امام سجاد(علیه السلام) و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
۱۳۹۵/۰۹/۰۳
–
۳۵۳ بازدید
درمورد دعای دوم صحیفه سجادیه که به برخی از ویژگیهای مهم پیامبر(ص) بیان شده است توضیح دهید؟
دعاهای صحیفه سجادیه لبریز از صلواتها و درودهای فراوان بر پیامبر(ص) و خاندان پاک ایشان است. اما در دعای دوم، برخی از ویژگیهای مهم پیامبر(ص) بیان شده است که به برخی اشاره میشود: 1. حق مداری «وَ کَاشَفَ فِی الدُّعَاءِ إِلَیکَ حَامَّتَهُ، وَ حَارَبَ فِی رِضَاکَ أُسْرَتَهُ، وَ قَطَعَ فِی إِحْیاءِ دِینِکَ رَحِمَهُ، وَ أَقْصَى الادْنَینَ عَلَى جُحُودِهِمْ، وَ قَرَّبَ الاقْصَینَ عَلَى اسْتِجَابَتِهِمْ لَکَ»؛ «و در دعوت [مردمان] به سوی تو، آشکارا با خویشانش در افتاد و برای خشنودی تو، با خاندانش به پیکار برخاست و به زنده کردن دینت، از بستگانش بُرید و نزدیکان را به انکار کردنشان، از خود براند و دور افتادگان را به فرمان بردن از تو، به خود نزدیک ساخت»تبیین و شرح:
این فراز از دعا، یک نکته مهم و کلیدی را در رابطه با رهبری جامعه دینی و حق مداری، گوشزد می کند و آن اینکه: راهبران دلسوز و پیشوایان راستین، برای هدایت مردم و باز داشتن آنها از کجی ها و انحرافات، جز حق و ملاک قرار دادن آن را نباید در نظر آورند. حق محوری، بهترین وسیله سنجش صداقت در افراد به خصوص داعیه داران پیشوایی مردم است.
پیامبر اکرم(ص) نمونه ای روشن و عالی در این زمینه به شمار می آید. ایشان در راه تبلیغ دین خدا و اعتلای کلمه توحید، با قوم و خویشان خود که با آنان رابطه عاطفی و احساسی شدیدی داشت و همواره از حمایت و دفاع آنان برخوردار بود، به نبرد پرداخت و قومیت گرایی و عصبیت قبیله ای هرگز آن حضرت را در پیمودن آن راه به تردید نیفکند و لحظه ای ایشان را از حرکت در مسیر حق بازنداشت.
ملاک دوستی ها و دشمنی ها در دین مبین اسلام، معیارهای متعارف عرفی نیست. منافع شخصی، خانوادگی، حزبی و جناحی در این میان، بی اعتبارترین امور است. آنچه پایه گذار عواطف دینی و گرایش های جمعی به شمار می آید، همان ملاک قرآنی، یعنی ایمان به خدا و عمل به دستورات اوست که فرمود:
«اِنّما المُؤمنونَ اِخوَه»[1]؛ «مؤمنان با هم برادرند»
«اویس قرنی» در «یمن» زندگی می کرد و هرگز موفق به دیدار رسول خد(ص) نشد، اما نزدیک ترین فرد به آن حضرت به شمار می آمد. در حالی که افرادی چون ابوجهل و ابولهب که هم قبیله و هم خون پیامبر(ص) بودند، با آن حضرت به مخالفت پرداختند و مطرود و منفور ایشان شدند.
نزدیک ترین روابط و شدیدترین احساسات آنگاه که در تقابل با خواست پروردگار و تعالیم او قرار بگیرد، رنگ می بازد و از درجه اهمیت و اعتبار ساقط می شود. ازاینروست که خداوند در قرآن، در پاسخ احساس پدرانه نوح به فرزندش، آن فرزند را عملی ناشایست و بی ارتباط با خاندان نبوت می داند و در جای دیگر با نادیده گرفتن عشق و علاقه ابراهیم به اسماعیل، فرمان ذبح فرزند به دست پدر را صادر می کند.
2. رنج رسالت
«وَ أَدْأَبَ نَفْسَهُ فِی تَبْلِیغِ مِلَّتِکَ، وَ شَغَلَهَا بِالنُّصْحِ رِسَالَتِکَ، وَ أَتْعَبَهَا بِالدُّعاءِ إِلَى لِأَهْلِ دَعْوَتِکَ»؛ «و خویشتن را در رساندن پیغامت رنجور ساخت و در دعوت مردمان به آیینت، آن را به زحمت انداخت و دعوت شدگان را به پند و اندرز نواخت»
تبیین و شرح:
نخستین مبلغ دین اسلام، یعنی رسول خد(ص) در راه رساندن پیام پروردگار به بندگان و به راه آوردن ایشان از گمراهیها و کج رفتاری ها، آزار و اذیت بسیار دید و رنج های طاقت فرسای بی شماری را بر خود هموار نمود. بی کم ترین چشمداشت، هستی خود را به پای هدایت مردمان فانی کرد و تا شب زدگان و عادت کردگان به تاریکی و ظلمت چشم باز کنند و جمال دل آرای خورشید حق را بنگرند، همچون شمع سوخت و قطره قطره ذوب گردید.
این سیره پیامبر(ص) یادآور و آموزنده یکی از مهم ترین شرایط در امر تبلیغ دین است. یعنی همه کسانی که داعیه رسالت گزاری و میراث داری آن حضرت و دیگر پیشوایان معصوم(علیهم السلام) را دارند تنها در صورتی به نتیجه کار خود و رسیدن به هدف امیدوار توانند بود که همچون رسول خدا(علیهم السلام) خود را برای هر گونه رنج و سختی آماده نمایند و از مواجهه با هیچ مشکلی پرهیز نداشته باشند. یعنی نه تنها در برابر مصیبت هایی که برآنان وارد می شود، مقاومت ورزند، بلکه باید خود را در این راه رنجور بدارند و از هر امکان توان خویش برای خیرخواهی در حق بندگان خدا دریغ ننمایند و این در وجود ایشان به یک خوی و عادت معمول تبدیل شود.
3. جهاد مقدس
«حَتَّى اسْتَتَبَّ لَهُ مَا حَاوَلَ فِی أَعْدَائِکَ، وَ اسْتَتَمَّ لَهُ مَا دَبَّرَ فِی أَوْلِیائِکَ، فَنَهَدَ إِلَیهمْ مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِکَ، وَ مُتَقَوِّیاً عَلَى ضَعْفِهِ بِنَصْرِکَ، فَغَزَاهُمْ فِی عُقْرِ دِیارِهِمْ، وَ هَجَمَ عَلَیهمْ فِی بُحْبُوحَه قَرَارِهِمْ، حَتّى ظَهَرَ أَمْرُکَ، وَ عَلَتْ کَلِمَتُکَ «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»[2]؛ «سرانجام [با جهاد در راه تو] آنچه در حق دشمنانت خواسته بود، مدام و محقق شد و تمام آنچه درباره دوستانت اندیشیده بود، برایش به انجام رسید. پس به [جنگ]شان برخاست در حالی که به یاری تو خواهان پیروزی بود و با نیروی تو برناتوانی خویش چیرگی می خواست. در دلِ خانه هاشان، با آنان به نبرد پرداخت و ناگاه، در استرحت گاهشان بر آنان تاخت؛ تا فرمان تو آشکار گردید و کلمهات برتری یافت «گرچه مشرکان نپسندیدند»
تبیین و شرح:
یک تفاوت اساسی میان جنگ های پیامبران الهی و دیگر جنگ های بشری آن است که پیروزی و فتح و کشورگشایی در هر کدام معنای خاصی دارد. معمول جنگ ها و خون ریزی هایی که در عالم رخ می دهد، نشأت گرفته از خوی هواپرستی و خودخواهی عده ای ستم پیشه و هوسران است که برای ارضای حس قدرت طلبی و سلطه گری خود، به جان و مال و ناموس مردمی چنگ می اندازند، کشوری را فتح یا حکومتی را سرنگون می کنند و خود، با واسطه یا به طور مستقیم بر آن حاکم می شوند. انگیزه ها و اهداف، تماماً در این جنگ ها خودکامانه و هوس پرستانه است هر چند برای فریب و از سرنیرنگ، شعارهای عدالت و صلح و بشر دوستی نیز داده می شود.
اما در مقابل، فتح و پیروزی در مکتب پیامبران دارای انگیزه ها و اهداف متعالی و در جهت تکامل و ترقی بشریت است. آنها با فتوحات و کشورگشایی های خود، در واقع می خواستند موانع رشد و هدایت انسان و رسیدن او به کمال را بردارند. کشورگشایی آنها همان بند گشودن از دست و پای بشر و آزاد کردن او از چنبره ظلم و ستم زورگویان و هواهای نفسانی بود. بنابراین چاره ای جز این نبود که بهترین و گزیده ترین بندگان خدا با عده ای هوسرانِ خودخواه به مبارزه برخیزند تا بدین وسیله، موانع برداشته شود و حاکمیت خدا جایگزین حکومت جاهلان شود.
پیامبر م(ص) نیز در جنگ های متعدد خود، همین چشمانداز گسترده و حیاتی را پیشرو داشت و آنگاه که مسلمانان را در همه تاریخِ پس از خود به جهاد و مبارزه فرا می خواند، به هدفی جز نابودی اسباب و عوامل گمراهی و هموار شدن راه هدایت مردم، و در نهایت اعتلای کلمه حق نمی اندیشید.
4. شفاعت رهبری
«وَ عَرِّفْهُ فِی أَهْلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ أُمَّتِهِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ حُسْنِ الشَّفَاعَه أَجَلَّ مَا وَعَدْتَهُ»؛ «افزون بر آنچه به او وعده فرموده ای، شفاعت نیکویش را در حق خاندان پاک و امت با ایمانش پذیرا باش»
تبیین و شرح:
تلقی نادرستی که در ذهن عامه مردم از شفاعت وجود دارد این است که شخصی گنهکار بتواند وسیله ای فراهم نماید و با آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند؛ درست آن گونه که در میانجی گری ها و پارتی بازی های جوامع منحطّ بشری دیده می شود. بسیاری از عوام مردم شفاعت انبیاء و ائمه(علیهم السلام) را چنین می پندارند که تصوری است باطل و در واقع شرک در ربوبیت است.
شفاعت به معنای صحیحش، بر دو گونه است:
1. شفاعت رهبری، 2. شفاعت مغفرت (رفع عذاب و آمرزش گناهان)
شفاعت رهبری آن جایی است که انسانی سبب هدایت و رستگاری انسان دیگری شود، که این رابطه در قیامت به صورت عینی در می آید و «هادی» پیشوا و امام قرار می گیرد و «هدایت شده» به صورت پیرو و مأموم ظاهر می شود.
به همین معنا از شفاعت، رسول خد(ص) شفیع امیرمؤمنان و فاطمه زهرا(سلام الله علیه) است و آن دو، شفیع امام حسن و امام حسین(علیه السلام) هستنند و هر امامی شفیع امام پس از خود است، و حتی عالمان از کسانی که شاگرد تعلیم و هدایت ایشان بوده اند، به همین معنا، شفاعت می کنند.[3]با توجه به اینکه امام سجاد(علیه السلام) شفاعت پیامبر(ص) را در حق خاندان پاک و امت مؤمنش درخواست کرده، معلوم می شود که این شفاعت – لااقل درباره اهل بیت ایشان – همین شفاعت رهبری و ولایت است. اگر چه درباره مؤمنان هر دو نوع شفاعت، می تواند مورد نظر باشد.
نکته مهم در شفاعت مغفرت آن است که سنخیت و هماهنگی روحی و معنوی میان شفاعت کننده و شفاعت خواه شرط اساسی است.
گناه کاری توأم با بی باکی و سرکشی که هیچ گونه انفعال روحی و پشیمانی را در پی نداشته باشد، این سنخیت و هماهنگی را از میان می برد و زمینه شفاعت را یکسره بر می چیند. آن که در پی شفاعت ائمه(علیهم السلام) است باید بکوشد با جبران گذشته زشت خود هر چه بیشتر خود را به ایشان نزدک سازد و با آنان شفیع و همراه گردد تا شفاعت مغفرت، و بالاتر «شفاعت رهبری» ایشان را شامل حال خود نماید.
پی نوشت ها
________________
[1]. حجرات (49)، آیه 10.
[2]. توبه(9)، آیه 33.
[3] مجموعه آثار، شهید استاد مطهری، ج1، ص 250.
این فراز از دعا، یک نکته مهم و کلیدی را در رابطه با رهبری جامعه دینی و حق مداری، گوشزد می کند و آن اینکه: راهبران دلسوز و پیشوایان راستین، برای هدایت مردم و باز داشتن آنها از کجی ها و انحرافات، جز حق و ملاک قرار دادن آن را نباید در نظر آورند. حق محوری، بهترین وسیله سنجش صداقت در افراد به خصوص داعیه داران پیشوایی مردم است.
پیامبر اکرم(ص) نمونه ای روشن و عالی در این زمینه به شمار می آید. ایشان در راه تبلیغ دین خدا و اعتلای کلمه توحید، با قوم و خویشان خود که با آنان رابطه عاطفی و احساسی شدیدی داشت و همواره از حمایت و دفاع آنان برخوردار بود، به نبرد پرداخت و قومیت گرایی و عصبیت قبیله ای هرگز آن حضرت را در پیمودن آن راه به تردید نیفکند و لحظه ای ایشان را از حرکت در مسیر حق بازنداشت.
ملاک دوستی ها و دشمنی ها در دین مبین اسلام، معیارهای متعارف عرفی نیست. منافع شخصی، خانوادگی، حزبی و جناحی در این میان، بی اعتبارترین امور است. آنچه پایه گذار عواطف دینی و گرایش های جمعی به شمار می آید، همان ملاک قرآنی، یعنی ایمان به خدا و عمل به دستورات اوست که فرمود:
«اِنّما المُؤمنونَ اِخوَه»[1]؛ «مؤمنان با هم برادرند»
«اویس قرنی» در «یمن» زندگی می کرد و هرگز موفق به دیدار رسول خد(ص) نشد، اما نزدیک ترین فرد به آن حضرت به شمار می آمد. در حالی که افرادی چون ابوجهل و ابولهب که هم قبیله و هم خون پیامبر(ص) بودند، با آن حضرت به مخالفت پرداختند و مطرود و منفور ایشان شدند.
نزدیک ترین روابط و شدیدترین احساسات آنگاه که در تقابل با خواست پروردگار و تعالیم او قرار بگیرد، رنگ می بازد و از درجه اهمیت و اعتبار ساقط می شود. ازاینروست که خداوند در قرآن، در پاسخ احساس پدرانه نوح به فرزندش، آن فرزند را عملی ناشایست و بی ارتباط با خاندان نبوت می داند و در جای دیگر با نادیده گرفتن عشق و علاقه ابراهیم به اسماعیل، فرمان ذبح فرزند به دست پدر را صادر می کند.
2. رنج رسالت
«وَ أَدْأَبَ نَفْسَهُ فِی تَبْلِیغِ مِلَّتِکَ، وَ شَغَلَهَا بِالنُّصْحِ رِسَالَتِکَ، وَ أَتْعَبَهَا بِالدُّعاءِ إِلَى لِأَهْلِ دَعْوَتِکَ»؛ «و خویشتن را در رساندن پیغامت رنجور ساخت و در دعوت مردمان به آیینت، آن را به زحمت انداخت و دعوت شدگان را به پند و اندرز نواخت»
تبیین و شرح:
نخستین مبلغ دین اسلام، یعنی رسول خد(ص) در راه رساندن پیام پروردگار به بندگان و به راه آوردن ایشان از گمراهیها و کج رفتاری ها، آزار و اذیت بسیار دید و رنج های طاقت فرسای بی شماری را بر خود هموار نمود. بی کم ترین چشمداشت، هستی خود را به پای هدایت مردمان فانی کرد و تا شب زدگان و عادت کردگان به تاریکی و ظلمت چشم باز کنند و جمال دل آرای خورشید حق را بنگرند، همچون شمع سوخت و قطره قطره ذوب گردید.
این سیره پیامبر(ص) یادآور و آموزنده یکی از مهم ترین شرایط در امر تبلیغ دین است. یعنی همه کسانی که داعیه رسالت گزاری و میراث داری آن حضرت و دیگر پیشوایان معصوم(علیهم السلام) را دارند تنها در صورتی به نتیجه کار خود و رسیدن به هدف امیدوار توانند بود که همچون رسول خدا(علیهم السلام) خود را برای هر گونه رنج و سختی آماده نمایند و از مواجهه با هیچ مشکلی پرهیز نداشته باشند. یعنی نه تنها در برابر مصیبت هایی که برآنان وارد می شود، مقاومت ورزند، بلکه باید خود را در این راه رنجور بدارند و از هر امکان توان خویش برای خیرخواهی در حق بندگان خدا دریغ ننمایند و این در وجود ایشان به یک خوی و عادت معمول تبدیل شود.
3. جهاد مقدس
«حَتَّى اسْتَتَبَّ لَهُ مَا حَاوَلَ فِی أَعْدَائِکَ، وَ اسْتَتَمَّ لَهُ مَا دَبَّرَ فِی أَوْلِیائِکَ، فَنَهَدَ إِلَیهمْ مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِکَ، وَ مُتَقَوِّیاً عَلَى ضَعْفِهِ بِنَصْرِکَ، فَغَزَاهُمْ فِی عُقْرِ دِیارِهِمْ، وَ هَجَمَ عَلَیهمْ فِی بُحْبُوحَه قَرَارِهِمْ، حَتّى ظَهَرَ أَمْرُکَ، وَ عَلَتْ کَلِمَتُکَ «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»[2]؛ «سرانجام [با جهاد در راه تو] آنچه در حق دشمنانت خواسته بود، مدام و محقق شد و تمام آنچه درباره دوستانت اندیشیده بود، برایش به انجام رسید. پس به [جنگ]شان برخاست در حالی که به یاری تو خواهان پیروزی بود و با نیروی تو برناتوانی خویش چیرگی می خواست. در دلِ خانه هاشان، با آنان به نبرد پرداخت و ناگاه، در استرحت گاهشان بر آنان تاخت؛ تا فرمان تو آشکار گردید و کلمهات برتری یافت «گرچه مشرکان نپسندیدند»
تبیین و شرح:
یک تفاوت اساسی میان جنگ های پیامبران الهی و دیگر جنگ های بشری آن است که پیروزی و فتح و کشورگشایی در هر کدام معنای خاصی دارد. معمول جنگ ها و خون ریزی هایی که در عالم رخ می دهد، نشأت گرفته از خوی هواپرستی و خودخواهی عده ای ستم پیشه و هوسران است که برای ارضای حس قدرت طلبی و سلطه گری خود، به جان و مال و ناموس مردمی چنگ می اندازند، کشوری را فتح یا حکومتی را سرنگون می کنند و خود، با واسطه یا به طور مستقیم بر آن حاکم می شوند. انگیزه ها و اهداف، تماماً در این جنگ ها خودکامانه و هوس پرستانه است هر چند برای فریب و از سرنیرنگ، شعارهای عدالت و صلح و بشر دوستی نیز داده می شود.
اما در مقابل، فتح و پیروزی در مکتب پیامبران دارای انگیزه ها و اهداف متعالی و در جهت تکامل و ترقی بشریت است. آنها با فتوحات و کشورگشایی های خود، در واقع می خواستند موانع رشد و هدایت انسان و رسیدن او به کمال را بردارند. کشورگشایی آنها همان بند گشودن از دست و پای بشر و آزاد کردن او از چنبره ظلم و ستم زورگویان و هواهای نفسانی بود. بنابراین چاره ای جز این نبود که بهترین و گزیده ترین بندگان خدا با عده ای هوسرانِ خودخواه به مبارزه برخیزند تا بدین وسیله، موانع برداشته شود و حاکمیت خدا جایگزین حکومت جاهلان شود.
پیامبر م(ص) نیز در جنگ های متعدد خود، همین چشمانداز گسترده و حیاتی را پیشرو داشت و آنگاه که مسلمانان را در همه تاریخِ پس از خود به جهاد و مبارزه فرا می خواند، به هدفی جز نابودی اسباب و عوامل گمراهی و هموار شدن راه هدایت مردم، و در نهایت اعتلای کلمه حق نمی اندیشید.
4. شفاعت رهبری
«وَ عَرِّفْهُ فِی أَهْلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ أُمَّتِهِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ حُسْنِ الشَّفَاعَه أَجَلَّ مَا وَعَدْتَهُ»؛ «افزون بر آنچه به او وعده فرموده ای، شفاعت نیکویش را در حق خاندان پاک و امت با ایمانش پذیرا باش»
تبیین و شرح:
تلقی نادرستی که در ذهن عامه مردم از شفاعت وجود دارد این است که شخصی گنهکار بتواند وسیله ای فراهم نماید و با آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند؛ درست آن گونه که در میانجی گری ها و پارتی بازی های جوامع منحطّ بشری دیده می شود. بسیاری از عوام مردم شفاعت انبیاء و ائمه(علیهم السلام) را چنین می پندارند که تصوری است باطل و در واقع شرک در ربوبیت است.
شفاعت به معنای صحیحش، بر دو گونه است:
1. شفاعت رهبری، 2. شفاعت مغفرت (رفع عذاب و آمرزش گناهان)
شفاعت رهبری آن جایی است که انسانی سبب هدایت و رستگاری انسان دیگری شود، که این رابطه در قیامت به صورت عینی در می آید و «هادی» پیشوا و امام قرار می گیرد و «هدایت شده» به صورت پیرو و مأموم ظاهر می شود.
به همین معنا از شفاعت، رسول خد(ص) شفیع امیرمؤمنان و فاطمه زهرا(سلام الله علیه) است و آن دو، شفیع امام حسن و امام حسین(علیه السلام) هستنند و هر امامی شفیع امام پس از خود است، و حتی عالمان از کسانی که شاگرد تعلیم و هدایت ایشان بوده اند، به همین معنا، شفاعت می کنند.[3]با توجه به اینکه امام سجاد(علیه السلام) شفاعت پیامبر(ص) را در حق خاندان پاک و امت مؤمنش درخواست کرده، معلوم می شود که این شفاعت – لااقل درباره اهل بیت ایشان – همین شفاعت رهبری و ولایت است. اگر چه درباره مؤمنان هر دو نوع شفاعت، می تواند مورد نظر باشد.
نکته مهم در شفاعت مغفرت آن است که سنخیت و هماهنگی روحی و معنوی میان شفاعت کننده و شفاعت خواه شرط اساسی است.
گناه کاری توأم با بی باکی و سرکشی که هیچ گونه انفعال روحی و پشیمانی را در پی نداشته باشد، این سنخیت و هماهنگی را از میان می برد و زمینه شفاعت را یکسره بر می چیند. آن که در پی شفاعت ائمه(علیهم السلام) است باید بکوشد با جبران گذشته زشت خود هر چه بیشتر خود را به ایشان نزدک سازد و با آنان شفیع و همراه گردد تا شفاعت مغفرت، و بالاتر «شفاعت رهبری» ایشان را شامل حال خود نماید.
پی نوشت ها
________________
[1]. حجرات (49)، آیه 10.
[2]. توبه(9)، آیه 33.
[3] مجموعه آثار، شهید استاد مطهری، ج1، ص 250.