خانه » همه » مذهبی » برترین سیاست از نگاه حضرت علی

برترین سیاست از نگاه حضرت علی


برترین سیاست از نگاه حضرت علی

۱۳۹۲/۱۲/۱۱


۵۸۱ بازدید

برترین سیاست از نگاه حضرت علی کدام است؟

برترین سیاست از نظر حضرت، سیاستی است که در آن قدرت نه به عنوان هدف، بلکه وسیله ای برای کمک به مستضعفان و مقابله با ظلم مستکبران یک جامعه تعریف شده است. طبیعی است که در چنین سیاستی، هدایت مردم به سوی الله و اجرای احکام و آموزه های الهی به عنوان هدف اساسی در نظر میگیرند. حضرت امیرالمومنین نیز با توجه به این موضوع، اصولی را برای این نوع از سیاست معرفی نموده و اجرا میکردند که عبارتند از:
1.صدق محورى: راستگویى و درستگویى یک ارزش اخلاقى است ، که هیچ گروهى در اصالت آن تشکیک نکرده ، و راستگویى از یک سیاستمدار بیش از هر چیزى مطلوب تر است . سیاست على ( ع ) را از دوران جوانى تا لحظه شهادت صدق و صفا و درستگویى و درست گفتارى تشکیل مى داد ، و او لقب « صدیق اکبر » را از پیامبر دریافت کرده بود . پیامبر گرامى ( ص ) فرمود : على بن ابى طالب نخستین کسى است که به من ایمان آورد ، و نخستین کسى است که در روز رستاخیز با من دست مى دهد ، و او « صدیق اکبر » است ، و فاروق امت ، حق و باطل را از هم جدا مى سازد . امام این اصل را از نخستین دوران حیات سیاسى خود تا لحظه شهادت رعایت مى کرد ، و گاهى به قیمت راستگویى ، خلافت ظاهرى را با مشکل روبرو مى ساخت .
2. قانون محورى: قانون محورى اساس سیاست کشور را تشکیل مى دهد ، زیرا نظم در جامعه در سایه ایمان به قانون و عمل به آن ، پدید مى آید و اگر پاسدار قانون ، خود قانون شکنى کند ، قانون شکنى براى همگان آسان مى گردد . رجال آسمانى قوانین الهى را بى پروا و بدون واهمه اجرا مى گردند و هرکز عواطف انسانى یا پیوند خویشاوندى و منافع زودگذر مادى آنان را تحت تاثیر قرار نمى داد . امیرمؤمنان شاگرد ممتاز مکتب پیامبر است ، در طول زمامدارى خود یک لحظه از قانون گرایى کنار نرفت ، یکسان نگرى او به قانون زبان زد همگان بود .
3. انتقاد پذیرى: والى هر چه هم از صمیم دل و از طریق اخلاص به حل و فصل امور بپردازد ، با لاخره از آنجا که بشر ، محدود است دچار اشتباه خواهد بود ، اگر عظمت و موقعیت والى مانع از انتقاد و بیان اشتباهات او گردد مسلما چرخ اصلاحات به کندى پیش مى رود و چه بسا آگاهى مردم از اشتباهات و ناتوانى از بیان ، عقدهاى روحى پدید مى آورد ، از این جهت امام در یکى از سخنان خود یادآور میشود که نباید زمامدار مسلمانان را فوق انتقاد انگاشت بلکه باید در مواردى او را به خطایش آگاه ساخت ، او در ضمن یکى از خطبه هاى خود چنین مى گوید : « فَلا تَکفوا عَنّى عَن مَقاله بحق او مَشوره بِعدل فَانى لَست فى نفسى بفوق ان اخطى ، و لا آمنوا ذلک فعلى الا ان یکفى الله من نفسى ما هو املک به منى از گفتن حق یا راى زدن در عدالت باز نایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم ، مگر اینکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است » . مسلماً امام به حکم آیه تطهیر از هر لغزشى مصون و معصوم است ولى در عین حال در اینجا به خطاپذیرى خود اشاره مى کند .
4. شایسته محورى: در سیاست امام ( ع ) مناصب در گرو شایستگى ها بود و هیچ نوع رابطه بر ضابطه حکومت نمى کرد ، او پیوسته مى کوشید افراد نالایق را از کارهاى کلیدى بردارد ، و افراد امین و مخلص را روى کار بیاورد . و یکى از کارهاى نخستین امام آنگاه که به زمامدارى رسید ، عزل تمام استانداران و کارگزاران بزرگ عثمان بود و همه را با نامه عزل کرد و جاى آنان افراد صالح گمارد و فقط ابوموس اشعرى را در مقام خود تثبیت کرد . یک چنین شیوه بر سیاستمداران آن روز هر چند هم به على اخلاص مى ورزیدند سنگین بود ، آنان مى گفتند همه این افراد را بر مقامهاى خود تثبیت کن ، آنگاه که بر امور مسلط شدى ، و کشور پهناور اسلامى در قبضه قدرتت قرار گرفت ، همگان را برکنار کن . مسلماً آنان در این پیشنهاد مخلص بودند ولى پیشنهاد آنان با شیوه و سیاستهاى الهى سازگار نبود ، امام فرمود : این پیشنهاد شما نوعى مکر و حیله و خدعه است من از این راه وارد نمى شوم . پس از زمامدارى على معاویه از بیعت با امام خوددارى کرد و به امام پیام فرستاد ، که اگر امام موقعیت او را نسبت به شام و اطراف آن تثبت کند من با تو بیعت کنم . مغیره بن شعبه از این پیام آگاه شد و از طریق صدق و صفا تثبیت معاویه را پیشنهاد کرد ، و گفت : اى امیر مؤمنان تو معاویه را مى شناسى ، خلفاى پیشین ، حکومت شام را از آن وى قرار دادند ، تو هم چنین کن ، از همین راه وارد شو آنگاه که به قدرت رسیدى او را عزل کن . امام ( ع ) به اصول سیاسى مردان الهى اشاره کرد و گفت : مغیره ! آیا تو ضمانت مى کنى که من از لحظه تثبت تا روزى که او را خلع کنم زنده بمانم ، گفت : نه ، امام این آیه را تلاوت کرد : « و ما کنت مُتَخذ المُضلین عَضداً من هرگز گمراهان را همکار خود نمى گیرم » . امام در عزل ولاه از فرمان الهى الهام مى گیرد ، و قرآن اجازه نمى دهد که ظالمان و ستمگران یک لحظه بر مردم حکومت کنند .
5. مردم سالارى : حکومت اسلامى حکومت مکتبى است ، یعنى ترکیبى است از حکومت قانون الهى و خواسته هاى مردمى . در حکومت اسلامى خطوط کلى از جانب وحى معین مى شود و مردم باید پیرو این خطوط کلى باشند و هرگز با تاسیس مجالسى نمى توان خراشى در این خطوط پدید آورد . آرى لباس این خطوط و کیفیت پیاده کردن آن در اختیار مردم است ، اینجا است که حکومت اسلامى هر دو عنصر خود را دارا مى باشد ، خطوط کلى از جانب خدا است ، و شیوه پیاده کردن از جانب مردم است . یکى از اصول سیاسى امام این است که به رضایت توده ها و نوع مردم عنایت بیشترى مبذول مى نمود و هرگاه حاکم میان جلب دو رضایت قرار بگیرد ( رضایت توده ها و به اصطلاح ، مردم سالارى ، و رضایت طبقه معینى ) حاکم باید در صدد جلب رضایت همگان باشد نه یک طبقه خاص . در عزل کارگزاران عثمان توده مردم خواهان چنین عزلى بوده اند و اصولاً آنان امام را بر این کار برگزیده بودند و اگر امام به خواسته آنان جامه عمل نمى پوشانید اصل حکومت امام متزلزل مى گشت .
6. محوریت کرامت انسانی محوریت حفظ کرامت انسانی یکى از اصول سیاسى امام است. در حالیکه شرافت و فضیلت و نجات اخروى از آن انسانى است که از آخرین شریعت پیروى کند ولى در عین حال به جان و مال دیگر انسانها تحت شرایطى احترام قائل شده است ، و هرگز انسانهایى را به جرم مسلمان نبودن فاقد احترام نمى شمرد ، در این مورد داستانى است که شیخ حر عاملى آن را از امام امیرمؤمنان چنین نقل مى کند : پیرمرد نصرانى که عمرى کار کرده و زحمت کشیده بود اما در آخر عمر از طریق گدایى زندگى مى کرد ، روزى امیرمؤمنان در عبور خود با این وضع رقت بار ، روبرو شد و از احوال پیرمرد جستجو نمود ، سرانجام روشن شد که این مرد فاقد هر نوع امکانات زندگى است و جز گدایى راه دیگرى براى زندگى ندارد ، کسانى که پیرمرد را مى شناختند آمدند و شهادت دادند که این پیرمرد نصرانى است و تا جوان بود و چشم داشت کار مى کرد ، اکنون که هم جوانى را از دست داده و هم چشم را نمى تواند کار بکند ، ذخیره اى هم ندارد ، طبعاً گدایى مى کند . على ( ع ) فرمود : عجب ! تا وقتى که توانایى داشت از او کار کشیدید و اکنون او را به حال خود گذاشته اید ؟ سوابق این مرد حکایت مى کند که در مدتى که توانایى داشته کار کرده و خدمت انجام داده است ، بنابراین بر عهده حکومت و اجتماعى است که تا زنده است او را تکفل کند بروید از بیت المال به او مستمرى بدهید .
7.تعهد به اصول اخلاقى در اوج قدرت : یکى از اصول سیاستهاى امام این بود که در اوج قدرت ارزش هاى اخلاقى را فراموش نمى کرد ، هرگز حس انتقام گیرى از دشمن ، او را بر نادیده گرفتن این اصول وادار مى نمود . ولى امام فردى نبود که تسلیم احساسات دور از منطق شود ، هر چند مالامال از خشم و غضب به دشمن باشد . در جنگ صفین ، سپاه معاویه زودتر از سپاه امام به سرزمین صفین رسید ، و با گماردن هنگى عظیم از سپاه خویش مانع از بهره گیرى سربازان امام از آب فرات گشت . امام یکى از خردمندترین یاران خود با نام « صعصعه » را به عنوان سفیر خویش به خیمه معاویه که در قلب لشکر قرار داشت اعزام نمود ، و پیام امام را در رابطه با بازگذاردن راه فرات به او رساند ، شگفت آنجاست که عمروعاص عقل منفصل معاویه و دیگر حاشیه نشینان وى بستن آب را به روى سربازان امام کار قبیح و زشت شمردند ولى فرزند ابى سفیان آن را به نوعى برگ برنده براى پیروزى تلقى مى کرد . شکایت هاى فراوان از فرماندهان و سربازان به امام رسید . فشار عطش از یک طرف و خطبه مهیج امام ( ع ) براى تسخیر شریعه فرات از طرف دیگر سبب شد که دو هنگ از سواره نظام با یک خیزش و حمله برق آسا دشمن را از سر راه بردارند و بر مسیر آب تسلط یابند . در این موقع گروهى از فرماندهان به حضور امام رسیدند و پیشنهاد کردند او نیز مقابله به مثل کند ولى وى پس از تسلط بر شریعه ، دست دشمن را در بهره بردارى از آب فرات باز گذاشت و از این طریق ثابت کرد در حال نبرد با بدترین دشمن ، باید به اصول اخلاقى ملتزم شد و بر خلاف معاویه هدف را توجیه گر وسیله ندانست .
8. احترام به آزادى هاى معقول: سیاست « قرآن بر سر نیزه » معاویه و همفکرش عمرو عاص ، شکاف عجیب در میان سپاه امام پدید آورد ، و صمیمى ترین دوستان او را به صورت انسانهاى معترض و احیاناً برانداز در آورد ، این گروه که در تاریخ از آنان به نام خوارج نام مى برند ، خود از طرفداران مساله حکمیت بودند و اصرار مى ورزیدند که نبرد متوقف شود تا از طرفین دو نفر انتخاب گردد و درباره امام و معاویه با توجه به اصول اسلام و قرآن قضاوت کنند . امام به ناچار بر این حکمیت تن داد و مى دانست که این حکمیت نتایج زیان بارى خواهد داشت ولى اصرار سپاه و رو در رویى آنان با امام او را تسلیم این اندیشه کرد و صلح نامه تنظیم شد و طرفین امضا نمودند . هنوز مرکب حکمیت بر روى کاغذ خشک نشده بود ، همان گروه از کار خود نادم و پشیمان گشتند ، این بار اصرار ورزیدند امام تعهد خود را نادیده بگیرد و بار دیگر نبرد را آغاز کند . امام به آنان فرمود : شما حکمیت را به من تحمیل کردید ، اکنون ما میان خود و آنان پیمانى امضاء کردیم و شروطى را پذیرفتیم و مواثیق به آنان دادیم خدا مى فرماید : « وَ اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الاَیمان بعد تَوکیدها و قد جعلتم الله علیکم کَفیلا ان الله یعلم ما تفعلون و چون با خدا پیمان بستید ، به پیمان خود وفا کنید و سوگندهاى خود را پس از استوار کردن آنها مشکنید ، با اینکه خدا را بر خود ضامن و گواه قرار دادید ، زیرا خدا آنچه را انجام مى دهید مى داند » . خوارج با حضور در مسجد و عدم شرکت در نماز ، مخالفت خود را اظهار مى داشتند و به هنگام اقامه نماز به دادن شعارهاى تند مى پرداختند . امام به این نوع آزادى ها تن مى داد و تا روزى که خوارج دست به جنایت و ناامنى نزده و به فکر براندازى نبودند حتى حقوق آنان را از بیت المال قطع نکرد ، ولى از لحظه اى که نا امنى در کوفه و اطراف آن پدید آوردند و خون بى گناهان را ریختند ، امام نبرد با آنان را فریضه دانست و سرزمین را از لوث وجود آنان پاک ساخت .

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

برترین سیاست از نگاه حضرت علی


برترین سیاست از نگاه حضرت علی

۱۳۹۲/۱۲/۱۱


۵۸۱ بازدید

برترین سیاست از نگاه حضرت علی کدام است؟

برترین سیاست از نظر حضرت، سیاستی است که در آن قدرت نه به عنوان هدف، بلکه وسیله ای برای کمک به مستضعفان و مقابله با ظلم مستکبران یک جامعه تعریف شده است. طبیعی است که در چنین سیاستی، هدایت مردم به سوی الله و اجرای احکام و آموزه های الهی به عنوان هدف اساسی در نظر میگیرند. حضرت امیرالمومنین نیز با توجه به این موضوع، اصولی را برای این نوع از سیاست معرفی نموده و اجرا میکردند که عبارتند از:
1.صدق محورى: راستگویى و درستگویى یک ارزش اخلاقى است ، که هیچ گروهى در اصالت آن تشکیک نکرده ، و راستگویى از یک سیاستمدار بیش از هر چیزى مطلوب تر است . سیاست على ( ع ) را از دوران جوانى تا لحظه شهادت صدق و صفا و درستگویى و درست گفتارى تشکیل مى داد ، و او لقب « صدیق اکبر » را از پیامبر دریافت کرده بود . پیامبر گرامى ( ص ) فرمود : على بن ابى طالب نخستین کسى است که به من ایمان آورد ، و نخستین کسى است که در روز رستاخیز با من دست مى دهد ، و او « صدیق اکبر » است ، و فاروق امت ، حق و باطل را از هم جدا مى سازد . امام این اصل را از نخستین دوران حیات سیاسى خود تا لحظه شهادت رعایت مى کرد ، و گاهى به قیمت راستگویى ، خلافت ظاهرى را با مشکل روبرو مى ساخت .
2. قانون محورى: قانون محورى اساس سیاست کشور را تشکیل مى دهد ، زیرا نظم در جامعه در سایه ایمان به قانون و عمل به آن ، پدید مى آید و اگر پاسدار قانون ، خود قانون شکنى کند ، قانون شکنى براى همگان آسان مى گردد . رجال آسمانى قوانین الهى را بى پروا و بدون واهمه اجرا مى گردند و هرکز عواطف انسانى یا پیوند خویشاوندى و منافع زودگذر مادى آنان را تحت تاثیر قرار نمى داد . امیرمؤمنان شاگرد ممتاز مکتب پیامبر است ، در طول زمامدارى خود یک لحظه از قانون گرایى کنار نرفت ، یکسان نگرى او به قانون زبان زد همگان بود .
3. انتقاد پذیرى: والى هر چه هم از صمیم دل و از طریق اخلاص به حل و فصل امور بپردازد ، با لاخره از آنجا که بشر ، محدود است دچار اشتباه خواهد بود ، اگر عظمت و موقعیت والى مانع از انتقاد و بیان اشتباهات او گردد مسلما چرخ اصلاحات به کندى پیش مى رود و چه بسا آگاهى مردم از اشتباهات و ناتوانى از بیان ، عقدهاى روحى پدید مى آورد ، از این جهت امام در یکى از سخنان خود یادآور میشود که نباید زمامدار مسلمانان را فوق انتقاد انگاشت بلکه باید در مواردى او را به خطایش آگاه ساخت ، او در ضمن یکى از خطبه هاى خود چنین مى گوید : « فَلا تَکفوا عَنّى عَن مَقاله بحق او مَشوره بِعدل فَانى لَست فى نفسى بفوق ان اخطى ، و لا آمنوا ذلک فعلى الا ان یکفى الله من نفسى ما هو املک به منى از گفتن حق یا راى زدن در عدالت باز نایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم ، مگر اینکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است » . مسلماً امام به حکم آیه تطهیر از هر لغزشى مصون و معصوم است ولى در عین حال در اینجا به خطاپذیرى خود اشاره مى کند .
4. شایسته محورى: در سیاست امام ( ع ) مناصب در گرو شایستگى ها بود و هیچ نوع رابطه بر ضابطه حکومت نمى کرد ، او پیوسته مى کوشید افراد نالایق را از کارهاى کلیدى بردارد ، و افراد امین و مخلص را روى کار بیاورد . و یکى از کارهاى نخستین امام آنگاه که به زمامدارى رسید ، عزل تمام استانداران و کارگزاران بزرگ عثمان بود و همه را با نامه عزل کرد و جاى آنان افراد صالح گمارد و فقط ابوموس اشعرى را در مقام خود تثبیت کرد . یک چنین شیوه بر سیاستمداران آن روز هر چند هم به على اخلاص مى ورزیدند سنگین بود ، آنان مى گفتند همه این افراد را بر مقامهاى خود تثبیت کن ، آنگاه که بر امور مسلط شدى ، و کشور پهناور اسلامى در قبضه قدرتت قرار گرفت ، همگان را برکنار کن . مسلماً آنان در این پیشنهاد مخلص بودند ولى پیشنهاد آنان با شیوه و سیاستهاى الهى سازگار نبود ، امام فرمود : این پیشنهاد شما نوعى مکر و حیله و خدعه است من از این راه وارد نمى شوم . پس از زمامدارى على معاویه از بیعت با امام خوددارى کرد و به امام پیام فرستاد ، که اگر امام موقعیت او را نسبت به شام و اطراف آن تثبت کند من با تو بیعت کنم . مغیره بن شعبه از این پیام آگاه شد و از طریق صدق و صفا تثبیت معاویه را پیشنهاد کرد ، و گفت : اى امیر مؤمنان تو معاویه را مى شناسى ، خلفاى پیشین ، حکومت شام را از آن وى قرار دادند ، تو هم چنین کن ، از همین راه وارد شو آنگاه که به قدرت رسیدى او را عزل کن . امام ( ع ) به اصول سیاسى مردان الهى اشاره کرد و گفت : مغیره ! آیا تو ضمانت مى کنى که من از لحظه تثبت تا روزى که او را خلع کنم زنده بمانم ، گفت : نه ، امام این آیه را تلاوت کرد : « و ما کنت مُتَخذ المُضلین عَضداً من هرگز گمراهان را همکار خود نمى گیرم » . امام در عزل ولاه از فرمان الهى الهام مى گیرد ، و قرآن اجازه نمى دهد که ظالمان و ستمگران یک لحظه بر مردم حکومت کنند .
5. مردم سالارى : حکومت اسلامى حکومت مکتبى است ، یعنى ترکیبى است از حکومت قانون الهى و خواسته هاى مردمى . در حکومت اسلامى خطوط کلى از جانب وحى معین مى شود و مردم باید پیرو این خطوط کلى باشند و هرگز با تاسیس مجالسى نمى توان خراشى در این خطوط پدید آورد . آرى لباس این خطوط و کیفیت پیاده کردن آن در اختیار مردم است ، اینجا است که حکومت اسلامى هر دو عنصر خود را دارا مى باشد ، خطوط کلى از جانب خدا است ، و شیوه پیاده کردن از جانب مردم است . یکى از اصول سیاسى امام این است که به رضایت توده ها و نوع مردم عنایت بیشترى مبذول مى نمود و هرگاه حاکم میان جلب دو رضایت قرار بگیرد ( رضایت توده ها و به اصطلاح ، مردم سالارى ، و رضایت طبقه معینى ) حاکم باید در صدد جلب رضایت همگان باشد نه یک طبقه خاص . در عزل کارگزاران عثمان توده مردم خواهان چنین عزلى بوده اند و اصولاً آنان امام را بر این کار برگزیده بودند و اگر امام به خواسته آنان جامه عمل نمى پوشانید اصل حکومت امام متزلزل مى گشت .
6. محوریت کرامت انسانی محوریت حفظ کرامت انسانی یکى از اصول سیاسى امام است. در حالیکه شرافت و فضیلت و نجات اخروى از آن انسانى است که از آخرین شریعت پیروى کند ولى در عین حال به جان و مال دیگر انسانها تحت شرایطى احترام قائل شده است ، و هرگز انسانهایى را به جرم مسلمان نبودن فاقد احترام نمى شمرد ، در این مورد داستانى است که شیخ حر عاملى آن را از امام امیرمؤمنان چنین نقل مى کند : پیرمرد نصرانى که عمرى کار کرده و زحمت کشیده بود اما در آخر عمر از طریق گدایى زندگى مى کرد ، روزى امیرمؤمنان در عبور خود با این وضع رقت بار ، روبرو شد و از احوال پیرمرد جستجو نمود ، سرانجام روشن شد که این مرد فاقد هر نوع امکانات زندگى است و جز گدایى راه دیگرى براى زندگى ندارد ، کسانى که پیرمرد را مى شناختند آمدند و شهادت دادند که این پیرمرد نصرانى است و تا جوان بود و چشم داشت کار مى کرد ، اکنون که هم جوانى را از دست داده و هم چشم را نمى تواند کار بکند ، ذخیره اى هم ندارد ، طبعاً گدایى مى کند . على ( ع ) فرمود : عجب ! تا وقتى که توانایى داشت از او کار کشیدید و اکنون او را به حال خود گذاشته اید ؟ سوابق این مرد حکایت مى کند که در مدتى که توانایى داشته کار کرده و خدمت انجام داده است ، بنابراین بر عهده حکومت و اجتماعى است که تا زنده است او را تکفل کند بروید از بیت المال به او مستمرى بدهید .
7.تعهد به اصول اخلاقى در اوج قدرت : یکى از اصول سیاستهاى امام این بود که در اوج قدرت ارزش هاى اخلاقى را فراموش نمى کرد ، هرگز حس انتقام گیرى از دشمن ، او را بر نادیده گرفتن این اصول وادار مى نمود . ولى امام فردى نبود که تسلیم احساسات دور از منطق شود ، هر چند مالامال از خشم و غضب به دشمن باشد . در جنگ صفین ، سپاه معاویه زودتر از سپاه امام به سرزمین صفین رسید ، و با گماردن هنگى عظیم از سپاه خویش مانع از بهره گیرى سربازان امام از آب فرات گشت . امام یکى از خردمندترین یاران خود با نام « صعصعه » را به عنوان سفیر خویش به خیمه معاویه که در قلب لشکر قرار داشت اعزام نمود ، و پیام امام را در رابطه با بازگذاردن راه فرات به او رساند ، شگفت آنجاست که عمروعاص عقل منفصل معاویه و دیگر حاشیه نشینان وى بستن آب را به روى سربازان امام کار قبیح و زشت شمردند ولى فرزند ابى سفیان آن را به نوعى برگ برنده براى پیروزى تلقى مى کرد . شکایت هاى فراوان از فرماندهان و سربازان به امام رسید . فشار عطش از یک طرف و خطبه مهیج امام ( ع ) براى تسخیر شریعه فرات از طرف دیگر سبب شد که دو هنگ از سواره نظام با یک خیزش و حمله برق آسا دشمن را از سر راه بردارند و بر مسیر آب تسلط یابند . در این موقع گروهى از فرماندهان به حضور امام رسیدند و پیشنهاد کردند او نیز مقابله به مثل کند ولى وى پس از تسلط بر شریعه ، دست دشمن را در بهره بردارى از آب فرات باز گذاشت و از این طریق ثابت کرد در حال نبرد با بدترین دشمن ، باید به اصول اخلاقى ملتزم شد و بر خلاف معاویه هدف را توجیه گر وسیله ندانست .
8. احترام به آزادى هاى معقول: سیاست « قرآن بر سر نیزه » معاویه و همفکرش عمرو عاص ، شکاف عجیب در میان سپاه امام پدید آورد ، و صمیمى ترین دوستان او را به صورت انسانهاى معترض و احیاناً برانداز در آورد ، این گروه که در تاریخ از آنان به نام خوارج نام مى برند ، خود از طرفداران مساله حکمیت بودند و اصرار مى ورزیدند که نبرد متوقف شود تا از طرفین دو نفر انتخاب گردد و درباره امام و معاویه با توجه به اصول اسلام و قرآن قضاوت کنند . امام به ناچار بر این حکمیت تن داد و مى دانست که این حکمیت نتایج زیان بارى خواهد داشت ولى اصرار سپاه و رو در رویى آنان با امام او را تسلیم این اندیشه کرد و صلح نامه تنظیم شد و طرفین امضا نمودند . هنوز مرکب حکمیت بر روى کاغذ خشک نشده بود ، همان گروه از کار خود نادم و پشیمان گشتند ، این بار اصرار ورزیدند امام تعهد خود را نادیده بگیرد و بار دیگر نبرد را آغاز کند . امام به آنان فرمود : شما حکمیت را به من تحمیل کردید ، اکنون ما میان خود و آنان پیمانى امضاء کردیم و شروطى را پذیرفتیم و مواثیق به آنان دادیم خدا مى فرماید : « وَ اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الاَیمان بعد تَوکیدها و قد جعلتم الله علیکم کَفیلا ان الله یعلم ما تفعلون و چون با خدا پیمان بستید ، به پیمان خود وفا کنید و سوگندهاى خود را پس از استوار کردن آنها مشکنید ، با اینکه خدا را بر خود ضامن و گواه قرار دادید ، زیرا خدا آنچه را انجام مى دهید مى داند » . خوارج با حضور در مسجد و عدم شرکت در نماز ، مخالفت خود را اظهار مى داشتند و به هنگام اقامه نماز به دادن شعارهاى تند مى پرداختند . امام به این نوع آزادى ها تن مى داد و تا روزى که خوارج دست به جنایت و ناامنى نزده و به فکر براندازى نبودند حتى حقوق آنان را از بیت المال قطع نکرد ، ولى از لحظه اى که نا امنى در کوفه و اطراف آن پدید آوردند و خون بى گناهان را ریختند ، امام نبرد با آنان را فریضه دانست و سرزمین را از لوث وجود آنان پاک ساخت .

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد