خانه » همه » مذهبی » با توجه به اينکه بر اساس برهان علمي مجبور به اعتراف و پذيرش وجود خداونديم, آيا اثبات خدا بر اساس برهان و اصول مسلم علمي، با حکمت الهي و اختيار انسان سازگار است؟

با توجه به اينکه بر اساس برهان علمي مجبور به اعتراف و پذيرش وجود خداونديم, آيا اثبات خدا بر اساس برهان و اصول مسلم علمي، با حکمت الهي و اختيار انسان سازگار است؟

پرسش بر دو پيش فرض بنا شده است؛ يكي آن كه انسان اختيار پذيرفتن و نپذيرفتن برهان و حقايق علمي را ندارد و هر كسي مجبور است كه حقيقت علمي ثابت شده را بپذيرد. و ديگري آن كه ايمان همان پذيرش حقيقت است نه بيشتر. به نظر ما هر دو پيش‌فرض ناصحيح‌اند.
توضيح: پذيرش و عدم پذيرش، جزو افعال انسان مي‌باشند كه البته با اعضاي باطني انسان انجام مي‌شوند، نه با اعضا و جوارح خارجي، به تعبير علمي تصديق، فعل نفس است؛ يعني كاري است كه انسان با اختيار خود انجام مي‌دهد و يا از انجام آن خودداري مي‌ورزد. افعال انسان نيز تحت تأثير عوامل مختلفي شكل مي‌گيرند كه انگيزه‌هاي روانشناختي جزو مؤثرترين اين عوامل به شمار مي‌روند. در اين زمينه شواهد متعددي وجود دارد و بارزترين شاهدها را قرآن كريم مورد اشاره قرار داده است. يكي از اين شواهد آيه «وجحدوا بها واستيقنتها انفسهم ظلماًًًًًًًًًًًًًً و علواًًًًََ»[1] مي‌باشد يعني آن حقيقت – نشانه‌هاي خدا در داستان موسي – را انكار كردند در حالي كه در نفس خود به آن يقين داشتند و اين انكار ناشي از برتري جويي و خوي ظالمانه ايشان بود. و نيز در آيه ديگري درباره انكار نبوت پيامبر، از سوي برخي از اهل كتاب مي‌فرمايد: «الذين ءاتينهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابناءهم و إن فريقاً منهم ليكتمون الحق و هم يعلمون»[2]، يعني اهل كتاب پيامبر را مي‌شناختند به گونه‌اي كه هر كسي فرزند خود را مي‌شناسد، ولي برخي از ايشان حق را انكار مي‌كردند، در حالي كه مي‌دانستند كه حق است. همين حقيقت در آيه 20 سوره انعام مورد تأكيد قرار گرفته است؛ با اين تفاوت كه در پايان اين آيه مي‌فرمايد «الذين خسروا انفسهم فهم لايؤمنون» يعني كساني كه سرمايه وجود خويش را از دست داده‌اند، ايمان نمي‌آورند. در واقع قرآن كريم اين انكار را ناشي از شخصيت شكل گرفته اين انسان‌ها مي‌داند كه در طول زمان به جايي رسيده‌اند كه حقيقت آشكار را نيز انكار مي‌كنند. ما در صدد بررسي عوامل انكار حقيقت نيستيم، ولي با تأمل در اين آيات روشن مي‌شود كه انسان، با تأثير پذيري از عوامل نفساني و رواني، به راحتي مي‌تواند در برابر حقيقت، لجاجت به خرج داده و آن را انكار نمايد. و چنين مواردي در زندگي روزمره انسان ها تجربه شده و هر کسي با چنين افرادي مواجه شده است؟ بنابر اين پيش‌فرض نخست صحيح نيست.
و اما ايمان: ايمان كاربردهاي گوناگوني دارد و در هر يك از مسالك و مذاهب اسلامي و بلكه در اديان مختلف به گونه‌هاي مختلف تعريف شده است. ما در اين نوشتار ايمان را به معناي باور قلبي (عقد القلب) نسبت به خدا و ساير آموزه‌هاي ديني، در نظر مي‌گيريم. اين نظريه مورد تأييد عالمان بزرگ شيعي هم چون شيخ طوسي از فقها و مفسرين متقدم شيعه[3] و خواجه نصيرالدين طوسي[4] و نيز مرحوم لاهيجي از متكلمان نامدار شيعي[5] و هم‌چنين مرحوم علامه طباطبايي[6] است. پايه اساسي اين نظريه، تفكيك بين علم و ايمان است به اين معنا كه علم همان ايمان نيست هر چند ايمان بدون علم نيز تحقق ندارد؛ چرا كه معرفت، ركن ايمان است. از اين رو به ما دستور داده‌اند ايمان بياوريد، بنابراين ايمان امري است اختياري، و اگر اختياري نبود دستور دادن به آن نيز بي‌معنا بود. و ازآن جا كه جايگاه ايمان را در قلب دانستيم[7]، پس ايمان يكي از افعال نفس انساني است، چنان كه پيامبر اسلام (ص) مي‌فرمايند: ايمان واقعي آن است كه خالص در قلب باشد و اعمال انسان آن خلوص قلبي را تصديق ‌كنند[8]. در برخي از روايات نيز ايمان مركب از چند عنصر معرفي شده است، كه عبارتند از اقرار زباني ، باور قلبيو عمل با جوارح[9]، نظريه‌اي كه همه اين روايات را به خوبي تحليل و نتيجه‌گيري مي‌كند آن است كه حقيقت ايمان، همان باور قلبي است، و اعتراف زباني فقط براي اظهار ايمان است و آثار فقهي و حقوقي ظاهري دارد، اعمال جوارحي انسان نيز نتيجه و ميوه باور قلبي او هستند[10].
از آن‌چه گفته شد نتيجه گرفته مي‌شود كه  تنها يكي از استوانه‌هاي ايمان، استواري استدلال‌هاي منطقي و عقلي است، چرا كه ايمان به عنوان فعل نفس انسان مبتني بر معرفت و شناخت است. زيرا اعمال اختياري انسان  و از جمله ايمان، وقتي حاصل مي‌شوند كه مورد اراده قرار گيرند، و چنان كه حكماء اسلامي در بحث اراده انساني گفته‌اند: اراده انسان در درجه اول مبتني بر شناخت اوست و انسان تا تصوري از چيزي نداشته باشد و مفيد بودن آن را نپذيرد، هيچ‌گاه علاقمند و مشتاق آن نخواهد شد و در نتيجه اراده‌اي نيز از او صادر نمي‌شود[11]. بنابر اين شناخت صحيح نه تنها براي ايمان لازم است، بلكه شناخت اگر مبتني بر داده‌هاي صحيح و دقيق عقلاني نباشد، نتيجه‌اي صحيح نخواهد داشت و اراده‌ي ناشي از اين علم نيز به بيراهه خواهد رفت. و در واقع كسي كه ايمان خود را بر پايه شناختي استوار از خدا يا پيامبر و يا امامان بنا ننهاده باشد به توهمي ايمان آورده و آن را خدا ناميده است. و بديهي است كه با رسوخ اولين شبهات و اشكالات اين توهم فرو مي‌ريزد و قطعاً ايمان مبتني بر آن توهم نيز ديري نخواهد پاييد. و شايد دعوت قرآن به تعقل و تفكر و بلكه توبيخ انسان به خاطر عدم تعقل[12] ناشي از همين اصل باشد. با اين توضيحات تفاوت علم و ايمان نيز روشن مي‌شود. آنچه در پرسش ادعا شده اين است كه انسان مجبور است كه در برابر برهان علمي خاضع باشد و نمي‌تواند آن را انكار كند، در حالي كه ايمان فقط باور عقلي و ذهني نسبته به گزاره «خدا وجود دارد» نيست بلكه ايمان نوعي تعلق و دلبستگي است كه مبتني بر عوامل گوناگون رواني، علمي و فطري است و بدون هر يك از اين ريشه‌ها، شجره ايمان در دل انسان نخواهد روييد، چنان كه قرآن به برخي از اعراب كه مدعي ايمان بودند فرمود: «لما يدخل الايمان في قلوبكم»[13] هنوز ايمان وارد قلب‌هاي شما نشده است، شما مسلمانيد نه مؤمن و بين اين دو فرق بسياري وجود دارد.پس پيش فرض دوم شما نيز به نظر صحيح نمي‌رسد. و بايد نتيجه بگيريم ايمان عبور از همه وابستگي‌هاست كه البته بدون اراده و علم محقق نخواهد شد و همين جاست كه مؤمن واقعي ارزش مي‌يابد و اگر چنين نبود مؤمن بر غير مؤمن برتري نداشت.
نكته ديگر: نتيجه پذيرش سخن شما منجر به مكتبي به نام ايمان گرايي يا فيدئيسم مي‌شود. مطابق ديدگاه ايمان گرايان، ايمان ديني، خود بنيان زندگي شخص است. يك متفكر ايمان‌گرا، كساني را كه حقيقت دين به روش عيني و فارغ‌دلانه و به مدد قرائن و براهين، مورد كاوش قرار مي‌دهند به تمسخر مي‌گيرد و يادآور مي‌گردد كه پژوهش عقلي و ديني فرايندي تقريبي است كه شخص در ضمن آن رفته رفته، به پاسخ نهايي نزديك مي‌شود، ولي هرگز كاملاَ به آن دست نمي‌يابد. انسان بايد خويشتن را متعهد سازد و به درون ايمان جست بزند، بدون آن كه هيچ گونه دليل و قرينه‌اي حاكي از صدق اعتقادش در دست داشته باشد.
مشكل ايمان گرايي وقتي آشكار مي‌شود كه كسي در جستجوي ايمان باشد و با چند بديل مختلف كه بر حسب ظاهر، مقبوليت يكساني دارند روبرو باشد، حال او بايد به ميان كدامين ايمان جست بزند؟ و آيا راهي به جز بررسي عقلاني و شناخت صدق و كذب گزاره‌ها دارد؟ به علاوه مؤمنان معمولاَ مي‌گويند كه برخي اعتقاداتشان متضمن تناقض ظاهري است، ولذا اگر از منظري رفيع‌تر به موضوع  نگاه كنيم، و همه باورهاي ديني را با هم بسنجيم، تناقضي در كار نخواهد بود، و اين در واقع، تصديق آن است كه تمسك به منطق و قراين براي ارزيابي صحت و سقم اعتقادات ديني كاري موجه است. و نيز ايشان در پاسخ به انتقاداتي كه به ايمان آن‌ها وارد مي‌شود، بايد نشان دهند كه آن اشكال‌ها يا وارد نيستند و يا جدي و اساسي نمي‌باشند و يا نشان دهند كه مي‌توان گوهر ايمان را با كمي جرح و تعديل در عقايد، محفوظ نگاه داشت و اين همان ارزيابي عقلاني نظام‌هاي اعتقادات ديني است[14].
از مجموع آن‌چه گفته شد نتيجه مي‌گيريم كه نه تنها همه انسان‌ها نسبت به براهين منطقي خاضع نيستند، بلكه عوامل فراواني وجود دارند كه انسان را به مخالفت با براهين مي‌كشانند. به علاوه كه ايمان نيز عبارت است از تعلق قلبي و امري است فراتر از پذيرش ذهني يك گزاره. بنابر اين، ايمان امري است اختياري و البته بسيار مشكل، و به دليل همين صعوبت، ايمان و غلبه بر همه وابستگي‌هاست كه مؤمن واقعي ارزشي بيش از كعبه مي‌يابد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مفهوم ايمان در كلام اسلامي، توشي هيكو ايزوتسو، ترجمه: زهرا پور سينا، انتشارات سروش.
2. عقل و ايمان، الوين پلانتينجا، ترجمه: بهناز صفري، انتشارات اشراق، قم.
3. بارو به خدا، جرج ماوردس، ترجمه: رضا صادقي، انتشارات مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، قم.

پي نوشت ها:
[1] . نمل/ 14.
[2] . بقره/ 146.
[3] . ابو جعفر الطوسي، الاقتصاد الهادي الي طريق الرشاد، تحقيق: حسن سعيد، تهران، مكتبه جامع چهل ستون، 1400 ق، ص140.
[4] . نصير اادين الطوسي، قواعد العقائد، تحقيق: علي رباني گلپايگاني، قم، مركز مديريت حوزه علميه، 1416 ق، ص145.
[5] . عبدالرزاق لاهيجي، سرمايه ايمان، تصحيح، صادق لاريجاني، تهران، انتشارات الزهراء، 1372، ص165.
[6] . رك: طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، قم، چاپ پنجم، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، 1371.
[7] . قلبي بودن ايمان از چند آيه قرآن به صراحت استفاده مي‌شود: نحل/ 106، مجادله/22، حجرات/14، مائده/41.
[8] . ري شهري، محمد، ميزان الحكمة، بيروت، دار الحديث، چاپ دوم، 1419 ق، ج1، ص191، ح1261.
[9] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانور، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ق، ج 5، ص 32، و نيز ج10، ص267.
[10] . رك: رباني گلپايگاني، علي، تحقيق قوائد العقائد، قم، مركز مديريت حوزه علميه، 1416ق، پاورقي، ص 148.
[11] . رك: طباطبايي، سيد محمد حسين، نهايه الحكمه، تحقيق: عباس علي زارعي سبزواري، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1417، ص155- 157. و نيز صدرالدين الشيرازي، الحكمة المتعالية، بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ سوم، 1981 م، ج4، ص 113-114.
[12] . رك: بقره/ 76، آل عمران/ 65، انعام/32، يونس/16، انبياء/67، نساء/82، بقره/266، انعام/50 و آيات فراوان ديگر.
[13] . حجرات/ 14.
[14] .  رك: مايكل پترسون و ديگران؛ عقل و اعتقاد ديني؛ ترجمه : احمد نراقي و ابراهيم سلطاني؛ تهران؛ طرح نو؛ چاپ سوم؛ 1379؛ ص78-85.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد