درست از همان لحظه و همان دقیقه این پرسش وجود دارد که این حکومت چگونه قدرت را به حکومت پس از خویش میسپارد؟ آیا انتقال قدرت به آرامی رخ خواهد داد یا دردناک و سخت خواهد بود؟ حکومتهای سلطنتی چون با خشونت به قدرت میرسند بحران جانشینی را با نظام ولایتعهدی حل میکنند. گرچه حتی این راهحل الزاماً با صلح رخ نمیدهد اما میکوشد با بدل کردن خشونت اولیه به خشونت نهادینه در ذات نهاد سلطنت استثناء را به قاعده بدل کند و با قاعده وراثت و ژنتیک بحران جانشینی را حل کند. به همین علت نهاد خانواده و نهاد سلطنت بر هم منطبق میشوند و برخلاف پادشاهان و سلاطین موسس که با قهر و غلبه (جنگ و کودتا) به قدرت میرسند پادشاهان و سلاطین پس از موسس بر اساس قواعد وراثت و ژنتیک به قدرت میرسند. هرچند که ممکن است میان فرزندان مهتر و کهتر، فرزندان یک زن با زن دیگر یا فرزندان شایستهتر یا محبوبتر و کمتر شایسته و کمتر محبوب نزاعی خونین شکل بگیرد؛ اما در نهایت سلطنت بحران جانشینی را حل میکند.
حکومتهای جمهوری اما دستکم در دوران تاسیس از بحران جانشینی بیشتر آسیب میبینند. جمهوریها بیش از پادشاهیها از رقابتهای سیاسی میان گروههای اجتماعی بهرهمند هستند و به همان اندازه که تحقق آزادیهای اساسی در آنها نسبت به حکومتهای پادشاهی محتملتر است بیشتر در معرض بحران بیثباتی سیاسی (دومین بحران سیاسی پس از بحران جانشینی) قرار دارند. رقابتهای طبقاتی و عقیدتی در جمهوریها اگر در قالب احزاب سیاسی نهادینه شود و احزاب سیاسی به نوعی نظم حزبی برسند و در قالب دو یا سه حزب بزرگ منضبط شوند خطر بیثباتی سیاسی کمتر است اما اگر پلورالیسم سیاسی از حد بگذرد و به آنارشیسم سیاسی بدل شود جمهوری نیز ممکن است در معرض دیکتاتوری قرار گیرد چراکه توتالیتاریسم آن روی سکهٔ آنارشیسم است.
تجربهٔ گذار از جمهوریها به پادشاهی و رفتوبرگشت میان پادشاهان و دیکتاتورهای جدید در کشور فرانسه نمادی از این تیغ دودم در دموکراسیهای بیثبات است که نتوانستهاند بحران جانشینی را حل کنند. عبور از ژنتیک در سیاست و سلطنت فرانسه به جمهوریت به جایی رسید که جمهوریهای ژنتیکی و دودمانی تاسیس شد: برادرزاده ناپلئون هم مدعی پادشاهی شد. چیزی که در عهد ما غریب نیست و جمهوریهای دودمانی و استبدادی مانند کره شمالی و نیز در سوریه شکل گرفته است چنان که در عراق قبل از سقوط صدام یا مصر و لیبی قبل از بهار عربی محتملترین فرد برای جانشینی روسای جمهوری (؟!) فرزندان پسر ارشد آنان بود.
در چنین موقعیت پارادوکسیکالی دو تجربهٔ دیگر وجود دارد: اول جمهوری آمریکا که به تعبیر فیلسوفان سیاسی مدرن پادشاهی انتخابی یا جمهوری پادشاهی است و در آن یک شاه موقت در کنار ولیعهدی به نام نایب رئیس جمهوری و ملکهای به نام بانوی اول نه فقط سلطنت که حکومت میکند و فرمانده کل قوای لشگری و کشوری بدون وجود مقامی به نام نخستوزیر است و وزیران همگی دستیاران «شاه-رئیس» جمهور هستند و فرمان جنگ و صلح با اوست و سناتورها مشاورانش هستند و نمایندگان برگزیدگان ملت برای رایزنی از باب سیاست و احزاب سیاسی همان خاندان سلطنتی هستند که با برگزاری اجتماعات سیاسی و رایزنیهای خانوادگی جانشین «شاه-رئیس» جمهور را به مردم معرفی میکنند و در نهایت الکتورها یعنی نخبگان سیاسی (شورای نگهبان پنهان در جامعه آمریکا) جانشین را انتخاب میکنند.
و دوم جمهوری اسلامی ایران که در سال ۱۳۷۶ دومین بحران جانشینی خود را از سر گذراند. بحران اول عزل آیتالله حسینعلی منتظری بود که در حقیقت بدون تلاش برای قیاس در همهٔ ابعاد ظهورش بازآفرینی همان نظریه قائممقامی در نظام جمهوری بود تا جمهوری نوپای اسلامی به علت حدس و گمانی که دربارهٔ سلامت جسمی بنیانگذارش زده میشد در همان بدو تاسیس دچار بحران جانشینی نشود و در حالی که به نظر میرسید اولین رئیسجمهور ابوالحسن بنیصدر آماده است در صورت فوت رهبر انقلاب اسلامی به شخص اول کشور بدل شود با تدارک قانون اساسی مانع از تبدیل جمهوری روحانی به جمهوری عرفی شوند. درگذشت آیتالله طالقانی و ترور آیتالله بهشتی هم این خطر را جدیتر کرده بود و تنها در وجود آیتالله منتظری بود که میشد با پیشبینی یک تغییر محتمل در جمهوری اسلامی ثبات آن را هم تضمین کرد. اما حیات بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران این خطر را از پیش روی جمهوی اسلامی دور کرد و قائممقامی در جمهوری اسلامی آن اندازه تلخ شد که دیگر به عنوان یک راهحل بحران جانشینی به کار گرفته نشود و سرانجام در سال ۱۳۶۸ جمهوری اسلامی از این بحران عبور کرد.
اما در سال ۱۳۷۶ موج دوم بحران ظهور کرده بود. پس از عزل اولین رئیسجمهور و ترور دومین رئیسجمهور دو رئیسجمهور بعدی دورهٔ خود را تا انتها طی کردند. اما حتی رئیسجمهور چهارم با رئیسجمهور سوم تفاوت داشت چراکه رئیس سوم جمهوری ارتقای سیاسی یافته بود و به مقام رهبری رسیده بود و از این جهت نمیتوان از بحران جایگاه سیاسی رئیس سابق جمهوری سخن گفت. اما اکبر هاشمی رفسنجانی که در اوج پختگی سیاسی ناگزیر بود از ریاستجمهوری کناره بگیرد یک پدیده تازه بود. در تاریخ ایران همانطور که مقام شاهان ازلی و ابدی بود مقام وزیران هم کم و بیش دائمی بود و تنها با ادبار به دوران آنان پایان داده میشد.
تجربهٔ امیرکبیرها، قائممقامها، سپهسالارها، فروغیها، قوامها، مصدقها، امینیها و حتی هویداها تجربهٔ خوشایندی نبود. ایران هیچ صدراعظم سابق سالم و نشسته در کنجی به مشاورت نداشت و عمدهٔ آنان یا مغضوب بودند یا مطرود. هاشمی رفسنجانی اما در موقعیتی نبود که بتوان او را هنوز مطرود یا مغضوب خواند. روابط صمیمانهٔ او با مقام رهبری به حدی بود که برخلاف رویه سالیان بعد آیتالله خامنهای در سال ۱۳۶۸ رسماً از نامزدی هاشمی برای ریاستجمهوری حمایت کردند چراکه از نظر احزاب سیاسی چپ و راست این انتخاب کاملاً طبیعی به نظر میرسید و حتی اتهام مهندسی به آن نمیچسبید (رهبری این کار را در ادوار بعد برای هیچ فرد دیگری انجام ندادند و بیطرفی سیاسی را رعایت کردند) چند تن از رجال سیاسی چپ و راست البته تلاش کردند با تغییر قانون اساسی و حذف محدودیت نامزدی ریاستجمهوری برای بیش از دو دوره متوالی این بحران را حل کنند اما مقام رهبری رسماً با این کار مخالفت کردند و جمهوریت را در تداول داشتند.
جالب اینجاست که حتی در مورد مقام رهبری نیز خود هاشمی رفسنجانی در شورای بازنگری قانون اساسی (که موسس جمهوری دوم بود) موافق توقیت مقام رهبری بود که آن را به ده سال (البته با امکان تکرار) محدود میکرد و از این رو طرح تمدید دوره ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی از منظر گفتمانی هم برای او متناقضنما به نظر میرسید و از نگاه جمهوریخواهان پذیرفتنی نبود و از این حیث مقام رهبری بنیانگذار عرفی تحدید دوره ریاستجمهوری نهایتاً به ۸ سال شدند که به نوعی تثبیت جمهوریت بود (در سالهای بعد در جریان نامزدی مجدد آقایان هاشمی رفسنجانی، سیدمحمد خاتمی و محمود احمدینژاد هم این بازگشت حتی پس از یک وقفه چندساله هم با شکست مواجه شد) اما در همان نطق مخالفت رهبری با تغییر قانون اساسی و تمدید ریاستجمهوری، آیتالله خامنهای از یک جایگاه مهم برای هاشمی رفسنجانی سخن به میان آوردند. این جایگاه آنگونه که بعداً روشن شد تقویت مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان مجلس سنای اسلامی بود. نهادی که تاسیس آن از سوی امام خمینی نوعی انقلاب در فقه شیعه بود و بحران رابطهٔ شریعت و مصلحت و فقه و حقوق و قانون شرع و قانون عرف را میتوانست حل کند.
در جایی دیگر گفتیم که اگر شیخ فضلالله نوری با بنیان نهادی نظریه شورای نگهبان (هیئت مجتهدین در قانون اساسی مشروطه) مشروطه را مشروعه ساخت آیتالله روحالله خمینی با تاسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام مشروعه را مشروطه ساخت چراکه اگر در نظریه نهاد شورای نگهبان مشروعیت دینی (شرعیت) مجلس (نماد مشروطیت) به شورای نگهبان است بلکه موجودیت آن در گرو این نهاد است، در نظریه / نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام (نظریه سنای اسلامی) مصلحت محاط بر شریعت است و در صورت اختلاف اکثریت (مجلس که نماد اکثریت ملت است) با تفسیر نمایندگان نهاد روحانیت از شریعت (که شورای نگهبان زبدهٔ ایشان است) حل اختلاف به نهادی مرکب از سیاستمداران و شریعتمداران محول میشود که شورای نگهبان در آن اقلیت است و با تنفیذ مقام رهبری (که خود هم نماد شریعت و هم منتخب غیرمستقیم ملت است) این مصلحت است که در نهایت حاکمیت میباید ولو آنکه برخورد آن با شریعت از باب احکام ثانویه باشد. امام خمینی این نهاد را بنیان نهاد، آیتالله خامنهای آن را تقویت کرد، آیتالله هاشمی به شمایل آن بدل شد تا بخشی از بحران جانشینی سیاسی با تثبیت رئیس سابق جمهور در مقام مشاور ارشد رهبری حل شود.
ربط وثیق این موضوع به بحران جانشینی آنجاست که در سوم فروردینماه ۱۳۷۶ در دیدار خصوصی امیرعبدالله ولیعهد عربستان سعودی با آیتالله هاشمی، شاهزاده سعودی «از شرایط همکاریها (ایران و عربستان) بعد از دوره مسئولیت هاشمی اظهار نگرانی کرد.» پاسخ هاشمی به او مهم و استراتژیک است: «گفتم از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام اعمالنظر میکنم.» ملک عبدالله که ولیعهدی میانسال بود این را نمیفهمید که چرا ایرانیان به جای سلطنت و شیخوخیت (آنچه سلطنت سعودی نماد آن است) به جمهوریت تن دادهاند که مجبورند رئیسجمهور را جابهجا کنند اما هاشمی به او میگوید نگران نباشد چراکه از سیاست ایران حذف نمیشود. هاشمی در ۱۷ فروردین ماه ۱۳۷۶ نیز در دیدار دوجانبه با رهبری «درباره مسائل انتخابات و مجمع تشخیص مصلحت و دبیر مجمع صحبت» میکند «که قرار شد دکتر حسن حبیبی باشد»؛ معاون اول معتدل و میانهروی او که البته مستعد ریاستجمهوی هم بود اما در نهایت همزمان معاون اول رئیسجمهور و عضو حقوقدان شورای نگهبان شد که نمادی از تداخل مثبت قوا برای توازن قدرت و تعادل حکومت بود. تجربهای مثبت که دیگر هیچگاه تکرار نشد.
براساس این موازنهٔ قدرت بود که اولین جلسهٔ مجمع توسعهیافته تشخیص مصلحت نظام در ۱۹ فروردینماه ۱۳۷۶ در دفتر رهبری و در حضور رهبری برگزار شد. «به خواست خود ایشان اولین جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام جدید را در حضور رهبری تشکیل دادیم. من صحبت کوتاهی کردم سپس رهبری صحبت مفصلی داشتند و در مورد علت اقدام جدید و انتظاراتی که از ما دارند توضیح دادند.»
رهبری در این جلسه مجمع را «نهاد سیاستگذاری» و نیز «منشأ عالی رهبری» خواندند که دو مفهوم تازه در جمهوری اسلامی بود: سیاستگذاری به عنوان امری فراتر از قانونگذاری و مشاوری عالی به عنوان مقامی مهمتر از مشورت به تعبیری که میتوان آن را ریلگذاری خواند و در واقع منطبق بر قانون اساسی سیاستهای کلی را ورای رقابتهای حزبی و جناحی قرار میداد. اندیشهای که عصارهٔ تجربهٔ عالی همکاری دولت و رهبری در دهه ۷۰ برای توسعه ایران بود.
اما این تمهیدات برای گذار از بحران جانشینی اجرایی کشور کافی نبود. باید برای هاشمی جانشینی اجرایی انتخاب میشد که آن سیاستها را اجرا کند. علیاکبر ناطق نوری فرض میکرد که او انتخاب اصلی است اما با نامزدی سیدمحمد خاتمی این پیشفرض هر روز بیشتر زیر سؤال میرفت به خصوص که کارگزاران سازندگی ایران به عنوان حلقه یاران رئیس وقت جمهور به سیدمحمد خاتمی پیوسته بودند و علیرغم عضویت خود هاشمی رفسنجانی در جامعه روحانیت مبارز (گروه حامی ناطق نوری) این دوگانگی اطمینان ناطق نوری را به انتخاب از بین برده بود. به همین علت بود که در همان ۱۹ فروردین ماه ۱۳۷۶ دیگر عضو ارشد جامعه روحانیت مبارز از نگرانیهای نامزد این تشکیلات میگوید: «دکتر حسن روحانی آمد. راجع به انتخابات ریاستجمهوری صحبت شد. گفت گروه آقای علیاکبر ناطق نوری از نتایج انتخابات نگراناند و به فکر چارهاند و دربارهٔ محل مجمع صحبت کردیم.»
برای هاشمی مطلوب این بود که یکی از حسنین؛ حسن حبیبی یا حسن روحانی جانشین او شوند اما جامعه روحانیت مبارز از ناطق نوری حمایت کرده بود و روحانی یا حبیبی هم نمیخواستند رقیب ناطق نوری شوند و همین سبب ظهور سیدمحمد خاتمی و احیای مجمع روحانیون مبارز شده بود. یاران سیدمحمد خاتمی البته نگران دخالت در انتخابات بودند. آنان تجربه مجلس پنجم را داشتند که برای اولین بار رقیبان ایشان نه محافظهکاران که جریانی بود که بعداً اصولگرایان نام گرفتند و در آن زمان ذیل محافظهکاران تلقی میشدند. درخواست علی شمخانی فرمانده وقت نیروی دریایی سپاه به هاشمی در ۱۰ فروردین ۱۳۷۶ از این حیث جالب توجه است: «آقای شمخانی خواست که به سپاه بیتوجه نباشم گرچه آنها در انتخابات مجلس (پنجم) بد عمل کردهاند.» این داوری در دیگران هم وجود داشت.
به جز اختلافات سیاسی، زمینههای اجتماعی برای ناطق نوری هم رو به افول بود. یکی از سیاسیون گیلان در دیدار با هاشمی در ۲۱ فروردینماه ۱۳۷۶ به رئیسجمهور میگوید: «اخیرا سفر رهبری به مازندران و کمکهای زیاد به آنجا برای مردم گیلان قدری سنگین آمده به خصوص که میبینند بناست رئیسجمهور آینده هم احتمالاً از مازندران باشد و گیلانیها هم با استان مازندران رقابت دارند.»
کاهش زمینههای اجتماعی نه تنها در اقوام که در اقشار و طبقات اجتماعی هم مشهود بود: در ۲۷ فروردین ۱۳۷۶ «عصر مسئولین خانه کارگر آقایان حسین کمالی و علیرضا محجوب و علی عباد (ربیعی) آمدند… از شرایط احتمالی بعد از من اظهار نگرانی نمودند. نظر من را برای انتخابات جهت موضعگیری خانه کارگر خواستند در انتخاب آقای علیاکبر ناطق نوری یا سیدمحمد خاتمی یا کاندیدای مستقل یا سکوت تردید دارند. نخواستم نظری ابراز کنم قرار شد بعداً با آقای کمالی صحبت کنم.» نمیدانیم بعداً هاشمی به کمالی چه گفته است اما میدانیم که خانه کارگر در نهایت با وجود درخواست ناطق نوری از هاشمی، در انتخابات از سیدمحمد خاتمی حمایت کرد.
اما این فقط خانه کارگر نبود که تردید داشت. خانه کارگر به لحاظ اجتماعی و طبقاتی باید طبیعتاً از نامزد جناح چپ حمایت میکرد اما حتی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم هم در دفاع از ناطق نوری تردید داشت. همان روز که هاشمی با سران خانه کارگر دیدار میکرد «آقای یزدی (رئیس قوه قضائیه) گزارش داد که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم حاضر نیست برای تایید آقای ناطق بیانیه بدهد ولی موافقت کرده که آقای رضا استادی در مصاحبه خبر را بگوید. از پیشرفت کارهای آقای سیدمحمد خاتمی با توجه به تایید کارگزاران سازندگی از ایشان نگران هستند و از آقای سیدرضا زوارهای و محمد محمدیریشهری که با نامزدی در انتخابات باعث تجزیه آرای ایشان شدهاند گلهمندند و توقع دارند که من کمکشان کنم و با توجه به اینکه بخشی از مردم کارگزاران را هماهنگ با من میدانند به نحوی آن را علاج کنم.»
از سوی دیگر خاتمی نیز با هاشمی هماهنگ است. روز بعد ۲۸ فروردین ۱۳۷۶ نامزد مجمع روحانیون مبارز به دیدار رئیسجمهور میرود. «آقای سیدمحمد خاتمی آمد و در مورد سیاست تبلیغاتی توضیح داد و از من نظر خواست. فکر میکند که اکثریت را دارد و در عین حال از عدم دستکاری در روند کاری رایگیری مطمئن نیست.»
این مهمترین دغدغه ائتلاف چپ / میانه است: تخریب و تقلب: در ۳۱ فروردین ۱۳۷۶ دبیر مجمع روحانیون مبارز با هاشمی تماس میگیرد: «آقای مهدی کروبی تلفنی از فشارهایی شکایت کرد که انصار حزبالله علیه آقای خاتمی در مشهد دارند و در جلسات سخنرانی ایشان مزاحم شدهاند. آقای مهاجرانی و کرباسچی هم همین شکایت را داشتند.»
هاشمی بلافاصله ماجرا را پیگیری میکند: «آقای علیمحمد بشارتی تلفنی گفت دستور داده است جلوی تعرض انصار حزبالله علیه اجتماعات انتخاباتی را بگیرند. اخیراً به اجتماعات آقای خاتمی متعرض میشوند.»
از یادداشتهای هاشمی در سال ۱۳۷۶ روشن میشود که کارگزاران به شدت پیگیر ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی است و افرادی چون محسن نوربخش، محمدعلی نجفی، غلامحسین کرباسچی، سیدعطاءالله مهاجرانی و سیدحسین مرعشی به شدت پیگیر پیروزی خاتمی هستند و بارها در کنار سران مجمع روحانیون مبارز مانند مهدی کروبی و موسویخوئینیها با هاشمی دیدار و رایزنی میکنند. هاشمی نیز با وجود عضویت در جامعه روحانیت مبارز و حمایت تشکیلاتی از ناطق نوری به مطالبات حامیان سیدمحمد خاتمی توجه میکند و حتی خط و انگیزه میدهد و موانع را از پیش سر راه آنان برمیدارد. گرچه هاشمی دوست داشت یکی از دو دستیار ارشدش در دولت (حسن حبیبی) و شورای امنیت ملی (حسن روحانی) رئیسجمهور شوند اما برای ناطق نوری هم کاری (احتمالاً جز یک رای که سالها بعد اعلام کرد در صندوق انداخته است) انجام نمیداد. هاشمی حتی شوخیهای برادرش را خنثی میکند: در آستانه روز ثبتنام سوم اردیبهشتماه: «آقای علیمحمد بشارتی وزیر کشور اطلاع داد که اخوی محمد گفته فردا میخواهد برای نامنویسی در انتخابات ریاستجمهوری به وزارت کشور برود. تلفنی پرسیدم محمد گفت شوخی کرده است!» پیش از این در ۱۷ فروردینماه هم محمد هاشمی از همحزبیهایش گله کرده بود: «اخوی محمد… آمد… راجع به انتخابات صحبت شد. به مضمون بیانیه حزب کارگزاران سازندگی برای تایید آقای سیدمحمد خاتمی انتقاد دارد که زیادی از او تعریف شده.»
البته محمد هاشمی تنها کسی از خانواده نبود که سودای نامزدی ریاستجمهوری داشت: روز جمعه ۵ اردیبهشتماه رئیسجمهور مینویسد: «اخوی احمد آمد و اجازه خواست که برای انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام کند مخالفت کردم.» محمد هاشمی البته در نهایت از سیدمحمد خاتمی حمایت نکرد حتی در ۲۰ اردیبهشتماه به برادرش گفت «دوستانی اصرار دارند که اعلان حمایت از آقای خاتمی بنماید و خودش موافق نیست. نظر من را تایید کردم.» اما هاشمی به او اجازه نامزدی هم نداد. در واقع هاشمی نمیخواست کسی با محبوبیت او و به نیابت از او رئیسجمهور شود. با این همه کار هاشمی حساس بود. او نمیخواست مدافع تمامعیار سیدمحمد خاتمی باشد چون با عضویتش در جامعه روحانیت مبارز تضاد داشت و به همین علت همه خانوادهاش را مدیریت میکرد حتی مدافعان خاتمی را: «فائزه (هاشمی) … پیشنهاد داشت که در انتخابات به نفع آقای خاتمی فعالیت کند گفتم بهتر است وارد این فعالیت نشود چون من اعلام بیطرفی کردهام.»
اما جامعه هاشمی را مدافع خاتمی تلقی میکرد حتی جامعه روحانیت مبارز که هاشمی عضو موثر آن بود. در سوم اردیبهشتماه ۱۳۷۶ آنان به نزد هاشمی در نهاد ریاستجمهوری آمدند: «شب شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران در دفتر جلسه داشت. آقای ناطق نوری و دوستانش از نتیجه انتخابات ریاستجمهوری نگراناند و روحیه آنها ضعیف است. فکر میکنند که رقیب اصلیشان آقای خاتمی برنامه تبلیغاتی بهتری دارد. از عدم تحرک دبیرخانه شکایت دارند. اختلافات رو شده در جامعه مدرسین [حوزه علمیه قم] که تایید اعلان شده از آقای ناطق را خراب کرده وضع را بدتر کرده است. از من درخواست داشتند که کمکشان کنم. گفتم اعلان بیطرفی کردهام ولی میتوانند از اسم من که از اعضای جامعه هستم استفاده کنند. مقداری روحیه دادم با توضیح امکانات که از طریق حوزهها و علما و مساجد و برنامههای محرم دارند.»
همحزبیان هاشمی در جامعه روحانیت مبارز اما حق داشتند. تا جایی که نظرسنجیها نشان میداد: در ۶ اردیبهشتماه «عصر دکتر علی لاریجانی رئیس سازمان صداوسیما آمد. نتیجه افکارسنجی انتخابات را آورد که نشان میدهد به موازات پایین آمدن شانس آقای ناطق نوری شانس آقای خاتمی بالا میرود. اظهار نگرانی نمود و از من استمداد کرد و پیشنهادهایی شبیه همان پیشنهادهای خود آقای ناطق ارائه داد.»
اما هاشمی بیطرفی را ادامه میداد و بهتر بگوییم دوطرفی را تداوم میبخشید. چند روز بعد در ۹ اردیبهشتماه «موسویخوئینیها… آمد از احتمال موضعگیری رهبری در انتخابات به نفع یک جریان و نیز از احتمال رد مصوبه مجلس در مورد حضور نماینده یا نامزدهای انتخابات سر صندوقها از سوی شورای نگهبان اظهار نگرانی کرد و نظر من را در مورد نحوه تبلیغاتشان خواست.»
این هر دو دغدغه را هاشمی پیگیری کرد. به خصوص وقتی چندی بعد رهبری در دیدار با روحانیان از مردم خواست برای انتخاب اصلح به روحانیت توجه کنند و جامعه روحانیت مبارز این را تفسیر به رای کرد و آیتالله مهدوی کنی دبیر جامعه روحانیت مبارز گفت فکر میکنیم نظر رهبری به آقای ناطق نوری است.
عصر روز بعد «آقایان موسوی خوئینیها، کروبی، نوربخش، کرباسچی و مرعشی (پیش هاشمی) آمدند. از صحبتهای دیروز رهبری در مورد انتخابات اظهار نگرانی کردند و گفتند که آقای خاتمی استعفا خواهد داد و آنها هم کنار خواهند رفت. نصیحتشان کردم که چنین کاری نکنند. قرار شد با رهبری مطرح کنم و شب با رهبری مطرح کردم.»
اما پاسخ رهبری دلگرمکننده بود: «شب میهمان رهبری بودم. مطالب روحانیون مبارز را مطرح کردم. ایشان به کلی منکر یکسو بودن صحبتها هستند. قرار شد به آقای خاتمی که درخواست ملاقات کرده وقت بدهند و قانعشان کنند.» این دیدار به زودی انجام شد.
محور دیگر نگرانی ائتلاف «روحانیون مبارز / کارگزاران» نقش نیروهای نظامی در انتخابات بود. آنان زمزمههایی شنیده بودند. در دیداری «آقای شمخانی… آمد و گفت بعضی از عناصر سپاه تلاش میکنند که از رهبری اجازه دخالت در انتخابات را بگیرند ولی هنوز موفق نشدهاند. آقای رضایی [فرمانده کل سپاه پاسداران] موافق نیست و خودش میخواسته نامزد [انتخابات ریاستجمهوری] شود که رهبری اجازه نداده است.» این فقط دغدغه سردارانی میانهرو مانند شمخانی نبود. در ۱۷ اردیبهشتماه ۱۳۷۶ همان روز که علی لاریجانی نتایج نظرسنجیهای تازه را برای هاشمی آورد نشان میداد خاتمی به پیروزی نزدیک میشود: «عصر سردار قاسم سلیمانی از کرمان آمد. از اوضاع و دخالت سپاه در انتخابات و خطر دودستگی اظهار نگرانی کرد و از دلسرد شدن آقای محسن رضایی گفت و برای علاج کمک خواست.»
سومین کار هاشمی تلاش برای سلامت انتخابات بود. هنگامی که در ۲۵ اردیبهشتماه بار دیگر «آقایان کروبی، خوئینیها، کرباسچی، نوربخش و نجفی (به نزد او) آمدند و به شدت از اظهارات رهبری در ملاقات با کارکنان صداوسیما راجع به انتخابات و تبلیغات و نیز تفسیرهایی که از آن میشود و اقداماتی که ائمه جمعه و بسیج و اطلاعات و سپاه و صداوسیما براساس آن دارند اظهار نگرانی کردند.» هاشمی تصمیم به فعالیت جدی گرفت. به خصوص که آنان «پیشنهاد کنارهگیری خاتمی را داشتند و البته بعضیها مخالف بودند. گفتند وضع آقای ریشهری هم چنین است.»
مرور خاطرات و مطبوعات آن زمان نشان میدهد که ریشهری برای دو روز فعالیتهای انتخاباتی خود را متوقف کرد و سیدمحمد خاتمی نیز چنین برنامهای را داشت. اما هاشمی نصیحتشان کرد «که کنار نروند و به خاطر صریح نبودن اظهارات رهبری گفتم آنها هم میتوانند به نفع خودشان تفسیر کنند.»
اما دو رویداد مهم ورق را برگرداند: «همان موقع از دفتر رهبری خبر دادند که ایشان با ملاقات آقای کروبی و آقای خوئینیها موافقت کردهاند. گفتم میتوانند در این ملاقات از نظر رهبری بهتر مطلع شوند. از این خبر خوشحال شدند و اصرار دارند که من برای رفع مشکل کمک کنم.»
رویداد دوم خطبه تاریخی هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه ۲۶ اردیبهشتماه ۱۳۷۶ بود: «در خطبه دوم مسائل روز و منجمله انتخابات را مطرح نمودم. سعی کردم که در اظهاراتم بیطرفی را مراعات کنم و بر حضور مردم در رایگیری و خودداری مسئولان از دخالت ناروا در انتخابات و حفظ سلامت فضا و کار و مراعات حرکت رقبا در تبلیغات تاکید کردم.»
خطبه تاریخی هاشمی کار را تمام کرد. جناح راست از رئیسجمهور ناامیدتر و جناح چپ امیدوار: «از عکسالعملهای بعدی به دست آمده که جناح آقای ناطق نوری از صحبتها ناراضیاند و توقع داشتهاند تابع همان جوی باشم که بعد از صحبت رهبری درست کردهاند. جناحهای دیگر به خاطر حفظ بیطرفی و هشدار در مورد تقلب و نیز اعلان اینکه رای من مخفی است و کسی نمیداند اظهار خوشحالی کردند. نحوه پخش خبر از صداوسیما همین نشان از ناراحتی آنهاست.»
در واقع مجمع روحانیون مبارز قبل از پیروزی در جامعه یک پیروزی بزرگ در حاکمیت به دست آورده بود: یک عضو تشکیلات رقیب که رئیس وقت جمهور هم بود اعلام بیطرفی کرده بود. به همین علت همان روز «عصر آقای خاتمی آمد ضمن ابراز رضایت از توجه مردم به او و ادعای داشتن رای بیشتر از ۵۰ درصد… از صحبتهای بیطرفانه من تشکر کرد.»
خاتمی از دیدار با رهبری هم برگشته بود: «گزارش مذاکراتش با آیتالله خامنهای را داد که بعد از صحبتهای قبلی ایشان در جمع روحانیت انجام شد. حاکی از اظهار اعتماد رهبری به ایشان و نیز رضایت از نحوه تبلیغات و شور انتخابات است. تشویقش کردم که کنارهگیری نکند زیرا در این صورت به انتخابات آسیب جدی وارد میشود.»
نفر بعدی که از هاشمی تشکر کرد همچون خود او عضو جامعه روحانیت مبارز بود: دکتر حسن روحانی: «از بیطرفی من اظهار رضایت کرد و گفت فشار زیادی روی او است که به نفع آقای ناطق نوری اظهاری بنماید.»
هاشمی اما به راهش ادامه داد و به دلخوریهای محافظهکاران بهایی نداد. اما فشارها کم نبود: «دکتر محمدعلی نجفی وزیر آموزش و پرورش… خبر داد که به حمایت از آقای خاتمی برای نوار تبلیغاتی که بناست از صداوسیما پخش شود صحبت کرده ولی دفتر رهبری به او گفته است که بهتر است پس بگیرد و در مقابل استدلال او که گفته چرا آقای… ولایتی که وزیر است همین کار را برای آقای ناطق نوری کرده؟ جواب دادند که به خاطر وسعت و فراوانی نیروهای انسانی موجود آموزش و پرورش قابل مقایسه با وزارت امور خارجه نیست. در عین حال گفتهاند این دستور نیست بلکه نظر است.»
از سوی دیگر در ۲۷ اردیبهشتماه ۱۳۷۶ باز هم «خبر رسید که گروهی از جوانان با نصب عکس آقای خاتمی روی ماشینها در خیابانها نمایش میدهند و پلیس مانع آنها میشود. به وزیر کشور به خاطر عزل معاون استاندار همدان تذکر دادم جنبه حمایت از یک طرف در انتخابات دارد. به بازرسی و ویژه دفتر رئیسجمهوری گفتم به اظهارات یکی از علمای لار که گفته دو صندوق پر از رای به نفع آقای ناطق نوری در فرمانداری لار است رسیدگی کند. پرسوجوهای مقدماتی از عدم صحت آن را نشان داد.» وزیر کشور علیمحمد بشارتی از رئیسجمهور گلهمند بود: «از مطالبی که در نماز جمعه راجع به جلوگیری از تقلب در انتخابات گفته بودم اظهار ناراحتی کرد. میگوید همکارانی فکر میکنند که نسبت به آنها اعتماد ندارم. دلداریاش دادم قرار شد جمعی از آنها به ملاقات بیایند.»
اما با وجود تعلق وزیر کشور به جناح راست دولت نیز به تدریج به جامعه پیوست: «آقایان نوربخش و کرباسچی آمدند و شکایت داشتند که با فشارهای مختلف از وزرا برای تأیید آقای ناطق نوری امضاء میگیرند.» اما بدنه دولت با خاتمی بود و هاشمی خواب پیروزی خاتمی را دیده بود: «آثاری که سخنرانی روز جمعه من در جامعه ایجاد کرده جناح خاتمی را خوشحال و جناح ناطق را نگران کرده است. میتواند تعبیر خوابی باشد که شب شنبه در دوشنبهٔ تاجیکستان دیده بودم. مضمون خواب این بود که در جلسه آیتالله خامنهای میخواستند از تریبون برای آقای ناطق نوری که نشسته بود صحبت کنند، ممکن شد. من هم خسته شدم و جلسه را به سوی مقر خودم ترک کردم. در مسیر با مشکلاتی برخورد کردم یک لنگه کفشم را عوضی پوشیده بودم که قابل استفاده نبود و در مسیر در حوض آبی هم افتادم!»
هاشمی این خواب را همان روز در سفر به تاجیکستان دیده بود: «بعد از نماز صبح خوابیدم و خواب نه چندان خوبی دیدم که نشانی از مشکلات احتمالی بعد از دوران ریاستجمهوریام دارد.» اما همه خوشحال بودند: فائزه هاشمی میخواست در فیلم تبلیغاتی خاتمی صحبت کند که پدرش نگذاشت. عفت مرعشی در بازگشت از سفر رفسنجان از اکثریت آرای مردم اصفهان و یزد و کرمان و رفسنجان به خاتمی گفت، خبری که در ۳۰ اردیبهشتماه ۱۳۷۶ «در افکارسنجیها به وزارت اطلاعات و خبرگزاری ایرنا و کارگزاران رسید که مجموعاً آقای خاتمی را جلو نشان میدهد.» جناح چپ همچنان نگران ساعات آخر است.
هاشمی در شب ۳۰ اردیبهشت بار دیگر به مهمانی رهبری میرود: «درباره انتخابات صحبت شد. ایشان هنوز ناطق را جلو میداند اما فکر میکنند که به مرحله دوم میرسد ولی حساسیتی روی پیروزی احتمالی آقای خاتمی نشان ندادند و گفتند دستور دادهاند که با اخلال و تقلب و برخوردهای خشن برخورد شود. گفتند بنا ندارند فردا حمایت صریحی از کسی داشته باشند. گفتند فیلم تبلیغاتی دیشب آقای خاتمی خیلی قوی تهیه شده بود.»
اکنون رهبری مدافع انتخابات سالم بودند و این پیروزی بزرگ جمهوریت در کشور بود که نهاد مدافع اسلامیت مدافع جمهوریت یعنی تداول قدرت و انتقال قدرت بود. تا جایی که وقتی موسوی خوئینیها همان شب به هاشمی رفسنجانی اطلاع داد که «با حکم دادگاه انقلاب امنیت دارند ستاد انتخابات آقای خاتمی را تخلیه میکنند» هاشمی به شیخ محمد یزدی رئیس قوه قضائیه تلفن کرد که جلوگیری کنند و هنگامی که محسن هاشمی به پدرش خبر داد «که از وزارت کشور گفتهاند کارت به بازرسان برای انتخابات ندهید» هاشمی تلفنی با رهبری صحبت کرد و پرسید «گفتند گزارش شده که برای ۵۰۰ نفر از افراد دفتر تحکیم وحدت کارت خواستهاند. آن را منع کردهاند که وسیلهای برای تبلیغات منفی آنها نشود گفتم گزارش درست نیست قرار شد رفع منع شود.» اینگونه بود که آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی هر دو سلامت انتخابات را تضمین کردند.
شب دوم خرداد «آقایان خاتمی، عبدالله نوری، محسن نوربخش و کرباسچی آمدند. گزارشی از برنامه تقلب در انتخابات خرداد در خرمآباد داشتند.» هاشمی به بازرسی ویژه دفتر رئیسجمهور و سازمان بازرسی کل کشور دستور رسیدگی و برخورد داد و انتخابات سالم و آزاد برگزار شد. فردای آن روز برخلاف نگرانیهای موسوی خوئینیها، آیتالله خامنهای از هیچکس حمایت نکردند: «در مصاحبه هنگام رأی دادن گفتهاند برای شخص من هیچکس نمیتواند آقای هاشمی رفسنجانی باشد.» همان روز پیروزی خاتمی روشن بود. فردا صبح «اول وقت وزیر کشور اطلاع داد که بیست میلیون رأی شمرده شده بیش از ۶۰ درصد از آقای خاتمی است تا شب که شمارش آرا تکمیل شد از ۲۹ میلیون رأی تجاوز کرد و همین نسبت باقی ماند.»
همان شب سوم خرداد سران کارگزاران به دیدار پدر معنوی خود رفتند تا دربارهٔ بعد از پیروزی تصمیم بگیرند: «آقای نوربخش برای کمک به حل مشکلات احتمالی آقای خاتمی در ارتباط با رهبری و مجلس و… استمداد کرد آقای حسین مرعشی آمد و راجع به ریاست مجلس مشورت کرد.»
چند روز بعد انتخابات ریاست مجلس در پیش بود و کارگزاران که اقلیت مقتدر مجلس پنجم را در دست داشت میخواست حسن روحانی را به ریاست مجلس برساند: «شب آقای دکتر حسن روحانی آمد. دربارهٔ نتایج انتخابات ریاستجمهوری و علل شکست جناح آقای ناطق نوری و ضررهای حمایت وسیع علما و منسوب کردن آن به رهبری و نیز ریاست مجلس صحبت شد.»
گام سوم کارگزاران در شرف وقوع بود. پس از تشکیل اقلیت بزرگ در مجلس پنجم و پیروزی خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری اکنون آنان میخواستند حسن روحانی یا عبدالله نوری را رئیس مجلس پنجم کنند: «آقای محسن نوربخش و غلامحسین کرباسچی آمدند و راجع به ریاست مجلس صحبت کردند. نگران بودند که رهبری دستور حمایت از آقای ناطق را بدهند.»
کارگزاران درست حدس زده بودند. رهبری با حذف ناطق نوری از حاکمیت مخالف بودند. در همان شب هاشمی میهمان رهبری بود: «دربارهٔ انتخابات ریاستجمهوری صحبت شد و ایشان از نتایج انتخابات اظهار رضایت کردند و گفتند اکنون از فرض پیروزی انتخابات آقای ناطق نوری راحتترند. درباره ریاست مجلس از من خواستند که برای ادامهٔ ریاست آقای ناطق کمک کنم.» هاشمی نیز چنین کرد. شب هفتم خرداد ماه وقتی «آقایان مهاجرانی و مرعشی آمدند و گفتند از دفتر رهبری به آنها هم گفتهاند که ترجیح دارد آقای ناطق نوری در ریاست مجلس بماند من هم تایید کردم و قرار شد بروند و بر سر هیات رئیسه بر این اساس توافق کنند.»
دکتر روحانی بر این اساس از نامزدی ریاست مجلس کنار کشید و عبدالله نوری رئیس فراکسیون اقلیت در خبری علت انصراف خود از نامزدی را اعلام کرد. اما روحانی که دبیر شورای امنیت ملی هم بود در دیدار با هاشمی «از حوادث احتمالی اختلافات خطی بعد از انتخابات و وضعی که در مجلس به وجود آمده با توجیه رهبری برای ابقای آقای ناطق نوری در ریاست مجلس اظهار نگرانی کرد.» سه سال بعد اصلاحطلبان در انتخابات ناطق نوری را از مجلس هم حذف کردند.
چهارم خرداد ماه اولین دیدار خاتمی با هاشمی پس از پیروزی برقرار شده بود. «از کمکهای من تشکر کرد و درباره مواضع آینده مشورت نمود که بناست پسفردا در مصاحبه مطبوعاتی اعلان شود. گزارش مذاکراتش را با رهبری داد و اجازه خواست که برای رفع ابهامها مرتباً با من تماس بگیرد.» خاتمی از این بالاتر در ۲۲ خردادماه از هاشمی خواست که با حضور رهبری «جلسه سهجانبه داشته باشیم که نپذیرفتم.» خاتمی به هاشمی پیشنهادی مهمتر هم کرد: «از وضع قوه قضائیه اظهار نگرانی کرد و از من خواست پیشنهاد مسئولیت اداره قوه را بپذیرم که رد کردم.»
به تدریج شکافهای دولت جدید و حاکمیت راست شروع شده بود و همه آنان که از ناطق حمایت کرده بودند. پسلرزههای دوم خرداد اما در راه بود و خاتمی حق داشت از هاشمی کمک بخواهد. در دهم خردادماه غلامحسین کرباسچی شهردار تهران از مخالفت با اعطای نشان به او و عدم توجه به دفاع ایشان در مقابل تفتین مخالفانش منجمله در مساله فرهنگسراهای شهرداری و روزنامه آفتابگردان شکایت آقای عباس آخوندی وزیر مسکن و باجناق ناطق نوری گله کرد. سیزدهم خردادماه عصر «آقایان قاسم سلیمانی، مرتضی قربانی و محمدجعفر اسدی از فرماندهان سپاه آمدند و از تصمیم آقای محسن رضایی برای استعفا از سپاه اظهار نگرانی کردند و خواستند که مانع آن شویم و اگر نتوانستیم برای شغل بعدی او کمک کنیم. توقع دارند معاون اول بشود یا وزیر کشور.» هفدهم خردادماه محسن رضایی خود به دیدار هاشمی رفت: «برای بیرون رفتن از سپاه و گرفتن شغل مناسب استمداد کرد.» هاشمی چندی بعد محسن رضایی را به دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب کرد.
همان روز در وزارت اطلاعات هم زلزله رخ داد: «جمعی از مدیران وزارت اطلاعات آمدند. از احتمال اینکه در کابینه جدید وزیری خارج از اطلاعات بیاورند و جمعشان را پراکنده کنند اظهار نگرانی نمودند. از دخالت در انتخابات به نفع آقای ناطق نوری شرمندهاند برای اینکه وزیر جدید فردی از خودشان باشد استمداد کردند.» اما وزیر اطلاعات وقت نمیخواست این اتفاق رخ دهد: «آقای علی فلاحیان وزیر اطلاعات آمد از احتمالات وضع کشور در دولت آینده اظهار نگرانی کرد و از مصطفی پورمحمدی و احمد شفیعی از معاونانش که برای جایگزین شدن او تلاش میکنند گله داشت.»
اختلافات به تدریج سر باز میکرد. در ۲۳ خرداد سران روحانیون مبارز، کروبی، خوئینیها و توسلی به نزد هاشمی آمدند و اعلام نگرانی کردند روز بعد عبدالله نوری رئیس فراکسیون اقلیت مجلس مواضع مشابهی را به هاشمی منتقل کرد و گفت: بنا دارند برای انتخابات مجلس خبرگان فعال شوند اما دوم خرداد فقط روابط جناح چپ و جناح راست سنتی را تغییر نداد حتی دیگر جناحهای سیاسی هم تغییر کرده بودند. خرداد در حال پایان بود که ریشهری به دیدار هاشمی رفت: «از نتیجه انتخابات ناراحت است و به شدت از نحوه تبلیغات جناح آقای ناطق نوری و خرج کردن همه چهرههای روحانی و نهادها و… گلهمند است… گفته قبل از انتخابات خواب دیده است که ازدواج با دختری برایش مطرح بوده و کسی به او گفته که این دختر ازدواج خواهد کرد ولی نصیب تو نمیشود.» عروس دوم خرداد اما فرصت زیادی برای جشن و شادی نداشت…
هاشمی رفسنجانی «انتقال قدرت» را به خوبی انجام داد چون «قدرت انتقال» داشت. او میتوانست میان حاکمیت و اصلاحات (نامی که بعداً به جناح دوم خرداد داده بود) توازن قدرت بر پا دارد چراکه انتقال قدرت بدون «توازن قدرت» ممکن نیست. کاری که پس از او هیچکدام از جانشینانش؛ چه سیدمحمد خاتمی و چه محمود احمدینژاد نتوانستند انجام دهند و جانشینانشان چه محمود احمدینژاد و چه حسن روحانی از مخالفان رؤسایجمهور مستقر بودند. هاشمی حتی پس از ۱۶ سال توانست نامزد اولیهاش حسن روحانی را به ریاستجمهوری بنشاند چون برای این کار وقت میگذاشت و سیاستورزی میکرد. اهل قهر نبود و گرچه اشتباهاتی مانند نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۸۴ داشت اما به فراست ضرورت جانشینپروری را دریافته بود چه بسا اگر علیاکبر ناطق نوری در انتخابات ۱۳۷۶ پیروز میشد کمتر کسی میتوانست هاشمی را بازنده بخواند اما ناطقنوری هم ۱۶ سال بعد در کنار سیدمحمد خاتمی زیر سایه اکبر هاشمی رفسنجانی از حسن روحانی حمایت کرد و این پیروزیها – فارغ از سختیهای بعد از آن – محصول یک سیاستمدار حرفهای به نام اکبر هاشمی رفسنجانی بود.
سیاستمداری که با وجود علاقهٔ شخصی به ناطق نوری میدانست محافظهکاران سنتی پیرامونش نمیتوانند راه توسعه را ادامه دهند و با وجود حمایتهایش از سیدمحمد خاتمی پیشبینی میکرد اصلاحطلبان رادیکال از راه توسعه فاصله میگیرند و رویای برآورده نشدهاش درباره ریاستجمهوری حسن حبیبی یا تأخیری تاریخی در ریاستجمهوری حسن روحانی که سبب صدمات جبرانناپذیر عصر پوپولیسم شد تا پایان عمر در خاطرش باقی بود. آن زمان که حتی در سال ۱۳۸۴ ناگزیر به خطای بازگشت شد و غول پوپولیسم از صندوق رأی بیرون آمد و هرگز به چراغ جادو بازنگشت. اکنون نیز با وجود گذار به دوره جدید «انتقال قدرت» (در انتخابات ۱۴۰۰) جای مردی که «قدرت انتقال» مواضع دولت به حاکمیت و حاکمیت به دولت و جامعه به هر دوی آنها را داشته باشد خالی است. کسی که بتواند صبح با سید محمد خاتمی صبحانه بخورد و شب با علیاکبر ناطق نوری، شام…
***
خاطرات آیتالله هاشمی در سال ۱۳۷۶
امیر عبدالله در اتاق هاشمی رفسنجانی / بازخوانی سفرنامه پاکستان
یکشنبه ۳ فروردین ماه ۱۳۷۶
پیغام آقای امیرعبدالله، ولیعهد عربستان سعودی رسید که منتظر من برای ملاقات است. گفتم بهتر است ایشان به اتاق بیاید. پیغام برگشت که از ریاض چنین قراری داشتهایم. با اصرار همراهان، من پذیرفتم و به سوی اتاق ایشان رفتیم. با عجله از اتاق بیرون آمد و گفت او میخواهد به اتاق من بیاید. معلوم شد وقتی که به او پیام من رسیده، پیشنهاد من را پذیرفته و اطرافیانش خودسرانه جواب داده بودند. به اتاق من رفتیم. ملاقات خیلی خوب و دوستانهای بود؛ کمی گلایه از گذشته و سپس بحث درباره توسعه روابط شد. از برنامه برائت [از مشرکین] حج و از آقای [محمد محمدی] ریشهری، [امیرالحاج ایران] شکایت کرد. پیشنهاد کردم، موافقت کنند که برنامه برائت در محل و زمان محدودی انجام شود. موافقت کرد که در داخل ساختمان بعثه باشد. از من خواست که در مراسم حج به زیارت بروم. من گفتم ایشان به تهران بیاید. گفت خاطرش جمع نیست که کشور را بدون سرپرست بگذارد و به سفر برود. درخواست کرد که خانواده من که بناست به حج بروند، میهمان آنها باشند.
از شرایط همکاریها بعد از دوره مسئولیت من، اظهار نگرانی کرد. گفتم از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام، اعمال نظر میکنم. تقاضای مذاکره خصوصی کرد. پس از رفتن دیگران، درباره انفجار الخُبَر گفت که چهار نفر از عاملان انفجار به ایران آمده و سپس دو نفرشان به لبنان رفتهاند و یک نفرشان به کانادا رفته که تحت تعقیب آمریکا و عربستان است و به زودی دستگیر میشود و یکی هم در ایران است که اصرار نمود چون تبعه عربستان است، او را تحویل آنها بدهیم. گفتم بر اثر درخواستهای قبلی شما، ما تحقیق همهجانبه کردهایم؛ کسی از آنها را در ایران نیافتیم و اگر مشخصات او را بدهید، ممکن است پیگیری کنیم. به ایشان گفتم، چرا در هر جلسه شورای همکاری خلیج فارس، مطلبی علیه ایران اظهار میشود که هیچ اثری ندارد و ما هم طبعاً جواب میدهیم. گفت، چرا شما مسأله جزایر مورد اختلاف با امارات [متحده عربی] را حل نمیکنید. گفتم این مسأله به آسانی قابل حل نیست. بهتر است دو طرف وارد مذاکره شوند و ممکن است سالها هم طول بکشد. سرانجام قرار شد کمک کنند که به تدریج این اظهارات ناروا متوقف شود. هنگام خداحافظی، بیرون درب اتاق منتظر ماند تا من تجدید وضو کردم. سپس در اتومبیل من با من سوار شد و با هم به میهمانی ناهار نخستوزیر رفتیم. در راه گفت، آمریکاییها و سایر مخالفان، از این منظره نزدیک شدن ایران و عربستان ناراحت میشوند. حضار در میهمانی که این همراهی ما برایشان جالب و غیرمنتظره بود، با حساسیت جریان را دنبال میکردند و عکسها و فیلمهای آن در رسانههای پاکستان به وسعت منتشر شد و در محافل تفسیری اطراف اجلاس، بسیار مهم تلقی شد.
شاهنامهخوانی هاشمی
چهارشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۷۶
سحر بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. بیشتر وقت به مطالعه و قدم زدن گذشت. مقداری از شاهنامه فردوسی – داستان سزارین مادر رستم هنگام تولد رستم – را خواندم. کتاب تاریخ ترکمنستان را مطالعه کردم؛ نکات جالبی در ارتباط با برخورد دولت قاجار و امپراطور روسیه و انگلیس بر سر رقابت در آسیای مرکزی و به خصوص مسایل ترکمنها، توجهم را جلب کرد.
شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۷۶
در منزل بودم. از برنامههای عزاداری رادیو [به مناسبت روز عاشورا] استفاده میکردم. تمام وقت به مطالعه تاریخ گذشت. کتاب شرححال حاج ابراهیم کلانتر شیرازی – اعتمادالدوله – صدراعظم دو سال اول سلسله قاجار را خواندم. ضمناً تاریخ صد ساله بعد از صفویها و قبل از قاجارها هم مورد نظر بود. هماهنگی وضع اروپا، روسیه و هند را هم در این زمان از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت مرور کردم. درست در همین دوره، سرعت پیشرفت اروپا و روسیه و وضع ایران و هند اسفبار است. در گزارشها پیروزی شورشیان زئیر بر حکومت مستبد سی ساله [موبوتو] سسه سوکو و توافق روسیه با گسترش ناتو که مورد اعتراض شدید مراکز قدرت داخلی روسیه است، جلب توجه میکند.
پیام کلینتون به هاشمی / رئیسجمهور قزاقستان چه پیامی آورده بود؟
چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۷۶
اول وقت، آقای [برهانالدین] ربانی، رییسجمهور سرگردان افغانستان آمد. درباره راههای حل مشکل افغانستان صحبت شد. آقای نواز شریف، نخستوزیر پاکستان آمد. گفت در مذاکرات با نخستوزیر هند، مطمئن شده که هندیها در مسأله کشمیر کوتاه نخواهند آمد و بدون حل مسأله کشمیر هم مشکل هند و پاکستان حل نخواهد شد. تقاضای خصوصی شدن مذاکرات را نمود و تقاضا کرد که برای حل مشکلات ارزیشان، ایران بخشی از اندوختههای ارز خود را در بانکهای پاکستان بگذارد؛ گفتم بررسی میکنم. از او خواستم که جلوی کشتار و ترورهای فرقهای را بگیرد و در ایجاد صلح در افغانستان کمک کند. آقای [نورسلطان] نظربایف، رییسجمهور قزاقستان آمد. صبحانه را با هم خوردیم.
درباره خرید فسفات و گندم و مبادله نفت و دادن اعتبار برای عمران پایتختشان صحبت شد. سپس جلسه را به تقاضای ایشان، مذاکره خصوصی کردیم. گفت، [آقای هلموت کهل]، صدراعظم آلمان که چهار روز پیش در آلماتی بود، او را قاصد کرده که پیامش را به من برساند و گفته است که او مخالف دادگاه میکونوس بوده و اکنون از من میخواهد که نماینده مخصوصی را نزد او بفرستم تا راهحل را پیدا کنیم. از [ژاک] شیراک، [رئیسجمهور فرانسه]، نقل کرد که بنا دارد همکاریاش را با ایران توسعه دهد و پیغام [بیل] کلینتون، [رییسجمهور آمریکا] را آورد که میخواهد مشکل آمریکا و ایران را حل کند.
نگرانیهای حاج قاسم / درخواستهای محسن رضایی چه بود؟
چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۶
عصر سردار [قاسم] سلیمانی از کرمان آمد. از اوضاع و دخالت سپاه در انتخابات و خطر دودستگی اظهار نگرانی کرد و از دلسرد شدن آقای [محسن] رضایی، [فرمانده کل سپاه] گفت و برای علاج کمک خواست.
ناراحتی مرعشی از اربکان / بازخوانی سفرنامه ترکیه
شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۷۶
عصر به فرودگاه [مهرآباد] رفتم. ساعت چهار بعدازظهر، با مصاحبه و بدرقه رسمی، برای شرکت در اجلاس سران کشورهای دی ۸ که با ابتکار آقای [نجمالدین] اربکان، [نخستوزیر ترکیه] تأسیس شده است، به سوی استانبول پرواز کردیم. عفت و فاطی و مهدی و مهندس [اکبر] ترکان، [وزیر راه و ترابری]، همراه بودند. سه ساعت پرواز بود. در فرودگاه استانبول، دکتر ولایتی و یک وزیر ترکیه استقبال کردند. با هلیکوپتر به تیلن در کنار ساحل بُسفُر پرواز کردیم. ترکیه قرار گذاشته بود که برای هیچیک از سران، مراسم استقبال و بدرقه نداشته باشد؛ گرچه ورود و خروج راحت و بدون اتلاف وقت برای تشریفات بود، اما به نظرم سرد و بیرمق آمد؛ چون به استقبالها و مراسم عادت کردهایم. جای نشستن عفت و فاطی مناسب نبود؛ عفت قهر کرد و شام نخورد. من بعد از شام فهمیدم. تا آخر سفر، عفت ناراحت بود؛ حق با اوست. دیروقت با خستگی خوابیدم.
منبع: روزنامه سازندگی / ۲۶ دی ۹۸
تاریخایرانی