مانند قرص آرامبخشی میماند که درد را تسکین میدهد. اصلاً به یاد آوردن چهرهای مانند ایرج طهماسب، که همین یکیدو روز پیش سالگرد تولدش بود، میتواند دلگرمکننده و موجب آسایش روح و روان باشد.
چهرهای که نهتنها حق بزرگی بر گردن کوچک و بزرگ دارد، بلکه چند تا از بهترین فیلمهای کمدی سینمای ایران را نوشته و کارگردانی کرده تا نشان بدهد طبع ظریف و روح لطیفش چه موهبت بزرگیست و باید قدرش را دانست. او با فیلمهایی نظیر «زیر درخت هلو» یا «دختر شیرینیفروش» ثابت کرد میتوان با یک داستان شیرین و بدون ادابازی و متوسل شدن به چیزهای سخیف، فیلم بانمکی ساخت و پرداخت. او راه درست خنداندن را بلد است.
دیگر چه کسی پیدا میشود که کلاه قرمزی و پسرخاله را نشناسد؟ شاید تنها ستارههای عروسکی تاریخ سینما و تلویزیون ایران که در حافظهی جمعی ما جا خوش کردند و برای همیشه ماندگار شدند. ستارههایی که برای هر سنی مناسب هستند. این هنر طهماسب (و البته یار همیشگیاش حمید جبلی عزیز و طبعاً عروسکگردانها و صداپیشگان) بود که نقطههای اساسی روحیات جامعهی ما را میشناخت و با زبانی شیرین به آن تلنگر میزد. تلنگری که از زبان عروسکهایی شیطان بیرون میآمد و ما به آن میخندیدیم، بدون اینکه دردی احساس کنیم.
میگویند رنگ رخساره از ضمیر انسانها خبر میدهد. شرافت، متانت و روح آرام آقای طهماسب را میشود از چهرهاش خواند. بخش اعظمی از خوبیهای درون انسانها، در ریزترین اعضای صورتهایشان نمودی اساسی دارد و این ریزهکاریها در آقای طهماسب، بسیار خوش نشسته است. او بدون جنجال کارهایش را ساخت، بدون ادابازی شادی آفرید و طبعاً در ذهنها ماند.
رسم جامعهی ما این است که ستارههای واقعی را حذف میکند و به جایش ستارههای پوشالی مینشاند. وقتی هنوز هم به آیتمهای نمایشی «کلاهقرمزی و پسرخاله» نگاه میکنیم، مشخص میشود که ستارههای واقعی همین عروسکها هستند و ما حالا بیش از پیش به حضورشان نیاز داریم. ما به آقای طهماسب، کلاهقرمزی، پسرخاله، آقای همساده و بقیه نیاز داریم تا وحشتهای حاضر در جامعه را فراموش، به خودمان رجوع و روحمان را تلطیف کنیم. ممنونیم آقای طهماسب و منتظرتان هستیم.
دامون قنبرزاده