خانه » همه » مذهبی » او بارها برای جامعه غریبه شد…

او بارها برای جامعه غریبه شد…

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - او بارها برای جامعه غریبه شد...
از بین ٣٢ نفری که برای تست آمدند انتخابش کردیم، اسمش را وقتی به حراست شبکه دادیم خیلی سخت مجوز گرفتیم چون هیچ نمونه کاری نداشت. بالاخره مجوز او را گرفتیم و برنامه قاب شیشه‌ای با اجرای آزاده نامداری کلید خورد. متن ها را که به او می‌دادیم بدون هیچ کم و کاستی سریع حفظ و اجرا می کرد. ما قرار بود یک برنامه بسازیم به عنوان نمونه و بعد ١٢ قسمت دیگر ساخته شود.
اما مدیر تولید شبکه و گروه مشاورها بعد از دیدن اولین قسمت دو ایراد گرفتند؛ یکی از ایرادها این بود که برنامه ریتمش ماهواره‌ای شده است، بعدا متوجه شدم منظورشان این بود ریتمش زیادی تند است و مجری خیلی سریع حرف می زند و باید او را عوض کنیم، من و خانوم یار میانه مطمئن بودیم انتخابمان درست بوده و چندین جلسه رفتیم که بگوییم برنامه چون مخاطبش جوان ها هستند باید ریتمش تند باشد و جوان‌ها با یک مجری‌ای که کند صحبت می‌کند، نمی‌توانند ارتباط برقرار کنند. بالاخره قاب شیشه‌ای ساخته شد و برنامه بین جوان‌های کرمانشاه سر و صدا کرد اما از دیدگاه گروه ناظرین شبکه امتیازی نگرفت و حتی نمره‌ی منفی هم گرفت. 
آزاده مایوس از شبکه با قبول شدن دانشگاه تهران از من یک کپی از برنامه قاب شیشه‌ای خواست که به تهیه کننده برنامه خانواده نشان دهد؛ او برای برنامه خانواده انتخاب شد اول ی‌ آیتم کوتاه در برنامه خانواده و بعد برنامه “تازه‌ها “ساخته شد. من هم از شبکه کرمانشاه بعد از چند تا برنامه دیگر که باز با بی لطفی شبکه روبرو شد به تهران آمدم. بعد از مدتها که آزاده در برنامه “تازه‌ها” اسم و رسمی پیدا کرد و من هم چند مجموعه و مستند ساخته بودم یکی از مدیرهای شبکه زاگرس با من تماس گرفت گفت حالا می فهیم تو چی می‌گفتی بیا و برگرد یک مجموعه دیگر با اجرای آزاده برای شبکه بساز. اما نه من و نه آزاده دیگر برنگشتیم. 
حالا به مسیر آزاده و آزاده‌ها نگاه می کنم بیشتر از قبل می‌فهم متفاوت بودن بهایش سنگین است چون تو را غربت نشین می‌کند. یادم می‌آید در یکی از متن‌های آقای بهرام بیضایی می گفت جامعه‌ی ما غریبه‌هایش را خودش می‌سازد و یک عمر باید تلاش کنیم که از غریبه بودن دربیاییم. آزاده بارها غریبه شد برای این جامعه و تلاش کرد آشنا شود و در پایان غریبانه تن‌اش به خاک داده شد.

حالا به این فکر می‌کنم اگر من و خانم یار میانه به تغییر در یک برنامه تلویزیونی فکر نمی‌کردیم و با یکی از آن مجریان قدیمی کار می‌کردیم، بهتر نبود؟ چرا اولین برنامه‌ای که آزاده در آن اجر کرد، اسمش قاب شیشه‌ای بود؟ اگر می‌دانستم آن روز تست قرار است اینهمه اتفاقات بد برای آزاده بیافتاد، باز من انتخابش می‌کردم؟! 
همه‌ی این‌ها این روزها مرا اذیت می‌کند و می‌دانم آزاده دنبال رشد بود، از همان روز اول که دیدمش حس مبارزه و تلاش برای پیشرفت را در چشمانش می‌شد دید و مطمیئناً هیچ کس نمی‌توانست جلوی پیشرفت او را بگیرد مگر خودشو حالا جامعه‌ای که غریبه‌هایش را می‌سازد، آزاده را اگر آزاد منشانه نگاه می‌کردیم، می‌توانستیم بفهمیم که رشد و تغییر جزیی از او هم می‌توانست باشد و آنوقت دیگر اینقدر غریبه نمی‌شد در نگاه همه‌ی ما.

لقمان خالدی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد