از حقوق کارگران و کشاورزان
حدیث : النبی(ص)- إنّ النبیّ بعث الى امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب «ع» أن اصعد المنبر و ادع الناس الیک، ثم قل: ایها الناس! من انتقص أجیرا أجره، فلیتبوّأ مقعده من النار[61] پیامبر «ص»- پیامبر براى امیر المؤمنین على بن ابى طالب «ع» پیام فرستاد که: «بر منبر بالا رو و مردمان را فراخوان و بگو: اى مردم! هر کس مزد مزدورى را کم بدهد، جاى خود را در آتش باز کرده است».
الامام الصادق(ع): وصّى رسول اللَّه(ص) علیّا عند وفاته فقال: یا علیّ! لا یظلم الفلّاحون بحضرتک، و لا یزاد على ارض وضعت علیها، و لا سخرة على مسلم، یعنی الأجیر[62]. امام صادق(ع): پیامبر خدا نزدیک وفات خود به على چنین سفارش کرد: «اى على! مبادا بر کشاورزان با حضور تو ستم رود، و بر آنچه تو براى گرفتن از زمین معین کرده اى چیزى افزوده شود، و مسلمانى (مزدور) را به بیگارى بگیرند».
ز- کوشش در آبادانى
حدیث : الامام علی(ع)- من العهد الاشتری: و لیکن نظرک فی عمارة الارض أبلغ من نظرک فی استجلاب الخراج! لأنّ ذلک لا یدرک الّا بالعمارة. و من طلب الخراج بغیر عمارة أخرب البلاد، و أهلک العباد، و لم یستقم أمره الّا قلیلا.
فإن شکوا ثقلا أو علّة أو انقطاع شرب أو بالّة أو إحالة أرض اغتمرها غرق أو أجحف بها عطش، خفّفت عنهم بما ترجو أن یصلح به أمرهم. و لا یثقلنّ علیک شی ء خفّفت به المئونة عنهم؛ فإنّه ذخر یعودون به علیک فی عمارة بلادک، و تزیین ولایتک، مع استجلابک حسن ثنائهم، و تبجّحک باستفاضة العدل فیهم، معتمدا فضل قوّتهم بما ذخرت عندهم من إجمامک لهم، و الثّقة منهم بما عوّدتهم من عدلک علیهم و رفقک بهم، فربّما حدث من الامور ما اذا عوّلت فیه علیهم من بعد، احتملوه طیّبة أنفسهم به؛ فإنّ العمران محتمل ما حمّلته. و إنّما یؤتى خراب الارض من إعواز أهلها.
و انّما یعوز أهلها لإشراف أنفس الولاة على الجمع، و سوء ظنّهم بالبقاء، و قلّة انتفاعهم بالعبر[63].
امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. باید که توجه تو به آباد کردن زمین بیش از توجه به گرفتن خراج باشد، چه خراج جز در نتیجه آبادى فراهم نمى آید. هر کس بدون آباد کردن زمین خواستار خراج شود، کشور را خراب و مردم را هلاک کرده است، و کار او جز اندکى راست نخواهد شد. پس اگر از زیادى مالیات (خراج)، یا رسیدن آفت آسمانى، یا قطع شدن آب، یا باران، یا خراب شدن بذر در نتیجه غرق شدن زمین در زیر آب، یا نابود شدن ماده غذایى از زمین شکایت کنند، باید چنان بار مردم را سبک کنى که کارشان اصلاح شود. و این کار نباید بر تو گران افتد، زیرا که این اقدام همچون ذخیره اى است که مردم خود آن را با آباد کردن و آراستن و پیراستن سرزمینها باز مى گردانند؛ علاوه بر این، سپاسگزار تو نیز خواهند شد، و خود از اینکه با عدل و داد با مردمان رفتار کرده اى شادمان خواهى بود، و به دلیل راحتیى که براى ایشان فراهم کرده و عدل و مهربانیى که نسبت به آنان روا داشته اى، و اعتمادشان را جلب کرده اى، مى توانى به حسن نیت و خدمت ایشان بیشتر متکى باشى. بسا که در آینده حادثه اى پیش آید که چون در آن به یارى ایشان چشم داشته باشى، با کمال صفاى دل آن را تحمل کنند؛ و این همه براى عمران و آبادى ضرورت دارد. ویرانى زمین از فقر مردم آن نتیجه مى شود، و زمانى مردمان فقیر مى شوند که والیان در اندیشه جمع مال و نسبت به باقى ماندن بر سر کار خود بدگمان باشند، و از چیزهایى که مایه عبرت گرفتن است بهره مند نشوند.
ى- دیگر نیازها و نیازمندیها، با نظر به واقعیّت زندگى و غرایز انسانى
حدیث : الامام الصادق(ع): انّ امیر المؤمنین(ع) اتی برجل عبث بذکره، فضرب یده حتّى احمرّت، ثمّ زوّجه من بیت المال.[64]. امام صادق «ع»: مردى را نزد امیر المؤمنین(ع) آوردند که استمنا کرده بود. امام(ع) (به قصد تنبیه او) چند چوب به دست او زد به طورى که سرخ شد؛ سپس به او، با هزینه دولت (بیت المال)، زن داد.
ب- مبارزه با ویرانگرى و فساد
الامام علی(ع)- ممّا کتبه الى عامله على البصرة، و هو عبد اللَّه بن عبّاس: ..سأخبرک عن القوم: هم بین مقیم لرغبة یرجوها، أو خائف من عقوبة یخشاها، فأرغب راغبهم بالعدل علیه و الاحسان الیه، و احلل عقدة الخوف عن قلوبهم![65] ..
امام على(ع)- در ضمن نامه اى به یکى از کارگزارانش: از این قوم تو را آگاه مى کنم: بعضى از آنان به امید رسیدن به خیرى مقیم شده اند، و بعضى براى ترس از عقوبتى که از آن بیمناکند، پس آن را که امیدوار است با عدل و احسان کردن جلب کن، و عقده ترس را از دلهاى آنان که مى ترسند بگشا ..
الامام علی(ع)- من العهد الأشتری: و لا تدع تفقّد لطیف أمورهم اتّکالا على جسیمها، فإنّ للیسیر من لطفک موضعا ینتفعون به، و للجسیم موقعا لا یستغنون عنه [66].
امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. از پى جویى کارهاى کوچک ایشان به بهانه پرداختن به کارهاى بزرگ غافل مشو، زیرا که توجه تو به کارهاى کوچک وضعیّتى پدید مى آورد که به سود مردم است، و نظر تو در کارهاى بزرگ امرى است که جامعه از آن بینیاز نیست.
. همچنین امامان به واقعیت بشرى و آنچه از مصیبتها و دردها و فقر و مسکنت که با آن آمیخته است، عنایت و توجه تمام داشته اند، و به همین جهت است که در زندگى امامان(ع) و روزگار ایشان فراوان مشاهده مى کنیم که شخصا به رفع بدبختى و دستگیرى بیچارگان و خوراک دادن به گرسنگان و در پناه گرفتن ترسندگان و امثال اینها پرداخته اند. و این جنبه «خدایى- بشرى» بزرگى است که موجب رضاى خدا و عنایت او مى شود. و ما نمونه هاى فراوانى از آن را در زندگى علماى ربانى نیز مشاهده مى کنیم یعنى آنان که پا بر جاى پاى امامان گذاشته و به امور مردم رسیدگى کرده و به رفع مشکلات انسانها پرداخته اند، اینک مثالى از آن: حاج شیخ عباس قمى، مؤلّف کتاب «الکنى و الالقاب»، در شرح حال علّامه سیّد محمد مهدى بحر العلوم طباطبایى (1212- 1155 ه- ق) چنین نوشته است: «استاد بزرگوار ما، صاحب کتاب «مستدرک الوسائل»، از عالم مورد اعتماد نیکوکار، سیّد محمد پسر دانشمند هندى سید هاشم- مقیم نجف اشرف- از بنده شایسته زاهد عابد پرهیزگار، حاج محمد خزعلى- که زمان سیّد بحر العلوم را درک کرده بود- روایت کرده است که گفت: عالم بزرگوار، سیّد جواد عاملى، صاحب کتاب «مفتاح الکرامه»، شبى مشغول شام خوردن بود که شخصى در خانه اش را کوفت و دانست که او خادم سیّد بحر العلوم است. پس به-شتاب در را باز کرد، خادم به او گفت که سفره شام در برابر سیّد بحر العلوم گسترده است و او انتظار تو را مى کشد، پس شتابان روانه خانه سید شد، و چون براو درآمد، سیّد بحر العلوم به او گفت: «چرا از خدا نمى ترسى؟ چرا مراقب او نیستى؟ چرا از او شرم نمى کنى؟». سیّد جواد عاملى گفت: چه حادثه اى پیش آمده است؟ بحر العلوم گفت:«مردى از برادرانت، هر شبانه روز، مقدارى خرماى قسبک [201] براى خوراک زن و فرزندش از بقال به قرض مى گرفت، اکنون هفت روز است که افراد خانواده او گندم و برنج نچشیده اند و غیر از قسبک چیزى نخورده اند. امروز که براى گرفتن خرما به جهت شام نزد بقال مى رود، بقال به او مى گوید قرض تو فلان مقدار شده است! به همین جهت از بقال شرم کرده چیزى نمى گیرد، و او و کسانش سر بى شام بر زمین مى نهند، در صورتى که تو در نعمت به سر مى برى و مى خورى، و او از کسانى است که به خانه تو آمد و شد دارند و او را مى شناسى، فلانى است ..».
سید جواد گفت: به خداى سوگند که من از حال او آگاهى ندارم. بحر العلوم گفت: «اگر از حال او آگاه مى بودى و شام مى خوردى و به او توجه نمى کردى، یهودى بلکه کافر مى بودى! آنچه مرا نسبت به تو خشمگین کرده بى توجهى تو نسبت به برادرانت و بیخبرى از احوال ایشان است. این سینى را خادم من همراه تو مى آورد و در خانه او به تو مى دهد، تو آن را با خود به داخل خانه مى برى و مى گویى که امشب خواستم با تو شام صرف کنم، و این کیسه پول را زیر تشک یا فرش یا بوریاى او بگذار، و سینى را نیز چنین کن و آن را باز نگردان». و آن سینیى بزرگ و پر از خوراکى بود …[67]
پی نوشت ها:
[1]. امام مهدی(ع) موجود موعودص 214 [2] . « غرر الحکم»/ 103 [3] . « بحار» 78/ 80 [4] . « غرر الحکم»/ 30 [5] . « غرر الحکم»/ 165 [6]. « غرر الحکم»/ 19 (ع) و 50) [7]. « غرر الحکم»/ 171 [8]. « غرر الحکم»/ 354 [9]. « نهج البلاغه»/ 1290؛« عبده» 3/ 258 [10]. « غرر الحکم»/ 242 [11]. « علل الشّرائع»/ 248 [12]. « غرر الحکم»/ 103 [13]. « غرر الحکم»/ 103 [14]. « غرر الحکم»/ 309 [15]. « غرر الحکم»/ 35 [16]. « غرر الحکم»/ 189 [17]. سوره شعرا 26): 215 [18]. « نهج البلاغه»/ 1024؛« عبده» 3/ 115- 114 [19]. یعنى: حقوقى که مردم و طرفهاى دعوى و مرافعه نسبت به یک دیگر ادعا مى کنند، خود به خود، داراى نشانه اى نیست که راست و دروغ آن را روشن کند، مگر اینکه والى در میان مردم باشد و تحقیق کند و از چگونگى امر آگاه گردد. [20]. « نهج البلاغه»/ 1021؛« عبده» 3/ 113- 112 [21]. « ثواب الاعمال»/ 310 [22]. سوره احزاب 33): 15 [23]. سوره صف 61): 3 [24]. « نهج البلاغه»/ 1031؛ عبده 3/ 120 [25]. سوره حجرات 49): 13 [26]. سوره آل عمران 3): 64 [27]. سوره بقره 2): 45 [28]. سوره مائده 5): 8 [29]. « بحار» 8/ 729 چاپ قدیم- کمپانى) [30]. « وسائل» 18/ 156 [31]. « نهج البلاغه»/ 1000؛ عبده 3/ 98 [32]. سوره ممتحنه 60): 8 [33]. « دعائم الاسلام» 1/ 257 [34]. « دعائم الاسلام» 1/ 258 [35]. مقصود از« دلجویى شدگان»، کسانیند که بخشى از اموال زکات به آنان به عنوان تألیف قلوب دلجویى) داده مى شده است. اینان در زمانهاى مختلف زمان پیامبر اکرم(ص) و پس از آن) فرق مى کرده اند. در این باره، از جمله رجوع شود به: تفسیر« برهان» 2/ 138- 134 [36]. « نهج البلاغه»/ 998- 997؛ عبده 3/ 97- 96 [37]. « نهج البلاغه»/ 1001، عبده 3/ 99 [38]. « نهج البلاغه» 1001- 1000؛ عبده 3/ 99- 98 [39]. « نهج البلاغه»/ 1030- 1029؛ عبده 3/ 119 [40]. « وسائل» 18/ 221 [41]. سوره آل عمران 3): 159 [42]. سوره توبه 9): 61 [43]. « نهج البلاغه»/ 996- 995؛ عبده 3/ 96- 95 [44]. « وسائل» 18/ 344 [45]. سوره آل عمران 3): 159 [46]. سوره بقره 2): 206 [47]. « نهج البلاغه»/ 999؛ عبده 4/ 98- 97 [48]. « سفینة البحار» 1/ 493 [49]. « سفینة البحار» 1/ 493 [50]. سوره حشر 59): 7 [51]. « وسائل» 11/ 49 [52]. « تفسیر القمى» 1/ 94؛« مستدرک الوسائل» 13/ 400، از چاپ قم، مؤسّسة آل البیت« ع» لإحیاء التّراث 1408 ه. ق) [53]. « بحار» 66/ 65- از کتاب« المحاسن» [54]. وسائل 15/ 22 [55]. تردید در تعبیر، از راوى حدیث است [56]. « کافى» 1/ 407 [57]. « کافى» 1/ 406 [58]. « تهذیب» 10/ 203 [59]. « اختصاص»/ 249 [60] . « تهذیب» 10/ 204 [61]. « نهج البلاغه»/ 1020- 1019؛ عبده 3/ 112- 111 [62]. « کافى» 5/ 164 [63]. « تهذیب» 7/ 161 [64]. « بحار» 40/ 59- از« تفسیر فرات کوفى» [65]. « وسائل» 13/ 216 [66]. « نهج البلاغه»/ 1014- 1013؛ عبده 3/ 108- 106 [67]. « وسائل» 18/ 574