۱۳۹۳/۰۷/۱۲
–
۷۹ بازدید
با توجه به نیاز مبرم انگلیسیها به بازگشایی سفارتشان در تهران، به نظر میرسد پس از فروکش کردن مسئله سخنرانی کامرون، دوباره شاهد تلاشهایی برای بازگشایی سفارت انگلیس خواهیم بود.
نظر به تلاشهایی که اخیرا برای بازگشایی سفارت بریتانیا در تهران صورت میگیرد، این سؤال پیش میآید که بازگشایی یک سفارت برای دولتی که در طول تاریخ، لحظهای دست از خیانت و جنایت علیه مردم ایران برنداشته است تا چه اندازه ضرورت دارد و آیا این کار واقعا به سود منافع ملی ماست؟
نظر به تلاشهایی که اخیرا برای بازگشایی سفارت بریتانیا در تهران صورت میگیرد، این سؤال پیش میآید که بازگشایی یک سفارت برای دولتی که در طول تاریخ، لحظهای دست از خیانت و جنایت علیه مردم ایران برنداشته است تا چه اندازه ضرورت دارد و آیا این کار واقعا به سود منافع ملی ماست؟
آخرین باری که سفارت بریتانیا در تهران رسماً بسته شد، 8 آذر سال 90 بود، زمانی که دانشجویان در اعتراض به سیاستهای ضدایرانی بریتانیا به این سفارت حمله کردند و آن را به تعطیلی کشاندند. مقامات انگلیسی در حالی از این رویداد به نفع خود استفاده و اکنون برای بازگشایی سفارت در تهران درخواست غرامت کردهاند که مقامات کشورمان سیاستی انفعالی در پیش گرفتهاند و دم برنمیآورند که همین دولت انگلیس چه جنایاتی در کشور خود علیه اتباع ایرانی مرتکب شده و به ازای قتل دو شهروند ایرانی، حتی یک ریال غرامت به هیچ کس پرداخت نکرده است.
در خصوص حمله سال 59 به سفارت سابق ایران در لندن با “محمود جراحی” مصاحبهای ترتیب داده شده است. محمود جراحی اواخر سال 54 دیپلم خود را گرفت و از طریق بورسیه بانک مرکزی جهت تحصیل عازم انگلیس شد و 6 ماه در منچستر بود. وی سپس به لندن رفت و تحصیلات خود را در دانشگاه علوم اقتصادی لندن ادامه داد. متن مصاحبه با این تبعه ایرانی که در زمان حمله به سفارت ایران، در انگلیس بود به شرح زیر است.
قبل از ماجرای اشغال سفارت ایران در لندن مواضع انگلیس نسبت به ما چگونه بود؟ آیا پیشبینی چنین اقدامی را میکردید؟
در آن زمان مدت کمی از انقلاب ایران گذشته بود و دولت انگلیس و عمدتاً رسانههای غربی موضع علیه انقلاب اسلامی گرفته بودند. در مجموع، تلاش عمومیشان بیاعتبار کردن نظام و برخورد با آن بود و مقدمات این برخورد را فراهم میکردند. یک حرکت عمومی جهانی همراه با حرکات در داخل کشور انگلیس مشغول آماده کردن سناریوهای مختلف برای برخورد با انقلاب بودند. چون تا حدی باید ذهنمردم را برای پذیرفتن برنامههای آتی آماده میکردند.
ضمن این که در ابتدای کار تصویری که در رسانههای کلی دنیا از انقلاب ایران پخش شده بود تصویر یک انقلاب مردمی بود و هنوز فرصت نکرده بودند راجع به آن منفیبافی کنند. تصویری که مردم داشتند تصویر یک حرکت مردمی بود که علیه یک نظام دیکتاتوری شروع شده بود و تا اینجا همه تصویر مثبت بود. ولی باید آرام آرام مقدمات شروع میشد که این تصویر مخدوش شود. برای همین باید زمینههای برخوردها و حرکتهای آتی برایش فراهم میشد. معلوم بود که هر روز در حال طراحی و برنامهریزی سناریوهای بعدی هستند. الان وقتی به تاریخ نگاه میکنیم میبینیم که این مسائل طراحی شده و هدایت شده بودند.
زمانی که سفارت اشغال شد شما کجا بودید و ارزیابی اولیهتان از اشغال چه بود؟
در آن زمان با توجه به اشغال لانه جاسوسی در ایران، تظاهراتی جلوی سفارت انجام میشد و برخی حرکتهایی میشد که نوعاً اعتراضهایی بود که در آن مقطع علیه سفارت ما انجام میگرفت. تظاهرات کوتاهی بود که گهگاهی جلوی سفارت داشتند. من به دلیل فرصت مطالعاتی و فراغت بیشتری که داشتم با سفارت همکاری داشتم. آقای دکتر “افروز” کاردار آن زمان بودند و درخواست کرده بودند که من به ایشان کمکهای مشاورتی در قسمتهای مختلف بدهم. ساختمان کنسولگری ایران تقریباً 2 کیلومتر دورتر از سفارت بود و من در ساختمان کنسولگری بودم که شنیدم عدهای قبل از ظهر به سفارت حمله کردند و آن را اشغال کردند. ما آنجا عکسالعمل شدیدی نشان ندادیم، چون فکر میکردیم که طبق معمول یک عدهای رفتهاند و یک اعتراضی کردهاند، چون گاهی از قسمتهای مختلف، گروههای مختلف سیاسی میآمدند جلوی سفارت یک حرکتی میکردند و حالا دانشجوها هم بودند و معمولاً اگر این حرکت طولانی میشد اقدامی برای مقابله با اینها انجام میشد. نه مقابله فیزیکی بلکه “مقابله تظاهراتی” انجام میدادیم.
بیشتر به فکر ما رسید که شاید بشود یک حرکت این چنینی را سامان بدهیم. بعد معلوم شد که نه، این حرکت از آن حرکتها نیست. در خبرها اعلام کردند که سفارت به دست گروه مسلح اشغال شده است. آنچه برای ما عجیب بود اینکه در این فرصت کوتاه اطلاعاتی که در خبرها میدادند، اطلاعات خیلی کاملی بود. یعنی چطور در این فرصت کوتاه خیلی از ابعاد حادثه برای آنها روشن شده بود؟ در صورتی که در ظرف دو، سه ساعت نمیشود این همه ارزیابی داشت که مثلاً تیم اشغالگر مسلح است و قوی است و غیره. معلوم بود که رسانههای آنجا برای این کار آمادگی داشتند که بعد هم در روزنامه عصر لندن پوشش خوبی به خبر داده شد و ما از ابعاد کل قضیه خبردار شدیم.
چگونه تروریستها توانستند وارد سفارت بشوند؟ مگر سفارتمان نگهبان نداشته و بیرون از درب ورودی، پلیس محافظ انگلیس حضور نداشت؟
معمولاً جلوی در سفارت و کنسولگری همیشه دو تا پلیس نگهبانی میدادند به دلیل اینکه اکثراً مراجعه به کنسولگری بیشتر بود تا به سفارت. طبیعتاً رفت و آمد و حفاظت از کنسولگری به ظاهر بیشتر بود. معمولاً جلوی در سفارت یک پلیس که به ظاهر غیرمسلح هم بود میایستاد که بعداً متوجه شدیم که مسلح هم بوده است. ولی به نظر میرسید که این افراد وقتی وارد میشوند هیچ مقاومتی و هیچ حرکتی از سوی پلیس صورت نگرفته، حالا یا در محل کارش حاضر نبوده یا به داخل سفارت مراجعه کرده بوده است.
در حقیقت حفاظت درست به عمل نمیآمد طبیعتاً وقتی 6 نفر آدم مراجعه میکنند و وارد میشوند میتوانند هر کاری بکنند. اصلاً پلیس که ماموریتش را ترک میکند، مسئولیتش به عهده دولت متبوعش است. با توجه به شرایط انقلاب ایران و اشغال لانه جاسوسی و حساسیت روی ایران، قطعاً این حفاظت باید قویتر صورت میگرفت.
سفارت اسرائیل که 4،5 کیلومتر پایینتر در یک خیابانی بود، ورود از ابتدای خیابان محدود بود و کنترل میشد تا وسط خیابان که سفارت اسرائیل بود. گاهی وقتها اصلاً ماشین نمیتوانست از آن عبور کند. سفارت ایران هم طبیعتاً باید از یک سطح امنیت بالاتری برخوردار میبود ولی اصلاً به نظر نمیرسید که اراده خیلی محکمی برای حفاظت و حراست از سفارتخانه ما وجود داشته باشد.
گروگانگیرهایی که وارد سفارت شدند خواستهشان چه بود و به دنبال چه بودند؟
ادعا کردند که حدود 90 نفر از اعرابی که طرفدار آنها هستند در زندانهای ایران هستند و باید آزاد شوند. خواسته اصلی آنها این بود. و مهلتی هم دادند و گفتند باید این افراد آزاد بشوند. گفتند 48 ساعت مهلت دارید. منتهی یک خواسته دومی هم که به نظر میرسید دارند بیشتر تبلیغی بود و فقط میخواستند یک مقداری به قول خودشان از این طریق صدایی را به گوش جهانیان برسانند و یک حرکت تبلیغی انجام بدهند. به نظر من دنبال این بودند که روی اقلیتهای قومی تمرکز شود. میخواستند افراد نسبت به اقلیتهای قومی حساس شوند و روی این موضوع تاکید زیادی هم داشتند. عملاً ادعا داشتند که منطقه خوزستان متعلق به عربهاست و مسئله قومیت عربی مطرح است. آن موقع مسئله قومیتها خیلی مطرح بود و به جای اینکه استان خوزستان را جنوب غربی ما مطرح بکنند، با یک اسم عربی از آن نام میبردند که من متاسفانه آن نام در خاطرم نیست. ادعا این بود که بایستی این منطقه به عراق بپیوندد. ولی اساساً حضور این شش نفر و ورودشان به کشور انگلستان یک نوع سؤال دیگر را هم به وجود میآورد: اینها چگونه ویزا گرفته بودند؟ چگونه وارد شدند؟
قبل از اینکه پلیس انگلستان وارد عمل بشود، ایران چه اقداماتی انجام داد و موضوع را تا چه مرحلهای دنبال کرد؟
اگر برگردید به فضای حاکم بر وزارت خارجه ما در آن زمان، و ارزیابی و تحلیل بکنید، میبینید که یک انسجام کافی وجود نداشت برای دفاع از سفارتخانهها. حتی نوع انتصابات و افرادی که میفرستادند طوری بود که هنوز در ارکان وزارت خارجه افرادی داشتیم که جزء کادر قبل از انقلاب بودند. در بخشهایی از سفارت، دانشجویان مشغول بودند، ولی بخشی از کارمندان قدیمی هم آنجا حضور داشتند. در وزارت خارجه هم همین طور. در تهران هم دستگاه دیپلماسی خارجی کشور از انسجام کافی برخوردار نبود.
خصوصاً بعد از اینکه لانه جاسوسی هم اشغال شد، افراد آنجا اکثراً دانشجویان خط امام بودند که بیانیههایی صادر میکردند. فرضاً یک موضعگیری داشتیم در دستگاه حزب جمهوری اسلامی و مرحوم شهید بهشتی و سایر افراد که بیشتر طرفدار انقلاب بودند و موضع قاطعتری داشتند. دستگاه دیپلماسی کشور سعی میکرد از طریق کانالهای مذاکره و صحبت مسئله را حل بکنند و خیلی موضع شدیدی و پافشاری شدیدی ما ندیدیم علیه دستگاه دیپلماسی انگلیس. همین نرمخویی موجب شد وضعیت گروگانگیری حادتر بشود.
ما گفتیم چرا یک نفر از ایران بلند نمیشود بیاید مذاکره کند به عنوان نماینده و فشار بیاورد به دستگاه انگلیسی و بالای سر کار باشد؟ حدود شش، هفت روز بود که خیلی از دوستان در جنوب سفارت تظاهرات میکردند. شب و روز هم آنجا میماندیم. از شهرستانهای مختلف انگلیس آمده بودند. شیفتی می آمدیم آنجا. شب میخوابیدیم. یک کمیتهای بود که غذا میرساند، یک کمیتهای آب میرساند. این مجموعه که بودند سعی میکردیم فشار اعمال بکنیم، اما فشار مضاعفی از از جانب ایران دیده نمیشد. حرکتهایی که از سوی وزیر امور خارجه وقت دیدیم، حرکتهای جدیای نبود. احساس میکردند که حالا خود دستگاه دیپلماسی وزارت خارجه انگلیس کفایت میکند و این کار را احیاناً خودش انجام میدهد.
اقدامات در داخل ایران را، من آن موقع چون در ایران نبودم خبر نداشتم ولی آنجا ما اقدامی ندیدیم. حتی بعد هم چند بار از طریق دوستان پیغام به ایران فرستاده بودند که همین مقدار لازم است که یک نماینده عالی رتبه با اختیاراتی در سطح بالا بلند شود بیاید و فشار بیاورد به مسئولین انگلیسی، اما این اتفاق نیفتاد. در مجموع میشود گفت برخورد رسمی، برخورد ضعیفی بود. اگر برخورد قوی و محکمی هم بود از سوی نهادهای دیگری در داخل کشور صورت میگرفت.
زمانی که سفارت ما اشغال شد 36 نفر در آنجا حضور داشتند. از جمله آنها دو خبرنگار بیبیسی بودند. علت حضور خبرنگار بیبیسی در آن مقطع چه بود؟
سفارت ما دو تا ساختمان داشت و طبیعتاً آن قسمتی که ارباب رجوع داشت کنسولگری بود که برای ویزا یا هر کار دیگری باید به کنسولگری مراجعه میکردند. خود سفارت محل ملاقاتهای رسمی و ارتباطهای دیپلماتیک با وزارت خارجه و سایر سازمانها یا مراکز دولتی انگلیس بود. به نظر میرسد که سناریو نیازمند این بوده که در ابعاد دیگری و در جاهای دیگری پوشش داده بشود. بنابراین حضور این افراد نقشها را کامل میکرد. خبرنگاران را هم یکی خارجی انتخاب کردند و یکی انگلیسی تا طبیعیتر به نظر برسد و پوشش گستردهتری هم داده بشود. البته اینها میگویند برای ویزا آمده بودند، ولی اینجا محل مراجعه برای ویزا نبوده است.
خوشبختانه حالا بعد از ده بیست سال میشود قضاوت کرد، شما میبینید در همان سال 59 در شهر یورش و جنگ شروع میشود. حتماً قبلش یک سناریو بوده و آمادهسازی افکار عمومی انجام شده است. طبیعتاً یک متجاوزی که میخواهد به ایران حمله کند، باید افکار عمومی غرب بفهمد که این متجاوز چه میگوید و دلیل میخواهد که حمله کند. بهترین دلیل هم ادعای ارضی است. این یکی از سناریوها بوده، اتفاق دیگری هم بود مثل داستان خلق عرب و این بحثهای مختلف و انفجار خطوط لوله قبل از این که به قصد ضربهزدن اقتصادی بود اما تاثیرگذاری زیادی هم بر افکار عمومی دنیا داشت. میخواستند به دنیا اطلاع بدهند که یک چنین ادعایی هست.
متجاوز وقتی میخواهد حرکت بکند، حتماً دلیل میخواهد، نمیتواند بگوید: “بنده نیت میکنم برای تجاوز.” باید یک سری پشتیبانیهای قوی قبلش انجام بشود. سناریوی سفارت به اعتقاد من اصلیترین کاربردش این بوده، یعنی اگر 5 ماه بعدش ارتش عراق به ایران حمله کرد، در وهله اول تلقی تجاوز نشود، تلقی بشود که یک خواستهای هست و یک عده ادعای ارضی دارند. یک عده ادعای استقلال دارند و در جنگ بین دو تا کشور موضوع، استقلال یک قسمتی و ادعای ارضی است. اگر این سناریو باشد، حضور نماینده افکار عمومی و خبرنگارها هم برای نقل قول کردن و مستند کردن لازم است. یعنی بعداً از قول یک خبرنگار مطلبی را نقل کنند بهتر است تا از قول یک فرد عادی.
چرا وقتی که پلیس انگلیس وارد سفارت میشود، به دنبال دستگیری گروگانگیران نبوده بلکه صرفاً اصرار به کشتن آنها داشته است؟ تروریستی که وارد سفارت شده، حتی الامکان باید یک سری اطلاعاتی را بگوید. یعنی تخلیه اطلاعاتی بشود و بگوید که ماجرا چیست؟ چرا آنها به دنبال روشن شدن ماجرا نبودند و فقط به دنبال این بودند که ماجرا را جمع کنند؟
دلیلش ساده است: چون اطلاعاتش را خودشان داشتند. چیزی نبوده که نیاز باشد روشن بشود. نیازی به این کار نداشتند. و این نشان میدهد که سناریو کاملا برنامهریزی شده بوده است. منتها اگر بخواهیم بصورت عمومی به موضوع نگاه کنیم طبیعی است که در هر گروگانگیری، در حقیقت نجات گروگانها هدف آن گروهی است که حمله میکند و برایش هم اصلاً مهم نیست که چه بلایی سر گروگانگیر میآید. این در هواپیما و در جای دیگر هم صادق است. عمدتاً از نظر مدل نظامی هم طراحها این را طراحی میکنند که حمله برقآسا به آن گروه بکنند و گروگانها را با حداقل تلفات خارج بکنند. بدون حواشی اگر به موضوع نگاه کنیم، این کار توجیه دارد.
یک تحلیل این است که اینها با توجه به عرف حاکم، به گروگانگیرها حمله کردهاند و هدف کشتن آنها بوده است. یعنی هدف کشف مطلب و دستگیری نبوده، چون موقعی هدف دستگیری است که جان کسی در خطر نباشد. این یک توجیه ساده موضوع است. ولی در این ماجرای خاص، وقتی شما نگاه میکنید میبینید که این گروگانگیرها که در شش روز خسته شدهاند یعنی قدرتشان تحلیل رفته و زیر فشار روحی، روانی قرار گرفتند و داستان را کش و قوس دادند، قدرت عملیاتی آنها کاهش پیدا کرده و از نظر عصبی هم کنترل ندارند. اینها یک گروگان را هم کشتهاند و انداختهاند بیرون. یعنی این صحنهها را وقتی که شما بازسازی میکنید، در این فضا خیلی راحت میشود گفت که آنها تسلط و کنترل بر خودشان نداشتند و پلیسها میتوانستند گروگانگیرها را نکشند و یا دستکم این حمله را آنقدر سریع انجام نمیدادند و به شهید صمدزاده تیراندازی نمیکردند. معلوم میشود که اینها دنبال 6 نفر بودند، 5 تا را که آنجا داشتند یکی را هم باید پیدا میکردند که حالا میگویند اشتباه کردیم. به همین دلیل همه را کشتند که آثاری نماند.
در داستان صدام هم شما میبینید کشته شدن صدام به نفعشان است. میگویند نیازی نیست زنده باشد، چون بعداً دردسرهایی و تبعاتی دارد. منتهی در یک کلام، اینها نیازی به اطلاعات مازاد و اضافه نداشتند، چون همه چیز برایشان روشن بوده است.
دادگاه این تروریستها و مقامات انگلیسی یا دادگستری انگلیس، از حضور خانواده شهدا یا حتی کاردار ایران جلوگیری کردند. حملهای به سفارت ما شده بود، اما حتی آن کسانی که مجروح شده بود از جمله خود آقای “افروز” که از مضروبین حادثه بود، چرا دادگاه انگلیس از حضور آنها جلوگیری کرد؟
ببینید سیستم انگلیس در بعد سیاسی و دیپلماتیک یا وزارت خارجهای طوری است که موضوع پرونده را از ادعای افراد حقیقی خارج میکند. درباره آن، بحث حقوقی میکند برای اینکه ابعاد قضیه در کنترل خودشان باشد. فضای حاکم بر دادگاه را در حقیقت ادعای دو تا دولت مطرح کردند بعد حرکتهایی برای جبران خسارات وارده به سفارت ما مطرح کردند، فردی و حقیقیاش نکردند. مثلاً در سفارتشان در تهران آنها یک ادعایی کردند که در تظاهراتها یا انقلاب ایران خساراتی وارد شده و نرخ گذاری کردند. بعد هم گفتند سفارت شما هم در مقابل این آسیبها را دیده و اینقدر آسیب دیده است. دستگاه دیپلماسی ما هم هوشیار نبود، یا نمیخواست روی این موضوع زیاد کار بکند. چون معمولاً دادگاه دیرتر و بعدها انجام میشود، اما ما نیامدیم افراد را و خانوادهها را راهنمایی بکنیم که بصورت یک ادعای حقیقی هم در کنار ادعای دولتی مطرح بشود.
البته حتی نماینده جمهوری اسلامی هم بعنوان نماینده دولت ایران در این دادگاه حضور نداشت. کلاً در این سناریو از ابتدای کار که تصمیم به حمله به سفارت گرفتند رابطه را طوری تنظیم نکردند که یک نقشی به دولت جمهوری اسلامی بدهند. گفتند یک مسئله داخلی است و در کشور ما اتفاق افتاده و مسئله امنیتی است و ما معضل خودمان را دنبال میکنیم.
نماینده ایران عرفاً بعنوان یکی از مدعیان در دادگاه ثبت میشود، ولی ایران را به هیچوجه جزو طرفهای دادگاه وارد نکردند و موضوع را جمع و جور کردند. به نظرم میرسد که دستگاه دیپلماسی ما یک توافقی کرده، یا بیتوجهی کرده است. حداقل ما باید متقاضی بودیم. من یادم نمیآید و چیزی نشنیدم که دستگاه دیپلماسی ما حداقل درخواستی را ثبت کرده باشد. منتها مرور زمان هم بالاخره بعضی مسائل را کمرنگ میکند. اما طبیعتاً این حق برای ما محفوظ است که اگر آسیبهایی دیدیم این ادعاها باید در سطوح بینالملل مطرح بشود.
مشرق نیوز، ۱۱ مهر ۱۳۹۳ –