۱۳۹۲/۱۱/۲۵
–
۱۲۷۹ بازدید
چه ایمانی با ارزش نیست و قابل انتقاد است؟
با تشکر از ارتباط شما با این مرکز به مطلب زیر توجه کنید .
الف. ایمانی که فاقد ارزش است ایمانی است که مبتنی بر فهم و معرفت و شناخت نباشد بلکه تسلیم محض و کورکورانه باشد . بر اساس آیات قران وروایات اهل بیت ع ایمان ارزشمند ایمانی است که بر گرفته از شناخت و معرفت باشد .
ب. بر اساس برخی آیات قران ایمانی که از روی اضطرار و اجبار باشد نیز ایمانی بی ارزش است . خداوند ایمان آوردن فرعون را در لحظه غرق شدن در رود نیل بی ارزش دانسته و می فرماید :
سوره یونس : وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ (90) آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ (91)
ترجمه:
90- بنى اسرائیل را از دریا (رود عظیم نیل) عبور دادیم، و فرعون و لشکرش از سر ظلم و تجاوز بدنبال آنها رفتند، تا هنگامى که غرقاب دامن او را گرفت گفت ایمان آوردم که هیچ معبودى جز کسى که بنى اسرائیل به او ایمان آورده اند وجود ندارد، و من از مسلمین هستم! 91- (اما به او خطاب شد) الان؟! در حالى که قبلا عصیان کردى و از مفسدان بودى؟!
ایمانى که به هنگام نزول بلا و گرفتار شدن در چنگال مرگ اظهار مى شود، در واقع یک نوع ایمان اضطرارى است، که هر جانى و مجرم و گنهکارى دم از آن مى زند، بى آنکه ارزشى داشته باشد و یا دلیل بر تکامل و حسن نیت و صدق گفتار او گردد.
ج. توضیح بیشتر
حق آنست که ایمان متبنی بر فهم است هر چند ایمان آوردن در فهم پارهای از حقائق دینی مؤثر است به عبارت دیگر ایمان و فهم توامان هستند و رشد یکی کمال دیگری را به دنبال دارد چنانکه امام علی ـ علیهالسّلام ـ نیز فرمودهاند: «الایمان و العلم اخوان توامان رفیقان لایفترقان» علم و ایمان همانند دو برادر همیشه با هماند و همانند دو رفیقند که از هم جدا نمیشوند.
برخی تصور کردهاند که ایمان در جایی تحقق پیدا میکند که فهم و معرفت نباشد ایمان یعنی«پرواز در ابرهای ندانستن » [ 1 ] و عدهای دیگر گفتهاند «شک کاملاً با ایمان دینی سازگاری دارد، و نه فقط سازگاری دارد بلکه مولفة ایمان دینی است » [ 2 ] اینگونه نسبت سنجی میان ایمان و معرفت از تصور نادرست آنان از ایمان سرچشمه میگیرد آنان گمان نمودهاند ایمان یعنی تسلیم محض و کورکورانه در حالیکه ایمان در لغت یعنی تصدیق با خضوع و در اسلام یعنی تصدیق عالمانه به همراه خضوع و عمل. از امام علی ـ علیهالسّلام ـ پرسیده شد که ایمان چیست؟ فقال ـ علیهالسّلام ـ:« الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان » [ 3 ] « در ایمان معرفت قلبی، اقرار لسانی و رفتار جوارحی است». اینک به نمونههای دیگری از متون دینی اشاره میشود که بر ارتباط نزدیک ایمان ومعرفت دلالت میکند :
1. لا اکراه فی الدین قدتبین الرشده من الغّی فمن یکفرو بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک با العروة الوثقی [ 4 ] این اشاره دارد آنگاه که حق و باطل روشن شده است انسان بدون هیچ اکرامی میتواند کفر با ایمان را برگزیند .
2. « و اذا تیلی علیهم قالوا آمنابه انّه الحق من ربنّا » [ 5 ] این آیه بیان میکند آنان ایمان به آیات الهی آوردند زیرا آن آیات را حق نازل شده از سوی خداوند دانستند .
3. از امام علی ـ علیهالسّلام ـ روایت شده است که فرمودند انسان حقیقت ایمان را نمیچشد مگر آن که در امر سه ویژگی باشد تفقه در دین و صبر بر مصائب وتقدیر و تدبیر نیکو در امر معاش [ 6 ] یعنی یکی از ریشههای ایمان معرفت و فهم است نه شک و شکاکیت البته هر چند علم و معرفت عامل دخیل در ایمان هست اما معرفت تمام ایمان نیست شاهد بر این مدعا آیه شریفه «و حجدوا بها واستیقنتها أنفسهم » [ 7 ] است که بیان میکند با آنکه دانستند که معجزه خداست باز آن را انکار کردند و کفرور زیدند. یا آیه شریفهای که میفرماید: «ان الذین ارتّدوا علی او بارهم من بعد ما بین لهم الهدی » [ 8 ] یعنی پس از بیان شدن و روش شدن راه هدایت باز به دین پشت کرده و مرت شدند نتیجه آنکه گزینه الف باطل است و حق آنست که ایمان با فهم مرتبط است و یکی از ارکان ایمان فهم و معرفت است .
ب: آیا فهم پس از ایمان حاصل میشود؟
با توجه به آنچه در بند الف گذشت نباید انسانها را به ایمان کورکورانه دعوت کرد بلکه باید با ارائه استدلال و راهکارهای دستیابی به معرفت و فهم از آنها انتظار ایمان داشت و خداوند سیره انبیاء را در دعوت به تعالیم انبیاء همینگونه معرفی کرده است و فرموده است: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموغطة الحسنه » [ 9 ] ای پیامبر مردم را به حکمت و اندرز به راه پروردگارت دعوت کن و نیز از همین جهت است که خداوند انسانهایی را که از روی علم و معرفت ایمان نیاوردهاند بلکه بطور مقلدانه و در پیروی از آباء و اجدادشان اعتقاداتی پیدا کردهاند مذمت نموده است و فرموده: «و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آباء نا أولوکان آباء و هم لایعقلون شیئّا و لا یهتدون » [ 10 ] خداوند ایمان رنخاسته از عقلانیت ومعرفت را مذمت میکند البته ایمان و عمل به لوازم ایمان مانند تقوا مایة حصول روشنایی و معرفت میشود و از این رو انسان به فهم پارهای از حقائق پس از ایمان و تقوا نائل میشود شاهد بر این سخن مانند آیه شریفهای که میفرماید: «ان الله یجعل لکم فرقاناً » [ 11 ] اگر تقوا بورزید خدا به شما فرقان و قوة تمیز میان حق و باطل میبخشد بنابراین از دیدگاه اسلام هر چند ایمان حدوئا مسبوق به فهم و معرفت است اما خود زایندة نوع معرفت خواهد بود یعنی رابطة ایمان و معرفت نوعی رابطه کنش و واکنش و تأثیر متقابل است که رشد هر یک کمال دیگری را در پی خواهد داشت«و اتقوالله ویعلّمکم الله » [ 12 ] تقوای الهی پیشه کنید تا خداوند به شما علم عطا کند. دربارة گزینه ب نتیجه آن است مراد آنست که ایمان مبتنی بر فهم نیست و فهم پس از ایمان حاصل میشود این سخن ناصواب است و اگر مراد آن است که برخی فهمها و معارف پس از ایمان نصیب آدمی میشود مطلبی قابل قبول میباشد .
ج: آیا ایمان متوقف بر فهم است؟
اگر مراد آنست که ایمان مبتنی بر معرفت و مسبوق به فهم است این همان چیزی میباشد که گفتیم حق است و ثابت نمودیم اما اگر مراد آنست که باید تمام گزارهها و حقائق دینی برای عقل آدمی مکشوف باشد و عقل به معرفت آنها نائل آید نمیتواند به چنین چیزی ملتزم شد زیرا پارهای از گزارهها و حقائق دینی میباشد که از قلمرو خارج است و عقل توانایی درک آنها را ندارد مانند علم به غیب و احوال معاد و یا فلسفه برخی احکام مانند تعداد رکعات نماز. البته شکی نیست ایمان و تعبد به این گونه امور اگر مبتنی بر مبنایی عقلانی و استوار باشد مانند اثبات وجود خداوند و صفات کمال او و عصمت پیامبران و دین میتوان گفت چنین ایمانی نیز مبتنی بر معرفت و پذیرفتنی است .
منابع برای مطالعة بیشتر :
1. محّمد تقی فعالی، ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، بیجا، کانون اندیشه جوان، 1371 .
[ 1 ] . کیان ش، 52، ص14 .
[ 2 ] . ر.ک، ص29 .
[ 3 ] . نهج البلاغه، خ218. ص 1186 .
[ 4 ] . بقره 256 .
[ 5 ] . قصص 53 .
[ 6 ] . علامه محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، تهران، دارالکتب اسلامیه، 1362، چ 71، ص85 .
[ 7 ] . نل 14 .
[ 8 ] . عهد 25 .
[ 9 ] . نحل، 125 .
[ 10 ] . بقره 170 .
[ 11 ] . انفال 29 .
[ 12 ] . بقره 282 .