قبل از اقرار به نبوت باید با دلیل عقلی اثبات شود که خدا باید راهنمایانی برای بشر ارسال نماید ؛ یعنی قبل از نبوّت خاصّه ، باید نبوّت عامّه (اصل نبوّت) اثبات گردد . قبل از این مرحله نیز باید اثبات نمود که خدا حکیم می باشد و بشر را بیهوده نیافریده و او را سر خود و بلاتکلیف رها نمی سازد. قبل از این مرحله نیز باید ثابت شود که خدایی وجود دارد.
ـ معجزه کاری است که وقوع آن عقلاً ممکن می باشد و وقوعش مستلزم هیچگونه تناقضی نیست ؛ امّا با روشهای عادی و قدرتهای معمولی قابل انجام نیست. مثلاً اینکه کره ی ماه از وسط شکافته شود ، عقلاً امری غیر ممکن نیست ؛ امّا در عین اینکه این امر ذاتاً ممکن می باشد ، هیچ بشری قادر نیست این کار را فقط با یک اشاره ی انگشت به سمت ماه انجام دهد. پس اگر کسی ادّعا نمود که من پیامبرم و برای اثبات ارتباط خود با خدا (منبع قدرت نامحدود) ، با انگشت به سمت ماه اشاره نمود و کره ی ماه از وسط به دو نیم شده ، دو نیمه ی آن از هم فاصله گرفته و بعد به هم پیوستند ، معلوم می شود که او حقیقتاً به یک منبع قدرت فوق العاده متّصل می باشد. همچنین تبدیل شدن عصا به مار یا تبدیل شدن سنگ و صخره به شتر ، امری است ممکن که دائماً در طبیعت رخ می دهد ؛ چون دائماً چوبها پوسیده و سنگها فرسوده شده و خاک می شوند و گیاهان از خاک تغذیه نموده و رشد می کنند و حیوانات نیز از گیاهان خورده و آنها را تبدیل به جنین و نوزاد می کنند و نوزاد نیز با گیاهان تغذیه نموده بزرگ می شوند ؛ و نیز برخی حیوانات دیگر مشابه همین چرخه را از حیوانات گیاهخوار شروع می کنند و موادّ بدن خود را از گوشت گیاهخواران تأمین می نمایند. پس موادّ بدنی تمام موجودات زنده در حقیقت از خاک می باشد. پس اینکه موجودی مثل خاک یا چوب تبدیل به حیوانی زنده شود ، امری است طبیعی و ممکن و عقلانی ؛ امّا این پدیده در طبیعت همواره به صورت تدریجی و در مدّتهای طولانی رخ می دهد نه به صورت دفعی و در عرض چند ثانیه. لذا اگر این اتّفاق به صورت دفعی رخ دهد ، اگر چه عقلاً ممکن است و تناقضی پیش نمی آید ، ولی اتّفاقی غیر عادی و غیر طبیعی خواهد بود. و چون اینگونه پدیده ها غیر طبیعی و غیر عادی هستند لذا ، نمی توانند علّت طبیعی و عادی داشته باشند. بلکه در چنین مواردی باید دست یک قدرت فوق طبیعی در کار باشد ؛ که انبیاء علیهم السلام ادّعای اتّصال به آن قدرت مافوق را دارند.خلاصه ی کلام اینکه معجزه امری است موافق عقل و در راستای قانون علّیّت امّا بر خلاف روال طبیعی امور مادّی. لذا عقل طبق اصل کلّی علّیّت حکم می کند که چنین اموری یقیناً علّت دارند ولی علّت آنها به خاطر خارج بودن از روال طبیعی ، نمی تواند طبیعی باشد ؛ پس لابد علّتی فوق طبیعی دارند. انبیا نیز مدّعی اند که با همان علّت فوق طبیعی در ارتباط می باشند.
– اگر بناست تا ما هر چه را ندیده ایم باور نکنیم ، باید همه ی علوم را انکار نماییم. آیا حضرت عالی شکّی دارید که شخصی به نام نادرشاه وجود داشته است؟ آیا در وجود اشخاصی چون ارسطو و افلاطون و اسکندر مقدونی و نیوتن و گالیله و … شکّ دارید؟ اگر کسی امروز ادّعا کند که چنین کسانی وجود نداشته اند ، خود دانشمندان و عقلای جهان فتوا می دهند که چنین کسی باید در بیمارستان روانی بستری شود. آیا حضرت عالی اتم و اجزای آن را با چشم دیده اید؟ آیا خودتان سرعت نور را شخصاً اندازه گیری کرده اید؟ آیا خودتان شخصاً ارتفاع کوه اورست را اندازه گرفته اید؟ آیا سیاهچاله های فضایی را که اساساً قابل دیدن نیستند ، با چشمان خود مشاهده نموده اید؟ آیا عقل خود را مشاهده با چشم سر دیده اید؟ آیا گرسنگی خودتان را می بینید؟ اگر گرسنگی شما قابل دیدن است به ما هم نشان دهید تا باورمان بشود که شما گرسنه می شوید. با اندک تأمّلی در این پرسشها تصدیق می فرمایید که تنها راه رسیدن به یقین ، فقط دیدن نیست ؛ بلکه راههای کسب یقین متعدّد می باشند. ما اکثر معجزات حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله را ، که حدود چهار هزار معجزه بوده اند ، ندیده ایم ولی به وقوع آنها از همان راهی یقین داریم که تاریخدانان به وجود نادرشاه یا گالیله یقین دارند. یعنی یقین ما به این گونه امور از راه اسناد قطعی تاریخی است که نه از طریق یک نفر ، بلکه از طریق افراد بسیار فراوانی نقل شده اند و به اصطلاح از طریق خبر متواتر به ما رسیده اند. پس اگر در وجود گالیله یا نادرشاه نتوان شکّ نمود ، در وقوع معجزات نبیّ مکرم اسلام به نحو اولی نمی تواند تردید کرد ؛ چون اسنادی که وقوع این معجزات را اثبات می کنند ، هم از حیث تعداد زیادترند هم ناقلان آنها افراد معتبرتری می باشند. چون در اسناد تاریخی ، به درستکار بودن ناقل اهمّیّت زیادی داده نمی شود ، در حالی که علمای دین ، نقل هر کسی را نمی پذیرند و تنها به نقل کسی اعتماد می کنند که در زمان خود مشهور به راستگویی بوده باشد. امّا اگر کسی جرأت نموده و بگوید که اسناد تاریخی معتبر ارزش ندارند ، در حقیقت گور حیات اجتماعی خود را کنده است ؛ چون در آن صورت به راحتی می توان او را از ارث محروم نمود ، چون جز سند تاریخی چیزی نمی تواند ثابت کند که او فرزند والدین خویش می باشد. کما اینکه در این صورت تمام اسناد ملکیّت او نیز بی ارزش می شوند ؛ چون آنها نیز اسناد مربوط به گذشته ی دور از چشم می باشند. و … .
ـ گذشته از اینکه تعدادی از معجزات رسول الله صلی الله علیه و آله با اسناد قطعی تاریخی به اثبات رسیده اند ، آن حضرت معجزه ی زنده نیز دارد ؛ که عبارت باشد از قرآن کریم. پس لزومی ندارد که ما برای اثبات حقّانیّت آن حضرت دست به دامن اسناد و نقلهای تاریخی شویم. قرآن کریم با صراحت تمام می فرماید حدّاقلّ یک سوره مثل سوره های قرآن بیاورید تا معلوم شود که این کتاب از طرف خدا نبوده و امضای خدا نیست. ضمناً قرآن نمی گوید حتماً معنا را از خودتان اختراع کنید بلکه حتّی این اجازه را هم می دهد که معنا از خود قرآن گرفته شود. همچنین نمی گوید حتماً مشابه عربی بیاورید بلکه به هر زبان که می خواهد باشد. لذا نه تنها آوردن سوره ای مثل سور قرآن محال است بلکه ترجمه ی حقیقی قرآن نیز از محالات می باشد. امّا این را کسی می فهمد که آشنا به قواعد ادبیّات عرب و علم بلاغت باشد. برای مثال طبق محاسبه ای که علّامه ی طباطبایی انجام داده اند در آیه ی 102 سوره ی بقره ، که حدود هفت سطر است ، یک میلیون و دویست و شصت هزار وجه معنا محتمل است ؛ یعنی طبق قواعد دستور زبان عربی ، این آیه را یک میلیون و دویست و شصت هزار جور می توان معنا نمود. حال چگونه بشری عادی می تواند همه ی این وجوه حیرت آور را در هفت سطر بگنجاند. یعنی هفت سطر جمله بگوید که طبق قواعد ادبیّات بتوان آن را یک میلیون و دویست و شصت هزار جور معنا نمود. بلی بشر عادی می تواند جملاتی بگوید که چند جور قابل خواندن باشد ، امّا قادر نیست یک میلیون و دویست و شصت هزار معنا را در هفت سطر بگنجاند.قرآن کریم می گوید: « أَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین . ــــــــ آیا آنها مى گویند:او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟! بگو: اگر راست مى گویید ، یک سوره همانند آن بیاورید ؛ و غیر از خدا ، هر کس را مى توانید(به یارى) طلبید!» (یونس:38)« وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ . ــــــــــــــ و اگر در باره آنچه بر بنده خود نازل کرده ایم شک و تردید دارید،( دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید ؛ و گواهان خود را ــ غیر از خدا ــ براى این کار ، فرا خوانید اگر راست مى گویید.» (البقرة:23)
قرآن کریم می گوید:
1 ـ همه جمع شوید و دست به دست هم دهید و سوره ای مثل سور قرآن بیاورید. تا نگویید که ما مثل پیامبر ادیب زبر دستی نبودیم. چون یقیناً اگر صدها ادیب دست به دست هم دهند بهتر از بهترین ادیب دنیا می توانند یک متن ادبی سه آیه ای بسازند.
2ـ فرمود شاهدان و گواهان بی طرفی را هم گرد آورید تا بین ساخته ی شما و قرآن قضاوت نمایند. البته روشن است که شهود باید متخصّص فنّ هم باشند. آیا سخن از این روشنتر و منصفانه تر می توان گفت؟ اگر ساختن سه آیه مثل سوره ی کوثر ممکن است چرا آنان که هر ساله میلیاردها دلار صرف مبارزه با اسلام می کنند و فیلمها و کتابها بر ضدّ اسلام می سازند و می نویسند ، دست به چنین کار کوچکی نمی زنند. این همه ادیان در دنیا مثل مسیحیّت وجود دارند که با اسلام در ستیزند ، اگر مرد میدان هستند چرا مجلسی ترتیب نمی دهند تا در آن مجلس اهل ادب را گرد آورند و مبارزه طلبی قرآن را جواب دهند؟ بسم الله بسازند ما قضاوت می کنیم. هفت سطر بنویسید که یک میلیون و دویست و شصت هزار معنی داشته باشد. این گوی و این هم میدان.
ــ شمّه ای دیگر از اعجاز قرآن کریم. آیات سوره های بقره ، آل عمران ، اعراف ، یس و دیگر سوره هایی که دارای حروف مقطعه هستند دارای خصوصیّات ویژه ای می باشند.
1ـ این سوره ها یکجا نازل نشده اند ؛ بلکه نزول برخی از آنها چندین سال طول کشیده و به تدریج نازل شده اند.
2ـ معمولاً چنین نبوده که ابتداءً پیامبر بیاید و قسمتی از یک سوره را برای مردم بخواند ؛ بلکه اتّفاقی می افتاد یا سوالی از پیامبر می شد و آیاتی چند متناسب با آن اتّفاق یا سوال بر آن حضرت نازل می شد و آن حضرت می فرمود این آیات ، آیات چندم فلان سوره است. پس با این اوصاف پیامبر نمی توانست کلمات و حروف سوره ها را طبق یک حساب ویژه تنظیم نماید. در حالی که در سوره هایی که حروف مقطّعه دارند حساب و نظم شگفتی وجود دارد. در سوره ی بقره که با « الم » شروع شده بیشترین حرفی که به کار رفته الف است و بعد از آن لام و در رتبه ی سوم میم قرار دارد. در سوره آل عمران هم که با الم آغاز شده همچنین است. در سوره ی اعراف که با المص شروع شده بیشترین حرف الف و در رتبه دوم لام ، در رتبه ی سوم میم و در رتبه ی چهار صاد است. در دیگر سوری هم که حروف مقطّعه دارند این قانون جاری است. حال کیست که بگوید الم یا کهیعص و بعد سخنانی بر اساس اتّفاقات روزمرّه و سوالاتی که از او می شود بگوید ، و آن سخنان کنار هم گذاشته شوند و کتابی درست شود ، و با کمال شگفتی ببینیم که هنگام شمارش حروف آن ، الف مقام اوّل ، لام رتبه ی دوم و میم جایگاه سوم را به خود اختصاص می دهد. و برای این که این شبهه پیش نیاید که این امر اتّفاقی بوده است این کار را در 27 سوره ی بزرگ و با چهارده حرف از بیست و هشت حرف عربی انجام دهد. اگر کسی هست که بتواند چنین کاری را بکند بسم الله این گوی و این میدان. لزومی هم ندارد که مثل قرآن کریم حرف حسابی بزند ؛ با این مشخّصات حتّی سخنان عادی هم سرهم کند قبول است.
برای آگاهی بیشتر ر.ک:
1ـ معجزه شناسی، محمدباقر سعیدی روشن
2ـ تناقض نما یا غیب نمون، محمد امین احمدی
3ـ مرزهای اعجاز، آیه الله خویی ، ترجمه آیة الله جعفر سبحانی