ابتدا دو موضوع نحوه به خلافت رسیدن و کشته شدن عثمان بررسی میشود، سپس به قصاص قاتلان خلیفه میپردازیم:اول: نحوه انتخاب شدن عثمان: عمر برای انتخاب خلیفه بعد از خود، شش نفر را انتخاب کرد و موضوع خلافت را به صورت شورا میان آنان محدود کرد. این شش نفر عبارت بودند از: حضرت علی(ع)، طلحه، زبیر، عبدالرحمان، عثمان و سعد بن ابی وقاص. عمر، ابو طلحه انصاری را با پنجاه نفر از انصار مأمور کرد که پشت در خانه ای که در آن اعضای شورا بحث و گفت وگو می کنند، منتظر بمانند. عمر به این گروه دستور داد: اگر پس از سه روز پنج نفر بر یک نفر توافق کردند و یک نفر مخالف بود، گردن نفر مخالف را بزنند، و اگر دو نفر مخالفت کردند و چهار نفر بر یکی توافق کردند، گردن دو نفر مخالف را بزنند، و اگر سه نفر بر یکی توافق کردند و سه نفر دیگر بر یکی، با کسی بیعت کنید که عبدالرحمان با وی بیعت کرده است. طبقات الکبری، ابن سعید، ج 3، ص 342؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 294؛ انساب الاشراف، ج 10، ص 422 – 415، (مصرع عمر و امر الشوری)، (نشر دارالفکر، بیروت)؛ عقدالفرید، ج 4، ص 256، (دارالکتب العربی، بیروت). حتی متقی در کنزالعمال از محمد بن جبیر از پدرش روایت کرده است که عمر گفت: «اگر عبدالرحمان بن عوف دست بر کسی گذاشت و او را انتخاب کرد، شما نیز با وی بیعت کنید». پس از کنزالعمال، ج 5، ص 743، ح 14272؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 160، (دارصادر، بیروت)؛ انساب الاشراف، ج 10، ص 415، (مصرع عمر نشردارالفکر، بیروت).گذشت سه روز از قتل خلیفه دوم، علی(ع)، عثمان، عبدالرحمان، سعد و زبیر در خانه ام المؤمنین عایشه جمع شدند و به شور و بحث نشستند. ابتدا عبدالرحمان گفت: برای این که میان مسلمانان تفرقه نیفتد، لازم است ما با موافقت یکدیگر یک نفر را از بین خود برای خلافت انتخاب کنیم. حال هر کس دیگری را از خود شایسته تر می داند، رأی خود را به او بسپارد و به نفع او کنار برود و من خود طمع خلافت ندارم.عقدالفرید، ج 4، ص 257، (دارالکتاب العربی، بیروت). طلحه رأی خود را به عثمان سپرد و به نفع او کنار رفت، سعد حق خود را به عبدالرحمان داد و زبیر حق خود را به علی(ع) واگذار کرد. صحیح بخاری، ج 4، ص 206، باب مناقب المهاجرین و فضلهم، (دارالفکر، بیروت). طبری، علت مخالفت نکردن سعد با عبدالرحمان و مخالفت نکردن عبدالرحمان با عثمان را رابطه خویشاوندی آنها دانسته، می گوید: «فَسَعْدٌ لا یَخالِفُ ابْنَ عَمِّهِ عَبْدالرَّحْمانِ، وَ عَبْدُالرَّحْمانِ صِهْرُ عُثْمانَ لا یَخْتَلِفُونَ، فَیُوَلّیها عَبْدُالرَّحْمانُ عُثْمانَ أَوْیُوَلّیها عُثْمانُ عَبْدَالرَّحْمانَ»؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 294. سعد با پسر عمویش عبدالرحمان مخالفت نمی کرد و عبدالرحمان داماد عثمان بود. این دو با هم اختلاف نمی کردند، بلکه یا عبدالرحمان عثمان را به خلافت برمی گزید یا عثمان عبدالرحمان را.
علی(ع) نیز بر این مسأله واقف بود که عبدالرحمان جانب خویشاوندی را رعایت خواهد کرد؛ از این رو وقتی عثمان به علی(ع) پیشنهاد کرد که خوب است ما هر دو نفر به عبدالرحمان وکالت دهیم تا هر چه او صلاح دید اقدام کند، ایشان مخالفت کردند و فرمودند: من به شرطی که عبدالرحمان جانب خویشاوندی را با تو نادیده گیرد و رضای حق و مصلحت امت را در نظر بگیرد، او را به حکمیت می پذیرم. تاریخ الطبری، ج 3، ص 295، (مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت)، قریب به همین مضمون نیز در عقد الفرید، ج 4، ص 256، (دارالکتب العربی، بیروت) آمده است. از طرفی خلیفه تهدید کرده بود که کسی حق مخالفت ندارد و عثمان چون تأنّی و مخالفت علی(ع) را دید، گفت: «ای علی! مخالفت جایز نیست. طبق وصیت خلیفه هر کس مخالفت کند، جز کشته شدن راه دیگری ندارد. تو هم عبدالرحمان را به حکمیت برگزین!». علی به ناچار پذیرفت. عبدالرحمان، مردم را در مسجد جمع کرد تا به ظاهر با مهاجران و انصار مشورت نماید. در مسجد، بعضی از صحابه بزرگ، همچون عمار یاسر و مقداد، موقعیت ممتاز حضرت علی(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) را بیان کردند و از عبدالرحمان خواستند که علی(ع) را به خلافت برگزیند.تاریخ الطبری، ج 3، ص 297 (مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت).
آن گاه عبدالرحمان برای این که تظاهر به بی طرفی و بی نظری کند، اول به طرف علی(ع) رفت و گفت: «یا علی! من هم مصلحت در آن می بینم که امروز همه مسلمانان با تو بیعت کنند؛ ولی به شرط این که شما هم طبق دستور خدا و سنت پیامبر(ص) و روش دو خلیفه قبلی حکومت کنید». عقدالفرید، ج 4، ص 259، (دارالکتب العربی، بیروت)؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 297؛ تاریخ الخلفا، ص 182 – 181، به تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، (نشر دارالجیل، بیروت). علی(ع) فرمود: «من به دستور الهی و سنت پیامبر(ص) و روش و اجتهاد خودم که همان رضای خدا و سنت پیامبر است، رفتار می کنم؛ نه به روش دیگران». عقدالفرید، ج 4، ص 259؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 297. آن گاه به طرف عثمان رفت و همان جمله را تکرار کرد و عثمان پذیرفت. عبدالرحمان دست بیعت به عثمان داد و او را به خلافت برگزید. همان. از این مطلب فهمیده می شود که علی(ع) سیره و نوع حکومت دو خلیفه قبلی را قبول نداشت و به آنان اعتراض داشت و حاضر نبود این شرط را بپذیرد. در تاریخ طبری و ابن اثیر آمده است که وقتی عبدالرحمان با عثمان بیعت کرد، حضرت علی(ع) فرمود: «حَبَوتَهُ حَبوَ دَهْر، لَیْسَ هذا أَولَ یَوْم تَظاهَرْتُمْ فیهِ عَلَیْنا، فَصَبْر جَمیل، وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ، وَ اللَّهِ ما وَلیْتَ عُثْمانَ إِلاّ لِیَرُد الْأَمْرَ إِلَیْکَ، وَ اللَّهُ کُل یَوْم فی شَأْن» ؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 297، (مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت)؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص 219، قصه الشوری، حوادث سنة 23؛ عقدالفرید، ج 4، ص 259، (دارالکتاب العربی، بیروت). مدتی از زمان حکومت را بخشیدی. این اولین روزی نیست که بر مخالفت با ما هم داستان و هم صدا شده اید. جز صبر راه دیگری را در پیش نمی گیریم و خدا را به کمک می گیریم به آنچه شما نسبت می دهید. به خدا سوگند تو عثمان را به حکومت برنگزیدی مگر به خاطر این که او بعد از خود حکومت را به تو بازگرداند و خداوند هر روز در کاری جدید است.
در مجموع علل زیر را می توان علت های انتخاب شدن عثمان به خلافت دانست:
1. خلیفه دوم عبدالرحمان را نسبت به بقیه برتری داده بود و انتخاب وی را ملاک می دانست؛
2. طبق گفته طبری و سایرین و بنابر اظهارات خود حضرت رابطه خویشاوندی باعث شده بود سعد و عبدالرحمان و عثمان یک رأی داشته باشند؛
3. طبق تصریح بخاری، طلحه هم حقش را به عثمان داد و به نفع او کنار رفت؛
4. تنها زبیر موافق حضرت بود و او هم قدرت مخالفت نداشت؛ چون خلیفه دوم گفته بود که کسی حق ندارد با رأی اکثریت و نظر عبدالرحمان مخالفت کند؛ چون در صورت مخالفت گردنش زده خواهد شد؛
5. شروطی که برای بیعت برای حضرت گذاشته بودند؛ مورد موافقت حضرت قرار نگرفت و این نشانگر آن است که حضرت علی(ع) به سیره و نوع حکومت آنان اعتراض داشت؛
6. از علت های اصلی و عمده که هیچ کس طاقت حکومت آن حضرت را نداشت، شدت عدالت آن حضرت بود که همه را به یک چشم نگاه می کردند و گروهی این حالت را نمی پسندیدند.
دوم: محاصره شدن عثمان و کشته شدنش توسط مهاجمین و دفاع دفاع امام(ع) از حمله مهاجمان به منزل خلیفه:
دفاع امام از عثمان بدان معنا نیست که حضرت حکومت وی را قانونی دانسته و بدان جهت از عثمان دفاع کرده و مانع قتل او گردید. به نظر می رسد عوامل زیر از اهمیت ویژه ای برخوردار است:
1) رفع اتهام
انتقادهای شدید امام از عثمان موجب شده بودکه این نگرش به وجود آید که امام مخالف عثمان بوده و ممکن است وی را به قتل برساند. امام بدان جهت به دفاع از عثمان پرداخت تا متهم به قتل وی نشود. همان گونه که دشمنان امام ـ به رغم دفاع ایشان از عثمان ـ وی را متهم به قتل عثمان نموده و از آن استفاده ابزاری کرده و افکار عمومی را منحرف کردند! اگر امام به دفاع از عثمان نمی پرداخت، این اتهام بسیار پررنگ می شد. امام سعی کرد با دفاع خود ـ تا اندازه ای ـ از انحراف افکار عمومی جلوگیری کرده و اتهام را کم رنگ نماید.
در نامه ای که معاویه بعد از قتل عثمان به امام می نویسد؛ وی را متهم به قتل عثمان می کند و امام(ع) در جواب، به رفع اتهام پرداخته و به علل انتقاد خود از عثمان می پردازد.(1)
2) جلوگیری از خلیفه کشی
امام علی(ع) به رغم آن که خلافت عثمان را غیر قانونی می دانست، ولی قتل وی را بدین صورت که انقلابیون به در خانة وی رفته، او را به قتل برسانند، جایز نمی دانست. اگر عثمان بر فرض این که مستحق قتل بود، باید محاکمه و طبق قانون با او رفتار می شد. هنگامی که انقلابیون به در خانة امام آمده و از وی خواستند رهبری انقلاب را به عهده گیرد، امام آنان را از قتل عثمان منصرف نمود، زیرا قتل کسی که به عنوان خلیفه حکومت می کرد، موجب می شد که در حوزة تاریخ اسلام باب خلیفه کشی باز شود. باز شدن باب خلیفه کشی پیامدها و فتنه هایی را در پی داشت که به صلاح امت اسلامی نبود.
امام آن گاه که به عنوان میانجی، خواسته های انقلابیون را برای عثمان مطرح کرد، نگران خود از این که عثمان در مسندخلافت کشته شود و باب فتنه ای بزرگ باز گردد، به عثمان اعلام کرد: “من تو را به خدا سوگند می دهم کاری نکنی که پیشوای مقتول این امت بشوی، زیرا این سخن گفته می شود که در این امت یک پیشوا کشته خواهد شد که کشته شدن او درِ کشت و کشتار را بر امت خواهد گشود و کار امت را مشتبه خواهد ساخت و فتنه ها بر امت خواهد انگیخت، که حق را از باطل نشناسند و در آن فتنه ها غوطه بخورند”.(2)
شهید مطهری می نویسد: “… علی(ع) با روش عثمان مخالف است. در عین حال مخالف است که باب خلیفه کشی باز شود. نمی خواهند خلیفه را بکشند که باب فتنه ها بر مسلمانان باز گردد”.(3)
3) جلوگیری از فتنه
امام با دفاع خود از عثمان در صدد بود که جریان بدون خونریزی خاتمه یافته و جلو برخی از فتنه ها و توطئه ها گرفته شود. امام دقیقاً پیش بینی می کرد که بعد از قتل عثمان برخی از اطرافیان و دوستان او مانند معاویه از قتل او استفاده ابزاری نموده، زمینه های فتنه های بزرگ را فراهم خواهندکرد. به قول شهید مطهری قتل عثمان مولود فتنه ها بود که قرن ها دامنگیر اسلام شد و آثار آن هنوز باقی است.(4)
جنگ جمل و صفین و نهروان اولین فتنه هایی بود که ریشه در قتل عثمان داشت.
حضرت علی(ع) با توجه به این دلایل، بر حسب وظیفه خود در مقابل منافع عموم مسلمانان و اصل اسلام عمل نمود. همان گونه که یک رهبر موفق و دلسوز مسلمانان برای 25 سال جهت رعایت مصالح اسلامی در برابر خلفا سکوت می کند و حتی با آنان در برخی از مسایل همکاری کرد.
برگرفته از پایگاه اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی
اما در خصوص عدم قصاص قاتلان عثمان و توضیحات بیشتر باید به مطالب زیر اشاره نمود:
1. اهالی مصر و بصره و دیگر بلاد اسلامی برعلیه مفاسد و مظالم عثمان و اطرافیانش در مدینه گرد آمده بودند ولی با وساطت حضرت علی علیه السلام راه برگشت در پیش گرفتند. اما زمانی که قاصد عثمان را که دستور قتل آنان را به سوی والی مصر می برد، دستگیر کردند، بازگشتند و کار عثمان را یکسره ساختند! حضور فیزیکی حسنین علیهم السلام و سخنان امیرمومنان علی علیه السلام نیز سودی نبخشید. پس عثمان به دلیل خیانت خودش به قتل رسید و از قدیم گفته اند خودکرده را تدبیر نیست.
2. هیچ گاه در تاریخ به صراحت به قاتل یا قاتلان عثمان اشاره نمی شود یا اجازه ندادند این حقیقت مشهور شود! تنها به نام فردی ناشناخته از مردم مصر به نام «اسودان بن حمران» (یا سودان بن رومان یا اسود بن حمران) اشاره شده که اهل تُجیب مصر بوده است.(5) به فرض که قاتل شخصی به این نام بوده باشد بعدها که حکومت مصر در دست عمرو عاص که عامل معاویه بود, افتاد وی چرا قاتل را قصاص ننمود. جالب تر آن که علی رغم نامه نگاری های فراوان بین طالبان خون عثمان (به عنوان نمونه طلحه, زبیر, عایشه و ازهمه مهمترمعاویه) و امیرالمومنین علی علیه السلام هرگز آنان اشاره ای به نام قاتلین نمی کنند! که به عنوان مثال فلان شخص را تحویل ما بده!.
3. برخی کورکورانه و بدون جهت و تنها به دلیل محبت فراوان مالک اشتر و محمد بن ابی بکر به امیرالمومنین علی علیه السلام و تنها به دلیل حضورشان در خانه عثمان به هنگام کشته شدن وی, این بزرگ مردان را متهم به شراکت در قتل نموده اند اما اسناد تاریخی موجود از نویسندگان خود اهل سنت دلالت بر اطاعت ایشان از امیرالمومنین علی علیه السلام در مخالفت با قتل عثمان دارد به عنوان نمونه نقل شده است که:
مالک اشتر در جریان محاصره عثمان کوشید تا با استفاده از هودج ام حبیبه (همسر پیامبر خدا), عثمان ار از گیر محاصره کنندگان به در آورد اما محاصره کنندگان اجازه ورود به خانه را به او ندادند.(6) گویا او در صدد بوده است تا پنهانی عثمان را از دست محاصره کنندگان خشمگین بیرون ببرد.(7)
4. علاوه بر تمام نکات فوق باید گفت: همان گونه که از تاریخ و نیز کلمات امام علیه السلام استفاده می شود، قاتل عثمان شخص واحدی نبود، بلکه وی در جریان یک انقلاب کشته شد که در آن هزاران نفر از اهالی مدینه، بصره، کوفه و بادیه نشینان شرکت کرده بودند. آیا می شود یک توده مردمی هزار نفره را به خاطر شرکت در قتل یک نفر, قصاص نمود. (در چنین مواردی در آن زمان معمولا به گرفتن خون بها (دیه) رضایت می دادندهمان گونه که در آغاز هجرت پیامبر قریش برای کشتن پیامبر چنین نقشه ای کشید و خواست با جمع کردن افرادی از قبایل مختلف عملا قصاص را برای بنی هاشم غیر ممکن کرده و آنان را راضی به دریافت دیه کند) و اینکه چرا در تاریخ نیامده که خونخواهان عثمان بعدها که حکومت مصر را به دست گرفتند قاتل یا قاتلان عثمان را قصاص نکردند.
اکنون سوال اصلی این است که اگر قصاص قاتل لازم می باشد, چرا عثمان, با وجود آنکه می دانست عبدالله بن عمر (فرزند عمر بن خطاب خلیفه دوم اهل سنت) فردی آدم کش است و بدون هیچ دلیلی اقدام به قتل سه بی گناه کرده بود, قصاص ننمود؟
پی نوشت ها:
1. نهج البلاغه، نامه 28.
2. سیری در نهج البلاغه، ص 172؛ نهج البلاغه، خطبه 162.
3. سیری در سیره ائمه اطهارع ص 24 ـ 25.
4. سیری در نهج البلاغه، ص 170.
5 . ابن قتیبه دینوری, الامامه و السیاسه, ج1, ص54-55؛ ابن شبه نمیری, تار یخ المدینه المنوره, ج3, ص1166.
6. ابن شبه نمیری, تار یخ المدینه المنوره, ج3, ص1313.
7. رسول جعفریان, تاریخ خلفا, ص181-182.
علی(ع) نیز بر این مسأله واقف بود که عبدالرحمان جانب خویشاوندی را رعایت خواهد کرد؛ از این رو وقتی عثمان به علی(ع) پیشنهاد کرد که خوب است ما هر دو نفر به عبدالرحمان وکالت دهیم تا هر چه او صلاح دید اقدام کند، ایشان مخالفت کردند و فرمودند: من به شرطی که عبدالرحمان جانب خویشاوندی را با تو نادیده گیرد و رضای حق و مصلحت امت را در نظر بگیرد، او را به حکمیت می پذیرم. تاریخ الطبری، ج 3، ص 295، (مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت)، قریب به همین مضمون نیز در عقد الفرید، ج 4، ص 256، (دارالکتب العربی، بیروت) آمده است. از طرفی خلیفه تهدید کرده بود که کسی حق مخالفت ندارد و عثمان چون تأنّی و مخالفت علی(ع) را دید، گفت: «ای علی! مخالفت جایز نیست. طبق وصیت خلیفه هر کس مخالفت کند، جز کشته شدن راه دیگری ندارد. تو هم عبدالرحمان را به حکمیت برگزین!». علی به ناچار پذیرفت. عبدالرحمان، مردم را در مسجد جمع کرد تا به ظاهر با مهاجران و انصار مشورت نماید. در مسجد، بعضی از صحابه بزرگ، همچون عمار یاسر و مقداد، موقعیت ممتاز حضرت علی(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) را بیان کردند و از عبدالرحمان خواستند که علی(ع) را به خلافت برگزیند.تاریخ الطبری، ج 3، ص 297 (مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت).
آن گاه عبدالرحمان برای این که تظاهر به بی طرفی و بی نظری کند، اول به طرف علی(ع) رفت و گفت: «یا علی! من هم مصلحت در آن می بینم که امروز همه مسلمانان با تو بیعت کنند؛ ولی به شرط این که شما هم طبق دستور خدا و سنت پیامبر(ص) و روش دو خلیفه قبلی حکومت کنید». عقدالفرید، ج 4، ص 259، (دارالکتب العربی، بیروت)؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 297؛ تاریخ الخلفا، ص 182 – 181، به تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، (نشر دارالجیل، بیروت). علی(ع) فرمود: «من به دستور الهی و سنت پیامبر(ص) و روش و اجتهاد خودم که همان رضای خدا و سنت پیامبر است، رفتار می کنم؛ نه به روش دیگران». عقدالفرید، ج 4، ص 259؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 297. آن گاه به طرف عثمان رفت و همان جمله را تکرار کرد و عثمان پذیرفت. عبدالرحمان دست بیعت به عثمان داد و او را به خلافت برگزید. همان. از این مطلب فهمیده می شود که علی(ع) سیره و نوع حکومت دو خلیفه قبلی را قبول نداشت و به آنان اعتراض داشت و حاضر نبود این شرط را بپذیرد. در تاریخ طبری و ابن اثیر آمده است که وقتی عبدالرحمان با عثمان بیعت کرد، حضرت علی(ع) فرمود: «حَبَوتَهُ حَبوَ دَهْر، لَیْسَ هذا أَولَ یَوْم تَظاهَرْتُمْ فیهِ عَلَیْنا، فَصَبْر جَمیل، وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ، وَ اللَّهِ ما وَلیْتَ عُثْمانَ إِلاّ لِیَرُد الْأَمْرَ إِلَیْکَ، وَ اللَّهُ کُل یَوْم فی شَأْن» ؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 297، (مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت)؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص 219، قصه الشوری، حوادث سنة 23؛ عقدالفرید، ج 4، ص 259، (دارالکتاب العربی، بیروت). مدتی از زمان حکومت را بخشیدی. این اولین روزی نیست که بر مخالفت با ما هم داستان و هم صدا شده اید. جز صبر راه دیگری را در پیش نمی گیریم و خدا را به کمک می گیریم به آنچه شما نسبت می دهید. به خدا سوگند تو عثمان را به حکومت برنگزیدی مگر به خاطر این که او بعد از خود حکومت را به تو بازگرداند و خداوند هر روز در کاری جدید است.
در مجموع علل زیر را می توان علت های انتخاب شدن عثمان به خلافت دانست:
1. خلیفه دوم عبدالرحمان را نسبت به بقیه برتری داده بود و انتخاب وی را ملاک می دانست؛
2. طبق گفته طبری و سایرین و بنابر اظهارات خود حضرت رابطه خویشاوندی باعث شده بود سعد و عبدالرحمان و عثمان یک رأی داشته باشند؛
3. طبق تصریح بخاری، طلحه هم حقش را به عثمان داد و به نفع او کنار رفت؛
4. تنها زبیر موافق حضرت بود و او هم قدرت مخالفت نداشت؛ چون خلیفه دوم گفته بود که کسی حق ندارد با رأی اکثریت و نظر عبدالرحمان مخالفت کند؛ چون در صورت مخالفت گردنش زده خواهد شد؛
5. شروطی که برای بیعت برای حضرت گذاشته بودند؛ مورد موافقت حضرت قرار نگرفت و این نشانگر آن است که حضرت علی(ع) به سیره و نوع حکومت آنان اعتراض داشت؛
6. از علت های اصلی و عمده که هیچ کس طاقت حکومت آن حضرت را نداشت، شدت عدالت آن حضرت بود که همه را به یک چشم نگاه می کردند و گروهی این حالت را نمی پسندیدند.
دوم: محاصره شدن عثمان و کشته شدنش توسط مهاجمین و دفاع دفاع امام(ع) از حمله مهاجمان به منزل خلیفه:
دفاع امام از عثمان بدان معنا نیست که حضرت حکومت وی را قانونی دانسته و بدان جهت از عثمان دفاع کرده و مانع قتل او گردید. به نظر می رسد عوامل زیر از اهمیت ویژه ای برخوردار است:
1) رفع اتهام
انتقادهای شدید امام از عثمان موجب شده بودکه این نگرش به وجود آید که امام مخالف عثمان بوده و ممکن است وی را به قتل برساند. امام بدان جهت به دفاع از عثمان پرداخت تا متهم به قتل وی نشود. همان گونه که دشمنان امام ـ به رغم دفاع ایشان از عثمان ـ وی را متهم به قتل عثمان نموده و از آن استفاده ابزاری کرده و افکار عمومی را منحرف کردند! اگر امام به دفاع از عثمان نمی پرداخت، این اتهام بسیار پررنگ می شد. امام سعی کرد با دفاع خود ـ تا اندازه ای ـ از انحراف افکار عمومی جلوگیری کرده و اتهام را کم رنگ نماید.
در نامه ای که معاویه بعد از قتل عثمان به امام می نویسد؛ وی را متهم به قتل عثمان می کند و امام(ع) در جواب، به رفع اتهام پرداخته و به علل انتقاد خود از عثمان می پردازد.(1)
2) جلوگیری از خلیفه کشی
امام علی(ع) به رغم آن که خلافت عثمان را غیر قانونی می دانست، ولی قتل وی را بدین صورت که انقلابیون به در خانة وی رفته، او را به قتل برسانند، جایز نمی دانست. اگر عثمان بر فرض این که مستحق قتل بود، باید محاکمه و طبق قانون با او رفتار می شد. هنگامی که انقلابیون به در خانة امام آمده و از وی خواستند رهبری انقلاب را به عهده گیرد، امام آنان را از قتل عثمان منصرف نمود، زیرا قتل کسی که به عنوان خلیفه حکومت می کرد، موجب می شد که در حوزة تاریخ اسلام باب خلیفه کشی باز شود. باز شدن باب خلیفه کشی پیامدها و فتنه هایی را در پی داشت که به صلاح امت اسلامی نبود.
امام آن گاه که به عنوان میانجی، خواسته های انقلابیون را برای عثمان مطرح کرد، نگران خود از این که عثمان در مسندخلافت کشته شود و باب فتنه ای بزرگ باز گردد، به عثمان اعلام کرد: “من تو را به خدا سوگند می دهم کاری نکنی که پیشوای مقتول این امت بشوی، زیرا این سخن گفته می شود که در این امت یک پیشوا کشته خواهد شد که کشته شدن او درِ کشت و کشتار را بر امت خواهد گشود و کار امت را مشتبه خواهد ساخت و فتنه ها بر امت خواهد انگیخت، که حق را از باطل نشناسند و در آن فتنه ها غوطه بخورند”.(2)
شهید مطهری می نویسد: “… علی(ع) با روش عثمان مخالف است. در عین حال مخالف است که باب خلیفه کشی باز شود. نمی خواهند خلیفه را بکشند که باب فتنه ها بر مسلمانان باز گردد”.(3)
3) جلوگیری از فتنه
امام با دفاع خود از عثمان در صدد بود که جریان بدون خونریزی خاتمه یافته و جلو برخی از فتنه ها و توطئه ها گرفته شود. امام دقیقاً پیش بینی می کرد که بعد از قتل عثمان برخی از اطرافیان و دوستان او مانند معاویه از قتل او استفاده ابزاری نموده، زمینه های فتنه های بزرگ را فراهم خواهندکرد. به قول شهید مطهری قتل عثمان مولود فتنه ها بود که قرن ها دامنگیر اسلام شد و آثار آن هنوز باقی است.(4)
جنگ جمل و صفین و نهروان اولین فتنه هایی بود که ریشه در قتل عثمان داشت.
حضرت علی(ع) با توجه به این دلایل، بر حسب وظیفه خود در مقابل منافع عموم مسلمانان و اصل اسلام عمل نمود. همان گونه که یک رهبر موفق و دلسوز مسلمانان برای 25 سال جهت رعایت مصالح اسلامی در برابر خلفا سکوت می کند و حتی با آنان در برخی از مسایل همکاری کرد.
برگرفته از پایگاه اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی
اما در خصوص عدم قصاص قاتلان عثمان و توضیحات بیشتر باید به مطالب زیر اشاره نمود:
1. اهالی مصر و بصره و دیگر بلاد اسلامی برعلیه مفاسد و مظالم عثمان و اطرافیانش در مدینه گرد آمده بودند ولی با وساطت حضرت علی علیه السلام راه برگشت در پیش گرفتند. اما زمانی که قاصد عثمان را که دستور قتل آنان را به سوی والی مصر می برد، دستگیر کردند، بازگشتند و کار عثمان را یکسره ساختند! حضور فیزیکی حسنین علیهم السلام و سخنان امیرمومنان علی علیه السلام نیز سودی نبخشید. پس عثمان به دلیل خیانت خودش به قتل رسید و از قدیم گفته اند خودکرده را تدبیر نیست.
2. هیچ گاه در تاریخ به صراحت به قاتل یا قاتلان عثمان اشاره نمی شود یا اجازه ندادند این حقیقت مشهور شود! تنها به نام فردی ناشناخته از مردم مصر به نام «اسودان بن حمران» (یا سودان بن رومان یا اسود بن حمران) اشاره شده که اهل تُجیب مصر بوده است.(5) به فرض که قاتل شخصی به این نام بوده باشد بعدها که حکومت مصر در دست عمرو عاص که عامل معاویه بود, افتاد وی چرا قاتل را قصاص ننمود. جالب تر آن که علی رغم نامه نگاری های فراوان بین طالبان خون عثمان (به عنوان نمونه طلحه, زبیر, عایشه و ازهمه مهمترمعاویه) و امیرالمومنین علی علیه السلام هرگز آنان اشاره ای به نام قاتلین نمی کنند! که به عنوان مثال فلان شخص را تحویل ما بده!.
3. برخی کورکورانه و بدون جهت و تنها به دلیل محبت فراوان مالک اشتر و محمد بن ابی بکر به امیرالمومنین علی علیه السلام و تنها به دلیل حضورشان در خانه عثمان به هنگام کشته شدن وی, این بزرگ مردان را متهم به شراکت در قتل نموده اند اما اسناد تاریخی موجود از نویسندگان خود اهل سنت دلالت بر اطاعت ایشان از امیرالمومنین علی علیه السلام در مخالفت با قتل عثمان دارد به عنوان نمونه نقل شده است که:
مالک اشتر در جریان محاصره عثمان کوشید تا با استفاده از هودج ام حبیبه (همسر پیامبر خدا), عثمان ار از گیر محاصره کنندگان به در آورد اما محاصره کنندگان اجازه ورود به خانه را به او ندادند.(6) گویا او در صدد بوده است تا پنهانی عثمان را از دست محاصره کنندگان خشمگین بیرون ببرد.(7)
4. علاوه بر تمام نکات فوق باید گفت: همان گونه که از تاریخ و نیز کلمات امام علیه السلام استفاده می شود، قاتل عثمان شخص واحدی نبود، بلکه وی در جریان یک انقلاب کشته شد که در آن هزاران نفر از اهالی مدینه، بصره، کوفه و بادیه نشینان شرکت کرده بودند. آیا می شود یک توده مردمی هزار نفره را به خاطر شرکت در قتل یک نفر, قصاص نمود. (در چنین مواردی در آن زمان معمولا به گرفتن خون بها (دیه) رضایت می دادندهمان گونه که در آغاز هجرت پیامبر قریش برای کشتن پیامبر چنین نقشه ای کشید و خواست با جمع کردن افرادی از قبایل مختلف عملا قصاص را برای بنی هاشم غیر ممکن کرده و آنان را راضی به دریافت دیه کند) و اینکه چرا در تاریخ نیامده که خونخواهان عثمان بعدها که حکومت مصر را به دست گرفتند قاتل یا قاتلان عثمان را قصاص نکردند.
اکنون سوال اصلی این است که اگر قصاص قاتل لازم می باشد, چرا عثمان, با وجود آنکه می دانست عبدالله بن عمر (فرزند عمر بن خطاب خلیفه دوم اهل سنت) فردی آدم کش است و بدون هیچ دلیلی اقدام به قتل سه بی گناه کرده بود, قصاص ننمود؟
پی نوشت ها:
1. نهج البلاغه، نامه 28.
2. سیری در نهج البلاغه، ص 172؛ نهج البلاغه، خطبه 162.
3. سیری در سیره ائمه اطهارع ص 24 ـ 25.
4. سیری در نهج البلاغه، ص 170.
5 . ابن قتیبه دینوری, الامامه و السیاسه, ج1, ص54-55؛ ابن شبه نمیری, تار یخ المدینه المنوره, ج3, ص1166.
6. ابن شبه نمیری, تار یخ المدینه المنوره, ج3, ص1313.
7. رسول جعفریان, تاریخ خلفا, ص181-182.