۱۳۹۵/۰۷/۰۴
–
۲۳۷ بازدید
ارتباط با جنس مخالف
پرسش ۱ . ترم اول هستم و تازه با محیط دانشگاه آشنا شده ام. لطفا درباره رابطه دختر و پسر در دانشگاه و شرایط آن برایم توضیح دهید.
پرسش 1 . ترم اول هستم و تازه با محیط دانشگاه آشنا شده ام. لطفا درباره رابطه دختر و پسر در دانشگاه و شرایط آن برایم توضیح دهید.
همان گونه که خود مى دانید، تاکنون در محیط تحصیلى، کمتر با جنس مخالف برخورد داشته اید. در مقاطع تحصیلى قبلى، با فضاى آموزشى مختلط مواجه نبودید. زندگى آموزشى شما، فارغ از حضور جنس مخالف بود. شاید محیط دانشگاه، نخستین تجربه برخورد مستقیم شما با جنس مخالف است. بر این اساس، بایسته است با شکل این نوع ارتباط و پیامدهاى مثبت و منفى و راه هاى کنار آمدن با این پدیده، آشنایى بیشترى پیدا کنید. ناآشنایى مى تواند موجب خسران و ضرر آموزشى گردد و به جاى بهره مندى علمى و آموزشى، زیان اجتماعى، اخلاقى و حیثیتى به شما تحمیل کند. همچنین بدون قصد و برنامه قبلى، شما را از هدف دور کرده، به سمت انحراف هاى پیش بینى نشده ببرد. بر این اساس، آگاهى از مواجهه صحیح با این پدیده و داشتن ارتباط سالم و صحیح با جنس مخالف و شناخت کافى از شرایط، آداب و مقررات این نوع ارتباط، براى شما لازم و بایسته است. از این رو، به منظور روشن گرى، نکاتى بیان مى شود. اما پیش از پرداختن به جزئیات، توجّه به یک نکته اساسى و کلیدى در ارتباط با دیگران بایسته است.
انسان، هرگز بدون ارتباط و تعامل با دیگران زندگى نکرده است و اگر چه سطح و نوع ارتباط ها متنوّع بوده ؛ ولى هیچ گاه قطع نشده است ؛ زیرا ارتباط با همنوع براى آدمى ضرورت دارد. نوع و کیفیت ارتباط، بر اساس اهداف و اغراض اشخاص تعیین مى شود. بدین جهت این ارتباط گاهى آموزشى، اقتصادى، فرهنگى و یا اجتماعى است. هر نوع ارتباطى، شرایط خاص خود را دارد که باید رعایت گردد تا ارتباط به هدف خود برسد. یک مجموعه، داراى اصول و قواعدى است که باید در تمام ارتباط ها، رعایت گردد. به عنوان نمونه هرگز ارتباط ها، نباید با همدیگر همپوشى و تداخل کند ؛ یعنى، در ضمن یک ارتباط، نباید هدف گم شود. پیام مبادله شده، باید محدود و منحصر به نوع ارتباط باشد ؛ مثلاً در ضمن یک ارتباط اقتصادى، نباید پیام خانوادگى مبادله شود. این تداخل، موجب ضرر به هر دو نوع ارتباط شده و طرفین را از اهداف خود دور مى سازد. همان طور که در ضمن ارتباط آموزشى، اگر حواس متوجه مطالب دیگر شود، موجب افت کیفیت آموزش مى شود. به هر حال باید به اصول ارتباط هاى انسانى پایبند بود تا بتوان به اهداف ارتباط ها دست یافت.
توجه دارید که علت اصلى حضور شما در دانشگاه – همان گونه که از نام این محیط پیدا است – تحصیل دانش و علم است ؛ از این رو، ارتباط اساسى و اصلى شما با تمام افراد در این محیط، «آموزشى» است و اگر ارتباط دوستى یا اقتصادى و … برقرار شود، در مسیر تکمیل آموزش و یا مقدمه اى جهت رسیدن به اهداف آموزشى است. اما هر رفتار و یا ارتباطى که شما را از این هدف دور کند، آفت زندگى دانشجویى و انحراف از مسیر آموزش تلقى مى شود.
هر ارتباط دیگرى – غیر از ارتباط آموزشى – فقط یک عامل مزاحم است و باید آنها را از مسیر زندگى دانشجویى خود حذف کنید تا بتوانید به اهداف علمى و معرفتى نایل آیید. از دیدگاه تعلیم و تربیت، ارتباط با جنس مخالف، یک عامل مزاحم است و در اولین گام، سطح تمرکز شما را کاهش مى دهد. کافى است یک پیام غیر آموزشى از جنس مخالف، نظر شما را به خود جلب کند ؛ تا ساعت ها فکر و ذهن شما را به خود مشغول سازد!! پس هر عمل و ارتباطى که آموزش و فعالیت تحصیلى شما را تحت تأثیر خود قرار دهد و کمیت و کیفیت دانش اندوزى شما را کاهش دهد، باید از زندگى دانشجویى تان حذف شود.
تأثیر مزاحمتى ارتباط با جنس مخالف، نه قابل کتمان است و نه با مزاحمت هاى دیگر (همانند سر و صدا) قابل مقایسه است ؛ یعنى، کسى نیست که بگوید ارتباط با جنس مخالف، همانند خرید لوازم التحریر، مقدمه اى براى تحصیل موفق است ؛ زیرا بروز عامل مزاحم، برابر است با افت تحصیلى! افزون بر این، پژوهش هاى صورت گرفته و تجربیات افراد مبتلا به ارتباط با جنس مخالف، گویاى افت شدید تحصیلى این گونه افراد است.
موضوع ارتباط با جنس مخالف، تنها نظر اندیش ورزان و صاحب نظران تعلیم و تربیت را به خود جلب نکرده است ؛ بلکه این مسئله از دیدگاه فقهى، جامعه شناختى، روان شناختى و … نیز مورد بررسى قرار مى گیرد. اینک از دیدگاه روان شناختى این مسئله را مورد بررسى کوتاه قرار مى دهیم. در هر ارتباطى پنج مؤلفه نقش آفرین است: 1. پیام دهنده، 2. پیام گیرنده، 3. محتواى پیام، 4. کانال، 5. رسانه.
از بین این امور، بیشترین تأثیر و نقش تعیین کننده از آن مؤلفه سوم (محتواى پیام) است. آنچه یک ارتباط را از دیگر ارتباط ها متمایز مى سازد، محتوا و پیام است. حال سخن این است که در ارتباط دوستى با جنس مخالف، چه نوع پیامى مبادله مى گردد که آن را «دوستى با جنس مخالف» مى گویند؟ چرا ارتباط با استاد در کلاس درس یا ارتباط با دفتردار دانشگاه را «ارتباط دوستى» نمى گویند؟ آیا چیزى جز محتوا و پیام مبادله شده، مى تواند نقش مؤثر و تعیین کننده اى داشته باشد؟ باید مشخص شود در ارتباط دوستى با جنس مخالف، محتوا و پیام مبادله شده چیست که آن را از دیگر ارتباط ها – همانند ارتباطات اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و … – متمایز مى سازد؟
آنچه در ارتباط با جنس مخالف مبادله مى شود، محبت و عشق ویژه اى است ؛ محبتى که یک همجنس از ارائه آن ناتوان است. از این رو به سراغ جنس مخالف مى رود! پس محبت از نوع جنسیتى است و اگر پیام آرامش، سکون و … نیز مبادله مى گردد، رنگ جنسیتى – نه جنسى – مى پذیرد. در این نوع ارتباط، چون قواعد، شرایط و تعهّدات طرفین تعریف نشده، با پیامد منفى فراوانى همراه است. براى مثال چون سطح دوستى تعریف نشده، دوستان در برابر همدیگر احساس تعهد نمى کنند که معمولاً با خیانت، بى وفایى، شکست و … همراه است.
گاهى اوقات به واسطه اینکه سطح دوستى و ارتباط تعریف نشده است، اندک اندک از ارتباط دوستى فراتر رفته، همسان با ارتباط خانوادگى و کارکردهایى از آن دست مى شود و چون شرایط آن با توافق طرفین قرین نشده، به هتک حیثیت اجتماعى و چه بسا خسارت هاى جبران ناپذیر – به ویژه از طرف دختر – همراه مى شود! هرگز کسى در ابتدا پیش بینى نمى کند که این دوستى، به این نقطه ختم شود ؛ ولى کم کم به جایى مى رسد که نتیجه اى جز پشیمانى به بار نمى آورد!
بنابراین چون در فرهنگ دینى و عرف ایران اسلامى، این نوع ارتباط تعریف نشده است، نباید به سراغ آن برویم ؛ چون هر ارتباطى که از شرایط، آداب و تعهد لازم فارغ باشد، نه تنها به هدف خود نمى رسد، بلکه جز خسارت نتیجه اى ندارد. اگر ارتباط اقتصادى با آداب، شرایط و تعهدهاى بیگانه باشد، نه تنها سود نمى دهد ؛ بلکه خسارت اقتصادى تنها نتیجه آن خواهد بود. در این نوع ارتباط هم، وضعیت به همین منوال است.
در ارتباط دوستى با جنس مخالف، آنچه در معرض خسارت و ضرر (و یا بهتر بگوییم تهدید) قرار مى گیرد، مال، سرمایه و تحصیل دانش نیست ؛ بلکه آبرو و پاکى است که اگر از کف رود، هرگز جبران نمى شود. آیا انسان عاقل حاضر است در یک ارتباط دوستى فاقد تعهّد لازم، حیثیت خود را در معرض آسیب و خطر قرار دهد! اگر این ضرر رخ داد، چه کسى آن را جبران مى کند و آیا آبروى بر باد رفته، قابل برگشت است! چه بسیار افرادى که هرگز گمان نمى کردند به بى آبرویى و از دست دادن آبرو و … مبتلا شوند ؛ ولى مبتلا شدند! بنابراین، از دیدگاه روان شناختى، چون ارتباط دوستى با جنس مخالف فاقد شرایط یک ارتباط سالم است و ویژگى هاى لازم در مؤلفه هاى آن رعایت نشده، یک ارتباط شکست خورده و مقرون به آسیب است و تا زمانى که به یک تعهد طرفینى همراه با رعایت آداب و شرایط منتهى نشود، باید از آن سخت پرهیز کرد.
حال که پیامدهاى ارتباط با جنس مخالف در فضاى آموزشى و غیرآموزشى قابل پیش بینى نمى باشد و سخت مورد تردید است؛ پس شکل رفتار ما با جنس مخالف چگونه باید باشد؟
به طور کلى در جامعه ما چند شیوه برخورد وجود دارد که یک شیوه آن درست و شیوه هاى دیگر غلط است. برخورد مبتنى بر شناخت و احترام متقابل، مواجهه صحیح با جنس مخالف است. در این شیوه، دختران و پسران به محض دیدن یکدیگر، خود را نمى بازند و هیجان زده نمى شوند. اینان یک نگاه و یک کلام از جنس مخالف را به عشق تعبیر نمى کنند، آن را در ذهن خود و در رؤیاهاى خویش نمى پرورانند ؛ بلکه در برخوردها در مجامع فامیلى، تحصیلى و … بسیار با وقار و سنگین برخورد مى کنند و در عین پرس و جو از احوال یکدیگر و پاسخ گویى به پرسش هاى آنان، دچار افراط در خنده و شوخى نمى شوند. آنان جنس مخالف را افرادى چون پدر، مادر، برادر و خواهر خود نمى دانند و آدابى را که از لحاظ شرعى و اجتماعى در برخورد با دیگران لازم است، رعایت مى کنند. آنان بر اثر تربیت خانوادگى، برقرارى رابطه پنهان با جنس مخالف را بى معنا مى دانند و درباره روحیات جنس مخالف، به حد کافى آگاهند و براى برقرارى روابط نزدیک و صمیمى با جنس مخالف، برنامه دارند و آن را از طریق ازدواج و فراهم آوردن شرایط مقبول اجتماعى، به تحقّق مى رسانند.
شیوه هاى نادرست ارتباط
1. برخورد احساسى و هیجان زده ؛ این رفتار بر اثر عدم شناخت صحیح از جنس مخالف است. آنان یک ابراز محبت ساده را نشانه عشقى عمیق مى دانند و هیجان زده مى شوند که معمولاً در دختران چنین واکنشى بیش از پسران به چشم مى خورد!
2. برخورد خشک و محدود ؛ عده اى از جوانان، بر اساس تربیت هاى غلط، گاهى در میان خویشان و آشنایان از افراد هم جنس نیز اجتناب مى کنند و رفتارى سرد و یا خشن دارند. البته خشک نبودن، هرگز به معناى رعایت نکردن حدود شرعى نیست ؛ ولى رعایت موازین شرعى هم لزوما به معناى بد اخلاقى و سرد بودن نیست.
3. داشتن روابط پنهانى ؛ داشتن روابطى مثل نامه نگارى، تماس هاى تلفنى و مخفیانه و… عواقب روانى و اجتماعى بسیار خطرناکى در پى دارد که متأسفانه بیشترین آسیب، نصیب دختران مى شود.
4. افراط در معاشرت ؛ بعضى از خانواده ها، به بهانه اجتماعى کردن فرزندان خود، سعى در ایجاد روابط افراط گونه بین پسر و دختر مى کنند که نوعى تبعیت کورکورانه از فرهنگ غربى است! بنابراین به نظر مى رسد شیوه صحیح در رابطه با جنس مخالف، تابع اصولى است که به بعضى از آنها اشاره مى شود:
1. برخورد با جنس مخالف، بر اصل «تکبّر ورزى» استوار شده است. رفتار صمیمانه و چهره گشاده و لب خندان داشتن، براى مواجهه با هم جنس و محارم است ؛ نه براى نامحرم و جنس مخالف. راه حفظ حریم و مصونیت و حرمت نهادن براى خود، «تکبرورزى» است تا ناشناسان و نامحرمان، به حریم شما بار نیابند.
2. نباید به بعضى از تأثیرات مثبت و اندک این ارتباط دل خوش کرد. باید بدانیم انسان هاى پشیمان، اندک اندک به خط قرمز رسیده، از آن عبور کرده اند! اگر شما یک قدم جلو بگذارید، باید ده قدم از ارزش هاى خود عقب نشینى کنید! جاذبه طبیعى و زیستى دختر و پسر – به ویژه در سنین جوانى – زمینه انحراف در ارتباط هاى انسانى را فراهم مى سازد. در محیط آموزشى هم نباید از آفاتى که در جاذبه هاى زیستى ریشه دارد، غفلت کنید ؛ زیرا روابط انسانى از این ناحیه، بسیار آسیب پذیر بوده و به انحراف مى گراید. بر همین اساس شارع مقدس به ما هشدار مى دهد که هرگاه دو غیر هم جنس، در قالب هر ارتباطى و در مکانى خلوت و دور از دید دیگران قرار گیرند ؛ شیطان آنها را به سمت روابط تهدیدآمیز مى کشاند و باید از آن محیط و ارتباط بگریزند.
نکته دیگرى که به این حساسیت مى افزاید، تهدید مستمر و لحظه به لحظه این خطر است ؛ یعنى، در حالى که دیگر عوامل تهدید کننده، نیازمند زمان و مکان خاصى است تا آدمى را در معرض تهدید قرار دهد و در رفتار وى نفوذ کند ؛ این عامل همیشه نقش تهدید کننده دارد و انسان هوشیار، نباید یک لحظه خود را از این تهدید در امان ببیند.
3. محیط آموزشى، بدون ارتباط آموزشى نیست و طرف دوم این ارتباط، همیشه از جنس شما نیست. شاید شما در بعضى اوقات، مجبور به برقرارى ارتباط با جنس مخالف شوید ؛ در این صورت، نباید از محدوده پیام آموزشى تجاوز کنید و فقط به مبادله همین نوع پیام – در صورت مستقیم یا غیر مستقیم – اکتفا نمایید. براى اینکه یقین کنید مخاطب شما پیام دیگرى دریافت نکرده است و پیام دیگرى مبادله نکرده اید، به نکات زیر بسیار پایبند باشید.
الف. به محض احساس دریافت پیامى غیرآموزشى، به سرعت رابطه را در همان لحظه قطع کنید.
ب. در فضاى آموزشى مختلط، مواظب نگاه خود باشید و به پیام هاى شفاهى و کتبى افراد مزاحم توجه نکنید و حتى اگر به داد و فریاد متوسّل شدند، ناشنیده گرفته، از موقعیت دور شوید.
ج. در جمع دوستانى که به این نوع روابط دل خوش کرده اند، شرکت نکنید و از آنها کناره بگیرید.
د. توجه داشته باشید هیچ انسان مبتلا به انحراف رفتار، با قصد و غرض قبلى به این وادى وارد نشده ؛ بلکه دست هاى ناپیدایى او را در این گرداب مبتلا ساخته است. شما نیز از حیله این دست ها، خود را در امان نپندارید ؛ زیرا همیشه آنها با شما و در کمین شما هستند ؛ (گرچه شما از آنها غافل هستید)![1] به همین جهت در قرآن مجید به انسان هاى پاک و وارسته سفارش شده که از دوست گیرى پنهانى خوددارى کنند و این توصیه هم به دختران شده و هم به پسران.
«… وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ »[2]؛ «[ زنان] دوست گیران پنهانى نباشند».
«… وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ »[3]؛ «[ مردان] زنان را در پنهانى دوست خود نگیرند».
اظهار محبت
پرسش 2 . اگر یک دختر، پسرى را دوست داشته باشد ؛ چگونه محبت خود را به او تفهیم کند که براى پسر سوء تفاهم نشود؟
اظهار محبت به جنس مخالف، اغلب به یکى از دو هدف زیر انجام مى گیرد:
1. به منظور ایجاد روابط دوستانه و صمیمانه و استمرار آن براى مدت زمانى خاص، در جهت پاسخ به احساس نیاز روانى خود (یعنى نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن) ؛
2. به منظور آشنایى با یکدیگر و فراهم کردن مقدمات ازدواج و بعضى انگیزه هاى دیگر.
حال کدام یک از این دو صورت را مى توان پذیرفت و بر آن مهر تأیید زد؟
شکى نیست که انسان داراى نیازهاى مختلف زیستى، اجتماعى، عاطفى و شناختى است. او همان طور که نیاز به خوردن و آشامیدن دارد ؛ نیازمند ارتباط و تعامل با دیگران است و سرانجام نیازمند محبت کردن و مورد محبت واقع شدن است. برخى روان شناسان، با انواع نیازهاى مختلف انسان و سطح بندى آن، بر اهمیت نیازهاى عاطفى در دوران نوجوانى و جوانى و لزوم تأمین آن، توسط گروه همسالان، تأکید ورزیده، معتقدند: این نیاز، یکى از نیازهاى عالى انسان است و همسالان با ایجاد ارتباط مثبت عاطفى، مى توانند به تأمین آن بپردازند ؛ اما آنچه در ایجاد رابطه دوستى و اظهار محبت به دیگرى، از اهمیت زیادى برخوردار است، آن است که این اظهار محبت به چه کسى و تا چه محدوده اى انجام گیرد تا هم آن نیاز عاطفى پاسخ داده شود و هم عوارض و پیامدهاى منفى نداشته باشد. به عبارت دیگر، به چه هزینه اى، مى خواهیم این نیاز را تأمین و ارضا کنیم؟ همان طور که ما براى تأمین نیازهاى زیستى خود دست به هر اقدامى نمى زنیم ؛ بلکه مى کوشیم طبق معیارهاى صحیح، به آنچه تناسب بیشترى با وضعیت جسمانى ما دارد، عمل کنیم ؛ شایسته است همین روش را در مورد نیازهاى عاطفى و روانى به کار ببریم و آنچه سلامت روحى و روانى ما را تهدید مى کند، به کنارى گذاشته، از آن دورى کنیم. اظهار محبت به جنس مخالف، پیامدهاى زیر را به دنبال دارد:
الف. زیاده طلبى
کمال طلبى انسان، در هر بعدى از ابعاد جسمانى و روانى، زبانزد همگان است. اگر فردى در پى علم و دانشى باشد و آن را ارزش مطلق بداند، هیچ گاه دست از کنجکاوى و دانش جویى خود، برنمى دارد و چه بسا در واپسین لحظات زندگى نیز در پى کشف مجهولات خود مى باشد. فردى که در پى کسب قدرت و سلطه بر دیگران است، اگر بر تمام کره خاکى سلطه یابد، آن را کم و اندک مى پندارد و حکومت بر دیگر کرات را خواهان است و کسى که خواهان ثروت است، اگر گنج قارون و بیشتر از آن را داشته باشد، باز هم در پى مال و ثروت بیشتر است و… به طور کلى در تمام زمینه ها این کمال خواهى ظهور و بروز دارد و با اندک تأملى در رفتار خود و دیگران، مى توان این صفت را کشف و مشاهده کرد.
آیه اللّه سبحانى گفته است: روزى در محضر آیه اللّه العظمى بروجردى رحمه الله نشسته بودیم که گفتند یکى از پزشکان ترکیه، خواستار ملاقات با مرجع جهان شیعه است. آن پزشک، هدف از ملاقات خود را تقاضاى مقاله اى علمى درباره علت و یا علل «تحریم شراب» از نظر فقه شیعه براى ارائه به همایشى در ترکیه عنوان کرد. نماینده همایش، دوست داشت پاسخ سؤل را مستقیماً از آیه اللّه بروجردى بشنود ؛ از این رو، سؤل کرد: چرا اسلام نوشیدن شراب را حرام کرده است؟ آن مرجع بزرگ، در پاسخ به وى چنین اظهار داشت: «حقیقت انسان را عقل و قدرت اندیشه و تفکّر وى تشکیل مى دهد و اگر عقل نبود، ایشان با دیگر موجودات زنده، چه تفاوتى داشت؟ پس در حفظ آن، باید کوشا بود و آنچه با این بعد وجودى تعارض و تنافى دارد، باید با آن به مقابله برخاست. یکى از امورى که در تضاد شدید با قوه عقل انسان است، نوشیدن شراب است. بنابراین، چون شراب عقل را از بین مى برد و حقیقت انسان به عقل او است، اسلام آن را ممنوع کرده است». آن پزشک گفت: درست است که نوشیدن زیاد شراب، باعث از بین رفتن قوه تعقّل انسان است ؛ ولى اگر کسى به مقدار کمى از این نوع مایعات بنوشد، نمى توان گفت چنین تأثیرى را دارد ؛ چرا اسلام آن مقدار اندک را نیز ممنوع کرده، نوشیدن آن را غیرمجاز مى داند؟! آیه اللّه بروجردى گفت: «چون انسان کمال طلب است و هرگز به مقدار کم قناعت نمى کند، اگر مجاز شمرده شود، بر اساس کمال خواهى اش، به تدریج بر خواسته خود مى افزاید و چه بسا به جایى مى رسد که خودش هم فکرش را نمى کرد! به همین جهت است که اسلام از همان ابتدا، حتى مقدار اندک را ممنوع کرده است و به عنوان یک قانون قطعى و دقیق براى تمام افراد – چه با اراده و چه کم اراده – به اجرا گذاشته مى شود. این ویژگى، (کمال طلبى) چون در دیگر ابعاد و زمینه ها جارى است، دیگر قوانین و مقررات و دستورات صادره از طرف قانون گذار هستى، نیز چه بسا بر اساس همین نکته شکل گرفته است و آنجا که ممکن است زیاده طلبى، باعث حریم شکنى شود و به تدریج در وادى هولناک و خطرات جانى و روحى قرار گیرد، با جدیت و قاطعیت آن را نهى مى کند».
اظهار محبت به جنس مخالف، از همین موارد است که با یک سلام و احوال پرسى ساده و مختصر و یا به انگیزه اهداف آموزشى و غیره شروع مى شود ؛ ولى به تدریج نوع رابطه و گفت و گو تغییر یافته، به میزان و کمیت آن نیز افزوده مى شود و تا آنجا پیش مى رود که تمام انرژى عاطفى خود را مى خواهد در همین گفت و گوها و ارتباط هزینه کند و هرگز به همان حداقلى که در روزهاى اول داشته، اکتفا نمى کند و بر همین اساس است که از همان آغاز، باید از ایجاد ارتباط عاطفى و مبتنى بر احساسات اجتناب کرد.
بنابراین، ما براى اظهار محبت به جنس مخالف – چه منشأ سوء تفاهم بشود و چه سوء تفاهمى را به دنبال نداشته باشد – دلیل موجّه و قابل قبولى نمى شناسیم. در واقع، اگر هم باعث سوء تفاهم نشود، باعث سوء رفتار مى شود و به تدریج افراد در گردونه اى وارد مى شوند که چه بسا هیچ کدام خواستار آن نبودند! گردونه اى که گاهى رهایى از آن، مستلزم هزینه کردن تمام انرژى روانى و جسمانى فرد و قرار گرفتن در بن بست شدید است.
ب. وابستگى
با شکل گیرى روابط عاطفى بین دختر و پسر و افزایش تدریجى آن، زمینه وابستگى آنها به یکدیگر و تشدید آن فراهم مى شود. نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن، در دوران جوانى به اوج خود مى رسد و به شکل خودکار دختر و پسر در این کانال قرار مى گیرند. از این رو علاقه ابتدایى شدت یافته، کم کم دو طرف به یکدیگر وابسته مى شوند. این وابستگى، در بسیارى موارد، آفت بزرگى براى تمرکز حواس مى شود ؛ به گونه اى که گاهى مطالعه و حضور در کلاس درس را غیرممکن مى سازد و هر کدام از آنها، در تمام اوقات شبانه روز – حتى در کلاس درس – در فکر طرف مقابل است!!
همچنین وابستگى مانع گزینش صحیح و دقیق براى شریک آینده زندگى مى شود و از آنجا که شخص، به فردى خاص وابسته شده، تمام نیکى ها، خوبى ها، زیبایى ها و… را در فرد مورد علاقه خود مى بیند و دیگر توان مشاهده عیوب احتمالى او را ندارد ؛ زیرا از روى علاقه و از پشت عینک وابستگى، به طرف مقابل نگاه مى کند ؛ نه با نگاهى خریدارانه، نقّادانه و بررسى کننده تا تمام نقاط ضعف و قوّت او را در ترازوى حقیقت بین، مورد دقّت و مشاهده قرار دهد!
از طرف دیگر، اگر کسى بخواهد با فردى، فقط براى مدتى دوست باشد و به او اظهار محبت کند – نه به طور درازمدت – مطمئناً پس از آن مدت، امکان جدایى از یکدیگر، از نظر روانى بسیار سخت و مشکل آفرین است. معمولاً در چنین مواقع بسیارى از جوانان به افسردگى هاى شدید دچار شده، از زندگى ناامید مى شوند. آنان احساس مى کنند نه راه پیش دارند و نه راه بازگشت ؛ زیرا از طرفى مى خواهند این ارتباط دوستانه را – که به وابستگى شدید منجر شده – ادامه دهند و از طرف دیگر باور دارند که نمى توانند همدیگر را به عنوان شریک زندگى خود انتخاب کنند. این امر، گاهى به خاطر ویژگى هاى شخصى شان است و گاهى به خاطر عوامل خانوادگى، اقتصادى و… (مثل عدم توافق خانواده ها و نظیر آن) است. از این رو دچار تنش شده و در یک بن بست سخت و شدید گرفتار مى شوند.
ج. احساس گناه
شکى نیست که ما در «جامعه اى دینى» زندگى مى کنیم و بیشتر مردم آن از آموزه هاى دینى و اخلاقى، متأثر هستند و به آنها احترام مى گذارند. گرچه ممکن است هر فردى در سال هاى نخستین زندگى، نسبت به بعضى از دستورات دینى، اطلاع دقیقى نداشته باشد ؛ ولى به طور ناخودآگاه و به تدریج، با بسیارى از هنجارهاى اخلاقى و اجتماعى جامعه دینى، آشنا مى شود. اظهار محبت و طرح رابطه دوستى با جنس مخالف، از رفتارهایى است که جامعه دینى و ارزشى، آن را نمى پسندد و به آن خرده مى گیرد و با اندک دقّتى در متون دینى و سخنان رهبران دینى، روشن مى شود که ارتباط با جنس مخالف، از چهارچوب و قوانینى خاص برخوردار است. اغلب جوانانى که چنین روشى را در پیش مى گیرند، طولى نمى کشد که به خود مى آیند و به گذشته خود مى اندیشند. رفتارهاى خود را با ملاک ها و معیارهاى اخلاقى و شرعى مقایسه کرده، آنها را محک مى زنند و دچار پشیمانى مى شوند! اگر نتوانند به درستى از این فضاى روانى خارج شوند، احساس گناه مى کنند و این احساس گناه، منشأ بسیارى از ناگوارى هاى روحى و روانى مى شود.
گفتنى است تجدید نظر نسبت به اعمال نامعقول و غیرمشروع گذشته، پشیمانى از آنها و تصمیم بر ترک آن، امرى مقبول و شایسته و بلکه لازم و ضرورى است ؛ ولى آنچه به عنوان یک پیامد منفى در اینجا از آن یاد مى شود ؛ آن احساس گناه شدیدى است که بر فضاى فکرى فرد حاکم شده، توان خروج از آن را از شخص سلب مى کند و همراه با یأس و نا امیدى مطلق است. بدین وسیله، شخص توان حرکت به سوى اصلاح و تغییر رفتار و مسیر زندگى را از دست مى دهد.
آنچه بیان شد، بعضى از پیامدها و عوارض اظهار محبت به جنس مخالف – به منظور داشتن رابطه دوستانه و صمیمانه – است. صورت دوم (اظهار محبت به جنس مخالف، به منظور آشنایى و فراهم کردن مقدمات ازدواج) شرایط دیگرى دارد.
بدون تردید یکى از پیش نیازهاى ضرورى ازدواج، آشنایى دو طرف از ویژگى هاى شخصیتى، اخلاقى، خانوادگى، اقتصادى و اجتماعى یکدیگر است و هر دو با دقت و حساسیت زیاد و با استفاده از راه هاى مختلفِ تحقیق و بررسى، باید به اطمینان کافى دست یابند. از طریق همین آگاهى هاى واقع بینانه، از نقاط ضعف و قوت همدیگر اطلاع پیدا کرده و میزان تناسب و همفکرى خود را در مى یابند.
در این صورت، چگونه و طبق چه مکانیسمى دو طرف باید به این هدف دسترسى پیدا کنند؟ آیا مى توان با ایجاد رابطه عاطفى و اظهار محبت، به این هدف دست یافت و زمینه ارتباط دوستانه را فراهم نمود تا در این ارتباط ها، به روحیات و ویژگى هاى اخلاقى، خانوادگى و… همدیگر پى برد؟ بر اساس شواهد موجود و اطلاعات به دست آمده،[4] معتقدیم: بیشتر ارتباط هایى که با همین قصد و نیت موجّه و معقول شکل مى گیرد، انگیزه دیگرى – غیر از آنچه به زبان جارى مى شود – در پى دارد (به خصوص اگر تقاضا کننده جنس مذکر باشد). در واقع، تقاضاى آشنایى با یکدیگر قبل از ازدواج، صرفاً پوشش به ظاهر مقبولى است که فرد، بدین وسیله مى خواهد دلیل موجّه و معقولانه اى براى ارتباط هاى عاطفى و اظهار محبت هاى غیرمجاز قرار دهد. برخى افراد، با این ترفند و طراحى قبلى – با مخفى کردن انگیزه شیطانى خود – در پى به دام انداختن افراد ساده دل و خوش بین هستند تا نیازهاى جنسى خود را تأمین کنند ؛ در واقع این گونه افراد، آگاهانه طرف مقابل را قربانى غریزه جنسى و خودخواهى هاى شهوانى خودشان مى کنند. شکى نیست که عده اى نیز ناآگاهانه، گرفتار چنین دامى مى شوند. البته ممکن است هیچ کدام، قصد سوء استفاده از سادگى و یا ناآگاهى طرف مقابل را نداشته باشند ؛ ولى باید بدانند که غریزه جنسى انسان، بسیار قوى و شدید است. حیله هاى شیطانى نیز در این مورد بسیار پیچیده، مرموز و متعدد مى باشد. در این صورت عده اى با طرح انگیزه هاى معقول و موجه به طور ناآگاهانه وارد چنین صحنه خطرناکى مى شوند ؛ به گمان اینکه هدفشان مقدس و خردمندانه است و این گونه ارتباط ها مشکلى ایجاد نمى کند و یا حداقل تا این اندازه مجاز و گاهى لازم و ضرورى است.
با ایجاد چنین ارتباطى و شکل گیرى علاقه ابتدایى بین دو طرف، امکان تحقیق و بررسى واقع بینانه کاهش مى یابد و شخص از نقاط ضعف طرف مقابل غفلت کرده، تحقیقاتش در این زمینه، دچار جهت گیرى و یا تعصب خواهد شد. همان طور که گفته شد، وقتى علاقه و محبت چیزى در قلب فرد جاى گرفت، او را نسبت به واقعیات کور و کر مى کند و دیگر نمى تواند نقاط منفى و ضعف آن را ببیند و حتى بشنود و آنچه مى بیند و مى شنود، در نظرش زیبا و جذّاب جلوه گر مى شود و حتى نقاط ضعف را نقاط قوّت تلقى مى کند.
خلاصه آنکه براى چنین امر حیاتى و مهمى، باید ابتدا به تحقیق و بررسى پرداخت و سپس در صورت وجود قابلیت ها و صلاحیت ها، در فکر ایجاد علاقه بود ؛ نه اینکه با عینک محبّت و علاقه، به بررسى احوال و ویژگى هاى فرد اقدام کرد. مطمئناً آن عشق و علاقه اى باعث کمال و آرامش مى شود که پس از پیمان زناشویى و تعهّد به زندگى مشترک، ایجاد مى شود ؛ نه عشق و علاقه قبل از ازدواج به فردى که هنوز آگاهى و آشنایى کافى نسبت به او پیدا نشده و کاملاً سطحى و احساسى است.
بنابراین، امید است با دقّت هرچه تمام تر در رشد و بالندگى خود – در این دوره بسیار حساس و سرنوشت ساز – تلاش کنید تا از هرگونه کجروى و کج اندیشى خود را حفظ کرده و سنگ بناى زندگى آینده را بر پایه هاى درستى و راستى قرار دهید.
ارتباط تلفنى
پرسش 3 . با پسرى دوست هستم که به دلیل نداشتن شرایط مناسب پسر براى ازدواج، نمى توانیم با هم ازدواج کنیم و حدود دو سال است که تلفنى با هم ارتباط داریم و شدیدا نیاز جنسى داریم، باید چه کار کنیم؟ البته به طور حضورى هم همدیگر را دیده ایم ؛ ولى رابطه اى نداشته ایم. در ضمن مى خواستم بدانم وقتى از طریق تلفن تحریک مى شویم و رطوبتى از ما خارج مى شود، چه حکمى دارد؟ شرمنده ام از این سوال و متشکر مى شوم اگر جوابم را واضح بدهید. در ضمن مى دانم که فرم هاى صیغه موقت هم هست، ولى من نمى خواهم از این فرم ها استفاده کنم و از آبروریزى و یا خبردار شدن خانواده و اطرافیان مى ترسم. خواهش مى کنم مرا راهنمایى کنید.
از نظر شرعى ترشحات هنگام گفت و گوى جنسى تا وقتى که اطمینان به منى بودن آن نباشد، پاک است. البته تشخیص منى براى پسران آسان تر است ؛ ولى براى دختران خیلى کم اتفاق مى افتد و تا وقتى اطمینان پیدا نشده، پاک است. محرمیت دختر و پسر نیز بنابر نظر اکثر مراجع تقلید، بدون اجازه پدر جایز نیست. علت ضرورت اجازه پدر، اهمیت و ارجمندى آینده زندگى دختر است ؛ زیرا به تجربه ثابت شده است که بیشتر پسران لذت خود را مى برند و هنگامى که به طور جدى مسئله ازدواج مطرح مى شود، تمام وعده هاى قبلى را فراموش مى کنند!!
بنابراین در این گونه روابط – به ویژه دختران – بسیار باید احتیاط کنند که زندگى آینده آنان، به خطر نیفتد. موارد متعددى پیش آمده که چنین دخترانى بعد که… گرفتار افسردگى شده و حتى خودکشى کرده اند.
جهت توضیح بیشتر در این باره، بیان نکات زیر مفید و ضرورى است:
نیازهاى عاطفى و غرایز دیگر در ایام جوانى، آدمى را به سوى «دوست داشتن و عشق ورزیدن» سوق مى دهد. البته این یک امر طبیعى و غریزى است و کمتر مى توان راهى براى گریز از آن پیدا کرد.
آنچه در این مقوله اهمیت دارد، کنترل عقلایى بر احساسات و پرهیز از مخاطراتى است که ممکن است فرد را به گرفتارى هاى مختلف روحى و جسمى دچار سازد.
قرآن به مردان سفارش مى کند: با دخترانى که روابط دوستى مخفیانه اى با دیگران داشته اند، ازدواج نکنند… «فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ »[5] ؛ «آنان را با اجازه خانواده هایشان به همسرى خود در آورید و مهرشان را به طور پسندیده به آنان بدهید ؛ [ به شرط آنکه] پاکدامن باشند و زناکار و دوست گیران پنهانى نباشند».
در آیه دیگر، مردان را به پاکدامنى سفارش کرده و از روابط پنهانى بازداشته است: «…وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ… »[6].
بنابراین یک فرد مسلمان – که هر روز با یاد خدا روز را آغاز مى کند و معتقد به دستورات الهى و قرآن کریم است – هرگز این سخن الهى را زیر پا نخواهد گذاشت. اینکه قرآن یکى از شرایط ازدواج را همین قرار داده است، شاید بدین جهت باشد که هر کدام که قبل از ازدواج داراى چنین تجربیاتى بوده و با فرد یا افراد دیگرى رابطه دوستى داشته است ؛ مطمئنا پس از ازدواج و در روابط عاطفى و نزدیک خود با همسرش، آن تجربیات را به یاد خواهد آورد. در این صورت ویژگى هاى رفتارى، اخلاقى و شخصیتى دوست قبل از ازدواج به خاطرش آمده و به مقایسه بین همسر فعلى و دوست قبلى اش مى پردازد. حتّى ممکن است در بعضى موارد، به احساس شکست در این ازدواج یا برتر بودن تجربه قبلى، نتیجه گیرى کند و این بزرگ ترین لطمه اى است که در همان اوایل ازدواج به خود وارد مى کند!! در حالى که ازدواج باید به آرامش بینجامد و اصلاً فلسفه ازدواج هم همین رسیدن به آرامش است که قرآن نیز به آن اشاره مى کند ؛ ولى وقتى چنین امورى پیش مى آید، چگونه ازدواج مى تواند آرامش بخش باشد و زن و شوهر (زوجین) به تکمیل و رشد همدیگر بپردازند؟! این آغاز «اضطراب» است ؛ اضطرابى که در تمام وجود و هستى آنها لانه مى کند و به جاى زندگى مشترک لذت بخش، تجربه احساسى و موقت گذشته را زنده مى کند. نتیجه این هم افسوس و ناراحتى چیز دیگرى نیست.
علاوه بر این چنین دختران و پسرانى که به صورت نامشروع و غیرقانونى با یکدیگر ارتباط برقرار مى کنند، بسیارى از انرژى هاى عاطفى خود را – که خداوند به عنوان سرمایه اى بزرگ در وجود آنها به ودیعه نهاده تا صرف همسر حقیقى خود و نیز تربیت فرزندان خود کنند – در این دوران دوست بازى، از دست مى دهند و در فرداى زندگى خود، احساس گناه مى کنند.
بنابراین چه خوب است در اولین فرصت و با وجود امکانات و شرایط کافى و خواستگار مناسب و شایسته، اقدام به ازدواج کنید. بدانید که ازدواج هم پاسخى به نیاز تکوینى موجود در انسان است و هم مایه رشد، کمال، تکمیل و آرامش یافتن او است.
اما مشکلى که ممکن است در بین باشد، چگونگى یافتن همسر مناسب و شایسته است؟ اگر خواستگار یا خواستگارانى دارید، به یکى از آنها – که از شایستگى کافى برخوردار است – پاسخ مثبت دهید. در غیر این صورت موضوع را با مراکز مشاوره ازدواج در دانشگاه یا در شهرستان محل سکونتتان، در میان بگذارید. آنان با حفظ و رعایت شأن دختر بودن، مقدمات معرفى و مراسم خواستگارى و غیره را فراهم مى نمایند.
در هر صورت تا قبل از ازدواج، شایسته است این غریزه را به طور موقّت کنترل کرده و عفت و پاکى و پاکدامنى خود را همچون گذشته حفظ و حراست کنید.
جهت کنترل این غریزه، توجه شما را به راه کارهاى ذیل جلب مى کنیم:
1. پرهیز از فکر و ترسیم صحنه هاى محرک در ذهن و خیال ؛
عبداللّه بن سنان از امام صادق علیه السلامنقل مى کند: «ان عیسى قال للحواریین: … ان موسى امرکم ان لاتزنوا و انا آمرکم ان لاتحدثوا انفسکم بالزنا فضلاً عن ان تزنوا فان من حدث نفسه بالزنا کان کمن او قد فى بیت مزوق فافسد التزاویق الدخان و ان لم یخرق البیت» ؛ عیسى به اصحاب خود گفت:… موسى به شما دستور داد که زنا نکنید و من به شما دستور مى دهم که فکر زنا هم در سر نپرورانید تا چه رسد به اینکه زنا کنید ؛ زیرا کسى که خیال زنا کند، مانند کسى است که در خانه اى نقش و نگار شده، دود و آتش به پا کند. چنین کارى گرچه خانه را نمى سوزاند ؛ ولى زینت و صفاى آن را مکدر کرده و فاسد مى کند»[7].
2. دورى از نگاه هاى مسموم و مناظر تحریک آمیز ؛
قرآن کریم در دو آیه متوالى، دستور به اغماض چشم از نگاه حرام و هوس آلود داده است. در آیه اول مى فرماید: «قُلْ لِلْمُؤمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ… »[8] ؛ «به مؤنان بگو: دیده هایشان – را از نامحرمان – فرونشانند و نهانگاه هاى خود را – از وقوع در حرام – نگه دارند». در آیه بعدى مى فرماید: «وَ قُلْ لِلْمُؤمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ »[9] ؛ «به زنان مؤن بگو چشم هایشان را فرو گیرند و نهانگاه هاى خویش را محافظت کنند».
جالب این است که در هر دو مورد، خداوند متعال نخست به مراقبت از نگاه محرّک و عفت چشم و آن گاه به حفاظت از عورت، فرمان داده است.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید: «النظرة سهم مسموم من سهام ابلیس فمن ترکها خوفا من اللّه اعطاه اللّه ایمانا یجد حلاوته فى قلبه»[10] ؛ «نگاه هوس آلود، تیرى است مسموم از تیرهاى شیطان ؛ هر کس آن را به جهت خوف الهى ترک کند، خداوند ایمانى به او مى بخشد که حلاوت آن را در قلب خود احساس مى کند».
3. گوش ندادن به آوازها و موسیقى هاى تحریک کننده و مبتذل ؛
در حدیثى آمده است: «ان رجلا سأله عن سماع الغناء فنهى عنه و تلا قول اللّه عز و جل: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤ’c7دَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤلاً »[11] و قال یسأل السمع عما سمع والفؤد عمّا عقد والبصر عما ابصر» ؛ «مردى از امام صادق علیه السلام درباره شنیدن آواز محرک پرسید، حضرت از آن نهى کرده، این آیه را خواند: «به یقین گوش و چشم و دل هر یک مورد سؤل خواهند بود» و فرمود: گوش از آنچه شنیده و قلب از آنچه بدان دل بسته و چشم از آنچه دیده است، مسؤول بوده و بازخواست خواهند شد»[12].
4. اجتناب شدید از نشست هاى غفلت زا و معاشرت با دوستان ناباب و گوش سپردن به سخنان تحریک آمیز ؛
از حضرت امام باقر علیه السلام روایت شده است: «من اصغى الى ناطق فقد عبده، فان کان الناطق یؤى عن اللّه عزوجل فقد عبداللّه و ان کان یؤى عن الشیطان فقد عبد الشیطان»[13] ؛ «هرکس به سخن گوینده اى گوش فرا دهد، او را بندگى کرده است. پس اگر ناطق از خدا بگوید شنونده، خداوند را بنده شده و اگر از شیطان و سخنان شیطانى بر زبانش جارى کند، قطعا بندگى شیطان کرده است».
5. اعتدال در خوردن ؛
بى تردید پرخورى و بى نظمى در خوردن، در ذخیره سازى و انباشتن مواد تحریک زا مؤر است.
در حدیثى حضرت رسول صلى الله علیه و آله – پس از آنکه جوانان را به ازدواج ترغیب مى کند – مى فرماید: «هرکس قدرت بر ازدواج ندارد، روزه بگیرد، یقینا روزه نیروى غریزه او را تضعیف مى کند»[14].
6. اشتغال، ورزش و سرگرمى هاى مفید ؛
با وجود فراغت، هم مواد غذایى در تقویت غریزه به مصرف مى رسد و هم فکر و خیال مصروف چاره سازى براى پر کردن اوقات فراغت مى شود و لذا در روایات بر اشتغال و کار و پرهیز از فراغت، تأکید بسیار شده است.
حضرت امام صادق علیه السلام مى فرماید: «وهکذا الانسان لو خلا من الشغل لخرج من الاشر والعبث والبطر الى ما یعظم ضرره علیه و على من قرب منه…»[15] ؛ «و همین گونه انسان اگر بى کار و فارغ باشد، به بیهودگى و سرمستى دچار مى شود و بر اثر آن به مسائلى مبتلا مى شود که زیان آن – هم بر خود و هم بر نزدیکان او – سنگینى خواهد کرد…».
7. تلاوت قرآن ؛
بى شک انس با قرآن، تلاوت و تدبّر و در مضامین آن، خود شفاى هر دردى است که به سرعت کار هر پریشانى را رو به سامان مى برد و زخم هاى پنهان را التیام مى دهد. همت ها را تا آسمان ها بالا مى برد و بشر را از فرو رفتن در عالم حیوانات نجات مى بخشد.
امیرمؤنان علیه السلام مى فرماید: «و تعلّموا القرآن فانه ربیع القلوب واستشفوا بنوره فانه شفاء الصدور و احسنوا تلاوته فانه انفع القصص»[16] ؛ «قرآن را فرا گیرید ؛ زیرا قرآن بهار دلها است و از نور آن بر مرض ها و دردهاى خود مرهم بگذارید ؛ زیرا آن داروى شفا بخش سینه ها است و آن را نیکو تلاوت کنید که به یقین سودمندترین قصه ها است».
خلاصه اینکه: راه حل دین در خصوص نوع مقابله و مواجهه با غریزه جنسى، نخست ازدواج و نکاح مشروع است و در صورت عدم امکان، کنترل مثبت است ؛ ولى هیچ گاه نباید به بى بند و بارى، افسارگسیختگى و آلودگى به گناه رضایت داد! بنابراین اگر در تماس هاى تلفنى و دیگر روابط اجتماعى، فرد مورد نظر شرایط مناسب براى ازدواج را دارد ؛ از او بخواهید رسما از شما خواستگارى کند و جهت فراهم شدن دیگر شرایط، خداوند به شما کمک خواهد کرد ؛ زیرا او مى فرماید: «کسى که تقوا پیشه کند، راه نجات او را فراهم مى کنم»، از مشکلات ازدواج نهراسید ؛ زیرا مشکلات نیز بخشى از زندگى است و باید براى رویارویى با آنها آماده شد:
زندگى جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو
نیست هنگام تأمل بى درنگ آماده شو
براى اینکه مشکلات اقتصادى به یکباره هجوم نیاورد، بهترین راه این است که جوان، فرد مناسب و سازگار با شرایط خود را انتخاب و عقد کند ؛ لیکن مراسم عروسى را تا دو سه سال به تأخیر اندازد. این برنامه چند فایده دارد:
1. شخص مى تواند در حد نسبتا محدودى به تأمین غریزه جنسى خود بپردازد.
2. از مزایاى شیرین دوران نامزدى – که دلپذیرترین دوران زندگى است – بهره مند شود.
3. در برخورد با مشکلات، به تدریج پختگى و توانایى لازم براى حل آنها را پیدا کند.
4. در کنار تحصیل، کم کم بر مشکلات اقتصادى غلبه پیدا کرده و براى تشکیل خانواده آماده شود.
انسان – تا پیش از حل مشکل تأمین جنسى – نباید خود را دست کم گیرد و در برابر خواهش هاى نفس احساس ناتوانى کند! غریزه جنسى – آن هم در دوران جوانى – بسیار نیرومند و شکننده است، اما قدرت اراده و ایمان جوان برتر از آن است که خود را تسلیم غریزه جنسى کند. البته مقابله با غریزه جنسى، امرى دشوار، ولى شدنى است. در صورتى که در شرایط بحران قرار گرفتید و امکان ازدواج دائم نبود، به ازدواج موقّت تن در دهید که رابطه مشروع باشد و از عذاب وجدان روابط نامشروع در امان باشید و پیامدهاى ناهنجار این گونه روابط به حداقل برسد.
شناخت همدیگر
پرسش 4 . آیا ممنوع بودن ارتباط دختر و پسر موجب عدم شناخت قبل از ازدواج و سرانجام جدایى نمى شود؟
بدون تردید افرادى که در صدد ازدواج و تشکیل زندگى مشترک هستند، باید از یکدیگر شناخت و آگاهى داشته باشند و زندگى خود را بر اساس شناختى که از یکدیگر دارند، بنا کنند. در غیر این صورت، زندگى اى که بر اساس توهّم و خیالات واهى بنا گردد، فرو مى ریزد. پس ما نیز همانند شما، ضرورت شناخت را قبول داریم و معتقدیم: بنیان زندگى مشترک بر اساس شناخت صحیح و مطابق با واقع تشکیل مى شود. طبق آموزه هاى اسلامى دختر و پسر، اگر تصمیم جدى بر ازدواج دارند، مى توانند قبل از عقد نسبت به وضعیت ظاهرى یکدیگر، آگاهى پیدا کنند و حتى طى چند جلسه گفت و گو، از خصوصیات اخلاقى و انتظارات زندگى آینده، شناخت داشته باشند.
آنچه نیاز به بررسى دارد، چگونگى این آگاهى و میزان دقّت آن است. به گواهى آمار، درصد قابل توجهى از طلاق ها و مشاجرات، ناشى از شناخت ها و اطلاعات غلط و یا سطحى و گذرا است. این واقعیت تلخ نشانگر آن است – به رغم قبول ضرورت شناختِ از یکدیگر – در مسیر تحصیل این آگاهى، دچار خطا شده اند ؛ از این رو همان گونه که شناخت دو طرف از یکدیگر بایسته است، رعایت راه و رسم رسیدن به این شناخت و شرایط دسترسى به آن نیز ضرورت دارد و زیر پا گذاشتن آنها، به این چنین پیامدهاى تلخى، ختم خواهد شد.
حال باید روشن شود قواعد، شرایط و راه صحیح تحصیل این نوع شناخت و آگاهى چیست؟ ابتدا ویژگى هاى همسر ایده آل را مدنظر قرار دهید و به منظور کسب اطلاع از برخوردار بودن فرد مورد نظر از ویژگى هاى مثبت و بیگانه بودن وى با ویژگى ها و اوصاف منفى، اقدام به برنامه ریزى جهت کسب آگاهى نموده و به تحقیق و پرسش و… دست مى زنید. چون هر ویژگى اى از طریقى خاص به دست مى آید: عدم سوء سابقه با مراجعه به مرکزى خاص یا عدم ابتلا به بیمارى هاى ژنتیکى و وراثتى، از رهگذر مراجعه به مرکز مشاوره ژنتیکى ؛ سازگارى گروه خونى و RHخون از راه آزمایش خون، حسن اخلاق، اصالت خانوادگى و پایبندى به اعتقادات دینى و… از طریق شناخت خانواده و گفت و گو به دست مى آید. پس تنها ارتباط دختر و پسر راه گشا نیست. از جانب دیگر چون هدف تحصیل «شناخت و آگاهى» است، رعایت اصول زیر لازم و ضرورى است:
1. در این ارتباط، جز پیام شناختى، پیام دیگرى مبادله نشود، از این رو خوش و بش کردن و گل گفتن و گل شنیدن به این ارتباط ضرر مى رساند و آن را از هدف خود دور مى سازد.
2. راه شناخت تنها ارتباط مستقیم با فرد مورد نظر نیست ؛ بلکه تحقیق، پرس و جو و مراجعه به سابقه زندگى و… از راه هاى دیگر شناخت است. حتى به بعضى از شرایط همسر ایده آل، نمى توان از طریق ارتباط مستقیم و گفت و گو پى برده و چه بسا بهره گرفتن از آگاهى فرد مورد اعتماد و آگاه و مصلحت اندیش کارگشاتر است ؛ تا گفت و گوهاى طولانى و دو نفره آمیخته به عشق ورزى و محبت.
3. در صورت ضرورت ارتباط مستقیم دیدارى، باید موضوع جلسه و سؤلاتى که در پى پاسخ آن هستید، از قبل مشخص باشد و حتى به صورت جزئى، معیّن و روشن بیان گردد و از سخنان بى ثمر و کلى جداً پرهیز شود.
4. مدت زمان جلسه ارتباط دیدارى، نباید زیاد طولانى باشد.
5. چون هدف کسب آگاهى از یکدیگر است ؛ لذا حضور فرد ثالث – که نقاط پنهان و مبهم گفت و گو را به طرفین گوشزد کند – ضرورى است (حتى اگر از نظر شناختى، به حضور فرد ثالث نیاز نباشد) ؛ فضاى خلوت دو نامحرم، جایگاه نفوذ شیطان است. پنهان از نظاره دیگران به ارتباط دیدارى اقدام نکنید که اگر فضا به شهوت و عشق آلوده گردد، چشم عقل کور مى شود و دیگر نمى توان به آگاهى درست و دقیق دست یافت.
مخالفت خانواده
پرسش 5 . به ازدواج با کسى سخت علاقه مندم ؛ ولى خانواده ام مخالفت مى کنند! چگونه با او ارتباط برقرار کنم و حرف دلم را به او بگویم و خانواده ام را راضى سازم؟
این پرسش، در واقع حاوى سه سؤل است که ابتدا به پاسخ سؤال پایانى مى پردازیم:
موافقت و مخالفت والدین در ازدواج، از دیدگاه هاى مختلف و در چندین علم و دانش مورد بررسى قرار مى گیرد و هر یک از این علوم، نیز به غرضى خاص و از دریچه اى ویژه به آن مى نگرند. به تعبیرى دیگر این موضوع، یک بحث بین رشته اى است و در علم فقه، حقوق، روان شناسى و جامعه شناسى خانواده، مدنظر دانشمندان هر یک از این علوم است و در این میان آنچه هم اکنون مورد توجه است، بررسى ضرورت و تأثیر روان شناختى این عنصر، در تشکیل خانواده و انجام یک ازدواج موفق است.
از دیدگاه روان شناختى، تأثیر موافقت و مخالفت والدین در ازدواج موفّق، به جایگاه والدین در نزد فرزندان خانواده بستگى دارد. بر اساس فرهنگ دینى و ایرانى، چون والدین یک تأثیر عمیق و به سزا در ذهن و خاطر فرزندان دارند و بعد از تشکیل خانواده، پشتوانه و استوانه خانواده تازه شکل گرفته محسوب مى شوند ؛ لذا همراهى نکردن آنها براى فرزندان، یک شکست محسوب مى شود، در حالى که در فرهنگ غرب، فرزندان بعد از رسیدن به سن قانونى، حتى از حمایت عاطفى والدین بى بهره اند و بر همین محرومیت خو گرفته و به سراغ شریک زندگى خود مى روند ؛ بدون آنکه والدین اطلاع داشته باشند. حال با عنایت به این جایگاه برجسته والدین و وابستگى روحى و عاطفى فرزندان در تمام سنین به والدین، نه تنها عدم مخالفت ؛ بلکه موافقت والدین یک عنصر ضرورى در ازدواج موفق است و چه بسا شرط انجام یک ازدواج موفق، رضایت و همراهى مستمر والدین با فرزندان است ؛ چه اینکه بدون تحصیل رضایت آن دو، آنان در انجام یک عمل خطیر، بدون پشتوانه مى باشند و این خود آغاز اضطراب ناخواسته و ورود آفت است. فرزندان ایرانى و مسلمان، با وجود فراهم بودن تمام شرایط یک ازدواج موفق، چون رضایت والدین را به همراه خود ندارند ؛ کمتر مى توانند یک زندگى شیرین و همراه با پیشرفتى را پیش روى داشته باشند. از منظر روان شناختى، این قضیه را باید با نگاه به پیامدهاى ناشى از نبود رضایت و همراهى صمیمانه والدین بررسى کرد که آیا ازدواج بدون موافقت والدین و حتى همراه با مخالفت آنان موفق خواهد بود؟ آیا این ازدواج از پیامدهاى منفى مصون است؟ در یک کلام مخالفت والدین با ازدواج چه تأثیرات مثبت و یا منفى بر موفقیت آمیز بودن آن ازدواج دارد؟
میزان تأثیر این پدیده در موفقیت یک ازدواج، به نظام ارزشى و فرهنگ خانوادگى وابسته است و در این بین، هرگز نمى توان نظام و فرهنگى را یافت که مخالفت والدین یا حتى بیگانه فرض کردن آنها، شرط موفقیت یک ازدواج باشد. از این رو بهره مندى از عنصر رضایت والدین، از نظر ارزشى و فرهنگى، حداقل یک پشتوانه روحى براى جوانان در مسیر ازدواج است ؛ تا این راه را با اطمینان خاطر و پشت گرمى کامل طى کنند. ازدواج کردن – بدون توجه به عوامل دیگر مرتبط با آن – خود به خود همراه با دل نگرانى و اضطراب است و به واسطه مبهم بودن آینده آن و ناآشنا بودن دو طرف براى همدیگر، عملى رازآلود و معماگونه است. کمترین تأثیر روان شناختى این نوع مخالفت، آن است که به میزان دلبستگى روحى و روانى به والدین، به نگرانى و اضطراب یک جوان جویاى اطمینان و سکون مى افزاید و در صورتى که در نهان خانه اعتقادات خود براى دعا و نفرین والدین تأثیرى ماوراى اسباب طبیعى قائل شود، این پدیده ژرف تر خواهد شد. پس با تکیه بر جایگاه والدین در خانواده هاى ایرانى و مسلمانان از دیدگاه روان شناختى، جلب رضایت آنان در ازدواج یک ضرورت بى تردید است و حضور این عامل، موجب دلگرمى جوانان به ازدواج و برخوردارى آنها از اطمینان به خود و جرأت به عمل و آرامش و سکون مى گردد. همچنین راه بهره مندى از پشتوانه اى محکم و تجارب آنها و دلسوزى و نیک اندیشى آنان را هموار مى کند و خرمنى از خوبى ها و علم، دانش، تجربه و مصلحت اندیشى دلسوزانه و حتى پشتوانه اقتصادى فرا روى دو جوان نیازمند مى گذارد. مخالفت والدین با ازدواج، یعنى، محرومیت از تمام این خوبى ها و از دست دادن این عناصر ضرورى که نمى توان حتى از یکى از آنها چشم پوشید. روشن است که ازدواج بى بهره از سرمایه «رضایت پدر و مادر» در واقع به نوعى ازدواج بى بهره از موفقیت کامل خواهد بود.
آیا مفهوم این سخن آن است که به محض مخالفت والدین با «ازدواج خاصى»، باید از آن دست شست؟ نه بلکه باید در تحصیل رضایت آنان کوشید. باید بررسى کرد، علت مخالفت آنها چیست؟ آیا آنان دلیلى قانع کننده، براى مخالفت خود دارند؟ آیا شما جوابى منطقى و منصفانه براى مخالفت آنها دارید یا نه؟ مخالفت آنها را بجا و مقتضى اندیشه و محصول عاقبت اندیشى «پیران تجربه» مى دانید یا نه؟ به هر حال اگر در عمق نهان خانه وجدان، مخالفت آنها را بجا مى شمارید، پس تسلیم حق شوید و از اصرار بر تصمیم غلط خود دست بکشید ؛ اما اگر مخالفت آنها را بى مورد مى شمارید، هرگز به دو گروه مخالف و موافق تقسیم نشوید و در برابر هم جبهه اى تشکیل ندهید و هر یک بر طبل رأى خود مکوبید ؛ بلکه درصدد جلب رضایت آنان برآیید. شما باید با تکیه بر دو عنصر محبت و اندیشه، عشق ورزى و مصلحت اندیشى خانوادگى، والدین خود را نیز به جبهه موافقان با این ازدواج خاص دعوت کنید و جملگى یک صدا «فریاد موافقت» برآورید و اقدام کنید. پس تا زمانى که رضایت آنان را به دست نیاورده یک صدا نشده اید، اقدام نکنید. براى تحصیل رضایت والدین از چند راه کار مى توانید بهره گیرید:
1. صحبت همراه با احترام و محبت با والدین بدون اصرار و سماجت ؛
2. استفاده از همکارى و میانجى گرى خیراندیشان و خویشاوندان نزدیک و صاحب نفوذ بر روى آنان ؛
3. اصرار و سماجت، آمیخته به محبت و فرمانبرى و دعا به درگاه حضرت حق باشد.
4. گاهى اوقات صبر و تحمل و گذر زمان، خود به عنوان یک عامل مؤر، مى تواند شما را در رسیدن به هدفتان یارى دهد. پس صبر و تحمل داشته باشید و عجولانه عمل نکنید ؛ بلکه اجازه بدهید مدتى بگذرد.
با این، حال اگر پدر و مادرتان – به رغم سعى و تلاش شما – رضایت ندادند، به مصلحت شما است که از این ازدواج دست بکشید و بدون رضایت آنان اقدام نکنید، مگر آنکه مخالفت آنان را برطرف و تبدیل به رضایت کنید. و چنانچه احساس کردید لجاجت در کار است – نه مخالفت – در این صورت از همکارى افراد خیرخواه و آگاه، در رفع این حالت کمک بگیرید.
از همین جا به پاسخ سؤل دوم شما که (چگونه حرف دلم را به گوش او برسانم) مى پردازیم. پس از آنکه رضایت والدین را به دست آوردید، راه ابراز محبت و بیان حرف دل نیز گشوده مى شود. آن گاه مادر و خواهر شما – همچون کبوتران پیام آور عشق و محبت – پیام شما را به او مى رسانند و با رعایت آداب و رسوم سنتى و ارزش هاى فرهنگى و شرایط دینى و شرعى، مسیر عشق ورزى سالم را به روى شما مى گشایند. چون حرف دل را جز با مأنوس دل نتوان گفت و گوش نامحرم جاى اسرار نهانى نیست ؛ ابتدا باید احراز نمود که او این قابلیت را دارا است و آن گاه بدون دغدغه و بى ریا، ابراز کرد که دوستت دارم ؛ ولى اگر شما گفتید و او نپذیرفت و یا حتى جواب منفى داد، آیا مى توانید حدس بزنید که چه از دست داده اید؟ آرى شما محبت و قلبتان را ارزان عرضه داشته اید و این در قاموس «عاشق آگاه» جاى ندارد. البته باید با احراز ویژگى ها و با تحقیق و بررسى، وى را همسرى ایده آل بیابید ؛ آن گاه در صدد رساندن حرف دل خود به وى برآیید. در ضمن این انتخاب آگاهانه، او خود متوجه مى شود که محبتش در دل پاک شما خانه کرده است و خود به خود این محبت ابراز مى گردد. با این بیان پاسخ سؤل نخست نیز به دست آمد که ارتباط بعد از انتخاب، مسیر خود را مى یابد.
اطمینان به همدیگر
پرسش 6 . مى خواستم بدانم از لحاظ اخلاقى، رابطه پسر و دختر چگونه باید باشد؟ چگونه یک دختر مى تواند با همجنس خود دوست باشد ؛ ولى با وجود سلامت اخلاقى و اجتماعى، اجازه ندارد با یک پسر دوست شود ؛ یعنى چرا جامعه، از نظر اخلاقى این رابطه را – حتّى اگر طرفین هیچ گونه نظر سوء به هم نداشته باشند و فقط در حد آنچه جامعه و اسلام مى پذیرند با هم رابطه برقرار کنند – مطرود مى داند. اگر دختر از خودش و طرف مقابل اطمینان کامل داشته باشد و هیچ یک از طرفین از جاده عصمت و تقوا دور نشوند، ارتباط چه صورت دارد؟!
ارتباط انسان ها با یکدیگر، تنوع فراوانى دارد. همان گونه که خود، گاهى مشاهده و تجربه کرده اید، برخى افراد، ارتباط تحصیلى و گروهى، ارتباط خانوادگى با هم دارند و بعضى نیز داراى ارتباط اقتصادى یا اجتماعى در سطح محله و شهر هستند. به راستى چه چیز سبب مى شود رابطه اى را اقتصادى، تحصیلى، اجتماعى یا خانوادگى نامید؟ آیا بدون هیچ معیارى، مى توان هر رابطه اى را به هر اسمى نام گذارى کرد؟ چه چیز موجب تنوع و ارتباط انسان ها با یکدیگر و حتّى ارتباط انسان با دیگر موجودات مى شود؟ معیار نام گذارى روابط چیست؟ بى تردید هر نوع ارتباطى، همیشه «درست» یا «نادرست» نیست. بر این اساس، «ارتباط ها» قابل ارزیابى و داورى اند ؛ ولى پیش از داورى درباره آن، باید معیار تفاوت ارتباط هاى متنوع و نام گذارى هاى گوناگون آنها را دریافت. آنچه یک ارتباط را شکل و نامى ویژه مى بخشد، محتواى آن است. محتواى ارتباط ها یکسان نیست. در هر شکلى از ارتباط، چیزى معین و به شیوه اى خاصّ مبادله مى گردد ؛ و همین عنصر سبب تنوع روابط مى گردد.
وقتى از ارتباط دختر و پسر سخن مى گویید، مرادتان چه نوع ارتباطى است؟ باید نوع آن مشخص گردد تا بتوان درباره درستى و نادرستى اش داورى کرد. آیا مراد ارتباط آموزشى و تحصیلى است یا اقتصادى یا اجتماعى؟ اختلاف جنسیت طرفینِ ارتباط، در مقررات کلى و بعضى از شرایط روابط انسانى مؤثر است ؛ ولى محتواى روابط را تعیین نمى کند. بدین سبب، ارتباطى خاصّ به نام «ارتباط دختر و پسر» نداریم. ما در کلاس درس شرکت مى کنیم و از محضر استادى که از جنس مخالف است، بهره آموزشى مى بریم ؛ ولى هرگز آن را، به معناى داشتن دوست پسر یا دختر، نمى دانیم و در درستى این ارتباط – که بر مقررات یاد دهى و یادگیرى استوار است – تردید نداریم.
اما اگر در همین کلاس، پیامى جز یاددهى و یادگیرى مبادله شود، ما را از تحصیل دور مى سازد و چه بسا سبب زیان هاى جبران ناپذیر مى گردد. در روابط انسانى، هزاران نوع ارتباط مشروع و صحیح مطرح است که جنسیت در محتواى آنها مؤثر نیست و یا تأثیرى اندک دارد. این روابط هرگز حساسیت آفرین، تنش برانگیز و ممنوع نیست ؛ زیرا شکل روابط معین است و از چهارچوب خود تجاوز نمى کند. به بیان دقیق تر، حد و مرزها رعایت مى گردد و بدین سبب از آفات و آسیب ها مصون مى ماند. بنابراین، نمى توان داورى درباره روابط را فقط بر «جنسیت» استوار ساخت ؛ بلکه باید معیّن کرد که در این ارتباط، چه چیزى مبادله مى شود تا بر اساس آن، نوع ارتباط و قوانین آن تعیین شود. بر این اساس، هر رابطه اى اگر از مسیر خود منحرف گردد، آفت آفرین و زیانبار مى شود ؛ هر چند دو طرف آن همجنس باشند. با این سخن، اینک خود، باید درباره درستى یا نادرستى ارتباط با جنس مخالف داورى کنید.
دوستى و دین دارى
پرسش 7 . اگر دوست شدن با یک دخترى، باعث شود که او با حجاب و سنگین شود و دست از کارهاى خود بردارد، آیا شرعى است که این کار را انجام دهم؟
از اینکه به فکر هدایت دیگران هستید، جاى خوشبختى است و داشتن چنین روحیه اى، بیانگر روحیه مسئولیت پذیرى و تعهّد و پایبندى شما به موازین شرعى است. امیدواریم که همواره در صراط مستقیم، حافظ حریم الهى و الگوى مناسب براى هدایت جوانان باشید. همان طور که مى دانید، اسلام براى جلوگیرى از گناه و نشر و گسترش کارهاى شایسته، راه کارهایى را ارائه مى دهد که اگر از آن طریق، وارد عمل شویم، هم باعث جلوگیرى از گناه مى شود و هم خودمان از آلوده شدن به گناه مصون خواهیم ماند. راه کار اسلام تحت عنوان امر به معروف و نهى از منکر، وظیفه ما را مشخص نموده است و ما مجاز نیستیم، از هر راهى جلوى گناه دیگران را بگیریم! شما براى اینکه وظیفه خود را انجام داده باشید، مى توانید آن دختر را نهى از منکر کنید. انجام چنین کارى، مستلزم طى کردن مراحلى است که در زیر به آن اشاره مى شود:
1. مؤبانه از او بخواهید از آن گناه پرهیز کند.
2. اگر تأثیر نگذاشت، به صورت جدى ترى به او تذکر دهید ؛ اگر دیدید برخورد مؤبانه، منطقى و جدى شما موثر واقع نشد، مسئله را به مراجع ذى صلاح تذکر دهید که آنها اقدام کنند و وظیفه شما همین مقدار است. اگر مؤر واقع شد، قطعا شما نزد خداوند اجر و پاداش دارید و اگر هم هدایت نشد، باز هم شما به دلیل اینکه وظیفه شرعى خود را انجام داده اید، نزد خداوند مأجور هستید.
اما اینکه نوشته اید: «آیا از طریق دوستى با او، مى توانید جلو گناه او را بگیرید و باعث شوید که او دخترى باحجاب و سنگین شود»، پاسخ منفى است! چه اینکه اولاً اسلام دوستى با نامحرم را منع کرده و فرموده است: با زنان یا دختران دوست نشوید. دوم اینکه، این دوستى، مى تواند تبدیل به دامى براى خود شما گردد و ما حق نداریم خودمان را با دست خودمان، به هلاکت اندازیم: «لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ »[17].
روزى امام صادق علیه السلام دید مردى از مغازه اى چیزى برداشت، از او پرسید: چرا مرتکب این عمل (دزدى) شدى؟ مگر نمى دانى دزدى گناه است! آن مرد در جواب امام گفت: مگر قرآن نخوانده اى؟ در قرآن آمده است که اگر کسى یک گناه کند، خداوند فقط یک بار او را عذاب مى کند ؛ ولى اگر عمل خیرى انجام دهد خداوند ده برابر به او پاداش مى دهد! من با دزدى کردن یک گناه کرده ام ؛ ولى آنچه از طریق دزدى به دست آوردم، مى خواهم به دیگران (افراد نیازمند) صدقه بدهم و عمل دوم من چندین برابر ثواب دارد و یکى از ثواب ها را من جایگزین آن گناه مى کنم و بقیه ثواب ها نیز به نفع من است. امام علیه السلام به او گفت: بله عمل خیر، مانند صدقه دادن چندین برابر ثواب دارد ؛ ولى به شرط اینکه این صدقه از راه حلال به دست آمده باشد، نه از راه حرام. بنابراین گر چه نیت شما خیر است، ولى راهى که انتخاب کرده اید، نه تنها مشروع نیست ؛ بلکه وسوسه شیطان است و او مى خواهد شما را گرفتار کند! و شما را از طریق خیرخواهى و مذهبى فریب دهد. ارتباط زن و مرد نامحرم بسیار حساس، ظریف و در عین حال خطرناک است. روزى از عالم بزرگ مقدس اردبیلى پرسیدند: آقا اگر شما با یک زن نامحرم در یک اتاق قرار بگیرید، چه مى کنید؟ او فرمود: به خدا پناه مى برم!! على رغم اینکه او یکى از بزرگان اهل تقوا و معنویت بود، قرار گرفتن در چنین شرایطى را براى خود خطرناک دید. علت اینکه اسلام حتى قرار گرفتن زیر یک سقف و در یک جاى تنها با زن نامحرم را – اگر احتمال گناه داده شود – حرام مى داند و اگر احتمال گناه نباشد، مکروه مى شمارد ؛ نشانگر حساسیت ارتباط بین زن و مرد نامحرم است، و راهى خطرناک است. پس بکوشید فقط از طریق امر به معروف و نهى از منکر، وارد شوید ؛ آن هم در صورت مؤر واقع شدن ؛ در غیر این صورت شما تکلیفى ندارید.
از من مى خواهد مدتى با او دوست باشم
پرسش 8 . دخترى هستم 24 ساله، چند وقت پیش با پسرى آشنا شدم. او اهل… است ؛ در رشته… به تحصیل اشتغال دارد. او که سه سال از من کوچک تر است، پسرى مؤن و فهمیده مى نماید و درباره آینده اش افکار خوبى دارد. او از من مى خواهد مدتى که اینجا هستم، با او دوست باشم. از تجربه هاى زندگى ام برایش بگویم. به یکدیگر در مشکلات کمک کنیم و بعد از تمام شدن درس از همدیگر جدا شویم ؛ او خیلى به من محبت مى کند و احساس مى کنم به من علاقه دارد. به قول خودش، مى گوید: چیزى را آسان به دست نیاوردم که آسان از دست دهم. من این جور روابط را که پایانش جدایى است، دوست ندارم ؛ امّا وقتى با او هستم، احساس خوشبختى مى کنم. البتّه ته دلم ناراضى ام. احساس شرم و گناه و عذاب وجدان دارم. از حرکات و حرف هایش مى فهمم که بى رحم نیست و دیگران را نمى رنجاند ؛ امّا چرا چنین مى کند، نمى دانم. او حتّى براى دیدنم، مرا صیغه کرده تا روابط ما سالم باشد. او مى گوید: وقتى با تو هستم، کمتر گناه مى کنم. تو باعث مى شوى ثواب کنم و بیشتر به خدا نزدیک شوم. گاه فکر مى کنم شاید مى خواهد با این حرف ها مرا امتحان کند. اگر عاقبت این جور روابط ازدواج باشد، حاضرم پایش بایستم تا درسش تمام شود و از حریم خودم هم تجاوز نمى کنم. همیشه از خدا مى خواستم زودتر ازدواج کنم تا در این جامعه آلوده نشوم. حال خداوند کسى را سر راهم قرار داده که من واقعاً او را مرد زندگى مى بینم. آدم ها وقتى ازدواج مى کنند، نصف دینشان کامل مى شود و دیگر به خود اجازه هر کارى نمى دهند. خواهش مى کنم راهنمایى ام کنید. نمى دانم چه کنم.
درباره آشنایى و ارتباطتان با آن دانشجو بهتر است، پاسخ را با طرح چند پرسش آغاز کنیم:
1. تا چه اندازه او را مى شناسید؟
2. آیا تا کنون درباره اش تحقیق کرده اید؟
3. آیا تحقیقتان کامل و همه جانبه بوده است؟
4. آیا از خانواده، فامیل و دوستانش اطلاع کافى دارید؟
5. آیا پیمان دوستى موقت – آن هم با جنس مخالف – درست است؟
6. انگیزه واقعى وى از این ارتباط چیست؟
7. آیا فکر نمى کنید جز آنچه مى گوید (استفاده از تجارب شما، حلّ مشکلات، دورى از گناه و…) انگیزه اى دیگر در سر دارد؟
8. تجارب زندگى شما چقدر بیشتر است که مى خواهد از آن استفاده کند؟
9. او چگونه از کثرت تجربه شما اطلاع پیدا کرده است؟
10. چه مشکلات یا تجربه هاى مشترکى بین شما و او هست؟
با توجّه به آنکه شما فرهنگ هاى مختلف و رشته هاى تحصیلى متفاوت دارید و مهم تر از همه از دو جنس مخالفید، چه چیز وجود دارد که باید در این گونه ارتباط ها درباره آن به گفت و گو بپردازید؟
با اندکى تأمل در پرسش هاى فوق، در مى یابید چه تصمیمى باید گرفت و چه باید کرد. توصیه ما نیز همان توصیه ته دل شما است. هشدارى که از اعماق قلبتان برخاسته، نشان دهنده نارضایتى درونى شما است. احساس شرمى که به شما دست داده است و احساس گناه و عذاب وجدانى که گزارش کرده اید، نشان دهنده وجدان بیدار، فطرت پاک و عقل سلیم شما است ؛ وجدانى که نورش وجودتان را روشن ساخته و نادرستى این روابط را به شما نمایانده است.
اینکه گفته اید: «زمانى که با او هستم، احساس خوشبختى مى کنم»، احساسى کاذب است. توهمى بیش نیست و در واقعیات ریشه ندارد. این احساس، ناشى از عواطف زودگذر است و هرگز پایدار نمى ماند. بنابراین، به آن اعتماد نکنید که جز افسوس و پشیمانى چیزى به ارمغان نمى آورد. اگر نگوییم تمام این ارتباط ها، دست کم بیشتر آنها در احساسات و غرایز جنسى و شهوانى، ریشه دارد و گرفتارانش تحت پوشش هاى فریبنده اى – نظیر «آشنایى قبل از ازدواج»، «استفاده از تجربه هاى یکدیگر»، «استمداد در جهت حلّ مشکلات»، «حفظ خود از گناه» و… – هواى اغراض ناپسند و کام جویى هاى باطل در سر مى پرورانند. بى تردید این ارتباط ها از قصد ازدواج تهى است و جز هوس رانى، سوء استفاده و به انحراف کشاندن دیگران، رهاوردى ندارد ؛ زیرا اگر قصد ازدواج در میان باشد، به طور رسمى و از طریق خانواده ها تحقّق مى یابد. افزون بر این، در مورد شما تناسب سنى وجود ندارد و خود وى نیز به عدم قصد ازدواج تصریح کرده است. چه بسیار دخترانى که فریب این قبیل آشنایى ها و ارتباط هاى نادرست را خورده و جز تباهى چیزى به دست نیاورده اند. این روابط، پس از زمانى کوتاه به آنجا مى انجامد که:
دیدى که یار عهد و وفا در نظر نداشت
دیدى که آه در دلِ سنگش اثر نداشت
در راه دوستى چو نکو آزمودمش
دیدم به جز فریب، متاعى دگر نداشت
چگونه چنین فردى که خود را مؤن و فهمیده مى نمایاند، یا در نظر شما این گونه است – بدون اجازه گرفتن – تحت پوشش فریبنده «حفظ سلامت روابط» صیغه موقّت جارى کرده است؟! آیا او نمى داند، بدون اجازه، صیغه موقت خواندن صحیح نیست؟ بنابراین، به نظر مى رسد، نمى توان به گفته هاى وى اعتماد کرد. حتّى اگر واقعاً این فرد در گفتارش صداقت داشته و کاملاً قابل اعتماد باشد – که احتمالى بسیار ضعیف است – این گونه روابط عرفاً، عقلاً و شرعاً جایز نیست ؛ زیرا غریزه جنسى، بسیار نیرومند است و کمتر کسى مى تواند از آن نجات یابد. حتّى یوسف پیامبر مى فرماید: «إِنَّ النَّفسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّى »[18] ؛ «اگر لطف و کمک خداوند متعال نباشد، نفس سرکش، انسان را به پلیدى و انحراف فرا مى خواند و به دام مى افکند».
بنابراین، اگر در آغاز نیز قصد سوء و خلاف و لغزشى در میان نباشد، در ادامه راه، به آن مسیر مى انجامد و انسان در گرداب انحراف گرفتار مى شود. این گفت و گوها و روابط طولانى – که با پوشش هاى مختلف انجام مى گیرد – تحریک نفس و سقوط در پرتگاه انحراف را به ارمغان مى آورد و باید از آن جلوگیرى کرد.
علاوه بر این – چنان که خودتان نگاشته اید – مى خواهید این روابط فقط در دوران تحصیل باشد. پس از چندى این دوران پایان مى یابد و شما با فردى دیگر ازدواج مى کنید. در آن موقعیت، ارتباط امروزین از صفحه اندیشه تان پاک نمى شود. چه بسا این تجربه را با روابط خود و همسرتان، مقایسه مى کنید ؛ از آرامشى که باید در پرتو زندگى مشترک به دست آورید، محروم مى شوید و در اندوه و پشیمانى و احساس افسردگى فرو مى روید! شاید بر این اساس اسلام، دختران و پسران را از ازدواج با کسانى که مخفیانه با دیگران ارتباط داشته اند، باز مى دارد. بنابراین، توصیه مى شود هرچه سریع تر به این گونه روابط و گفت و گوها پایان دهید تا هم در دوران تحصیل، از آرامش کافى – که شرط موفقیت و پیشرفت است – برخوردار شوید و هم در زندگى مشترک با همسر آینده تان از آرامش روانى بهره مند گردید و در گرداب پیشیمانى و افسوس فرو نیفتید. بنابراین، قطع این گونه روابط، به صلاح حال و آینده شما است و آرامش در تحصیل و زندگى مشترک، آینده تان را تضمین مى کند.
چطور فراموشش کنم؟!
پرسش 9 . مشاور عزیز سلام. امیدوارم ثانیه هاى زیباى زندگى را بلندتر از ساعت هاى زشت آن احساس کنید. دخترى نوزده ساله هستم که خصوصیت روحى عجیبم این است که به هیچ کس دل نمى بندم ؛ حتى به خانواده خودم تا جایى که اگر مدتى آنها را نبینم جاى خالى آنها را احساس نمى کنم؟ اما از پنج ماه پیش با شخصى آشنا شدم که وجودش به من آرامش مى دهد و با حضور او، مى توانم روزهاى تلخ زندگى را بهتر سپرى کنم! روزهاى اول حضورش را براى تنوع زندگى جالب مى دیدم ؛ اما بعد از مدت کوتاهى به او وابسته شدم و هر روز این وابستگى بیشتر از روز قبل مى شود در این مدت به همه چیز فکر کرده ام: به باهم بودن و جدا شدن از هم ؛ اما در این مدت به هیچ نتیجه اى نرسیده ام! ما نمى توانیم با هم ازدواج کنیم ؛ چون از اول با هم در این مورد صحبت کرده ایم که شرایط ما براى ازدواج مساعد نیست و هر دو نیز قبول کرده ایم. از طرفى فکر جدایى من را هر روز بیشتر عذاب مى دهد ؛ به هیچ صورت نمى توانم خودم را قانع کنم که او را فراموش کنم و این مسئله روى درس هاى من اثر منفى گذاشته است: ترم قبل اکثر نمره هایم را خیلى پایین گرفتم، در این زمینه من را راهنمایى کنید ؛ ولى خواهش مى کنم حرفى از جدایى نزنید.
نیازهاى عاطفى و غرایز در ایام جوانى، آدمى را به سوى «دوست داشتن و عشق ورزیدن» سوق مى دهد. این یک پدیده طبیعى و غریزى است و کمتر مى توان راهى براى گریز از آن پیدا کرد.
اما براى حل مشکل مطرح شده، ابتدا فرض هاى مختلفى که مى توان تصور کرد و هر کدام که از ضرر کمترى و فایده بیشترى است، انتخاب کنیم. به نظر مى رسد سه راه حل براى این مسئله مى توان تصور کرد:
1. روابط دوستانه به منظور آشنایى با یکدیگر ادامه یابد و این ارتباط مقدمه اى براى ازدواج با یکدیگر باشد.
2. روابط دوستانه به منظور رسیدن به آرامش ادامه یابد ؛ با این توافق و انگیزه که در آینده ازدواج صورت نگیرد.
3. روابط دوستانه کاملاً قطع گردد.
شما خود صورت اول را غیر ممکن دانسته اید ؛ چرا که گفته اید: «نمى توانیم با همدیگر ازدواج کنیم»! البته دلیل آن را براى ما بیان نکرده اید ؛ چه بسا دلیل قابل قبولى نباشد و یا بتوان با بعضى از راهنمایى ها و حل مشکلات، به آن امکان بخشید. اما فرض شما آن است که امکان ازدواج فعلاً فراهم نیست ؛ پس باید به قطع روابط بینجامد ؛ زیرا هدف در این فرض دست نیافتنى است. صورت دوم نیز مطلوب، معقول و پسندیده نیست و باعث مشکلات زیادى مى شود و چه بسا در آینده نیز این مشکلات بیشتر گردد ؛ زیرا این مسئله باعث وابستگى شما به وى و نیز افت تحصیلى شده است. این دو اثر منفى و رنجى که از آن مى کشید، براى قطع این رابطه کافى است.
نکته مهم تر آن است که این وابستگى، روز به روز بیشتر مى شود و تمرکز حواس تان را از بین مى برد و مانع مهمى براى ادامه تحصیل و موفقیت درسى تان مى شود! تجربه نشان داده است این گونه روابط، به یک حد معیّن و مشخصى محدود نمى شود و هر چه زمان مى گذرد، کشش و جاذبه استمرار آن بیشتر و گسترده تر مى شود. در بسیارى موارد، بدون اختیار و اراده افراد به پیش مى رود و اندیشه و تعقّل افراد را نیز، تحت تأثیر قرار مى دهد. احساسات و عواطف غریزى و کنترل نشده، توسعه مى یابد و انسان زمانى به خود مى آید که بسیار دیر بوده و امکان جبران وجود ندارد و ثانیه هاى زیباى آن، به ساعت هاى تلخ و زشت تبدیل شده است. بنابراین اگر اندکى دقت فرمایید و بدون غلبه احساسات بر تعقّل و با مراجعه به وجدان پاک و بیدار خود و بدون هرگونه پافشارى بر حرف دل خود ؛ بلکه با گوش دادن به سخن عقل و اندیشه منطقى، درخواهید یافت: حال که صورت اول و دوم ممکن نیست و یا مشکلات فراوانى دارد، راه منطقى و معقولى، غیر از راه سوم نیست. همان راهى که شما از ما خواهش کردید، حرفى از آن نزنیم، ولى چه کنیم که نمى توان راه چهارمى پیدا کرد. اگر شما بتوانید راه چهارم را پیدا کنید – که هم معقول باشد و هم ممکن – با شما همراه مى شویم ؛ زیرا نمى خواهیم شما را به راه و چاره اى توصیه کنیم که از آن فرار مى کنید و یا تمایلى به آن ندارید. اما اگر منصفانه بیندیشیم، درخواهیم یافت وقتى که روابط دوستانه به منظور ازدواج ممکن نیست، باید منتظر مشکلات عدیده اى بود!! پس تنها راه باقى مانده، همان راه سوم است. البته ممکن است این راه حل، اندکى سخت باشد، ولى شدنى است و غیرممکن نیست.
شما نوشته اید: «نمى توانیم با هم ازدواج کنیم ؛ شرایط ما براى ازدواج مساعد نیست» ؛ منظورتان از شرایط چیست؟ آیا در زمان کنونى امکان ازدواج فراهم نیست یا اینکه به طور کلى هیچ تناسبى با همدیگر ندارید و هیچ گاه نخواهید توانست با یکدیگر ازدواج کنید؟! اگر صرفا در وضعیت و شرایط کنونى و در حال حاضر، امکان ازدواج وجود ندارد و امیدى به فراهم شدن امکانات و شرایط آن هست ؛ از طرف مقابل بخواهید (اگر واقعا صلاحیت همسرى را دارد و شایسته و لایق است و مى تواند شریک زندگى شما باشد) ؛ به طور رسمى، شما را از خانواده تان خواستگارى کند و پیوند ازدواجتان شکل بگیرد ؛ اگر چه فاصله نامزدى و عقد تا فراهم شدن شرایط عروسى چند سال نیز طول بکشد. در این صورت آرامش واقعى حاصل مى شود ؛ نه آرامشى که این گونه به طور غیر مشروع انجام مى گیرد و احیاناً مخفیانه است و چه بسا وجدان شما نیز از آن رنج مى برد و وابستگى حاصل شده، باعث مشکلات بسیارى براى آینده مى گردد.
به هر حال اگر طرف مقابل حاضر نیست به طور رسمى شرایط ازدواج را فراهم کند، توصیه مى شود با استفاده از راه کارهاى زیر، روابط خود را با وى قطع کنید:
1. با توجه به اهمیت مسئله، به جاى برخورد احساسى سعى کنید عقلانى و با تفکر و تأمّل به این مسئله بیندیشید. حتى اگر ممکن است در روز چند وعده به عاقبت این ارتباط و بى نتیجه بودن آن فکر کنید.
2. از مکان ها و زمان هایى که احتمال مشاهده وى وجود دارد، تردد نکنید.
3. درباره نکات و نقاط ضعف و منفى وى بیشتر بیندیشید و به خود بگویید: وى شایستگى همسرى با من را ندارد.
4. اگر ذهنتان به وى مشغول شد، با مطرح کردن موضوع و مسائلى دیگر (علمى، هنرى و اجتماعى و..) ذهن خود را از وى معطوف داشته، درباره موضوع دیگر فکر کنید.
5. روابط اجتماعى و دوستانه بیشترى، با هم سن و سالان و دختران هم درسى و هم کلاسى خود داشته باشید.
6. از تنها بودن در مکانى، براى مدت زیادى اجتناب کنید تا فکر وى وارد ذهن شما نشود.
7. بیکار نباشید و اوقات فراغت خود را به فعالیت هاى مختلف – به خصوص فعالیت هاى دسته جمعى – پر کنید.
امید است به تدریج بتوانید وابستگى خود را کاهش داده و به امید آینده روشن و پیدا کردن همسرى شایسته، به این نیاز درونى پاسخ شایسته و همیشگى بدهید و به آرامش واقعى و لذّت بخش نایل آیید.
در پى هواى عشق
پرسش 10 . مى خواستم این مطلب را بنویسم، امّا ترسیدم که مبادا در آینده مشکلى برایم پیش آید. از آنچه که مى خواهم بگویم، واقعاً خودم شرم دارم، ولى تمام چوبى که مى خورم به خاطر سادگى و نادانى خودم است.
درست از این تاریخ که مى نویسم، یک ماهِ پیش، من از دانشگاه بیرون رفتم که بروم به خانواده ام زنگ بزنم. در بین راه، پسرى دنبال من افتاد. تمام وجودم را در آن مسیر ترس فرا گرفته بود ؛ ولى وقتى به مخابرات رسیدم، به خاطر شلوغى و وقت کمى که داشتم، برگشتم. در بین راه، خودش را به من رساند و گفت: خانم! مى شود یک لحظه صبر کنید! من فکر کردم، حتماً سؤلى دارد و ایستادم. او پرسید: دانشجوى دانشکده ادبیات هستید؟ با حالت نفرت و تندى جواب دادم: بله. گفت: رشته ات چیست؟ گفتم: به شما چه ربطى دارد؟! راه خود را گرفتم و رفتم. او همچنان دنبالم بود. شب بعد، بر حسب اتّفاق، من دوباره ایشان را دیدم. باز هم بى اعتنایى کردم. شب سوم، خانواده ام به من زنگ زده بودند و براى دختر عمه ام پیغامى داشتند که من باز روز سوم رفتم جلوى در دانشگاه، که به دختر عمه ام زنگ بزنم که از شانس بدم تلفن خراب بود، مجبور بودم صد متر بالاتر بروم و از باجه سر خیابان استفاده کنم. باز دوباره او خودش را به من رساند و گفت: خانم عزیز! یک لحظه صبر کنید! من در جواب گفتم: من با آدم هاى ولگرد حرفى ندارم. او گفت: ولگرد چیه؟! من دانشجو هستم! دو روز بعد، بار دیگر ایشان را جلو دانشکده دیدم. عزمم را جزم کردم که بروم جلو و ببینم این همه سر سختى کردن و توى سرما به انتظار ایستادن، به چه علت است. حدود یک ساعتى توى خیابان اصلى مسیر خوابگاه با هم صحبت کردیم، امّا همه صحبت هاى او را به باد مسخره مى گرفتم، تا این که روى نیمکتى نشستیم. او کارت دانشجوییش را به من داد و من اولین کارى که کردم، شماره دانشجویى و رشته او را در ذهن خود جا دادم و روز بعد به دانشکده او رفتم و تحقیق کردم، خیلى بیش از حد تعریف شنیدم. احساس غرور به من دست داد و از این همه صداقت و خوبى که در او مشاهده کردم، از او خوشم آمد. روز بعد و روزهاى بعد بیشتر مشتاق دیدار او شدم. در بین صحبت هایمان متوجه شدم که ایشان از سنگینى من و سنگین راه رفتن من خوشش آمده است. او مى گفت: من مى خواهم شما دوست من باشید، انسان باید دوستانى براى خود در این سن داشته باشد. جامعه، ما را آن قدر خواب کرده که چرا نباید دختر و پسرى که هم دیگر را مى خواهند، همدیگر را قبلاً نشناسند و بعد از مدتى، به خاطر عدم شناخت، مجبور به طلاق شوند و خلاصه از این حرف ها که شاید من و شما هم از اخلاق هم خوشمان آمد. به هر حال، من به شما قول ازدواج نمى دهم، مگر اینکه بتوانیم نظر همدیگر را جلب نماییم. من بدون اینکه فکرم را به راه اندازم، در پى هواى عشق بودم و در امید اینکه بتوانم با متانتى که از خود نشان مى دهم، نظر او را براى ازدواج جلب کنم. بله، از حرف هایش، از صداقتش، نتوانستم چیزى بفهمم.
رفت و آمدها و صحبت هاى شیرین او همه چیز را از من گرفته بود. روزى از خود او شنیدم که گفت: تو دختر سرسختى بوده و هستى، من تصمیم گرفته بودم، هر طور شده تو را رام کنم و این او بود که به تمام خواسته هایش رسیده بود. بعد از یک ماه، یک روز به خوابگاه من زنگ زد و گفت: بیا خانه ام کارت دارم! نیم ساعت بیشتر وقتت را نمى گیرم! وقتى من بعد از افطار رفتم، گفت: قصد ازدواج دارد و هنگامى که ازدواج کند، هیچ گونه ارتباطى نخواهد داشت، چون نسبت به زندگیش مسئولیت دارد. او کلى اظهار مى کرد که عوض خواهد شد. من هم اولین کلمه، گویا اجباراً تبریک بود که گفتم، امّا آن شب من دو ساعت در خانه او بودم. آن قدر به خاطر مسئله اى که مى گویم، سرزنش کرد که من واقعاً گریه ام گرفت. گریه کردم بر تمام چیزها. من اولین دفعه، توى زندگى ام گول خوردم، بازیچه دستان یک پسر قرار گرفته بودم.
دلم پر از کینه و نفرت شده، همه اش در صدد انتقام هستم. دلم مى خواهد خفه اش کنم، چون او به تمام خواسته هایش رسیده بود و اکنون من مانده ام و دنیاى غم و غصه، دنیاى ندامت و پشیمانى، دنیاى بد بینى، دنیایى از نفرت به تمامى انسان ها، دنیاى ترس و وحشت، دنیاى افسوس، دنیایى که بقیه را اگر نگویم، بهتر است. دیگر روحیه هیچ چیز ندارم، خواهش مى کنم کمکم کنید و بگویید چه کنم که بتوانم مرهمى بر زخم هاى دلم بگذارم؟ عاجزانه کمک مى خواهم! من تمام مسئولیتم را فراموش کرده بودم. من خسته شده ام. از دنیا و زمانه خسته شده ام، از تمام این مَکر و حیله ها. کمکم کنید. من هیچ دوستى که بتوانم این طور راحت حرف هایم را با او در میان بگذارم، ندارم. من مانده ام با کلى تنهایى، من هستم و خستگى و پشیمانى.
قبل از اینکه به حلّ مشکل بپردازیم، تا به قول شما: «مرهمى بر زخم هاى دل خویش بگذارید»، باید علل و عواملى که باعث این همه نگرانى و درد و رنج (ترس و وحشت نسبت به تمام انسان ها و بد بینى به آنان، خستگى از دنیا و زمانه، استیصال و درماندگى، احساس افسردگى و سرخوردگى و نا امیدى از همه چیز) شده است، شناسایى شود، تا با روشن شدن صورت مسئله، بهتر بتوان براى جبران خطاهاى انجام گرفته، اقدامى انجام داد و یا راه کار عملىِ مناسبى ارائه کرد.
نخستین خطا و اشتباه شما، خوش باورى و اعتماد به فردى بود که نه تنها شناخت کافى از او نداشتید ؛ بلکه براى اولین بار او را دیده بودید و به قول خودتان، با چنین سابقه اى حاضر شدید، با او در خیابان قدم بزنید و با وى گفت و گو کنید ؛ چرا و بر اساس چه منطقى، به خود جرأت دادید که با چنین فردى هم سخن شوید؟! شما که قبلاً یکى دو بار با بى اعتنایى و بى توجهى از مقابل او گذشتید، چه شد که وقتى به شما گفت: «خانم عزیز! یک لحظه صبر کنید!» کوتاه آمدید؟! با خود فکر نمى کنید که چگونه این جمله فریبنده و ناشى از احساسات شهوت آلود، توانست اراده شما را سست کند؟! افسوس که در پى اولین خطا، لغزش هاى بعدى، یکى پس از دیگرى پدید آمد!!
خشت اول گر نهد معمار کج
تا ثریا مى رود دیوار کج
همین جا او توانست با تعریف و تمجیدهایش از شما (مانند اینکه از سنگینى و متانت شما خوشم مى آید)، احساسات شما را بیشتر تحریک و به تدریج، در قلبتان نفوذ کند! کسى که در ابتدا، از او نفرت داشتید، بلافاصله در روز بعد، دنبالش به راه افتادید و تحت عنوان اصطلاح زیبا و مقدس «تحقیق و پرس و جو»، به میان دوستان و همکاران وى رفتید و قدمى دیگر به سوى خطر برداشتید و به پرتگاه و سقوط نزدیک تر شدید!! این، دومین خطاى شما بود.
از چه کسانى و در چه محیطى تحقیق و پرس و جو کردید؟ منابع تحقیق شما تا چه اندازه قابل اعتماد بود؟ آنان تا چه اندازه با ماهیّت حقیقى طرف مقابل و نیّت سوء او آشنایى داشتند؟
در امر ازدواج، تحقیق و آشنایى ضرورى است ؛ امّا به شرط اینکه شرایط تحقیق، صحیح و معقول و مشروع باشد. تحقیق کننده، منابع و ابزار تحقیق و چگونگى آن، باید از شرایط لازم و کافى برخوردار باشند، تا به طور صحیح و کامل، بتوان تمام جوانب قضیه را مورد تحقیق و رسیدگى قرار داد.
لغزش سوم شما نیز این بود که به قول خودتان: «من بدون اینکه فکرم را به راه اندازم، در پى هواى عشق بودم ؛ به امید اینکه بتوانم با متانتى که از خود نشان مى دهم، نظر او را… جلب کنم…» ؛ لذا چنین تصمیم گرفتید که با وى رابطه دوستانه برقرار کنید!
خطاى چهارم و بزرگ تر شما این بود که وقتى شما را به خانه خود دعوت کرد، بدون هیچ تأمل و درنگى دعوتش را پذیرفتید. آیا وقتى که به شما گفت: «قصد ازدواج دارد و هنگامى که ازدواج کند، هیچ گونه ارتباطى نخواهد داشت، چون نسبت به زندگى اش مسئولیت دارد…» ؛ درنیافتید که چنین افرادى، دخترانى شبیه شما را ابزار هوس رانى هاى زودگذر خود قرار مى دهند و براى ازدواج و زندگى آینده خود، به دنبال افراد دیگرى مى روند و در واقع، شما گزینه آنها در ازدواج نیستید؟! شما تنها قربانى چنین فردى نبودید و دختران دیگر نیز به دام شیطانى وى افتاده اند.
تکیه ما بر بیان این خطاها، صرفاً بدین خاطر بود که چشم خود را بگشایید و با شناخت مواضع خطا و لغزش، بهتر بتوانید از پرتگاه هاى سقوط دورى گزینید. اکنون به منظور کاهش دردها و رنج هاى ناشى از خطاها و لغزش هاى گذشته و احتمالى آینده، مناسب است راه کارهاى عملى زیر را اجرا کنید.
یکم. گذشته خود را – که حکایت از نجابت، پاکدامنى و رفتارى متکبرانه با نامحرم داشت – به یاد آورید و به آن به عنوان یک ویژگى ارزشمند و ستودنى افتخار کنید. هر چند دچار لغزشى یا لغزش هایى در این جریان شده و در یک مورد نتوانسته اید در برابر رفتارهاى شیطانى و گول زننده فردى سودجو مقاومت کنید ؛ این بدان معنا نیست که در مواردى دیگر نیز از خود محافظت نکنید و به قول معروف: «حال که آب از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب»! بلکه باید گفت: «ماهى را هر وقت از آب بگیریم، تازه است». بنابراین اکنون که چنین تجربه تلخ و ناگوارى را چشیده اید، تصمیم قاطع بگیرید به چنین دعوت هایى پاسخ منفى بدهید و در حفظ و نگهدارى گوهر پاکى و پاکدامنى خود کوشا باشید و این بزرگ ترین درس زندگى است و مطمئن باشید موفق مى شوید.
دوّم. تصمیم جدّى بگیرید که در چنین موقعیت هاى احتمالى، دچار وسوسه نشوید و با توکل بر خداوند، مقاومت و سرسختى خود را به منصه ظهور برسانید و به دام آنها گرفتار نشوید (که این همان پشیمانى و توبه واقعى است). سعى کنید شکست در این حادثه را فراموش کنید (هرچند مى توانید درس هاى آن را به یاد آورید) ؛ تا درد و رنج هاى ناشى از خطاها و لغزش هایتان کاهش یابد. بله ممکن است این تفکیک، کمى سخت باشد ؛ ولى تلاش خود را در این زمینه مبذول دارید.
سوّم. در صورتى که خواستگار مناسبى به سراغتان آمد، بکوشید با حفظ و تأکید بر ویژگى هاى یک همسر شایسته و معیارهاى ازدواج، به وى جواب مثبت دهید ؛ زیرا با چنین تجربه اى، ممکن است احساس نیاز به داشتن همسر در وجودتان بیشتر شده باشد و این امر طبیعى است با اقدام به ازدواج و پاسخ مثبت به خواستگار مناسب و تشکیل زندگى مشترک، بخش زیادى از حوادث تلخ گذشته را فراموش کنید و به نیاز طبیعى و غریزى تان، پاسخ صحیح و مناسب داده، جلوى لغزش هاى احتمالى بعدى را نیز بگیرید.
چهارم. خداوند متعال را شکرگزار باشید و با استمداد از ذات بارى تعالى، در صدد پایه ریزى یک زندگى سالم و موفقیت آمیز – همراه با پاکى و پاک دامنى و حفظ ارزش هاى اخلاقى – باشید.
بدون شک اگر لطف و مرحمت خداوند در پرتو ارتباط هاى معنوى بنده با آن خالق مطلق نباشد، چه بسا مشکلات و ناملایمات بدترى، گریبان گیر فرد شده و در پرتگاه سقوط قرار گیرد. پس راز و نیاز و ارتباط معنوى با خداوند متعال را فراموش نکنید ؛ بلکه روز به روز به آن بیفزایید. کمک گرفتن از اولیاى الهى و ائمه اطهار علیهم السلام – به خصوص فاطمه زهرا علیهاالسلام – براى شما دختران حقیقت جو و جویاى پاکدامنى، بزرگ ترین نعمت در چنین موقعیت است.
اشتباهم کجا بود؟
پرسش 11 . دخترى نوزده ساله و دانشجوى ترم اول کامپیوتر هستم ؛ مى خواهم کمى صادقانه با شما حرف بزنم. دلم نمى خواهد فکر کنید دارم از خودم تعریف مى کنم.
من تا قبل از ورود به دانشگاه با هیچ پسرى ارتباط نداشته ام. اوایل که مى خواستم به دانشگاه بروم، از محیط آن کمى مى ترسیدم و بعد کم کم عادت کردم. در کلاس ما بچه هاى مختلفى هستند… ؛ اوایل خیلى خوب مى گذشت و بنده هم هیچ قصدى در هیچ کدام از بچه ها نمى دیدم ؛ چون خودم در اقوام و فامیل از ماجراهاى دوست هاى خیابانى کاملاً خبر داشتم و همیشه مواظب بودم مبادا کارى کنم که آبروى خودم و خانواده ام برود… یک ماه که از شروع کلاس هایمان گذشت، کم کم با بچه ها خو گرفتم و سلام و احوال پرسى با آنها برایم عادى شد. در این بین با دخترى دوست شدم که او به راحتى با پسرها سلام و علیک داشت… مدتى بعد سلام کردن به پسران هم شروع شد. آنها هم به ما سلام مى کردند. یک روز که با دوستم از دانشگاه بیرون مى رفتیم، صدایى از پشت سر، مرا جلب کرد. کسى من و دوستم را صدا مى کرد. ایستادیم ؛ نزدیک آمد و گفت: خانم مى خواهم با شما حرفى بزنم. اول کمى عقب نشینى کردم ؛ ولى بعد گفتم: بفرمایید. گفت: نمى شود ؛ باید تنها با شما حرف بزنم. کمى از دوستم فاصله گرفتم و گفتم بفرمایید.
گفت: ببخشید ؛ مدتى است شما را زیر نظر دارم و از اخلاق شما خیلى خوشم آمده است. درباره شما کمى هم تحقیق کرده ام. اگر لطف کنید، مدتى با هم دوست باشیم!
حالم خیلى خراب شد. خیلى سریع با او تندى کردم و بعد از آن حدود 3 ساعت فقط گریه مى کردم و افسوس مى خوردم که او چرا باید این حرف را به من بزند ؛ مگر من چه کار کرده بودم. دوستم در راه دلدارى ام مى داد و سعى مى کرد آرامم کند. من به دوستم گفتم: برو به او بگو ؛ خیلى احمقى که از این حرف ها مى زنى و پس از آن تصمیم گرفتم با او حرف نزنم و قهر کنم…!
هفته ها و ماه ها گذشت و من هنوز با او قهر بودم ؛ ولى در تمام مدت به فکر او و آن جمله اى بودم که خیلى از پسران با آن دختران را فریب مى دهند… دوستم چندین بار دفتر و جزوه هایش را به او داده بود و پیش من خیلى از او تعریف مى کرد. کم کم حس حسادت در من به وجود آمد و حسودى مى کردم که دوستم با او حرف مى زند، ولى من نه! روزها بود که دوستم مى گفت: «فلانى آنجا است ؛ برویم به او سلام کنیم و…» من مى گفتم: نه خودت برو، من نمى آیم ؛ و او مى رفت و…
امتحانات پایان ترم تمام شد و من و او مجبور بودیم، جز وقت امتحان همدیگر را نبینیم… نمى دانم چگونه شد که با او سخن گفتم. این کار بغض سکوت میان ما را شکست و او شروع به حرف زدن کرد. خیلى خوشحال بودم که با او حرف زدم. چون دلم به حالش مى سوخت و از یک نظر ناراحت بودم ؛ چون ممکن بود دوباره رویش باز شود و حرف هایى که نباید بگوید، بر زبان براند…. از شما مشاور محترم سؤلاتى دارم. امیدوارم هر چه سریع تر جواب دهید و مرا از این بلا تکلیفى در آورید.
1. اصلاً کار اشتباهى کردم که با بچه هاى کلاسمان ارتباط برقرار کردم؟
2. در مسئله اى که پیش آمد، اشتباهم کجا بود؟
3. به نظر شما، خانم… مى تواند دوست خوبى برایم باشد؟
4. به نظر شما، باید هنوز با او قهر کنم و چهار ماه قهر کم بود؟
5. در چنین مواقعى، چگونه باید برخورد کنم؟
6. آیا با او کلاً حرف نزنم؟
7. آیا او را چون برادر دوست داشتن گناه است؟
8. کمى مرا نصیحت و راهنمایى کنید؟
خیلى ممنونم که به درد دلم گوش دادید. خواهشمندم جواب مرا بدهید. از شما خیلى متشکرم.
مشکلات و پرسش هاى شما را مى توان در چهار محور زیر خلاصه کرد:
1. ارتباط با دوستان و همکلاسى ها، از جمله ارتباط با جنس مخالف، چگونه است؟
2. مشکل اصلى جریان ذکر شده در کجا ریشه دارد؟
3. راه حل درست این مشکل و جلوگیرى از عوارض بعدى آن چیست؟
4. براى رهایى از چنین دام هاى شیطانى و گرفتار نشدن مجدد در آن، چه باید کرد؟
یک. ارتباط با هم کلاسى
در این باره باید یادآور شد:
1. انسان، به ویژه جوان، به ارتباط اجتماعى نیازمند است ؛ زیرا آدمى موجود اجتماعى بوده و ارتباط با دیگران، پاسخ آن نیاز درونى است. انتخاب همسالان و همکلاسى ها، مى تواند نشانه درایت و خردورزى فرد باشد و زمینه رشد فکرى، اجتماعى و علمى او را فراهم آورد ؛ به عبارت دیگر، از طریق ارتباط با دیگران و انتخاب دوست – که به شکل گیرى شخصیت مى انجامد – یکى از نیازهاى مهم زندگى خود را برآورده مى سازیم.
البته آنچه باید بیش از لزوم داشتن ارتباط با دیگران، مورد توجه و حساسیت معقول قرار گیرد ؛ میزان و چگونگى ارتباط با همسالان و همکلاسى ها و در نهایت انتخاب دوست است.
داشتن روابط ضرورت دارد ؛ ولى چگونگى آن از اهمیت بیشترى برخوردار است ؛ به گونه اى که وقتى نحوه ارتباط به اصل مسئله آسیب رساند، براى حفظ امور مهم تر و حیاتى تر، باید از ارتباط چشم پوشید. خردمند کسى نیست که بتواند بین خیر و شرّ، خیر را تشخیص دهد و انتخاب کند ؛ بلکه خردمند کسى است که بین دو شرّ، آنچه شرش کمتر است برگزیند. پس باید در ارتباط با همکلاسى ها – به ویژه انتخاب دوست و استحکام بخشیدن به روابط دوستانه – دقّت و اهتمام جدى داشت، تا از آفت هاى ارتباط – که هر لحظه ممکن است خرمن عفت و پاکى اش را آتش بزند – مصون بماند. قرآن در سوره هاى «مائده» و «نساء»، مردان و زنان را از ارتباط پنهانى با یکدیگر باز داشته است. امیر مؤنان على علیه السلام نیز از سلام کردن به زنان جوان، اجتناب مى ورزید. بى تردید ما از امام على علیه السلام پرهیزگارتر و با معنویت تر و مطمئن تر نیستیم. وقتى آن حضرت چنین احتیاط مى کند، وظیفه ما روشن و بى نیاز از توضیح است.
دو. اشتباه اصلى
ریشه مشکل واشتباه اصلى شما آن است که به رغم آگاهى از وجود برخى افراد ناسالم محیط هاى اجتماعى، در انتخاب دوست مناسب، دقّت کافى مبذول نداشته اید. شما حتى در برابر خروج همکلاسى تان از حدود اخلاق و شرع و ارتباط آسانش با جنس مخالف، حساسیّت نشان ندادید و او را از این عمل نهى نکردید!! ممکن است بگویید: او به سخن شما توجّه نمى کرد ؛ در این صورت باید از رابطه خویش با وى چشم مى پوشیدید. شما که از برخى مشکلات فرهنگى و جریان هاى اخلاقى جامعه آگاه بودید و قبل از ورود به دانشگاه، فطرت پاکتان شما را از ایجاد ارتباط با جنس مخالف باز مى داشت ؛ چگونه یک ماه پس از ورود به دانشگاه، این مسئله را عادى پنداشتید و به تدریج در دامى که از آن مى گریختید، گرفتار آمدید! بى تردید این پدیده تأثیر تدریجى و ناخودآگاه دوستى را مى نمایاند. در مدتى کوتاه، آنچه فطرت پاکتان زشت مى شمرد، از یاد بردید و دیدگاه تان دگرگون شد.
با این مقدمه روشن مى شود: آن دختر همکلاسى تان براى شما، دوست خوبى نیست و در ترک ارتباط با دوست پسر، هرگز تردید نداشته باشید ؛ زیرا چنین ارتباط هایى، هم مورد نهى عقل و شرع است و هم مخالف عرفِ جامعه سالم. مطمئناً باید او و هر فرد دیگرى را از ذهن خود بیرون کنید. حتى اندیشیدن در این باره، مزاحم کار اصلى شما (تحصیل علم) است. مانند سال هاى پیش از ورود به دانشگاه، ذهن و رفتارتان را از این گونه مسائل خالى کنید که ارزش در حفظ عفاف و پاکى است.
سه. راه حل صحیح مشکل
در پاسخ به این مسئله توجه به امور زیر بایسته است:
3-1. ریشه اشتباه خود را به دقت بررسى کنید.
3-2. باید توجّه کنید که شما از توانایى و استعداد کافى، جهت پیشرفت تحصیلى برخوردارید و خداوند توفیق قبولى در یک رشته خوب و کارآمد و احتمالاً مورد علاقه تان را به شما عطا کرده است ؛ این فرصت طلایى را قدر بدانید و به ارزش آن توجه کنید. بنابراین، در دوره کوتاه و حساس دانشجویى – که مى تواند زمینه خوشبختى و سعادت آینده تان را فراهم آورد – تمام همّت و تلاشتان را در تحصیل دانش قرار دهید. تنها مسئولیت دانشجو، دانش اندوزى است. شما نیز جز درس و مطالعه و تحقیق به چیزى نیندیشید. اینکه «با فلانى چه کنم»، با زندگى تحصیلى شما و دانشجویى شما سازگار نیست! ذهن خود را به این اوهام و افکار بى ثمر، آلوده نسازید.
3-3. از موقعیت ها و مکان هایى که آنها حضور دارند، یا به گونه اى موجب ورود اندیشه هاى زیان بار به ذهنتان مى شود، دورى کنید و بکوشید زندگى روزانه تان، بر اساس یک برنامه ریزى درست و حساب شده پیش رود.
3-4. تا وقتى تصمیم به ازدواج نگرفته اید، اندیشه ارتباط با جنس مخالف را از ذهن بیرون سازید. البته در آن زمان نیز به شکل مناسب و به طور رسمى و تحت نظر خانواده محترمتان، عمل کنید. از هر گونه ارتباط مستقیم، – حتى براى آشنایى از اوضاع و احوال فردى و خانوادگى وى جهت ازدواج – بپرهیزید.
3-5. در روایتى آمده است: «نگاه حرام، تیرى زهر آلود از تیرهاى شیطان است و چشم ها دام شیطانند». معمولاً اندیشه، در پى چیزى مى رود که چشم دیده است. پس بهتر است انسان نگاهش را کنترل کند تا دچار انحراف فکر و اندیشه نشود. بنابراین ضمن کنترل نگاه خود، بدانید شیطان در ارتباط دو نامحرم شرکت فعّال دارد. او در پیشگاه خداوند سبحان، سوگند یاد کرده است که جز به گمراهى انسان ها، نیندیشد و هرگاه دو نامحرم خلوت کردند، در جمع آنها شرکت جوید! پس از خلوت کردن با جنس مخالف – هرچند به بهانه گفت و گوى دوستانه یا علمى – سخت بپرهیزید. شیطان هیچ گاه به طور مستقیم، آدمى را به خیانت و خلاف، دعوت نمى کند. انسان نیز از آغاز در پى انحراف فکرى و عملى نیست. شیطان او را در موقعیتى قرار مى دهد که فرد به صورت ناخودآگاه، به سوى زشتى گام بر دارد.
3-6. در تقویت حیا و عفاف خود بیشتر بکوشید ؛ زیرا رسول گرامى اسلام مى فرماید: اگر کسى حیا نداشته باشد، به هر کارى دست مى زند. حفظ پاکى و داشتن عفاف مایه زینت انسان است.
3-7. در انتخاب دوست دقت کنید. دوست خوب، کسى است که افزون بر وفادارى تعهّد، آگاهى، بینش و دوراندیشى، به مقررات اخلاقى، آداب اجتماعى و خانوادگى و از همه مهم تر به قوانین و دستورات شرعى پاى بند باشد. بى تردید، کسى که به مفاسد اخلاقى، آلوده و با دستورات دینى و اخلاقى بیگانه است، شایسته دوستى نیست. کسى که از ارتباط با نامحرم و جنس مخالف نمى پرهیزد و معیار حیا و عفاف را زیر پا نهاده و انسان را به ضد ارزش ها دعوت مى کند ؛ شایسته رفاقت و مهرورزى نیست. با کسى دوست شوید که نگاه به او، شما را به یاد خدا اندازد و گفت و گو با وى، سبب پیشرفت علمى و رشد معنوى شما شود.
نگاه استاد
پرسش 12 . دخترى 26 ساله و دانشجوى سال دوم رشته زبان انگلیسى هستم. چندى قبل در کلاس کامپیوتر با نگاه هاى مداوم استادمان روبه رو شده، به او علاقه مند شدم. من قبل از این حتى با پسر عمو و پسرخاله هایم هم جز سلام کردن، صحبتى نمى کردم و آدمى خجالتى بودم ؛ اما در ارتباط و صحبت با این استاد و نگاه هاى مستقیم او اصلاً خجالت نمى کشیدم و فکر مى کردم که همسر مورد علاقه ام را پیدا کرده ام. با پایان کلاس کامپیوتر، من همواره به فکر او بودم و به همین دلیل در درس هاى دانشکده ناموفق بودم. اکنون مضطرب و پریشان خاطر هستم. یک جزوه از درس هاى استاد نزد من است و جرأت نگاه به آن را ندارم. با اینکه فردى معتقد، مذهبى و مقید به ظواهر شرع و عبادات بودم، اکنون سرخورده شده ام و احساس یأس، نومیدى و شکست دارم. بارها از خدا خواسته ام که فکر او از سرم بیرون برود ؛ اما دعایم مستجاب نشد. اکنون عبادات را فقط به خاطر رفع تکلیف انجام مى دهم. از شما تقاضاى راهنمایى دارم ؛ زیرا وضعیتى بسیار بحرانى دارم.
در پاسخ این مشکل نکاتى چند بیان مى شود:
یکم. دوره جوانى از حساسیت زیادى برخوردار است ؛ عواطف و احساسات جوان در این دوره، بروز و ظهور بیشترى دارد و در تعامل با دیگران، در پى تأمین برخى نیازهاى عاطفى است. وجود این نیاز و گرایش به سوى تأمین آن، امرى طبیعى است ؛ ولى آنچه مهم است، چگونگى پاسخ به آن است. اینجا است که باید چنین گرایشى به کنترل اندیشه و عقل درآید. گمان نشود اگر چنین گرایشى در فرد ایجاد شود، از گردونه انسانیت و ایمان خارج مى شود ؛ بلکه آن روش و چگونگى برخورد با آن است که افراد را از یکدیگر متمایز مى سازد. پس نگران چنین حالتى – که برخاسته از احساس نیاز است – نباشید و مطمئن باشید به تدریج حل خواهد شد.
دوّم. متعهد، مذهبى و پاى بند به واجبات بودن، یک امتیاز و ارزش واقعى است و همان طور که در گذشته و تاکنون همین باورهاى دینى و مذهبى، شما را از هر گونه انحراف فکرى و اخلاقى حفظ کرده است ؛ مطمئن باشید پایبندى به اصول اخلاقى و تقویت روح امید و توکل برخداوند متعال، بهتر و سریع تر شما را از این مشکل بیرون برده و امکان دسترسى به ساحل نجات و رهایى از آن را بیشتر فراهم خواهد ساخت. بنابراین، توصیه مى شود توکل بر خداوند را در رأس امور قرار دهید و توسل به ائمه اطهار علیهم السلام و بهره گرفتن از روح بلند آنان را هرگز فراموش نکنید و همچون گذشته، به شما کمک خواهند کرد و در انجام واجبات و تکالیف شرعى (خواندن نماز، گرفتن روزه و حفظ عفاف، حجاب و…) همچون گذشته محکم و استوار باشید که نجات در همین است.
سوّم. اگر اندکى به اطراف خود نگاه کنید، روشن مى شود که براى هر خوبى، خوب ترى یافت مى شود و براى هر کمالى، کمالى بالاتر قابل تصور است. این قاعده هم در امور مادى و طبیعى جارى است و هم در امور معنوى. بنابراین دل بستن به یک امر مادى یا معنوى در نگاه اول، به عنوان کمال مطلق، صحیح و عاقلانه نیست ؛ زیرا بالاتر و بهتر و ارزشمندتر از آن یافت خواهد شد و بهتر است به کمال و ارزشى دل ببندیم که بالاتر از آن یافت نشود.
چهارم. گاهى انسان گمان مى کند خیر و صلاحش، در امرى است ؛ حال آنکه چنین نیست و برعکس گاهى انسان از چیزى متنفر مى شود و بدش مى آید ؛ حال آنکه خیر و صلاحش در همان است.
قرآن مى فرماید: «عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ »[19]. انسان به خاطر اینکه به تمام ابعاد وجودى و آینده خود آگاهى ندارد، نمى تواند به تشخیص صحیح و کاملى از وضعیت موجود و آینده برسد و خداوند عالم، قادر و آشنا به مصلحت بنده اش، مانع از رسیدن به محبوب او مى شود ؛ زیرا براى او پسندیده و مفید نیست. پس اگر تاکنون نتوانسته اید به مطلوب خود دست یابید، چه بسا به صلاح شما نبوده است. نمونه ها و نظایر این امر را در زندگى بسیار از افراد، مى توان مشاهده کرد که ازدواج آنان موفقیت آمیز نبوده ؛ بلکه مشکل تنهایى آنان، به ده مشکل جمعى تبدیل شده است.
پنجم. با توجه به نکات یاد شده، راه کارهاى زیر را ارائه مى کنیم تا با عمل جدّى به آنها، از چنین وضعیت روحى بیرون آیید:
1. درباره فرد مورد نظر خود فکر نکنید و هرگاه ذهنتان به وى مشغول شد، با مطرح کردن موضوع یا مسئله دیگرى، از فکر کردن درباره وى دور شوید و آنچه را موجب مى شود، به یاد او بیفتید (مثل جزوه اى که نزد شما است)، از بین ببرید و یا به یکى دیگر از دوستان بدهید ؛ به طورى که در اتاق و خانه شما نباشد.
2. هرگاه احساس کردید ناخودآگاه مشغول فکر کردن درباره وى شده اید، بلافاصله با کوبیدن مشت خود روى زمین و گفتن «بس است»، از این حالات روانى بیرون بروید و مشغول کارى عملى شوید تا از فکر کردن در این باره رهایى یابید.
3. با خود حدیث نفس کنید و بگویید: عشق و علاقه اى خوب و ارزشمند است که دو طرفه باشد. اکنون وى هیچ توجهى به من ندارد. پس احساس علاقه من به وى، نه تنها راه گشا نیست ؛ بلکه تخریب کننده نیز هست و با اشتغال تمام ذهنم، مانع از هر گونه تصمیم گیرى صحیح و حتى کار و تلاش شده است. در واقع نگاه ها و رفتارهاى قبلى وى، ناشى از سودجویى و سوءاستفاده هاى جنسى بوده و هرگز به فکر من و تأمین آینده موفقیت آمیز من نبوده است! به عبارت دیگر هرگز دلش براى من نسوخته و علاقه اش کاملاً جنبه شهوانى داشته است! این نگاه ها جهت ارضاى خودخواهانه نیازهاى جنسى اش بوده است، وگرنه عشق پاک و خالى از آلودگى، این چنین گذرا و متغیر نیست ؛ آن گونه که در وجود وى کاملاً ظهور و نمود داشته و اکنون نیز از وى خبرى نیست و به دنبال اهداف شخصى اش است. بنابراین او نمى تواند همسر وفادارى براى من و تأمین کننده سعادت و خوشبختى من باشد.
4. با برجسته کردن دیگر نکات منفى و نقاط ضعف رفتارى، شخصیتى و اخلاقى – که احتمالاً در فرد مورد نظر هست – از تمایل و علاقه کاذب خود به وى بکاهید. اگر خواستید درباره وى بیندیشید، درباره نقاط ضعف وى فکر کنید.
5. هرگاه ذهنتان به وى مشغول شد، به خود تلقین کنید: «او صلاحیت همسرى با من را ندارد»، «او تناسبى با من ندارد» و «از او بدم مى آید» یا با خود بگویید: «انسان هر کس را دید نباید از او خوشش بیاید»، «نباید هر کس بتواند دل من را تسخیر کند» و «من آدم ضعیفى نیستم». تأکید مى شود این جملات را به زبان جارى و براى خود زمزمه کنید.
6. نکات منفى و نقاط ضعف رفتارى و شخصیتى فرد مورد نظر را در ذهنتان برجسته کنید.
7. هرگز بیکار نباشید و براى اوقات شبانه روز خود، برنامه اى تدوین نمایید. براى اوقات فراغت خود فعالیتى را در نظر بگیرید (برنامه هاى ورزشى، هنرى و…) و از آنجا که چنین افکارى معمولاً در تنهایى به سراغتان مى آید، براى مدت زیادى، به تنهایى در جایى قرار نگیرید و مطالعات خودتان را در حد ممکن، در سالن مطالعه کتابخانه و در جمع دیگران انجام دهید.
8. ارتباطات اجتماعى و رفت و آمد و معاشرت با دوستان، اقوام و… را بیشتر کنید.
9. در فعالیت هاى دسته جمعى، حضور فعال تر و بیشترى داشته باشید.
10. توجه به این نکته بسیار ضرورى است که اگر چنین حالات روانى (احساس سرخوردگى، یأس، نومیدى و شکست) برایتان حاصل شده، محصول کارهاى گام به گام خودتان بوده و کسى شما را به این وادى – بدون اختیار شما – نکشانده است. مطمئناً خداوند نیز هرگز جلوى آزادى عمل انسان ها را نگرفته و نمى گیرد ؛ چرا که مخالف اصل آزادى انسان است. بنابراین، به تدریج و گام به گام، مى توان از چنین وضعیت روحى و فضاى روانى حاکم بر ذهنتان خارج شد و گمان نشود که تمام مشکلات یک شبه حل مى شود. از طرف دیگر، انتظار معجزه هم نداشته باشید. با مقاومت و پایدارى و حفظ تعادل خود، مطمئن باشید از چنین وضعیتى بیرون خواهید آمد.
11. یکى از بهترین راه هاى خروج از این وضعیت، آن است که هرچه سریع تر ازدواج کنید. اگر خواستگار مناسبى برایتان آمد، سخت گیرى زیادى نکنید ؛ همین که از تناسب کافى برخوردار بود و شرایط و صلاحیت اخلاقى، دینى و خانوادگى لازم را داشت، پاسخ مثبت دهید. مطمئن باشید با ازدواج، تمام آن افکار از دهنتان خارج خواهد شد.
روابط دختر و پسر
پرسش 13 . مدت ها است این مسئله فکرم را مشغول کرده است که با جامعه اى که هر روز را در آن به شب مى رسانم، چه کنم؟ اتفاقاتى که در دانشگاه مى افتد و روابط پسران و دختران که بسیارى از اوقات زشت و ناپسند است، ناشى از بى فرهنگى است یا بى ایمانى؟ نمى دانم ناشى از چیست ؛ ولى در جامعه ما که اسلامى است، واقعاً غیر قابل تحمل است و عرف جامعه سنتى ما چنین حرکات و روابطى را نمى پسندد. خودشان استدلال مى کنند در اسلام گفته شده است دو نفر که یکدیگر را دوست داشته باشند، به هم محرم اند! بااین استدلال بدون هیچ گونه عقد رسمى یا صیغه، با هم قدم مى زنند و یا حتى گاهى اوقات، به قول خودشان براى شناخت بیشتر، بدون اطلاع خانواده ها در خلوت باهم صحبت مى کنند. آیا در احکام دینى چنین چیزى وجود دارد؟ به نظر شما، وظیفه ما در این موقعیت چیست و چه باید بکنیم؟
گاهى اوقات فکر مى کنم کاش در دانشگاه ها دختران و پسران را جدا مى کردند ؛ ولى باز با خودم مى گویم آن وقت این اتفاقات در پنهان مى افتاد و شاید بدتر از این مى شد. واقعاً علت چیست و چه باید کرد؟
دوست دارم به این گونه افراد گفته شود: فکر نکنند که شجاعت به خرج مى دهند و در جلوى چشم نامحرمان و پسران دیگر با یکدیگر قدم مى زنند یا دست مى دهند و یا شانه به شانه راه مى روند!!
توجه شما به مسائل فرهنگى و اجتماعى جامعه – به خصوص لزوم رعایت ارزش ها و هنجارهاى دینى و اخلاقى در محیط دانشگاه – و احساس مسئولیت در برابر بعضى از نابهنجارى ها، قابل تقدیر و تحسین است. در این نامه سه پرسش اصلى به چشم مى خورد:
1. آیا صرف دوست داشتن دختر و پسر، آنها را محرم مى کند؟
2. روابط ناپسند دختر و پسر در دانشگاه ها، ناشى از چیست و چرا گسترش یافته است؟
3. وظیفه و مسئولیت ما در این موقعیت چیست و چه باید کرد؟
در پاسخ سؤل اول باید یادآور شد، آنچه سبب ایجاد پیوند زناشویى مى شود، خواندن صیغه عقد از سوى زن و مرد یا وکیلان آنها و با اجازه پدر دختر و حفظ شرایط آن است. در غیر این صورت، سببى براى ایجاد زوجیت و محرمیت زناشویى وجود ندارد و صرف دوست داشتن متقابل دو نفر، مجوزى براى محرم شدن آنان نیست.
علل روابط ناپسند
در پاسخ به سؤل دوم به عواملى چند مى توان اشاره کرد:
1. عدم ارضاى صحیح غریزه جنسى
بى تردید ایام جوانى، دوران بیدارى غریزه جنسى و گرایش به جنس مخالف است. در این ایام شوق جنسى و احساسات بر روان آدمى سایه مى افکند ؛ ناخودآگاه رفتار، سخن و نگاه جوان را تحت تأثیر قرار مى دهد و سبب تحریک پذیرى وى، در برخورد با جنس مخالف مى شود. طبیعى است این نیاز درونى، باید به طور صحیح و مطلوب ارضا و تأمین شود. راه پذیرفتنى آن نیز ازدواج است ؛ ولى متأسفانه به دلایل مختلف فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى – نظیر بالا رفتن سطح انتظارات و توقعات خانواده ها و توجه به بعضى تشریفات غیر لازم، معضل اشتغال و آینده شغلى جوانان، ادامه تحصیل آنها و عدم وجود امکانات و شرایط مالى مناسب برخى خانواده ها – سن ازدواج دختران و پسران افزایش یافته و در نتیجه ارضا و تأمین عاقلانه و صحیح این غریزه سرکش، به انحراف کشیده شده است. بنابراین، این گونه رفتارهاى نابهنجار در جامعه دینى و سنتى ما روبه فزونى است و اگر نگوییم به یک «بحران اجتماعى» تبدیل شده است ؛ به یقین یک معضل اجتماعى گشته است! متأسفانه نظام اجتماعى ما تاکنون نتوانسته با فراهم کردن زمینه ازدواج جوانان، از گسترش این رفتارهاى نادرست پیشگیرى کند.
2. احساس نیاز به محبت
در این سنین، جوانان خواهان روابط دوستانه و هم سخن شدن با یکدیگرند. «اریکسون»، (یکى از روان شناسان غرب،) مى گوید: جوان در این مرحله، مى خواهد روابط دوستانه نزدیکى با دیگران پیدا کند ؛ ارزشمندترین و مهم ترین هستى و دارایى اش را به فردى دیگر هدیه دهد. در پى یافتن هویتى جدید است و گمان مى کند خانواده و والدینش، نمى توانند از وى حمایت کنند. بنابراین، اگر این نیاز در محیط خانوادگى به خوبى تأمین نشود یا لطمه ببیند و مخدوش شود، نیاز به محبت و ابراز محبت و برقرارى ارتباط دوستانه، دچار اختلال خواهد شد. به عبارت دیگر، دختر و پسرى که عواطف و احساساتشان در درون خانواده ارضا نشود و در جمع خانوادگى احساس غربت و تنهایى کنند، در فضاى باز و آزاد جامعه، طعمه افراد فرصت طلب و سودجو مى شوند! به راحتى در دام افراد شیاد مى افتند یا حداقل میل متقابل آنها و جنس مخالف، سبب مى شود آنان به بهانه هاى مختلف – از قبیل آشنایى براى ازدواج و تبادل نظر درباره مسائل علمى و درسى – در جهت تأمین و ارضاى این نیازشان گام بردارند ؛ البته با روشى غلط و غیر قابل قبول.
3. الگو گرفتن از جوامع غیر خودى
متأسفانه بخش قابل توجهى از جوانان ما، ارزش ها و هنجارهاى اجتماعى خود را از محیط هاى غیر خودى و غیر اصیل جوامع دیگر مى گیرند. بى تردید گسترش ارتباطات اجتماعى و توسعه آن، گسترش و توسعه تکنولوژى و وسایل ارتباط جمعى و عوارض پدیده جهانى شدن در همه عرصه ها، در این خودباختگى و روى آوردن به فرهنگ بیگانه، نقش اساسى دارد. این امور سبب مى شود جوانان، فرهنگ ها و ارزش هاى دیگر جوامع را الگو قرار دهند و به گمان اینکه این گونه روابط، عامل رشد و نشانه کمال و وسیله ابراز شخصیت است، به آن روى آورند. در این میان، مسئله رقابت جوانان و به رخ کشیدن خود براى همسالان نقشى عمده ایفا مى کند. برخى براى اینکه در جمع دوستان مورد تحسین قرار گیرند و یا دست کم بى عرضه و بى جرأت خوانده نشوند، به دنبال دوست پسر یا دوست دختر مى گردند و با آنکه به خوبى از عواقب سوء این کارها آگاهند، از آن دست نمى کشند!!
راه کارهاى عملى
اما در وضعیت حاضر، در برابر چنین معضل اجتماعى چه باید کرد؟ به نظر مى رسد، متناسب باعلل به وجود آورنده و عوامل گسترش دهنده این مشکل، باید اقداماتى درخور انجام داد. بخشى از اقدامات سودمند در این مسئله عبارت است از:
یک. ارضاى صحیح غریزه جنسى
معقول ترین راه براى نجات یافتن از این گونه رفتارهاى نابهنجار یا کج روانه است. ویل دورانت، مورّخ دانشمند معروف، درباره ازدواج مى نویسد: اگر راهى پیدا شود که ازدواج در سال هاى طبیعى انجام گیرد، بیمارى هاى روانى و انحرافات جنسى – که زندگى را لکه دار کرده است – تا نصف تقلیل خواهد یافت. شاید به همین جهت است که در آموزه هاى دینى ما تسریع در ازدواج فرزندان و جوانان، مورد تأکید قرار گرفته است. این دستورات و تشویق ها، گویاى آن است که مى توان با ازدواج، از بسیارى انحرافات اخلاقى و جنسى و روابط ناسالم و غیر مشروع دو جنس، پیشگیرى کرد.
البته این موضوع به تلاش همگانى خانواده ها و مسئولان و اصلاح نگرش ها و آداب و رسوم نادرست و فراهم کردن تسهیلات و امکانات ازدواج، بستگى دارد و افراد، خانواده ها و حکومت، وظیفه دارند در مسیر تحقق مقدمات ازدواج جوانان بکوشند.
دو. تقویت روابط خانوادگى
تحکیم روابط خانوادگى و ایجاد فضاى عاطفى مثبت بین والدین و فرزندان و افزایش رابطه صمیمانه و نزدیک بین اعضاى خانواده، عامل پیشگیرانه دیگرى است که مى تواند در ایجاد احساس امنیت و آرامش و تأمین نیاز عاطفى، نقش مؤرى داشته باشد ؛ زیرا وقتى جوانان در خانه، با محبت و توجه کافى روبه رو نشوند، این محبت و رابطه عاطفى را در بیرون خانه جست و جو مى کنند و متناسب با دوران بلوغ و اوج گیرى احساسات غریزى، رابطه خود را با جنس مخالف توسعه مى دهند. بنابراین، نیاز به محبت در دوره جوانى را باید با گسترش روابط عاطفى خانوادگى و نیز گسترش رابطه صمیمانه و دوستانه بین همسالان هم جنس، تأمین کرد و با یافتن دوستان مناسب و ایجاد رابطه گرم و عاطفى و انجام برخى فعالیت هاى دسته جمعى، به این نیاز درونى پاسخ مثبت داد.
سه. خود کنترلى
«خود کنترلى» مى تواند جوانان جویاى رشد و کمال و عفّت و پاکى را در این فضاى آلوده حفظ کند. با کنترل چشم، گوش و دیگر حواس و نیز کنترل افکارى که در این زمینه شکل مى گیرد، مى توان از تأثیرگذارى روابط ناسالم دیگران، تا حدودى جلوگیرى کرد. مطمئناً هر چه بیشتر ذهن و حواس خود را در این زمینه مشغول سازیم، بیشتر تأثیرپذیر خواهیم بود. پس بهتر است اوقات فراغت خود را با برنامه ریزى صحیح پر کنیم و با پرهیز از بیکارى و تنهایى و توجه به این صحنه ها، به وظیفه اصلى و مهم دوران دانشجویى (تحصیل علم) بپردازیم.
در پایان باید یادآور شد، برخى از جوانان، از اشتباه بودن یا عدم مشروعیت بعضى ارتباط هاى خود، آگاهى ندارند. برخورد روشنگرانه و عاطفى ما، مى تواند به اصلاح و تغییر رفتار آنها انجامد. قطعاً حسن سلوک و رفتار شما در بیان این موضوع به آنها نقشى تعیین کننده دارد[20].
ارتباط در تشکل هاى مذهبى
پرسش 14 . توى انجمن اسلامى، جلسات با جوى صمیمى و تقریباً دوستانه ولى محترمانه برگزار مى شود، ولى من خیلى آدم با ظرفیتى نیستم! زود جو گیر مى شوم و بعضى وقت ها کنترلم از دست مى رود و شاید از مرزهاى حیا مى گذرم ؛ به خاطر همین نمى دانم شرکت در این جلسات برایم مفید است یا نه؟
به نظر مى رسد منظورتان این باشد که با شرکت در چنین جلساتى ترس آن دارید، به تدریج گرفتار عوارض و پیامدهاى عدم رعایت حریم ها شوید. در این رابطه گفتنى است: حیا براى زن و مرد زیبنده است ؛ اما آراستگى دختران به حیا، از دو جهت اهمیت دارد: یکى از آن جهت که دختران با حیا، از شخصیت و متانت والایى برخوردارند و دیگر اینکه حیا موجب مصونیت آنان از آفت ها و آسیب هایى است که گوهر وجود زن را نشانه رفته است.
بنابراین اگر حضور در چنین جلساتى، – براى کسب معارف بیشتر و تعمیق ابعاد علمى و حتى معنوى – باعث خدشه دار شدن گوهر حیا، عفاف و متانت شما مى شود، توصیه نمى شود در این جلسات شرکت کنید ؛ مگر آنکه بتوانید با تسلط بر خود و کنترل رفتارها و طرز برخورد و گفتارتان، از مرزهاى حیا پاسدارى کنید. پیشنهاد مى شود:
1. براى استفاده از ابعاد علمى این جلسات، صرفا حضور فیزیکى پیدا کنید و به اظهار نظر نپردازید و با جنس مخالف وارد گفت و گو نشوید و فقط به گفته ها و سخنان گویندگان مختلف گوش دهید و سخن حق و تحلیل بهتر را انتخاب کنید.
2. در صورت امکان، جلسات مربوط به، مباحث عقیدتى را به دو بخش خواهران و برادران تقسیم کنید و جداگانه به این گونه مباحث بپردازید تا از اختلاط جلوگیرى شود و زمینه گذشتن از مرزهاى حیا، در جلسات مشترک فراهم نگردد.
3. با یک برنامه ریزى حساب شده، دقیق و تدریجى، به کنترل نفس خود بپردازید و در صورت تخطّى از مرزهاى تعیین شده، خود را جریمه کنید و با استفاده از سه روش (مشارطه، مراقبه و معاقبه)، به کنترل رفتار و اعمال خود بپردازید. البته این راه حل سوم نیازمند همت بلند، اراده اى محکم و تلاش زیاد است ؛ ولى ما امیدواریم موفق شوید و دعاگوى شما نیز هستیم.
پیش ما مى ماندید!
پرسش 15 . مهم ترین ماجراى زندگى ام را برایت تعریف مى کنم ؛ اگر پسندت افتاد، امید دارم که آن را چاپ کنید و توصیه ها و سفارش هاى خوبتان را نیز برایم درج بفرمایید.
هواى شرجى و تفتیده شهر غریب، آخرین نفس هاى خود را مى کشید و مى رفت تا جاى خود را به هواى لطیف زمستانى بدهد. آبان هم رو به پایان بود و حالا من دقیقاً یک سال از خدمتم مى گذشت. روز پنج شنبه اى بود که مرخصى درون شهرى گرفتم و از پادگان بیرون آمدم.
… از سینما که بیرون آمدم، به یاد یکى از دوستانم افتادم که خیلى اصرار داشت که حتماً توى این شهر غریب، یک بار هم که شده به خانه اش بروم. راه خانه او را در پیش گرفتم. وقتى که به خانه رسیدم، در زدم ؛ چند دقیقه بعد خانمى پشت در آمدو گفت که برادرش در خانه نیست و چند ساعت دیگر مى آید. چند قدم به عقب برداشتم که خداحافظى کنم و بروم که او با لحنى شیطانى گفت: طولى نمى کشد ؛ ممکن است بیاید. بفرمایید داخل استراحت کنید تا او بیاید.
در جدالى سخت، مغلوب شیطان شدم و به داخل خانه رفتم. مرا به سمت مهمان خانه راهنمایى کرد و طولى نکشید که با هندوانه و تنقلات پذیرایى شروع شد. حرکاتش عجیب و غریب بود. او لباس آستین کوتاه پوشیده بود و انواع و اقسام طلاها به دستانش آویزان بود. تپش قلبم آن تپش همیشگى نبود و مانند پیستونى سرعت داشت. در کشاکش جنجال بین وجدان و شیطان، وجدانم مى گفت: مگر نمى دانى که ورود در جایى که مورد اتهام قرار مى گیرى، ممنوع است! چگونه وارد خانه اى شدى که فقط تو و یک دختر نامحرم درون آن هستید؟!
اما شیطان اشاره مى کرد، نگاه به جمال دختر کن! ضبط صوت بالاى سر توست و انواع مختلف نوارها هم در کنارش وجود دارد ؛ روشنش کن و شادباش! وضعیت ظاهرى دختر با آن ناز و کرشمه اش، بر آتش این جنجال مى افزود.
او که دو، سه مترى از من فاصله داشت، انواع و اقسام سؤلات را از من مى پرسید و مى خواست نقشه اش را آرام آرام پیاده کند. با این اوضاع و احوال، شیطان مى خواست که تمام وجودم را تسخیر کند و سکان کشتى هوا و هوس درونم را به دست بگیرد.
نگاهم ناخودآگاه به سمت دیوار طرف قبله چرخید و خانه کعبه – با آن همه زیبایى هایش – تمامى زیبایى هاى ظاهرى درون آن خانه را در نظرم هیچ کرد. اینجا بود که شیطان از پیشروى باز ایستاد و وجدان رمقى تازه گرفت.
وجدان، درون دلم بانگ زد که آیا مى خواهى فردا در روز تولد مولایت، دامنت آلوده باشد و عید را با دامنى آلوده جشن بگیرى! آیا مى خواهى فردا، مولایت شیطان باشد. مگر فردا نمى خواستى به خاطر سیزده رجب، با دوستانت روزه مستحبى بگیرى… پس چى شد! نگاهى به نایلونى که همراهم بود کردم. از روى نایلون، خوراکى هایى که براى سحرى فردا گرفته بودم، مشخص بود.
وجدان دوباره چنین آهنگى سرداد: تو که مى خواهى فردا روزه بگیرى، الان توى این محل گناه چه کار مى کنى؟ اینجا بود که وجدان به قله پیروزى نزدیک شده بود و هوس را از قله دور مى کرد. چون برق از جا بلند شدم و بهانه گرفتم که من باید بروم ؛ اگر سروقت نروم، اضافه خدمت مى خورم.
او با چشمانى متعجب گفت: شب پیش ما مى ماندید… نان و پنیرى پیدا مى شود که با هم بخوریم. دیگر تحمل نداشتم. از خانه بیرون آمدم و به حیاط که رسیدم، او پشت سر من حرکت مى کرد و هنوز هم مى گفت مى ماندید یا لااقل شام را مى خوردید و بعد مى رفتید. دم در که رسیدم، در قفل بود ؛ امّا از خوش شانسى کلید روى در جا مانده بود. در را باز کردم، آخرین نیرنگ ها و نگاه هاى شیطانى اش را روانه من کرده بود ؛اما من از دامش جهیدم و از خانه بیرون آمدم و به طرف پادگان قدم برداشتم. وجدان پرچم پیروزى اش را بر قله وجودم به اهتزاز در آورده و چنان خوشحالى به من دست داد که هنوز هم شیرینى اش را در وجودم احساس مى کنم.
حال مى اندیشم که اگر آن عکس کعبه نبود و یا فرداى آن روز، میلاد امیرالمؤنین علیه السلام نبود، نمى دانم چه بلایى به سرم آمده بود ؛ نه تنها دامنم آلوده شده بود، شاید حالا هم دانشجو نبودم و شاید اکنون دنبال پلیدى ها و هرزگى ها مى بودم! این داستان واقعى، شاید براى دیگران اهمیتى نداشته باشد، اما براى این حقیر، بزرگ ترین درس ها را به دنبال داشت و همیشه احساس مى کنم که یوسف گونه از بند شیطان رهیدم. از شما خواهش مى کنم که به جوانان بگویید که پاک ماندن و پاک زیستن در این عصر، خیلى سخت است ؛ اما اگر توکل به خدا و توسل به ائمه اطهار علیه السلام داشته باشند و براى خود مثلثى از توکل، توسل و اعتماد به نفس داشته باشند، این امر براى آنها سهل خواهد بود.
از خدا مى خواهم که تمام جوانان را از ورود به مکان هاى ناپاک و آلوده و مکان هایى که مورد اتهام قرار مى گیرند، حفظ فرماید. لطفاً مرا راهنمایى کنید و در این مورد بگویید با اینکه توبه کرده ام، آیا هنوز هم گناهى در نامه عمل من وجود دارد؟!
مطالعه داستان زندگى شما و اتفاق مهم و سرنوشت سازى که برایت رخ داده، هر خواننده اى را به تحسین و تعظیم قهرمان داستان – یعنى شما عزیز دانشجو – وا مى دارد. من نیز یکى از این خواننده هاى نامه شما بودم که نه یک بار ؛ بلکه صدها بار به شما آفرین گفتم و عزم و اراده محکم و باور قلبى تان نسبت به کعبه و مولود کعبه را ستودم. جوانان و دانشجویان عصر حاضر و فضاى فرهنگى جامعه کنونى نیز باید به وجود عزیزانى همچون شما، مباهات و افتخار کنند که این گونه با یک تصمیم عاقلانه، شجاعانه، برق آسا و سریع، از دام گسترده شده و مهلک شیطانى نجات یافته، از عفت و پاک دامنى خود محافظت، نگه دارى و پاسدارى کردید. امکان نجات و رهایى از پرتگاه سقوط، در آخرین لحظات را فراهم نموده، سعادت و خوشبختى را در آغوش کشیدید. اینجا است که چنین رفتارى، ما را به سخن زیباى آن امام معصوم علیه السلام رهنمون مى شود که فرمود: «خداوند اولیاى خود را بین بندگان خود مخفى کرده است ؛ پس هیچ یک از بندگان خدا را کوچک نشمارید».
واقعاً اولیاى الهى، بین بندگان خداوند ناشناخته اند و آن گونه نیست که با نگاهى به ظاهرشان، بتوان آنها را شناخت. معدود افرادى هستند که مى توانند در چنین موقعیت هایى، قرار گیرند و دست از پا خطا نکنند و این گونه سریع از مهلکه حتمى سقوط، خود را نجات دهند. همان طور که خودتان نیز نوشته اید، این اتفاق ما را به یاد داستان حضرت یوسف علیه السلاممى اندازد قرآن از زبان حضرت یوسف علیه السلام مى فرماید: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ »[21] ؛ «نفس خویش را تبرئه نمى کنم ؛ زیرا که نفس، یقیناً بسیار بر بدى ها امر مى کند ؛ مگر آنچه را که پروردگارم رحم کند ؛ همانا پروردگارم، غفور و رحیم است».
این آیه نکات زیبایى را مى آموزد که به بعضى از آنها اشاره مى شود:
1. یوسف علیه السلام مصون ماندن خویش از گناهان و ارتکاب بدى ها را امداد خدا مى داند ؛نه برخاسته از اراده خود و بدون توفیق الهى. بنابراین، یوسف در مقام بیان این حقیقت است که اگر من مرتکب گناه نشده ام، نه به جهت توان شخصى است ؛ زیرا نفس، ترغیب کننده به گناه و بدى است. پس آلوده نشدن من به گناه، به توفیق الهى و رحمت او بوده است.
2. ضرورت هوشیارى در برابر تمایلات نفسانى و لزوم فراهم آوردن زمینه هاى جلب رحمت الهى، براى مصون ماندن از خطرات آن، پیام دیگرى است که این داستان آموزش مى دهد و چنین گمان نشود که اگر یک بار و در یک رویداد، توانستیم بر هواهاى نفسانى پشت پا بزنیم ؛ پس در تمام صحنه هاى شیطانى دیگر نیز مصون و محفوظ خواهیم ماند. پس اگر در هر لحظه و کمتر از هر آنى در برابر چنین موفقیت هایى واقع شدیم، باید به رحمت الهى امیدوار باشیم و از مقام ربوبیت او کمک بطلبیم که در غیر این صورت، پیروز نخواهیم شد.
3. مطمئناً کسى که از چنین امتحانى این گونه سرافراز بیرون آمده و به کمک و لطف الهى از مهلکه نجات یافته است ؛ خداوند او را پذیرفته و مورد بخشش و عفو خداوند قرار گرفته است «إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ »[22] شما با همین ترحم خداوند بوده است که توانسته اید از سیطره نفس اماره فرار کنید و به دامن غفران و رحمت الهى وارد شوید. به یقین آمرزیده شدن گناهان و خطاها، نسبت به گذشته است و نسبت به آینده، باید مراقبت و محافظت خود استمرار دهید. بنابراین، هر چند پیام داستان واقعى شما، کاملاً روشن و مشخص است ؛ اما تأکید بر آن نیز خالى از لطف نیست.
انسان موجودى است مختار و در پرتو همین اختیار و آزادى عمل، مى تواند در سخت ترین و شکننده ترین موقعیت ها و شرایط، چنان تصمیمى را بگیرد که موجب تحسین همگان را فراهم سازد و به تمام جبراندیشان و یا سست اراده ها و کسانى که فریاد «نتوانستن» سر مى دهند و گمان مى کنند در چنین شرایطى اختیار از انسان سلب و به پرتگاه سقوط و منجلاب اخلاقى کشیده مى شود ؛ اعلام مى داریم که: انسان موجودى است با اراده و اختیار و امکان فرار از چنین موقعیت هایى کاملاً فراهم است. پس مى توان چشم خود را کنترل کرد، گوش خود را بست و دیگر اعضا و جوارح را به لجام عقل پیوند زد و در یک جمله، مى توان غریزه سرکش جنسى خود را در اوج شهوت مهار کرد.
در پایان، ما نیز این نکته را – که شما با علم حضورى به آن رسیده اید – مورد تأکید قرار مى دهیم که اگر لطف حق و توسّل به ائمه اطهار علیه السلام در میان نبود، چه بسا نمى توانستید، به چنین رفتار و موفقیت مهمى دست یابید و خود را نجات دهید! پس به شکرانه این نعمت، این پیوند و ارتباط معنوى با رب الارباب و ائمه اطهار علیه السلام را بیش از پیش تقویت کنید. خداوند، به همه ما عقلى مرحمت فرماید که بر هوس هاى سرکش پیروز گردیم و اگر در اشتباهیم، چراغ روشنى از توفیق و هدایت فرا روى ما قرار دهد.
ما چه کنیم؟!
پرسش 16 . در هر محفل دینى که شرکت مى کنیم یا از هر عالم دینى که مى پرسیم و یا در کتاب ها و مقالات مذهبى مى خوانیم ؛ ارتباط بین دختر و پسر بسیار خطرناک و حرام مى دانند و ما را از آن برحذر مى دارند. اینک سؤال من به عنوان یک دانشجوى جوان این است که ما چه کنیم؟ از یک طرف جوانى و اوج غرایز جنسى و از سوى دیگر نامناسب بودن فضاى اخلاقى و فرهنگى جامعه که این غرایز را شعله ورتر مى کند و…؟ عرضه و تقاضا که از نظر دینى نامشروع است؟ ازدواج رسمى به لحاظ مشکلات اقتصادى، تحصیلى، شغلى و… تقریباً در وضعیت و سن کنونى ناممکن است؟ پس ما چه کنیم؟ آیا باید با سرکوب غرایز، رهبانیت پیشه کنیم و یا آنکه تسلیم شرایط شویم و گناه آن را تقصیر مسئولان و پدر و مادران و بزرگ ترها بیندازیم. خلاصه اینکه من جوان دانشجو، در این بحبوحه غرایز جنسى چه کنم؟ ما معتقدیم که اسلام، دینى کامل، پویا، جامع و پاسخ گوى همه زمان ها است، آیا در این دین براى ما هم تدبیرى اندیشیده است؟ آیا راه مشروعى براى ما که هم آلوده به گناه نشویم و هم از فشارهاى غرایز جنسى رهایى یابیم وجود دارد؟
همان طور که اشاره کردید، دین اسلام کامل، پویا و جامع است و به همین دلیل باید براى همه شرایط و در هر عصر و مکانى پاسخ گو باشد. از ویژگى هاى شریعت اسلامى و نظام حقوقى برخاسته از آن، آرمان خواهى، کمال گرایى و در عین حال واقع گرایى است. به همین جهت دستورالعمل ها و احکام آن، براى قشر خاصى نیست. هم براى انسان هاى آرمان گرا نسخه عمل دارد و هم براى انسان هایى که در سطح ضعیف اخلاق و تقوا قرار دارند، اسلام همه را در قله ندیده است تا کسانى که در دامنه مانده اند، از این سفره مبارک آسمانى و شریعت الهى وامانده باشند. و دقیقاً به همین دلیل تأکید مى کنیم، چون از آنجایى که نسخه ها متعدد است، افراد باید مواظب باشند مطابق بیمارى یا آسیب جسمى و روحى خود، و نیز با آینده نگرى، تصمیم شایسته بگیرند. نمى توان در اوهام زندگى کرد، و از واقعیات گریخت؟! انسان عاقل و مصمم، درست تصمیم مى گیرد و زندگى خود را تسلیم حوادث نمى کند ؛ بلکه طبق صلاح دین و دنیاى خود، آن را مى سازد. اراده انسان را در ساختن زندگى و شخصیت خود، نباید به هیچ وجه نادیده گرفت ؛ و باید دانست بهشت را به بهاء مى دهند، نه به بهانه. اگر کسى بخواهد بهشت زندگى خود را بسازد و آینده سعادتمندى داشته باشد، باید اراده کند و بر این تصمیم و عزم خود، جدى و صبور باشد. کسى که بخواهد همیشه بر اساس هوا و هوس خود زندگى کند، نمى تواند در میدان مبارزه زندگى، پیروز به در آید. ما مى توانیم، اگر بخواهیم.
پس در قدم اول، کسى، جز خودمان مسئول زندگى ما نیست. نمى خواهیم مسئولیت دیگران – اعم از مسئولان و پدر و مادر و جامعه را نادیده بگیریم – اما اصرار مى ورزیم که انداختن مسئولیت بر دوش دیگران مشکلى را حل نمى کند.
اما راه چاره
یکم. باید بیاموزیم که، هر چه مى خواهیم، نمى توانیم در این دنیاى مادى – که آمیخته با محدودیت است – به دست آوریم! پس «عفت ورزى» هنرى است که براى همه پسندیده و براى جوانان ما شایسته و بایسته تر است.
دوم. اسلام به عنوان دینى واقع گرا و آرمان خواه، شریعت اعتدال گرا نیز هست ؛ لذا نه رهبانیت را تجویز مى کند و نه کمونیسم جنسى را ؛ بلکه اساسى ترین راه حل را ازدواج و تشکیل کانون گرم خانواده مى داند که در تعالیم دینى، ازدواج محبوب ترین بنیاد الهى دانسته شده است: «قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: لَمْ یُرسِلَنى اللّه تَعالى بِالرهبانیةِ ولکن بَعَثنى بالحَنَفیةِ السهلةِ السمحة… فَمَن اَحبّ فطرتى فَلْیَتَسَنَّن بسنتى و مِن سنتى النکاح»[23] ؛ «خداوند متعال مرا به رهبانیت نفرستاد، بلکه بر اساس دین یکتاپرستى که آسان گیر و با گذشت و بزرگوارى است برانگیخت… پس هر کس که فطرت و آئین ما را دوست دارد باید بر سنت من الگوگیرى کند و از جمله سنت و آئین من ازدواج است».
سوم. اگر ازدواج دائم ممکن نشد و بلوغ جنسى به بحران مى انجامید، راه حل اضطرارى به عنوان ازدواج موقت را مقرر نموده است.
مشکل آنجاست که ما در هر سه مرحله، دچار معضل شده ایم ؛ زیرا فضاى فرهنگى و اخلاقى جامعه، به دلایل مختلف – از جمله جوان بودن جامعه، گسترش بى حد و مرز آزادى ها، تهاجم فرهنگى، غفلت مسئولان از جوانان و مشکلات آنان و خلاصه ناامن بودن و تا حدى رواج ابتذال – عفاف و پاکدامنى را به امتحانى سخت مبدل ساخته است. و متأسفانه تکنولوژى مدرن – اعم از اینترنت، ماهواره، موبایل و رسانه ها – نیز ابزارى شیطانى شده اند که به بلوغ زودرس دامن مى زنند.
از سوى دیگر ازدواج – که در تعالیم قرآنى و نبوى با آسان ترین شیوه ها و به دور از تشریفات صورت مى گرفت و یک پیمان مقدس بین زن و شوهر بود – متأسفانه با تشریفات فراوان و چشم و هم چشمى، به صورت یک قرارداد و متأسفانه خیابانى و به دور از آگاهى و آینده نگرى صورت مى گیرد و به همین دلیل بسیارى از آنها به جدایى و طلاق مى انجامد.
چه قدر از جوانانى که به خاطر مهریه زیاد دختران، نمى توانند ازدواج کنند و یا حتى قدمى پیش نهند، چون وضعیت پسران جوانى را ملاحظه مى کنند که به دلیل مهریه سنگین، (به تعداد تاریخ تولد دختران) قبل از تشکیل خانواده و سامان یابى عاطفى و جنسى، جز احساس مسئولیت سنگین و پرداخت هزینه هاى تشریفاتى فراوان، بهره اى از ازدواج نبرده اند! پسران و دختران زیادى هستند که گرفتار ذهنیات و اوهام چشم و هم چشمى دوستان و خویشاوندان، در مسئله جهیزیه، وا مانده اند! این در حالى است که رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: «اَفضلُ نساءِ اُمَّتى… اَقلَّهن مَهراً»[24] ؛ «بهترین زنان امت من، آنان هستند که… مهریه آنان اندک است».
برخى جوانان نیز دچار توهّمات شده اند و زندگى تجملاتى و آماده از هر جهت را در همان شروع زندگى خواهانند و چون فعلاً موجود نیست، از ازدواج هم خوددارى مى کنند، در حالى که غرایز جوانى، این توهّمات سرش نمى شود و اگر از راه مشروع نشد، از راه دیگر… عفاف هم یک بحث آرمانى است که در اوج شهوت براى همگان میسور نیست. پس چه مصیبتى در انتظار جوانان است تا آنان را به هلاکت معنوى یا مادى اندازد؟!
نباید توقع داشته باشیم در همان اوان زندگى همه چیز را داشته باشیم. آیا نمى توان چند سال اول را در کنار پدر یا مادر بسر برد؟ هر چند این امر سخت است، ولى با اندکى تحمل و مدارا امکان پذیر است. اگر ازدواج نکردیم و به گناه افتادیم و مستحق آتش قهر خدا شدیم، باید بدانیم گرفتار آتش عذابى خواهیم بود که بسیار سخت تر و تحمل آن بسیار ناگوارتر است! و این چه بدبختى بزرگى است؟!
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله: «مِن بَرکةِ المَرأةِ خِفّةُ مؤنتها و مِن شُومها شِدّةُ مؤنتها»[25] ؛ «یکى از نشانه هاى برکت زن، سبک بودن هزینه زندگى او است و از نشانه هاى بد قدمى زن، آن است که هزینه زندگى او یا هزینه ازدواجش، سنگین باشد».
آیا این همه تشویق ها و تأکیدهاى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در ازدواج آسان و بدون تشریفات نباید مورد توجه قرار بگیرد؟! در دوران صدر اسلام گاهى تعلیم چند آیه قرآن به عنوان مهریه پذیرفته مى شد و زندگى همراه با خوشى و ایمان شروع مى شد. جامعه ما به خود آید و در پرتو این فرهنگ نورانى، معضلات خود را حل کند.
در فرهنگ اسلامى، آن قدر حفظ عفاف و دورى از گناه و بهره مندى از لطف الهى، مهم است که مسلمانان همه سنت هاى غلط و همه توهمات را به کنار گذاشته و حتى در جبهه جنگ ازدواج مى کردند ؛ چنان که در منطقه جنگى یکى از رزمندگان اسلام به نام خالدبن سعید ازدواج کرد.[26]
چه خوش سروده است شاعر که:
به دخترها دارم نصیحت
که مى باشد پیغمبر را وصیت
که از داماد، سیم و زر نخواهید
به غیر از پاکى گوهر نخواهید
بپرس از او که از ایمان چه دارى؟
نه از سیم و زر و بستان چه دارى؟
اگر داماد با تقوا و دین است
مخور غم زان که دلسوز و امین است
مشکلات ازدواج، حل خواهد شد، اگر قرار باشد به دلیل مشکل پسندى، کمبودهاى مادى، آزادى از قید و بند خانواده! عذر ادامه تحصیل، تعصب هاى غلط مانند وجود خواهر یا برادر بزرگ تر و… به گناه بیفتیم و دامن خود را آلوده کنیم و از سعادت دنیا و آخرت محروم بمانیم، کدام منطق و عقلانیت این بهانه را مى پذیرد شایسته نیست با این عذرهاى واهى و بهانه هاى نادرست نشاط و جوانى و پاکدامنى و عفاف خود را مخدوش کنیم. بسیارى از این مشکلات مصنوعى است و برخى از آن ها واقعى است ؛ اما به دلیل اهمیت حفظ عفاف و نشاط در سایه ازدواج، باید بر آنها فایق آییم.
البته دولت اسلامى موظف است فضیلت محور باشد و بر اساس آیات مختلف قرآن و احادیث نبوى و اهل بیت عصمت و طهارت، براى ایجاد محیط پاک و رشد فضایل اخلاقى و معنویات تلاش کند. چنین دولتى باید در جهت ازدواج جوانان گام هاى اساسى بر دارد و معضلات آنان در مسئله مسکن، اشتغال و… را در حد امکان برطرف سازد ؛ مگر نه آن است که قرآن کریم مى فرماید: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ »[27]؟! پس مؤمنان و جامعه ایمانى هرگاه اقتدار یابند باید در جهت برپادارى نماز و معنویات و تحقق عدالت اجتماعى که زکات نماد مهم آن است و امر به معروف و نهى از منکر تلاش کنند. مگر جز آن است که پیش شرط و مقدمه برپادارى نماز و معنویات و نیز امر به معروف و نهى از منکر، بسترسازى براى محیط پاک و عفاف ورزى جوانان و کل جامعه است؟!
اما اگر به هر دلیل آن اراده شایسته براى تحمل غریزه جنسى و عفاف را نداشتیم، و اگر به هر عذر و بهانه اى، تسلیم اوهام ذهنى خود شدیم و یا مشکلات به حدى بود که توان ازدواج دائم از ما سلب شد، دو راه دیگر باقى مى ماند: 1. ازدواج موقت (متعه یا صیغه)؛ 2. فحشاء و فساد و بازار آزاد جنسى و رفاقت و روابط نامشروع.
در اینجا باید پرسید: عقل چه مى گوید؟ شرع کدام را تجویز مى کند؟ جامعه و فرهنگ ما کدام را مى پسندد؟
دستور عقل و شرع در این زمینه مشخص بوده و «ازدواج موقت» – به عنوان یک راه فرعى و اضطرارى است؛ نه جاده باز و بدون خطر و براى مردان متأهل که بخواهند عیاشى کنند و با سوء استفاده از این قانون، کانون گرم خانواده خود را در معرض فروپاشى قرار دهند. سوگمندانه باید گفت: به دلایل مختلف – از جمله سوء استفاده مردان یا زنان از این قانون و نیز تبلیغات دشمنان و فهم نادرست و غیرمنطبق با واقعیات نسبت به ازدواج موقت، فرهنگ عمومى جامعه ما از آن استقبال نمى کند ؛ بلکه حتى آن را بدتر از رفاقت و روابط نامشروع مى داند!! – اگر به پدر و مادرى بگویند که جوان شما چنین است، چه بسا مى گویند: جوان است و… اما اگر بشنوند دختر یا پسر آنان براى پاک ماندن، در صدد ازدواج موقت هستند، داد و فریاد مى کنند و…؟!
مگر امام على علیه السلام نفرمود: اگر خلیفه دوم، به ناروا قانون ازدواج موقت را – که خدا و پیامبرش تجویز کردند – برنمى داشت و تحریم نمى کرد، جز انسان هاى شرور و بى ریشه و بدبخت و تباهکار، کسى آلوده دامن نمى شد؟ آیا آن حضرت انسان و روحیات و غرایز او را نمى شناخت و مصلحت او را نمى دانست؟ متأسفانه فرهنگ جامعه ما آن چنان که باید علوى نیست. آن همه روایات و نص صریح قرآن[28] در مورد ازدواج موقت و فضیلت ها و ثواب هاى آن، براى این نیست که ازدواج موقت جایگزین ازدواج دائم و یا هم ردیف و در کنار او باشد ؛ بلکه اگر ناچار شدیم و فرصت و یا شرایط ازدواج دائم به هر دلیلى براى ما میسر نبود، خودمان را آلوده نکنیم. شرع مقدس راه دیگرى براى حفظ عفاف ما اندیشیده و آن ازدواج موقت است. وظیفه مراجع، دانشمندان و همه متدینان است که ازدواج موقت را به شکل صحیح آن ترویج کنند. اما همواره باید بدانیم که، این راه اضطرارى، فرعى و در شرایط خاص است.
دانستن این نکته ضرورى است که بسیارى از مراجع تقلید، اگرچه فتواى آشکار بر لزوم اجازه پدر ندارند اما به نظر آنان بنا بر احتیاط وجوبى، اجازه پدر براى عقد دائم و موقت لازم است. این به جهت سوء استفاده هاى بسیارى است که در روابط پسر و دختر دیده شده و رعایت چنین احتیاط هایى در بسیارى از موارد شایسته و بایسته است. به عنوان نمونه براى حفظ و گسترش بهداشت جامعه، اگر حدود چهار در ده هزار، احتمال بروز بیمارى خاص وجود داشته باشد، همگى افراد واکسینه مى شوند؛ در حالى که آمار ناهنجارى ها در روابط پسر و دختر، بسیار بالاتر است. حتى در مواردى که احتمال سوء استفاده نیز وجود دارد، مسئولان تدابیر لازمى را پیش بینى مى کنند.
به طور مثال قرص کدئین دار براى بیماران و به طور آزاد و بدون نسخه پزشک در داروخانه عرضه مى شد، و کسى ممانعتى نمى کرد ؛ اما وقتى دیدند عده اى بى تعهد و مسئولیت براى مصرف اعتیاد خود به داروخانه ها مراجعه کردند و در واقع نه بیماران نیازمند، بلکه معتادان ولگرد از این قرص استفاده مى کنند، شرایط عرضه و تقاضا سخت شد و شبیه این مسئله در ازدواج موقت نیز رخ داده است.
بررسى آثار ازدواج موقت
از اصول مسلم مذهب تشیع، مشروعیت «ازدواج موقّت» است تا جایى که در زمان ائمه اطهار علیهم السلامگاه براى معرّفى تشیع یک شخص مى گفتند: «او رأى به مشروعیت متعه (ازدواج موقّت) مى دهد»[29].
امام صادق علیه السلاممى فرماید: «کسى که متعه را حلال نشمرد، از [ شیعیان] ما نیست»[30]. آن حضرت زمانى که سخن از ازدواج موقت به میان مى آمد، بارها به مخاطب خویش مى فرمود: «من دوست دارم سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله را احیا کنى»[31].
احیاى سنت، به معناى رواج آن در جامعه است. رواج ازدواج موقت، فواید فراوانى به دنبال دارد که مطلوب و مورد نظر شارع مقدس است. این آثار و برکات به قدرى فراوان است که احیاى آن را ضرورى مى شمارد. در جوامع فعلى ازدواج به صورت یک معضل براى جامعه در آمده است. مشکلاتى مانند اشتغال و ادامه تحصیل، تا سال هاى متمادى ازدواج را براى یک جوان غیر عملى نموده است. این در حالى است که فیزیولوژى طبیعى بدن انسان، تغییرى نیافته است و او همچنان در سال هاى آغازین نوجوانى به بلوغ جنسى مى رسد. در جامعه ما فاصله بین بلوغ جنسى تا فراهم شدن موقعیت اجتماعى نزدیک به سیزده سال است. آیا مى توان به این غریزه گفت: «به علت نبودن شرایط لازم، از خواسته هاى طبیعى خود دست بردار»؟ اندیش ورزانى چون شهید مطهرى، بهشتى، باهنر و متفکّر غربى برتر اندراسل، در همین رابطه تأکید کرده اند: رهبانیت و پارسایى مطلق و نادیده گرفتن این غریزه – با آن امواج نیرومند و توفنده – غالباً امکان پذیر نیست. عقل و شرع نیز، غرق شدن در ورطه کمونیسم جنسى و بى بند و بارى را نمى پذیرند. حال چه باید کرد؟ با اندکى تأمل روشن مى شود که تنها راه ممکن و عملى، «ازدواج موقّت» است ؛ حتى برخى از روشنفکران غربى – مانند: قاضى لینذرى و برتراندراسل – نیز به این نتیجه رسیده اند. چرا که راه معقول دیگرى وجود ندارد. پیشنهادهایى مانند رفع مشکل اشتغال و مسکن اگرچه اساسى است ؛ اما پا از مقوله «حرف» فراتر نمى گذارد و مى رود تا زمان عملى شدن آن، راهى جز ازدواج موقت نیست.
نکته قابل توجه اینکه: مخاطب اصلى و عمده ازدواج موقّت، «پسران مجرد» و «زنان همسر از دست داده» مى باشند – نه «دختران مجرد نونهال و مردان متأهل» – و به عبارت روشن تر کسانى که «نیاز» به این نوع ارضاى جنسى دارند و خطرى آنان را تهدید نمى کند.
در این جا به صورت مختصر بخشى از احکام شرعى و قوانین حقوقى ازدواج موقت بیان مى شود.
عقد ازدواج – که به واسطه آن زن و مرد بر یکدیگر حلال مى شوند – دو قسم است: دائم و غیر دائم.
«عقد دائم» آن است که مدت زناشویى در آن معیّن نشود (و پایان آن طلاق، فسخ یا فوت باشد) «عقد غیر دائم» آن است که مدت زناشویى در آن معیّن شود، براى مثال مرد، زن را به مدت یک ساعت یا یک روز یا یک ماه یا بیشتر عقد کند، زنى که به این قسم عقد شود، «متعه» مى نامند.
در ماده 1075 قانون مدنى آمده است: «نکاح وقتى منقطع است که براى مدت معیّنى، واقع شده باشد».
در زناشویى – چه دائم و چه غیر دائم – باید صیغه خوانده شود و تنها راضى بودن زن و مرد کافى نیست و صیغه عقد را یا خود زن و مرد مى خوانند، یا دیگرى را وکیل مى کنند که از طرف آنان بخواند[32].
در ماده 1076 قانون مدنى آمده است: مدت نکاح منقطع، باید کاملاً معین باشد. ماده 1095 نیز مى گوید: «در نکاح منقطع» عدم ذکر مهر در عقد موجب بطلان است ؛ یعنى، اگر صیغه عقد موقت جارى شود ؛ ولى نگوید: «على المهر المعلوم» یا «به مهرى که معین شده»، عقد باطل است و گویا اصلاً عقدى جارى نشده است.
صیغه عقد موقت
اگر خود زن و مرد بخواهند صیغه عقد غیر دائم را به زبان عربى بخوانند، بعد از آنکه مدت و مهر را معلوم و مشخص کردند ؛ زن مى گوید: «زوَّجتک نفسى فى المدة المعلومة على المهر المعلوم» و بعد مرد بدون فاصله مى گوید: «قبلتُ»[33]. اگر خود زن و مرد نتوانند صیغه را به عربى [ صحیح ]بخوانند، به هر زبانى که صیغه را بخوانند صحیح است و لازم نیست وکیل بگیرند ؛ اما باید لفظى را بگویند که معناى «زَوَّجْتُ» و «قَبِلتُ» را بفهماند. براى مثال زن به مرد بگوید: «خود را زن تو نمودم در مدت معین شده، به مهر معین شده» و مرد بلافاصله بگوید: «قبول کردم».
نکته قابل توجه آنکه اگر در صیغه عقد موقّت، مدت را ذکر نکنند و نگویند: «فى المدة المعلومة» یا «در مدت معین شده»، عقد موقّت تبدیل به عقد دائم مى شود، و بنا بر نظر برخى فقها، عقد باطل مى گردد[34].
ازدواج موقّت، اگر چه براى لذت بردن هم نباشد، صحیح است[35]. در این نوع ازدواج، نفقه و مخارج زن بر عهده مرد نیست ؛ مگر آنکه در عقد شرط شده باشد که مرد نفقه زن را بپردازد[36]. زنى که ازدواج موقّت کرده، مى تواند بدون اذن شوهر از خانه بیرون برود ؛ ولى اگر به واسطه بیرون رفتن حق شوهر از بین مى رود، بیرون رفتن حرام است[37].
در اثناى مدّت و قبل از پایان، شوهر مى تواند مدت را ببخشد ؛ یعنى، با گفتن «مدت را بخشیدم»، به این زناشویى پایان دهد[38].
چند نکته ضرورى:
1. زن در یک زمان، نمى تواند همسر دو مرد باشد، چه یکى دائم و دیگرى موقت باشد.
2. زن نمى تواند پس از پایان ازدواج موقت، بلافاصله به عقد دیگرى در آید ؛ مگر آنکه عمل نزدیکى صورت نگرفته باشد یا زن «یائسه» باشد[39].
3. مدتى که زن نمى تواند شوهر دیگرى اختیار کند، زمان «عده» مى گویند. «عده ازدواج موقت» به اعتقاد برخى از فقهاء «دو حیض» است ؛ یعنى، زن باید صبر کند بعد از پایان مدّت ازدواج، دو بار عادت ماهانه شود و اگر زن با اینکه در سن و سالى است که طبیعتاً باید حیض شود، ولى به عللى حیض نمى شود، عده او 45 روز است.
4. در عقد موقت، «نَسَب» (فرزند)، به مرد ملحق مى شود (اگر چه منى را در بیرون ریخته باشد و به اصطلاح عزل نموده باشد)[40] ؛ چون به دلایلى احتمال آن هست که طفل، فرزند مرد باشد.
5. تربیت، سرپرستى (حضانت) و نفقه فرزند حاصل از ازدواج موقت، مانند فرزند حاصل از ازدواج دائم است و تفاوتى ندارد. در ماده 1199 قانون مدنى آمده است: «نفقه اولاد بر عهده پدر است» و فرقى بین فرزند ازدواج دائم و غیر دائم نگذاشته است.
6. زنى که ازدواج موقّت کرده، اگر در عقد شرط کند که شوهر با او نزدیکى نکند، عقد و شرط صحیح است و شوهر فقط مى توان لذت هاى دیگر از او ببرد ؛ ولى اگر زن بعداً به نزدیکى راضى شود، شوهر مى تواند نزدیکى کند[41].
7. اگر زن بگوید: مانعى براى ازدواج (مانند شوهر داشتن و در عدّه بودن) ندارد و داراى شرایط لازم است ؛ مرد – در صورتى که احتمال دهد زن در گفته خود صادق است – بدون تحقیق مى تواند گفته او را بپذیرد[42].
8. اگر دختر باکره و رشیده[43] باشد، بیشتر فقها براى ازدواج او، اذن ولى را شرط مى دانند.
آثار و فواید ازدواج موقت
1. پیشگیرى از زنا
اگر براى مرد یا زن بدون همسر، ازدواج موقّت ممکن باشد، هرگز به سوى عمل نارواى زنا کشیده نمى شود ؛ چرا که این عمل، در هر دین و مسلکى و مطابق هر عرف و فرهنگى، گناه و عملى بسیار زشت است و به طور طبیعى انسان رفتارى را که زشت مى داند، مرتکب نمى شود. آرى اگر براى پاسخ گویى به خواستى درونى و نیرومند، راه دیگرى نیابد، به آن چیزى روى مى آورد که خود نیز به زشتى آن آگاه است!!
در حدیثى معروف از امام على علیه السلامو امام صادق علیه السلام آمده است: «اگر خلیفه دوم از ازدواج موقّت نهى نکرده بود، هیچ کس زنا نمى کرد ؛ مگر شقى»[44].
«شقى» به معناى انسان پست و بدبخت است و مراد از آن در اینجا کسى است که با وجود راه حلال و مشروع، به سراغ راه حرام مى رود!
2. حفظ ایمان و بندگى
گناه، اصلى ترین مانع بندگى خداوند متعال و یکى از عوامل بازدارنده، از پذیرش حق و اخلاق نیک است. از رایج ترین گناهان در میان قشر جوان، مفاسد ناشى از غریزه جنسى است. هیجانات جنسى دوران تجرّد، او را از یاد خدا باز داشته، از پذیرش نصایح و موعظه هاى اخلاقى و بروز آن، در اعمال و رفتارش منع مى کند! ازدواج موقّت این هیجانات را از بین برده یا لااقل از شدّت آن مى کاهد. اینجاست که زمان بازگشت به فطرت خداجویى فرا مى رسد و زمینه پذیرش اخلاق حسنه مهیّا مى گردد.
مرحوم شیخ حرّ عاملى در کتاب نفیس وسائل الشیعه[45] روایات فراوانى را در این مورد نقل مى کند که یکى از سنت هاى اسلامى ازدواج موقت است و رسول خدا صلى الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام نمى پسندیدند که این سنت رها شود.
3. دفع فحشا از طریق رفع نیاز مالى متعه شوندگان
یکى از عوامل رو آوردن افراد – به خصوص زنان – به فساد و فحشا فقر و نیاز مالى است.
وقتى زنى همسر خود را از دست مى دهد، در بسیارى از موارد با کار و تلاش، هزینه زندگى خویش را تأمین مى کند. اما چنین نیست که همه این افراد، بتوانند نیازمندى هاى زندگى خود را از راه آبرومندانه اى به دست آورند و بر این ندارى صبر کنند! اینجا است که بعضى از لغزش ها و خطاها آغاز مى گردد و شخص گرفتار غرقاب فساد و فحشا مى شود.
حال آیا پسندیده تر و عاقلانه تر نیست که این گونه افراد، با ازدواج موقّت، علاوه بر رفع نیاز مالى، خود را به آلودگى نکشانند و به پاکدامنى جامعه کمک کنند؟!
4. پیشگیرى و درمان انحرافات
«زنا» اگر چه در مذاهب گناه محسوب مى شود، اما در علم سکسولوژى انحراف به حساب نمى آید(!) ولى اعمالى مانند همجنس بازى، استمنا و… انحراف محسوب مى شود (علاوه بر حرمت شرعى). این انحرافات – علاوه بر دارا بودن آثار خطرناک جسمى، جنسى و روانى – از آفات جوامع امروزى به شمار مى آید و عمده ترین دلیل آن، تأخیر در امر ازدواج است. روشن است که در شرایط موجود، تنها راه نجات از این انحرافات و بن بست به وجود آمده، ازدواج موقّت است که مشکلات ازدواج دائم را با خود ندارد.
5. پیشگیرى از سوء استفاده جنسى
غریزه جنسى شامل تمام انسان ها و افراد – از هر تیره و رنگ و با هر فرهنگ و مرام – مى شود و در همه افراد نوع بشر وجود دارد. استعمارگران و زراندوزان و سودجویان، همواره به فکر سوء استفاده از این نعمت خدادادى بوده و هستند. کشور اسلامى «اندلس»، با همین شیوه سرنگون شد و به کشور مسیحى نشین «اسپانیا» تبدیل گشت! امروز دولت هاى استعمارى، مردم کشورهاى جهان سوم و حتى مردم خود را، در فساد غرق نموده و از غفلت به وجود آمده، حداکثر استفاده را مى برند! دشمنان کشور ما نیز سال هاست از این حربه براى ضربه زدن به ما سود مى جویند که از آن تحت عنوان «تهاجم فرهنگى» یاد مى کنیم. در این بین افراد سودجوى بسیارى نیز از آب گل آلود ماهى مى گیرند! چه بسیار شرکت هاى بزرگ فیلم، عکس و… که از این طریق نان مى خورند ؛ البته به قیمت عفّت و شرافت انسان ها!! مراکز فساد و باندهاى فحشا نیز قارچ هاى سمى این بوستان فساد هستند. بدون تردید در جامعه اى که مردم پاى بند به پاکدامنى و فضیلت باشند اگر ازدواج موقّت رواج داشته باشد، هرگز جاى پایى براى مهاجمان فرهنگى و سوداگران عفّت و پاکدامنى باقى نمى ماند. در واقع مؤثرترین راه مقابله با «تهاجم فرهنگى»، احیاى ازدواج موقّت است و بدون این سنت، سایر کارها، آب در هاون کوبیدن است.
6. پیشگیرى از شدت مجازات
یکى از احکام شدید اسلام، حد «زنا» است. تازیانه، قتل با شمشیر، سنگسار و… از کیفرهاى این عمل نامشروع است. اسلام – به رغم این دستورات – راه هاى صحیحى نیز براى ارضاى غریزه جنسى، فراروى بشر قرار داده است.
سنگسار کردن (در مقام تشریع) وقتى امکان دارد که همراه یا مقدم بر آن، شرایط ارضاى صحیح نیز فراهم باشد، پس نمى توان به جوانى که قادر به ازدواج دائم نیست گفت: ازدواج موقت نکن و آن گاه که مرتکب خطا و لغزش شد، تازیانه بر سر و رویش زد!!
در هر صورت اجراى آن مقدار از حدود الهى هم که خداوند رعایت آن را واجب کرده، با رواج ازدواج موقت قابل پیشگیرى است.
7. حفظ احترام و امنیت بانوان و کاهش جنایت ها
با وجود تمام محدودیت هاى اجتماعى، باز در گوشه و کنار کشور خود برخوردهاى ناهنجار و ناشایستى، با زنان و دختران صورت مى گیرد. مزاحمت هاى خیابانى و ده ها مورد دیگر، نمونه هایى از این گونه رفتارهاى پر خطر است. حتى گاهى برخى از افراد بزهکار، پا را از حد مزاحمت فراتر گذاشته و دست به جنایت و قتل مى زنند. اخبار قتل زنان و دختران – که مدام بر صفحه جراید به چشم مى خورد و دل را مى آزارد – گواه این مطلب است. این مزاحمت ها و جنایت ها، عمدتاً معلول طغیان شهوت و غریزه جنسى است که انسانى را تبدیل به یک مزاحم یا جانى مى کند.
به راستى اگر ازدواج موقت جایز و تخلیه شهوات میسر بود، باز به این گونه اعمال دست مى زدند؟ بنابراین با ازدواج موقّت و در نتیجه آرام گرفتن روح و روان جوانان، احترام و امنیت دختران که امروز مطمع هر چشم ناپاک و جوان سرکشى است، حفظ مى گردد.
8. عدم احساس گناه در ازدواج موقّت
برخلاف آنچه مخالفان ازدواج موقّت مى گویند – که این ازدواج تفاوتى با فساد و فحشا ندارد – تفاوت هایى بین این ازدواج و روابط نامشروع وجود دارد. در روابط نامشروع، طرفین احساس گناه و تنفر مى کنند و بعد از هر آلودگى، دچار عذاب وجدان و آشفتگى روحى مى شوند! به خصوص جامعه ما که داراى ساختار مذهبى است. طبق گفته برخى از متخصصان گاهى این گونه افراد، تحت تأثیر «حسّ تنفر» دچار استفراغ مى شوند. اما فرد در ازدواج موقّت نه تنها چنین احساسى ندارد ؛ بلکه در صورت آشنایى با احادیث مربوط به ازدواج موقت مى تواند در خود احساس تکامل و ثواب نماید. از جمله در روایتى از امام جعفر صادق علیه السلام آمده است: در شب معراج وقتى که پیامبر صلى الله علیه و آله به آسمان برده شد، جبرئیل علیه السلام به او گفت: اى محمد! خداوند – تبارک و تعالى – مى فرماید: «همانا به طور قطع، من متعه کنندگان از امت تو را بخشیدم»[46].
9. امکان اعمال محدودیت در روابط جنسى
در ازدواج دائم یکى از وظایف شرعى زن، پاسخ به درخواست مرد براى ارتباط جنسى کامل است؛ اما در ازدواج موقّت زن با توافق مرد (در هنگام عقد) مى تواند شانه از زیر بار این مسئولیت خالى کند. به عنوان مثال اگر زنى بدون شوهر خواسته باشد با مرد نامحرمى معاشرت و رفت و آمد داشته باشد و در عین حال از سختى پوشش لازم رها باشد ؛ مى تواند با اجراى صیغه عقد موقّت – به شرط عدم نزدیکى – محرمیت ایجاد کند[47].
بنا بر گفته بسیارى از نویسندگان، زن و مرد در این ازدواج – حتى بدون توافق طرفین – مى توانند از انعقاد نطفه جلوگیرى کنند.
10. کاهش زاد و ولد فرزندان نامشروع
غرایز انسان به هر طریق ممکن، خود را نشان مى دهد و آثار آنها در اعمال و رفتار او آشکار مى شود. اگر راه صحیح و مشروعى نباشد، از راه نادرست و غیرمشروع، نیازهاى خود را پاسخ مى دهد! غریزه شهوت نیز چنین است. اگر راه صحیحى براى ارضاى آن وجود نداشته باشد، انسان به بیراهه کشیده مى شود و آثار و نتایج شومى را به بار مى آورد که از آن جمله فرزند نامشروع است. با کمال تأسف در تمام جوامع، این پدیده نامبارک – با شدت یا ضعف – وجود دارد. در حالى که اگر انسان فراروى خود را صحیح و مشروع ببیند به آن روى مى آورد. اگر فردى هم به وجود آید، مشروع و قانونى خواهد بود.
11. جلوگیرى از هدر رفتن فرصت ها و استعدادهاى جوانان
از بدترین پیامدهاى تأخیر در ازدواج، سرگردانى جوانان است. کسانى که از نعمت زن و فرزند محروم اند و پناهگاه گرمى براى عواطف و احساسات خود ندارند و از سویى به مقتضاى سن و سالشان، آتش شهوت در درونشان زبانه مى کشد و لحظه اى آرامشان نمى گذارد ؛ چه بکنند؟ آیا خود را مدام سرگرم مطالعه، تفریح و ورزش کنند؟ باید اعتراف کرد، بیشترین وقت جوانان به بطالت و بیهودگى مى گذرد. عمر گران مایه و دوران طلایى جوانى، امانتى است از خداوند متعال براى تکامل معنوى و سیر به سوى او ؛ نه پرسه زدن در خیابان ها و پارک ها و نشستن بر روى صندلى سینماها و استادیوم ها! تا کى باید کار مفید جوانان، تماشاى ویترین بوتیک ها و پوشیدن جدیدترین مدل ها و مدها باشد؟! اگر جوانان ما بتوانند از راه صحیح، آتش غریزه را در درون خود خاموش کنند، دچار بطالت و بیهودگى نمى شوند و استعدادهاى خدادادى ضایع نمى گردد. به نظر مى رسد یکى از راه هاى صحیح و عملى آن – با توجه به شرایط فعلى – چیزى جز ازدواج موقت نیست[48].
12. انتخاب زمان جدایى از سوى زن و مرد
در ازدواج دائم – به دلیل وجود مصالحى – حق طلاق تنها به دست مرد است و زن هیچ گاه حق ندارد مستقلاً اقدام به طلاق کند. مرد نیز هرگاه تصمیم به طلاق گرفت، باید شرایطى – مانند پاک بودن زن از عادت ماهانه و شاهد گرفتن – را مراعات کند، ولى در ازدواج موقّت زن همچون مرد، مى تواند در هنگام عقد زمان جدایى و به اصطلاح پایان مدت را معلوم کند. علاوه بر این از آنجا که جدایى در ازدواج موقّت، با توافق قبلى صورت مى گیرد، همراه با ناراحتى و کشمکش نیست (بر خلاف جدایى در ازدواج دائم).
13. عدم نیاز به مسکن دائمى
از عمده ترین مشکلات ازدواج، تهیه مسکن است تا جایى که یکى از علل اصلى تأخیر جوانان در ازدواج، نداشتن مسکن است. در ازدواج موقت احتیاج به مسکن – آن گونه که در ازدواج دائم لازم است – نمى باشد. در ازدواج موقّت – که معمولاً کوتاه مدت صورت مى گیرد و زوجین فقط ساعات خاصى از شبانه روز را در کنار هم هستند – زن و مرد مى توانند این ساعات را در هتل یا هر جاى مناسب دیگرى سپرى کنند.
14. عدم نیاز به درآمد کلان
در ازدواج موقّت، نیازى به شغل دائمى و درآمد مکفى – که از عمده ترین مشکلات ازدواج جوانان است – نیست. مرد همان اندازه که بتواند مهریه زن را بپردازد، کافى است و لازم نیست حتماً درآمدى در حد اداره یک خانواده داشته باشد.
15. حصول آرامش روانى
هر هیجان جنسى که بدون پاسخ بماند، یک شوک روحى است و ایجاد عقده روانى مى کند. ناآرامى حاصل از غریزه جنسى، چنان عمیق است که حتّى یک روان شناس ماهر مى تواند از نحوه نشستن یک شخص با توجّه به ناآرامى جسمىِ او پى به ناآرامى جنسى وى و به عبارت دیگر پى به «مجرد بودن» او ببرد! و یا به عنوان مثال مواردى داریم که یک دانشجو، در صورت عدم ارضاى خود، نمى تواند درس بخواند![49] با رواج ازدواج موقت در جامعه، جوانان آرام گرفته، مجبور نیستند با سرکوب کردن نیازهاى جنسى خود، شکنجه شوند. در نتیجه آرامش روانى و نتایج آن، از مهم ترین فواید ازدواج موقّت است.
دلایل منتقدان ازدواج موقّت
1. عده اى این نوع ازدواج را راهى براى سوء استفاده دانسته اند. این عده همیشه پیرمرد پولدارى را تصور مى کنند که براى خوش گذرانى، دخترى را صیغه مى کند و بعد از ارضاى شهواتش، او را رها مى سازد، یا مرد زن دارى که با بى اعتنا به خانواده اش، هر روز به دنبال یک زیبارویى است که بتواند او را اسیر کند و کام گیرد و…!!
در جواب این اشکال گفتنى است که همه آزادى هاى قانونى و تأسیس هاى حقوقى، مى توانند مورد سوء استفاده قرار گیرند. براى مثال حق رانندگى – که یک حق مشروع و پسندیده اى است – از سوى عده اى، به بدترین شکل مورد استفاده قرار مى گیرد و حتى منجر به وارد آمدن خسارت جانى و مالى به دیگران مى شود! آیا مى توان گفت: حق رانندگى نکوهیده و پلید است!؟ در حالى که چنین نیست. پس اگر عده اى از این نهاد حقوقى بهره بردارى نادرست کنند، این امر خدشه اى به اصل آن وارد نمى کند ؛ بلکه ایراد به خود این افراد یا گریزگاه هاى قانونى و… وارد است.
2. عده اى دیگر با تشبیه ازدواج موقّت به کرایه و اجاره، سعى دارند وا نمود کنند زنى که صیغه مى شود، در واقع به اجاره زوج خویش درمى آید و این را خلاف شأن زن و سوء استفاده از او مى دانند.
در پاسخ گفتنى است آنچه خلاف شأن زن است، این است که زن همچون کالایى – بدون هیچ حق و حقوقى و بدون هیچ ضابطه اى – مورد بهره بردارى جنسى قرار گیرد ؛ یعنى، دقیقاً آنچه که در دنیاى غرب اتفاق مى افتد و یا آنچه که در نزد افراد لاابالى و بى بند و بار در مشرق زمین مى گذرد! حال آیا این چنین مورد سوء استفاده قرار گرفتن، خلاف شأن زن است یا اینکه او به طور قانونى و مشروع با حفظ حقوقش، ازدواج موقّت کند؟
به فرض که این عقد در مواردى، شبیه عقد اجاره باشد، آیا این دلیل مى شود که این دو عقد یکى باشند؟ در حالى که مى دانیم این دو عقد، در بعضى از اوصاف با یکدیگر تفاوت دارند.
نکته دیگر اینکه مخالفان گمان مى کنند در ازدواج موقّت فقط مرد است که بهره مى برد و زن در اینجا هیچ بهره اى نمى برد ؛ در حالى که این بهره مندى مربوط به دو طرف است و همان طور که زن در مقابل مرد تکالیفى دارد، داراى حقوقى نیز است.
3. عده اى دیگر متعه و نکاح منقطع را سدّى در جهت تشکیل خانواده مى دانند ؛ چرا که افراد اگر براى ارضاى نیازهایشان، به سهولت دسترسى به دیگرى داشته باشند، انگیزه شان براى تشکیل دائمى خانواده کم مى شود[50].
در پاسخ باید گفت؛ آنچه منظور نظر این نوشتار است، تشویق و ترغیب به ازدواج دائم است و ازدواج موقت به عنوان یک راه فرعى و اضطرارى تأکید شده است. به طورى که اگر بنا بر شرایطى مرد یا زن نیاز به ارضاى جنسى داشت و از راه ازدواج دائم ممکن نبود، از طریق ازدواج موقت و به طور مشروع اقدام کند و از آلودگى ها و زیان هاى بى بند و بارى و گناه به دور بماند.
همسریابى
پرسش 17 . به نظر شما در جامعه و فرهنگ امروزى، چگونه مى توان یک همسر خوب انتخاب کرد؟ راه هاى عملى براى یافتن همسر مورد نظر چیست؟
براى داشتن ازدواجى موفق، توجه شما را به نکات زیر جلب مى کنیم:
1. هرچه بیشتر درباره ازدواج موفق، شرایط و امکانات و معیارهاى لازم در انتخاب همسر بیندیشید و زود تصمیم نگیرید.
2. با افراد آگاه، با تجربه، دلسوز و مورد اعتماد مشورت کنید و از تجارب آنها (موفقیت ها و شکست هاى آنان) استفاده نمایید. شناخت این شکست ها و عدم موفقیت ها باعث مى شود مجددا آنها را تجربه نکنید تا دچار حسرت و خسران شوید.
3. بهترین افرادى که در این زمینه مى توانند به شما کمک کنند، در درجه اول والدین شما هستند.
4. در صورت امکان از نظرات مشورتى مشاور ازدواج بهره بگیرید.
5. با مطالعه بیشتر در این زمینه، از ملاک ها و معیارهاى «همسر شایسته»، آگاهى کامل ترى و بیشترى پیدا کنید.
گفتنى است بسیارى از معیارها و ملاک هایى که باید مورد توجه قرار داد و در فرد مورد نظر کرد ؛ چه بسا در مرحله تحقیق و انتخاب نتوان خوب تشخیص داد ؛ زیرا بعضى از آنها دست نایافتنى است و به رغم دقت هاى زیاد، مخفى بوده و یا فرد مورد نظر تمام آن ویژگى ها را به شکل کامل دارا نیست ؛ همان طور که خود انسان نیز دچار نقص و ضعف هایى است. پس باید به طور نسبى، به یک انتخاب دست زد و نباید انتظار داشت آن شخص از تمام معیارهاى مورد نظر – آن هم به شکل کامل و تمام – برخوردار باشد.
معیارها و ملاک هایى که در انتخاب همسر باید در نظر گرفته شود، دو نوع است:
الف . معیارهایى که رکن و اساس بوده و براى یک زندگى سعادتمندانه لازم است.
ب . ملاک هایى که شرط کمال بوده و براى بهتر و کامل تر شدن زندگى است و بیشتر به سلیقه و موقعیت افراد بستگى دارد.
این شاخص ها و ملاک ها عبارت است از:
1. دین دارى ؛ انسانى که دین ندارد، در حقیقت مرده متحرک است و کسى که پایبند به دین نباشد، هیچ تضمینى وجود ندارد که متعهّد به رعایت حقوق همسر و زندگى مشترک باشد.
2. اخلاق نیک ؛ خوش زبانى، بزرگوارى و حق پذیرى، بیانگر احوال درونى و آینه دل انسان است و باید شخص مورد نظر تا حدودى آنها را داشته باشد.
3. شرافت و اصالت خانوادگى ؛ منظور نجابت و پاکى خانواده، زیرا ازدواج دختر و پسر تنها پیوند و ترکیب دو فرد نیست ؛ بلکه پیوند دو خانواده است و نمى توان گفت من مى خواهم با خود این فرد ازدواج کنم و کارى به خانواده و فامیلش ندارم! این فرد شاخه اى است از این خانواده و از ریشه هاى همان درخت تغذیه کرده و صفات اخلاقى، روحى و جسمى آن خانواده را، از راه وراثت و محیط و عادات به دست آورده است.
4. تناسب، همتایى و کفو همدیگر بودن ؛ اینها از حساس ترین نکاتى است که باید در انتخاب همسر مورد توجه قرار گیرد. همتایى و تناسب از نظر و جنبه هاى مختلف ضرورى است ؛ مانند: همتایى و هماهنگى فرهنگى و فکرى، پایبندى به آداب اخلاقى، تحصیلات علمى، تناسب در زیبایى، تناسب سنى و سطح اقتصادى خانواده ها و…
حضرت على علیه السلام نیز جهت ازدواج، معیارهاى زیر را براى انتخاب همسر بیان فرموده است:
1. صالحه (شایسته) باشد ؛
2. ودود (با محبت) باشد ؛
3. ولود (نازا وعقیم) نباشد ؛
4. شکوره (در مقابل نعمت هاى الهى شکرگذار باشد) ؛
5. قنوع و اهل قناعت، باشد تا در زندگى تو را به زحمت نیندازد ؛
6. غیور بوده و نسبت به دین خدا و عفت غیرتمند باشد ؛
7. در برابر احسانى که به او مى شود، قدردانى کند ؛
8. چنانچه از سوى تو کار ناروایى سرزد، عفو و اغماض کند ؛
9. اگر در زندگى یادآور خدا شدى، تو را همراهى کند و اگر خدا را فراموش کردى، یادآور تو شده و به تو تذکر دهد ؛
10. آن گاه که از منزل خارج شدى، خودش را حفظ کند ؛
11. هرگاه وارد منزل شدى، با ورودت خوشحال و مسرور گردد ؛
12. چنانچه به او دستور و فرمان دادى، اطاعت کند و اگر براى او قسم خوردى، باور کند و تکلیف خود را انجام دهد ؛
13. اگر ناراحت شدى و او را مورد غضب قرار دادى، اسباب خشنودیت را فراهم آورد.
شناسایى ملاک هاى فوق و اطلاع یافتن از وجود آنها در یک فرد، از راه هاى زیر امکان پذیر است:
1. تحقیق و بررسى از خانواده و چگونگى روابط خانوادگى و فامیلى. (چون هر فردى تحت تأثیر محیط خانواده به دنیا آمده و رشد کرده و از آن فضاى فرهنگى و اجتماعى، تأثیر پذیرفته است) ؛
2. تحقیق و شناسایى دوستان و نزدیکان و رفقاى صمیمى در محل زندگى و سکونت، محل درس و محل کار ؛
3. گفت و گوى مستقیم (ولى تحت نظارت خانواده هاى دو طرف)، با یکدیگر و اطلاع یافتن از نقطه نظرات همدیگر درباره مسائل مختلف و آنچه در آینده مى تواند در زندگى مشترک تأثیرگذار باشد و کسب اطلاع از میزان اهتمام وى نسبت به ملاک ها و معیارهاى معرفى شده ؛
4. استفاده از مراکز مشاوره قابل اعتماد در محیط دانشگاه و بیرون دانشگاه.
در پایان توصیه مى شود جهت اطلاعات بیشتر و دقیق تر و تصمیم گیرى واقع بینانه تر، براى مهمترین تصمیم دوران زندگى، بهتر است در این زمینه از تجربه و مشورت خانواده و دوستان متأهل استفاده کنید ؛ به ویژه اگر هم کلاسى متأهل یا استاد با حوصله و دلسوزى دارید کمک شایان توجهى مى توانند به شما ارائه دهند.
کتاب هاى زیر نیز در این زمینه مى تواند پرفایده باشد:
1. جوانان و انتخاب همسر، على اکبر مظاهرى، (انتشارات پارسایان) ؛
2. انتخاب همسر، آیه اللّه ابراهیم امینى (سازمان تبلیغات اسلامى)،
3. تشکیل خانواده (از سرى آموزش خانواده)، جمعى از مؤفان، (انجمن اولیاء مربیان).
پی نوشت ها
________________________________________
[1]. براى مطالعه بیشتر ر.ک: تحلیلى تربیتى به روابط دختر و پسر، على اصغر احمدى انتشارات سازمان انجمن اولیاء و مربیان، 1375.
[2]. نساء 4، آیه 25.
[3]. مائده 5، آیه 5.
[4]. جهت آگاهى بیشتر ر.ک: دختران، دوستى ها و عبرت ها، محمد على کریمى نیا، انتشارات روحانى.
[5]. نساء 4، آیه 25.
[6]. مائده 5، آیه 5.
[7]. وسائل الشیعه، ج 14، ص 240.
[8]. نور 24، آیه 30.
[9]. نور 24، آیه 31.
[10]. الاخلاق، سید عبداللّه شبر، قم، انتشارات بصیرتى، ص 127 ؛ وسائل الشیعه، حر عاملى، ح 14، ص 138.
[11]. اسراء 17، آیه 36.
[12]. مستدرک الوسائل، چاپ قدیم، ج 2، ص 459، ابواب یکتسب به، باب 80.
[13]. وسائل الشیعه، چاپ ایران، کتابفروشى اسلامیه، ج 12، ص 236.
[14]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 531.
[15]. بحارالانوار، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 3، ص 87.
[16]. وسائل الشیعه، ج 4، ص 825، ابواب قرائه القرآن، باب 1، ح 7.
[17]. بقره 2، آیه 195.
[18]. یوسف 12، آیه 53.
[19]. بقره 2، آیه 216.
[20]. ر.ک: على اصغر احمدى، تحلیلى تربیتى بر روابط دختر و پسر در ایران، انتشارات انجمن اولیا و مربیان ؛ابوالقاسم مقیمى، جوانان و روابط، (انتشارات مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علمیه قم).
[21]. یوسف 12، آیه 53.
[22]. یوسف 12، آیه 53.
[23]. فروع کافى، ج 5، ص 494.
[24]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 10 و ج 14، ص 78.
[25]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 11.
[26]. طبقات ابن سعد، ج 4، ص 71 جنگ اجنادین در سرزمین شام.
[27]. حج 22، آیه 40.
[28]. نساء 4، آیه 27.
[29]. بحارالانوار، ج 53، ص 158، ح 2.
[30]. بحارالانوار، ج 53، ص 92، ح 101، باب 29.
[31]. از آن جمله: بحارالانوار، ج 103، ص 306.
[32]. توضیح المسائل امام خمینى رحمه الله.
[33]. همان.
[34]. شرح اللمعه، ج 2.
[35]. توضیح المسائل امام خمینى رحمه الله.
[36]. قانون مدنى.
[37]. توضیح المسائل امام خمینى رحمه الله.
[38]. توضیح المسائل امام خمینى رحمه الله.
[39]. شرح اللمعه، ج 2.
[40]. شرح اللمعه، ج 2، ص 105.
[41]. توضیح المسائل امام خمینى رحمه الله، مسئله 2423.
[42]. آیه اللّه فاضل لنکرانى، استفتاء.
[43]. یعنى قدرت تشخیص مصلحت خود را داشته باشد.
[44]. وسائل الشیعه، ج 21، باب 1، ص 11.
[45]. در کتاب النکاح، باب 12 از ابواب المتعه.
[46]. وسائل الشیعه، ج 21، باب 2، ص 13.
[47]. در عرف عوامانه، به آن «صیغه محرمیت» گفته مى شود!!
[48]. منظور براى دوران مابین بلوغ و ازدواج دائم است.
[49]. روزنامه کیهان، 7 مهر 1370، ص 7.
[50]. اسماعیل هادى، دورنماى حقوقى ازدواج موقت، ص 75 – 90.