این نوع نگاه به «دین» نگرشی نادرست است.
«دین» یعنی «راه» و «روش».
خداوند متعال در نظام خلقت دو راه ترسیم نموده که یکی به بهشت و دیگری به جهنّم منتهی میشود؛ این دو راه، همان «دین حقّ» و «دین باطل» است. بر همین اساس در آخر سورهی الکافرون، رسول الله صلی الله علیه و آله خطاب به مشرکان گفتند: «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ــ دین شما، برای شما، و دین من، برای من.» یعنی راه جهنّم، برای شما، و راه بهشت هم برای من؛ هر کسی به همان راهی برود که خودش اختیار کرده است.
پس خدای متعال، بهشت و جهنّم را آفریده و برای هر کدام هم راهی قرار داده و آنگاه انسان را آفریده و نقشهی هر دو راه و مقصد آنها را در اختیار انسان قرار داده و به او سفارش نموده که راه جهنّم را برنگزیند؛ لکن کسی را مجبور نساخته که حتماً راه بهشت را انتخاب نماید؛ چون اگر خدا کسی را بر این امر مجبور میساخت دیگر کسی توان آن را نداشت که راه جهنّم را در پیش بگیرد؛ ولی میبینیم که عدّهای رهسپار طریق جهنّمند؛ پس یقیناً اجباری در کار نیست و مردم در انتخاب یکی از این دو راه، کاملاً مختارند؛ فرمودند: «إِنَّا هَدَیناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکراً وَ إِمَّا کفُوراً ــــ ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاسی کند.» (الإنسان:3). آیهی «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی …» نیز دقیقاً همین معنا را افاده میکند که انسانها در انتخاب یکی از این دو راه، مختارند و کسی نمیتواند دیگری را به معنای حقیقی کلمه وادار به پذیرش دین (راه) کند؛ کما اینکه وادار نمودن شخصی به انکار حقیقی دین نیز غیر ممکن میباشد. چرا که پذیرش دین، امری اعتقادی، قلبی و درونی است و چنین اموری اساساً قابل اجبار نیستند؛ نه اینکه اجبار ممکن است ولی اسلام حکم به اجبار نمیکند. همان گونه که نمیتوان با تهدید و کتک زدن و امثال این امور فردی را وادار کرد که کسی را دوست داشته باشد؛ یا از کسی متنفّر شود؛ چون این امور، مربوط به قلبند. بلی میتوان کسی را با زور و تهدید واردار نمود که در زبان اظهار محبّت به کسی کند یا به وجود خدا اقرار نماید یا به ظاهر نماز بخواند، ولی هیچگاه نمیتوان او را به زور و جبر وادار نمود که در قلب نیز به آن شخص محبّت داشته باشد یا وجود خدا را بپذیرد یا به نیّت قربة الی الله نماز بخواند. بلکه بر عکس، هر چه کسی را به این گونه امور بیشتر اجبار نمایند خود به خود نتیجهی معکوس میدهد و انزجار شخص زیادتر میشود. لذا نمیتوان یک شخص غیرمسلمان را با زور واداشت که مسلمان شود؛ یا کسی را که قلب او از اعتقاد و یقین به اسلام برگشته نمیتوان با زور وادار نمود که دوباره به اسلام معتقد گردد. تنها کاری که برای او میتوان نمود این است که با استدلال، یقین او را نسبت به حقّانیّت اسلام بازسازی نمود، یا مانع از این شده که او افکار خود را منتشر نماید. پس «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ» یعنی دین ذاتاً قابل اجبار کردن نیست و غیرمسلمان را نمیتوان مجبور نمود که قلباً مسلمان شود.
البته باید توجّه داشت که اگر یک مسلمان که قلباً اعتقادات اسلامی را قبول دارد، عملی دینی را همراه با اعتقاد به وجوب آن علناً ـ نه در حوزهی شخصی ـ ترک نمود، آیهی «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ» شامل حال او نمیشود. در چنین مواردی اسلام حکم میکند که باید او را نهی از منکر نمود؛ و اگر مقاومت کرد، میتوان او را مجازات کرد. چون اینجا دیگر سخن از حیطهی باور قلبی نیست که اکراه ممکن نباشد، بلکه شخص در عین داشتن باور قلبی، در عمل سستی میکند. بر همین اساس است که اگر مسلمانی علناً روزه خورد یا شرب خمر نمود مجازات میشود. امّا یک غیرمسلمان را نمیتوان وادار به این اعمال نمود؛ چون او اگر چه در ظاهر ممکن است عبادات اسلامی را انجام دهد، ولی از آنجا که اعتقاد قلبی ندارد، عمل ظاهری او نیز فاقد ارزش خواهد بود.
به مثال زیر توجه شود :
کیکی سالم و کیکی مسموم روی میز است؛ ولی کیک مسموم، خوشمزهتر است. به شخص میگویید اجباری در خوردن یکی از این کیکها نیست؛ تو آزاد هستی که هر کدام را میخواهی بخوری. فقط این را به تو بگویم که اگر کیک مسموم را بخوری، قطعاً دچار مشکلات جسمانی غیرقابل جبران خواهی شد. حال خود دانی، میخواهی کیک سالم را بخور میخواهی کیک مسموم را بخور.
تصور اینکه خدای متعال، هر کسی را که دین حقّ را انتخاب نکند، مجازات میکند؛ تصوری اشتباه است . خود این دو راه، مقصدشان بهشت و جهنّم است. همان گونه که خوردن کیک مسموم، نتیجهاش بیمار شدن است. چنین نیست که خدای متعال هر کسی را که کیک مسموم میخورد، با بیماری مجازات کند؛ بلکه طبق قوانین عالم تکوین، نتیجهی تکوینی خوردن کیک مسموم، بیمار شدن است.
نتیجهی تکوینی طیّ کردن راه بهشت هم رسیدن به بهشت است؛ کما اینکه نتیجهی تکوینی طیّ کردن راه جهنّم هم افتادن در جهنّم است.
امر و نهی خدای متعال مثل آن است که مادر به کودک خردسالش بگوید: «دست به بخاری نزن! جیز میشوی.»امّا کودک خیال میکند که اگر دست به بخاری بزند مادر او را جیز میکند. یا مثل این است که مادر به کودک میگوید: «اگر در هواس سرد بروی بیرون از خانه، میبرم دکتر به تو آمپول بزند.» کودک هم خیال میکند که اگر بیرون برود مادر برای تنبیه او، او را میبرد تا دکتر آمپول بزند. در حالی که منظور مادر این است که اگر بیرون بروی، بیمار میشوی، در نتیجه من تو را به دکتر میبرم و دکتر هم به تو آمپول میزند.
«دین» یعنی «راه» و «روش».
خداوند متعال در نظام خلقت دو راه ترسیم نموده که یکی به بهشت و دیگری به جهنّم منتهی میشود؛ این دو راه، همان «دین حقّ» و «دین باطل» است. بر همین اساس در آخر سورهی الکافرون، رسول الله صلی الله علیه و آله خطاب به مشرکان گفتند: «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ــ دین شما، برای شما، و دین من، برای من.» یعنی راه جهنّم، برای شما، و راه بهشت هم برای من؛ هر کسی به همان راهی برود که خودش اختیار کرده است.
پس خدای متعال، بهشت و جهنّم را آفریده و برای هر کدام هم راهی قرار داده و آنگاه انسان را آفریده و نقشهی هر دو راه و مقصد آنها را در اختیار انسان قرار داده و به او سفارش نموده که راه جهنّم را برنگزیند؛ لکن کسی را مجبور نساخته که حتماً راه بهشت را انتخاب نماید؛ چون اگر خدا کسی را بر این امر مجبور میساخت دیگر کسی توان آن را نداشت که راه جهنّم را در پیش بگیرد؛ ولی میبینیم که عدّهای رهسپار طریق جهنّمند؛ پس یقیناً اجباری در کار نیست و مردم در انتخاب یکی از این دو راه، کاملاً مختارند؛ فرمودند: «إِنَّا هَدَیناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکراً وَ إِمَّا کفُوراً ــــ ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاسی کند.» (الإنسان:3). آیهی «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی …» نیز دقیقاً همین معنا را افاده میکند که انسانها در انتخاب یکی از این دو راه، مختارند و کسی نمیتواند دیگری را به معنای حقیقی کلمه وادار به پذیرش دین (راه) کند؛ کما اینکه وادار نمودن شخصی به انکار حقیقی دین نیز غیر ممکن میباشد. چرا که پذیرش دین، امری اعتقادی، قلبی و درونی است و چنین اموری اساساً قابل اجبار نیستند؛ نه اینکه اجبار ممکن است ولی اسلام حکم به اجبار نمیکند. همان گونه که نمیتوان با تهدید و کتک زدن و امثال این امور فردی را وادار کرد که کسی را دوست داشته باشد؛ یا از کسی متنفّر شود؛ چون این امور، مربوط به قلبند. بلی میتوان کسی را با زور و تهدید واردار نمود که در زبان اظهار محبّت به کسی کند یا به وجود خدا اقرار نماید یا به ظاهر نماز بخواند، ولی هیچگاه نمیتوان او را به زور و جبر وادار نمود که در قلب نیز به آن شخص محبّت داشته باشد یا وجود خدا را بپذیرد یا به نیّت قربة الی الله نماز بخواند. بلکه بر عکس، هر چه کسی را به این گونه امور بیشتر اجبار نمایند خود به خود نتیجهی معکوس میدهد و انزجار شخص زیادتر میشود. لذا نمیتوان یک شخص غیرمسلمان را با زور واداشت که مسلمان شود؛ یا کسی را که قلب او از اعتقاد و یقین به اسلام برگشته نمیتوان با زور وادار نمود که دوباره به اسلام معتقد گردد. تنها کاری که برای او میتوان نمود این است که با استدلال، یقین او را نسبت به حقّانیّت اسلام بازسازی نمود، یا مانع از این شده که او افکار خود را منتشر نماید. پس «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ» یعنی دین ذاتاً قابل اجبار کردن نیست و غیرمسلمان را نمیتوان مجبور نمود که قلباً مسلمان شود.
البته باید توجّه داشت که اگر یک مسلمان که قلباً اعتقادات اسلامی را قبول دارد، عملی دینی را همراه با اعتقاد به وجوب آن علناً ـ نه در حوزهی شخصی ـ ترک نمود، آیهی «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ» شامل حال او نمیشود. در چنین مواردی اسلام حکم میکند که باید او را نهی از منکر نمود؛ و اگر مقاومت کرد، میتوان او را مجازات کرد. چون اینجا دیگر سخن از حیطهی باور قلبی نیست که اکراه ممکن نباشد، بلکه شخص در عین داشتن باور قلبی، در عمل سستی میکند. بر همین اساس است که اگر مسلمانی علناً روزه خورد یا شرب خمر نمود مجازات میشود. امّا یک غیرمسلمان را نمیتوان وادار به این اعمال نمود؛ چون او اگر چه در ظاهر ممکن است عبادات اسلامی را انجام دهد، ولی از آنجا که اعتقاد قلبی ندارد، عمل ظاهری او نیز فاقد ارزش خواهد بود.
به مثال زیر توجه شود :
کیکی سالم و کیکی مسموم روی میز است؛ ولی کیک مسموم، خوشمزهتر است. به شخص میگویید اجباری در خوردن یکی از این کیکها نیست؛ تو آزاد هستی که هر کدام را میخواهی بخوری. فقط این را به تو بگویم که اگر کیک مسموم را بخوری، قطعاً دچار مشکلات جسمانی غیرقابل جبران خواهی شد. حال خود دانی، میخواهی کیک سالم را بخور میخواهی کیک مسموم را بخور.
تصور اینکه خدای متعال، هر کسی را که دین حقّ را انتخاب نکند، مجازات میکند؛ تصوری اشتباه است . خود این دو راه، مقصدشان بهشت و جهنّم است. همان گونه که خوردن کیک مسموم، نتیجهاش بیمار شدن است. چنین نیست که خدای متعال هر کسی را که کیک مسموم میخورد، با بیماری مجازات کند؛ بلکه طبق قوانین عالم تکوین، نتیجهی تکوینی خوردن کیک مسموم، بیمار شدن است.
نتیجهی تکوینی طیّ کردن راه بهشت هم رسیدن به بهشت است؛ کما اینکه نتیجهی تکوینی طیّ کردن راه جهنّم هم افتادن در جهنّم است.
امر و نهی خدای متعال مثل آن است که مادر به کودک خردسالش بگوید: «دست به بخاری نزن! جیز میشوی.»امّا کودک خیال میکند که اگر دست به بخاری بزند مادر او را جیز میکند. یا مثل این است که مادر به کودک میگوید: «اگر در هواس سرد بروی بیرون از خانه، میبرم دکتر به تو آمپول بزند.» کودک هم خیال میکند که اگر بیرون برود مادر برای تنبیه او، او را میبرد تا دکتر آمپول بزند. در حالی که منظور مادر این است که اگر بیرون بروی، بیمار میشوی، در نتیجه من تو را به دکتر میبرم و دکتر هم به تو آمپول میزند.