بخش دوم ـ اعتقادات در نهج البلاغه
۱۳۹۵/۰۵/۰۴
–
۱۵۸۲ بازدید
خداشناسی توحیدی
در برخی خطبه هی نهج البلاغه بری اثبات توحید، از شگفتی هی طاووس و مورچه یاد شده است و در برخی خطبه ها از مطالب عمیق فلسفی؛ راه اول که ساده است و اگر در نهج البلاغه هم نبود خودمان می فهمیدیم و راه دوم هم خیلی سخته و ما نمی فهمیم!؟
آموزه هی توحیدی نهج البلاغه را شید بتوان اعجاب انگیزترین بحث هی آن دانست، بدون مبالغه ین بحث ها با توجه به مجموع شریط پدیدآمدن آنها در حدّ اعجاز است.[۱]
در برخی خطبه هی نهج البلاغه بری اثبات توحید، از شگفتی هی طاووس و مورچه یاد شده است و در برخی خطبه ها از مطالب عمیق فلسفی؛ راه اول که ساده است و اگر در نهج البلاغه هم نبود خودمان می فهمیدیم و راه دوم هم خیلی سخته و ما نمی فهمیم!؟
آموزه هی توحیدی نهج البلاغه را شید بتوان اعجاب انگیزترین بحث هی آن دانست، بدون مبالغه ین بحث ها با توجه به مجموع شریط پدیدآمدن آنها در حدّ اعجاز است.[1]معارف توحیدی و خداشناسی نهج البلاغه متنوع و گوناگون است، بخشی از آنها به مطالعه در آفریده ها و آثار صنع و حکمت الهی می پردازد که بری عموم مردم قابل فهم است؛ اما دقت و ظرافت هی مطرح شده در نهج البلاغه به ویژه در قرن هی گذشته، نشان دهنده گسترش علم امام(علیه السلام) و اهمیت موضوع دارد. به عنوان مثال در نهج البلاغه نظام کلّی آسمان و زمین را مطرح می کند و گاهی موجود خاصی مثل «خفاش»[2] یا «طاووس»[3] یا «مورچه»[4] یا «ملخ»[5] را مورد مطالعه قرار می دهد و شگفتی هی آفرینش و تدبیر الهی در مورد آنها را بیان می کند.
آنچه در ینگونه خطبه ها مهم است، رویکرد «خلقت» محور در تفسیر و بیان شگفتی هی جهان است. به گونه ی که زیبیی هی آفریده و آفریننده در آن نمیان می شود و محبت و معرفت هرچه بیشتر به خداوند را در دل و جان مخاطبان پرورش می دهد، در حالیکه بیشتر دانشمندان زیستشناسی رویکرد «طبیعت» محور در تفسیر و توضیح پدیده ها دارند و تنها به نگاه زمینی انسان توجه دارند و از نگاه آسمانی و ملکوتی بهره ی ندارند. در ین نگاه پیوندی میان پدیده و پدیدآورنده و خداوند جهانیان برقرار نمی شود و تحلیل ها ناقص و بریده است.
شیان ذکر است که بیشتر معارف توحیدی نهج البلاغه بحث هی تعقلی و فلسفی است، اوج فوق العاده نهج البلاغه در ین بحث ها نمیان است.
«نامحدود و نامتناهی» بودن حق تعالی و احاطه ذاتی و قیومی او[6]، از معارف بلندی است که امام علی(علیه السلام) درباره آن سخن رانده است، به طوری که، نه پیش از او و نه بعد از او کسی به او نرسیده است.[7]در ین مجال نمی شود به همه مباحث ژرف توحیدی نهج البلاغه پرداخت اما در حد آشنیی اجمالی به برخی از آنها اشاره می شود:
ذات حق تعالی
در نهج البلاغه درباره ذات خداوند و ینکه او چیست و چه تعریفی دارد مطالب زیادی بیان شده است؛ ولی همه ین مطالب در اطراف یک نکته محوری دور می زند و آن ینکه ذات خداوند وجودی بی حدّو نهیت و هستی مطلق است:
«لا یشمل بحدٍّ و لا یحسب بعدٍّ»؛ «حدّی او را در بر نگیرد و با شماره به حساب در نیید».
او ذاتی است محدودیت ناپذیر و بی مرز، هر موجودی از موجودات حدّ و مرز و نهیتی دارد ولی ذات حق حدّ و مرز ندارد. او با همه چیز است ولی در هیچ چیز نیست. او از هر گونه کیفیت و چگونگی و تشبیه و تمثیل منزه است؛ زیرا همه ینها اوصافِ یک موجود محدود و ناقص است؛ امام علی(علیه السلام) به زیبیی در ین باره می فرمیند:
«مع کلِّ شییءٍ لا بمقارَنة، و غیر کلِّ شییءٍ لا بمزیلةٍ»[8]؛ «خداوند با هر چیزی هست بی آن که با آن مقارن و مجاور باشد، و با هر چیزی مغیر است بی آن که از آن جدا باشد».
امام(علیه السلام) در جی دیگر می فرمیند:
«و لا یقال له حدّ و لا نهیة… لیس فی الأشیاء بوالجٍ و لا عنها بِخارج»[9]؛ «خداوند نه حدّی دارد و نه نهیتی، نه داخل در اشیاست و نه بیرون از آنها».
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در سخنانی دیگر[10] درباره نامتناهی بودن هستی و کمالات خداوند می فرمیند:
«الّذی لیس لصفتة حدٌّ محدود، و لا نعتٌ موجودٌ، و لا وقتٌ معدود، و لا أجلٌ ممدودٌ»[11]؛ «خداوندی که صفتش را نهیتی نیست و به تعریف نیید، و به وصف در نیید، و در وقت و زمان نگنجد، و آن را سرآمدی نباشد.»
مطلب دیگر «بساطت مطلق» و نفی هر گونه تجزیه پذیری و سلب هر گونه مغیرت صفات خداوند با ذات اوست:
امام علی(علیه السلام) در ین باره می فرمیند:
1. «کذب العادلون بک إذْ شَبَّهوک بأَصنامهم و نحلوک حلیةَ المخلوقین بأَوهامهم، و جزّأوکَ تجزیةَ المجسّمات بخواطرهم، و قَدَّروک علی الخلقة المختلفةِ القُوی، بقرائحِ عقولهم»[12]؛ «آنان که غیر تو را با تو همانند می دانستند دروغ گفتند، هنگامی که تو را به بت هیشان تشبیه کردند، و با اوهام خود زیور مخلوقات را بر تو بستند و با تصورات (بی پیه خود) تو را همچون اجسام جزء جزء و تجزیه پذیر دانستند و با عقلِ ناقص خویش تو را با مخلوقات که ترکیبی از قوی گوناگون اند سنجیدند.»
اوّلیت حق تعالی در عین آخریت او
«الحمدُ للّه الأوّل قبلَ کلِّ أوّل، و الآخر بعدَ کلِّّ آخرٍ؛ و بأوّلیته وَجَبَ أن لا أَوّلَ له، وَ بآخریته وَجَبَ أن لا آخِرَ له»[13]؛ «سپاس خدیی را که اوّل است پیش از هر اوّل، و آخر است پس از هر آخر، اوّلیت مطلق او واجب ساخته که اوّلی نداشته باشد؛ و آخریت مطلق او واجب نموده که آخری نداشته باشد.»
علامه جعفری می فرمید: «بدون تردید اگر ما خداوند را مانند دو نقطه آغاز و انجام یک امتداد یا سلسله هستی قرار بدهیم آن ذات نامتناهی را محدود و متعین کردهیم زیرا وسط هر سلسله ی غیر از آغاز و پیان آن خواهد بود و وجود خداوند در برگیرنده وسط سلسله نخواهد بود و ین یعنی محدودیت و نقص»[14]علامه طباطبیی در تفسیر یه سوم سوره مبارکه حدید که می فرمید: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»؛ اوّلیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت خداوند را ینگونه تبیین می کنند:
اوّلیت خدی متعال و آخریتش و همچنین ظهور و بطونش زمانی و مکانی نیست، و چنین نیست که در ظرف زمان اوّل و آخر باشد وگرنه بید خود خداوند جلوتر از زمان نباشد و از زمانی و مکانی بودن منزّه نباشد و حال آن که منزّه از آن است؛ چون خالق زمان و مکان و محیط به تمامی موجودات است، بلکه منظور از اوّلیت و آخریت و همچنین ظاهر و باطن بودنش ین است که: او محیط به تمام اشیاء است، به هر نحوی که شما اشیاء را فرض بکنید. بنابرین، ین اسماء چهارگانه یعنی «اوّل»، «آخر»، «ظاهر» و «باطن» چهار شاخه از نام «محیط» است، و اسم محیط هم شاخه ی از قدرت بی نهیت اوست چون قدرتش محیط به هر چیز است»[15]ظاهر بودن خداوند در عین باطن بودن او
امام علی(علیه السلام) در مورد صفت ظهور و بطون خداوند و ظاهر بودن او در عین باطن بودنش، می فرمید:
«وَ لا یجِّنُه البطونُ عن الظّهور، و لا یقطعه الظّهورُ عن البطون، قَرُبَ فنی، و علا فدنا و ظَهَر فَبَطَن، و بَطَن فَعَلَن»[16]؛ «نهان بودنش ظهور و آشکاری اش را نمی پوشاند، و عیان بودنش او را از نهان بودنش جدا نمی سازد، در عین نزدیکی دور از دسترس است، و در عین بلندی به همگان نزدیک است. آشکار است و نهان، پنهان است و عیان»
یعنی خداوند هم پیداست و هم پنهان، او در ذات خود پیداست، اما از حواس انسان پنهان است، پنهانی او از حواس انسان از جهت محدودیت حواس است. زیرا حواس ما به حکم محدودیتی که دارد تنها قادر است موجودات مقید و محدود به زمان و مکان را در خود منعکس کند. در حالی که ذات حق تعالی، هیچ مکان و زمانی او را محدود نمی کند.[17]وحدت خداوند وحدت عددی نیست
یکی از آموزه هی بلند توحیدی در نهج البلاغه ین است که وحدت و یکتیی ذات اقدس خداوند وحدت عددی نیست. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در ین باره می فرمیند:
– «الأحد لا بتأویلِ عدد»[18]؛ «خداوند یکتاست نه از روی شمار»
– «لا یشمل بحدٍّ و لا یحسب بعدٍّ»[19]؛ «خداوند نه در حدّی در ید و نه در شمار ید»
– «مَن أشارَ الیه فقد حدَّه و مَن حدَّه فقد عَدَّه»[20]؛ «هر کس بدو اشاره کند او را محدود ساخته است و هر کس او را محدود سازد او را تحت شمارش در آورده است».
– «کلّ مسمّی بالوحدة غیره قلیل»؛ »هر چه را واحد نامند کم است و اندک»
در توضیح «وحدت عددی» بید گفت وحدت عددی یعنی وحدت چیزی که فرض تکرار وجود در او ممکن باشد و به بیان دیگر تکرارپذیر باشد. ولی اگر وجود چیزی به گونه ی باشد که فرض تکرار در او ممکن نیست یعنی به خاطر نامحدود و نامتناهی بودن تکرارناپذیر باشد آن را «وحدت غیر عددی» یا به تعبیر فلسفی «وحدت حقه حقیقیة» گویند. ین وحدت در مقابل دو بودن و کثرت قرار نمی گیرد و معنی ینکه او یکی است آن است که دوم بری او فرض نمی شود.
ین مسأله که وحدت حق تعالی وحدت عددی نیست از اندیشه هی بکر و عالی اسلامی است و در هیچ مکتب فکری دیگر سابقه ندارد، خود فلاسفه اسلامی تدریجاً بر اثر تدبّر در متون اصیل اسلامی به ویژه سخنان علی(علیه السلام) به عمق ین اندیشه پی بردند و آن را رسماً در فلسفه الهی وارد کردند. در کلمات فلاسفه قدیم مانند فارابی و ابن سینا اثری از ین اندیشه لطیف دیده نمی شود.[21]به عبارت دیگر «واحد» که طبق رویات بر خداوند صادق و ثابت است عبارت است از آن که کسی بگوید: «هو واحدٌ لیس له فی الأشیاء شَبَهٌ» خدا واحد است یعنی در میان اشیا شبیه و نظیری ندارد. آری پروردگار ین چنین است. و قسم دیگر آن که کسی بگوید: «إنّه عزّوجلّ أحدی المعنی» یعنی خداوند بسیط است و نه در وجود و نه در عقل و نه در وهم انـقسام نمی پذیرد و ین چنین است پروردگار ما عزّوجلّ.[22]
اثبات خداوند
امام علی(علیه السلام) چه دلیلی بری اثبات وجود خداوند در نهج البلاغه مطرح کرده اند؟
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در سخنان گهربار خود به وجود خداوند متعال استدلال نموده اند. به عنوان نمونه خطبه 185 نهج البلاغه در بردارنده برهان حدوث، برهان نظم و برهان علیت می باشد. امام(علیه السلام) در ین خطبه می فرمیند:
«فالویلُ لِمَن أنکر المقدِّر و جَحَد المدبِّر! زعموا أنّهم کالنّبات ما لهم زارعٌ و لا لِأختلاف صُورهم صانعٌ، و لم یلجأوُا إلی حجّةٍ فیما ادّعوا، وَ لا تحقیقٍ لِما أوعوا، و هل یکون بِناءٌ مِن غیر بانٍ، أو جنیةٌ مِن غیر جانِ![23]؛ «وی بر کسی که (ین نظم شگرف را ببیند) و نظام آفرین و تدبیر کننده ین جهان را انکار کند. آن منکران گمان کرده اند همچون گیاهان خودرو هستند که برزگری ندارند و بری شکل هی گوناگونشان سازنده ی نیست؛ آن منکران بری اثبات مدعی خویش به دلیلی پناه نبرده اند، و بری آنچه باور نموده اند تحقیقی نکرده اند، یا هیچ ساختمانی بدون سازنده یا جنیتی بدون جنیت کار پدید می ید!»
ین سخن حضرت امیر(علیه السلام) دربردارنده چند نکته مهم است:
1. امام(علیه السلام) نخست تصور نادرست منکران خداوند را بیان می کنند که آنها می پندارند همچون گیاه خودرو هستند که بدون آن که یک کشاورزی آنها را در زمین بکارد، پدید آمده اند. اگرچه خود آن گیاه خودرو نیز یک علت و فاعلی دارد ولی نگرش سطحی مردم آن است که آن گیاه خودرو، خود به خود و بدون علت پدید آمده و حضرت(علیه السلام) با توجه به ین نگرش عرفی منکران را مورد خطاب قرار می دهد.
2. همانگونه که اثبات یک چیز نیازمند دلیل و برهان است، انکار یک واقعیت نیز نیازمند دلیل است؛ امام(علیه السلام) گویی به انسان ین درس را می آموزند که هر اثبات و یا نفی و انکاری بید مستند به دلیل و برهان باشد؛ ازین رو حضرت می فرمیند: «منکران خداوند بری مدعی خود به هیچ دلیل و یا تحقیقی تمسک نجسته اند».
3. اصلِ علیت از اصول پذیرفته شده نزد همه عقلی عالم است؛ ازین رو حضرت امیر(علیه السلام) خرد و اندیشه منکران خداوند را مخاطب قرار داده و می فرمیند: یا ساختمان ها و بناهیی که به طور حساب شده ساخته شده به صورت تصادفی ساخته شده و سازنده ی عاقل و باشعور و حسابگر نداشته است؟! نه تنها ساختمان و سازندگی نیاز به علم و تدبیر دارد؛ بلکه تخریب ها و جنیت هی هدفدار نیز نیاز به برنامهریزی شخص خردمند و دور اندیش دارد.[24]امام علی(علیه السلام) در قالب یک اصلِ کلّی می فرمیند:
«کلّ قائمٍ فی سواه معلول»[25]؛ «هر آنچه وابسته و متّکی به غیر باشد معلول است».
و پر واضح است که هر معلولی نیازمند به علّت و آفریننده است. از آنجا که خداوند غنی و بی نیاز است پس او علت همه چیز است و همه ماسوی الله وابسته و معلول او هستند؛ چنان که حضرت(علیه السلام) می فرمیند:
«کلّ شیء قائم به»[26]؛ «هر چیزی به خداوند متکی و وابسته است».
بنابرین با کنار هم گذاشتن ین دو فراز از سخنان مولی(علیه السلام) به ین نتیجه می رسیم که همه ماسوی الله معلول و خداوند علة العلل است.
نکته شیان ذکر آن است که اگر چه خداوند از دیدگاه امام علی(علیه السلام) با چشم سَر قابل دیدن نیست لکن با چشم دل و در پرتو نور یمان می توان پروردگار را شهود نمود؛ البته هر کسی بر حسب گنجیش و ظرفیت وجودی و شناختی خود به معرفت پروردگار دست می یابد؛ هنگامی که امام(علیه السلام) به مردم فرمودند: «بپرسید پیش از آن که مرا از دست دهید»
شخصی به نام ذعلب یمانی از امام(علیه السلام) پرسید: ی امیرمؤمنان، یا پروردگارت را دیده ی؟ حضرت فرمودند: «یا چیزی را که نمی بینم می پرستم؟ ذعلب گفت: چگونه او را دیده ی؟ امام(علیه السلام) فرمودند:
«لا تراه العیون بمشاهدة العیان؛ و لکن تدرکه القلوب بحقائق الیمان. قریبٌ من الأشیاء غیرَ ملامسِ ، بعیدٌ منها غیرُ مبینِ، متکلّمٌ لا برویـةٍ، مریدٌ لا بهمّةِ ، صانعٌ لابجارحةٍ. لطیفٌ لا یوصفَ بالخفاء. کبیرٌ لا یوصفُ بالجفاء. بصیرٌ لا یوصفُ بالحاسّة، رحیمٌ لا یوصف بالرّقة. تعنوا الوجوه لعظمته، و تجب القلوبُ مِن مخافته»[27]؛ «چشم ها او را آشکارا نبیند، لکن دل ها به حقیقت هی یمان درکش کند. به همه اشیا نزدیک است بی آنکه به آنها چسبیده باشد، و از اشیا دور است بی آنکه از آنها جدا باشد، سخن می گوید نه با اندیشه، اراده کننده است نه با عزم و تصمیم، و سازنده است نه به وسیله اعضا، لطیف است و پنهان نیست، و بزرگ است و جفاکار نیست، بیناست نه با چشم، و مهربان است بی آنکه نازک دل باشد. در برابر عظمتش چهره ها خاشع است و از بیمش دل ها لرزان».
هر آنچه با چشم ظاهری یا با ابزار دقیق مانند میکروسکوپ و تلسکوپ دیده شود حتماً بید جسم یا جسمانی باشد و بید قابل وضع و موقعیت خاصی باشد تا بتوان با آن ارتباط برقرار نمود. از آنجیی که با دلیل قطعی ثابت شده که خداوند متعال جسم یا جسمانی نیست پس نمی توان آن را با چشم سر دید. آری خداوند را نه چشمان ظاهری بلکه دل هی پاک که از برکت یمان به مقام والی شهود رسیده اند، می بینند.[28]
انسان در پرتو کنار زدن حجاب خودخواهی و خودپرستی و زدودن تاریکی هی هوی و هوس به یک نورانیت و صفی باطنی دست می یابد که می تواند تجلیات و بارقه هی نورانی خداوند را با تمام وجود بیابد؛ ین نوع از معرفت همان معرفت حضوری و شهودی به حق تعالی است که در پرتو بندگی خالصانه خداوند بهدست می ید؛ و منظور از دیدن خداوند و کمال و جمال او همین معرفت حضوری و باطنی است که در قرآن کریم به ینگونه تعبیر شده است: «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»[29]؛ «آنچه را دل دید انکار نکرد»
برخی از شارحان نهج البلاغه چهار عامل را به عنوان علت جدیی انسان از خداوند و عدم معرفت حقیقی به او می دانند:
– خودخواهی با جلوه هی گوناگون آن.
– تعریف و توصیف غلط درباره خداوند؛ ممکن است انسان به جی خدا با یک مفهوم ساخته ذهن خود سر و کار داشته باشد که با خدی حقیقی بسیار فاصله داشته باشد.
– جهل یا غفلت از استعداد و لطفی که خداوند متعال به بندگانش عنیت فرموده است که با تجلیات او و صفات پاکش ارتباط برقرار کنند.
– اشتغال به هوی و هوس و شهوات حیوانی و تجاوز از لذیذ قانونی تا حدّ لذتپرستی.[30]یکی دیگر از براهین اثبات خداوند متعال که از زبان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بیان شده است؛ برهان «فسخ عزائم» است؛ یشان می فرمیند:
«عرفتُ الله سبحانه بِفسخ العزائم، و حلِّ العقودِ، و نقضِ الْهِمَم»[31]؛ «خداوند سبحان را شناختم از سست شدن اراده هی پیدار، و گشوده شدن بسته ها و شکستن قصدها و نیت ها»
در رویت دیگر است که مردی از حضرت علی(علیه السلام) پرسید:
«یا أمیرالمؤمنین بماذا عرفتَ ربّک؟ قال بفسخ العزم و نقض الهمّ، لمّا هممتُ فَحالَ بینی و بین همّی، و عزمتُ فخالف القضاءُ عزمی، علمتُ أنّ المدبّر غیری»[32]؛ «از امیرمؤمنان سؤال شد که پروردگارت را به چه چیز شناختی؟ حضرت فرمودند: «من پروردگارم را به وسیله سست کردن و فسخ نمودن اراده هی پیدار و شکستن نیت شناختم، هنگامی که قصد و نیت کاری را کردم و مانعی بین من و تصمیم و نیتم پیدا شد، و چون عزم آن کردم قضا با عزم من مخالفت کرد، در آن هنگام دانستم که تدبیر کننده، غیر من است».
بنابرین انسان گاهی در زندگی تصمیم هیی می گیرد و با اراده ی قوی و انگیزه ی بالا می خواهد آن تصمیم را پیاده کند که مانعی پیش می ید و آن تصمیم و کار مورد نظر عملی و اجراء نمی شود؛ از سوی دیگر گاهی بن بست ها و گره هی کوری در زندگی انسان پیش می ید که او امیدی به بازشدن و حلّ آن مشکلات ندارد که ناگهان گشیش و پیروزی پیدا شده و آن مشکل به آسانی برطرف می گردد؛ از ین امور فهمیده می شود که آدمی را مالِک و آفریننده و مدبّری است که زمام امور انسان را در دست دارد و آن خداوند مهربان است.
امام علی(علیه السلام) در نامه 31 نهج البلاغه، خطاب به فرزندشان امام حسن مجتبی(علیه السلام) یکتیی خداوند را ینگونه اثبات می کنند:
«و أعلَم یا بنی أنّه لو کان لربّک شریکٌ لَأتتکَ رُسُله و لریت آثار مُلکه و سلطانه و لعرفتَ أفعالَه و صفاته و لکنّه إلهٌ واحدٌ کما وصَفَ نفسه، لا یضادّه فی ملکه أحدٌ، و لا یزولُ أبداً و لم یزلٌّ أوّلٌ قبل الأشیاء بلا أوّلیة، و آخرٌ بعد الأشیاء بلا نهیة»[33]؛ «پسرم! بدان که اگر پروردگارت شریکی داشت هر ینه فرستادگانش به سوی تو می آمدند، و آثار مُلک و پادشاهی او را مشاهده می کردی، و افعال و صفاتش را می شناختی، اما او خدیی یگانه است، آن سان که خود وصف کرده، کسی در قلمرو حکمرانیش بر ضدّ او نباشد، همواره هست و همواره بوده. اول است پیش از هر چیز بی آنکه او را اوّلیتی باشد، و آخر است پس از هر چیز بی آنکه او را نهیتی باشد.»
امام علی(علیه السلام) در یک نگاه بری نفی شریک و همتا بری خداوند به ینگونه استدلال می کنند:
«اگر خداوند شریک و همتیی می داشت، شریک او بیستی داری جمیع شریط و اوصاف کمال مطلق باشد تا بتوان او را شریک خداوند متعال و کمال مطلق دانست؛ از جمله ین صفات کمالی «حکمت» است. خداوند حکیم بید بندگان را از وجود خویش آگاه سازد و اوامر و نواهیش را توسط پیامبران خویش به گوش آنها برساند، در حالی که ما می بینیم تمام پیامبران بشر را به سوی خدی یکتا دعوت کرده اند، یات قرآن و متون کتاب هی آسمانی گواه ین مطلب است. از سوی دیگر اگر پروردگار دیگری وجود می داشت بید آثار قدرت و سلطنت او در جهان نمیان می بود، در حالی که هر چه در ین جهان بیشتر دقت می کنیم، به وحدت و یکپارچگی و انسجام قوانین و تدابیر به کار رفته در آن آشناتر می شویم»[34]و ین خود بهترین گواه بر آن است که خداوند واحدی بر جهان حکومت می کند. شبیه به ین استدلال در قرآن کریم سوره مؤمنون یه 91 چنین بیان شده است:
«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ»[35]؛ «خدا هرگز فرزندی بری خود برنگزیده و معبود دیگری با او نیست؛ که اگر چنین می شد هر یک از خدیان مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند و بعضی بر بعض دیگر تفوّق و برتری می جستند (و جهان هستی به تباهی کشیده می شد) منزّه است خدا از توصیفی که آنها می کنند».
خداشناسی عرفانی
خواستم درباره جنبه هی عرفانی و معنوی نهج البلاغه بدانم و ینکه از چه راه هیی می توان به خداشناسی عرفانی رسید؟
یکی از جلوه هی جذّاب و شورآفرین نهج البلاغه جنبه عرفانی و معنوی آن است. آموزه هی عرفانی نهج البلاغه از دل و جان کسی برخاسته که خود فانی در جمال و کمال حق تعالی و با تمام وجود زیبیی مطلق و بی نهیت را شهود نموده است.
علامه طباطبائی در ین باره می فرمیند: «در میان صحابه پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) (که نزدیک به دوازده هزار نفر از یشان در کتب رجال ضبط و شناخته شده اند) تنها علی(علیه السلام) است که بیان بلیغ او از حقیق عرفانی و مراحل حیات معنوی، به ذخیر بی کرانی مشتمل است. و در آثاری که از سیر صحابه در دست است خبری از ین مسیل نیست، در میان یاران و شاگردان او کسانی مانند «سلمان فارسی و اویس قرنی و کمیل بن زیاد و رشید هجری و میثم تمّار» پیدا می شود که عامه عرفا – که در اسلام به وجود آمده اند – یشان را پس از علی(علیه السلام) در رأس سلسله هی خود قرار داده اند.»[36]حقیقت عرفان همان معرفت شهودی و باطنی است که انسان سالک در پرتو مجاهدت با نفس و ذکر و فکر و اخلاص جلوه هی حق تعالی را شهود می کند.
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در چند مورد از تجلّی خدا و خداشناسی عرفانی و شهودی یاد کرده است:
«الحمد لله الْمتجلّی لِخلقه بخلقه، والظّاهِر لقلوبهم بحجّته»[37]؛ «سپاس خدی را که با آفرینش خود بر آفریدگان تجلّی کرد، و با حجّت و برهان خویش بر دل هی آنان آشکار گشت».
از ین سخن بر می ید که آفریده هی خداوند جلوه ها و ظهورات حق تعالی هستند که هر کدام بر اساس مرتبه کمالی خود، خدواند و زیبیی هی او را نشان می دهند. خداوندی که در سراپرده غیب و پنهانی بود در ینه آفریده هی خویش خود را به انسان ها نمیاند، البته ینه و تجلّی گاه تمام نمی اسماء و صفات زیبی خداوند همان انسان کامل یا «ولی الله الأعظم» است.[38]جمله «الظّاهر لقلوبهم بحجّته» دربردارنده نکته لطیفی است و آن آشکار شدن خداوند بری دل ها و قلب هی آماده و مستعدّ است؛ حضرت امیر(علیه السلام) در ین فراز تأکید بر ظهور و تجلّی حق تعالی بر دل ها دارند؛ نه آنکه خداوند در لباس مفاهیم و صورت هی ذهنی بر عقل و خرد انسان آشکار شود؛ بلکه در پرتو معرفت حضوری و بی واسطه می توانیم کمال مطلق و زیبی نامتناهی را به اندازه ظرفیت خویش به شهود بنشینیم.
امام علی(علیه السلام) در فرازی دلنشین سخن از تجلّی و نمیان شدن خداوند در قرآن کریم به میان می آورند:
«فتجلّی لهم سبحانه فی کتابه مِن غیرِ أن یکونوا رأوه، بما أراهم مِن قدرته»[39]؛ «پس خداوند سبحان در کتاب خود بی آنکه او را ببینند خود را بر بندگانش آشکار ساخت، به آنچه از قدرتش به آنان نمیاند».
بنابرین خداوند یکبار در کتاب تکوین و جهان آفرینش تجلّی نمود و بار دیگر در کتاب تشریع و قرآن کریم خود را به بندگان پاک و آماده نمیاند. همانطور که کتاب یک نویسنده و سخنِ یک گوینده بیانگر هویت درونی و شخصیت اوست؛ قرآن کریم با همه یات نورانی و ژرفش نشانگر صفات و ویژگی هی نامحدود خداوند سبحان است. ازین رو هر انسان خداجویی از دو راه می تواند جلوه ها و تجلیات خداوند را بیابد؛ یکی نظام آفرینش و دیگری قرآن کریم با همه لطافت ها و عمقی که دارد.[40]نکته مهم دیگر آن که رابطه انسان هی رشد یافته با خداوند، از راه تجلّی اوست در دل هی شیسته و در پرتو نیروی یمان. امام علی(علیه السلام) در پاسخ به پرسش ذعلب یمانی که «یا پروردگارت را دیده ی؟» فرمودند:
«لا تدرکه العُیون بمشاهدة العِیان و لکن تدرکه القُلوب بحقیق الیمان»[41]؛ «چشم ها او را آشکار نبیند، لکن دل ها به حقیقت هی یمان درکش کند».
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بری رهپویان کوی دوست و بری کسانیکه تشنه معرفت و فنی حق تعالی هستند و می خواهند زیبیی و کمال مطلق را بدون واسطه شهود کنند، یک سری ویژگی ها و اوصافی را بر می شمارند که در ذیل به آنها اشاره می شود:
1. اهتمام به نماز
امام علی(علیه السلام) در جی جی نهج البلاغه بر اهمیت ویژه نماز تأکید دارند؛ گاهی می فرمیند: «نماز میه تقرّب پرهیزگاران است»[42] گاهی در وصیت به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) می فرمیند: «خدا را، خدا را در نظر بگیرید درباره نماز، که نماز ستون دین شماست»[43]امام(علیه السلام) درباره اهمیت نماز اول وقت به محمدبن أبی بکر می فرمیند: «نماز را در وقت معین آن بخوان، به سبب بیکاری نماز را پیش مینداز، و به جهت کار داشتن آن را از وقتش تأخیر مینداز و بدان که هر کاری که می کنی تابع نماز توست»[44]امام علی(علیه السلام) همواره یاران خود را ینگونه سفارش می کرد:
«امر نماز را مراعات کنید، و بر آن محافظت نمیید، و ین عبادت بزرگ را فراوان به جی آورید، و با آن به خداوند تقرّب جویید، که نماز بر مؤمنان فریضه ی است داری وقت مخصوص. مگر پاسخ دوزخیان را نشنیدید که وقتی از آنان پرسیده می شود: «چه چیزی شما را وارد جهنم کرد؟ می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم»[45]»
نماز گناهان را همچون برگ درختان می ریزد، و ریسمان معصیت را از گردن گناهکاران می گشید آن گونه که مهار از گردن حیوانات باز می شود.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند:
«نماز را به چشمه آب گرمی تشبیه کرده که بر در خانه انسان است و او شبانه روزی پنج بار خود را در آن می شوید، یا دیگر هیچ آلودگی در او باقی خواهد ماند؟»[46]
2. أنس با قرآن
تأکید فراوان امیرمؤمنان بر أنس با قرآن و تلاوت آن بسیار چشمگیر است؛ امام(علیه السلام) درباره ویژگی یاران حضرت مهدی(عج) می فرمیند:
«تُجلی بالتّنزیل أبصارُهم، و یرمی بالتّفسیر فی مسامِعهم، و یغبقُون کأس الحکمة بعدَ الصَّبوح»[47]؛ «در آن زمان قومی دیده هیشان به نور قرآن جلا می گیرد، و تفسیر قرآن گوش هیشان را می نوازد، و در شامگاه و بامداد جام هی حکمت می نوشند.»
یاران حضرت مهدی(عج) کسانی اند که سه گوهر زهد و حکمت و شجاعت را در خود گرد آورده اند.[48]امام علی(علیه السلام) در فرازی دیگر جیگاه منحصر به فرد قرآن را ینگونه ترسیم می کنند:
«بدانید قرآن همان نصیحت گری است که خیانت نمی ورزد، و هدیت گری است که گمراه نمی سازد، و گوینده ی است که دروغ نمی گوید. کسی با ین قرآن ننشست (تلاوت و تدبّر نکرد) مگر آن که چیزی بر او افزود یا کاست: بر هدیت او افزود یا از کور دلی و گمراهیش کاست. بدانید آن که قرآن را دارد چیزی کم ندارد، آن که قرآن را ندارد چیزی ندارد. پس دوی درد خویش را از قرآن بجویید و بری غلبه بر مشکلات خود از آن یاری بخواهید، که دوی بزرگترین بیماری – یعنی کفر و نفاق و تباهی و گمراهی – در قرآن است. پس با توسّل به قرآن حاجات خود را از خدا بخواهید، با عشق به قرآن به خدا روی آورید.»[49]
3. شب زنده داری
یکی از مهمترین عواملی که امام علی(علیه السلام) بری سالکان به سوی خدا لازم و ضروری می دانند شب زنده داری و عبادت در دل شب است. یکی از یاران حضرت امیر(علیه السلام) نوف بکّالی است که می گوید شبی امیرمؤمنان را دیدم که از بستر خود بیرون آمد و به ستاره ها نگریست و آن گاه به من فرمود: ی نوف، خفته ی یا بیدار؟ گفتم: بیدارم. حضرت فرمودند: ی نوف خوش به حال آنان که از دنیا دل بریدند و به آخرت دل بستند. سپس فرمودند: ی نوف داود(علیه السلام) در چنین ساعتی از شب برخاست و گفت:
«إنّها ساعةٌ لا یدعوا فیها عبدٌ الاّ استجیبَ له»[50]؛ «ینک زمانی است که هر بنده ی در آن دعا کند دعیش به اجابت خواهد رسید.»
امیرمؤمنان در نامه زیبا و ژرفی که به عثمان بن حُنیف انصاری نگاشته اند از ینکه انسان مانند گوسفندان سیر بخورد و تا صبح بخوابد نهی نموده و می فرمیند:
«به خدا سوگند می خورم – سوگندی که فقط اراده خدا را از آن استثنا می کنم- نفس خود را چنان ریاضت دهم که هرگاه قرص نانی بری خوردن بیابد، شاد شود، و در نان خورشت به نمک قناعت کند، و چشمم را چنان به گریه وادارم، تا چون چشمه ی خشکیده آبی در آن نماند و تمام اشک خود را جاری سازد. یا حیوان چرنده شکم را با چریدن پر سازد و بخوابد، و رمه گوسفند از علف سیر بخورد و به سمت آغل رود، و علی [نیز] از توشه خود بخورد و بخوابد؟ پس چشم علی روشن باد که پس از سالیان دراز به چهار پیان رها شده، و گوسفندان چرنده اقتدا کند!»[51]امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
«نماز شب، چهره را زیبا و اخلاق را نیکو و انسان را خوشبو و معطّر و رزق و روزی را فراوان و بدهکاری را ادا و غم و اندوه را برطرف می سازد و دیده را جلا می بخشد»[52]امام صادق(علیه السلام) در تفسیر یه: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ»[53]؛ «کارهی خوب، گناهان را از بین می برد»، فرمودند: «نماز شب مؤمن، اثر گناه روز او را از بین می برد»[54]بنابرین رسیدن به کوی دوست بدون عبادت شبانه و نجوی عاشقانه همانند داشتن آرزویی بلند است که انسان بری دست یابی به آن تلاشی نمی کند.[55]علی(علیه السلام) درباره شب زندهداران که قرآن تلاوت می کنند، می فرمیند:
«فأذا مرّوا بیة فیها تشویقٌ رکنوا إلیها طََمَعاً، و تطلَّعت نفوسهم إلیها شوقاً، و ظنّوا أنّها نُصبَ أعینهم. و اِذا مروّا بیة فیها تخویفٌ أصغَوا إلیها مسامع قلوبهم، و ظنّوا أنّ زفیرَ جهنّم و شهیقَها فی أصول آذانهم»[56]؛ «[سالکان شب زندهدار] در هنگام تلاوت قرآن هر گاه از یه ی می گذرند که در آن بشارتی است، به آن طمع کرده می آرمند، و روحشان از سر اشتیاق به آن خیره خیره می نگرد، و گمان می کنند که آنچه بدان بشارت داده شده در برابر دیدگانشان قرار گرفته و هر گاه به یه ی می رسند که در آن بیمی داده شده گوش دل به آن می سپارند، و پندارند که صدی شعله هی فروزان آتش بیخ گوش یشان است.»
آری پرهیزکاران شب زندهدار نه ینکه بپندارند بلکه به یقین و با چشم دل نعمت ها و خوشی هی بهشت را می بینند، و با بصیرت کامل صدی شعله هی آتش را در گوش جان خویش احساس می کنند. ینها همه نتیجه مخالفت با خواهش هی نادرست و سرکش نفسانی است.
امام علی(علیه السلام) درباره شیوه برخورد سالکان با نفس سرکش خویش می فرمیند:
«إن استصعَبَت علیه نفسُه فیما تکره لم یعطها سؤلَها فیما تحبّ»[57]؛ «اگر نفسش از او در آنچه دشوار است فرمان وی نَبرَد، آنچه نفسش دوست می دارد در اختیارش نمی گذارد».
4. تمسّک به اهل بیت(علیهم السلام)
معرفت و عشق به انسان کامل که در وجود اهل بیت(علیهم السلام) تجلّی کرده، باعث می شود که سالک خود را به آنها شبیه سازد؛ زیرا از مهمترین ویژگی محبت آن است که مُحب تلاش می کند خود را به محبوب همانند سازد.
امیرمؤمنان درباره جیگاه و منزلت اهل بیت(علیهم السلام) می فرمیند:
«ین الّذین زعموا أنّهم الرّاسخون فی العلم دوننا، کذِباً و بغیاً علینا، أن رفعنا اللهُ و وضَعهم، و أعطانا و حرَمهم، و أدخَلنا و أخرجَهُم، بنا یستعلی الهُدی، و یستجلی العَمی»[58]؛ «کجیند کسانیکه می پندارند راسخان در دانش آنهیند نه ما؟ ین پندار ادعیی دروغ و ستمی برماست، که خداوند مقام ما را رفیع و منزلت یشان را پیین قرار داد، [دانش و فضیلت] را به ما ارزانی داشت و از آنان دریغ نمود، ما را به درون راه داد و آنان را بیرون ساخت. به وسیله ما هدیت خواسته می شود، و کوردلی زدوده می شود.»
در جی دیگر می فرمیند: «درهی حکمت و روشنیی امور نزد ما اهل بیت است»[59] همچنین می فرمیند:
«هر یک از شما که در بستر بمیرد در حالی که عارف به حق خدا و حق پیامبر و اهل بیت پیامبر است شهید از دنیا رفته است و اجرش بر خداوند است، و به پاداش عمل نیکی که قصد آن را داشته نیل می گردد.»[60]امام علی(علیه السلام) درباره جیگاه ویژه اهل بیت(علیهم السلام) می فرمیند:
«هم موضع سرّه، و لَجأ أمره، و عَیبَةُ علمه، و موئلُ حُکمه، و کُهوفُ کُتُبه، و جبالُ دینه، بهم أقام انحناءَ ظهره و أذهب ارتعادَ فرائصه – لا یقاس بآل محمدٍ(صلی الله علیه و آله و سلم) مِن هذه الأمّة أحدٌ…، هم أساس الدّین و عماد الیقین»[61]؛ «خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جیگاه اسرار خداوند، پناه گاه امر او، معدن علم او، مرجع حکم و حکمت او، مخازن کتاب هی او و کوه هی استوار دین اویند، که خداوند توسط آنها خمیدگی پشت دین را راست نمود، و لرزش اندام هیش را از بین بُرد. هیچ کس از ین امّت را با آلمحمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) مقیسه نتوان کرد. یشان پیه دین و ستون یقین هستند.»
معاد در نهج البلاغه
مرگ و عوالم پس از مرگ از منظر نهج البلاغه چگونه ترسیم شده است؟
یکی از موضوعات اساسی در نهج البلاغه موضوع مرگ و رستاخیز است؛ امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در ین باره به گونه ی موشکافانه و دقیق جزئیات مرگ و عوالم پس از مرگ را تبیین می کنند که گویی خود، ین مسیر را طی نموده و بر دقیق و ظریف آن کاملاً واقف هستند. امام(علیه السلام) در تسلیت به گروهی که یکی از آنها مرده بود، فرمودند:
«مرگ نه با شما آغاز شد، و نه بر شما به پیان خواهد رسید. ین رفیق شما به سفر می رفت، ینک نیز او را در یکی از سفرهیش بشمارید، پس اگر نزد شما بازگشت که هیچ، و گرنه شما نزد او خواهید رفت.»[62]ترس از مرگ در قاموس امیرمؤمنان وجود ندارد: «به خدا سوگند انس و اشتیاق پسر ابوطالب به مرگ از انس طفل شیر خوار به پستان مادر بیشتر است.»[63]
آمادگی برای سفر آخرت
سفر آخرت آغاز پیمودن یک زندگی جدید و غیرقابل برگشت به دنیاست که داری گردنه هی سخت و دشواری است و نیاز به آمادگی قبلی دارد؛ امام(علیه السلام) درباره آمادگی برای سفر آخرت می فرمیند:
«وبادروا آجالکم بأعمالکم , وابتاعوا ما یبقى لکم بما یزول عنکم، وترحّلوا فقد جدّ بکم، واستعدّوا للموت فقد أظلّکم. وکونوا قوما صیح بهم فانتبهوا، وعلموا أن الدنیا لیست لهم بدار فاستبدلوا . فإن الله سبحانه لم یخلقکم عبثا ولم یترککم سدى، و ما بین أحدکم و بین الجنة أو النار إلا الموت أن ینزل به. و إن غیة تنقصها اللحظة وتهدمها الساعة لجدیرة بقصر المدة»[64]؛ «و با اعمال نیک خود بر مرگ پیشی گیرید، و با آنچه از دستتان می رود چیزی را که بریتان می ماند بخرید. بار سفر ببندید که در بردن شما جدّی هستند. بری مرگ آماده باشید که بر سرتان سیه افکنده است. چون مردمی باشید که بانگ بر آنان زدند و دانستند که دنیا بریشان سری اقامت نیست و ازینرو آخرت را جیگزین آن کردند. خداوند شما را بیهوده نیافریده، و به حال خود رها نکرده. میان شما و بهشت یا دوزخ فاصله ی نیست جز مرگ که از راه برسد. مدت زمانی که چشم بر هم زدنی کوتاهش سازد، و آن ساعت مرگ بیخ و بن آن را براندازد، چه کوتاه مدتی است».
امام علی(علیه السلام) در جی دیگر درباره ضرورت آمادگی بری مرگ و قیامت می فرمیند:
«و بادروا الموت و غمراته، و أمهدوا له قبل حلوله، و أعدّوا له قبل نزوله، فأنّ الغیة القیامة. و کفی بذلک واعظاً لمَن عقل، و معتبراً لمَن جهل. وقبل بلوغ الغیة ما تعلمون من ضیق الأرماس، و شدة الا بلاس. وهول المطلع، و روعات الفزع، واختلاف الاضلاع واستکاک الاسماع، و ظلمة اللّحد، وخیفة الوعد، وغمّ الضّریح، و ردم الصّفیح»[65]؛ «- با کردار نیک – به پیشباز مرگ و سختی هی آن بروید و پیش از بار گشادنش بری پذیریی آن آماده شوید، و تا نیامده است خود را مهیی درآمدنش سازید، که پیان کار قیامت است؛ و ین اندازه پند، خردمند را کفیت است و نادان را میه عبرت؛ و پیش از رسیدن به قیامت – چنان که می دانید – تنگی گورهاست، و سختی نومید ماندن، و هراس دیدارگاهِ آن جهان، و در ترس و بیم به سر بردن، و در هم ریختن استخوانها، و کَر شدن گوشها، و تاریکی خوابگاه گور، و ترس وعده قیامت و تیرگی مغاک و به هم آمدن سنگِ قبر بر خاک.»
هنگامی که امام(علیه السلام) جنازه ی را تشییع می کردند، صدی خنده مردی را شنیدند و به او فرمودند:
«گویا مرگ را در ین دنیا برای دیگران نوشته اند، و گویا حق را در آن بر دیگران واجب کرده اند، و گویا مردگانی که می بینیم مسافرانی هستند که خیلی زود به سوی ما باز می گردند. آنان را درون گورهایشان می گذاریم، و میراثشان را می خوریم، انگار ما پس از یشان جاودانه هستیم، که اندرز هر پند دهنده ی را فراموش کرده یم و در نتیجه گرفتار قهر و بلا و آفت شدهیم»[66]
یادآوری مرگ
از جمله آثار تربیتی یاد مرگ آن است که انسان نفس خویش را مهار نموده و آن را رام می سازد، امام علی(علیه السلام) در ین باره به فرزندش امام حسن(علیه السلام) می فرمید:
«و ذلّلْـهُ بذکر الموت»[67]؛ «نفست را با یاد مرگ رام و خوار ساز».
و نیز کسی که زیاد به یاد مرگ می افتد، از دنیا به اندازه ضرورت بهره می برد:
«و من أَکثر من ذکر الموت رضی من الدنیا بالیسیر»[68]
لحظه جان دادن
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) حالت انسانی که با مرگ دست به گریبان است را ینگونه تبیین می کنند:
«آنچه به آنان فرود آمد وصف ناشدنی است، اندام ها از آن سختی، سست و از اختیار برون؛ و رنگهاشان از بیم مرگ، دگرگون. مرگ پیوسته در تن او پیش راند، پس میان کسان خود خاموش بیفتد، نه زبانش سخنى گوید، نه گوشش چیزى شنود. نگاه خود را از چهره ین به رخ آن مى افکند. گردش زبانشان را مى بیند، امّا نمى شنود که سخن آنان چیست، و در باره کیست؟! سپس، مرگ بیشتر بدو روى آرد و چشم او را چون گوشش از کار باز دارد، و جان از تنش برون رود، و مردارى میان کسان خود شود. آنان در کنارش ترسان، و از نزدیک شدن بدو گریزان. نه با نوحه گرى هم آواز، و نه با کسى که او را خواند دمساز. سپس او را به نقطه اى از زمین برند و در سپارند، و با کرده اش واگذارند، و دیده از دیدار او بردارند»[69]
بهشتیان و دوزخیان
امیرمؤمنان(علیه السلام) پس از بیان کیفیت جدا شدن روح از بدن، به ویژگی هی روز قیامت و بهم پیچیده شدن تومار دنیا می پردازند، و حالت هی بهشتیان و دوزخیان را بیان می کنند:
«تا آنکه زمان مقرر سر رسد، و قضاى الهى در رسد. و آخر آفریدگان به آغاز آن پیوندد- و مرگ تومار همه را بربندد-، و اراده خدا خواهد که خلق را نو گرداند- و براى کیفر و پاداش برانگیزاند-. آسمان را بشکافد و بخماند، و زمین را بجنباند و سخت بلرزاند. کوهها را از بن برکند، چنانکه از هیبت جلال، و بیم سطوت او برخى به برخى زند، و آنچه در زمین است برون آرد، و از پس کهنگى تازه شان گرداند، و پس از پراکندگى فراهمشان کند، و براى آنچه خواهد از هم جداشان دارد. از کردارهاى پنهان و کارهاى کرده در نهان، و آنان را دو گروه سازد: بر گروهى نعمت بخشیده، و گروه دیگر را در عتاب کشیده. امّا طاعت پیشگان، پاداش آنان را جوار خود ارزانى دارد و در خانه خویش جاودانى. جیى که فرود آمدگان از آن رخت نبندند، و دگرگون حال نگردند. نه بیم آنان را فرا گیرد و نه بیمارى بدان ها روى آورد، نه خطرى شان پیش ید و نه سفرى شان از جاى برکند.
امّا نافرمانان، آنان را در بدترین جاى فرود آرد. و دست هاشان را با غل در گردن در آرد. و پیشانی هاشان را تا به قدم ها فرو دارد، و بر آنان بپوشاند جامه قطران و پاره آتش هاى سوزان. در عذابى که سخت در گداز است، و خانه اى در آن به روى ساکنانش فراز. در آتشى زبانه زن و غرّنده، با زبانه اى سوزان و آویى ترساننده. باشنده آن رخت نتواند بست، و اسیر آن با سرب ها نتواند رست، و قیدهاى آن را نتوان شکست. نه- ماندن- را مدّتى است که سر رسد، و نه مردم را اجلى تا در رسد.»[70]امام علی(علیه السلام) درباره برخی از ویژگی هی آتش دوزخ و چگونگی برون رفت از آن می فرمیند:
«وَ نَارٍ شَدِیدٍ کَلَبُهَا عَالٍ لَجَبُهَا سَاطِعٍ لَهَبُهَا مُتَغَیـظٍ زَفِیرُهَا مُتَأَجِّجٍ سَعِیرُهَا بَعِیدٍ خُمُودُهَا ذَاکٍ وُقُودُهَا مَخُوفٍ وَعِیدُهَا عَمٍ قَرَارُهَا مُظْلِمَةٍ أَقْطَارُهَا حَامِیةٍ قُدُورُهَا فَظِیعَةٍ أُمُورُهَا. وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً کَانَ لَیلُهُمْ فِی دُنْیاهُمْ نَهَاراً تَخَشُّعاً وَ اسْتِغْفَارًا وَ کَانَ نَهَارُهُمْ لَیلًا تَوَحُّشاً وَ انْقِطَاعاً فَجَعَلَ اللَّهُ لَهُمُ الْجَنَّةَ مَآباً وَ الْجَزَاءَ ثَوَاباً وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَهافِی مُلْکٍ دَائِمٍ وَ نَعِیمٍ قَائِمٍ»[71]؛ «و آتشى که آزار و اذیتش سخت، صدیش بلند، شراره اش فروزان، نعره و نهیبش خشم آگین، زبانه اش پرسوز و گداز، فرو نشستنش دور، هیزمش پر شعله، تهدیدش پر هول، ته آن ناپیدا، اطرافش تاریک، دیگهیش جوشان، و امور و کیفرش رسوا کننده است. و (چنان که خداوند در قرآن مى گوید:) آن کسانى که از پروردگارشان مى ترسند، به سوى بهشت راهنمیی شوند، آنها شبشان در دنییشان از حیث خشوع و تضرع و استغفار روز، و روزشان از حیث دهشت و دورى (از دنیا) شب است، پس خداوند بهشت را جیگاه آنان و پاداش اعمالشان قرار داد و آنان به بهشت و اهل آن سزاوارتراند، با سلطنت همیشگى و نعمتی پیدار»
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از زبان علی(علیه السلام)
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) از زبان امیرالمومنین علی(علیه السلام) چگونه توصیف شده اند؟
شیان ذکر است که کسی جز پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، علی(علیه السلام) را آنگونه که بید و شید نشناخت، و کسی جز امیرمومنان علی(علیه السلام) به عظمت شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دست نیافت، ازینرو بهترین توصیف از زندگی و شخصیت پیامبر مکرم اسلام را می توان در بیان علی(علیه السلام) مشاهده نمود.
امام علی(علیه السلام) درباره اهمیت رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و تلاش یشان در جهت رشد و اصلاح جامعه می فرمید:
«أرسله و أعلام الهدى دارسة، و مناهج الدین طامسة. فصدع بالحق، ونصح للخلق. و هدى إلى الرشد، و أمر بالقصد»؛ «او را هنگامی فرستاد که نشانه هی رستگاری فرسوده گشته و راه روشن دین تباه شده بود. او آمد و حق را آشکار نمود و مردم را نصیحت فرمود، و راه راست را نشان داد و به میانه روی فرمان داد».
امام علی(علیه السلام) درباره شدت وخامت اوضاع فرهنگی و اجتماعی مردمان آن روزگار و تلاش پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بری هدیت آنان، می فرمید:
«و أهل الارض یومئذ ملل متفرّقة، و أهواء منتشرة، و طرائق متشتّتة بین مشبّه لله بخلقه أو ملحد فی اسمه أو مشیر إلى غیره. فهداهم به من الضلالة، و أنقذهم بمکانه من الجهالة»[72]؛ «مردم زمین در آن زمانه ملت هیی پراکنده، با خواسته هی گوناگون بودند، که در راه هی مختلفی سیر می کردند، دسته ی خدا را همانند آفریدگان دانسته، یا صفتی که سزی او نیست بدو بسته، یا به بُتی پیوسته و از خدا گسسته. خداوند به وسیله پیامبر خود ین مردم را از گمراهی به هدیت رساند، و از ورطه جهالت نجات داد.»
ازینرو بیدارگری فطرت ها و یادآوری نعمت ها و برانگیختن خردها، و نمیاندن نشان هی قدرت پروردگار، از مهم ترین رسالت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار می ید. امام علی(علیه السلام) درباره چریی و حکمت فرستادن پیامبران می فرمیند:
«فبعث فیهم رسله و واتر إلیهم أنبیاءه لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذکّروهم منسی نعمته، ویحتجّوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لَهم دفائن العقول، و یروهم الیات المَقدرة»[73]؛ «خداوند پیامبرانش را پی در پی به سوی مردم فرستاد، تا حقِ میثاق اَلَست را بگزارند، و نعمتِ فراموش کرده را به یاد آرند، با حجت و تبلیغ، چراغِ معرفتشان را بیفروزند، و خرد هی مدفون شده آنان را برانگیزند ، و به یت هی خدا چشم دوزند».
سیره عملی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
در خطبه هی نهج البلاغه امام علی(علیه السلام) بر الگو پذیری از زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز تأکید فرموده اند:
«فتأسّ بنبیک الأطیب الأطهر(صلی الله علیه و آله و سلم)، فإن فیه أسوة لمن تأسّى، وعزاء لمن تعزّى و أحبّ العباد إلى الله المتأسّی بنبیـه والمقتصّ لاِݘثره»[74]؛ «پس به پیامبر پاکیزه و پاک(صلی الله علیه و آله و سلم) خود اقتدا کن، که بری الگو طلبان اسوه ی نیکوست، و بری خواهان انتسابْ بهترین کسی است که می توان به او منتسب شد، دوست داشته ترین بندگان نزد خدا کسی است که رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را سرمشق خود قرار دهد، و گام در جی پی او نهد.»
سپس امیرمؤمنان علی(علیه السلام) درباره زندگی ساده و بی آلیش پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمیند:
«یشان از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و بدان ننگریست چندان که گوشه چشم بدان افکند. از همه مردم لاغرتر، و شکم او از همه خالی تر. دنیا را بدو نشان دادند، آن را نپذیرفت. و چون دانست خدا چیزی را دشمن می دارد، آن را دشمن داشت – و ترک آن گفت – و چیزی را که خوار شمرده آن را خوار انگاشت، و چیزی را که کوچک شمرده، آن را کوچک داشت.»[75]در ادامه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) درباره ساده زیستی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمیند:
«پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر روی زمین غذا می خورد، و همچون بندگان می نشست، و با دست خود کفشش را وصله می زد، و پارگی جامهاش را می دوخت. بر الاغ برهنه می نشست، و کسی را نیز پشت سر خود می نشاند. پرده ی با نقش و نگار بر در خانهاش آویخته بود، به یکی از همسرانش فرمود: «ی فلانی! ین پرده را از جلوی چشمم دور کن، که هر گاه آن را می بینم به یاد دنیا و زینت هی آن می افتم. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دل خویش را از دنیا کنده و به آن پشت کرده، و یاد و خاطره آن را در نفسش میرانده بود، و دوست داشت زینت دنیا از او نهان ماند تا زیوری از آن بر ندارد. دنیا را پیدار نمی دانست و در آن امید ماندن نداشت. دنیا را از دل خود بیرون کرد، از قلبش دور ساخت، و از دیدهاش پنهان نمود. آری کسی که چیزی را دشمن داشته باشد، خوش ندارد بدان بنگرد یا نام آن نزدِ وی بر زبان رود. و در زندگانی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بری تو نشانه هیی است که تو را به زشتی ها و عیب هی دنیا راهنماست، چه او با نزدیکان خویش گرسنه به سر می برد، و با منزلتی بزرگ که داشت زینت هی دنیا از دیده او دور ماند – و آن را خوار شمرد – پس هر بیننده ی با کمک عقلش دقت کند؛ یا خداوند – با ین فقر و زندگی ساده – پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را گرامی داشته است و یا خوار گردانیده است؟! اگر گفته شود او را خوار داشته به طور حتم دروغ گفته به خداوند بلندمرتبه و اگر گفته شود او را گرامی داشته است، پس بید داشته شود که خداوند دیگران را که بساط دنیا را بری آنان گسترانیده خوار گرانیده است».
و درباره شجاعت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) امیرمؤمنان(علیه السلام) را ینگونه می فرمیند:
«کنا إذا احمرّ البأس اتّقینا برسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فلم یکن منا أقرب إلى العدوّ منه»؛ «وقتی تنور جنگ داغ می شد، در پناه رسول خدا خود را حفظ می کردیم، چنانکه هیچیک ما از وی به دشمن نزدیکتر نبود».
آری معنی ین سخن آن است که چون بیم از دشمن بسیار بود و اژدهی جنگ دهان می گشود، مسلمانان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) پناه می بردند و از او می خواستند تا خود دست به جنگ بگشید، ین هنگام به برکت پیامبر، خدا پیروزی بر آنان می فرستاد.
«حتى بعث الله محمدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شهیدا و بشیرا و نذیرا: خیر البریـة طفلا، وأنجبها کهلا. أطهر المطهّـرین شیمة، وأجود المستمطرین دیمةً»[76]؛ «تا سرانجام خداوند محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را به رسالت برگزید، در حالی که گواه بر همگان و نویدبخش (خوبی ها و خوبان) و بیم دهنده (بدی ها و بدها) باشد. بهترین آفرینندگان در کودکی بود و نجیب ترین و کریم ترین کهن سالان و پاک ترین پاکیزگان سرشت و بخشنده ترین به کسانیکه درخواست ریزش رحمت داشتند».
رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغوش امام علی(علیه السلام)
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در آغوش امیرمؤمنان جان به جان آفرین تسلیم نمودند؛ امیرالمومنین(علیه السلام) لحظات پیانی عمر شریف پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را ینگونه توصیف می نمیند:
«ولقد قبض رسول الله -صلىاللهعلیهوآله- وإنّ رأسه لعلى صدری. ولقد سالتْ نفسه فی کفّی فأمررتها على وجهی. ولقد وُلّیت غسله -صلىاللهعلیهوآله- والملائکة أعوانی، فضجّت الدار والاݘفنیة: ملأٌ یهبط وملأٌ یعرج و ما فارقتْ سمعی هَیمنةٌ منهم. یصلّون علیه حتى واریناه فی ضریحه. فمن ذا أحقّ به منّی حیـاً و میـتاً؟ فانفذوا على بصائرکم، ولتصدق نیاتکم فی جهاد عدوّکم. فوالذی لاإله إلا هو إنی لعلى جادّة الحق وإنهم لعلى مزلّة الباطل»[77]؛ «رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) جان سپرد در حالی که سر او بر سینه من بود، نفس او در کف دست من روان شد و آن را بر چهره خود کشیدم. غسل دادنش را برعهده گرفتم و فرشتگان یاور من بودند، در و دیوار خانه فریاد می کشید، گروهی از فرشتگان فرود می آمدند، و گروهی دیگر به آسمان می رفتند، لحظه ی بانگ و فریادشان از گوشم جدا نمی شد، بر او درود می فرستادند تا او را در مدفنش به خاک سپردیم. پس چه کسی سزاوارتر است بدو از من، چه در زندگی او و چه پس از مردنش؟ پس با دل بینا به راه افتید و نیت خویش را در جهاد با دشمن خود راست بدارید که به خدیی که جز او خدیی نیست من به راه حق می روم و آنان بر لغزش گاه باطلند.»
علی(علیه السلام) از زبان علی(علیه السلام)
یا امام علی(علیه السلام) خویشتن را در نهج البلاغه معرفی نموده اند؟
شید بتوان به دو روش مستقیم و غیرمستقیم تا حدودی به شخصیت امام علی(علیه السلام) آشنا شد. آن جیی که امام به توصیف شخصیت خود پرداخته و پرده از لیه هی پنهان شخصیت خویش برمی دارند و آن جا که با مطالعه نهج البلاغه و ژرف اندیشی در آن شخصیت علمی – معنوی و اجتماعی امام علی(علیه السلام) آشکار می شود.
امیرمومنان(علیه السلام) در خطبه بسیار زیبی «قاصعه» ینگونه شخصیت خویش را معرفی می نمیند:
«شما می دانید مرا نزدِ رسول خدا چه مرتبت است، و خویشاوندیم با او در چه نسبت است. آن گاه که کودک بودم مرا در دامن خود می نشاند، و در آغوش به گرمی می فشرد و بوی خوش خود را به مشام من می رساند، و غذا در دهانم می گذارد. هیچگاه دروغی در گفتارم نشنید، و خطیی در کردارم ندید. خدا بزرگ ترین فرشتهاش را قرین و همراه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود تا راه هی بزرگواری را بپیمید، و اخلاق نیک را فراهم نمید. من نیز در پی او بودم، چنانکه بچه شتر در پی مادرش است، هر روز روزنه ی از اخلاق کریمانهاش را بریم می گشود، و من را به پیروی آن می گماشت. هر سال به غار حراء خلوت می گزید، من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید، آن هنگام جز خانه ی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه در آن بود، در هیچ خانه ی مسلمانی راه نیافته بود و من سومین آنها بودم. نور وحی و پیامبری را می دیدم، و بوی نبوّت را می شنودم. من هنگامی که وحی بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آمد، صدی ناله و فغان شیطان را شنیدم، گفتم: ی رسول خدا ین صدی ناله چیست؟ فرمود: ین شیطان است که از آن که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو می شنوی آنچه را من می شنوم، و می بینی آنچه را من می بینم، جز ینکه تو پیامبر نیستی، ولی وزیر و یاور من هستی و به راه خیر می روی»[78]از ین سخن امام علی(علیه السلام) نکته مهمی استفاده می شود، و آن عبارت است از:
رابطه عاطفی و پیوند روحی بسیار قوی میان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی(علیه السلام) و ینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از همان آغاز، کمالات و فضیلی را در علی(علیه السلام) مشاهده کردند و در صدد تربیت و پرورش انسانی شیسته بری پذیرش بار سنگین امامت و خلافت پس از خود بودند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) توانمندی ها و شیستگی ها و پاکی هیی در امیرمؤمنان مشاهده نموده بودند که از آغاز زمام تربیت و پرورش او را برعهده داشتند. گواه ین مدعا ین فراز از سخن امام علی(علیه السلام) است:
«هیچگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دروغی در گفتارم نشنید، و خطیی در کردارم ندید.»
بنابرین علی(علیه السلام) دست پرورده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ساخته تربیت و پرورش ویژه یشان بود، به گونه ی که ین عنیت ویژه بری هیچ یک از یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دیده نمی شود.
امام علی(علیه السلام) در پرتو تربیت الهی، به مرتبه ی از کمالات دست می یابند که آنچه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می دید و می شنید، او هم می دید و می شنید:
«إنک تسمع ما أسمع وترى ما أرى إلا أنک لست بنبی ولکنک وزیر و إنک لعلى خیر»
ویژگی های شخصیتی علی(علیه السلام)
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در پیان خطبه قاصعه ینگونه شخصیت و ویژگی هی رفتاری و شخصیتی خویش را توصیف می نمیند:
«وَ إِنِّی لَمِنْ قَوْمٍ لاَ تَأْخُذُهُمْ فِی اَللَّهِ لَوْمَةُ لاَئِمٍ سِیمَاهُمْ سِیمَا اَلصِّدِّیقِینَ وَ کَلاَمُهُمْ کَلاَمُ اَلْأَبْرَارِ؛ عُمَّارُ اَللَّیلِ وَ مَنَارُ اَلنَّهَارِ؛ مُتَمَسِّکُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ؛ یحْیونَ سُنَنَ اَللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ؛ لاَ یسْتَکْبِرُونَ وَ لاَ یعْلُونَ وَ لاَ یغُلُّونَ وَ لاَ یفْسِدُونَ، قُلُوبُهُمْ فِی اَلْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِی اَلْعَمَلِ»[79]؛ «من از کسانی هستم که در راه خدا از سرزنش ملامتکنندگان باز نمی یستند، نشانه هی آنان، نشانه راستکاران و سخنشان، گفتار درستکرداران. شب زندهدارند و نشانه هی روزند – بری هدیت – چنگ در ریسمان قرآن زده اند، سنت هی خدا و پیامبرش را زنده می دارند، نه بزرگی می فروشند، و نه برتریجویی دارند، نه خیانت می کنند و نه تبهکارند. دلهیشان در بهشت است و پیکرهیشان را به کار – اطاعت خدا – وا می دارند.»
همچنین تمام ویژگی هی یک پیشوا و زمامدار جامعه اسلامی در حد بسیار بالا در امیرمؤمنان(علیه السلام) یافت می شود.
امام علی(علیه السلام) در نامه 28 نهج البلاغه در پاسخ به نامه معاویه ینگونه خویشتن را معرفی می نمیند:
«فَإِنّا صَنائِعُ رَبِّنا وَالنَّاسُ بَعْدُ صَنائِعُ لَنا… وَ أَنّى یکُونُ ذلِکَ وَ مِنَّا النَّبِی وَ مِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ، وَ مِنّا اَسَدُاللَّهِ وَ مِنْکُمْ اَسَدُ الْاݘَحْلافِ، وَ مِنّا سَیدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مِنْکُمْ صِبْیةُ النَّارِ، وَ مِنّا خَیرُ نِساءِ الْعالَمِینَ وَ مِنْکُمْ حَمّالَةُ الْحَطَبِ؟ فِی کَثِیرٍ مِمّا لَنا وَ عَلَیکُمْ»؛ «ما دست پرورده خدییم و مردم پرورش یافتگان ما هستند. به راستی شما را با ما چه نسبت؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از ماست و آن دروغ زن – ابوجهل– از شماست. «اسدالله» حمزه سیدالشهداء از ماست، و «اسدالاحلاف» – شیر سوگند هی جاهلی ابوسفیان – از شماست. دو سید جوانان اهل بهشت – امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) – از میند و کودکان آتش از شما (پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از جنگ بدر فرمان قتل عقبة بن ابیمعیط را صادر کرد. او گفت: چه کسی بری کودکان خواهد ماند؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آتش)، و از ماست برترین زنان جهان – حضرت فاطمه(سلام الله علیها)– و «حمالة الحطب» – هیزم کشِ آتش جهنم زن ابولهب – از شماست. و بسیار چیزهی دیگر که فضیلت ما و عیب شما در آن است.»
امام علی(علیه السلام) در باره ویژگی هی اخلاقی خویش می فرمیند:
«به خدا سوگند من در میان ین سپاه بودم که به لشکر کفر تاخت و آنان را به شکست واداشت. نه نا توان شدم و نه ترسیدم. اکنون نیز بر همان حال هستم، قطعاً پرده باطل را می شکافم تا حق از پهلوی آن خارج شود»[80]اگر کسی بخواهد به عظمت و بزرگواری امیرمؤمنان علی(علیه السلام) پی ببرد، کافی است به صبر و شکیبیی و از خودگذشتگی هی یشان در برابر غصب خلافت پی ببرد؛ امام(علیه السلام) به خاطر حفظ و پیندگی اسلام و قرآن و نیز بری صیانت از یکپارچگی و اتحاد و جلوگیری از خونریزی در جامعه اسلامی، دست به قبضه شمشیر نبرده و ین گونه حکمت سکوت خود را تبیین می کنند:
«قد علمتم أنّی أحق الناس بها من غیری. و والله لأسلمنّ ما سلمت أمور المسلمین ولم یکن فیها جور إلا علی خاصة التماسا لأجر ذلک وفضله، و زهداً فیما تنافستموه من زخرفه و زبرجه»[81]؛ «شما می دانید که من سزاوارترین شخص بری خلافت هستم. به خدا قسم (به آنچه کردید) گردن می نهم تا وقتی که امور مسلمانان به سامان باشد، و در آن جز بر من ستم نشود، (و ین ستم را تحمل می کنم) تا پاداش و فضل آن را بجویم، و از زر و زیور دنیا که شما در تصاحب آن به رقابت افتاده ید، دوری می کنم.»
علم غیب و پیشگوییها
نمونه ی از خبرهی غیبی و پیشگویی هی امام(علیه السلام) در نهج البلاغه ذکر کنید؟
علم غیب مخصوص خداوند سبحان و پیغمبران و ائمه اطهار(علیهم السلام) می باشد؛ خداوند در قرآن کریم می فرمید:
«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ»[82]؛ «خداوند دانی به غیب و نهان است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی کند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد».
بنابرین رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به اذن پروردگار و به وسیله وحی الهی از اسرار و اخبار پنهانی و ینده مطلع بودند.
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) که از همان کودکی پرورش یافته و تربیت شده رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، بسیاری از حقیق و اسرار غیبی را در گفتگوهی محرمانه و نجواهی اختصاصی، مستقیماً از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آموختند. چنان که در نهج البلاغه آمده که یکی از یاران امام علی(علیه السلام) پرسید: «ی امیرمؤمنان علم غیب به شما داده اند؟»
امام(علیه السلام) پاسخ دادند:
«لیس هو بعلم غیبٍ، و إنّما هو تعلّمٌ من ذی علمٍ»[83]؛ «ین ها که می گویم علم غیب نیست، بلکه دانشی است که از یک صاحب دانش (پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)) آموخته ام».
سپس امام(علیه السلام) بر اساس یه 34 سوره لقمان مصادیق علم غیب را بیان می کنند؛ خداوند می فرمید:
«إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ »[84]؛ «در حقیقت، خداست که علم به قیامت نزد اوست، و باران را فرو می فرستد، و آنچه را که در رحمهاست می داند و کسی نمی داند فردا چه به دست می آورد، و کسی نمی داند در کدامین سرزمین می میرد، به درستی خداست که دانا و آگاه است».
امام(علیه السلام) پس از آن که مصادیق علم غیب را بر اساس یه شریفه بیان کردند می فرمیند:
«ین است آن علم غیبی که هیچ کس جز خدا آن را نمی داند و غیر آنها، علمی است که خداوند به پیامبرش تعلیم فرموده، و یشان به من آموخته است و بری من دعا کرد سینه ام آن را در خود جی دهد و جانم آن را احاطه کند.»[85]بنابرین «علم غیب» همان علم ذاتی است که مخصوص خداوند است ولی علم آموختنی و اکتسابی، علم غیب نامیده نمی شود بلکه آن چیزی است که خدا به پیامبرش یاد داده و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز آن را به شیسته ترین یاران خود یعنی علی(علیه السلام) آموخته است.[86]امام(علیه السلام) در ین باره می فرمیند:
«لقد علّمنی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) أَلفَ بابٍ من العلم، یفتح من کلّ باب ألفُ باب»[87]؛ «پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هزار باب از علم به من آموخت که از هر باب آن هزار باب بازمی شود»
پیشگویی هی امام(علیه السلام) در نهج البلاغه
در ین مجال به برخی از علوم پنهانی و پیشگویی هی امام علی(علیه السلام) که در نهج البلاغه بیان شده، اشاره می شود:
1. پیشگویی فتنه «صاحب الزّنج»
در خطبه 128 نهج البلاغه؛ ین سخن را امام(علیه السلام) در سال 36 هـ پس از جنگ جمل در شهر بصره ایراد فرمودند. امام(علیه السلام) «احنف بن قیس» را که از خردمندان بصره و از یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود، نسبت به حادثه و فتنه ی خونین با خبر ساختند که شارحان نهج البلاغه با توجه به ویژگی هی مذکور در خطبه، آن را بر فتنه «صاحب زنج» تطبیق دادند. امام(علیه السلام) در آغاز خطبه می فرمیند:
«یا أحنف کأنّی به و قد سار بالجیش الّذی لا یکون له غبارٌ و لا لَجبٌ و لا قعقعةُ لُجُم و لاحمحمةُ خیلٍ یثیرون الأرض بأقدامهم کأنّها أقدام النّعام»[88]؛ «ی أحنف، گویا او را می بینم که با ارتشی بدون غبار و هیاهو و بی آن که صدی لجام و شیهه اسبانشان شنیده شود به راه افتاده اند، و با پاهی خود که همچون پی شتر مرغ است زمین را شیار می کنند.»
در سال 255 هـ در عهد حاکمیت خلیفه عباسی «المهتدی» مردی در بصره ظهور کرد که خود را «علی بن محمد» از نسل زینالعابدین و زید بن علی(علیهما السلام) می نامید. وی بردگان را به مخالفت با مالکان خود فراخواند و از آنجا که بردگان در سخت ترین شریط زندگی می کردند گروهی در مزارع و باغ ها و گروهی در خانه ها به خدمت هی طاقت فرسا با کمترین بهرهمندی از زندگی مشغول بودند، دعوت او را به سرعت پذیرفتند و در گروه هی صدنفری و هزارنفری به او پیوستند او به آنها وعده داد که نه تنها شما را از بندگی آزاد می کنم، بلکه مالکان شما را به همراه اموال و مزارعشان به شما واگذار می کنم.
مسعودی در «مروج الذهب» می نویسد که شورش صاحب زنج پانصدهزار نفر از زن و مرد و کودک را به خاک و خون کشید و مسجد جامع بصره و خانه هی زیادی را آتش زد و در کوچه هی بصره جوی خون جاری شد.[89] صاحب زنج سرانجام حکومتی تشکیل داد که بر بخش عظیمی از عراق و یران سلطه داشت و 14 سال به طول انجامید.
لشکر «صاحب الزّنج» لشکر پیاده ی بودند؛ چرا که بردگان اسب و مرکبی نداشتند که بر آن سوار شوند، گروهی پابرهنه و جان بر لب رسیده بر ضدّ اربابان خود قیام کردند. ازین رو جمله «لا یکون له غبار» در خطبه نیز معنی پیدا می کند. همچنین به خاطر آن که بردگان یک عمر پی برهنه راه رفته بودند، پیشان همچون پی شترمرغ پهن شده بود.[90]
2. پیشگویی حمله مغول
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در همین خطبه 128 فتنه وحشیانه مغول و تاتار را توصیف می کنند. مرحوم سیدرضی و تقریباً همه شارحان نهج البلاغه، ین سخن امام(علیه السلام) را بر «قوم مغول» تطبیق داده اند. امام(علیه السلام) در ین پیشگویی می فرمیند:
«گویا قومی را می بینم که چهره هیشان همچون سپرهی چکّش خورده، سخت و خشن است، جامه هیی از ابریشم و دیبا بر تن می کنند و اسب هی اصیل را یدک می کشند. در آن زمان چنان کشتاری به راه می اندازند که زخمی ها از روی پیکر کشته ها عبور می کنند، تعداد فراریان از اسیر شدگان کمتر می باشد.»[91]تشبیه صورت هی مغول ها به سپرها، به خاطر آن است که ین قوم داری صورت هی پهن و بزرگ هستند، و توصیف به «مطرّقة» (چکّش خورده) ممکن است اشاره به ین باشد که بسیاری از آنها صورتی آبله گون داشتند که دقیقاً شبیه جی چکش بر صفحه سپر است.[92]«ابن ابیالحدید معتزلی» شارح نهج البلاغه که خود در زمان حمله مغول می زیسته و به گفته خودش بخشی از حوادث مربوط به حمله مغول را با چشم دیده و بخش هی دیگر را شنیده، شرح مفصلی درباره حمله مغول به کشورهی اسلامی بیان می کند و تصریح می نمید که پیشگویی علی(علیه السلام) که در بالا ذکر شده، در زمان ما واقع شد و ما با چشم خود آن را دیدیم.[93]
3. پیشگویی از خوارج
در سال 38 هـ هنگامی که شرارت ها و جنیت هی خوارج رو به فزونی نهاد، امام علی(علیه السلام) تصمیم گرفت چشم فتنه را بر کند و کار آنها را یکسره نمید. مرکز خوارج در نهروان، نزدیکی کوفه بود و حضرت به آن سو حرکت کردند. هنگامی که به نزدیکی نهروان رسیدند مردی به خدمت امام(علیه السلام) آمد و عرض کرد: بشارت ی امیرمؤمنان خوارج هنگامی که خبر ورود شما را به منطقه شنیدند از نهر عبور کردند و عقب نشینی نمودند امام فرمودند: «با چشم خودت دیدی که از نهر عبور کردند؟» گفت: آری. امام(علیه السلام) فرمودند:
«به خدا عبور نکردند و عبور نخواهند کرد و قتلگاه آنها ین طرف نهر است»[94] سپس فرمودند: «والله لا یفلتُ منهم عشرةٌ، و لا یهلکُ منکم عشرةٌ»؛ «به خدا سوگند از آنان ده تن جان به در نبرند و از شما ده تن کشته نشود».
ین پیشگویی با ین صراحت و قاطعیت و آمیخته با سوگند نشانگر ارتباط امام(علیه السلام) با عالم غیب است. مورخان نوشته اند هنگامی که خوارج کشته شدند مسلّم شد که نه نفر از آنها از مرگ نجات یافته و فرار کرده اند و از سپاه امام کمتر از ده نفر به شهادت رسیدند.[95]ابن ابیالحدید معتزلی در شرح ین خطبه می گوید: «ین خبر از اخبار متواتر است؛ زیرا خبری مشهور است و همگی آن را نقل کرده اند و ین خطبه از معجزات امام علی(علیه السلام) است که به تفصیل از غیب خبر داده است. اخبار غیبی و پیشگویی ها دو دسته است؛ برخی به صورت مبهم و کلّی و سربسته است مثل ینکه فرمانده ی به یاران خود می گوید شما در ین جنگ پیروز می شوید؛ که یک پیش بینی کلّی و مبهم است که می شود آن را توجیه کرد. اما گاهی پیشگویی در بردارنده خصوصیات و جزئیات و تعداد خاص با همه تفاصیل است؛ همانند همین خطبه امام علی(علیه السلام) که بدون کم و کاست محقق شد؛ ینگونه خبرهی غیبی امری الهی است که به پیامبرش آموخته و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را در اختیار امام(علیه السلام) قرار داده است.»[96]خطبه 60 نیز در بردارنده پیشگویی دیگر درباره خوارج است که در واقع تتمه سخن امام(علیه السلام) در خطبه 59 است.
4. پیشگویی درباره معاویه
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در سال 40 هـ. در اواخر عمر شریفشان در هشدار و نکوهش کوفیان فرمودند:
«امّا إنّه سیظهرُ علیکم بعدی رجلٌ رحبُ البُلعُوم، مُندَحقُ البَطن، یأکل ما یجدُ، و یطلب ما لا یجد، فاقتلوه و لن تقتلوهُ»[97]؛ «پس از من مردی بر شما مسلّط می گردد گشاده گلو و شکم برآمده، آنچه بیابد ببلعد، و آنچه نیابد طلب می کند. او را بکشید، ولی هرگز نخواهیدش کشت».
ابن ابیالحدید معتزلی در شرح ین خطبه می گوید: «بسیاری از مردم برآنند که مقصود امام علی(علیه السلام) در ین گفتار «زیاد» است؛ برخی می گویند منظور امام(علیه السلام) «حجّاج» و یا «مغیرة بن شعبه» است. ولی به نظر من منظور از ین سخن «معاویة بن ابیسفیان» است؛ زیرا معاویه حریص در خوردن و پُرخور بود. معاویه بسیار غذا می خورد و صدا می زد سفره غذا را از مقابل من بردارید، به خدا سوگند سیر نشدم ولی خسته شدم.
رویات فراوانی داریم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را در پی معاویه فرستاد تا او را احضار کند، دید مشغول خوردن غذا است؛ دو مرتبه به دنبال او فرستاد، دید مشغول خوردن است؛ سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او را نفرین کردند و فرمودند:
«اللّهم لا تُشبع بطنه»؛ «خدیا شکم او را سیر نکن».[98]امام(علیه السلام) در ین خطبه 57، پیشگویی می کنند که مردم موفق به کشتن معاویه نخواهند شد. همچنین امام(علیه السلام) در ادامه خطبه پرده از حوادث ینده بر می دارند و می فرمیند:
«آگاه باشید او به زودی به شما فرمان می دهد که مرا دشنام و ناسزا گویید و از من بیزاری جویید، اما ناسزا و بدگویی (به هنگام اجبار دشمن) را به شما اجازه می دهم؛ زیرا موجب پاکی من و سبب نجات شما خواهد شد. ولی از من بیزاری نجویید، چون من بر فطرت الهی متولد شدم، و در یمان و هجرت از همه پیش قدم بوده ام».[99]
5. پیشگویی هی کلّی
در برخی از سخنان گهربار امیرمؤمنان علی(علیه السلام) پاره ی از ویژگی هی ینده و اوصاف «آخرالزمان» به روشنی ترسیم شده است که قابل تطبیق بر زمانه و روزگار ما نیز هست؛ در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:
1. «در آن زمانی که در پیش است (آخرالزمان) نجات پیدا نمی کند (از فتنه و فساد) مگر مؤمن گمنام و بی نام و نشان که اگر در میان مردم باشد شناخته نمی شود، و اگر در میان جمع نباشد به جستجویش برنخیزند. آنان چراغ هی هدیتند و نشانه هی روشن اند بری کسانیکه در تاریکی ره می سپارند. ینان سخن چینی نمی کنند، و عیوب نهان دیگران را فاش نمی سازند و سخن بیهوده بر زبان جاری نمی سازند.»[100]2. «ی مردم! به زودی زمانی بر شما خواهد آمد که اسلام در آن همچون ظرفی واژگون، سرازیر شود (از اسلام جز اسم و از قرآن جز درس و از یمان جز رسم باقی نماند)[101]»
3. «پس از من بر شما روزگاری خواهد آمد که در آن چیزی پوشیده تر از حق، و آشکارتر از باطل، و ریج تر از دروغ بر خدا و پیامبرش نباشد. نزد مردم آن زمان کالیی کسادتر از قرآن نیست اگر به درستی تلاوت شود، و کالیی ریج تر از آن نیست اگر آن را واژگونه معنا کنند، چیزی در شهرها ناشناخته تر و بدتر از معروف، و شناخته شده تر و بهتر از منکر نباشد. آن مردم بر پراکندگی اتفاق کرده، از وحدت روی گردانند. گویا آنان پیشوی قرآنند نه قرآن پیشوی آنان»[102]4. «روزگاری مردم را فرا رسد که جز سخن چین ارجمند نگردد، جز بدکار را هنرمند نخوانند و جز منصف را ناتوان ندانند و تضعیف نکنند، کمک به نیازمندان را زیان شمارند، و رسیدگی به خویشاوندان را منّت گذارند، و عبادت خداوند را وسیله برتری خود بر مردم قرار دهند در ین هنگام امور حکومت با مشورت زنان و فرمانرویی کودکان و تدبیر خواجگان انجام پذیرد»[103]ابن ابیالحدید در شرح خود بر ین حکمت می نویسد: فرمیش امام(علیه السلام) از جمله اخبار غیبی و یکی از یات و معجزات است که اختصاص به آن حضرت دارد.
5. «مردم را زمانی فرا رسد که از قرآن در میان آنها جز خطوطش و از اسلام جز نامش بر جی نماند. در آن روز مسجدهیشان از جهت ساختمان (و زینت و زیبیی) آباد است و از جهت هدیت و رستگاری ویران. ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمین اند، که از آنها فتنه برخیزد و در آنها گناه و خطا لانه گیرد.»[104]
پی نوشتها
[1]. سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، ص 35.[2]. خطبه 155.
[3]. خطبه 165.
[4]. خطبه 185.
[5]. همان.
[6]. خطبه 186و 388.
[7]. سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، ص 37؛ مراجعه شود به خطبه 186 نهجالبلاغه.
[8]. نهجالبلاغه، خطبه 1، ص 2.
[9]. خطبه 186، ص 386.
[10]. سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، ص 89.
[11]. خطبه اوّل، ص 2.
[12]. خطبه 91، ص 146.
[13]. خطبه 101، ص 178، همچنین خطبه هی 85، 91، 94، 152و 186.
[14]. ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، محمدتقی جعفری، ج 18، ص 92 و 93.
[15]. تفسیر المیزان، علامه طباطبیی، ج 19، ص 145.
[16]. خطبه 195، ص 446.
[17]. سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، ص 82.
[18]. خطبه 152.
[19]. خطبه 186، ص 386.
[20]. خطبه 1.
[21]. سیری در نهجالبلاغه، مطهری، ص 79.
[22]. التوحید، شیخ صدوق، ترجمه محمد علی سلطانی، ص 90، باب معنی الواحد و التوحید و الموحّد.
[23]. خطبه 185.
[24]. پیام امام(علیه السلام)، مکارم شیرازی، ج 7، ص 172.
[25]. نهجالبلاغه، خطبه 186، ص 386.
[26]. همان، خطبه 109.
[27]. همان، خطبه 179.
[28]. ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، علامه جعفری، جلد 27، ص 215.
[29]. نجم، یه 11.
[30]. ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، علامه جعفری، ج 27، ص 215، 216.
[31]. کلمات قصار 250.
[32]. خصال صدوق، ج 1، ص 56.
[33]. نامه 33 نهجالبلاغه، ص 584.
[34]. شرح نهجالبلاغه، ابن میثم بحرانی، ج 5، ص 22؛ پیام امام(علیه السلام)، مکارم شیرازی، ج 9، ص 546.
[35]. بری آشنیی به نحوه استدلال به ین یه بری توحید خداوند به تفسیر المیزان ج 15، ص 61 و 62 مراجعه کنید.
[36]. شیعه در اسلام، محمد حسین طباطبیی، ص 150 و 151.
[37]. خطبه 108، ص 192.
[38]. امام علی(علیه السلام) در خطبه 87 نهجالبلاغه ویژگی هی انسان کامل را بر می شمارند.
[39]. خطبه 147، ص 278.
[40]. امام علی(علیه السلام) در خطبه 176 که معروف به «خطبة البیان» است، به زیبیی فضیلت قرآن و اهمیت أنس با آن را تبیین می کنند.
[41]. خطبه 179، ص 362.
[42]. کلمات قصار 136.
[43]. نامه 47، ص 622.
[44]. نامه 27، ص 568.
[45]. مدّثر، یه 42 و 43.
[46]. خطبه 199، ص 458.
[47]. خطبه 150، ص 284.
[48]. شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 9، ص 129.
[49]. خطبه 176؛ ص 352؛ ین فراز از خطبه «واعلموا أنّه لیس علی أحدٍ بعد القرآن مِن فاقةٍ، وَ لا لأحدٍ قبل القرآن مِن غنی»، بیانگر نیازمندی همه دانشمندان در همه رشته هی علمی به قرآن کریم است. امام(علیه السلام) در خطبه 158 نیز به ویژگی هی قرآن می پردازند.
[50]. کلمات قصار 104، ص 742.
[51]. نامه 45، ص 619؛ امیرمؤمنان در ین موارد پیرامون اهمیت نماز شب و شب زندهداری سخن گفته اند: خطبة المتّقین (خطبه همّام) شماره 193 ؛ خطبه 192.
[52]. سفینة البحار،شیخ عباس قمی، ج 5، ص 159.
[53]. هود، یه 114.
[54]. علل الشریع، صدوق ،ج 2، ص 181.
[55]. یکی از کتاب هی گرانسنگی که اهل معرفت به مطالعه آن سفارش می کنند، کتاب «رساله لقاء الله» اثر عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است. یشان در ین کتاب درباره اهمیت و فضیلت نماز شب و شب زنده داری به طور مبسوط سخن گفته اند.
[56]. خطبه 193، ص 438.
[57]. همان، ص 440.
[58]. خطبه 144، ص 272.
[59]. خطبه 120، ص 226.
[60]. خطبه 190،ص 402.
[61]. خطبه 2، ص 16.
[62]. حکمت 357.
[63]. خطبه 5.
[64]. خطبه 64.
[65]. خطبه 190.
[66]. حکمت 122.
[67]. نهجالبلاغه، نامه 31.
[68]. حکمت 349.
[69]. خطبه 109.
[70]. خطبه 109.
[71]. خطبه 190.
[72]. خطبه اول.
[73]. خطبه اول.
[74]. خطبه 160.
[75]. خطبه 160.
[76]. خطبه 105.
[77]. خطبه 197.
[78]. خطبه 192.
[79]. خطبه 192.
[80]. خطبه 33.
[81]. خطبه74.
[82]. جنّ، یه 27 و 26.
[83]. خطبه 128، ص 246.
[84]. لقمان، یه 34.
[85]. خطبه 128، ص 246.
[86]. پیام امام(علیه السلام)، مکارم شیرازی، ج 5، ص 368.
[87]. بحارالانوار، مجلسی، ج 30، ص 672.
[88]. خطبه 128، ص 244.
[89]. مروج الذهب، مسعودی، ج 1، ص 161.
[90]. پیام امام(علیه السلام)، مکارم، ج 5، ص 349 و 352.
[91]. خطبه 128، ص 244.
[92]. پیام امام(علیه السلام)، مکارم شیرازی، ج 5، ص 358.
[93]. شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 8، ص 218؛ پیام امام(علیه السلام)، ج 5، ص 360.
[94]. خطبه 59.
[95]. پیام امام(علیه السلام)، مکارم شیرازی، ج 2، ص 665.
[96]. شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 5، ص 3 و 4.
[97]. خطبه 57.
[98]. شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 4، ص 55 و 54.
[99]. خطبه 57.
[100]. خطبه 103.
[101]. همان، ترجمه فیض الاسلام.
[102]. خطبه 147.
[103]. کلمات قصار 102، ترجمه فیض الأسلام.
[104]. کلمات قصار 369، ترجمه فیض الأسلام.