1. اتفاقاتی که ربطی به اختیار انسان ندارند؛ مثلا اینکه یک نفر از چه پدر و مادری متولد شود یا برادر و خواهر و عمو و خاله او چه کسانی باشند یا در چه محیطی و با چه رنگ و قد و خصوصیات بدنی و روحی به دنیا بیاید خارج از اختیار انسان بوده و ربطی به اختیار انسان ندارد.
2. اتفاقاتی که به نوعی با اختیار انسان مرتبط هستند. این قسم نیز خود بر دو گونه اند:
الف. یا ربط مستقیم به اختیار انسان دارند. ب. یا اتفاقاتی هستند که به اختیار انسان مرتبطند ولی ربط آنها به نحو مستقیم و روشن نیست.
اتفاقاتی که با اختیار انسان ارتباط روشن و مستقیم دارند همان افعال ارادی ما هستند – با هر انگیزه، و به سبب هر محرّک درونی یا بیرونی که باشد – این افعال معلول اراده و اختیار ما هستند و تا ما اختیار و اراده نکنیم، محال است تحقق بپذیرند. برای اینکه فعلی از انسان سر بزند باید اعضای او حرکت کنند و برای اینکه اعضای او حرکت کنند باید مغز از طریق اعصاب به اعضا فرمان دهد و برای اینکه مغز فرمان دهد باید روح انسان اراده کند و برای اینکه انسان اراده کند، باید انگیزه و میل و شوقی درونی در او نسبت به انجام فعل تحقق یابد؛ برای اینکه این و شوق و انگیزه پدید آید، انسان باید آن غعل را به نفع خود بداند. یعنی تا انسان انجام فعل را برای خود خیر و کمال و مفید نداند میلی به انجام آن نخواهد یافت. مثلا تا یک انسان غذا را برای خود مفید نداند، آن را نمی خورد. حال ممکن است کسی غذا را بخورد به خاطر اینکه مواد مورد نیاز بدنش را تأمین کند. یا غذا بخورد که از رنج گرسنگی خلاص شود یا ممکن است غذا را بخورد تا از آن لذت ببرد یا حتی ممکن است کسی غذا را به این خاطر بخورد که غذا دهنده- مثلا میزبان یا خانم خانه یا … – ناراحت نشوند. یعنی غذا را می خورد تا رضایت دیگران را که به نفع اوست از دست ندهد.یا مثلا سیگاری با اینکه می داند سیگار مضر است آن را می کشد؛ چون از جهت دیگری آن را برای خود مفید می داند. مثلا سیگار را باعث آرامش اعصاب می انگارد یا خیال می کند که سیگار کشیدن علامت مردانگی است و … و اگر کسی سیگار نمی کشد به این علت است که آن را به نفع خود نمی داند؛ و اگر در مواردی شخص یک عمل را هم به نفع خود بداند هم به ضرر خود، هر کدام اینها غالب شود به متقضای آن عمل خواهد کرد. پس تا انسان تصدیق به فایده ی یک فعل نکند آن را انجام نمی دهد؛ و تصدیق به فایده وقتی حاصل می شود که شخص فعل را تصور کند و نتایج و پیامدها و لوازم آن را با وجود خود بسنجد اگر بعد از این سنجش آن فعل را مناسب با وجود خود یافت، فایده آن را تصدیق خواهد کرد و الا تصدیق نخواهد کرد و مراد از اختیار همین ترجیح و گرایشی است که در تصدیق به فایده نهفته است. اختیار یعنی تصدیق به خیربودن فعل برای فاعل و ترجیح دادن آن فعل. وقتی تصدیق به فایده و خیریت یک فعل حاصل شد، قطعا شوق وانگیزه حاصل خواهد شد و وقتی شوق حاصل شد، قطعا شخص اراده خواهد کرد و با حدوث اراده، فرمان مغز و حرکت اعضا و تحقق فعل حتمی است مگر اینکه مانعی در کار باشد. مثلا مغز یا اعضاء معیوب باشند. یا اعضاء انسان بسته باشند یا شرایط خارجی برای تحقق فعل مهیا نباشد. مثلا کسی اگر ساختن یک خانه را خیر خود دانست و آن را تصدیق و اختیار کرد و تصدیق مخالفی نیز در او پدید نیامد که با این تصدیق مقابله کند در آن صورت حتما این شخص اقدام به ساختن ساختمان خواهد کرد به شرط اینکه اعضایش سالم باشند و کسی مانع از کار او نشود و مواد لازم و زمین لازم برای ساختن ساختمان نیز فراهم باشد و او خودش هم بنّایی بلد باشد و اگر همه شرایط فراهم باشد ولی شخص آن را اختیار نکند محال است اقدام به فعل کند.
بنابراین اختیار انسان علت ناقصه افعال اوست یعنی اگر اختیار باشد ولی دیگر شرایط نباشد فعلی رخ نمی دهد. همچنین اگر همه شرایط باشند و شخص اختیار نکند باز فعل اختیاری رخ نمی دهد و اگر همه اجزاء ، و از جمله اختیار با هم باشند علت تامّ می شود که در آن صورت وقوع فعل حتمی است. همان طور که اختیار انسان ، علت ناقصه فعل اوست، شوق حاصل از آن و اراده نیز علل ناقصه فعلند. بنابراین هیچ فعل ارادی وجود ندارد که بدون اراده و اختیار ما رخ دهد. حتی آن هنگام که کسی را به زور اسلحه وادار به کاری می کنند باز او با اختیار و اراده خود کار را انجام می دهد یعنی شخص کار را تصور می کند و تصدیق می کند که اگر آن را انجام ندهد ضرر بزرگی به او خواهد رسید(کشته خواهد شد) لذا آن را اختیار می کند لذا اینکه اشخاص در شرایط خاصی برخی کارها را انجام می دهند و می گویند دست خودم نبود از نظر فلسفی حرف نادرستی است. چنین کسی مجبور نیست بلکه مضطرّ است یعنی کار را در حال اضطرار انجام می دهد حال اگر این اضطرار از نظر شرع موجه باشد فعل او شرعا موجه خواهد بود والا شرعا موجه نخواهد بود.
گفتیم که برخی اتفاقات نیز هستند که به اختیار ما مرتبطند ولی ارتباط آنها به اختیار ما روشن و واضح نیست. اکثر اتفاقاتی که در زندگی انسانها رخ می دهند از این قبیل هستند.
مثلا وقتی کسی مرض قلبی می گیرد ظاهرا مرض او ربطی به اختیارش ندارد ولی ممکن است این مرض ناشی از رژیم غذایی غلط باشد و انتخاب غذا و نحوه خوردن آن در اختیار خود انسان است یا مثلا خشکسالی به ظاهر ربطی به اختیار انسان ندارد. ولی از روایات معصومین به دست می آید که اعمال اختیاری انسانها در باریدن برف و باران مؤثر است.عالم هستی دارای یک نظم حکیمانه است و افعال اختیاری انسان گاه در این نظم اختلال ایجاد می کند چون معصیت یعنی حرکت در جهت عکس خدا؛ و عالم همه به سوی خدا می رود «الا الی الله تصیر الامور»(شوری/53)؛( آگاه باشید که امور به سوی خدا در جریانند. ) بنابراین معصیت کننده برخلاف نظام هستی حرکت می کند لذا باعث نوعی اختلال در نظم هستی می شود؛ ولی این اختلال آسیبی به هستی نمی زند بلکه نظام هستی نظم خود را حفظ می کند و نتیجه مقاومت هستی در برابر این بی نظمی انسان می شود خشکسالی و سیل و دیگر بلایا. لذا بسیاری از بلایای به ظاهر طبیعی معلول عملکرد سوء مجموعه ی انسانها هستند. خداوند متعال می فرماید « ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون»؛( به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده ، فساد در خشکى و دریا نمودار شده است تا [سزاى] بعضى از آنچه را که کرده اند به آنان بچشاند باشد که بازگردند).(روم/41) کما اینکه نزول نعمات نیز ناشی از اختیار ماست.«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»؛( و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند قطعا برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى گشودیم ولى تکذیب کردند پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم.)(اعراف/96)
در مورد بلایای فردی نیز وضع به همین منوال است مثلا وقتی کسی در تصادفی که خودش در آن مقصر نیست، آسیب می بیند چنین نیست که حتما بدون تقصیر باشد مثلا ممکن است کسی رشوه ای به کسی بدهد و آن شخص رشوه را گرفته و برای فرزندانش غذا بخرد واثر وضعی این مال حرام در آن فرزند موجب شود که او به سمت مواد مخدر گرایش پیدا کند و در حال توهمِ ناشی از مواد مخدر با همین رشوه دهنده تصادف کند. بسیاری از اتفاقاتی که برای ما ها رخ می دهد ممکن است از این قبیل باشد و ما متوجه نباشیم. همچنین برخی از اتفاقات برای امتحان ماست یعنی اختیار ما مقتضی این است که ما امتحان شویم تا با اختیار خود به کمال برسیم. بنابراین خداوند متعال اتفاقاتی را برای ما طراحی می کند تا ما به کمال برسیم ؛ حتی اتفاقاتی که ناشی از سوء اختیار ما هستند هم می توانند امتحان باشند.
حاصل مطلب اینکه اراده و اختیار هم در افعال مستقیم ما دخالت دارند هم در اتفاقاتی که به ظاهر ربطی به اختیار ما ندارند. در این گونه اتفاقات اختیار ما یا نقش فاعلی خفی دارد یا نقش قابلی دارد.
در افعال مستقیم انسان و نیز پیامدهای افعال مستقیم انسان گرچه اختیار و اراده ما نقش دارد اما اراده خدا نیز در آن دخیل است. لکن اراده و اختیار ما در طول اراده و اختیار خداست.
خدا اراده کرده است که افعال ارادی ما با اختیار ما رخ دهند و بدون اراده و اختیار ما رخ ندهند. همان طور که خدا اراده کرده است که آتش، علت حرارت باشد اراده کرده است که اختیار و اراده انسان ، جزئی از علت فعل او باشد لذا اینکه همه چیز تحت اراده خداست باعث نمی شود که افعال ما غیراختیاری باشند بلکه برعکس این امر تأکیدی بر اختیار ماست یعنی ما چاره ای از مختار بودن نداریم لذا هر چه کنیم ضرورتا باید با اختیار باشد البته دیگر اجزاء علت تامه ی افعال ما هم به دست خداست. بنابراین اولا تا خدا اراده نکند دیگر اجزاء علت افعال ما (غیر از اختیار) محقق نمی شوند وثانیا خدا اراده کرده است که انسان هر چه می کند ضرورتا با اختیار باشد . بنابراین هر اتفاقی که واقع می شود و از جمله افعال اختیاری انسان به اراده تامّ خداست در عین اینکه افعال ارادی انسان با اختیار خود او واقع می شود.