۱۳۹۳/۰۷/۲۰
–
۱۸۵۱ بازدید
الگو و الگوگیری در اسلام
این
دومین باری است که همسفر سرزمین نهج البلاغه می شویم.
پس، «فاخلع نعلیک، انک بالواد المقدس طوی…» .
این بار هم پیش از ما عده ای خود را به محضر حضرتش رسانده، در بهره جویی
از دریای معارفش غرقند. ما هم می رسیم
و پشت سر آنهایی که پیش از ما خود را به بارگاه فیضش رسانده اند،
زانو می زنیم.
در
میانه صحبت یکی از پیروان رسیده ایم؛
مولای من! انسان با فراموشی قرین است. ما می دانیم
و باور داریم که اسلام، کامل ترین
آیین است و جامعیت دین را شهادت می دهیم.
هیچ بعدی از ابعاد زندگی ما نیست که خداوند برای آن برنامه ریزی
نکرده باشد و راه درستش را به ما نشان نداده باشد. اصلاً همین کتاب خود شما، همین
نهج البلاغه
سید رضی که گنجینه هدایت ماست، برای سعادت ما کفایت می کند؛
اما مشکل ما چیز دیگری است.
راست
می گوید.
حالا که فکر می کنم،
می بینم
حق با اوست. همه ما مشکل دیگری داریم. منابع هدایت بشر، ضعف و کمبودی ندارند؛ مشکل
از خود ماست؛ از غفلت و کوتاهی خود ما.
همه در
سکوت، سخنان او را تأیید می کنیم.
مولا با تبسمی معنادار، رو به همه ما می فرماید:
بندگان خدا! بدانید که مؤمن شب و روز را سپری نمی کند؛
مگر این که خودش را متهم می کند
و همواره نفسش را سرزنش می کند
و آن را خطاکار می شمارد. 1
این
برای همه ما، یک بشارت بزرگ است؛ یعنی مولا به ما می گوید:
این حالت سرکوبی درون که ما در خود احساس کرده ایم،
نشانه ایمان است.
یکی
دیگر از شیعیان ادامه می دهد:
با این حساب، چه کنیم که بتوانیم از غفلت ها
و گناه ها
نجات بیابیم و چه چیزی می تواند
ما را از این دام های
نسیان، نجات دهد؟
مولا
با صراحت پاسخ می دهد:
ای بندگان خدا! ترس از خدا، دوستان خدا را از ارتکاب محرمات، باز می دارد
و قلب هاشان
را قرین خوف و خشیت قرار می دهد. 2
*****
شیعه
دیگری خود را به صف جلو رسانده، بر زمین می نشیند
و نهج البلاغه را باز می کند
و صفحه مربوط به خطبه همام را می آورد
و آن گاه می گوید:
من اصلاً تعجب نمی کنم
که همام در برابر این بیان ماورایی شما، جان خود را عرضه کرده باشد. هرکس به منتهای
درک کلامتان راه ببرد، دیگر در قالب تن، نخواهد گنجید. شما فرموده اید که متقین،
اهل فضیلت ها
هستند؛ گفتارشان درست و بی نقص است؛ رفتارشان متواضعانه است و مَنِشی میانه و به
دور از افراط و تفریط دارند. چشم هایشان
را از آنچه خداوند حرام نموده، بسته اند
و گوش به علم مفید سپردهاند. 3 ما بارها به شاخص هایی
که شما ارائه فرموده اید، دقت کرده ایم؛
اما هنوز نمی توانیم
بفهمیم و مطمئن شویم که در قیامت، با ما چگونه رفتار خواهد شد و به حساب اعمال ما
چطور رسیدگی می شود.
گاهی ترس از آن محاسبه، به جانمان می افتد
و زندگی مان
را دچار یأسی تلخ می کند؛
به طوری که دیگر شوق و لذتی برای ادامه آن احساس نمیکنیم.
به
راستی باید چه کنیم؟ ما که از علم خارج از جهان ماده، محرومیم؛ از کجا بدانیم
معیارهایی که شما ارائه کردید همان هایی
هستند که با آنها محاسبه خواهیم شد؟ با سرگردانی روز قیامت چه کنیم؟ راهی به ما
نشان دهید که ما را از این همه تشویش و سرگردانی، نجات بدهد. ما اگر شیعه شما
باشیم، بیش از همگان نیازمند آرامش از سوی شما هستیم.
من
ریشه های
این تشویش را به خوبی درک می کنم.
او در حالی این شکوه ها
را بر زبان می آورد
که خوب می داند
معیارهای خطبه متقین، کاملاً با کلام خداوند در قرآن، سازگارند و تنها چیزی که نمی داند،
شیوه محاسبه در قیامت است. او سرگردان چیزی است که به آن جهل دارد؛ چیزی که مشکل
همه ماست. امام هم دقیقاً همین ضعف را درک کرده، با تبسم، این گونه به او جواب می دهد:
قبل از حساب رسی در قیامت، خودتان به حساب خودتان برسید. 4
*****
شیعه
است؛ اما دریافت های
شخصی اش
از حال معنوی، او را برآن داشته تا با این جسارت بگوید: مولای من! مگر نماز و عبادت هایی
که در دین به ما عرضه شده، برای تقرب و نزدیکی ما به خداوند نیست؟ اگر هدف از عبادت
که ابزار کمال است، همین است، من راه های
دیگری را هم تجربه کرده ام که باعث نزدیکی قلبم به خالق می شود؛
مثلاً خیلی وقت ها
گوشه ای
می نشینم
و به آسمان نگاه می کنم
و احساس می کنم
که خدا دقیقاً به چشم هایم
خیره شده، به من لبخند می زند؛
حسی نزدیک که حتی در نمازهایم هم به آن نرسیده ام.
چرا نماز برای ما رقم زده شده، درحالی که تجربه های
احساس شخصی در هرکدام از ما، می تواند
همان حس تقرب را ایجاد کند؟ راز نماز و سایر عبادات دینی در چیست که ما باید دقیقاً
برهمین مبنا عمل کنیم و آنها را به جا بیاوریم؟
صدای
امام از متن نهج البلاغه، این گونه به گوش می رسد:
خداوند، بندگان را با نماز و زکات و تلاش در روزه داری،
حفظ کرده است؛ تا اعضا و جوارحشان آرام، دیدگانشان خاشع، جان و روانشان فروتن و دل هاشان
متواضع باشد و کبر و خودپسندی، از آنان رخت بربندد؛ زیرا در سجده، بهترین جای صورت
به خاک مالیده می شود
و این، فروتنی می آورد.
گذاشتن اعضای پر ارزش بر زمین، اظهار کوچکی کردن است و روزه گرفتن و چسبیدن شکم به
پشت، عامل فروتنی است. به آثار عبادت بنگرید که چگونه شاخه های
درخت تکبر را در هم
می شکنند
و از روییدن کبر و خودپسندی، جلوگیری می کنند. 5
*****
تا این
لحظه، در گوشه ای
نشسته بود و تنها به سخنان دیگران گوش می داد
و من بی اختیار،
حرکاتش را زیر نظر داشتم و حتی با خودم فکر می کردم
که وقتی نوبت به او برسد، آیا حرفی خواهد زد یا همچنان به سکوت خود ادامه خواهد
داد؟
وقتی
نوبت به او رسید، بر خلاف محاسباتم، شروع به صحبت کرد و گفت: مولای من! من از سکوت
و تنهایی، لذت می برم
و در خلوت، خدا را به خود نزدیک تر
می بینم.
در خلوت، قلبم زلال تر
است و با خودم صادق ترم.
در خلوت، آرامش و خوشبختی ام
بیشتر است. من، تنهایی را دوست دارم و هر وقت وارد جمعی می شوم،
ناخوداگاه، زلالی قلبم زایل می شود.
وقتی گناهان و غفلت های
انسان های
دیگر را می بینم،
از جمع فراری می شوم.
اصلاً وقتی در میان افراد دیگر قرار می گیرم،
باید بخشی از حواسم را روی اندیشه و فکر آنها متمرکز کنم و برای همین، نمی توانم
با توجه کامل، خدا را در دلم بازیابم. من تمام زندگی ام
را در این معما گذرانده ام
که چرا در دین این قدر به جمع و عبادت جمعی، توصیه شده، در حالی که بسیاری از آفت ها
از جمع پدید می آید؟
اصلاً من به فلسفه، کاری ندارم؛ فقط می خواهم
بدانم که چرا تنهایی را توصیه نکرده اید؟
امام
به جمع اشاره می کند
و می فرماید:
از پراکندگی و جدایی، پرهیز کنید که انسان تنها، بهره شیطان است؛ آن گونه که گوسفند
تنها، طعمه گرگ است. 6
محبوبه زارع
پی
نوشت:
1.
نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۶
2.
همان، خطبه ۱۱۴
3.
همان، خطبه 193
4.
همان، خطبه ۹۰
5.
همان، خطبه ۱۹۲
6.
همان، خطبه 127