۱۳۹۲/۰۵/۰۹
–
۱۵۸۱ بازدید
چطور کسی خسیس میشود؟
علل بخل متعدد است که به برخی از آن اشاره می نماییم:
1 حرص و حب دنیا:
بعضى به خاطرعلاقه زیاد به شهوات دنیا، به اموال خود که وسیله اى براى وصول به
شهوات است، عشق مى ورزند، به طورى که حاضر نیستند کمترین چیزى در اختیار کسى
بگذارند. این افراد باید به سراغ امورى روند که این عشق و علاقه را از میان مى
برد. به عواقب دردناک شهوترانى و سرانجام دنیاپرستان شهوتران بیندیشند تا از آن
باز ایستند و بدانند چه عواقبى دارند. انگیزه دیگر «بخل » آرزوهاى بلند است که
انسان را به جمع مال و بخل در مصرف دعوت مى کند. اگر آنها به ناپایدارى دنیا و قطع
آمال و آرزوها توجه داشته باشند و به کسانى بنگرند که جان خود را به وسیله حوادث
گوناگون و بیماریهاى مرموز و بى مقدمه از دست داده اند، داشتن آرزوهاى بلند را
اشتباه دانسته و از «بخل » خویش مى کاهند .
2- عدم توکل بر خدا و غفلت از
اینکه همه هستى از آن اوست و آنچه در اختیار آدمى نهاده امتحان و آزمایشى بیش نیست
تا چه کسى با آن راه سعادت برگزیند و چه کسى بدان وابسته گردد و خود را به خاک
هلاکت افکند.
3- غفلت از مرگ و نیازهاى اخروى انسان
راه درمان
1- توجه به مفاسد و زیان هاى دنیوى و اخروى بخل از جمله اینکه از
پیامبر اکرم(ص) منقول است: «بخیل دور است از خدا، دور است ازمردم، دور است از بهشت
و به آتش جهنم نزدیک است » . (جامع السعادات ج 2 ص 10)
2 – بیرون راندن حب دنیا از نفس.
3- توکل بر خدا و اطمینان به این
که تنها خداست که در هر حال دستگیر انسان است و جز او در مشکلات کارگشایى نیست.
4- یاد مرگ و احوال پس از آن و
توجه به این که انسان با آنچه در دست دارد تا زنده است باید ذخیره اى براى آخرت
خود بیندوزد و باسرمایه هاى این جهانى حیات ابدى خویش را آباد سازد.
5- توجه به آثار نیکوى سخاوت چنان
چه از پیامبر اکرم(ص) نقل گردیده: «سخاوت درختى اندر بهشت است که شاخه هایى در
دنیا دارد وهر کس بر آن شاخه ها چنگ زند وارد بهشت خواهد شد» (جامع السعادات ج 2 ص
111)
6 – عمل بر خلاف بخل ،یعنى کسى که گرفتار
این صفت ناپسند است لازم است با تکلف هم که شده در موارد مختلف اقدام به بذل وبخشش
کند و بدین گونه با بخل درونى خویش مبارزه کند تا کم کم ریشه بخل در او خشکیده و
سخى الطبع گردد .
انگیزه مهم بخل، عشق و علاقه به فرزندان و ثروت اندوزى براى آینده
آنهاست، درحالى که خداوند روزى آنها را نیز تضمین کرده است. اگر آنها از دوستان
خدا باشند، خدا آنها را تنها نمى گذارد و اگر از دشمنان خدا باشند، جمع مال براى
کسانى که آن را ابزار گناه قرار مى دهد کار نیکو و عاقلانه نیست. البته گاهى نیز
افرادى بدون این که میراثى از پدر دریافت کنند، فقط بر اثر لیاقت ذاتى خود، زندگى
بسیار بهترى نسبت به کسانى که ثروت سرشارى از پدر به آنها رسیده، پیدا کرده اند.
عامل دیگرى که به گفته بعضى از بزرگان «علم اخلاق » شبیه درد بى درمان است، این
است که بعضى مال را به خاطر خودش دوست داشته و به آن عشق مى ورزند و همیشه در جمع
آورى آن مى کوشند و از خرج کردن آن وحشت دارند. آنها فراموش کرده اند که مال وسیله
اى ست براى رسیدن به اهداف مادى و یا معنوى، اگر از آن استفاده صحیح نشود، با سنگ
و چوب و آجر تفاوتى نمى کند .
راه دیگر مبارزه با«بخل » این است که شخص «بخیل » دندان روى جگر
بگذارد و از اموال خود ببخشد. هرگاه این کار تکرار شود عشق به مال در وجودش شکسته
خواهدشد، همانند افراد ترسو که اگر در میدانهاى مختلف زندگى گام نهند، به تدریج
ترس و وحشت آنها مى ریزد. افراد کم رو نیز اگر چندین بار در مجالسى که بزرگان
نشسته اند، سخن بگویند، حالت کمرویى آنها از بین مى رود. اندیشیدن درباره تنفر و
انزجارى که مردم از بخیلان دارند و آنها را موجوداتى پست و کثیف مى دانند و
احترامى که براى سخاوتمندان قائلند و آنها را انسان هایى برترمى شمارند، یکى از
راه هاى درمان «بخل » و دورى از این رذیله زشت اخلاقى است. همچنین اندیشیدن در
پیامدهاى سوء و آثار مرگبار «بخل » نیز تاثیر فراوانى در درمان این صفت زشت دارد .
در این رابطه حضرت على علیه السلام مى فرمایند: «البخیل یبخل على
نفسه بالیسیر من دنیاه و یسمح لوراثه بکلها، بخیل نسبت به خودش در مورد کمترین
چیزى بخل مى کند، ولى همه آن را به آسانى در اختیار وارثانش مى گذارد.» (غرر
الحکم،حدیث 1884). حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «من برء من
البخل نال اشرف، کسى که از بخل پاک شود، به شرف و افتخار نائل مى شود» (بحار
الانوار،ج 7،ص 229). اندیشه در این امور، انسان را از بخل بیزار مى کند، مخصوصا با
توجه به این که روایات «بخل » را با ایمان سازگار نمى داند .
خداوند در آیه 16 سوره تغابن می فرماید: «و من یوق شح نفسه فاولئک هم
المفلحون، و هر که از حرص و آز نفس خویش نگاه داشته شود، چنین کسانی رستگار خواهند
بود». این مضمون در برخی آیات دیگر هم آمده، در سوره حشر هم این مضمون را می
بینیم. شح عبارت است از بخل توام با طمع و حرص. بخل یعنی امساک، در مقابل جود که
بخشندگی است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله در دوره اسلام در حال طواف بودند.
مردی را دیدند که در حال طواف چنین دعا می کند: خدایا مرا بیامرز اگرچه می دانم که
مرا نمی آمرزی! فرمودند: چرا خدا تو را نیامرزد؟ عرض کرد: یا رسول الله! گناه من
خیلی زیاد است. از کوهها و از زمین و از آسمان هم بیشتر است. فرمودند: آیا گناه تو
از خدا هم بزرگتر است؟ گناه تو از خدا که دیگر بزرگتر نیست، گناهت چیست؟ گفت: یا
رسول الله! من آدمی هستم که اگر کسی سراغ من بیاید و از من یک درهم بخواهد جان من
می خواهد بیرون بیاید، اگر بفهمم کسی از من چیزی می خواهد اینچنین ناراحت می شوم.
فرمود: دور شو، آیا نمی دانی کسی که اینچنین باشد بوی بهشت را نمی شنود؟ آیا این
آیه قرآن را نشنیده ای: «و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون»؟ شح باز مربوط به
مال است. کسانی که از شر این دشمن نگهداشته بشوند آنها رستگاران هستند، یعنی
درصورتی که کسی از این شر نگهداشته نشود هیچ وقت رستگار نمی شود .