طلسمات

خانه » همه » مذهبی » امام حسین در قرآن

امام حسین در قرآن


امام حسین در قرآن

۱۳۹۳/۰۷/۲۹


۵۳۶ بازدید

سلام درقرآن چندآیه یا سوره درموردامام حسین علیه السلام داریم؟

پرسشگر گرامی با سلام و تشکر از ارتباط شما با این مرکز
1 چه آیاتی در قرآن، درباره امام حسین(علیه السلام) تأویل یا تفسیر شده است؟
آیات فراوانی در قرآن درباره امام حسین(علیه السلام) وجود دارد. برخی رقم آیات را 128 و برخی دیگر تا 250 آیه ذکر کرده‌اند. برخی از آیات یاد شده، آشکارا درباره امام‌حسین(علیه السلام) نازل شده است و برخی با تفسیر و تأویل مفسران ـ البته به کمک روایات‌ـ بر ایشان تطبیق شده است. این آیات را از جهات مختلفی می‌توان دسته‌بندی کرد:
الف) آیاتی که بر اساس منابع تفسیری و روایی، مربوط به امام حسین(علیه السلام) است:
اسراء، 33; مریم، 1; حج، 60; احقاف، 15; رحمن، 22; نازعات، 6; تکویر، 8‌; فجر، 27; تین، 1.
ب) آیاتی که بر امام حسین(علیه السلام) تطبیق شده است:[1]بقره، 84 و 193; نساء، 31 و 77; انعام، 62; انفال، 75; اسراء، 4 و 6; مریم، 7; حج،‌19 و 40; عنکبوت، 15; صافات، 88 و 89; زخرف، 28; دخان، 29; نبأ، 18; عبس، 25; انشراح، 1.
ج) آیاتی که در شأن یا تطبیق بر امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) نازل شده است:
آل‌عمران، 61; نساء، 36 و 69; انعام، 84; نور، 35; فرقان، 74; احزاب، 40; رحمن،‌17; واقعه، 89; حدید، 12 و 28; تغابن، 15; فجر، 3; بلد، 3 و 9; بروج، 3; شمس، 2 و 3; سوره فلق.
د) آیاتی که مربوط به پنج تن آل عبا یا تعدادی از آنان است، که یکی از آنان امام حسین(علیه السلام)است:
بقره، 37، 54، 60، 124 و 238; آل‌عمران، 7 و 110; نساء، 43; مائده، 54; اعراف،‌46 و 157; یونس، 63 و 64; نحل، 43; اسراء، 44; مؤمنون، 1 و 111; فرقان،‌10، 54 و 57; فاطر، 32; صافات، 165 و 166; شوری، 23; طور، 21; حشر، 9; صف، 4; حاقه، 17; انسان، 7; مرسلات، 41.
هـ‌) آیاتی که مربوط به دوازده امام یا چهارده معصوم(علیهم السلام) است:
بقره، 31، 35، 136 و 137، 143، 256 و 261; آل‌عمران، 36، 95، 185 و 200; نساء،‌59; مائده، 56; توبه، 36; هود، 91; ابراهیم، 24; حجر، 45، 46، 47 و 75; نحل،‌90; اسراء، 71; طه، 115; حج، 77; نور، 36، 37 و 55; احزاب، 12 و 33; صافات،‌83; شوری، 23; واقعه، 10; انسان، 5; کوثر، 1.
و) آیاتی که مربوط به حضرت علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) و دیگرانی چون حمزه، جعفر، عقیل و حضرت خدیجه(علیهم السلام) است:
آل‌عمران، 33; کهف، 2; حج، 40; فاطر، 21; غافر، 7; تحریم، 8‌; مطففین، 22.
ز) آیاتی که در ذیل آنها روایتی مربوط به امام حسین(علیه السلام) آمده است که نه از باب شأن نزول و نه از باب تطبیق است:
بقره، 49، 195، 196 و 199; آل‌عمران، 34، 45، 49 و 103; نساء، 56; مائده، 1 و 35; انعام، 62; اعراف، 199; یوسف، 13، 14 و 67; اسراء، 7 و 71; مریم، 55; نور، 31; نمل،‌40; شعراء، 227; قصص، 5 و 21; احزاب، 23 و 58; زمر، 46 و 61; غافر، 71; مجادله، 7.[2]چرا در قرآن، اسمی از امام حسین(علیه السلام) نیامده است؟
اولا، شیوه پرسش حاکی از این است که گویا تنها راه معرفی اولیای الهی، که امت باید از آنان پیروی کنند، یاد کردن نام آنان در کتاب آسمانی است، در حالی که اگر به خود قرآن مراجعه کنیم، خواهیم دید که قرآن برای معرفی شخصیت‌های الهی، از سه راه وارد می‌شود و در هر مورد، بنابر مصالحی، از شیوه خاصی پیروی می‌کند:
1. معرفی با اسم: پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) در انجیل، به وسیله اسم، به آیندگان معرفی شده است: (وَمُبَشِّراً بِرَسُول یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ).[3] هم‌چنین به صراحت، از حضرت داود(علیه السلام)در قرآن کریم، به عنوان خلیفه یاد شده است: (یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِـیفَةً فِـی الأَرْضِ).[4]2. معرفی با عدد: نقبای بنی‌اسرائیل و گروهی که طبق گزینش حضرت موسی(علیه السلام)قرار شد به کوه بروند، در قرآن با عدد معرفی شده‌اند.[5]3. معرفی با صفت: یکی دیگر از راه‌های شناسایی شخصیت‌های الهی، معرفی با صفت است.[6]در قرآن کریم، گاهی معرفی با صفت، با ذکر نام نیز همراه است; مانند آیه طالوت. گاهی نیز به ذکر صفات اکتفا شده است; مانند:
(فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْم یُحِبُّـهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَی المُؤْمِنِـینَ أَعِزَّة عَلَی الکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِـیلِ اللّهِ وَلا یَخافُونَ لَوْمَةَ لآئِم).[7]ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودی خدا گروهی [دیگر]را می‌آورد که آنان را دوست دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان فروتن[ و]بر کافران سرفرازند، در راه خدا جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ ملامت‌گری نمی‌ترسند.
درباره امامت خاصه (چه کسی امام باشد) قرآن از راه سوم وارد شده، در برخی از آیات، به طور مستقیم، موضوع امامت را مطرح می‌کند و به وضوح از آن سخن می‌گوید: آیاتی هم‌چون: تبلیغ، ولایت، اولی الأمر، صادقین و قربی از این قسمند. در برخی از آیات نیز غیرمستقیم از این موضوع بحث می‌کند. آیاتی هم‌چون مباهله و تطهیر در این بخش جای دارند.
از سوی دیگر، امام از نظر شیعه باید دو خصوصیت عصمت[8] و علم لدنّی[9] را دارا باشد که به این دو صفت، در قرآن اشاره شده است و به اتفاق شیعه و سنی، پس از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) جز امیرالمؤمنین و فرزندان وی، کسی واجد این صفات نبوده است.[10]ثانیاً، به یقین مهم‌ترین منبع احکام و معارف اسلامی، قرآن است. اگر خدای ناکرده، تحریف اندکی در قرآن صورت می‌گرفت، اعتماد مسلمانان به قرآن از دست می‌رفت و این سلب اعتماد، باعث می‌شد که اسلام و قرآن به مشکلات مسیحیت و انجیل و تورات دچار شوند.
برای این‌که اصل اسلام (قرآن) با توجه به خاتمیتِ این دین، باقی بماند، بهترین راهکار، حفظ قرآن از تحریف و تصرف‌ها است. درست است که قرآن می‌فرماید: (إِنّا نَحْنُ نَـزَّلْنا الذِّکْرَ وَ‌إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ);[11] یعنی بی تردید ما این قرآن را به تدریج نازل‌کردیم و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود. ولی این حفظ، تنها از راه اعمال قدرت و مددهای غیبی و عنایات خداوند در همه مواقع و مراحل، به طور خارق‌العاده نیست، بلکه یکی از علل حفظ و بقای آن، فراهم ساختن اسباب است; چون هر چیزی سببی دارد و خداوند، امور را جز با اسبابش اجرا نمی‌فرماید.
یکی از اسباب محفوظ ماندن قرآن از تصرف و تحریف، این است که نام هیچ یک از معاصران پیامبر (جز زید و ابولهب) در مقام ستایش یا نکوهش به صراحت برده نشده است، با آن‌که آیات بسیاری، در ستایش نیکان (علی، عمار، سلمان و…) و نکوهش مشرکان (ابوسفیان، ابوجهل و…) نازل گردیده است.
بدیهی است اگر به صراحت، نام آنان آورده می‌شد، عده‌ای در صدد تحریف قرآن و تغییر آیات و حذف اسامی برمی‌آمدند; ولی وقتی در متن قرآن، اسمی از کسی نیامده است، آنان تنها به وسیله دانشمندان مزدور، در شأن نزول‌ها و توجیه آیات، خیانت و تصرف می‌کردند، نه در خود آیات; مانند این‌که سمرة بن جندب به دستور معاویه، بر بالای منبر، آیه‌ای را که در شأن علی نازل شده است، در شأن ابن ملجم معرفی کرد. تجربه تاریخ هم نشان داده است که چگونه دنیا طلبان گفته‌های پیامبر(صلی الله علیه وآله)را دست‌کاری کردند; هم چنان که خلیفه دوم، هنگام رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)وقتی آن‌حضرت دوات و قلمی خواست، گفته پیامبر(صلی الله علیه وآله) را رد کرد و آن سخن شنیع را بر زبان راند.[12] چگونه در برابر حضرت، این سخن به زبان رانده شد؟ آیا پس از رحلت نمی‌توانستند به قرآن جسارت کنند؟ پس به یقین، اگر حتی در صد آیه، به صراحت نام اهل‌بیت(علیهم السلام)می‌آمد، این عده آن آیات را از قرآن حذف کرده، می‌گفتند: بقیه قرآن، ما را کافی است و مردم نادان هم دم برنمی‌آوردند; چنان‌که به اهل‌بیت(علیهم السلام)آن همه آزار رساندند و مردم چیزی نگفتند. وانگهی خلیفه اول و دوم، که صدها روایت از پیامبر(صلی الله علیه وآله)را جمع آوری کرده، همه را سوزاندند، بعید نبود که برای مطامع دنیایی خود، بسیاری از آیات قرآن را نیز بسوزانند; ولی همان‌گونه که می‌دانید، بسیار فرق است میان زمین زدن و کنار گذاشتن حدیث پیامبر، با آیه قرآن.[13]ثالثاً، یکی از دلیل‌های نیامدن نام امامان(علیهم السلام) در قرآن، این است که قرآن تنها کلیات مسائل را بیان کرده، تبیین جزئیات آن، به پیامبر(صلی الله علیه وآله)واگذار شده است. ابوبصیر می‌گوید:
از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم: مردم می‌گویند: چرا از حضرت علی(علیه السلام) و اهل‌بیت او نامی در قرآن کریم نیامده است؟ امام(علیه السلام) فرمود: به کسانی که چنین اعتراضی می‌کنند، بگویید: همان‌گونه که از نماز در قرآن یاد شده، ولی سه یا چهار[ رکعت]بودن آن مشخص نشده‌است و پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن را برای مردم تفسیر کرد و نیز از زکات [در قرآن] یاد شده، ولی مقدار آن مشخص نشده است و رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله) آن را برای مردم تفسیر کرد‌…‌، همین طور در قرآن آمده است: (أَطِـیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ)[14] (از خدا و رسولش و اولی‌الامر اطاعت کنید). این آیه نیز درباره علی، حسن و حسین(علیهم السلام)نازل شده و پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر که من مولای اویم، پس علی مولای او است [یعنی همان گونه که تفسیر جزئیات نماز، زکات و حج به پیامبر(صلی الله علیه وآله) واگذار شده است که دستورهای الهی را به مردم ابلاغ کند، معرفی اولی‌الأمر نیز به ایشان واگذار شده است و پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز آنها را به مردم معرفی کرد]. سپس امام‌صادق(علیه السلام) آیات و روایات دیگری را، که در این باره آمده است، نقل فرمود.[15]الف) در کدام آیه از قرآن مجید، امام حسین(علیه السلام) فرزند پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)معرفی شده است؟
ب) آیا به فرزند دختر نیز پسر گفته می‌شود؟
الف) در آیه 61 سوره آل‌عمران، که به آیه «مباهله» مشهور است، به این مطلب اشاره شده است:
(فَمَنْ حاجَّـکَ فِـیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْنآءَنا وَأَبْنآءَکُمْ وَنِسآءَنا وَنِسآءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلی الکاذِبِـینَ).
هرگاه بعد از دانشی که[ درباره مسیح] به تو رسیده است[ باز] کسانی با تو به ستیز برخیزند، به آنان بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می‌کنیم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت‌می‌کنیم، شما هم از نفوس خود را، آن‌گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهیم.
مفسران و محدثان شیعه تصریح کرده‌اند که این آیه، مزبور در حق اهل‌بیت(علیهم السلام)نازل شده است و منظور از «أبناءنا» منحصراً امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) است.[16]ب) بیش‌تر اقوام و ملل گذشته و به ویژه عرب‌ها در دوران جاهلیت، برای زن، هیچ گونه اهمیتی قائل نبودند. آنان انتساب را تنها از سوی پدر می‌دانستند و می‌گفتند:
بنونا بنوا أبنائنا و بناتنا***بنوهن أبناء الرجال الاباعد
یعنی فرزندان ما تنها پسرزاده‌های ما هستند; اما دخترزاده‌های ما فرزندان مردم بیگانه محسوب می‌شوند، نه فرزندان ما.
اسلام بر این فکر جاهلی، قلم بطلان کشیده، احکام فرزند را بر فرزندان پسر و دختر، یک‌سان جاری ساخته است. به همین دلیل، امامان(علیهم السلام) که همه از سوی دختر، به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می‌رسند، فرزندان حقیقی آن بزرگوار خوانده می‌شوند. نکته یاد شده، از چند راه اثبات می‌شود.
1. در سوره انعام، آیه‌های 84 و 85 آمده است:
(…وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَسُلَیْمانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسی وَهـرُونَ وَکَذ‌لِکَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ * وَزَکَرِیّا وَیَحْیی وَعِـیسی وَ‌إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحِـینَ).
و از نسل او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را [هدایت کردیم] و این‌گونه، نیکوکاران را پاداش می‌دهیم و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را، که همه از شایستگان بودند.
در این آیه، حضرت عیسی(علیه السلام) از فرزندان حضرت ابراهیم(علیه السلام) شمرده شده است، با این که می‌دانیم نسبت حضرت عیسی تنها از سوی مادر به ایشان می‌رسد. این، دلیل بر آن است که سلسله نسب، از سوی پدر و مادر، یکسان پیش می‌رود و نوه‌های هر‌دو، فرزندان انسانند.
با توجه به این آیه، فخر رازی در ذیل آیه مباهله می‌گوید:
این آیه، دلالت دارد بر این که امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) از ذریه پیامبرند; زیرا خداوند، عیسی را از ذریه ابراهیم شمرده است، با این‌که تنها از مادر به او مربوط می‌شود.[17]2. در آیات مربوط به زنانی که ازدواج با آنان حرام است، می‌خوانیم:
(وَحَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ).[18]و زنان پسرانتان که از پشت خودتانند.
در میان فقهای اسلام، این مطلب مسلّم است که همسران پسرها و نوه‌ها، چه دختری و چه پسری، بر شخص حرامند و مشمول آیه یاد شده می‌شوند.
3. در روایاتی که از شیعه و سنی درباره امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)رسیده است، اطلاق کلمه «ابن رسول اللّه» بسیار، دیده می‌شود.[19]آیا «اولی‌الأمر» در آیه شریفه 59 سوره نساء، شامل امام حسین(علیه السلام)می‌شود؟
مقصود از «اولی‌الأمر» در این آیه شریفه، امامان معصوم(علیهم السلام) هستند که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی، در تمام شؤون زندگی، از سوی خدای سبحان و پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) به آنان سپرده شده است; زیرا اولا، نام «اولی‌الأمر» در کنار نام خدا و رسول آمده است و آیه شریفه، اطاعت از «أُولی‌الأمر» را مانند اطاعت از خدا و رسول، بدون قید و شرط، لازم و واجب شمرده است. بنابراین، «اولی‌الأمر» (همانند پیامبر) باید افرادی معصوم و مصون از خطا و گناه باشند; زیرا اگر معصوم نباشند، اطاعت بی‌قید و شرط از آنان موجب گمراهی خواهد شد.
ثانیاً، روایات متعددی در منابع شیعه و برخی منابع اهل سنت نقل شده است که همگی گواهی می‌دهند که منظور از «اولی‌الأمر»، امامان معصومند و حتی در برخی از آنان نام امامان، یک به یک به صراحت ذکر شده است; چنان‌که در حدیثی از جابربن‌عبدالله انصاری چنین نقل شده است:
وقتی خدای ـ عزّوجل ـ آیه شریفه (یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطِـیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ…)[20] را بر پیامبر گرامی‌اش، محمد(صلی الله علیه وآله) نازل کرد، به آن‌حضرت گفتم: یا رسول‌الله! خدا و رسولش را شناختیم; اولی‌الأمر که خداونداطاعت آنان را در ادامه اطاعت تو قرار داده است، کیست؟ فرمود:ای جابر! آنان جانشینان و امامان مسلمانان پس از منند که اولشان علی‌بن‌ابی‌طالب و پس از او حسن و آن‌گاه حسین و بعد از او علی‌بن‌الحسین و سپس محمدبن‌علی است، که در تورات معروف به باقر است و تو به زودی او را درک خواهی کرد. چون او را دیدار کردی، از‌سوی من به او سلام برسان. سپس صادق، جعفربن‌محمد و بعد از او موسی‌بن‌جعفر و آن‌گاه علی‌بن‌موسی و پس از وی محمدبن‌علی و سپس علی‌بن‌محمد و آن‌گاه حسن‌بن‌علی و آخرین امام، هم‌نام من است، که هم نامش نامِ من (محمد) و هم کنیه‌اش کنیه من (ابوالقاسم) است. او حجت خدا است بر روی زمین و بقیة‌الله و یادگار الهی است در‌میان بندگان خدا. او پسر حسن‌بن‌علی است. او است آن کسی که خدای متعال نام خودش را به دست او در سراسر جهان، یعنی همه بلاد مشرق و مغربش می‌گستراند….[21]maarefquran.com
________________________________________
[1]. گرچه بخش اول و دوم آیات را می‌توان جمع کرد و در یک بخش قرار داد، اما با توجه به لسان روایات، این تفکیک، صورت گرفته است. در بخش اول در ذیل آیات، روایات به صراحت می‌فرماید: «الحسین»; اما در قسمت دوم، عبارت‌های دیگری به کار رفته است.
[2]. ر.ک: تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة; الحسین فی القرآن (تأویل آیات القرآن فی سید الشهداء).
[3]. صف (61) آیه 6.
[4]. ص (38) آیه 26.
[5]. مائده (5) آیه 12; اعراف (7) آیه 155.
[6]. پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ص 182.
[7]. مائده (5) آیه 54.
[8]. بقره (2) آیه 124.
[9]. نمل (27) آیه 40; آل‌عمران (3) آیه 7.
[10]. ر.ک: پیام قرآن، ج 9، ص 177.
[11]. حجر (15) آیه 9.
[12]. ر.ک: الطرائف، ج 2، ص 433.
[13]. ر.ک: خلافت و ولایت، ص 14 ـ 17; امامت و رهبری.
[14]. نساء (4) آیه 59.
[15]. کافی، ج1، ص 286.
[16]. الدرالمنثور، ج 2، ص 219; تفسیر الصافی، ج 1، ص 343.
[17]. تفسیرکبیر، ج5، ص 53.
[18]. نساء (4) آیه 23.
[19]. ر.ک، المیزان، ج 4، ص 311; تفسیر نمونه، ج 2، ص 445; ج 5، ص 327; اصول کافی، ج1، ص 291; تاریخ مدینه دمشق، ج 14، ص 174.
[20]. نساء (4) آیه 59.
[21]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 3، ص 435 ـ 444; المیزان، ج 4، ص 409; ینابیع المودّه، ج 1، ص 341 ـ 351; البرهان فی تفسیر القرآن; تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه 59 سوره نساء.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد