ضرورت و اهمیت علم آموزی و جستجوی حقیقت:
نجات و سعادت انسان در گرو شناختن حقایق اصیل و پایدار و تمیز آن از امور غیر اصیل و ناپایدار زندگی است، به همین خاطر موضوع علم آموزی و کسب آگاهی نسبت به حقیقت، برای انسان، ضرورت دارد.
عمر انسان سرمایه زندگی انسان در این دنیا است و لذا بسیار ارزش مند است، امور باطل، سراب گونه و اعتباری محض، وقت را تلف می کند و جز گمراهی برای بشر ثمری ندارد.
امور غیر واقعی که در زندگی ما وجود دارد، آدمی را مست و مغرور می کند و بسیار غفلت زا است، آدمی زمانی متوجه می شود که راه را اشتباه رفته است که فرصت های زندگی سوخته و امکانات او به هدر رفته است.
تمامی اندیشه های ما حقیقت نیستند. برخی امور سرابگونه حقیقت نمایند، خسارت واقعی هنگامی رخ می دهد که انسان خیال کند عمر خود را در راه حقیقت سپری کرده، ولی چنین نباشد.
اعلب ما خیال می کنیم که دنیا اصیل و ماندگار است، به همین دلیل عاشق ثروت و قدرت می شویم، عاشق لذت های مادی می شویم و عمر گرامی خود را برای رسیدن به آن سپری می کنیم، در حالی که اینطور نیست، دنیا ماهیت سراب گونه دارد، همواره این سراب خود را به صورت آب جلوه گر می نماید.
عقل و فطرت انسان به حقیقت گرایش دارد و از باطل گریزان است، زیرا می داند که حقیقت ماندنی و به تعبیر قرآن کریم، باطل رفتنی است، وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا؛ و بگو حق آمد و باطل نابود شد، آرى باطل همواره نابودشدنى است.
باطل، سست و بی بنیان است و لذا رفتنی است، ولی مقاومت دارد و همواره خود را به جای حق جا می زند و ادعای حقیقت بودن می کند. بسیاری ادعا می کنند که افکار و سلوک آنها حقیقی است، در حالی که اینطور نیست، آنها معمولا از ابزار مغالطه استفاده می کنند و باطل را با حق می آمیزند و به گونه ای جلوه می دهند که حقیقت نما شود، در این وضعیت آشفته، به مقصد نمی رسیم و دائم با اموری درگیر هستیم که ما را به بیراهه می کشانند، حقیقت راه است و باطل بی راهه.
گاهی واقعا نمی دانیم برخی امور وجودشان واقعی است یا صرف توهم اند، در فلسفه در پی آن هستیم که بدانیم چه چیزی واقعا موجود است و چه چیزی موجود نما است و واقعیت خارجی ندارد. بسیاری از تصورات و مفاهیم ذهنی ما از واقعیت وجودی برخوردار نیستند، یا اگر هم واقعیتی دارند، سیال و گذرا هستند و پایداری آنها کم و ناچیز است، به این امور نمی توان دل بست، در هر صورت به گونه ای نیستند که انسان را به آرزوها و اهداف اصیل زندگی برسانند.
وجود امور غیر واقعی و گمراه کننده، دسترسی ما را به حقیقت اصیل و ماندگار دشوار می کند و راه رسیدن به اهداف واقعی زندگی را می بندد، سنگ هایی هستند که در مسیر حرکت تکاملی انسان قرار دارند و باید از سر راه برداشته شوند.
ما در مسیر رشد و سلوک خود، به حقیقت جاودانه و ماندگار نیازمندیم، این نیاز از آنجا سرچشمه می گیرد که می خواهیم بدین وسیله، ماندگاری خود را تضمین کنیم و به حیات جاودان برسیم. انسان از نابود شدن سخت بیزار است، ما نمی خواهیم فراموش شویم، دوست نداریم محو گردیم، دلبستن به امور مستهلک و ناپایدار، باعث ناپایداری و هلاکت انسان می شود.
در این مسیر مراقبت شدیدی لازم است، چون هر لحظه ممکن است با اموری درگیر شویم که حقیقت ندارند، در این صورت ما به چیزهایی دلبسته ایم که ما را به نابودی سوق می دهند. از این رو شناخت حقیقت، ضروری ترین نیاز معنوی قلب انسان است، ما با حقیقت بزرگ و جاودانه می شویم، باطل تحقیر کننده و هلاکت آور است. در طول تاریخ تمام کسانی که با باطل، خرافه و توهم هم آغوش بوده اند، به فنا رفته اند و اثری از آنها نیست، ولی عالمانی که در جستجوی حقیقت بوده و با آن همراه شده اند، ماندگار شده اند.
امیرالمؤمنین علی (ع) در این زمینه می فرمایند: هلک خزّان الأموال و هم أحیاءٌ و العلماء باقون ما بقی الدّهر أعیانهم مفقودة و أمثالهم فی القلوب؛ خزانه داران اموال در حالی که زنده هستند هلاک شده اند، ولی اهل علم و خزانه داران علم مادامی که روزگار باقی است باقی هستند و صورت آنها در اذهان جاودان است هر چند جسم آنها نباشد و مرده باشند.
رسیدن به سرچشمه حیات و جاودانه شدن، آرزوی واقعی انسان است، این خصوصیت را فقط حقیقت اصیل و ناب به ما می بخشد، باطل، سراب گونه به ما امید واهی می دهد.
اندیشه ها، اعتقادات و باورها، ساختار ذهنی ما را می سازند و نقش بسیار تاثیر گذاری در زندگی ما دارند، ساختار ذهنی ما اگر مبتنی بر حقیقت نباشند، انسان در زندگی عملی خود به بیراهه می رود، در این صورت گمراهی قطعی خواهد بود.
ممکن است چیزی مهم باشد، اما ضروری نباشد و ما بتوانیم بدون آن هم زندگی کنیم و به سعادت برسیم، اما حقیقت، اینطور نیست، ما بدون شناخت حقیقت، حتما در دام باطل گرفتار و هلاک می شویم.
اهمیت علم آموزی در آیات:
قرآن کریم در فضیلت علم و علم آموزى به نکات زیبایى اشاره دارد که برخى از آنها را ذکر مى کنیم:
1. آغاز وحی با خواندن و آموختن:
نخستین آیاتی که بر پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) نازل شد، بهترین دلیل بر اهمیت و جایگاه ویژه تعلیم و تعلم در اسلام است. اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ؛ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ؛ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ؛ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ؛ بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد. انسان را از خون بسته آفرید. بخوان که پروردگارت بزرگوار است؛ همان کسی به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمیدانست، یاد داد.
2. علم آموزی، هدف بعثت انبیاء:
قرآن کریم صراحتاً تعلیم را یکی از اهداف بعثت پیامبر اکرم(ص) دانسته و فرموده است: هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ؛ او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان میخواند و آنان را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد.
بشر بدون تعلیم از سوی پروردگار متعال در جهالت است و تنها خالق هستی است که به همه خیر و شرها، صلاح و فسادها، سعادت و شقاوت ها، عالم است و بر او است که آفریدههای خود را از جهالت خارج کند و به سوی حق و سعادت هدایت کند. بی تردید خداوند متعال بدون کوچکترین اهمال، هدایت و تعلیم بشر را به بهترین وجه ممکن انجام داده است: الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ؛ خداوند رحمان، قرآن را تعلیم فرمود، انسان را آفرید، و به او بیان را آموخت. خدواند متعال برخی را خود تربیت نموده و آنان را رسولان خود قرار داده و دیگر انسانها را به دست انبیای خود تعلیم داده است. لذا خداوند متعال در آیه فوق؛ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ و آیات مشابه تعلیم بشر توسط پیامبران را یکی از اهداف بعثت ذکر کرده است.
پیامبر اکرم(ص) وقتی دو گروه را در مسجد مشاهده کردند که گروهی مشغول عبادت بودند و گروهی مشغول مذاکره و بحث علمی، رفتن به نزد گروه دوم را بر پیوستن به جمع عبادت کنندگان ترجیح داده و درباره این رفتار خود فرمودند: بالتعلیم ارسلت؛ من برای تعلیم فرستاده شده ام.
3. برتری عالمان بر سایر مردم:
رسیدن به مرتبه درک توحید پروردگار و شهادت به آن، براى صاحبان علم امکان پذیر است و این در فضیلت و ضرورت علم به تنهایى کافى است. شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ؛ خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مى دهد که جز او هیچ معبودى نیست و ملائکه و صاحبان دانش نیز شهادت مى دهند.
قرآن به علم آموزى تشویق و بلکه امر مى کند و می فرماید: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ پس اگر نمیدانید از اهل ذکر (یعنی علما و دانشمندان هر امت) سؤال کنید.
همچنین می فرماید: هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب؛ آیا کسانى که میدانند با کسانى که نمیدانند یکسان اند؟! تنها خردمندان متذکر میشوند. در حقیقت خداى سبحان در این آیه، خطاب به پیامبرش میفرماید: جاهل و عالم مساوى نیست و این مقایسهاى است آشکار میان آگاهان و ناآگاهان، و عالمان و جاهلان. این جمله با استفهام انکارى شروع شده است و جزء شعارهاى اساسى اسلام است و عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن میسازد.
ارزش عمل و تاثیر آن بستگی به آگاهانه بودن دارد، لذا ارزش کسانی که حقیقت را می دانند و از روی آگاهی عمل می کنند با کسانی که عمل می کنند، اما علم ندارند، قابل مقایسه نیست. قرآن کریم در سوره مجادله بر اهمیت علم، برتری علما و رفعت مقام آنان تصریح نموده و فرموده است: یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ؛ خداوند کسانى را که ایمان آورده اند و کسانى را که علم به آنان داده شده درجات عظیمى مى بخشد. واژه دَرَجاتٍ که مطلق و بدون تعیین حد خاص برای آن، کار رفته است، در ادبیات قرآن کریم حاکی از عظمت و بزرگی آن است.
در تفسیر این آیه شریفه، ابوذر (رحمه الله) گوید: پیامبر (ص) فرمود: ای اباذر طالب علم را خدا و ملائکه و پیامبران دوست می دارند. علم را دوست نمی دارد مگر انسان با سعادت، پس خوشا به حال طالب علم در روز قیامت. کسی که از خانه اش خارج شود تا دری از علم را به روی خود بگشاید، خداوند متعال به هر قدمش ثواب شهیدی از شهدای بدر را می نویسد و طالب علم حبیب خدا است. کسی که علم را دوست داشته باشد، بهشت بر او واجب می شود و صبح و شام در رضای خدا به سر می برد و از دنیا خارج نمی شود مگر آن که از کوثر می نوشد و از میوه بهشت می خورد و در جنت رفیق حضرت خضر (ع) خواهد بود.
4. آگاهی، معیار شایستگی انسان برای خلیفه اللهی:
خلافت و جانشینی خدا در بین خلق، صرفا یک مقام تشریفاتی نیست، بلکه خلیفه خدا کسی است که اولاً خدا را بشناسد و از اوامر و نواهی الهی آگاه باشد و ثانیاً توان اجرای آن در بین خلق را داشته باشد. لذا کسی که نه عرفان کامل به خداوند و اسمای او دارد و نه شناخت کافی به مخلوقات و افعال خداوند دارد، نمیتواند جانشین خدا در بین خلق باشد.
از این رو میبینیم خداوند متعال وقتی میخواهد خلیفه بیافریند، همه اسماء یعنی هر علمی که لازمه خلیفة اللهی است، به او میآموزد کسی که میخواهد جانشین خدا باشد، باید از همه چیز آگاه باشد؛ مثلا رسولان خدا و مقامات و اهداف آنها را بداند مؤمنان را از کفار بازشناسد تا در ارشادات و تشویقها و تهدیدها و بشارت و انذار، دچار خطا نشود، و نیز باید همه موجودات و نیازهای آنان را بشناسد تا بتواند، جانشین خدا و حکم او حکم خدا باشد.
تردیدی نیست که خلیفه و جانشین خداوند در عالم خلقت باید بر سایر مخلوقات شرافت و برتری داشته باشد، و اگر نه ترجیح بلا مرجح میشود، لذا خداوند متعال که در سوره بقره، جریان خلقت حضرت آدم به عنوان خلیفه خدا در زمین را گزارش نموده، علم حضرت آدم را دلیل برتری او بر ملائکه دانسته و با آنان احتجاج نموده و فرموده است: أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ؛ اگر راست مى گویید، اسامى اینها را به من خبر دهید؛ ملائکه نیز در پاسخ به عدم علم خود در برابر علم آدم (ع) که همان علم الهی بود، اقرار کرده و راه تواضع را پیش گرفته و گفتند: سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ؛ منزهى تو! ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده اى، نمى دانیم تو دانا و حکیمی.
5. عامل برتری انسان بر ملائکه:
از دیدگاه قرآن کریم، علم است که سبب برتری انسان بر سایر مخلوقات الهی می شود. انسان هنگامی جایگاه رفیع خود را در آفرینش پیدا کرد که خداوند بعد از خلقت آدم (ع) به او تمام اسمای حسنای خویش را تعلیم داد. وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها؛ و انسان مظهر تمام کمالات الهی گشت.
و حضرت آدم (ع) در مقام معلمی ملائکه از آن اسما به ملائکه آموخت و در نتیجه عالمتر بودن آدم (ع) از ملائکه به اثبات رسید، آگاهی به این حقایق آنچنان هویت و ارزشی به انسان بخشید که همه ملائک در مقابل او سجده کردند. و (یاد کن) هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ؛ براى آدم سجده و خضوع کنید! همگى سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد، و تکبر ورزید، (و به خاطر نافرمانى و تکبرش) از کافران شد.
سجده بالاترین مظهر تواضع و تسلیم است. یعنی ملائکه موظف شدند که تسلیم آدم (ع) باشند و طبق آیات قبل مکلف شدند علم را از حضرت آدم (ع) علم بیاموزند. خدا همه انبیا را معلم بشر دانسته و بر تمام بشر واجب کرده که آنان علم و حکمت بیاموزند و از دستورات آنان اطاعت کنند تا به سعادت دنیوی اخروی نایل شوند.
اهمیت علم آموزی در روایات:
اهمیت علم و علم آموزى چنانکه گفته شد از آن رو است که معارف لازم براى سعادت از طریق علم آموزى و بکارگیرى قوه فکر واندیشه به دست مى آید. معارف سعادت بخش اعم از معرفت خداوند و شناخت راه رسیدن به او است.
از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است که: من یرد اللَّه به خیراً یفقهه فى الذین؛ خداوند چون براى کسى نیکو بخواهد او را عالمى ژرف نگر در دین مى سازد. همچنین از ایشان نقل شده است: فضل العالم على العابد سبعون درجه؛ عالم هفتاد درجه از عابد برتر است.
و نیز فرموده اند: من احب ان ینظر عتقاء اللَّه من النار فلینظر الى المتعلمین فوالذى نفسى بیده ما من متعلم یختلف الى باب العلم الاّکتب تعالى له بکل قدم عبادة سنة، وبنى اللَّه له بکل قدم مدینة فى الجنة و یمشى على الارض وهى تغفرله و یمسى و یصبح مغفوراً له، و شهدت الملائکه انهم عتقاء اللَّه من النار؛ کسى که دوست دارد به آزاد شدگان از آتش نگاه کند، باید به دانش آموزان نظر نماید. قسم به کسى که جانم به دست اوست هیچ دانشجویى که در مسیر علم رفت و آمد مى کند نیست مگر آنکه خداوند براى هر قدمش عبادت یکسال را مى نویسد و برایش با هر قدمى که برمى دارد شهرى در بهشت مى سازد و در حالى که بر زمین گام مى زند زمین برایش آمرزش مى طلبد و او در حالى که بخشوده است صبح و شام مى کند و فرشتگان گواهى مى دهند که دانش طلبان، آزاد شدگان خدا از آتش اند.
پیامبر(ص) در روایت دیگرى فرموده اند: من سلک طریقاً یطلب فیه علماً سلک اللَّه به طریقاً الى الجنه؛ کسى که راه علم آموزى را مى پوید خداوند او را در راهى به سوى بهشت پیش مى برد.
هر حرکتى که انسان انجام مى دهد و هر گامى که بر مى دارد فقظ در پرتو نور علم مى تواند در راه صحیح و به سوى خداوند باشد. امام على(ع) خطاب به کمیل مى فرمایند: یا کمیل، ما من حرکة الا و انت محتاج فیها الى معرفة؛ اى کمیل! هیچ حرکتى نیست جز آنکه تو در آن نیازمند دانش هستى.
دانش عمل را سودمند مى سازد. زیرا عمل بدون آگاهى انسان را به هدف نمى رساند، حتى اگر صورت ظاهرى عمل درست باشد. آگاهى، روح عمل است؛ چرا که عمل با نیت جان مى گیرد و عمل بدون آگاهى کارى بدون نیت و یا با نیت نادرست است. امام صادق(ص) مى فرمایند: اذا عرفت فاعمل ما شئت من قلیل الخیر و کثیره، فانه یقبل منک؛ چون شناخت آنچه از خیر خواهى انجام ده – خواه اندک یا بسیار – زیرا عملِ همراه با شناخت پذیرفته مى شود.
اهمیت علم آموزی در سخنان رهبری:
باید علم پیدا کنید، علم که پیدا کردید، پنجه ی قوی پیدا خواهید کرد. اگر علم نداشته باشید، کسانی که دارای پنجه ی قوی هستند، دست شما را می پیچانند. جوان های تان را به علم تشویق کنید؛ این کار ممکن است؛ ما در ایران این کار را کردیم. ما قبل از انقلاب در ردیف های آخرِ علمی دنیا قرار داشتیم، هیچ نگاهی به طرف ما جلب نمی شد.
امروز به برکت انقلاب، به برکت اسلام، کسانی که در دنیا ارزیابی می کنند، گفتند و در دنیا منتشر شد که ایران امروز از لحاظ علمی در رتبه ی شانزدهم دنیا است. عزیزان من! این پیشرفت علمی را دست کم نگیرید. این پیشرفت ها خیلی مهم است. علم، پایه ی پیشرفت همه جانبه ی یک کشور است.
جمله ای در نهج البلاغه هست که خیلی جمله پرمغزی است. می فرماید: العلم سلطان من وجده صال و من لم یجده صیل علیه؛ علم اقتدار است، هر کس این قدرت را به چنگ آورد می تواند بر دیگران غلبه پیدا کند هر کسی این اقتدار را به دست نیاورد، (صیل علیه) بر او غلبه پیدا خواهند کرد، دیگران بر او قهر و غلبه پیدا می کنند به او تحکم می کنند.
رهبر انقلاب: این حدیث را من یک وقتی خواندم: العلم سلطان؛ علم، اقتدار است. هر کس این اقتدار را داشته باشد، می تواند به همه ی مقاصد خود دست پیدا کند، این مستکبران جهانی به برکت علمی که به آن دست پیدا کردند، توانستند به همه ی دنیا زور بگویند. البته ما هرگز زور نخواهیم گفت، اما علم برای ما به عنوان یک پیشرفت حتماً لازم است.
فلسفه و هدف علم آموزی:
فلسفه و هدف اصلی علم آموزی و جستجوی حقیقت، شناخت حقیقت و باطل است. زیرا ما تنها از طریق چنین شناختی به رشد و تعالی عقلانی می رسیم، معرفت حق تعالی نیز جز از راه حقیقت جویی بدست نمی آید.
امور باطل و خرافی که اساس منطقی و ریشه در واقعیت ندارد، مانع وصول به معرفت حق تعالی است و لذا ما با شناخت حق و باطل راه خود را به سوی حقیقت محض و مطلق هستی باز می کنیم و موانع را نیز کنار می زنیم.
از طرفی هم جستجوی حقیقت رابطه عمیقی با اندیشه و عقلانیت بشر در زندگی دارد و نتیجه جستجوی حقیقت شکل دادن به عقلانیت خود است. عقلانیت همان نیروی عقلانی پخته ای است که قادر است انسان را در مسیر وصول به حقیقت راهبری نماید و از موانع سلوک عبور دهد.
عقلانیت صحیح دینی بر اساس حکمت دینی ساخته می شود و ما در مسیر سلوکی خود به سوی خداوند به حکمت نیاز فراوان داریم. شناخت عمیق حق و باطل زمینه بروز صفت حکمت را در محقق پدید می آورد. حکمت را به معناى اتقان و استوارى خاصّى دانسته اند که در آن هیچ گونه سستى و خللى نباشد. بیش ترین کاربرد حکمت نیز در معلوماتى است که مطابق با واقع (حقیقت) باشد و هیچ گونه دروغ و باطلى در آن راه پیدا نکند. به همین دلیل حکمت با حقیقت رابطه عمیقی دارد، حکمت محصول جستجوی حقیقت است، یعنی درست همان کاری که سالک در سلوک نظری انجام می دهد.
برخی نیز گفته اند: که حکمت را از این جهت حکمت نامیده اند که صاحبش را از اخلاق پست باز می دارد. این تعریف مربوط به وضعیتی است که حکمت و حقیقت، اخلاق و رفتار انسان را پشتیبانی می کند.
با نگاه به تعاریفی که برای حکمت گفته شده، می توان دریافت که حکمت چیزی است که با عقل، شناخت حقیقت، اخلاق و عمل خوب مرتبط است؛ یعنی نوعی معرفت و شناخت عقلانی که به اخلاق و عمل خوب و پسندیده می انجامد.
بنابراین، حکیم که گاه در فارسی از آن به فرزانه یاد می شود، انسان حق شناس و حق جویی است که از عقل برای شناخت حق و حرکت در مسیر رسیدن به آن تلاش می کند. از همین رو، عقل چون حق را در اخلاق، دین، عمل صالح و مانند آن می یابد بدان گرایش دارد. حکمت و معرفت برآمده از حقیقت، برترین پشتوانه سلوک عملی است و بدون آن سالک راه خدا انگیزه و آگاهی لازم را برای حرکت های عملی خود نخواهد داشت.
بنابراین هدف اصیل علم آموزی کشف حقیقت، وصول به حکمت است و تمام آیات و روایاتی که به علم آموزی تشویق می نمایند و آنرا واجب می شمارند، هدف شان تامین نیاز انسان به حقیقت و حکمت است.
گلشن راز شبستری:
شریعت پوست، مغز آمد حقیقت – میان این و آن باشد طریقت .
البته شناخت حق، بدون شناخت باطل نیز میسر و عملی نخواهد بود، زیرا بنابر قول معروف که می گوید: یعرف الاشیاء باضدادها، این دو در تقابل با هم قرار دارند و شناخت یکی بدون دیگری ممکن نیست؛ بنابراین عالم، به کسی گفته می شود که حق و باطل را می شناسد و لذا هرگز دچار فتنه نمی شود، بلکه راهنمای بندگان خدا در فتنه ها خواهد بود،
معیار دیگر هم جامع نگری است، عالم دینی لازم است نگاه جامعی نسبت به تمامی آموزه های دینی داشته باشد و ساختار کلی و منطقی دین را برای تربیت انسان و راهبری جامعه بداند، صرف دانستن اطلاعات جزئی و محفوظات دینی کافی نیست و جامع نگری ویژگی اصلی عالم است.
ما برای رسیدن به حقیقت و حکمت تحصیل، مطالعه و تحقیق و نیز عبادت می کنیم، تمام فعالیت های سلوکی سالک الی الله برای معرفت حقیقت است، سلوک علمی و عملی هر دو به معرفت شهودی حقیقت منتهی می شود.
همچنین همه ما آگاهیم که عقل فرمانروای وجود انسان است و انسان به شدت به اندیشه خود وابسته است. هیچ فردی از افراد بشر بی نیاز از اندیشه نیست و زندگی خود را با طرز تفکر خاص خودش اداره می کند، چه درست و چه نادرست؛ اما کسی که به خصوص در مسیر سلوک، خودسازی و کمال انسانی قرار دارد بیش از افراد عادی، به اندیشه ورزی و فراهم آوری تفکری بنیادین برای خود نیاز دارد.
برای عاقل شدن و شکوفایی عقل، راهی جز شناخت حق و باطل وجود ندارد. کسی که حق و باطل را در عرصه دنیا، دین، توحید، خدا، معاد، برزخ، انسان، زندگی، کمال، شیطان و نفس می شناسد، به عقلانیت دینی دست می یابد و قادر می شود تا با قدرت عقل مسیر سلوکی خود را طی نماید.
در مقابل انسان جاهل، از چنین حکمت و عقلانیتی برخوردار نیست و دائم به افراط و تفریط دچار شده، توان مهار نفس سرکش خویش را از دست می دهد و به گناه و آلودگی و تباهی می افتد.
زندگی سلوکی انسان بر پایه حقیقت، حکمت و عقلانیت دینی استوار می شود و باطل جز گمراهی نمی افزاید؛ به هر مقدار که انسان به حقیقت امور، چه تکوینی و چه تشریعی، بیشتر نزدیک می شود، به همان میزان عقل او قوی تر و انسانیت اش شکوفاتر می گردد و انتخاب های عملی اش نیز آگاهانه تر، آزادانه تر و خالص تر خواهد بود.
تاکید می کنیم که سلوک سیستماتیک دینی به اندیشه نظام مند و عقلانیت توحیدی کاملا وابسته است. اگر در روایت رسول خدا (ص) به امام علی (ع) فرمودند: یا علی أحسَنُ العَقلِ ما اکتُسِبَ بِهِ الجنَّةُ و طُلِبَ بِهِ رضا الرَّحمنِ؛ برترین خرد آن است که به وسیله او بهشت بدست آید و بدان رضاى پروردگار طلب گردد. منظور چنین عقلانیتی است؛ به همین دلیل اولین قدمی که سالک برای خودسازی و سلوک برمی دارد، جستجوی حقایق دینی به خصوص توحید و ولایت است. انسان تشنه این حقایق است، اندیشه و حیات او با آن شکل می گیرد و دستاورد نهایی تحقیق، رسیدن به عقلانیت دین اسلام است.
این عقلانیت، چراغ راه سالک می شود و او را تا پایان سلوک همچون پیامبری درونی راهبری می کند، صاحب چنین عقلانیتی است که قادر است نفس اماره را کنترل نماید و مهار شهوت و غضب را در اختیار بگیرد، مقهور خواسته های افراطی نفس نمی شود و سالک را از خطرات راه مصون می دارد.
بنابراین هدف از علم آموزی و معرفت افزایی و تحقیق، چیزی جز شناخت حق و باطل و تحصیل حکمت و عقلانیت قوی دینی نیست، امری که سالک در سلوک نظری سخت بدان محتاج است.