امام علی (علیه السلام) (تاریخ و سیره) – قسمت اول
۱۳۹۵/۰۲/۱۲
–
۳۹۲۹ بازدید
امام علی (علیه السلام) (تاریخ و سیره) – قسمت اول
پرسش ها و پاسخ های دانشجویی
دفتر پنجاه و یکم
امام علی(علیه
السلام) (تاریخ
و سیره)
نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها
معاونت آموزشی و پژوهشی
اداره مشاوره و پاسخ
مراکز پخش:
مدیریت پخش دفتر نشر معارف:
قم، خیابان شهدا، کوچه 32، پلاک 3، تلفن و نمابر: 37740004
پاتوق کتاب قم (شعبه 1):
خیابان شهدا، روبه روى دفتر مقام معظم رهبرى، تلفن 37735451
پاتوق کتاب قم (شعبه 2):
بلوار جمهورى اسلامى، نهاد رهبرى در دانشگاه ها، تلفن 32904440
پاتوق کتاب تهران:
خیابان انقلاب، چهار راه کالج، پ 715، تلفن 88911212
قم، مؤسسه فرهنگى و اطلاع رسانى طلوع طاها، تلفن 37748345
نشانى اینترنت:
www.ketabroom.ir – www.porseman.org –
www.porsemani.ir
پست الکترونیک:
info@ketabroom.ir – info@porseman.org
|
فهرست
موضوعات (برای
دسترسی سریع به متن روی موضوع مورد نظر کلیک کنید.)
ولادت
در کعبه – تربیت محمدی –
نخستین مسلمان –
ایمان پدر
فصل دوم – سایه سار پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم)
لیلة
المبیت – ازدواج و زندگی با فاطمه (سلام الله علیها) –
مأموریت های ویژه –
فرماندهی
– عقد اخوت –
در مصاف ابن عبدود –
تدبیر آینده
«پرسشگرى»
از آغاز آفرینش انسان، رخنمایى کرده؛ بر بال سبز خود،
فرشتگان را فرانشانده، بر برگ زرد خود، شیطان را فرونشانده و در این میان، مقام
آدمیت را نشان داده است. آفتاب کوفه چه زیبا فرموده است:
«مَن اَحسَنَ السؤال عَلِمَ» و «من عَلِمَ اَحسَنَ السؤال».
هم سؤال از علم خیزد هم جواب همچنان که خار و گُل از خاک
و آب
آری! هر
که سؤالهایش آسمانی است، دانش و بینش پاسخش خواهد بود.
پویایی و پایایی «جامعه» و «فرهنگ»، در گرو پرسشهای حقیقتطلبانه
و پاسخهای خِردورزانه است.
از
افتخارات ایران اسلامی، آن است که از سویی، سرشار از جوانانی پاک دل، کمال خواه و
پرسش گر می باشد و از دیگر سوی، از مکتبی غنی برخوردار است
که معارف بلند آن، گوارا نوش دل های عطشناک پرسش گر و دانش جوست.
اداره
مشاوره و پاسخ معاونت آموزشی و پژوهشی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه
ها، محفل انسی فراهم آورده است، تا «ابر رحمت» پرسش ها را به «زمین اجابت» پذیرا
باشد و نهال سبز دانش را بارور سازد. ما اگر بتوانیم سنگ صبور جوانان اندیشمند و
بالنده ایران پرگهرمان باشیم، به خود خواهیم بالید.
شایان
ذکر است در راستای ترویج فرهنگ دینی، اداره مشاوره و پاسخ نهاد، تاکنون بیش از سیصد
هزار پرسش دانشجویی را در موضوعات مختلف اندیشه دینی و مشاوره ای پاسخ داده است.
این
اداره دارای گروه های علمی و تخصصی، به شرح زیر است:
– قرآن و
حدیث؛
– تربیتی
و روان شناسی؛
–
احـکـام؛
– اندیشه
سیاسی؛
– فلسفه،
کلام و دین پژوهی؛
– فرهنگی
و اجتماعی؛
– حقوق و
فلسفه احکام؛
– تاریخ
و سیره؛
– اخلاق
و عرفان؛
– ادیان
و مذاهب.
آنچه پیش
رو دارید، بخشی از پرسش های دانشجویی پیرامون تاریخ و سیره امام علی(علیه
السلام) است که توسط صاحبان اندیشه و قلم؛ حجج الاسلام
محمدباقر پورامینی و سیدمهدی حسین پور، پاسخ داده شده است.
بر آنیم
تا با توفیق خداوند، به تدریج ادامه این مجموعه را تقدیم شما خوبان کنیم. پیشنهادها
و انتقادهای سازنده شما، راهنمای ما در ارائه شایسته و پربارِ مجموعه هایی از این
دست خواهد بود.
در
پایان، از تلاش های مخلصانه مؤلفان محترم و مجموعه همکاران اداره مشاوره و پاسخ، به
خصوص مسئول اداره مشاوره و پاسخ حجت الاسلام والمسلمین صالح قنادی که در نظارت و
آماده سازی این اثر تلاش کرده اند، تشکر و قدردانی می شود
و دوام توفیقات این عزیزان را در جهت خدمت بیشتر به مکتب اهل بیت(علیهم
السلام) و ارتقاء فرهنگ دینی جامعه – به ویژه دانشگاهیان-
از خداوند متعال مسئلت داریم.
الله
ولى التوفىق
معاونت آموزشى و پژوهشى نهاد
آیا ولادت امیرمؤمنان(علیه
السلام) در کعبه واقعیت دارد؛ آیا روایت معتبری از شیعه و
سنی در این باره وجود دارد؟
سی سال
پس از عام الفیل[1]،
زمانی که فاطمه بنت اسد در حال طواف کعبه بود، در آن حال درد زایمان او را فرا گرفت
و بی درنگ به سمت کعبه آمد؛ دیوار شکافته شد و او وارد کعبه و سه روز در آنجا ماند
و فرزندش علی را به دنیا آورد[2]؛
ولادتی منحصر به فرد که درگذشته سابقه نداشت و پس از آن برای کسی اتفاق نیفتاد.
فاطمه
بنت اسد یکی از زنان نامور صدر اسلام است که پس از حضرت خدیجه(سلام
الله علیها) نخستین زنی است که اسلام آورد و با پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) بیعت نمود.[3]
او پیش تر افتخار خدمت کاری محمدبن عبدالله(صلی
الله علیه و آله و سلم) را داشت زمانی که حضرت از سن هشت
سالگی در خانه ابوطالب(علیه
السلام) ماندگار شد و دوران کودکی تا جوانی را در آنجا سپری
کرد؛ بهگونه ای که ایشان، فاطمه بنت اسد را «مادر» خطاب می
کرد[4].
ولادت در
کعبه واقعه بی نظیری است که به امر و نظارت خداوند به وقوع پیوست و آن را باید لطف
و رحمتی الهی برای امت برشمرد؛ شکافت دیوار، حضور مادر در کعبه، ولادت شگفت در
کعبه، تمامی نشان از برگزیدگی مولود کعبه است.[5]
ولادت
امیرمؤمنان(علیه
السلام) در کعبه از دیدگاه دانشمندان شیعی و برخی از عالمان
نامور سنی به صورت قطعی بیان شده است که به تفکیک بدان اشاره می شود.
الف.
دیدگاه عالمان شیعه[6]
1. شیخ
مفید (متوفی 413ق) مینویسد:
حضرت
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه
السلام) در روز جمعه سیزدهم ماه رجب پس از سی سال از عام
الفیل در خانه خدا در شهر مکه به دنیا آمد، نه پیش از وی کسی در خانه خدا به دنیا
آمده و نه بعد از آن حضرت. تولد امیرمؤمنان(علیه
السلام) در خانه خداوند، فضیلت و شرافتی است که پروردگار
بـزرگ برای بزرگـداشت مقـام و منزلتش به آن حضـرت اختصـاص داده است.[7]
2. علامه
حلی (726ق) می نویسد:
«در روز
جمعه سیزدهم ماه رجب، سی سال پس از عام الفیل در کعبه به دنیا آمد، و جز آن حضرت
هیچ کس نه قبل و نه بعد از حضرتش در کعبه زاده نشد، و در آن هنگام پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) سی سال داشت».[8]
ب. دیدگاه عالمان اهل سنت
از
دیدگاه بسیاری از علمای اهل سنت نیز، ولادت آن حضرت در کعبه قطعی است به گونه ای که
برخی نیز بر انحصاری بودن این ولادت اشاره کرده اند؛ که به نام چند تن از آنها
اشاره میکنیم:
1. حاکم
نیشابوری(متوفی 405ق) می نویسد:
«روایات
متواتری وارد شده که فاطمه بنت اسد، امیرمؤمنان علی بن ابی طالب – کرم الله وجهه –
را در داخل کعبه به دنیا آورده است»[9]
2. سبط
ابن جوزی حنفی (متوفی 654ق) می نویسد:
«روایت
شده است که فاطمه بنت أسد، در حالی که باردار بود، خانه خدا را طواف میکرد،
درد زایمان او را فراگرفت، در خانه کعبه به روی او باز شد، پس داخل خانه کعبه شد و
فرزندش را به دنیا آورد»[10]
3. گنجی
شافعی(متوفی 658ق) می نویسد:
«امیرمؤمنان(علیه
السلام) شب جمعه سیزده رجب، سی سال بعد از واقعه عام الفیل
در داخل خانه خدا به دنیا آمد. کسی پیش از آن حضرت و بعد از آن در داخل خانه کعبه
به دنیا نیامده است و این از فضائل اختصاصی آن حضرت است که خداوند به جهت بزرگداشت
مقامش به او عطا کرده است»[11].
4. ابن
صباغ مالکی (متوفی 855 ق.) می نویسد:
«علی(علیه
السلام) در مکه مشرفه در داخل بیت الحرام (کعبه) در روز
جمعه سیزدهم ماه خدا یعنی ماه رجب سال سی ام عام الفیل و بیست و سه سال پیش از هجرت
به دنیا آمد… پیش از او هیچ کس در کعبه متولد نشد، و این فضیلتی است که خداوند به
جهت بزرگداشت و بالا بردن مقام و اظهار کرامت او مخصوص حضرتش گردانیده است»[12]
5. علی
بن برهان الدین حلبی (متوفای1044هـ) می نویسد:
«او در
داخل خانه کعبه متولد شد و عمر رسول خدا در آن روز سی سال بود»[13]
6. شاه
ولی الله دهلوی(1176ق) می نویسد:
«از
مناقب وی که در حین ولادت او ظاهر شد یکی آن است که در جوف کعبه معظمه تولد یافت»[14]
7. عباس
محمود عقاد (1383ق) می نویسد:
«علی در
درون کعبه متولد شد و خداوند روی او را گرامی داشته بود از این که به بت ها سجده
کند، گویی میلاد او در آن جا اعلام عهد جدیدی برای کعبه و عبادت در آن بود، علی
نزدیک بود که مسلمان به دنیا آید بلکه تحقیقاً مسلمان دیده به جهان گشود. و هرگز با
پرستش بت ها آشنایی نداشت، و او در خانه ای بزرگ شد که دعوت اسلامی از آن آغاز شد»[15]
پیش تر
سید اسماعیل حمیری (متوفی 173ق) یکی از بزرگترین شاعران تاریخ ادبیات عرب، این
ویژگی را به شعر درآورده است:
ولدته فی حـرم الإله و أمنـه و البیت حیث فناؤه و المسجد
بیضاء طاهـرة الثیاب کریمـة طابت و طاب ولیدها و
المولد
فی لیلة غابت نحوس نجومها و بدت مع القمر المنیر
الأسعد
ما لُفَّ فی خرق القوابل مثلـه إلا ابـن آمنة النبـی
محمـد[16]
مادرش او
را در حرم امن خدا به دنیا آورد و خانه و مسجد خدا محل فرود آمدن او بود.
سفید،
پاکیزه لباس و کریم بود؛ هم مادرش پاک بود و هم نوزاد و هم محل ولادت.
در شبی
که نحوست ستارگان از بین رفته بود، او همراه ماه نورانی و خوشبخت پدیدار شد.
در پارچه
های قابله ها، هیچ نوزدای به مانند او پیچیده نشده بود، مگر پسر آمنه، آن محمد
پیامبر.
علی(علیه
السلام) در چند سالگی به خانه پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) رفت و چرا حضرت محمد(صلی
الله علیه و آله و سلم) از ابوطالب درخواست کرد که علی(علیه
السلام) را به خانه خویش ببرد؟
به هنگام
قحطی و خشک سالی سختی که برای قریش فراهم شد، محمد(صلی
الله علیه و آله و سلم) به
دلیل عیال واری عمویش ابوطالب، نزد دو عموی دیگرش عباس و حمزه رفت و از آنان خواست
که چون ابوطالب عیال وار است و در روزهای قحطی، از نظر مساعدت، فرزندان او را
نگهداری کنیم. آن دو پذیرفتند و وقتی نزد ابوطالب رفتند، او نیز پذیرفت و گفت عقیل
را نزد خودم قرار دهید، آن گاه محمد(صلی
الله علیه و آله و سلم) علی را برگرفت و همراه برد، عباس
طالب را و حمزه نیز جعفر را. پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) می فرمود:
«اخترت
من اختار الله لی علیکم علیا»[17]؛
«همان را برگزیدم که خدا او را برای من برگزید یعنی علی را».
این
فرصت، یکی از نعمت های الهی به علی(علیه
السلام) بود، او در آن هنگام تنها شش سال از عمرش می گذشت.
محمد(صلی
الله علیه و آله و سلم) به همراه همسر گرامی اش خدیجه، علی
را تحت تربیت خویش قرار داد[18]
و در اوان نزول وحی نیز او را با تعالیم جدید الهی آشنا ساخت؛ علی(علیه
السلام) می فرمود:
«من پیش
از آن که احدی از این امت خدا را پرستش کنم هفت سال او را عبادت می کردم»[19]
یعنی
چهار سال پیش از بعثت و سه سال پس از آن که پیامبر مأمور به دعوت علنی نبود؛ اگر سن
علی(علیه
السلام) در موقع دعوت عمومی (سال سوم بعثت) را 13 سال و
هنگام ورود به خانه پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) 6 سال بدانیم، تعداد سال های ذکر
شده به دست می آید. حضرت محمد(صلی
الله علیه و آله و سلم) نسبت به علی(علیه
السلام) بسیار مهر می ورزید و همچون فرزند و حتی بیش از آن،
در رشد او سعی می نمود.
فضل بن
عباس می گوید: از پدرم عباس پرسیدم: پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) کدام یک از فرزندان خود را بیشتر از
همه دوست داشت؟ گفت: علی بن ابی طالب را!
گفتم:
من از فرزندان رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) پرسیدم!
گفت:
رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم)، علی(علیه
السلام) را از همه فرزندانش بیشتر دوست می داشت و از همه
آنها به او مهربان تر بود، از زمان طفولیت علی، هرگز ندیدم پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) او را از خود جدا کند… ما هیچ
پدری را نسبت به فرزندش مهربان تر از رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) نسبت به علی ندیدیم و هیچ فرزندی را
نسبت به پدرش فرمانبردارتر از علی(علیه
السلام) نسبت به پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) ندیدیم.[20]
زیبایی
این دوره را از زبان علی(علیه
السلام) می شنویم که می فرمود:
«پیامبر
آن گاه که کودک بودم مرا در اتاق خویش نهاد و بر سینه خویشم جا داد و مرا در بستر
خود می خوابانید چنان که تنم را به تن خویش می سود و بوی خوش خود را به من می
بویانید و گاه بود که چیزی را می جوید سپس آن را به من می خورانید. هرگز دروغی در
گفتار من و اشتباهی در کردارم نیافت… و من همواره با پیامبر بودم چونان فرزند که
همواره با مادر است.
«یرفع
لی فی کلّ یوم من اخلاقه علماً و یأمرنی بالاقتداء به»[21]؛
«پیامبر هر روز نشانه تازه ای از اخلاق نیکو را برایم آشکار می فرمود و به من فرمان
می داد که به او اقتدا کنم».
معروف است که علی(علیه
السلام) در سن ده سالگی ایمان آورد؛ آیا این نکته ارزشی
دارد؟
حضرت
محمد(صلی
الله علیه و آله و سلم) در چهل سالگی مبعوث شد و عموزاده اش
علی(علیه
السلام) نیز یک روز بعد از بعثت او، در سن ده سالگی به او
ایمان آورد؛ آن گونه که بسیاری از صحابه و تابعین معترف اند او اولین فردی است که
اسلام آورد.[22]
درباره این امتیاز چند نکته قابل طرح است:
نخست آن
که، بهره مندی از مقامات معنوی، اختصاص به سن و سال خاصی ندارد. چنان که بر اساس
آیات قرآن مجید، حضرت یحیی(علیه
السلام) و حضرت عیسی(علیه
السلام) در کودکی به مقام نبوت رسیدند.
دوم آن
که، ایمان علی(علیه
السلام) مانند ایمان دیگران نبوده است، زیرا ایمان او از
فطرت سرچشمه می گرفت در صورتی که ایمان دیگران از کفر به ایمان بوده است و آن حضرت
پیش از بعثت نبوی فطرتاً، موحد بود، چنان که خود آن جناب در نهج البلاغه می فرماید:
«من بر
فطرت توحید ولادت یافتم و به ایمان و هجرت با رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) بر
دیگران سبقت گرفتم»[23]
این
ایمان از روی تقلید و امری کودکانه نبود؛ و بدین دلیل پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) ایمانش را پذیرفت و سه سال بعد در
جمع خویشان، از وارث بودن و خلافت او یاد کرد[24]
و بارها با افتخار به فضیلت تقدم او بر پذیرش اسلام یاد کرد و فرمود: «انه
لاول اصحابی اسلاما»[25]؛
«او نخستین مسلمان از صحابه من است».
در میان
مسلمانان، سبقت داشتن در اسلام یک فضیلت و اعتبار تلقی می شد؛ امتیازی که بسیاری از
صحابه توان انکار آن را نداشتند و با حسرت از آن یاد می کردند؛ سعد وقاص مردی را در
حال شماتت گویی نسبت به علی(علیه
السلام) دید و سریعاً واکنش نشان داد و خطاب به او گفت: از
چه رو علی بن ابی طالب(علیه
السلام) را شماتت می کنی؟! آیا او اول فردی نبود که اسلام
آورد؟ آیا او نخستین فردی نبود که با رسول الله(صلی
الله علیه و آله و سلم) نماز بجای آورد؟ آیا او اعلم مردم
نبود؟…».[26]
همچنین
ابوهلال عسکری از احضار حسن بصری توسط حجاج چنین گزارش می دهد: حجاج محکم نشست و
گفت: درباره ابوتراب چه می گویی؟ حسن گفت: ابوتراب کیست؟ حجاج گفت: پسر ابی طالب.
حسن پاسخ داد: می گویم خداوند او را از گروه هدایت یافتگان قرار داده است. گفت:
دلیل بیاور.
حسن گفت:
خدای تعالی در جریان تغییر قبله می فرماید: «و ما، آن قبله ای را که قبلاً بر آن
بودی، تنها برای این قرار دادیم که افرادی که از پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) پیروی می کنند، از آنها که به
جاهلیت بازمی گردند، مشخص شوند و مسلماً این حکم، جز بر کسانی که خداوند آنها را
هدایت کرده، دشوار بود»[27]
حسن افزود: بر اساس این آیه، علی نخستین کسی است که خداوند هدایتش فرمود، به دلیل
همراهی هماره با پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم). حجاج گفت: حتماً این اندیشه ای
عراقی است! حسن گفت: مطلب همین است که شنیدی. گفت و بیرون رفت.[28]
گاه با
اذعان به تقدم اسلام علی(علیه
السلام)، این ادعا مطرح می شود که اسلام او در کودکی صورت
گرفت، در حالی که ابوبکر به عنوان نخستین مرد بالغ به اسلام گروید؛ در این باره دو
نکته لازم به ذکر است:
الف.
تلاش برخی از صحابه برای اختصاص نشان «نخستین مسلمان» به ابوبکر با واقعیات تاریخی
منافات دارد؛ محمد بن سعد از پدر خود درباره اسلام ابوبکر پرسید که آیا او نخستین
فرد در پذیرش اسلام بود؛ پدر پاسخ رد داد و گفت: «لقد اسلم قبله اکثر من خمسین؛
پنچاه نفر قبل از او اسلام آورده بودند![29]
ب.
اصولاً تفکیک افراد مسلمان شده بر اساس سن یا جنسیت، امری غیرعقلانی است و در صورت
پذیرش این طبقه بندی، باید این رویه را توسعه داد و از تفکیک نژاد، قبیله و رنگ یاد
کرد.
ج.
نوجوانی علی(علیه
السلام) نه تنها از فضیلت امام نمی کاهد بلکه برتری او نسبت
به تمام مردان و زنان بزرگسال را تثبیت می کند و به عنوان سند افتخار برای او ثبت
می شود؛ افتخاری که در کلام پیامبر بیان شده است و حضرت بر اول بودن او در پذیرش
اسلام اشاره کرده است[30].
فاطمه زهرا(علیه
السلام) نیز به این امتیاز مباهات می کرد و می فرمود: «شوی
من کسی است که در میان امت بر پذیرش اسلام مقدم بود»[31]
محمّد
اقبال لاهوری (1317ش) شاعر متفکر پاکستانی، آخرین شاعر بزرگ فارسی گوی شبه قارّه ی
هندوستان، در وصف این فضیلت چنین می سراید:
مسلم اول
شه مردان علـی عشق را سرمایه ی ایمان علی
از ولای
دودمانش زنـده ام در جهـان مثل گهر تابنده ام[32]
دین و آیین پدر حضرت علی(علیه
السلام) چه بوده است؛آیا ایشان به دین اسلام ایمان آوردند؟
پس چرا ایمان خود را کتمان می کردند؟
خدمات بی
وقفه ابوطالب – در سال های نخستین بعثت – به اسلام و کمک بی شایبه اش به حضرت محمد(صلی
الله علیه و آله و سلم) کتمان شدنی نیست و همه بر این مهم
اعتراف دارند. لیکن در میان برخی از فرقه های اسلامی، نوعی بی مهری نسبت به این
حامی بزرگ اسلام به چشم می خورد و این گروه تا آن حد پیش رفته اند که او را مشرک
معرفی کرده و اخباری را نیز در این زمینه جعل نموده اند که می توان آن را ناشی از
کینه آنان نسبت به فرزند این رادمرد، علی بن ابیطالب(علیه
السلام)، دانست.
درباره
ایمان ابوطالب چند نکته قابل طرح است:
1. حضرت
ابوطالب در دوران عمرشان هیچگاه بت نپرستیدند و همچون
پدرشان عبدالمطلب(علیه
السلام) خداپرست و بر دین حنیف حضرت ابراهیم(علیه
السلام) بودند.[33]
2. با
بعثت پیامبر گرامی اسلام(صلی
الله علیه و آله و سلم)؛ ابوطالب(علیه
السلام) به دین اسلام ایمان آورد، ولی برای این که بتواند
از پیامبر حمایت کند، اسلام خود را اظهار نمی کرد چرا که در آن جامعه، تعصب
خویشاوندی حاکم بود، و ابوطالب عنوان خویشاوندی را پوشش ظاهری جهت حمایت از آن حضرت
قرار داده بود.[34]
امام
صادق(علیه
السلام) می فرماید:
«ابوطالب
همچون اصحاب کهف بود که ایمان خود را پنهان می داشتند و تظاهر به شرک می کردند و
خداوند به آنها دو پاداش داد»[35]
3. در
اشعار به جای مانده از ابوطالب(علیه
السلام)، به صراحت از نبوت پیامبر اسلام(صلی
الله علیه و آله و سلم) و حقانیت او یاد شده است؛ یک نمونه
از اشعار وی این گونه است:
لَقَدْ أَکرَمَ اللَّهُ النبِی مُحَمدا فأَکرَمُ خَلْقِ اللَّهِ
فِی النّاسِ أَحْمَدُ
وَ
شَق لَهُ مِنِ اسْمِـهِ لِیجِلهُ فَذُو الْعَرْشِ مَحمُود وَ هذا
مُحَمد[36]
خدای
بزرگ، پیامبر خود محمد را گرامی داشت. بر این اساس گرامی ترین آفریده خدا احمد است.
خداوند نام پیامبر را از نام خود برگرفت تا از مقام وی تجلیل نماید. پس پروردگار
صاحب عرش محمود (ستوده) و پیامبر او احمد (بسیار ستایش گر) است.
4. حمایت
های بی دریغ ابوطالب از پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) و فداکاری های بی نظیر او، دلیلی
روشن بر ایمان محکم اوست. ابوطالب برای حمایت از اسلام و حراست از پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) سه سال زندگی سخت در شعب ابوطالب را
تحمل کرد و تا پایان محاصره اقتصادی مسلمانان در کنار ایشان باقی ماند و همه مشکلات
را در آن شرایط طاقت فرسا تحمل کرد.[37]
5. رسول
خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) نسبت به عموی خود ابوطالب محبت
سرشاری داشت و در مناسبت های گوناگون از او تجلیل می کرد[38]
و دوستی خویش را نسبت به او ابراز می داشت.
حلبی در
سیره خود از رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) چنین روایت می کند: «تا ابوطالب
زنده بود، کفار قریش نتوانستند به من آزار سختی رسانند»[39]
بدیهی
است که این محبت بر پایه ایمان استوار بود زیرا او تنها مؤمنان را دوست می دارد و
از مشرکان و کفار بیزار است.[40]
محبت پیامبر گرامی اسلام(صلی
الله علیه و آله و سلم) به ابوطالب گواه روشنی بر ایمان
محکم اوست. چون ابوطالب درگذشت پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) پس از تشییع جنازه او ضمن سوگواری
که در مصیبت از دست دادن عمویش می کرد، می گفت:
«عمو! به
خوبی یاری ام کردی؛ همانا تو در کودکی مرا پرورش دادی، و در بزرگی دعوت مرا اجابت
نمودی و پشتیبانی نمودی»[41]
6. اهل
بیت و ائمه معصوم(علیهم
السلام) بر ایمان ابوطالب پای می فشردند و نسبت به بی مهری
ها واکنش نشان می دادند؛ عبدالعظیم حسنی که بر ایمان ابوطالب اعتقاد داشت، روزی سخن
جعل شده ای را شنید که در آن ابوطالب به عنوان فردی جهنمی معرفی شده بود! او از این
گفتار متعجب شد و نامه ای برای امام رضا(علیه
السلام) نوشت و ضمن نقل سخن فوق، نظر حضرت را جویا شد. امام
رضا(علیه
السلام) پس از دریافت نامه عبدالعظیم این جواب را برای او
ارسال داشت:
«بسم
اللّه الرحمن الرحیم، اما بعد، فانّک ان شککت فی ایمان ابی طالب کان مصیرک الی
النار»[42]؛ «به نام خداوند بخشنده
مهربان، اگر تو درباره ایمان ابوطالب شک کنی، سرانجام راه تو دوزخ است.»
7. گروهی
از صحابه رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) از ایمان ابوطالب سخن راندند.
ابوذر
غفاری می گوید: «سوگند به خداوندی که جز او خدایی نیست، ابوطالب از دنیا نرفت مگر
این که اسلام را اختیار نمود.»[43]
از ابن
عباس و ابوبکر بن ابی قحافه نیز با سندهای فراوانی چنین روایت شده است: «ابوطالب از
دنیا نرفت مگر این که که گفت: لاإله الّااللَّه محمداً رسول اللَّه»[44]
8.
منکران ایمان ابوطالب انگیزه حمایت او را خویشاوندی با حضرت محمد(صلی
الله علیه و آله و سلم) می دانند در صورتی که پیوند
خویشاوندی هرگز نمی تواند محرک انسان برای اینگونه فداکاری
های طاقت فرسا و استقبال از خطرهای گوناگون باشد، این گونه فداکاری ها همیشه
پشتوانه ایمانی و اعتقادی والایی لازم دارد. اگر انگیزه ابوطالب تنها پیوند
خویشاوندی بود، چرا عموهای دیگر پیامبر، مانند عباس و ابولهب چنین کاری نمی کردند.
9. تلاش
برخی برای نفی ایمان ابوطالب ریشه در گرایش های تعصب آمیز و انگیزه های سیاسی داشت.
تمام اصحاب بزرگ پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) هم خود و هم پدرانشان سابقه بت
پرستی داشتند و تنها علی(علیه
السلام) و پدر او بود که سابقه بت پرستی نداشت. بدیهی است
تلاش آنان برای انکار ایمان ابوطالب را حرکت نامیمون برای کاستن از مقام علی(علیه
السلام) باید شمرد. این گروه انتقام خویش از علی(علیه
السلام) را در گرو بی اعتبار کردن شخصیت پدر او می دانستند
ازاین رو بی رحمانه به او تاختند.
فصل دوم – سایه سار پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم)
فردی می
گفت خوابیدن حضرت علی(علیه
السلام) در جای پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) چندان افتخار ندارد چون در آن لحظه
که کفار در خانه پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) وارد شدند علی(علیه
السلام) طبیعتاً صدای ایشان را شنید و ملحفه ای که بر رویش
بود را کنار زد و کفار نیز وقتی دیدند که او پیامبر
(صلی الله
علیه و آله و سلم) نیست وی را رها کردند؟ آیا در منابع اهل
سنت به این موضوع پرداخته شده است؟ از طرف دیگر اگر پیامبر و علی(علیهما
السلام) علم غیب داشتند پس خوابیدن حضرت علی(علیه
السلام) به جای پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) کار مهمی نبوده است؟
«علی(علیه
السلام) جان خویش را به خدا فروخت، لباس پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) را پوشید، سپس به جای او خوابید.
قریش هنگامی که صبح شد ناگهان نگاه کردند و دیدند علی(علیه
السلام) است گفتند: محمد(صلی
الله علیه و آله و سلم) کجا است؟ گفت: من آگاهی ندارم،
گفتند: ما تعجب می کردیم هنگامی که سنگ به سوی تو می انداختیم پیچ و تاب می خوری و
از یک پهلو به پهلوی دیگر می شدی!»؛ این قطعه را محدثان و مفسران درباره لیلةالمبیت
گزارش کرده اند.[45]
درباره
این پرسش سه ضلعی، پاسخ ذیل مطرح است:
1.
ایثار علی(علیه
السلام)
خوابیدن
علی(علیه
السلام) به جای پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) در آن شبی که همگان بر قتل رسول
گرامی اسلام(صلی
الله علیه و آله و سلم) هم داستان شده بودند؛ یک ایثار و
جان فشانی شمرده می شود؛ زیرا حضرت از خطراتی که ممکن است جان خودش را تهدید کند
سؤال نمی کند، بلکه آنچه باعث دغدغه خاطر او می شود سلامتی پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) است، و هنگامیکه
از سلامتی آن حضرت مطمئن می شود، تمام خطرات را به جان می خرد و در بستر آن حضرت می
خوابد. حتی خود را آماده جان فشانی می کند. او از سوی مشرکان تا مرز مرگ، به شدت
مضروب می شود و گویا ساعتی نیز محبوس می گردد.[46]این ایثار در منظر الهی زیبا و ستودنی است آن گونه که خداوند می فرماید:
«وَمِنَ
النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ
بِالْعِبَادِ»[47]؛ «برخی از
مردم جان خود را برای تحصیل رضای خداوند می فروشند خداوند به بندگان خود رؤوف و
مهربان است»
شراء در
این آیه شریفه به معنای فروختن است، و تنها با معامله علی(علیه
السلام) در لیلةالمبیت قابل انطباق است علامه طباطبایی
معتقد است: «از این آیه فهمیده می شود در آن روز مردی وجود داشته که جز به پروردگار
خود نمی بالیده، و جز به دست آوردن رضای خدای تعالی هیچ هدفی را دنبال نمی کرده،
مردی بوده که رفتارش امر دین و دنیا را اصلاح می کرده، و به وسیله او حق احقاق می
شده، و عیش انسان ها پاکیزه می شده، و بشر از برکات اسلام برخوردار می شد. با این
بیان ارتباط ذیل آیه با صدر آن به خوبی روشن می گردد، و معلوم می شود که چرا در ذیل
آیه فرموده: «وَ اللَّهُ
رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»؛ «خدا
نسبت به بندگان رؤوف است»؟ چون وجود چنین فردی در میان انسان ها خود رأفتی است از
خدای سبحان به بندگانش، آری اگر مردانی دارای این صفات بین مردم و در مقابل آن دسته
دیگر از مردان منافق و مفسده جو وجود نداشتند، ارکان دین منهدم می شد، و در بنای
صلاح رشاد سنگی روی سنگ قرار نمی گرفت»[48]
در آن
هنگام که علی(علیه
السلام) می خواست در بستر رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) بخوابد، این اشعار را زمزمه می کرد:
«با جان
خویش نگهداری و پاسداری از کسی کردم که بهترین انسانی بود که بر روی زمین گام نهاد،
همان کس به خانه کعبه و حجر طواف فرمود.
همان
رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) که از مکر دشمنان بیمناک بود و
خداوند قادر او را (از مکر و نقشه های شوم آنها) رهایی بخشید.
و رسول
خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) در غار در امن و امان بود و در حفظ
الهی و در پوشش قرار داشت.
و من
مراقب آنها (دشمنان) بودم، و آنها باور نمی داشتند که من به جای پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) خوابیده ام در حالی که آماده برای
کشته شدن و اسارت بودم»[49]
لازم به
ذکر است که ایثار امیرمؤمنان(علیه
السلام) یکی از بزرگ ترین فضایل ایشان است که در اکثر منابع
اسلامی آمده، و به قدری چشمگیر است که معاویه، به خاطر دشمنی خاصی که با علی(علیه
السلام) داشت طبق روایتی چنان از این فضیلت ناراحت بود که
سمرة بن جندب را با چهارصد هزار درهم تطمیع کرد تا بگوید این آیه درباره عبدالرحمن
بن ملجم، قاتل علی(علیه
السلام) (طبق حدیث مجعولی) نازل شده، و آن منافق جنایت پیشه
نیز چنین کرد، ولی همان طور که انتظار می رفت حتی یک نفر این حدیث مجعول را نپذیرفت.[50]
2.
سند فضیلت
این
فضیلت که در آیه شریفه نیز بدان اشاره شده، در بسیاری از منابع معتبر و شاخص اهل
سنت بیان شده است.[51]
حاکم
حسکانی (متوفی 483ق)، عالم برجسته حنفی، در روایتی از ابن عباس، چنین نقل می کند:
«علی(علیه
السلام) نخستین کسی بود که بعد از خدیجه(سلام
الله علیها) به رسولخدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد و لباس او را پوشید و در
بستر او خوابید»[52]
ثعلبی(متوفی 429ق)، مفسر معروف اهل سنت می نویسد: «پیامبر اکرم(صلی
الله علیه و آله و سلم) هنگامی که تصمیم گرفت به سوی مدینه
هجرت کند، علی بن ابیطالب(علیه
السلام) را در مکه، برای ادای دیون و امانت های مردم که نزد
او بود، گذارد، و آن شب که به سوی غار حرکت می کرد، در حالی که مشرکین اطراف خانه
او را گرفته بودند دستور داد که علی(علیه
السلام) در بستر او بخوابد، و به او فرمود: پارچه سبز رنگی
که من دارم (و به هنگام خواب روی خود می کشم) به روی خود بینداز و در بستر من
بخواب، ان شاءالله هیچ مکروهی به تو نمی رسد. علی(علیه
السلام) این کار را انجام داد، در این موقع خداوند به
جبرئیل و میکائیل وحی فرستاد که من در میان شما پیمان برادری ایجاد کردم و عمر یکی
را طولانی تر از دیگری قرار دادم، کدام یک از شما دو نفر، زندگی دیگری را بر خود
مقدم می شمرید (و عمر طولانی را برای دیگری می خواهید) هر یک از آن دو، حیات خویش
را برگزیدند، در این هنگام خداوند به آنها وحی فرستاد چرا شما همانند علی بن
ابیطالب(علیه
السلام) نبودید؟ من میان او و محمد(صلی
الله علیه و آله و سلم) برادری برقرار ساختم و او در بستر
پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) خوابید و جان او را بر جان خویش
مقدم شمرد، به زمین فرود آیید، و او را از دشمنانش حفظ کنید، آنها هر دو فرود
آمدند؛ جبرئیل بالای سرش و میکائیل پایین پایش بود و جبرئیل صدا می زد: آفرین
آفرین! چه کسی همانند تو است ای علی؟! خداوند متعال بر تو نزد فرشتگان مباهات کرد.
در این هنگام که پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) به سوی مدینه در حرکت بود این آیه
در شأن علی(علیه
السلام) نازل شد: «وَ
مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ»[53][54]
3.
خبر از آینده
درباره
قدرت معصومان(علیهم السلام) و برخورداری آنان از علم نسبت به غیب و آینده، این نکته
لازم به ذکر است که علم غیب برای پیامبر و امامان(علیهم السلام) شأنی است؛ یعنی،
چنان نیست که این علم همواره، هر چیزی را در اختیار آنان قرار دهد. بر این اساس،
ممکن است نسبت به حوادث آینده با همه جزئیات آن علم نداشته باشند چون اراده نکرده
اند که بدانند.[55] ازاین رو ممکن
است امام در این حادثه، اراده ای برای دانستن عاقبت کار نداشته است، بدین جهت
احتمال خطر در ذهن حضرت بوده و در عین حال حاضر به این فداکاری و ایثار بزرگ شده
است و مورد تمجید و مدح الهی قرار گرفته است، بنابراین حادثه فوق افتخاری بس بزرگ
برای آن حضرت بوده و منافاتی با علم غیب ائمّه(علیهم
السلام) ندارد.[56][57]
ازدواج و زندگی با فاطمه(سلام
الله علیها)
ازدواج
امیرمؤمنان(علیه
السلام) کی و کجا صورت گرفت؛ ویژگی های برجسته این ازدواج
چه بود و زندگی آنان چگونه شکل گرفت؟
امیرمؤمنان(علیه
السلام) پس از پایان جنگ بدر، در رمضان سال دوم هجرت[58]،
با فاطمه زهرا(سلام
الله علیها) در مدینه عقد کرد و در اول یا ششم ذی الحجه
همان سال ازدواج نمود و ایشان را به خانه برد[59]؛
درباره محورهای مورد پرسش پیرامون این ازدواج، نکات ذیل بیان می شود:
1. پیشتر
اشراف قریش از فاطمه(سلام
الله علیها) خواستگاری کردند اما پیغمبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) همه را رد کرد؛ عبدالرحمن بن عوف،
ابوبکر و عمر از خواستگارانی بودند که تمامی از سوی پیغمبر جواب رد شنیدند.[60]
کسانی به علی(علیه
السلام) گفتند[61]
که چرا از فاطمه(سلام
الله علیها) خواستگاری نمی کنی؟ پس علی(علیه
السلام) فاطمه را از پیغمبر خواستگاری کرد و حضرت نیز
پذیرفت.[62]
ابن
روزبهان خنجی (متوفی927 ق) دانشمند شافعی مذهب می نویسد: «چون حضرت فاطمه را وقت
تزویج رسید؛ اکابر صحابه او را خطبه می کردند از حضرت پیغمبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) و او قبول نمی فرمود؛ اصحاب با حضرت
علی(علیه
السلام) گفتند: تو خطبه کن شاید به تو دهد راضی شود. آن
حضرت فرمود: اکابر صحابه خطبه کردند و قبول نفرمود؛ بعد از آن به نزد آن حضرت رفت و
گفت: السّلام علیک یا رسول اللّه. آن حضرت فرمود: و علیک السّلام. چه حاجت داری؟
گفت آمده ام که فاطمه را خطبه کنم؛ و در روایتی است که آن حضرت فرمود: آمده ای که
فاطمه را خطبه کنی؟ فرمود بلی. بعد از آن فاطمه(سلام
الله علیها) را به صداق پانصد درهم بدان حضرت داد و تسلیم
او نمود».[63]
2.
پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) تأکید داشت که اگر علی آفریده نمی
شد برای فاطمه(سلام
الله علیها) همتایی نبود[64]؛
حضرت بارها تصریح می فرمود که فاطمه(سلام
الله علیها) را به دستور آسمانی به همسری علی درآورده است[65]
و در پاسخ به خواستگاران مردود، فرمود:
«به خدا
قسم، من نه شما را رد کردم و نه علی را همسر فاطمه؛ بلکه خداوند شما را رد کرد و
فاطمه را به همسری علی در آورد».[66]
3. این
ازدواج الهی با معیار فضیلت های نفسانی و اخلاقی و نه بر اساس معیار مال و ثـروت
شکل گرفت؛ بدیهی بـود که برخی به سعایت سخن گوینـد و در پی فتنه ای باشند.
خوارزمی
روایت می کند: «رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) روز چهارم زفاف فاطمه(سلام
الله علیها) به دخترش گفت: دخترم، حالت چگونه است؟ شوهرت را
چگونه دیدی؟ فاطمه(سلام
الله علیها) پاسخ داد: پدر، او بهترین همسر است؛ اما زنان
قریش نزد من آمدند و خطاب به من گفتند: رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) تو را به همسری فقیری داد که مالی
ندارد! پیغمبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) فرمود: دخترم، نه پدرت فقیر است و
نه شوهرت. سپس فضائل و مناقب علی(علیه
السلام) را برای فاطمه(سلام
الله علیها) برشمرد»[67]
در روایت
دیگر ابن ابی الحدید شافعی معتزلی این سخن پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) را نقل می کند که فرمود:
«آیا
خشنود نیستی که تو را به همسری نخستین و قدیمی ترین مسلمان امت خود در آوردم که
علمش از همه فزون تر، خرد و بردباری اش از همگان بیشتر است؟ فاطمه گفت: آری خشنود
شدم یا رسول الله»[68]
چـرا
پـیامبـر(صلی
الله علیه و آله و سلم) در زمـان خـود کـارهـا را بـه
امیرالمؤمنین(علیه
السلام) واگذار نکرد تا مردم بدان عادت کنند؟
با کمی
درنگ در تاریخ 23 ساله پس از بعثت و به خصوص در دوران ده ساله نخستین حکومت اسلامی؛
برجستگی امیرمؤمنان(علیه
السلام) در انجام مأموریت های ویژه آَشکار است؛ مأموریت
هایی که پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) تنها به جوان برجسته ای به نام علی(علیه
السلام) واگذار کرد و بسیاری از اصحاب بر این تصدی های ویژه
خو گرفته بودند؛ نمونه های ذیل گواه مدعاست:
1. بعضی
از امور تنها از شخص پیامبر یا نماینده خاص او ساخته بود؛ تخریب بت خانه ها و ریشه
کنی مظاهر شرک از این جمله است. پیامبر رحمت در کنار نشر آیین یکتاپرستی، تخریب بت
ها را به دست جوان نام آور، حضرت علی(علیه
السلام) سپرد. این امر پس از فتح مکه اتفاق افتاد و برخی از
بت های نصب شده، در درون و برون کعبه را امام علی(علیه
السلام) سرنگون کرد. علی(علیه
السلام) به دستور رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) بر دوش ایشان قرار گرفت و بت بزرگ
قریش را که از مس بود، به زمین افکند و سپس به انداختن دیگر بت ها پرداخت.[69]
2.
پیامبر اکرم(صلی
الله علیه و آله و سلم) در ایام محاصره طائف نیز به
امیرمؤمنان(علیه
السلام) مأموریت داد تا با سپاهی مجهّز بر بت پرستان حمله
برد و هر جا بتی یافت، آن را بشکند. علی(علیه
السلام) نیز در انجام این دستور، دشمن را درهم شکست و بت
های آنان را درهم کوبید و سپس به طائف بازگشت. حضرت محمد(صلی
الله علیه و آله و سلم) با رسیدن او، تکبیر گفت و مدتی را
با وی در خلوت به گفتگو پرداخت. چنان که گله برخی از صحابه را برانگیخت. جابر می
گوید: «ما منافقان را به وسیله بغض و کینه ایشان نسبت به علی(علیه
السلام) می شناختیم!»[70]
3. در
سال نهم هجرت، علی(علیه
السلام) مأموریت یافت تا با یکصد و پنجاه مرد انصاری بر سر
خاندان «حاتم طایی» رفته، بتخانه «فُلس» را ویران نماید. آن حضرت با یاران خود
بامدادان بر آن قبیله یورش برده، بت و بت خانه را ویران ساختند.[71]
4. یک
سال پس از فتح مکه، آیات سوره توبه نازل شد. چون پیامبر خود، تصمیم به حضور در حج
را نداشت، به وحی الهی علی(علیه
السلام) را مأمور ابلاغ این پیام الهی نمود و بی درنگ او را
با حکم امیری کاروان حجاج جایگزین ابوبکر – که عازم مکه بود – کرده، به سوی بیت
اللَّه اعزام نمود.[72]
5. جوان
دلیر و رشید هاشمی، در روز دهم ذی الحجه، بالای جمره عقبه با ندای رسا، سیزده آیه
از سوره توبه را قرائت کرد و قطعنامه چهار ماده ای پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) را به گوش تمام شرکتکنندگان
رسانید. براساس این پیام، مشرکان تنها چهارماه مهلت داشتند که تکلیف خود را در
برابر حکومت اسلامی روشن نمایند که در نتیجه پیش از مهلت مقرر، دسته دسته به آیین
توحیدی روی آوردند. به گونه ای که در سال دهم هجرت، شرک در حجاز ریشه کن شد.[73]
6. در
هنگامه هر جنگ که پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) فرماندهی غزوات را به عهده داشت،
اداره شهر مدینه را به یکی از یاران خود می سپرد و به دلیل اهمیت نبردها، همواره
علی(علیه
السلام) را همراه خود می ساخت. اما در سال نهم هجرت که سپاه
آماده نبرد تبوک می گشت، رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) عموزاده جوان خود، علی(علیه
السلام) را امیر مدینه قرار داد و فرمود:
«إنّه
لابدّ أن أقیم أو تقیم»[74]؛ «ناگزیر
یا من باید در مدینه بمانم یا تو»
زیرا
حضرت از توطئه اعراب و بسیاری از مکیان که با آنان جنگ کرده بود، باخبر بود و بیم
داشت که در نبود او بر مدینه بتازند و با همدستی منافقان مدینه، پیشامد ناگوار و
غیرقابل جبرانی روی دهد. بدین جهت علی(علیه
السلام) را در مدینه جانشین خود ساخت.[75]
در کـدام
جنگ هـا پیامبـر فرماندهـی جـنـگ را بـه امیرالمؤمنین(علیه
السلام) واگذار کرد؟
جنگ های
دوران پس از هجرت در قالب غزوات و سرایا مدیریت می شد؛ در هر دو دسته جایگاه
امیرمؤمنان(علیه
السلام) خاص و برجسته بود که به تفصیل از حضور موثر و برتر
ایشان یاد می شود.
1.
غزوات
آن دسته
از جنگ هایی بود که در آنها پیامبر اسلام(صلی
الله علیه و آله و سلم) حضور داشتند، سریه ها، جنگ هایی بود
که پیامبر در آنها شرکت نداشتند و برای آن فرمانده هایی از سوی پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) منصوب می شد؛ برخی از سرایا به
فرماندهی امیرمؤمنان(علیه
السلام) صورت گرفت، مهم ترین سمت در غزوات، صاحب لواء یا
پرچمدار بود، و همواره قهرمانان مورد اعتماد و دلیران نامور سپاه این سمت را عهده
دار می شدند. پیامبر اکرم(صلی
الله علیه و آله و سلم)، در تمام غزوات پرچم را به دست
سردار جوان سپاه، علی(علیه
السلام) می سپرد[76]
و این نکته در میان تمام نخبگان زبان زد بود، و مورخان از آن، یاد کرده اند که:
«اِنَّ عَلِیا کانَ صَاحِب لِواء رَسُولِ اللَّه(صلی
الله علیه و آله و سلم) یوْمَ بَدْر وَ فِی کلِّ مَشْهَدٍ»[77]؛
«علی پرچمدار رسول خدا در بدر و تمام نبردها بود».
گویند در
جنگ احد، دست راست علی(علیه
السلام) آسیب دید و پرچم از دست او افتاد. پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) دستور داد که پرچم را به دست چپ علی(علیه
السلام) بسپارند و آن گاه این جمله را فرمود: «علی علمدار
من در دنیا و آخرت است»[78]
2.
سرایا
سرایا و
جنگ هایی که امیرمؤمنان(علیه
السلام) فرماندهی آنها را به عهده داشتند، متعدد و بسیار
بود که مهم ترین آنها عبارتند از:
الف.
سریه علی ابی ابیطالب(علیه
السلام) به فدک برای مقابله با بنی سعد
این
سریه در شعبان سال ششم اتفاق افتاد. علت اعزام این سریه، این بود که رسول خدا خبر
یافته بود که بنی سعد جمع شده اند تا یهودیان خیبر را کمک دهند پس علی ابن ابی طالب
را با صد نفر به سوی ایشان فرستاد. علی(علیه
السلام) شب راه می پیمود و روز پنهان می شد تا به هَمَج،
آبگاهی میان خیبر و فدک رسید آنجا به وسیله مردمی که امانش دادند جای دشمن را
شناختند و بر آنان حمله بردند و پانصد شتر و دو هزار گوسفند غنیمت گرفتند. بنی سعد
با خانواده هایشان گریختند و علی(علیه
السلام) خمس غنائم را جدا کردند و بقیه آن را میان اصحاب
خود قسمت فرمود و بی آنکه جنگی روی دهد به مدینه بازگشتند.[79]
ب. سریه
علی بن ابی طالب(علیه
السلام) به یمن
پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) وقتی علی(علیه
السلام) را راهی یمن می کردند فرمودند وقتی به سرزمین آنان
فرود آمدی تو جنگ را شروع نکن بگذار آنان جنگ را شروع کنند و اگر یکی یا دو نفر از
شما کشته شدند باز با آنها جنگ نکن و مدارا کن و بگو آیا موافقید و میل دارید که
«لااله الا الله» بگویید اگر گفتند آری بگو آیا موافقید که نماز بگذارید و اگر
گفتند آری بگو آیا موافقید که از اموال خود صدقه بپردازید که میان فقرای شما تقسیم
شود و اگر پذیرفتند انتظار دیگر از آنها نداشته باش، به خدا سوگند اگر خداوند یک
نفر را به دست تو هدایت کند برایت بهتر است از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب می
کند. علی(علیه
السلام) با سیصد اسب سوار حرکت کرد، وقتی به سرزمین آنها
رسید با گروهی از آنها برخورد جنگی در گرفت چند نفر از آنان کشتند و حضرت از تعقیب
آنان دست برداشت و ایشان را به اسلام دعوت کرد که به سرعت پذیرفتند و پاسخ مثبت
دادند. چند نفر از رؤسای آنها با علی(علیه
السلام) بیعت کردند و گفتند ما عهده دار بقیه اقوام خود
خواهیم بود و این هم صدقات ما، حق خدا را جدا کن و بگیر. علی(علیه
السلام) همه غنائم را جمع کرد و پنج قسمت نمود و خمس آن را
با قرعه جدا کرد و تمام خمس را پیش رسولخدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) آورد.[80]
چرا
پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) با حضرت علی(علیه
السلام) عقد اخوت بست؟ منظور حضرت از این کار و ایجاد عقد
اخوت میان اشخاصی خاص با هم چه بود؟
یکی از
ابتکارات اسلام، ایجاد استوارترین ارتباطات، بین کسانی است که برحسب ظاهر هیچ گونه
ارتباطی با هم ندارند برادری نزدیک ترین ارتباطی است که بین دو نفر وجود دارد. علقه
برادری در بین تمام ملل علاقه ای مطمئن و محکم است، ولی در میان اعراب – خصوصاً در
دوران های گذشته- از اعتبار بیشتری برخوردار بود، به طوری که ملاک حق و باطل، و
راست و خطا قرار می گرفت. در این عرف، برادر ذی حـق اسـت و باید تأیید شود و باید
به یاری اش برخاست، اگرچه در حـقیقت ظالم و متجاوز باشد و کسی که در مقابل اوست
باید مغلوب گردد، اگر چه بر حق باشد در چنین محیطی، اسلام با تعریفی جدید از مفهوم
اخوت و برادری این باور نادرست را هدف گرفته چنین تعریفی از برادری و اخوت، ارائه
می دهد:
«إِنَّمَا
الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»[81]؛
«فقط
مؤمنان با هم برادرند».
پس غیر
مؤمن در این خانواده بیگانه است، اگرچه در همین خانواده زاده و بالنده شده باشد.
این اصلی
است که قرآن شریف بنا نهاده است. بر اساس این اصل همه مؤمنان در این خانواده بزرگ
با هم برادرند.
پیامبر
گرامی اسلام(صلی
الله علیه و آله و سلم) در دو مقطع خاص زمانی – قبل و بعد
از هجرت – به منظور حفظ انسجام مسلمانان، تحکیم دوستی و مقابله با مشکلات خاصی که
می توانست صف مسلمانان را تهدید نماید، این اصل عمومی دینی را عینیت بخشید؛ پیامبر
حدود 8 ماه پس از استقرار در مدینه، بر پیمان برادری میان مسلمانان اقدام نمود[82]
و مهاجر و انصار را دو به دو با هم برادر کرد. در آغاز تعداد کسانی که عقد اخوت
بستند 45 مهاجر و 45 انصار بود و در اوقات مختلف استمرار یافت.[83]
گروه
بسیاری از علمای بزرگ تاریخ و حدیث نوشته اند: مـلاک پیامبر اکرم(صلی
الله علیه و آله و سلم) در تعیین برادر برای هر یک از
مسلمانان، تناسب خصلت ها، و قرب مراتب ایمانی ایشان بوده است.
آن حضرت
کسانی را که مشابه و مماثل یکدیگر تشخیص می داد با هم برادر می کرد، مثلاً عمر را
با ابوبکر، طلحه را با زبیر، عثمان را با عبدالرحمن بن عوف و ابوذر را با مقداد
پیوند داد. به همین دلیل، امیرالمؤمنین علی(علیه
السلام) را با هیچ یک از مسلمانان برادر نکرد و او را برای
خود ذخیره نمود[84] تا این که
امیرالمؤمنین آمده عرض کرد:
«می بینم
اصحابت را با هم برادر می کنی، ولی برای من برادری انتخاب نکرده ای روحم از کالبد
خـارج شـده و کمرم شکسته است اگر بر من خشمگینی حق سرزنش داری».
حضرت در
جواب فرمود:
«قسم به
خدایی که مرا به حق برانگیخت، من این کار را به تأخیر انداختم، تا تو را برای خود
انتخاب کنم».[85]
باید این
نکته را در نظر داشت اخوّت و برادری معنوی میان پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) و علی(علیه
السلام) به معنی نزدیک ترین ارتباط میان دو شخص براساس
مساوات است؛ بنابراین، تعبیر به «برادرم» حاوی حقیقت بزرگی است و آن این که علی(علیه
السلام) هم طراز پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم)، یا شخصیت او نزدیک به شخصیت رسول
اکرم(صلی
الله علیه و آله و سلم) است.[86]
مسئله
اخوت میان پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) و علی(علیه
السلام) را بسیاری از دانشمندان اهل سنت در آثار خود درج
نموده اند؛ از جمله آنان: بلاذری(متوفی 279ق)[87]،
ابن عبدالبر (متوفی 463ق)[88]، خطیب
بغدادی (متوفی463ق.)[89]، ابن احمد
خوارزمی (متوفی 568ق)[90]، ابن عساکر
(متوفی 571ق.)[91]، ابن اثیر (متوفی
630ق)[92]، ابن طلحه شافعی (متوفی
652ق)[93]، ابن جوزی (متوفی 654ق.)[94]،
نویری (متوفی 733ق)[95]، ابن حجر
عسقلانی(متوفی 852.)[96] و صالحی
شامی (متوفی 942ق)[97]
در شعر
مولانا از اهانت ابن عبدود به امیرمؤمنان(علیه
السلام) یاد
کرده است آیا این ماجرا معتبر است و در روایات به آن اشاره شده است؟ چرا
امیرالمؤمنین(علیه
السلام) در جنگ خندق سر عمروبن عبدود را برید؟
در جنگ
خندق، مشرکان مدینه را از سمت بالا و پایین محاصره کردند و بر مسلمانان تاختند به
گونه ای که دل ها به گلوگاه رسید، و در آن هنگام بود که مؤمنین آزمایش شدند، و سخت
متزلزل گشتند.[98] در این کارزار
سخت، از صف مشرکان، عمرو بن عبدود هماورد خواست و جز علی(علیه
السلام) کسی به میدان نرفت و در نهایت عمرو بن عبدود به دست
او کشته شد.
ربیعة بن
مالک السعدی می گوید: نزد حذیفة بن الیمان (یار یمنی پیامبر و راز دار آن حضرت)[99]
رفتم و گفتم: ای ابا عبداللّه ما درباره علی(علیه
السلام) و مقامات و فضایل او سخن می گوییم. اهل بصره می
گویند: شما درباره علی(علیه
السلام) گزاف می گویید. آیا در این باب سخنی می آوری؟ حذیفه
پاسخ داد: «سوگند به آن که جانم در دست اوست، اگر همه اعمال امت محمّد از روز بعثت
تا قیامت را در یک کفه ترازو جای دهند و عمل علی(علیه
السلام) را در کفه دیگر، اعمال علی(علیه
السلام) بر کردار ایشان سنگینی خواهد کرد» ربیعه گفت: این
باور نکردنی است. حذیفه گفت: «ای فرومایه! چگونه باور نکردنی است؟ ابوبکر و عمر و
حذیفه و همه یاران پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) در هنگامی که عمرو بن عبدود مبارز
می خواست کجا بودند؟ همه از نبرد با او سر پیچیدند جز علی(علیه
السلام). او بود که با عمرو جنگید و او را کشت. سوگند به آن
که زندگیم در کف اوست، عمل آن روز علی(علیه
السلام) از اعمال همه یاران پیامبر و امت او تا قیامت، فزون
تر است.»[100]
در پاسخ
به این پرسش چند نکته لازم به یادآوری است:
1. پیکار
امیرمؤمنان(علیه
السلام) با عمرو بن عبدود، قرار گیری نماد اسلام با نماد
شرک و کفر بود و پیروزی یا شکست هر یک بسیار تعیین کننده تلقی می شود ازاین رو
پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«بَرَزَ
الْاسْلامُ کلُّهُ الَی الشِّرْک کلِّهِ»[101]؛
«تمام اسلام با تمام کفر روبه رو شده است».
ازاین رو
علی(علیه
السلام) زمانی که عمرو بن عبدود را از پا در آورد؛ اسلام را
نجات داد.
پس وقتی
می گوییم اگر شمشیر علی نبود اسلامی نبود، معنایش این نیست که شمشیر علی(علیه
السلام) آمد به زور مردم را مسلمان کرد؛ معنایش این است که
اگر شمشیر علی(علیه
السلام) در دفاع از اسلام نبود دشمن ریشه اسلام را کنده بود
همچنان که اگر مال خدیجه نبود فقر، مسلمین را از پا درآورده بود.
2.
امیرمؤمنان(علیه
السلام) زمانی که بر عمرو بن عبدود چیره شد، به دلیل آب
دهان انداختن به سیمای حجت خدا، او را نکشت و مدتی از او دور شد.
او خدو
انداخـت در روی علـی افتخـار هـر نبــیّ و هـر ولــیّ
آن خدو
زد بر رخی که روی ماه سجده آرد پیش او در سجدهگاه
در زمان
انداخت شمشیر آن علی کـرد او انـدر غزاش کـاهلـی
ابن شهر
آشوب، ماجرای جسارت کردن عمرو بن عبدود و آب دهان انداختن به امیرمؤمنان(علیه
السلام) را این گونه نقل می کند: «هنگامی که بر عمرو بن
عبدود چیره شد، او را نکشت و از وی دور شد… چون نزد پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) آمد، علت را پرسید؛ گفت: به مادرم
دشنام داد و تف به صورتم انداخت، این بود که ترسیدم اگر او را در آن حال بکشم برای
رضای خاطر خود کشته باشم، به همین جهت به حال خودش واگذاشتم تا خشمم فرو نشست، آن
گاه او را در راه خدا کشت»[102]
گفت من
تیغ از پی حق میزنم بندهی
حقـم نه مأمـور تنـم
شیر
حقـم، نیستم شیــر هــوا فعل من بر دین من باشد گوا
3.
امیرمؤمنان(علیه
السلام) در همه جنگ ها، بر رعایت قواعد جاری یک نبرد
جوانمردانه پایبند و خود زبان زد فتوت و مردانگی در پیکارها بود، بدیهی است دشمن را
باید از پای درآورد و او را کشت؛ امام نیز همان گونه عمل کرد.
امام
هرگز همچون رفتاری که دشمن نسبت به پیکر شهدای اسلام روا می داشتند؛ تن نداد و بینی
و گوش و اعضا و جوارح حریف را نبرید؛ مانند رفتاری که ابوسفیان و همگنانش با یاران
رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) داشتند و پیکر حمزه را مثله کردند.
امام درباره مجازات قاتل خود می فرمود:
«در
مقابل ضربتی که زده ضربتی به او بزنید. دست و پا یا گوش و بینی او را مبرید که از
پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) شنیدم که گفت: «از مثله کردن
بپرهیزید حتی اگر سگ گیرنده باشد»[103]
4. مهم
ترین پاسـخ، درنگ در مـورد پسنـد بودن شجاعـت و رفتـار امیرمؤمنان(علیه
السلام) در نگاه پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) است؛ نبردی با شکوه که افضل از
عبادت ثقلین شمرده می شود و می فرماید:
«ضربة
علی خیر من عبادة الثقلین»[104]؛
«ضربت علی(علیه
السلام) برابر با عبادت جن و انس است».
تدابیر
پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) برای خلافت امام علی(علیه
السلام) چه بوده است؟
رسول
گرامی اسلام(صلی
الله علیه و آله و سلم) در طول بیست و سه سال دوران رسالت
خود؛ هماره دغدغه جانشینی پس از خود را داشتند و از همان ابتدا تلاش می کردند حضرت
علی(علیه
السلام) را به عنوان حاکم و امیرمؤمنان(علیه
السلام) برای مردم معرفی کنند و بستر امامت آینده وی را
هموار سازند و حتی به یاران خود توصیه می کردند که به هنگام سلام به علی(علیه
السلام) او را امیرمؤمنان خطاب نمایند.
بریده
اسلمی می گوید: «رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) بر ما – که هفت نفر بودیم – امر
فرمود که بر علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام دهیم»[105]
تدابیر
پیامبر اکرم(صلی
الله علیه و آله و سلم) در تبیین و تثبیت خلافت امام علی(علیه
السلام) را در طول دوران رسالت حضرت می توان جستجو کرد؛
ازاین رو تدبیر حضرت در باره خلافت را در سه بخش پی می گیریم:
الف.تلاش بر ممتاز جلوه دادن علی(علیه
السلام)
به دست
گیری مقام بزرگ امامت، تربیت و توجه ویژه پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) را می طلبید و علی بن ابی طالب(علیه
السلام) از همان ابتدای طفولیت در دامان رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) بزرگ شد؛ پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) پس از ازدواج با خدیجه، از عموی خود
ابوطالب درخواست کرد که من دوست دارم یکی از فرزندانت را به من بسپاری که کمک کارم
باشد. ابوطالب پذیرفت و انتخاب را به او سپرد؛ پیامبر هم علی را برگزید و به خانه
خود برد.[106]
امام علی(علیه
السلام) آن ایام را چنین توصیف می کند:
«شما می
دانید که من نزد رسول خدا چه جایگاهی دارم، و خویشاوندیم با او در چه درجه است. آن
گاه که کودک بودم مرا در کنارش می نهاد و در سینه خود جا می داد و در بستر خود می
خوابانید، چنان که تنم را به تن خویش می سود، و بوی خوشِ خود را به من می افشاند! و
گاه بود که چیزی را می جَوید و به من می خورانید. از من دروغی نشنید و خطایی
ندید… من در پی او بودم – در سفر و حضر- چنان که بچه شتری در پی مادر. هر روز
برای من از اخلاقِ خود نشانه ای بر پا می داشت و مرا به پیروی از آن می گماشت. هر
سال در «حراء» خلوت می گزید، من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید. آن
هنگام، اسلام در هیچ خانه ای جز در خانه ای که رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) و خدیجه در آن بود، راه نیافته بود،
من سوّمین آنان بودم. روشنایی وحی و پیامبری را می دیدم و بوی نبوت را
استشمام می کردم… پیامبر فرمود: همانا تو می شنوی آن چه را من می شنوم و می بینی
آن چه را من می بینم، جز این که تو پیامبر نیستی و وزیری و به راه خیر می روی»[107]
ابن صباغ
مالکی و ابن طلحه شافعی نقل می کنند: «رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) قبل از دعوت به رسالت خود هر گاه می
خواست نماز بگزارد، به بیرون مکّه، در میان درّه ها، می رفت، تا مخفیانه نماز
بخواند و علی(علیه
السلام) را نیز با خود می برد، و هر دو با هم هر مقدار می
خواستند نماز می گزاردند و باز می گشتند»[108]
پیامبر
اکرم(صلی
الله علیه و آله و سلم) به هنگام هجرت، علی(علیه
السلام) را انتخاب کرد تا در جای او بخوابد[109]
و در سنین جوانی او را به دامادی خود برگزید، و بهترین زنان عالم یعنی فاطمه زهرا(سلام
الله علیها) را به ازدواج او درآورد.[110]
پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) هماره علی(علیه
السلام) را امتیاز خاصّی داده بود، که احدی در آن شریک نگشت
یعنی اجازه داده بود که علی(علیه
السلام) ساعتی از سحر نزد او بیاید و با او مذاکره کند.[111]
امام علی(علیه
السلام) می فرمود: من با پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) شبانه روز دو بار ملاقات می کردم:
یکی در شب و دیگری در روز.[112]
زمانی که
برخی از اصحاب دری را به سوی مسجد باز کرده بودند، پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) دستور داد تا همه درها بسته شود به
جز در خانه علی(علیه
السلام)[113]
این چند
گزارش نمونه ای از صدها روایتی است که همگی گواه تلاش پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) در ممتاز نشان دادن شخصیت و جایگاه
امیرمؤمنان(علیه
السلام) در میان مسلمان است؛ یگانه فردی که لایق جانشینی پس
از خود را دارد.
ب.
نصب علی(علیه
السلام) بر ولایت و امامت
پیامبر
اکرم(صلی
الله علیه وآله وسلم) پس از گذشت سه سال از بعثت که دعوت
خویش را علنی نمود؛ بر نصب امیرمؤمنان(علیه
السلام) و عهدهداری خلافت تصریح
نمود[114] و از آن پس نیز در
موقعیت های مختلف بر خلافت او تأکید می فرمود که اوج آن حدیث غدیر خم است.
فراوانی
احادیث نصب به گونه ای است که حتی برخی از دانشمندان سنی نیز بدان اشاره کرده اند؛
به عنوان نمونه ذهبی از حدیث نصب چنین یاد می کند:
«یا علی!
انت الامام و الخلیفه بعدی و انت اولی بالمؤمنین من انفسهم»[115]؛
«ای علی! تو امام و جانشین پس از من هستی و تو سزاوارتری به مؤمنین از خودشان».
ج.
تدابیر عملی
پیامبر
اکرم(صلی
الله علیه و آله و سلم) در سال های منتهی به آخر عمر خود،
چند اقدام عملی برای تثبیت خلافت امام علی(علیه
السلام) انجام داد که بهانه برای مسلمانان باقی نماند هرچند
جریان قدرت طلب پس از رحلت پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) با حرمت شکنی به هیچ کدام از توصیه
های عملی ایشان توجه ننمود. تدابیر عملی پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) را در نمونه های ذیل می توان یافت:
1. نشان
دادن علی(علیه
السلام) در روز غدیرخم
پیامبر
اکرم(صلی
الله علیه و آله و سلم) بعد از پایان اعمال حجّ و قبل از آن
که حاجیان متفرّق شوند، مردم را در سرزمین غدیر خم جمع کرد و قبل از بیان ولایت
امام، اموری را به عنوان مقدمه بیان داشته و از مردم نیز اقرار گرفت. سپس دستور داد
تا سایه بان های هودج شتران را روی هم بگذارند، آن گاه خود و علی(علیه
السلام) بر بالای آن قرار گرفتند؛ به طوری که همگی آن دو را
می دیدند. پس از قرائت خطبه و تذکر به نکاتی چند و اقرارهای اکید از مردم، آن گاه
دست علی(علیه
السلام) را بلند کرد و از جانب خداوند، ولایت و امامت او را
به مردم ابلاغ نمود. این موضوع به گونه ای صراحت در امامت امیرمؤمنان(علیه
السلام) داشت که شخصیت های سیاسی و اجتماعی آن دوره و صحابی
معروف، این انتصاب را تبریک گفتند؛ عمر بن خطاب بعد از اتمام حدیث غدیر به
امیرمؤمنان(علیه
السلام) گفت: «هنیئا لک یابن أبی طالب أصبحت و أمسیت مولی
کل مؤمن و مؤمنة»[116]؛ «گوارای تو
باد ای پسر ابوطالب که صبح و شام (یعنی همواره) مولای زنان و مردان مؤمن می باشی».
حدیث
شریف غدیر مورد پذیرش و اتفاق اهل سنت و شیعه قرار گرفته است به گونه ای که 110
صحابی و 84 تابعین آن را گزارش کرده اند.[117]
2.
فرستادن سپاه اسامه برای جنگ با روم
این
اقدام پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم)، تلاشی بود تا در غیاب برخی از چهره
ها و در فضای آرام مدینه، مسئله خلافت و جانشینی عملی شود، اما عده ای با بهانه های
واهی عذر آورده و از لشکر اسامه خارج شدند.[118]
حتّی کار به جایی رسید که وقتی پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) نافرمانی عده ای از جمله عمر و
ابوبکر و ابوعبیده و سعد بن ابی وقاص و برخی دیگر را دید که امر او را در ملحق شدن
به لشکر اسامه امتثال نمی کنند، آنان را لعنت کرد و فرمود: «خدا لعنت کند هر کسی را
که از لشکر اسامه تخلّف نماید»[119]
جریان
نافرمان و متمرد، پی برده بود که پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم)، علی(علیه
السلام) و برخی از اصحاب خود را که موافق با بنی هاشم و
امامت و خلافت امام علی(علیه
السلام) هستند، نزد خود نگاه داشته تا هنگام وفات به او
وصیت کرده و بعد از وفات نیز آن گروه از صحابه با علی(علیه
السلام) بیعت نمایند و خلافت از دست آنان خارج شود، عزم
آنان بر این بود که هر طور و به هر نحوی که شده از انجام این عمل جلوگیری کنند، و
نگذارند که عملی شود.
3. تلاش
برای نوشتن وصیت نامه
یکی از
اقدامات عملی پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) در روزهای آخر حیات مبارک خود، تلاش
برای مکتوب کردن وصیت نامه ای بود که در طول دوره رسالت به صورت شفاهی بدان تصریح
کرده بود. ازاین رو در روز پنج شنبه چند روز قبل از وفاتشان در حالی که در بستر
آرمیده بود و از طرفی نیز حجره پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) مملوّ از جمعیت و گروه های مختلف
بود، خطاب به جمعیت کرده و فرمود:
«کتابی
بیاورید تا در آن چیزی بنویسم که با عمل به آن بعد از من گمراه نشوید.»
بنی هاشم
و همسران پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) در پشت پرده اصرار اکید بر آوردن
صحیفه و قلم برای نوشتن وصیت نامه رسول خدا(صلی
الله علیه و آله و سلم) داشتند. ولی برخی از جریان نافرمان
که در حجره پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) جمع بودند، از عملی شدن دستور
پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) جلوگیری کردند.
به گفته
محمد بن اسماعیل بخاری (متوفی 256ق) نامآورترین محدث اهل
سنت، عمر از آوردن قلم مخالفت کرد و گفت: «نمی خواهد صحیفه بیاورید، زیرا پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) هذیان می گوید! کتاب خدا ما را بس
است! این سخن، همراهی موافقان عمر و همهمه و سر و صدای برخی را در حضور حضرت به
همراه داشت و آن گاه پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) دستور داد که از کنار بسترش دور
شوند»[120]
دفتر
پنجاه و یکم پرسش ها و پاسخ های دانشجویی « امام علی علیه السلام – تاریخ و سیره» –
قسمت دوم
دفتر
پنجاه و یکم پرسش ها و پاسخ های دانشجویی « امام علی علیه السلام – تاریخ و سیره» –
قسمت سوم
پی نوشت ها:
[1].
«عام الفیل» سال شکست و نابودی فیل های لشکر ابرهه به اعجاز الهی بود و
ولادت امیرمؤمنان(علیه السلام)
در روز جمعه 13 رجب، در 30 سالگی پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم)، ده سال پیش از بعثت و بیست
و سه سال پیش از هجرت بوده است (کلینی، کافی، ج1، ص452؛ مفید، الارشاد، ج1،
ص5؛ طبرسی، اعلام الوری، ج1، ص 306).
[2].
فتال، روضه الواعظین، ص 81؛ ابن شهر اشوب، مناقب، ج2، ص 173.
[3].
مجلسی، بحارالانوار، ج35، ص 182؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص
6.
[4].
قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج1، ص 138.
[5].
الصحیح من سیرة الامام علی(علیه السلام)،
ج1، ص 104.
[6].
جعفر مرتضی عاملی، صدوق، معانی الاخبار، ص 61؛ حسن بن محمد قمی، تاریخ قم،
ترجمه حسن بن علی قمی، ص191؛ طوسی، مصباح المتهجد، ص 819؛ ابن شهرآشوب،
مناقب آل ابی طالب، ج3، ص 307.
[7].
مفید، الإرشاد، ج 1، ص 5.
[8].
حلی، نهج الحق، ص109.
[9].
حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 550.
[10].
ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 20.
[11].
گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص407.
[12].
ابن صباغ، الفصول المهمة، ج 1، ص 171،
[13].
حلبی، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 226.
[14].
دهلوی، إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ج 4، باب: مآثر امیرالمؤمنین و امام
اشجعین اسدالله الغالب علی بن ابی طالب، تصحیح و مراجعه: سید جمال الدین
هروی.
[15].
عقاد، عبقریة الامام علی(علیه السلام)،
ص43.
[16].
دیوان السید الحمیری، ص 69؛ المناقب، ج2، ص 195.
[17].
المناقب، ج 2، ص 181 و182؛ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص41.
[18].
مقاتل الطالبیین، ص 41؛ بحارالانوار، ج 38، ص 294.
[19].
شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 15 و ج 3، ص 82.
[20].
همان، ج 13، ص 200.
[21].
نهج البلاغه، خطبه 192(قاصعه).
[22].
ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج3، ص 36؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج42،
ص 29؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج 5، ص 112؛ مفید،
الفصول المختاره، ص 263.
[23].
نهج البلاغه، خطبه 57.
[24].
خویی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج 8، 268- 290؛ طبری، تاریخ طبری،
ج19، ص74.
[25].
ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج3، ص1099.
[26].
حاکم، مستدرک الحاکم، ج3، ص 500.
[27].
بقره، آیه 143.
[28].
شواهد التنزیل، حدیث 130.
[29].
البدایة و النهایة، ج3، ص 28؛ تاریخ الطبری، ج2، ص 60؛ مفید، الافصاح، ص
232.
[30].
خوارزمی، المناقب، ص106.
[31].
همان؛ متقی هندی، کنز العمال، ح11، ص 605.
[32].
کلیّات اشعار فارسی مولانا اقبال لاهوری، به اهتمام احمد سروش، انتشارات
کتابخانه سنائی، تهران 1343ش .
[33].
صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 175- 74؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج
3، ص 1057.
[34].
محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج 1، ص 139- 138.
[35].
کافی، کلینی، ج 1، ص 448، ح 28.
[36].
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 78؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 3، ص
32؛ البدایة و النهایة، ج2، ص 325؛ دیاربکری، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 254؛
امینی، الغدیر، ج 7، ص 335- 331.
[37].
سیره حلبی، ج 1، ص 113؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص 253، ابن هشام، سیره النبی، ج
1، ص 193.
[38].
شرح نهج البلاغه، ج14، ص 70.
[39].
«ما نالت قریش منّی شیئا أکرهه حتّی مات أبوطالب» مقریزی، امتاع الاسماع،
ج1، ص 35؛ سبل الهدی، ج2، ص 435.
[40].
«مُحمدرَسُولُ اللَّهِ وَ الذیِنَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الکُفارِ
رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» (فتح، آیه 29).
[41].
شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 76.
[42].
مجلسی، بحارالانوار، ج 15، ص 111؛ محمدبن محسن بن مرتضی کاشانی، معادن
الحکمه، ج 2، ص 176؛ محمدرضا طبسی، منیة الراغب فی ایمان ابی طالب، ص 45.
[43].
«و اللَّه الذی لا إله الّا هو ما مات أبوطالب حتّی أسلم» (امینی، الغدیر،
ج 7، ص 398، ح36).
[44].
«أن أبا طالب ما مات حتی قال لا إله إلا الله محمد رسول الله». شرح نهج
البلاغه، ج14، ص 70.
[45].
مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 4؛ شواهد التزیل، ج 1، ص 100.
[46].
بحارالانوار، ج 19، ص 92.
[47].
بقره، آیه 207.
[48].
طباطبایی، المیزان، ج2، ص 98.
[49].
مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 4.
[50].
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 73.
[51].
تاریخ طبری، ج 2، ص 100؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج 4، ص 25؛ مسند احمد، ج 1،
ص 348.
[52].
شواهد التنزیل، ج 1، ص 98.
[53].
بقره، آیه 207.
[54].
ثعلبی، الکشف و البیان، ج2، ص 125 و126.
[55].
سبحانی، آگاهی سوم، ص 255.
[56].
مکارم شیرازی، آیات ولایت در قرآن، ص 283.
[57].
تکالیف دینی معصومان(علیهم السلام) همواره بر طبق علومی بوده که از مسیرهای
عادی برای آنها پیدا می شده است. مثلاً پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیهم السلام)
منافقین را خوب می شناختند و می دانستند که آنها ایمان واقعی ندارند ولی
هرگز با آنها معامله با کفار را انجام نمی دادند بلکه از نظر معاشرت و
ازدواج و دیگر احکام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتار می کردند. همچنین
هنگامی که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم می نشستند، مطابق قوانین
قضائی اسلام حکم می کردند و از علوم غیر عادی خود استفاده نمی نمودند و یا
در خوردن میوه و یا غذایی، آنچه پیش روی خود بود که مانعی از خوردن آن نمی
دیدند، آن را تناول می کردند. اصولاً عمل دائمی بر اساس علم غیرعادی و نظام
اسباب و مسببات طبیعی، موجب اختلال در امور است زیرا اراده غالب خدا به
جریان امور، بر اساس علم عادی بشری تعلق گرفته است به همین جهت
معصومان(علیهم السلام) برای شفای بیماری خود و اطرافیانشان از علم غیب
استفاده نمی کردند. (صافی گلپایگانی، معارف دین، ج1، ص 121).
[58].
شیخ طوسی مدعی است عقد در ماه شوال و پس از بازگشت حضرت علی(علیه
السلام) از جنگ بدر بوده است(طوسی، الأمالی، ص 43)؛
البته با لحاظ روزهای آغازین شوال، این اختلاف جزئی است زیرا جنگ بدر در 17
رمضان صورت پذیرفت و پس ازپیروزی آنان به مدینه بازگشتند.
[59].
تاریخ الخمیس، ج1، ص 411؛ الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج1، ص 217. بنا بر
روایت امام صادق(علیه السلام):
عقد علی و فاطمه(علیهما السلام)
در ماه رمضان، و ازدواج آنها در ذی حجّه سال دوم هجری بوده است (کشف الغمة،
ج 1، ص 364). البته ابن شهر آشوب مدعی است «روز اول ذی حجه عقد فاطمه(سلام
الله علیها) و روز سه شنبه ششم همان ماه، ازدواج
حضرت بوده است». (المناقب، ج3، ص357).
[60].
المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص 167؛ الریاض النضره، ج3، ص 142.
[61].
در برخی روایات آمده که سعد بن معاذ یا ام ایمن یا گروهی از انصار از علی(علیه
السلام) درخواست کردند که به خواستگاری فاطمه(سلام
الله علیها) برود (کفایة الطالب، ص 304) هیچ ایرادی
ندارد که همگان وقتی منزلت و خویشاوندی نزدیک علی(علیه
السلام) را با پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلم) می دیدند به او چنین
پیشنهادی داده باشند. علاوه بر این شایستگی حضرت هم بر آنان پوشیده نبود.
(الصحیح من سیرة الامام علی(علیه السلام)،
ج3، ص 11).
[62].
کفایة الطالب، ص 304؛ الریاض النضره، ج3، ص 142.
[63].
الخنجی، وسیلة الخادم إلی المخدوم، ص 141.
[64].
کشف الغمه، ج2، ص 98.
[65].
ذخائر العقبی، ص 27 – 30.
[66].
الریاض النضره، ج3، ص 142؛ تاریخ الخمیس، ج1، ص 361؛ کنز العمال، ج15، ص
199.
[67].
خوارمی، المناقب، ص 205 – 256.
[68].
شرح نهج البلاغه، ج13، ص 226.
[69].
السیرة النبویه، ج 4، ص 190؛ الارشاد، ج 1، ص 65؛ امتاع الاسماع، ج 1، ص
360.
[70].
ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 625؛ الاستیعاب، ج 3، ص 46.
[71].
السیرة النبویه، ج 4، ص 163؛ امتاع الاسماع، ج 1، ص 328.
[72].
الارشاد، ج 1، ص 156؛ طبرسی، اعلام الوری، ج 1، ص 243.
[73].
الارشاد، همان؛ امتاع الاسماع، ج 1، ص 328.
[74].
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص24.
[75].
یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 67.
[76].
تاریخ الخمیس، ج 1، ص 434.
[77].
ابن سعد، طبقات الکبری، ج 2، ص 10؛ ج 3، ص 89.
[78].
الاستیعاب، ج 2، ص 111.
[79].
آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص 405.
[80].
واقدی، المغازی، ج3، ص826.
[81].
حجرات، آیه 10.
[82].
امتاع الاسماع، ج1، ص 69.
[83].
همان؛ بحارالانوار، ج19، ص 130.
[84].
فرائد السمطین، ج 1، ص 116،
[85].
همان، ج 1، ص 112؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 14.
[86].
مکارم شیرازی، آیات ولایت در قرآن، ص 463.
[87]. انساب الاشراف، ج1، ص 270.
[88].
الاستیعاب، ج3، ص 1099.
[89].
تاریخ بغداد، ج20، ص 89.
[90].
المناقب، ص 140.
[91].
تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص 51.
[92].
اسدالغابه، ج 3، ص 588.
[93].
مطالب السوول، ص78.
[94].
تذکرة الخواص، ص 31.
[95].
نهایة الارب، ج20، ص 3.
[96].
الاصابه، ج 4، ص 464.
[97].
سبل الهدی، ج3، ص 364.
[98].
احزاب، آیه 10 و 11.
[99].
اسدالغابة، ج1، ص 468؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج3، ص 494.
[100].
شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 60؛ الارشاد، ج1، ص 103؛ نهج الحق، ص 249 و 250.
[101].
قندوزی، ینابیع المودة، ص 94 و 95؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص
136.
[102].
مناقب، ج 2، ص 115.
[103].
روضة الواعظین، ج1، ص 137.
[104].
تفتازانی؛ شرح المقاصد، ج 5، ص 295؛ میر سید شریف، شرح المواقف، ایجی، ج 8،
ص371.
[105].
تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص 303.
[106].
ابن شهرآشوب، مناقب، ج2، ص 180؛ ر.ک: مستدرک حاکم، ج 3، ص 182.
[107].
نهج البلاغه، خطبه 192.
[108].
الفصول المهمه، ج 1، ص 189؛ مطالب السؤول، ص 11؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 58.
[109].
مسند احمد، ج1، ص348؛ تاریخ طبری، ج2، ص99.
[110].
نسایی، الخصائص، ح 102.
[111].
الخصائص، ح 112.
[112].
السنن الکبری، ج 5، ص 1414، ح 8520.
[113].
مسند احمد، ج 1، ص 331؛ جامع الترمذی، ص 849، حدیث 3732 ؛ البدایة
والنهایة، ج 7، ص 374.
[114].
ابن اثیر، کامل، ج2، ص 63.
[115].
ذهبی، تاریخ الاسلام، ج3، ص 643.
[116].
مسند احمد، ج6، ص 401؛ تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص221؛ البدایة و النهایة،
ج5، ص 210؛ تاریخ الإسلام، ج 3، ص633.
[117].
مستدرک حاکم، ج3، ص 109؛ البدایة و النهایة، ج7، ص 4 – 312؛ الغدیر، ج1، ص
41 به بعد.
[118].
ر.ک: طبقات ابن سعد، ج 4، ص 66؛ تاریخ ابن عساکر، ج 2، ص 391؛ کنزالعمال، ج
5، ص 313؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 93.
[119].
ملل و نحل، شهرستانی، ج 1، ص 23.
[120].
ر.ک: صحیح بخاری: کتاب العلم، ص 36، حدیث 114 ؛ کتاب المرضی، ص 1160، حدیث
5669 ؛ کتاب الاعتصام بالکتاب والسنه، ص 1465، حدیث 7366.