خداوند در آیات گوناگون مى فرماید : « از روح خودم در انسان دمیدم » 1 برخى بر این پندارند که روح ، جزئى از اجزاى خداوند است و مقصود از دمیدن « روح الهى » این است که خداوند بخشى از وجود خود را جدا ساخته و آن را وارد بدن انسان نموده است . این پندار ، نادرست و نابخردانه است زیرا هر چیزى که داراى جزء باشد مرکّب است و هر مرکّبى از آنجا که به اجزاى خود نیازمند است ، ممکن الوجود و مخلوقى نیازمند به شمار مى آید . 2 در حالى که خداوند ، بى نیاز مطلق و کمال محض است و همه چیز در هستى و کمالات خود به او نیازمند است .
« نفخ » به معناى دمیدن در درون جسم است ، ولى گاهى کنایه از ایجاد اثر یا امرى غیرمحسوس در شى ء مى باشد .
دو دیدگاه عمده در تبیین آیه « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » وجود دارد
{J دیدگاه نخست J}
تعبیر « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » نشانگر این است که از نظرگاه قرآن حقیقتى وجود دارد به نام « روح » که داراى چند ویژگى است :
الف . این « روح » واقعیتى مستقل دارد ، در کنار فرشتگان و انسان .
ب . این « روح » برتر از ملائکه و والاتر از انسان است .
ج . بر اساس آیه « قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى » 3 این « روح » از « عالم أمر » است به این معنا که مستقیماً از اراده خداوند صادر شده و وجود او دفعى و آنى است نه تدریجى ، بنابراین موجودى مجرّد و ملکوتى است .
د . « روح » منشأ حیات و علم و قدرت در هر موجودى است .
ه . این « روح » داراى مراتب و درجات شدید و ضعیف است که مرتبه اى از آن در انسان تجلّى نموده است .
بر اساس این ویژگى ها ، فرشتگان از جنس روح و عالم تجرّد هستند ، و روح انسان و روح القدس و حتّى وحى الهى که در قرآن به آن روح اطلاق شده ، همگى جلوه و تجّلى آن روح کلّى مستقل هستند .
علاّمه طباطبایى بر این باور است که حقیقت « روح » داراى مراتب و درجات شدید و ضعیف و کامل و ناقص است زیرا اثر و ثمره این روح ، « حیات » است و حیات داراى درجات و مراتب گوناگونى است مرتبه اى از آن روح در گیاهان است و مرتبه کامل ترى از آن در حیوان است که در پرتو آن داراى ادراک حسّى و کنش ها و فعالیّت هاى ارادى است مرتبت کامل ترى از این حیات و علم و قدرت در انسان است که در سایه آن مى تواند از ادراکات عقلى و کارهاى ارادى بیشترى بهره مند گردد .
مرتبه کامل ترى از این حیات و روح در فرشتگان است تا این که به مصدر حیات یعنى آن روح کلّى منتهى گردد . 4
بنابراین « روح » مختص به انسان نیست بلکه مصداق و پرتوى از روح در انسان تجلّى یافته است و مصداق دیگرى از آن در فرشتگان حتّى حیوان ها و گیاهان نیز از این « روح » بهره مند هستند زیرا این دو نیز برخوردار از حیات هستند و حیات ، فرع بر دارا بودن روح مى باشد . 5
از همین جا تفاوت میان روح حیوان و روح انسان دانسته مى شود ، روح حیوان مرتبه ناقص تر و ضعیف ترى از حیات و علم و قدرت دارد ولى روح انسان داراى درجه اى کامل تر و قوى تر از حیات و آثار حیات مى باشد .
نتیجه این که آیه « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » بیانگر این حقیقت است که روح انسان واقعیتى مجرّد و از جهان ملکوت است و در واقع جلوه و فیض آن روح کلّى است یعنى آن روح مطلق به اذن پروردگار در انسان تجلّى نموده و روح او را افاضه کرده است 6 و به جهت شرافتى که روح انسان نسبت به روح دیگر موجودات دارد ، خداوند دمیدن این روح را به خودش نسبت داده است .
{J دیدگاه دوم J}
منظور از « نفخ » و دمیدن در آیه « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » بیان پیوند و ارتباط دادن میان بدن و روح است . 7
در توضیح مطلب باید گفت : براساس آیه 14 سوره مؤمنون انسان از جسمى به نام نطفه آفریده شده است این نطفه در فرآیند یک سیر تکاملى و تحوّل درونى و جوهرى به مرحله اى مى رسد که قرآن کریم از آن به « ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ » تعبیر مى نماید .
این آفرینش جدید اوصاف و ویژگى هایى کاملاً متفاوت با مراحل پیشین دارد ، به این معنا که آنچه در این آفرینش خاص به وجود آمد از سنخ نطفه و علقه و مضغه نیست بلکه حقیقتى فرامادى و از سنخ مجرّدات و عالم ملکوت مى باشد حقیقتى نورانى که علم و قدرت و اراده و حیات همگى از آثار و پیامدهاى وجودى اوست و به آن « روح » گفته مى شود .
شایان توجّه این که خداوند آفرینش انسان را از نطفه مى داند ، یعنى انسان در آغاز آفرینش موجودى مادّى و جسمانى بوده است ، سپس همین نطفه در اثر تکامل جوهرى و تحوّل ذاتى به علقه و سپس به مضغه تبدیل شده و در این فرایند رو به کمال به مرحله اى مى رسد که همین نطفه به حقیقتى فرامادى و مجرّد به نام « روح » دگرگون مى گردد مانند نهالى کوچک که در فرآیند تکامل خود ، داراى میوه مى شود و یا همچون غنچه گلى که در مرحله اى از تکامل خود برخوردار از بوى خوش و رایحه لطیف مى گردد .
به بیان دیگر روح انسان محصول تکامل جوهرى طبیعت است . انسان در آغاز آفرینش خود جسمى مادى است که در ذات خود استعداد و قابلیت بهره مندى از روح مجرد را دارد و با حرکت تکاملى جوهرى این استعداد به فعلیت رسیده و روح در او شکوفا مى گردد .
طبق آخرین تحقیقى که از سوى فیلسوف بزرگ اسلامى صدرالمتألهین انجام شده روح خود عالى ترین محصولِ ماده است یعنى مولود یک سلسله ترقى و تکامل ذاتى طبیعت است و طبق نظریه این دانشمند هیچ گونه دیوارى بین عالم طبیعت و ماوراء طبیعت وجود ندارد یعنى ممکن است یک موجود مادى در مراحل ترقى و تکامل خود تبدیل به موجود غیرمادى شود . 8 البته معناى تبدیل شدن جسم مادّى به روح ، این نیست که کلّ جسم به روح تبدیل شده و انسان ویژگى جسمانى بودن را از دست بدهد و نیز به این معنا نیست که روح کاملاً مستقل شده و پیوند خود با مادّه را قطع نماید بلکه روح انسان در حال تعلّق و وابستگى به بدن پدید مى آید . این همان نظریه « جسمانیّه الحدوث و روحانیه البقاء » است که صدرالمتألّهین با الهام از قرآن کریم مطرح نموده است . 9
بنابراین منظور از « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » تبیین این پیوند و اتّحاد وجودى میان روح و بدن مى باشد .
نفس انسان و نفس حیوان نیز اگرچه در اصل و آغاز آفرینش هر دو جسمانى و مادّى هستند ولى نسبت به پایان سیر تکاملى با یکدیگر تفاوت دارد . نهایت درجه رشد و تکامل نفس حیوانى دستیابى به ادراکات حسّى و خیالى است . در واقع نفس حیوان در نهایت حرکت جوهرى و ذاتى خود به ادراکات حسّى و خیالى و برخى کنش هاى ارادى دست مى یابد در حالى که نفس انسان داراى استعدادى فراتر و قابلیتى بیشتر مى باشد به گونه اى که توانمندى هاى فراوانى براى تکامل دارد .
{J نکته : J}
. 1 اضافه روح به خدا در آیه « وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » یک « اضافه تشریفى » یعنى بیانگر شرافت و بزرگى است . 10 همانگونه که خانه کعبه را به خاطر شرافت و عظمتش « بیت اللَّه » مى خوانند ، در حالى که مى دانیم کعبه ، خانه به معناى محلّ سکونت خداوند نیست ، زیرا خداوند جسم نیست تا نیازى به محلّ سکونت داشته باشد ، بلکه منظور ارزش و جایگاه ویژه کعبه است که از آن به « خانه خدا » نام برده مى شود . همچنین ماه مبارک رمضان به سبب برکت و شرافتش به « شهر اللَّه » ، ماه خدا ، نامگذارى شده است .
روح انسان نیز به خاطر شرافت و ویژگى ها و استعدادهاى برترى که دارد سزاوار است « روح خدا » نامیده شود و این نکته بیانگر این واقعیت است که انسان گرچه به لحاظ بُعد مادّى و جسمانى از « خاک » و یا « نطفه » است ، ولى از نظر جنبه روحى که انسانیّت انسان به او بستگى دارد از چنان ویژگى هاى ممتاز و ارزشمندى بهره مند است که خداوند آن را به خود نسبت داده و فرموده : « مِنْ رُوحِى » ازاین رو خداوند پس از ایجاد روح در کالبد انسان به خودش تبریک و آفرین مى گوید
« فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ » 11 .
یکى از ویژگى هاى روح انسانى که باعث شرافت والاى آن شده عقل و اندیشه است که مایه تمایز انسان از بسیارى آفریده ها و جانداران مى باشد .
همچنین « اختیار » و قدرت انتخاب و گزینش نیز از انسان موجودى ممتاز ساخته است . با این ویژگى ، انسان مى تواند از فرشتگان برتر شود و یا از حیوانات و چهارپایان پست تر گردد .
از مهمترین ویژگى هاى روح الهى انسان این است که مى تواند تجلّى گاه اسماء و صفات حق تعالى و جلوه گاه کمالات او قرار بگیرد به همین دلیل در روایات از قلب انسان مؤمن به عرش خداوند رحمان تعبیر شده است 12 .
( 1 ) A « وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ » ، سجده ، آیه 9 A « وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » ، حجر ، آیه 29 و ص ، آیه . 72 ( 2 ) التفسیر الکبیر ، فخر رازى ، ج 9 ، ص . 410 ( 3 ) اسراء ( 17 ) ، آیه . 85 ( 4 ) تفسیر المیزان ، ج 20 ، ج 174 ، ص . 175 ( 5 ) تفسیر المیزان ، ج 13 ، ص . 198 ( 6 ) تفسیر المیزان ، ج 13 ، ص . 198 ( 7 ) تفسیر المیزان ، ج 12 ، ص . 154 ( 8 ) اصول فلسفه و روش رئالیسم ، ج 1 ، ص . 98 ( 9 ) مؤمنون ( 23 ) ، آیات 14 – . 12 ( 10 ) المیزان ، ج 17 ، ص . 225 ( 11 ) مؤمنون ( 23 ) ، آیه . 14 ( 12 ) بحارالانوار ، ج 55 ، ص . 39
« نفخ » به معناى دمیدن در درون جسم است ، ولى گاهى کنایه از ایجاد اثر یا امرى غیرمحسوس در شى ء مى باشد .
دو دیدگاه عمده در تبیین آیه « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » وجود دارد
{J دیدگاه نخست J}
تعبیر « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » نشانگر این است که از نظرگاه قرآن حقیقتى وجود دارد به نام « روح » که داراى چند ویژگى است :
الف . این « روح » واقعیتى مستقل دارد ، در کنار فرشتگان و انسان .
ب . این « روح » برتر از ملائکه و والاتر از انسان است .
ج . بر اساس آیه « قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى » 3 این « روح » از « عالم أمر » است به این معنا که مستقیماً از اراده خداوند صادر شده و وجود او دفعى و آنى است نه تدریجى ، بنابراین موجودى مجرّد و ملکوتى است .
د . « روح » منشأ حیات و علم و قدرت در هر موجودى است .
ه . این « روح » داراى مراتب و درجات شدید و ضعیف است که مرتبه اى از آن در انسان تجلّى نموده است .
بر اساس این ویژگى ها ، فرشتگان از جنس روح و عالم تجرّد هستند ، و روح انسان و روح القدس و حتّى وحى الهى که در قرآن به آن روح اطلاق شده ، همگى جلوه و تجّلى آن روح کلّى مستقل هستند .
علاّمه طباطبایى بر این باور است که حقیقت « روح » داراى مراتب و درجات شدید و ضعیف و کامل و ناقص است زیرا اثر و ثمره این روح ، « حیات » است و حیات داراى درجات و مراتب گوناگونى است مرتبه اى از آن روح در گیاهان است و مرتبه کامل ترى از آن در حیوان است که در پرتو آن داراى ادراک حسّى و کنش ها و فعالیّت هاى ارادى است مرتبت کامل ترى از این حیات و علم و قدرت در انسان است که در سایه آن مى تواند از ادراکات عقلى و کارهاى ارادى بیشترى بهره مند گردد .
مرتبه کامل ترى از این حیات و روح در فرشتگان است تا این که به مصدر حیات یعنى آن روح کلّى منتهى گردد . 4
بنابراین « روح » مختص به انسان نیست بلکه مصداق و پرتوى از روح در انسان تجلّى یافته است و مصداق دیگرى از آن در فرشتگان حتّى حیوان ها و گیاهان نیز از این « روح » بهره مند هستند زیرا این دو نیز برخوردار از حیات هستند و حیات ، فرع بر دارا بودن روح مى باشد . 5
از همین جا تفاوت میان روح حیوان و روح انسان دانسته مى شود ، روح حیوان مرتبه ناقص تر و ضعیف ترى از حیات و علم و قدرت دارد ولى روح انسان داراى درجه اى کامل تر و قوى تر از حیات و آثار حیات مى باشد .
نتیجه این که آیه « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » بیانگر این حقیقت است که روح انسان واقعیتى مجرّد و از جهان ملکوت است و در واقع جلوه و فیض آن روح کلّى است یعنى آن روح مطلق به اذن پروردگار در انسان تجلّى نموده و روح او را افاضه کرده است 6 و به جهت شرافتى که روح انسان نسبت به روح دیگر موجودات دارد ، خداوند دمیدن این روح را به خودش نسبت داده است .
{J دیدگاه دوم J}
منظور از « نفخ » و دمیدن در آیه « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » بیان پیوند و ارتباط دادن میان بدن و روح است . 7
در توضیح مطلب باید گفت : براساس آیه 14 سوره مؤمنون انسان از جسمى به نام نطفه آفریده شده است این نطفه در فرآیند یک سیر تکاملى و تحوّل درونى و جوهرى به مرحله اى مى رسد که قرآن کریم از آن به « ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ » تعبیر مى نماید .
این آفرینش جدید اوصاف و ویژگى هایى کاملاً متفاوت با مراحل پیشین دارد ، به این معنا که آنچه در این آفرینش خاص به وجود آمد از سنخ نطفه و علقه و مضغه نیست بلکه حقیقتى فرامادى و از سنخ مجرّدات و عالم ملکوت مى باشد حقیقتى نورانى که علم و قدرت و اراده و حیات همگى از آثار و پیامدهاى وجودى اوست و به آن « روح » گفته مى شود .
شایان توجّه این که خداوند آفرینش انسان را از نطفه مى داند ، یعنى انسان در آغاز آفرینش موجودى مادّى و جسمانى بوده است ، سپس همین نطفه در اثر تکامل جوهرى و تحوّل ذاتى به علقه و سپس به مضغه تبدیل شده و در این فرایند رو به کمال به مرحله اى مى رسد که همین نطفه به حقیقتى فرامادى و مجرّد به نام « روح » دگرگون مى گردد مانند نهالى کوچک که در فرآیند تکامل خود ، داراى میوه مى شود و یا همچون غنچه گلى که در مرحله اى از تکامل خود برخوردار از بوى خوش و رایحه لطیف مى گردد .
به بیان دیگر روح انسان محصول تکامل جوهرى طبیعت است . انسان در آغاز آفرینش خود جسمى مادى است که در ذات خود استعداد و قابلیت بهره مندى از روح مجرد را دارد و با حرکت تکاملى جوهرى این استعداد به فعلیت رسیده و روح در او شکوفا مى گردد .
طبق آخرین تحقیقى که از سوى فیلسوف بزرگ اسلامى صدرالمتألهین انجام شده روح خود عالى ترین محصولِ ماده است یعنى مولود یک سلسله ترقى و تکامل ذاتى طبیعت است و طبق نظریه این دانشمند هیچ گونه دیوارى بین عالم طبیعت و ماوراء طبیعت وجود ندارد یعنى ممکن است یک موجود مادى در مراحل ترقى و تکامل خود تبدیل به موجود غیرمادى شود . 8 البته معناى تبدیل شدن جسم مادّى به روح ، این نیست که کلّ جسم به روح تبدیل شده و انسان ویژگى جسمانى بودن را از دست بدهد و نیز به این معنا نیست که روح کاملاً مستقل شده و پیوند خود با مادّه را قطع نماید بلکه روح انسان در حال تعلّق و وابستگى به بدن پدید مى آید . این همان نظریه « جسمانیّه الحدوث و روحانیه البقاء » است که صدرالمتألّهین با الهام از قرآن کریم مطرح نموده است . 9
بنابراین منظور از « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » تبیین این پیوند و اتّحاد وجودى میان روح و بدن مى باشد .
نفس انسان و نفس حیوان نیز اگرچه در اصل و آغاز آفرینش هر دو جسمانى و مادّى هستند ولى نسبت به پایان سیر تکاملى با یکدیگر تفاوت دارد . نهایت درجه رشد و تکامل نفس حیوانى دستیابى به ادراکات حسّى و خیالى است . در واقع نفس حیوان در نهایت حرکت جوهرى و ذاتى خود به ادراکات حسّى و خیالى و برخى کنش هاى ارادى دست مى یابد در حالى که نفس انسان داراى استعدادى فراتر و قابلیتى بیشتر مى باشد به گونه اى که توانمندى هاى فراوانى براى تکامل دارد .
{J نکته : J}
. 1 اضافه روح به خدا در آیه « وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » یک « اضافه تشریفى » یعنى بیانگر شرافت و بزرگى است . 10 همانگونه که خانه کعبه را به خاطر شرافت و عظمتش « بیت اللَّه » مى خوانند ، در حالى که مى دانیم کعبه ، خانه به معناى محلّ سکونت خداوند نیست ، زیرا خداوند جسم نیست تا نیازى به محلّ سکونت داشته باشد ، بلکه منظور ارزش و جایگاه ویژه کعبه است که از آن به « خانه خدا » نام برده مى شود . همچنین ماه مبارک رمضان به سبب برکت و شرافتش به « شهر اللَّه » ، ماه خدا ، نامگذارى شده است .
روح انسان نیز به خاطر شرافت و ویژگى ها و استعدادهاى برترى که دارد سزاوار است « روح خدا » نامیده شود و این نکته بیانگر این واقعیت است که انسان گرچه به لحاظ بُعد مادّى و جسمانى از « خاک » و یا « نطفه » است ، ولى از نظر جنبه روحى که انسانیّت انسان به او بستگى دارد از چنان ویژگى هاى ممتاز و ارزشمندى بهره مند است که خداوند آن را به خود نسبت داده و فرموده : « مِنْ رُوحِى » ازاین رو خداوند پس از ایجاد روح در کالبد انسان به خودش تبریک و آفرین مى گوید
« فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ » 11 .
یکى از ویژگى هاى روح انسانى که باعث شرافت والاى آن شده عقل و اندیشه است که مایه تمایز انسان از بسیارى آفریده ها و جانداران مى باشد .
همچنین « اختیار » و قدرت انتخاب و گزینش نیز از انسان موجودى ممتاز ساخته است . با این ویژگى ، انسان مى تواند از فرشتگان برتر شود و یا از حیوانات و چهارپایان پست تر گردد .
از مهمترین ویژگى هاى روح الهى انسان این است که مى تواند تجلّى گاه اسماء و صفات حق تعالى و جلوه گاه کمالات او قرار بگیرد به همین دلیل در روایات از قلب انسان مؤمن به عرش خداوند رحمان تعبیر شده است 12 .
( 1 ) A « وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ » ، سجده ، آیه 9 A « وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى » ، حجر ، آیه 29 و ص ، آیه . 72 ( 2 ) التفسیر الکبیر ، فخر رازى ، ج 9 ، ص . 410 ( 3 ) اسراء ( 17 ) ، آیه . 85 ( 4 ) تفسیر المیزان ، ج 20 ، ج 174 ، ص . 175 ( 5 ) تفسیر المیزان ، ج 13 ، ص . 198 ( 6 ) تفسیر المیزان ، ج 13 ، ص . 198 ( 7 ) تفسیر المیزان ، ج 12 ، ص . 154 ( 8 ) اصول فلسفه و روش رئالیسم ، ج 1 ، ص . 98 ( 9 ) مؤمنون ( 23 ) ، آیات 14 – . 12 ( 10 ) المیزان ، ج 17 ، ص . 225 ( 11 ) مؤمنون ( 23 ) ، آیه . 14 ( 12 ) بحارالانوار ، ج 55 ، ص . 39