خانه » همه » مذهبی » بازی‌های خاقانی با حرف‌ها و واژگان

بازی‌های خاقانی با حرف‌ها و واژگان

منصفان استاد دانندم که از معنی و لفظ   شیوه‌‏ی تازه به‌رسم باستان آورده‏‌ام  (١)
استفاده از شکل حروف و واژگان با تشبیه، هجا، (٢) تصحیف، قلب و… برای بیان معانی دقیق، از جنبه‏‌های موردنظر خاقانی است که ما نمونه‏‌هایی از این شیوه‌‏ی هنری را ارائه می‌‏دهیم:
 
١- گوید این خاقانی دریا مثابت خود منم‏   خوانمش خاقانی اما از میان افتاده «قا»
 خاقانی خاطره‌‏ی اهل سخن را به چشمه‌‏یی کوچک مانند کرده است، زیرا اگر «قا» را از میانه‏‌ی واژه‏‌ی «خاقانی» برداریم، خانی (-چشمه) باقی می‌ماند.
 
٢- حق می‏‌کند ندا که به ما ره دراز نیست‏   از «مال» «لام» بفکن و باقی‏‌ شناس ما
برای رسیدن به حق تنها کافی‏ست حرف «لام» را از واژه‏ی «مال» برداریم، یعنی خود را از هرچه رنگ تعلّق پذیرد، آزاد کنیم.
 
٣- عیب شروان مکن که خاقانی‏ هست از آن شهر که ابتداش «شر» است‏
عیب شهری چرا کنی به دو حرف‏   کاول شرع و آخر بشر است
هجای آغازین شهر خاقانی یعنی شروان «شر» است و خاقانی با این‏ استدلال که دو حرف «شر» در ساخت واژه‏‌های «شرع» و «بشر» نیز به کار می‌‏رود، عیب‏‌جویان شروان را نکوهش می‏‌کند.
در ادامه می‏‌گوید:
جرم خورشید را چه جرم بدانک‏   شرق و غرب ابتدا «شر» است و «غر» است
چون آغاز واژه‌‏های شرق و غرب، شر (-بدی) و غر (-آن‏کاره) است‏ بر خورشید حرجی نیست.
هم‏چنین است وجود «غر» در واژه‏‌های‏ غریب (-عجیب و حیرت‏انگیز) کاشغر (-مشتهر به مشک نیک):
گرچه ز اول «غر» است حرف غریب‏    مرد نامی ‌غریب بحر و بر است‏
چه کنی نقص مشک کاشغری‏   که «غر» آخر حروف کاشغر است
و وجود «بد» در ساخت واژه‌‏ی «بدخشان» (-معدن لعل قیمتی):
گرچه هست اول بدخشان بد    نه نتیجه نکوترین گهر است
و وجود «تب» در واژه‌‏ی «تبریز»:
نه تب اول حروف تبریز است‏    لیک صحّت‌رسان هر نفر است
 
۴- وگر عنقایی از مرغان ز کوه قاف دین مگذر   که چون بی«قاف» شد عنقا عنا گردد ز نادانی
اگر حرف «قاف» را از روی کلمه‏‌ی «عنقا» برداریم به «عنا» (-رنج) بدل می‏‌شود.
 
۵- «سیب صفاهان» «الف» افزود در اول  ‏ تا خورم آسیب جان‌گزای صفاهان
اگر «الف» به آغاز واژه‏‌ی «سیب» اضافه کنیم «آسیب» حاصل‏ می‏‌شود.
 
٦- آن روز رفت آب غلامان که یوسفی‏   تصحیف عید شد به بهای محقّرش
تصحیف عید، «عبد-» است و بیت به بندگی رفتن حضرت یوسف (ع) اشاره دارد. مصراع دوم آیه‏ی ٢٠ سوره‏‌ی یوسف تلمیح دارد: «و شروه بثمن بخس در اهم معدوده‌ی…»
 
۷- مجلس انس حریفان را هم از تصحیف «انس» در تنوره کیمیای جان جان افشانده‌‏اند
تصحیف «انس» آتش است.
 
٨- چو سرسام سرد است قلب شتا را   دوا بِه ز «قلب شتایی» نیابی
در مصراع دوم مقصود از «قلب شتا» آتش است.
 
٩- بقایی نیست هیچ اقبال را چند آزمودستی‏  خود اینک لابقا مقلوب اقبال است بر خوانش
خاقانی می‏‌گوید: اقبال را بقایی نیست، زیرا که مقلوب «اقبال»، «لابقا» است.
 
١٠- از «لا»رسی به صدر شهادت که عقل را از «لا» و «هو»ست مرکب «لاهوت» زیر ران
«لا+هو» (-لا اله الا هو): لاهوت (-عالم غیب)
 
١١- عدل تو «شین» راز «را» کرد جدا چون بدید    کالتِ رای‏ است «را»، صورتِ شَین است «شین»
عدل تو حروف «شر» را از هم جدا کرد (شر را نابود کرد)
زیرا «شین» آن هم شکل «شَین (-زشتی)» و «را» ریِ آن هم‏ ریخت «رای (-اندیشه)».
 
١٢-  بی‏‌حاجبّی «لا» به در دین مرو که هست‏   دین گنج خانه‏‌ی حق و «لا» شکل اژدها (٣)
خاقانی «لا» را در کلمه‏‌ی «لا اله الا اللّه» که در مقام نفی‏ شرک و شک است، به اژدهای دو سر تشبیه کرده است.
باز در جای دیگر این تشبیه را به‌کار برده است:
«لا» زان شد اژدهای دو سر تا فرو خورد    هر شرک و شک که در ره الاّ شود عیان
 
١٣- با «لا» برآر نفس چلیپاپرست از آنک‏   عیسی تُست نفس و صلیب است شکل«لا»
صلیب را در شکل و ریخت به حرف «لا» مانند کرده است.
 
١۴- دروازه‏‌ی سرای ازل دان سه حرف عشق‏ دندانه‏‌ی کلید ابد دان دو حرف «لا»
دو حرف «لا» را به دندانه‏‌ی کلید دروازه‏‌ی سرای ابد تشبیه کرده است.
 
١۵- چنان ایستاده‌‏ام پیش و پس طعن‏   که استاده است الف‌های «اطعنا»
خاقانی خود را به الف‏‌های آغاز و انجام واژه‌‏ی «اطعنا» مانند کرده‏ است که «طعن» را در میان گرفته‌‏اند. مینورسکی، شارح قصیده‌‏ی‏ ترسائیه‌‏ی خاقانی، «این تشبیه را یکی از خیالی‏‌ترین تشبیهات خاقانی‏ می‏‌داند» (۴)
 
١٦- ز هرچه زیب جهانست و هرکه ز اهل جهان‏   مرا چو صفر تهی‏دار و  چون «الف» تنها
از حرف «الف» تنهایی آن را اراده کرده است زیرا «الف» در ابتدای کلمه به حرف بعدی نمی‏‌چسبد.
باز در جای دیگر می‏‌فرماید:
چو صفر و الف تُهی و تنها   چون تیر و قلم نحیف و عریان
 
١۷- چو الف سوزنی نیزه و بنیاد کفر   چون بن سوزن به قهر کرده خراب و یباب
خاقانی نیزه را در راستی قامت به «الف» مانند کرده است. باز در جای دیگر می‏‌گوید:
الف راست صورت صواب است لکن   ‏ اگر کژ شود هم خطایی نیابی
 
١٨- زان حرف صولجان فش زیرش دو گوی ساکن   ‏ آمد چو صفر مفلس وز صفر شد توانگر
خاقانی در این بیت آمدن خورشید به برج حمل و فرا رسیدن بهار را توصیف می‏‌کند. مراد او از «حرف صولجان فش زیرش دو گوی‏ ساکن» رقم «یا» است که علامت و رقم برج حوت است. (۵)
در بیت بعد این تحویل را به وضوح بیان می‏‌کند:
یعنی که قرص خورشید از حوت در حمل شد   کرد اعتدال بر وی بیت‌الشرف مقرّر
 
١٩- نام او چون اسم اعظم تاج اسما دان از آنک‏   حلقه‏‌ی میم منوچهرست طوق اصفیا
بلکه رضوان زین پس از «میم» منوچهر ملک‏   یاره‏ی حوران کند گر شاه را بیند رضا
دایره‏‌ی «میم» منوچهر از ثوابت برتر است  ‏ آفرینش در میانش نقطه‌‏یی بس بینوا
گر سما چون «میم» نام او نبودی از نخست‏   هم‏چو «سین» درهم شکستی تاکنون سقف سما
خاقانی این ابیات را در مدح شروان‌شاه منوچهر سروده و حلقه‏‌ی‏ «میم» منوچهر را طوق اصفیا و یاره‏‌ی حوران بهشتی و جهان را نقطه‌‏ی کوچک در میان آن به‌شمار آورده است. و در ادامه می‏‌گوید: آسمان هم‏چون میم منوچهر گرد و مدوّر است‏ وگرنه سقفش هم‏چون دندانه‏‌های «سین» درهم می‌‏شکست.
 
٢٠- به صورت دو حرف کژ آمد دل، اما    ز دل راستگوتر گوائی نیابی
به کژی و خمیدگی حروف «دال و لام» در کلمه‏‌ی «دل» اشاره‏ دارد.
 
٢١- دجله ز زلفش مشک دم، زلفش چو «دال دجله» خم‏    نازک تنش چون دجله هم کش‏کش خرامان دیده‌‏ام
 خاقانی زلف را در خمیدگی شکل به حرف «دال» در کلمه‌‏ی‏ «دجله» مانند کرده است.
 
٢٢- از چشم بد ایمنی که دارد    دندان و لب تو شکل «یاسین»
لب و دندان را در شکل و ریخت به «یا» و «سین» مانند کرده است.
در جای دیگر نیز می‏‌گوید:
بنده‏‌ی دندان خویشم کو به گاز    نقش «یا سین» کرد بر بازوی تو
هم‏چنین در جای دیگر می‏‌گوید:
زمزم آنگه چون دهانی آب حیوان در گلو    وان دهان از «میم» لب چون «سین» دندان آمده
 
٢٣- از «أانتَش» همزه مسمار و «الف» داری شده‏    بر چنین داری ز عصمت «کاف‏‌ها» خوان آمده
«أانتش» اشاره به آیه‏ی ١١٦ سوره‏‌ی مائده دارد:
«و اذ قال اللّه یا عیسی ابن مریم ءانت للناس اتعذونی و امی‌الهین من دون اللّه…»
در مصراع اول «همزه» و «الف» را به مسمار و دار تشبیه کرده است. در مصراع دوم «کاف‏‌ها» اشاره دارد به آیه‏‌ی آغازین سوره‌‏ی مریم
 
٢۴- کوه رحمت حرمتی دارد که پیش قدر او    کوه قاف و نقطه «فا» هر دو یکسان دیده‌‏اند
خاقانی کوه قاف را در برابر مقام جبل‌الرحمه به «نقطه‌‏ی فا» (کم‏‌ارج و بی‏‌مقدار) مانند کرده است. باز در جای دیگر می‏‌گوید:
چون به سر کوه قاف نقطه‏‌ی «فا» دان‏    خطه‏‌ی بغداد در ازای صفاهان
 
٢۵- ملک چون تیغ تو یافت یک دو شود کار او    شصت به سیصد رسد چون سه نقط یافت «سین»
«سین»در حساب جمل مطابق با عدد «شصت» است و اگر سه‏ نقطه روی آن بگذاریم «شین» می‏‌شود که در حساب جمل مطابق با عدد «سیصد» است.
 
٢٦- در سنه‌‏ی «ثانون الف» به حضرت موصل‏ راندم «ثانون الف» سزای صفاهان
«ثانون الف» مصراع اول در حساب جمل مطابق با عدد (۵۵١) است. (۵٠٠-ث، ۵٠-ن، ١-الف)؛ «ثانون الف» مصراع دوم حروف‏ جدا شده‌‏ی واژه‌‏ی «ثنا» (-ستایش) است.   (٦)
 
پی‏‌نوشت‏‌ها:
(١)- دیوان خاقانی شروانی، به کوشش دکتر ضیاء‌الدین سجادی، تهران، زوّار،  ١٣۷۴.
(٢)- استاد کزازی در زیباشناسی سخن پارسی ٣، بدیع، صص ١۷٣-١۷۴ چنین‏ می‏‌نگارد: «هجا آن بازی‏ست که پاره‏‌یی از سخن آن‏‌چنان باشد که در آن حروف‏ واژگان را جداجدا برخوانند».
(٣)- البته خاقانی خودش در جای دیگر شروان را به «شر» نسبت می‏‌دهد و از محنت‏‌های بی‏‌شمار آن یاد می‏‌کند:
ای نور زای چشمه دیدی که چند دیدم‏ در چاه شر شروان ظلمات ظلم بی‏مر (١٨۷)
(۴)-دیدار با کعبه‏‌ی جان، دکتر عبدالحسین زرین‏‌کوب، تهران، سخن، ١٣۷٩،  ص ۷٢.
(۵)- ثری تا ثریا، دکتر عباس ماهیار، کرج، جام‏گل، ١٣٨٢، ص ١٩۴.
(٦)- رجوع شود به پی‏‌نوشت شماره‏‌ی ٢.
 
اکبر قاسمی ‌گل‌افشانی 
از مجله‌ی «حافظ» نیمه اول بهمن ١٣٨۴ – شماره ٢٣

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد