الوین تافلر در کتاب خواندنی “شوک آینده” با نگاهی به دگرگونی های برق آسای پیش رو، از ضرورت بازنگری در وضع کنونی سخن دارد تا جایی که می نویسد دیگر از تغییر جامعه جدید باید دست برداشت و از ساخت جامعه جدید سخن گفت. (شوک آینده، تهران،۱۳۷۲، ص۱۸۵)آن چه در طراحی جامعه جدید و یا حتی تغییر جامعه کنونی نقش جدی می آفریند، پژوهش های بنیادی و نظری است که دیگر پژوهش ها بر آنها استواری خواهد داشت،بنا بر این آسیب شناسی بنگاه های پژوهشی ضرورت دارد،به ویژه اگر خود به مثابه بنیاد بحران دیده شوند.
در میان پژوهش های بنیادی امروز ایران، بیش از هر حوزه دیگری، علوم مرتبط با اسلام که گاه به خطا از آنها به علوم اسلامی یاد می شود، در کانون فعالیت ها قرار دارد و بنگاه های بسیاری با بودجه های فراوان برای آن شکل گرفته است، اما آنچه نیازمند تأمل، بازاندیشی و کنکاش کارشناسان است، در نگاهی اولیه، پنج مقوله/ بحران است که در نهایت به ناکارآمدی فعالیت ها کشیده می شود؛ ضرورت های پژوهشی(مساله شناسی)، فرایند اقدام یا سازمان پژوهش، نمودهای پژوهش یا چگونگی عرضه یافته ها، پیش داوری ها یا اغراض پیشینی و در نهایت گذشته گرایی و تقلیدست، بدیهی است آنچه در این کوتاه نوشته عرضه می شود، بیش از هر چیز ناظر به سازمانی است که نویسنده در آن- پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات قم- عضویت دارد و طبعا بیشتر آن چیزهایی را که بیان می دارد برآمده از وضعیت پژوهشی و سازمانی آن نهاد یا ناظر به آن است.
مسأله شناسی در پژوهش های فرهنگی/ انسانی، ضرورتی انکار ناپذیر و در عین حال اغواگراست؛
الف: ضرورت است از آن رو که صرف هزینه های بسیار مادی و انسانی و فرهنگی، موقعی توجیه قانونی، اخلاقی و انسانی یا به تعبیر متصدیان امر، شرعی می یابد که تلاش های معطوف به آنها گرهی از مشکلات جامعه کنونی یا افراد را باز کند و نیازی را بر طرف سازد نه آن که خود بحرانی در عرصه حیات انسانی بیافریند. برای کارآمدسازی پژوهش ها باید مسائل و نیازهای زمانه را شناخت و متناسب با تخصص های افراد، آنان را به سوی پاسخ گویی به نیازها سوق داد و الا در مشروعیت آنها تردید کرد.
یکی از شاخص های عینی برای شناخت انطباق پژوهش با نیازهای زمانه، اقبالی است که جامعه نسبت به آثار و بروندادهای پژوهشی نشان می دهد، اما نگاهی به شمار/ تیراژ آثار از یک سو و میزان تقاضایی که وجود دارد، آدمی را با واقعیت تلخ و دردآوری روبرو می کند که هیچ وجدان بیداری نمی تواند به آسانی از کنار آن بگذرد؛ وقتی اثری در طول چند سال، مخاطبان و بازاری به تعداد انگشتان دست پیدا نمی کند، البته نیازمند آسیب شناسی است، ولی تردیدی وجود ندارد که یکی از دلایل عمده آن، ناهمسویی آنها با ذائقه و نیاز زمانه و مردم جامعه است.
این آثار که عناوین آنها نشان دهنده ناهمسویی بیشترشان با نیازهای زمانه است، چرا باید انجام شود؟
ب: اغواگر است چون دسته ای از مدیران مسأله را امری ثابت و همیشگی پنداشته و با تصور مسأله محوری سالیانی را با آن سپری می کنند، در حالی که واقعیت های زیستی امروزه هر انسان هوشیاری را متوجه این نکته بدیهی می کند که مسأله ها به سرعت تغییر می کنند و روزآمدی آنها به توان علمی نخبگان جامعه و متخصصان شاخه های علمی و بیش از آن به مراکز علمی- پژوهشی مسأله شناسی پیوند دارد. دنیایی که تغییرات شتابزای آن از دهه ای به سالی و حتی روزی رسیده است، تاکید بر مسائل ثابت شناسایی شده در یک دهه پیش، قطعا خردمندانه نیست، اگر زاده اغراض غیر علمی نباشد.
مسأله ها را نباید اموری ثابت و پایدار انگاشت، چون به دنبال تحولات جامعه، تغییر نگاه های آدمیان و پیچیدگی های روزآمد، مسائل آن نیازمند بازنگری لحظه ای یا سریع است و الا آنچه به عنوان پژوهش انجام می شود، خود ایجاد بحرانی جدید در جامعه است.
البته تاکید بر این نکته بایسته است که مشکلاتی که در حوزه پژوهش بیان می شود، به آن معنا نیست که در حوزه آموزش عالی چنین مشکلی وجود ندارد، بلکه بدان جهت است که از این بخش که پایه دیگر فعالیت های علمی،اعم از آموزشی،تربیتی و تبلیغی است، انتظاربیشتری می رود.
*عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی. a.vasei@isca.ac.ir
۶۵۶۵