مربی دانا و دلسوز (استاد اخلاق)دوست گرامی. به گواهی اهل معرفت، از شرایط حتمی گام نهادن در مسیر تهذیب و سلوک در اختیار داشتن استاد عامل و عالمی است که با وقوف بر منازل سلوک مسیر بندگی را معرفت اندوزانه تجربه کرده و بتواند تجارب اخلاقی سلوکی خود را در اختیار طالبان و سالکان راه قرار دهد. حافظ می گوید:طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
حافظ در این بیت اولا طریق سلوک و مقامات آن را “مرحله” می داند و مرحله خواندن آن این نکته را فرایاد می آورد که مبادا کسی با نگاه غایت انگارانه به سلوک بنگرد. پس غایت و هدف نهایی، فراسوی سلوک است و نه در خود سلوک. ثانیا مرحله انگاشتن آن به معنای، ناچیز انگاری آن نیست و هر کس نمی تواند به ذوق و سلیقه خویش، در این مسیر، راهسپاری کند، بلکه نیازمند استاد راه بلد است. ثالثا آن راه بلد باید کسی چون خضر باشد، کم سخن و پردان و از دکانداری و مشی بازاری، رمنده و گریزان. رابعا بسیاری از کسان به دلیل خود اتکایی در این امر خطا آفرین و خطرساز، بر این گمان که در روشنا راهی به رستگاری یافته اند، تاریکی های تو برتو و گمراهی های باز ناگشتنی را به جان خریده و در این جهل، جان سپرده اند و حافظ با نصیحتی آمیخته به نهیب، از این روش پرهیز می دهد.
ضمنا نیاز به مربی عالم و ویژه دان، امری عقلانی است و در همه قلمروها و رشته های علمی و عملی رجوع به اهل خبره وجود دارد. ممکن است کسی بپرسد آیا برای پیمودن مقامات معنوی – که از آن به سیر الی الله تعبیر می شود – آموزه های دینی کافی نیست؟ به بیان دیگر آیا اصول کلی هدایت و سعادت که در کتاب و سنت آمده است؛ کتابی که بر جامعیت آن تاکید می شود، برای پیمودن این راه فقط شرط لازم است و نه کافی؟
در این باره گفتنی است، هدایت یافتگی یک امر است و آگاهی از راه ها و روش های مختلف سلوکی، مبنای سلوک، مقدمات، میان برها، تسهیل کننده ها، موانع، مراتب، مراحل و اموری از این دست، امری دیگر. در یک مثال محسوس، فرض کنید همه می خواهیم در ساعتی معین به یک نقطه مشخص از شهر برسیم. آنکس که پیاده هم راه بسپرد، به هر حال – بر فرض آگاهی از آن نقطه مشخص – بدان خواهد رسید، اما آیا بین رسیدن او به این نقطه، با رسیدن کسی که سریع ترین مرکب را در اختیار دارد و ضمنا کوچه پس کوچه های شهر را چون کف دست خویش می شناسد، تفاوتی نخواهد بود؟ انصاف، اقتضا می کند که بین این دو، فرق بنهیم. البته شک نیست که مقصود ما از عالم فرزانه و راه بلد، کسی است که به تجربه، طی مرحله کرده باشد و صرف ادعا و حدیث و غوغا، کسی را به مقصد نمی رساند.
قرآن به شکل مطلق می فرماید: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ در هر آنچه که امر هدایت یافتگی بر آن متوقف است و از آن آگاهی ندارید، از دانایان بپرسید. آیا راه یافتگی انسان، بر شناخت راه و مقدمات و دشواری ها و آفات و آسیب هایش متوقف نیست؟ مجددا بر این نکته تاکید می شود که مقصود از راه یافتگی، راه یافتگی کم خطر، پرسود و آگاهانه است و الاّ ممکن است حتی کسانی، ناخواسته و نادانسته نیز، راه را طی کنند.
آری، بر این نکته انگشت می نهیم در روشی که این کتاب عهده دار ترسیم آن است، استاد راه بلد، نباید در آموزه ها و اندوخته هایش، اندک تعارضی با فحوای کتاب الهی و میراث ارزشمند اهل بیت (ع) وجود داشته باشد؛ زیرا چنین کسی از داشتن مشعلی که پیش پای خود را بنگرد، محروم است و او نمی تواند چراغ فروزان راه نشان، برای کاروان شب رو و بی چراغ باشد. لذا علی (ع) در نهج البلاغه مى فرماید: أیُّهَا النّاسُ اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْباحِ واعِظ مُتَّعظ؛ اى مردم! چراغ جانتان را با مشعل واعظان آراسته جان و عملگرا، فروزان نگه دارید.
امام زین العابدین (ع) نیز در روایتی می فرماید: هلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکیمٌ یُرْشِدُهُ وَ ذَلَّ مَنْ لَیْسَ لَهُ سَفیهٌ یَعْضُدُهُ؛ هر کس فرزانه ناصحی ارشادگر نداشته باشد، گمراه مى شود و کسى که کمک کار ساده دل نداشته باشد، ناتوان مى گردد. منظور از حکیم در این روایت همان استاد اخلاقی است که به حکمت رسیده و بر حقایق بنیادین دین و زندگی و هستی، اشراف کامل و آگاهانه دارد.
جایگاه استاد اخلاق در دین و جامعه، جایگاه ولایت و راهبری در جاده توحید و یکتاپرستی است. در این راه عالمان دینی وارثان انبیای الهی هستند.
حضرت علی (ع) می فرماید: العلم علمان، علم الادیان و علم الأبدان فبعلم الأدیان حیاة النّفوس و بعلم الأبدان حیاة الأجساد و اعلم انّ الادیان اشرف من الأبدان و حراسة الأدیان أوجب من حراسة الأبدان؛ دانش دو شاخه است: دانش آیین و دانش اندام. پس به مدد معارف و دانش ادیان، جان ها حیات یابند و به سبب دانش ابدان و اندام، حیات جسمانی فراهم آید و بدان که (از یکسو) آیین ها بر اندام ها برتری دارند (از دیگر سو) نگاهبانی دین ها مقدم بر نگاهبانی بدن ها است.
کارویژه پزشک، شناخت بدن انسان و شناخت عوامل تاثیرگذار منفی و بیماری زا و عوامل تاثیرگذار مثبت و درمانگر و ارائه راهکارهای درمانی است و استاد اخلاق، همین نقش را در حیطه سلوک و تربیت انسان بر عهده دارد. عالم اخلاقی آسیب های روحی انسان را می شناسد، دردها را درمان می کند و روش جان آرایی و تهذیب نفس را به طالبان آن می آموزد.
مهمترین ویژگی های مربی سلوک و استاد اخلاق:
ضرورت در اختیار داشتن استاد شفیق و رفیق یک سخن است و شایستگی ها و صلاحیت های او سخنی دیگر. هر چند به تعبیر حقوقدانان، قانون بد، بهتر از بی فانونی است، اما در تعبیر استادان اخلاق این جمله را نمی توان یافت که استاد بد داشتن بهتر از بی استادی است؛ زیرا استادی که اهل نباشد و ردای استادی را ناسزاوارانه بر اندام افکنده باشد، فرد تحت تربیت را به مفسده ها می کشاند.
در واقع ممکن است هر کسی به دلیل شناخت های فطری و الهامات الهی، پاره ای و پنجره ای ازراه و حقیقت را که شاه کلید هدایت و سعادت است، در اختیار داشته و با عزم و توکل – اگر از همان پنجره ها به بیرون بنگرد – افق پیش رو را، هموار و خود را در طی کردن راه استوار بیابد، اما استاد نا اهل باعث می شود که همین اندوخته ها و اندک ها، به یغما برود و به جای سیر در سبیل سعادت، راه دشوار کج روی را پیشه سازد. این است که استاد کاردان و راه بلد و دلسوز و مهربانی که متربیان و راه آموزان را به سهولت از گردنه ها عبور دهد، ضرورت می یابد، نه در اختیار داشتن هر نوع استادی. ما در اینجا فقط به پاره ای از مهمترین ویژگی های مربیان سلوک اشاره می نماییم.
1. راه شناسی و حقیقت یابی؛ استادی که خود از شناخت راه و یافتن حقیقت محروم باشد، نمی تواند دیگران را در این مسیر مدد رساند. به تعبیر شاعر:
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
و به اصطلاح اهل فلسفه، فاقد شیء نمی تواند معطی شیء باشد؛ همچنان که انسان مستمند نمی تواند در مسایل مادی از دیگران دستگیری کند، مستمند وتنگدست معنوی نیز نمی تواند برای دیگران، پیام آورد گشایش و شادی معنوی باشد.
2. خودآرایی و فضیلت معنوی؛ ما در کنار راه شناسی و حقیقت یابی، فضیلت مندی و خودآرایی را متذکر شده ایم تا بگوییم شناخت تنها کافی نیست و فرد باید افزون بر شناخت راه و یافتن حقیقت، جانش را به فضایل آراسته ساخته باشد. تفکیک این دو صفت در یک کلام بدان معناست که استاد راه بلد، هم به لحاظ مبادی و مبانی نظری، کار بلد و راه شناس و هم به جهت مباحث و مسایل عملی، پر تجربه و آزموده است.
3. ویژه دانی و مهارت معنوی در امر دشوار تربیت؛ روشن است که هر کس راه بلد و کار آزموده باشد، اما با پیچ و خم های مسئله دشوار تربیت و تفاوت های فردی کارآموزان آشنا نباشد، نخواهد توانست در تربیت شاگردان توفیق حاصل کند. ازسویی انسان فاقد تخصص لازم در این حوزه، ممکن است یا زمینه تربیت را نادیده انگارد و یا زمانه آن را؛ زیرا هر کس برای سلوک در این مسیر مرد افکن، زمینه لازم را ندارد و ممکن است دو نفر به جهت ظرفیت و زمینه، با یکدیگر متفاوت باشند و استاد ویژه دان و صاحب تبحر نمی تواند آموزه های یکسان را در اختیار این دو نفر قرار دهد.
زمان شناسی نیز نکته بسیار روشنی است و حدیث شریف امام صادق (ع) گویی زمان شناسی را در تحقق صفت عالمیت دخیل و موثر می بیند، العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس؛ مفهوم مخالف این حدیث، آن است که عالم و استادی که زمانه را نمی شناسد،خود درگیرودار شبهات دست و پا خواهد زد و روشن است که الغریق لا ینج الغریق و چنین کسی نمی تواند مایه نجات دیگران از خفگی و خفتگی باشد.
4. ادب و متانت در کنار خیرخواهی و شفقت؛ مقصود از ادب، افزون بر آراستگی به ادب دینی، آراستگی به آداب اجتماعی است. از نظر ما، فرقه ملامتیه که به عمد، از ارتکاب افعال قبیح الوجه و ناروا – البته از منظر مردم و نه از منظر دینی – ابایی نداشتند تا اینگونه مورد توبیخ و ملامت مردم قرار گیرند و به سبب آن سرزنش ها، نفس شان فروکوبیده و متواضع شود، شایستگی استادی سیروسلوک را نخواهند داشت؛ زیرا مراعات آداب اجتماعی نیز اگر حتی توصیه شرع مقدس نباشد، عقل ما را بدان ملزم می سازد. حافظ در بیتی می گوید:
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
مباهات به فسق، روش ملامتیه بود و منظور از فسق، ارتکاب چنان افعالی بود که گفته شد.
خیرخواهی و دلسوزی نیز صفتی نیست که ضرورت آن از کسی پوشیده باشد. امام رضا (ع) در حدیثی، امام معصوم را از پدر بر مردم مهربان تر معرفی می کند و استاد اخلاقی که می خواهد، گام بر گام امام و پیامبر نهد، باید متصف به این مهربانی و دلسوزی در حد اعلا باشد. همچنین استاد صاحب وقار و متانت، نه سخن رکیک می گوید و نه به دنبال بیهوده پویی است.
5. اخلاص ورزی و خدا محوری؛ استاد نیکو و جمال آراسته، در همه مراحل و منازل، فقط باید به اخلاص سخن گفته و از شاگردان دستگیری کند و فقط خدا را در همه حال، در نظر داشته باشد و مبادا که دچار ریا شود یا هوس کند بر کرسی الوهیت جلوس نماید و جمع و خلقی را تباه و رو سیاه سازد.
حافظ در این بیت اولا طریق سلوک و مقامات آن را “مرحله” می داند و مرحله خواندن آن این نکته را فرایاد می آورد که مبادا کسی با نگاه غایت انگارانه به سلوک بنگرد. پس غایت و هدف نهایی، فراسوی سلوک است و نه در خود سلوک. ثانیا مرحله انگاشتن آن به معنای، ناچیز انگاری آن نیست و هر کس نمی تواند به ذوق و سلیقه خویش، در این مسیر، راهسپاری کند، بلکه نیازمند استاد راه بلد است. ثالثا آن راه بلد باید کسی چون خضر باشد، کم سخن و پردان و از دکانداری و مشی بازاری، رمنده و گریزان. رابعا بسیاری از کسان به دلیل خود اتکایی در این امر خطا آفرین و خطرساز، بر این گمان که در روشنا راهی به رستگاری یافته اند، تاریکی های تو برتو و گمراهی های باز ناگشتنی را به جان خریده و در این جهل، جان سپرده اند و حافظ با نصیحتی آمیخته به نهیب، از این روش پرهیز می دهد.
ضمنا نیاز به مربی عالم و ویژه دان، امری عقلانی است و در همه قلمروها و رشته های علمی و عملی رجوع به اهل خبره وجود دارد. ممکن است کسی بپرسد آیا برای پیمودن مقامات معنوی – که از آن به سیر الی الله تعبیر می شود – آموزه های دینی کافی نیست؟ به بیان دیگر آیا اصول کلی هدایت و سعادت که در کتاب و سنت آمده است؛ کتابی که بر جامعیت آن تاکید می شود، برای پیمودن این راه فقط شرط لازم است و نه کافی؟
در این باره گفتنی است، هدایت یافتگی یک امر است و آگاهی از راه ها و روش های مختلف سلوکی، مبنای سلوک، مقدمات، میان برها، تسهیل کننده ها، موانع، مراتب، مراحل و اموری از این دست، امری دیگر. در یک مثال محسوس، فرض کنید همه می خواهیم در ساعتی معین به یک نقطه مشخص از شهر برسیم. آنکس که پیاده هم راه بسپرد، به هر حال – بر فرض آگاهی از آن نقطه مشخص – بدان خواهد رسید، اما آیا بین رسیدن او به این نقطه، با رسیدن کسی که سریع ترین مرکب را در اختیار دارد و ضمنا کوچه پس کوچه های شهر را چون کف دست خویش می شناسد، تفاوتی نخواهد بود؟ انصاف، اقتضا می کند که بین این دو، فرق بنهیم. البته شک نیست که مقصود ما از عالم فرزانه و راه بلد، کسی است که به تجربه، طی مرحله کرده باشد و صرف ادعا و حدیث و غوغا، کسی را به مقصد نمی رساند.
قرآن به شکل مطلق می فرماید: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ در هر آنچه که امر هدایت یافتگی بر آن متوقف است و از آن آگاهی ندارید، از دانایان بپرسید. آیا راه یافتگی انسان، بر شناخت راه و مقدمات و دشواری ها و آفات و آسیب هایش متوقف نیست؟ مجددا بر این نکته تاکید می شود که مقصود از راه یافتگی، راه یافتگی کم خطر، پرسود و آگاهانه است و الاّ ممکن است حتی کسانی، ناخواسته و نادانسته نیز، راه را طی کنند.
آری، بر این نکته انگشت می نهیم در روشی که این کتاب عهده دار ترسیم آن است، استاد راه بلد، نباید در آموزه ها و اندوخته هایش، اندک تعارضی با فحوای کتاب الهی و میراث ارزشمند اهل بیت (ع) وجود داشته باشد؛ زیرا چنین کسی از داشتن مشعلی که پیش پای خود را بنگرد، محروم است و او نمی تواند چراغ فروزان راه نشان، برای کاروان شب رو و بی چراغ باشد. لذا علی (ع) در نهج البلاغه مى فرماید: أیُّهَا النّاسُ اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْباحِ واعِظ مُتَّعظ؛ اى مردم! چراغ جانتان را با مشعل واعظان آراسته جان و عملگرا، فروزان نگه دارید.
امام زین العابدین (ع) نیز در روایتی می فرماید: هلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکیمٌ یُرْشِدُهُ وَ ذَلَّ مَنْ لَیْسَ لَهُ سَفیهٌ یَعْضُدُهُ؛ هر کس فرزانه ناصحی ارشادگر نداشته باشد، گمراه مى شود و کسى که کمک کار ساده دل نداشته باشد، ناتوان مى گردد. منظور از حکیم در این روایت همان استاد اخلاقی است که به حکمت رسیده و بر حقایق بنیادین دین و زندگی و هستی، اشراف کامل و آگاهانه دارد.
جایگاه استاد اخلاق در دین و جامعه، جایگاه ولایت و راهبری در جاده توحید و یکتاپرستی است. در این راه عالمان دینی وارثان انبیای الهی هستند.
حضرت علی (ع) می فرماید: العلم علمان، علم الادیان و علم الأبدان فبعلم الأدیان حیاة النّفوس و بعلم الأبدان حیاة الأجساد و اعلم انّ الادیان اشرف من الأبدان و حراسة الأدیان أوجب من حراسة الأبدان؛ دانش دو شاخه است: دانش آیین و دانش اندام. پس به مدد معارف و دانش ادیان، جان ها حیات یابند و به سبب دانش ابدان و اندام، حیات جسمانی فراهم آید و بدان که (از یکسو) آیین ها بر اندام ها برتری دارند (از دیگر سو) نگاهبانی دین ها مقدم بر نگاهبانی بدن ها است.
کارویژه پزشک، شناخت بدن انسان و شناخت عوامل تاثیرگذار منفی و بیماری زا و عوامل تاثیرگذار مثبت و درمانگر و ارائه راهکارهای درمانی است و استاد اخلاق، همین نقش را در حیطه سلوک و تربیت انسان بر عهده دارد. عالم اخلاقی آسیب های روحی انسان را می شناسد، دردها را درمان می کند و روش جان آرایی و تهذیب نفس را به طالبان آن می آموزد.
مهمترین ویژگی های مربی سلوک و استاد اخلاق:
ضرورت در اختیار داشتن استاد شفیق و رفیق یک سخن است و شایستگی ها و صلاحیت های او سخنی دیگر. هر چند به تعبیر حقوقدانان، قانون بد، بهتر از بی فانونی است، اما در تعبیر استادان اخلاق این جمله را نمی توان یافت که استاد بد داشتن بهتر از بی استادی است؛ زیرا استادی که اهل نباشد و ردای استادی را ناسزاوارانه بر اندام افکنده باشد، فرد تحت تربیت را به مفسده ها می کشاند.
در واقع ممکن است هر کسی به دلیل شناخت های فطری و الهامات الهی، پاره ای و پنجره ای ازراه و حقیقت را که شاه کلید هدایت و سعادت است، در اختیار داشته و با عزم و توکل – اگر از همان پنجره ها به بیرون بنگرد – افق پیش رو را، هموار و خود را در طی کردن راه استوار بیابد، اما استاد نا اهل باعث می شود که همین اندوخته ها و اندک ها، به یغما برود و به جای سیر در سبیل سعادت، راه دشوار کج روی را پیشه سازد. این است که استاد کاردان و راه بلد و دلسوز و مهربانی که متربیان و راه آموزان را به سهولت از گردنه ها عبور دهد، ضرورت می یابد، نه در اختیار داشتن هر نوع استادی. ما در اینجا فقط به پاره ای از مهمترین ویژگی های مربیان سلوک اشاره می نماییم.
1. راه شناسی و حقیقت یابی؛ استادی که خود از شناخت راه و یافتن حقیقت محروم باشد، نمی تواند دیگران را در این مسیر مدد رساند. به تعبیر شاعر:
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
و به اصطلاح اهل فلسفه، فاقد شیء نمی تواند معطی شیء باشد؛ همچنان که انسان مستمند نمی تواند در مسایل مادی از دیگران دستگیری کند، مستمند وتنگدست معنوی نیز نمی تواند برای دیگران، پیام آورد گشایش و شادی معنوی باشد.
2. خودآرایی و فضیلت معنوی؛ ما در کنار راه شناسی و حقیقت یابی، فضیلت مندی و خودآرایی را متذکر شده ایم تا بگوییم شناخت تنها کافی نیست و فرد باید افزون بر شناخت راه و یافتن حقیقت، جانش را به فضایل آراسته ساخته باشد. تفکیک این دو صفت در یک کلام بدان معناست که استاد راه بلد، هم به لحاظ مبادی و مبانی نظری، کار بلد و راه شناس و هم به جهت مباحث و مسایل عملی، پر تجربه و آزموده است.
3. ویژه دانی و مهارت معنوی در امر دشوار تربیت؛ روشن است که هر کس راه بلد و کار آزموده باشد، اما با پیچ و خم های مسئله دشوار تربیت و تفاوت های فردی کارآموزان آشنا نباشد، نخواهد توانست در تربیت شاگردان توفیق حاصل کند. ازسویی انسان فاقد تخصص لازم در این حوزه، ممکن است یا زمینه تربیت را نادیده انگارد و یا زمانه آن را؛ زیرا هر کس برای سلوک در این مسیر مرد افکن، زمینه لازم را ندارد و ممکن است دو نفر به جهت ظرفیت و زمینه، با یکدیگر متفاوت باشند و استاد ویژه دان و صاحب تبحر نمی تواند آموزه های یکسان را در اختیار این دو نفر قرار دهد.
زمان شناسی نیز نکته بسیار روشنی است و حدیث شریف امام صادق (ع) گویی زمان شناسی را در تحقق صفت عالمیت دخیل و موثر می بیند، العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس؛ مفهوم مخالف این حدیث، آن است که عالم و استادی که زمانه را نمی شناسد،خود درگیرودار شبهات دست و پا خواهد زد و روشن است که الغریق لا ینج الغریق و چنین کسی نمی تواند مایه نجات دیگران از خفگی و خفتگی باشد.
4. ادب و متانت در کنار خیرخواهی و شفقت؛ مقصود از ادب، افزون بر آراستگی به ادب دینی، آراستگی به آداب اجتماعی است. از نظر ما، فرقه ملامتیه که به عمد، از ارتکاب افعال قبیح الوجه و ناروا – البته از منظر مردم و نه از منظر دینی – ابایی نداشتند تا اینگونه مورد توبیخ و ملامت مردم قرار گیرند و به سبب آن سرزنش ها، نفس شان فروکوبیده و متواضع شود، شایستگی استادی سیروسلوک را نخواهند داشت؛ زیرا مراعات آداب اجتماعی نیز اگر حتی توصیه شرع مقدس نباشد، عقل ما را بدان ملزم می سازد. حافظ در بیتی می گوید:
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
مباهات به فسق، روش ملامتیه بود و منظور از فسق، ارتکاب چنان افعالی بود که گفته شد.
خیرخواهی و دلسوزی نیز صفتی نیست که ضرورت آن از کسی پوشیده باشد. امام رضا (ع) در حدیثی، امام معصوم را از پدر بر مردم مهربان تر معرفی می کند و استاد اخلاقی که می خواهد، گام بر گام امام و پیامبر نهد، باید متصف به این مهربانی و دلسوزی در حد اعلا باشد. همچنین استاد صاحب وقار و متانت، نه سخن رکیک می گوید و نه به دنبال بیهوده پویی است.
5. اخلاص ورزی و خدا محوری؛ استاد نیکو و جمال آراسته، در همه مراحل و منازل، فقط باید به اخلاص سخن گفته و از شاگردان دستگیری کند و فقط خدا را در همه حال، در نظر داشته باشد و مبادا که دچار ریا شود یا هوس کند بر کرسی الوهیت جلوس نماید و جمع و خلقی را تباه و رو سیاه سازد.