۱۳۹۲/۰۵/۰۹
–
۱۹۲ بازدید
فهم نقش روشنفکر و شناخت رابطهی رهبری با اجزای این جریان و نیز تأثیرات متقابل جریان روشنفکری و مجاهدتهای روحانیت شیعه در جریان مبارزات انقلاب اسلامی از جمله مسائلی است که نیاز به بررسی و تأمل بیشتر دارد.
نخست آنکه جریان روشنفکری ایران یک کل بههمپیوسته و دارای ویژگیهای یکسان نیست، بلکه دارای اجزا و نحلههای مختلف است که بسته به نسبتی که خود با دین تعریف کردهاند، دارای سطوح مختلفیاند. برخی دارای صبغهی دینی پررنگاند، گروهی پیوند ضعیفی با دین دارند و شق دیگر منفک از دین و حتی در نقطهی مقابل آن خود را تعریف نمودهاند که گاه به صراحت و گاه در لفافه این موضع خود را ابراز نمودهاند. در این سطح، شماری از آنها عامدانه و تعدادی دیگر غافلانه سعی در به حاشیه کشاندن دین دارند و میکوشند معارف دین را دستخوش تغییر نمایند. البته گاه شأنی برای دین در مناسبات اجتماعی رقم میزنند؛ اما در نهایت غلبه با تفاسیر روشنفکری است.
دوم آنکه شیوهی مواجهه با لایههای مختلف این جریان و فهم تفاوت در کنش و واکنش در قبال آنها، نکتهی بسیار مهمی است که در کیفیت رویارویی با این پدیده میبایست لحاظ نمود.
سوم اینکه معرفی الگوی رفتاری شایسته برای مواجهه با پدیدهی روشنفکری، به سابقهی تاریخی مجرب و موفقی نیازمند است که الگوی مد نظر این سطور شیوهی رفتاری امام خمینی (رحمت الله علیه) است.
شمای کلی جریان روشنفکری از دههی 40 تا پیروزی انقلاب اسلامی:
ترسیم تصویر پدیدهی روشنفکری از دههی 40 تا پیروزی انقلاب اسلامی، ارائهی صورتبندی قابل قبولی از آن را میطلبد. در این بازهی زمانی، جریان روشنفکری را میتوان به سه دسته تقسیم نمود:
1. جریان چپ روشنفکری
2. جریان راست روشنفکری
3. جریان روشنفکری دینی
نخست به نحو مختصر مبانی فکری و اندیشهای هر یک از این گروهها معرفی میگردد و در ادامه، نحوهی مواجههی امام خمینی (رحمت الله علیه) نسبت به هر یک از این لایهها بررسی خواهد شد.
جریان روشنفکری چپ از نظر ایدئولوژیک، مارکسیست هستند و به لحاظ سیاسی، ذیل تئوریهای تمامیتخواهی انترناسیونالیستی تعریف میشوند و به لحاظ نسبت با دین در جبههی تقابل دین قرار میگیرند که همواره سعی نمودهاند برای در امان ماندن از غیرت دینی مردم بر این امر سرپوش گذارند؛ اما تضاد نگرش مادی آنها با دین آنچنان عیان بود که این تاکتیک همواره ناکام و شکستخورده بود. ایرج اسکندری در «خاطرات سیاسی» میگوید: «حزب ما یک حزب مردمی است و همواره به باورهای مذهبی که ریشه در میان اکثریت مردم ایران دارد احترام گذاشته است.»[1]
اما آنچه در عمل روی میداد این بود که این گونه مواضع و اظهارات، محلی از اعراب در اذهان مردم نداشت.
جریان روشنفکری دینی جریانی است که میکوشد همهی جریانات چپ و راست را به بوتهی نقد بکشاند. نه مقدسمآب و مرتجع است و نه لائیک. این جریان همچون کل جریان روشنفکری، طیفی از گرایشهای فکری را در بر میگیرد.
جریان روشنفکری راست، دارای گرایشهای لیبرالیستی و باور به آزادی وسیع فردی در حوزهی اجتماع هستند و بر قانون در معنای بشری، نظام حقوقی انسانمحورانه و سکولار در مقابل قانون الهی تأکید دارند و معتقد به نظام سیاسی دموکراتیک بر پایهی آموزه مشروعیت مردمی و دارای ایدئولوژی تفکیک دین از سیاست (سکولاریسم) هستند. گرایشهای عملگرایانهی مبتنی بر اصالت فایده، از دیگر ویژگیهای این جریان است. مجموعهی این ویژگیها برگرفته از نگرش مادیگرای انسانمحور است که در تمام ساحات اخلاقی، حقوقی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و… این اندیشه، ساری و جاری است و به وضوح میتوان آثار و تبعات آن را در این حوزهها شاهد بود.
اما جریان روشنفکری دینی جریانی است که میکوشد همهی جریانات چپ و راست را به بوتهی نقد بکشاند؛ نه مقدسمآب و مرتجع است و نه لائیک. این جریان همچون کل جریان روشنفکری، طیفی از گرایشهای فکری را در بر میگیرد که گاه این گرایشها به نحوی در تعارض با هم قرار دارند. به طور کلی، طیفها و گرایشهای جریان روشنفکری دینی را میتوان به صورت زیر دستهبندی کرد:
«1. طیفی که میکوشد بر پایهی علوم طبیعی دین را تفسیر کند.
2. اندیشهای که تحت تأثیر اندیشههای مارکسیستی دست به تفسیر دین میزند.
3. دیدگاهی که اقبال لاهوری را الگوی خود میداند.
4. جریانی که با آموزهی بازگشت به خویشتن و رویکرد جامعهشناسانه به دین مینگرد.»[2]
روشنفکرهای مطرود امام:
در آغاز نهضت، شقوق روشنفکری چپ را میتوان در سه شاخه تقسیم نمود:
1. حزب توده.
2. جامعهی سوسیالیست منشعب از حزب توده به رهبری خلیل ملکی.
3. نسل جوان تودهای که غالباً شامل دانشجویان چپگرا و دارای دیدگاهی انتقادی به مواضع حزب بودند.
امام خمینی (رحمت الله علیه) در بحبوحهی مبارزات، همواره بر حفظ فاصله با آنها تأکید داشت؛ هرچند که با جریان اسلامی دارای هدف مشترک سرنگونی رژیم بودند، اما امام به دلایلی، قائل به فاصله گرفتن و حفظ هویت مستقل جریان اسلامی از آنها بود. این دلایل عبارت بودند از:
1. امام به لحاظ عقیدتی جریانات مارکسیست را ملحد میدانستند.
2. سابقهی سیاسی منفی جریانات چپگرا در ماجرای ملی شدن صنعت نفت.
3. پرهیز از انتساب مجموعهی جریانات انقلابی به جریانات مارکسیستی توسط حکومت و سرکوب همهی گروههای انقلابی به این بهانه از سوی رژیم پهلوی.
به چند نمونه از مواضع امام خمینی (رحمت الله علیه) در این خصوص اشاره میشود:
«لازم است با کمال قدرت و هوشیاری، اشخاص یا گروههایی که گرایش به مکتبهای غیراسلامی دارند و به خوی فرصتطلبی، میخواهند در این اوقات از فرصت استفاده نموده خود را در صفوف شما (ملت) داخل کنند و به شما در موقعش از پشت خنجر بزنند، از خود دور کنید و به آنها مجال حرکت ندهید.»[3]
همچنین: «گروههای چپ یا کمونیستی تقریباً از بین رفتهاند، آنها نمیتوانند در نهضت مردمی که در جریان است هیچ تأثیری داشته باشند.»[4]
امام خمینی همچنین در مصاحبه با خبرگزاری رویترز، در تاریخ 25 مهر 57 میفرمایند:
اصولاً ما گروههایی که دارای جایگاهی بین مردم باشند، به عنوان گروههای مارکسیستی نمیشناسیم و وجود هم ندارند.[5]
امام در جایی دیگر و در پاسخ به گروهی دربارهی حملات مارکسیستها به اسلام و روحانیت میفرمایند: «از این دستجات خائن، چه کمونیست و چه مارکسیست و چه منحرفین از مذهب تشیع و از مکتب مقدس اهل بیت (علیهم السلام)، به هر اسم و رسمی باشد، متنفر و بیزارم و آنها را خائن به مملکت اسلام و مذهب میدانم.»[6]
امام (رحمت الله علیه) همچنین در مصاحبه با نشریهی لوموند میگوید: «ما حتی برای سرنگونی شاه با مارکسیستها همکاری نخواهیم کرد.»[7]
مواضع گروههای چپ در خصوص مبارزات به رهبری امام خمینی (رحمت الله علیه) قابل توجه است: «حزب توده قیام 15 خرداد 42 را به صراحت محکوم کرد و آن را نهضتی ارتجاعی معرفی کرد.»[8]
نسل جوان تودهای نیز با تأثیرپذیری از نهضت، به سوی مبارزات مسلحانه متمایل شد؛ اما مهمترین اثر برخورد قاطع امام (رحمت الله علیه) با رژیم شاه بر گروههای چپگرا، از بین رفتن ضریب نفوذ تفکر چپ بر مردم و به خصوص جوانان بود. موضع منفی حزب توده نسبت به مبارزات انقلابی سال 42 در میانهی دههی پنجاه، همزمان با شدت یافتن مبارزات، تغییری اساسی یافت و به موافقت و طرفداری رهبری امام خمینی (رحمت الله علیه) تبدیل شد. نورالدین کیانوری در چرخشی 180درجهای اعلام کرد: «باید از امام و جنبش مسلمانان انقلابی حمایت کرد… پشتیبانی ما از آیتالله خمینی یک تاکتیک موقتی نیست.»[9]
در مجموع، سطوح مختلف گروههای مارکسیست قبل از انقلاب، در ابتدا با حرکت انقلابی امام (رحمت الله علیه) مخالفت میکردند، با شدت یافتن مبارزات مجبور به حمایت از آن شدند و البته برخی نیز در آرا و عقاید خود تجدید نظر کردند و به صف مبارزان انقلابی نهضت پیوستند؛ اما در مقابل، امام از همان ابتدا نسبت به گروههای مارکسیست مواضع روشن و آشکار اتخاذ نمودند و مخالفتها و موافقتها و مواضع متفاوت آنها تأثیری در مشی امام نگذاشت.
امام قائل به وحدت دو قشر روحانی و روشنفکر دینی بود و نسبت به این قشر، معتقد به جذب همراه با نصیحت دلسوزانه بود.
امام (رحمت الله علیه) و روشنفکری سکولار؛ از جذب تا دفع
نمونهی بارز روشنفکری راستگرا را میتوان در جبههی ملی شاهد بود. جبههی ملی متشکل از طیفی از احزاب و جریانات سیاسی مختلف بود که گرایش غالب آنها لیبرالیستی بود، اما باید توجه داشت که لیبرال بودن گرایش غالب آن به معنای لائیک بودن و ضددین بودن آنها نیست، بلکه میتوان آنها را با عنوان سکولار وصف نمود؛ زیرا مجموعهی جریانهای روشنفکری راستگرا بیدین نبودند، بلکه به نوعی به دین فردی منفک از مسائل سیاسی قائل بودند. هرچند که اقلیتی لائیک نیز به طور محدود در جبههی ملی میتوان یافت. موضع جریان راست روشنفکری در قبال قیام 15 خرداد تردیدآمیز بود و هیچ اعلامیهای از سوی آنها در این خصوص در رد یا تأیید آن صادر نشد، اما همزمان با تشدید مبارزات، تحقق آرمانهای خود را در رهبری امام مییافت. به طور کلی، امام خمینی (رحمت الله علیه) آن گونه که با شدت در مقابل جریان روشنفکری چپ دافعه داشت، نسبت به جریان راستگرای روشنفکری، به علت عدم ضدیت آشکار آنها با دین، شدت مواضع و عمل نداشت. البته هر گاه که تحرکات و اقدامات آنها به سوی منافع استبداد و استعمار و ضدیت با دین متمایل میشد، انتقادات امام (رحمت الله علیه) تندتر و شدیدتر میشد.
به عنوان نمونه، در خصوص مجادله بر سر عنوان مجلس خبرگان و مؤسسان، امام آنها را نصیحت به پرهیز از غربزدگی میکند؛ اما در خصوص لایحهی قصاص، شدیدترین برخورد را با آنها انجام میدهد. در انتهای این بخش، میتوان مدعی شد که امام قائل به تفکیک میان روشنفکر سکولار و لائیک بود و در مواجهه با لایهی لائیک، همواره رویهی دافعه داشت و در قبال نحلهی روشنفکری سکولار، رویهی جاذبهای همراه با انتقاد و بیان اشتباهات آنها را در پیش میگرفت. البته هر گاه که آنها به حد اتکای اصول و احکام دین ورود کردند، با اقتدار و دافعهی امام روبهرو شدند.
امام (رحمت الله علیه) و روشنفکری دینی:
در گونهی روشنفکری راستگرا و چپگرا، به لحاظ ابعاد تئوریک و سیاسی، غلبه با نگرش سیاسی بود. هرچند که در روشنفکری چپگرا، نسبت به روشنفکری راستگرا، وزنهی فکری و اندیشهای سنگینتر بود؛ اما در روشنفکری دینی، آنچه نمود بیشتری دارد بُعد فکری و اندیشهای آن است. این گرایش فکری، از آنجا که به نقد جریان چپ میپرداخت و بر مقولهی دین تأکید داشت، در میان اقشار جوان و تحصیلکرده از درجهی مطلوبیت بالاتری برخوردار بود. امام خمینی (رحمت الله علیه) در چارچوب کنشی خود در قبال این جریان، رویهی جذب و تألیف را در پیش گرفتند. حتی ایشان در مقابل برخی روحانیون که نسبت به این جریان فکری دینی ملاحظاتی داشتند گلهمند بودند:
«از آقایان و… علمای اعلام هم گله دارم هرچند وقت… مسئلهای درست میشود تمام علمای اعلام وقتشان را صرف میکنند در این که زید، کافر و عمرو مرتد است. شما یکی یکی همه را کنار میگذارید که این وهابی است و این هم که بیدین است، خب چی ماند برای ما؟ اینهایی که قلم دستشان گرفتهاند و دارند ترویج میکنند از شیعه، فرض کنید چهار تا هم غلط دارند، خوب غلطش را رفع کنید، طرد نکنید، بیرون نکنید، شما دانشگاهیان را رد نکنید از خودتان. این دانشگاهیها فردا مقدرات مملکت دست اینها است. شما اینها را برای خودتان حفظ کنید.»[10]
امام قائل به وحدت دو قشر روحانی و روشنفکر دینی بود و نسبت به این قشر نوظهور معتقد به جذب همراه با نصیحت دلسوزانه بود.
این رویهی رفتاری امام را میتوان در نوع مواجهه با سازمان مجاهدین خلق شاهد بود. این سازمان در بادی امر، با گرایش مذهبی از دل نسل جوان و دانشجوی نهضت آزادی سر برآورد.
آنچه میتوان از آن به عنوان عبرت از شیوهی رفتار امام آموخت، فهم لایهها و سطوح جریانات فکری و اتخاذ رویهی رفتاری خاص در برابر هر یک از جریانها، برای اتخاذ مواضع و عملکرد در خصوص آنهاست.
بانیان اولیهی سازمان عمدتاً چهرههایی ناشناخته و با تفکری غیرشفاف و مبهم بودند که با مبانی مارکسیستی، در صدد تفسیر اسلام بودند و استراتژی مبارزهی مسلحانه با رژیم را خط مشی مبارزاتی خود برگزیده بودند. مجموعهی این گزارهها، تأمل و تردید نسبت به آنها را در اندیشهی امام و مبارزان انقلابی رقم زد. همین امر مانع حمایت و تأیید امام از آنها شد.
البته دلایل و انگیزههای دیگری در سکوت و عدم حمایت امام از آنها دخیل بود که مشی چپگرایانهی سازمان مجاهدین خلق و امکان انتساب و سرکوب همهی مبارزان به جریان مارکسیست و چپ از سوی رژیم، از جملهی این دلایل است. در خصوص نهضت آزادی باید گفت که این گروه نیز همچون سازمان مجاهدین خلق دچار التقاط فکری بودند، اما به دلیل فقدان مشی مسلحانه و قهرآمیز در الگوی مبارزاتی آنها، عنصر حساسیتزا در نحوهی رفتاری امام با این گروه وجود نداشت؛ اما با توجه به وجود برخی انحرافات عقیدتی آنها از اندیشه و مرام اصیل انقلابی و مورد تأیید رهبری انقلاب، امام همواره به نحوی جذبی و مصلحتجویانه با این گروه رفتار مینمود. به عنوان نمونه، امام در جایی میفرماید: «من از برخی گله دارم، برای اینکه میبینیم در نوشتههایشان، راجع به فقها و علمای اسلام یک قدری زیادهروی کردهاند. حرفهایی زدهاند که مناسب نبوده است. اینها غرضی ندارند. من میدانم که غالباً اینهایی که برای اسلام میخواهند خدمت کنند، نه این است که مغرض باشند و از روی سوءنیت حرفی بزنند، اینها اطلاعاتشان کم است.»[11]
نتیجهگیری
با توجه به آنچه اشاره شد، میتوان چنین نتیجهگیری کرد که شیوهی رفتار امام با جریان روشنفکری یکسان نبود، زیرا ایشان قائل به وجود مراتب و سطوح مختلف میان آنها بود. به رغم وجود برخی تشابهات، وجوه تمایزی نیز در آنها وجود داشت که امام (رحمت الله علیه) با عنایت به این موارد، به نحوی ظریف، برخوردی درخور و شایسته با هر یک از آنها داشت. آنچه میتوان از آن به عنوان عبرت از شیوهی رفتار امام آموخت، فهم لایهها و سطوح جریانات فکری و اتخاذ رویهای رفتاری خاص هر یک از جریانها برای اتخاذ مواضع و عملکرد در خصوص آنهاست.(مجید میری، پژوهشگر تاریخ معاصر و عضو هیئت تحریریهی برهان، برهان)
پینوشتها:
[1]. خاطرات سیاسی، به کوشش علی دهباشی، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمی، 1368، ص 104.