برخی جزئیات اهانت به فاطمه زهرا سلام الله علیها
۱۳۹۸/۱۱/۰۹
–
۷۶۷ بازدید
با عرض سلام و ادب و احترام
بنده سوالی داشتم و ان اینکه میخواستم بدانم ایا برای حضرت زهرا سلام الله هر دو واقعه سیلی خوردن در کوچه و شکستن پهلو پشت تر بطور مجزا اتفاق افتادهاست؟
اگر بله کدام یک ابتدا و کدام یک بعد از ان اتفاق افتاده و فاصله میان ان دو چه مقدار بوده است؟
و اینکه ایا در واقع سیلی، حضرت حسن علیه السلام همراه ایشان بودهاند؟
و در نهایت اینکه برخی مداحان میگویند ایشان تا زمان شهادت از حضرت علی رو میگرفتند، ایا چنین چیزی با توجه به ان که با عقل جور در نمیاید طبق روایات معتبر است؟
با تشکر فراوان
هرچند آنچه منقول است عمدتا کلیات است و همه جزئیات نقل نشده است اما اقوالی هم وجود دارد که به برخی جزییات اشاره نمودند:
اقوال مختلف در این خصوص را از چند منبع شناخته شده بیان میکنیم :
1-علامه مجلسی در بحارالانوار می نویسد: هنگامی که خواستند علی علیه السلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه علیهاالسلام روبرو شدند و فاطمه علیهاالسلام برای جلوگیری از بردن همسر گرامی اش صدمه های روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشه ای از آن در یک نقل تاریخی اشاره می کنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقل های تاریخی فراوان است.
خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین می نویسد:
«… وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از داخل شدن من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته های بدر واُحد که به دست علی کشته شده بودند… افتادم، آتش غضبم افروخته تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد. فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً… فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ… ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد…، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند. سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می خواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد…»( بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحین الشریعه، ج1، ص267)
2-طبری در «دلائل الامامه» می گوید: عمر در ضمن نامه ای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه بنی ساعده و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می کند:
… به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ که پشت در بود گفتم: اگر علی ـ علیه السّلام ـ از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی ـ علیه السّلام ـ را برای بیعت به سوی مسجد می کشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گفتم خانه را به آتش می کشم.
همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، نالة او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه های علی ـ علیه السّلام ـ و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای نالة فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه ـ سلام الله علیها ـ می گفت: «یا ابتاه! یارسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک وا بنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقدوا… قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ» ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می شود، آه! ای فضّه بیا و مرا در یاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد. در عین حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتی وارد خانه شدم؛ فاطمه ـ سلام الله علیها ـ با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونهای کرده بود که گوئی پرده ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش، به صورت او زدم که به زمین افتاد…»( طبری، دلائل الامامه، ج 2؛ شیخ عباس قمی, بیت الأحزان،ص 96 و 97)
3-خصیبی در «الهدایه الکبری» و بحرانی در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نوشته اند:
عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید.
آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سیلی زد به طوری که گوشواره اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها. و ای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می دهند، او را می زنند و فرزندش را می کشند.»
امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می کنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید.
راوی می گوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ آن چنان می گریست و می گفت که محاسنش از اشک تر شد.( خصیبی، الهدایه الکبری، ص 408، بحرانی، العوالم، ج 11، ص 442. )
4-شیخ صدوق در کتاب «الامالی» در حدیثی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با ذکر سلسله سند صحیح به نقل از امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ آورده است که:
به همراه فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودیم. ناگهان رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ به ما نگاهی کرد و گریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: «أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمه ـ سلام الله علیها ـ خدّها.» از یاد ضربت شمشیر بر پیشانی تو و سیلی دشمن بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گریستم. (امالی شیخ صدوق, ص 198)
این مطلب را علمای دیگر هم نقل کرده اند مانند: ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب ج 2, ص 51؛ ابن نما حلی در ذوب النضار ص 11؛ علامه مجلسی در بحار الانوار ج 44, ص 149.
5-حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ نیز درباره این جریان می فرماید:
بر در سرایم هیزم انبوهی فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانه را، به آتش کشند. من در ورای در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم، که دست از ما بکشند و عوض آن به یاری ما برخیزند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، غلام ابوبکر گرفت و بر بازویم فرود آورد، که اثر آن بسان دملی متورّم گردید.
آن گاه در را با پای خود شکست و آن را به روی من انداخت. من که حامله بودم به رو نقش بر زمین گشتم. آتش زبانه کشید و رخسارم به زمین ساییده شد. او به چهره ام تپانچه (سیلی) زده، آن گونه که گوشواره از گوشم بیافتاد. در این هنگام درد زایمان مرا فرا گرفت و محسنم را بی هیچ گناهی سقط نمودم.( محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج 1، ص 271)
6- شیخ مفید در کتاب الاختصاص چنین نقل میکند: از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است که فرمودند: بعد از رحلت پیامبر اکرم فدک که از طرف آن حضرت به فاطمه زهرا اعطا شده بود توسط ابوبکر و عمر غصب شد و طی محاجه هایی که علی و فاطمه کردند و گواهانی که ارائه نمودند ابوبکر و عمر قبول نکردند… تا اینکه علی ع به فاطمه س فرمود: وقتی که ابوبکر تنهاست پیش او برو و بگو که تو امروز در جای پیامبر اکرم نشستی و ادعای مقام پدرم و خلافت او را کردهای! اگر فدک ملک تو هم بود و من از تو میخواستم که آن را به من ببخشی بر تو واجب بود که آن را به من بدهی. حضرت زهرا نزد ابوبکر آمد و این مطلب را فرمود: ابوبکر گفت: راست میگویی، سپس در ورقه ای مطلبی نوشت که دال بر برگرداندن فدک به آن حضرت می نمود. چون فاطمه زهرا(س)بیرون آمد، بین راه عمر را دید و عمر از آن نوشته سؤال کرد و حضرت فرمود: نوشتهای است که ابوبکر برای برگرداندن فدک برایم نوشته است. عمر گفت: آن را به من بده ولی حضرت ابا کرد و آن را نداد در این جا عمر برای گرفتن کاغذ جسارتی عظیم به حضرت زهرا(س)نمود و با قساوت قلب با پا به فاطمه زهرا زد و سیلی به صورت مبارک آن حضرت زد به طوری که در اثر آن گوشواره حضرت شکست و خدا میداند چه حالی پیدا کرد.[1] طبق این نقل که مورخین و علمای بعدی نیز از این منابع استفاده کردهاند اشاره به حضور هیچ یک از فرزندان حضرت فاطمه زهرا نشده است.
مجلسی در جای دیگر می فرماید: در موقع هجوم به خانه فاطمه زهرا عمر با سیلی محکمی به صورت فاطمه زد و از ضرب آن گوشواره در گوش حضرت در زیر لباسش شکست.[2] از آنجا که در قدیم خانه ها چنان وسیع نبودند و اعضای خانواده در مساحت کمتری زندگی میکردند و مخصوصاً در مواقع این چنینی قطعاً اعضای خانواده در جریان حضور داشتند و صحنه را مشاهده میکردند، در این صورت همه فرزندان آن حضرت شاهد این صحنه بودند.
عبدالزهرا مهدی کتابی در مورد هجوم به خانه فاطمه زهرا (س)نوشته و اکثر اقوالی که در این باره در کتب قدیم از شیعه و سنی وارد شده آورده است و در آنجا هم ذکری از حضور امام حسن(ع)یا حضرت زینب (س) در جریان سیلی خوردن حضرت فاطمه زهرا نیاورده است. و فقط به این قضیه اشاره می کند که عمر بن خطاب در موقع هجوم به خانه حضرت زهرا سیلی محکمی به صورت حضرت فاطمه زهرا زد و ضربت سیلی آنچنان شدید بود که گوشواره در گوش حضرت شکست و به زمین افتاد و این قول را از دلائل الامامه، بحار، ارشاد القلوب، هدایه الکبری و… نقل می کند.[3]بنابراین با جستجویی که صورت گرفت در کتب قدیم و معتبر، مطلبی که دال بر این باشد که موقع سیلی خوردن حضرت فاطمه (س)چه کسی همراه ایشان حضور داشتند، اشاره نشده است.
پاورقی موردآخر:
[1]. شیخ مفید، الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق، ص183ـ185؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ق، ج29، ص129؛ نمازی، شیخ علی، مستدرک سفینه البحار، قم، جامعه مدرسین، 1419ق، ج8، ص502.
[2]. بحارالانوار، همان، ج53، ص18؛ خصیبی، حسین بی حمدان، الهدایه الکبری، بیروت، موسسه البلاغ، 1411ق، ص407.
[3]. الهجوم الی بیت فاطمه(س)، همان، ص124.
معرفی منابع بیشترجهت مطالعه:
1ـ رنج های زهرا ، محمد سپهری.
2ـ اسرار فدک، محمد باقر انصاری.
3ـ اسرار آل محمد، اسماعیل انصاری زنجانی.
اقوال مختلف در این خصوص را از چند منبع شناخته شده بیان میکنیم :
1-علامه مجلسی در بحارالانوار می نویسد: هنگامی که خواستند علی علیه السلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه علیهاالسلام روبرو شدند و فاطمه علیهاالسلام برای جلوگیری از بردن همسر گرامی اش صدمه های روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشه ای از آن در یک نقل تاریخی اشاره می کنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقل های تاریخی فراوان است.
خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین می نویسد:
«… وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از داخل شدن من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته های بدر واُحد که به دست علی کشته شده بودند… افتادم، آتش غضبم افروخته تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد. فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً… فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ… ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد…، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند. سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می خواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد…»( بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحین الشریعه، ج1، ص267)
2-طبری در «دلائل الامامه» می گوید: عمر در ضمن نامه ای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه بنی ساعده و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می کند:
… به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ که پشت در بود گفتم: اگر علی ـ علیه السّلام ـ از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی ـ علیه السّلام ـ را برای بیعت به سوی مسجد می کشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گفتم خانه را به آتش می کشم.
همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، نالة او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه های علی ـ علیه السّلام ـ و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای نالة فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه ـ سلام الله علیها ـ می گفت: «یا ابتاه! یارسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک وا بنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقدوا… قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ» ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می شود، آه! ای فضّه بیا و مرا در یاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد. در عین حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتی وارد خانه شدم؛ فاطمه ـ سلام الله علیها ـ با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونهای کرده بود که گوئی پرده ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش، به صورت او زدم که به زمین افتاد…»( طبری، دلائل الامامه، ج 2؛ شیخ عباس قمی, بیت الأحزان،ص 96 و 97)
3-خصیبی در «الهدایه الکبری» و بحرانی در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نوشته اند:
عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید.
آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سیلی زد به طوری که گوشواره اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها. و ای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می دهند، او را می زنند و فرزندش را می کشند.»
امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می کنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید.
راوی می گوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ آن چنان می گریست و می گفت که محاسنش از اشک تر شد.( خصیبی، الهدایه الکبری، ص 408، بحرانی، العوالم، ج 11، ص 442. )
4-شیخ صدوق در کتاب «الامالی» در حدیثی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با ذکر سلسله سند صحیح به نقل از امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ آورده است که:
به همراه فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودیم. ناگهان رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ به ما نگاهی کرد و گریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: «أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمه ـ سلام الله علیها ـ خدّها.» از یاد ضربت شمشیر بر پیشانی تو و سیلی دشمن بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گریستم. (امالی شیخ صدوق, ص 198)
این مطلب را علمای دیگر هم نقل کرده اند مانند: ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب ج 2, ص 51؛ ابن نما حلی در ذوب النضار ص 11؛ علامه مجلسی در بحار الانوار ج 44, ص 149.
5-حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ نیز درباره این جریان می فرماید:
بر در سرایم هیزم انبوهی فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانه را، به آتش کشند. من در ورای در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم، که دست از ما بکشند و عوض آن به یاری ما برخیزند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، غلام ابوبکر گرفت و بر بازویم فرود آورد، که اثر آن بسان دملی متورّم گردید.
آن گاه در را با پای خود شکست و آن را به روی من انداخت. من که حامله بودم به رو نقش بر زمین گشتم. آتش زبانه کشید و رخسارم به زمین ساییده شد. او به چهره ام تپانچه (سیلی) زده، آن گونه که گوشواره از گوشم بیافتاد. در این هنگام درد زایمان مرا فرا گرفت و محسنم را بی هیچ گناهی سقط نمودم.( محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج 1، ص 271)
6- شیخ مفید در کتاب الاختصاص چنین نقل میکند: از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است که فرمودند: بعد از رحلت پیامبر اکرم فدک که از طرف آن حضرت به فاطمه زهرا اعطا شده بود توسط ابوبکر و عمر غصب شد و طی محاجه هایی که علی و فاطمه کردند و گواهانی که ارائه نمودند ابوبکر و عمر قبول نکردند… تا اینکه علی ع به فاطمه س فرمود: وقتی که ابوبکر تنهاست پیش او برو و بگو که تو امروز در جای پیامبر اکرم نشستی و ادعای مقام پدرم و خلافت او را کردهای! اگر فدک ملک تو هم بود و من از تو میخواستم که آن را به من ببخشی بر تو واجب بود که آن را به من بدهی. حضرت زهرا نزد ابوبکر آمد و این مطلب را فرمود: ابوبکر گفت: راست میگویی، سپس در ورقه ای مطلبی نوشت که دال بر برگرداندن فدک به آن حضرت می نمود. چون فاطمه زهرا(س)بیرون آمد، بین راه عمر را دید و عمر از آن نوشته سؤال کرد و حضرت فرمود: نوشتهای است که ابوبکر برای برگرداندن فدک برایم نوشته است. عمر گفت: آن را به من بده ولی حضرت ابا کرد و آن را نداد در این جا عمر برای گرفتن کاغذ جسارتی عظیم به حضرت زهرا(س)نمود و با قساوت قلب با پا به فاطمه زهرا زد و سیلی به صورت مبارک آن حضرت زد به طوری که در اثر آن گوشواره حضرت شکست و خدا میداند چه حالی پیدا کرد.[1] طبق این نقل که مورخین و علمای بعدی نیز از این منابع استفاده کردهاند اشاره به حضور هیچ یک از فرزندان حضرت فاطمه زهرا نشده است.
مجلسی در جای دیگر می فرماید: در موقع هجوم به خانه فاطمه زهرا عمر با سیلی محکمی به صورت فاطمه زد و از ضرب آن گوشواره در گوش حضرت در زیر لباسش شکست.[2] از آنجا که در قدیم خانه ها چنان وسیع نبودند و اعضای خانواده در مساحت کمتری زندگی میکردند و مخصوصاً در مواقع این چنینی قطعاً اعضای خانواده در جریان حضور داشتند و صحنه را مشاهده میکردند، در این صورت همه فرزندان آن حضرت شاهد این صحنه بودند.
عبدالزهرا مهدی کتابی در مورد هجوم به خانه فاطمه زهرا (س)نوشته و اکثر اقوالی که در این باره در کتب قدیم از شیعه و سنی وارد شده آورده است و در آنجا هم ذکری از حضور امام حسن(ع)یا حضرت زینب (س) در جریان سیلی خوردن حضرت فاطمه زهرا نیاورده است. و فقط به این قضیه اشاره می کند که عمر بن خطاب در موقع هجوم به خانه حضرت زهرا سیلی محکمی به صورت حضرت فاطمه زهرا زد و ضربت سیلی آنچنان شدید بود که گوشواره در گوش حضرت شکست و به زمین افتاد و این قول را از دلائل الامامه، بحار، ارشاد القلوب، هدایه الکبری و… نقل می کند.[3]بنابراین با جستجویی که صورت گرفت در کتب قدیم و معتبر، مطلبی که دال بر این باشد که موقع سیلی خوردن حضرت فاطمه (س)چه کسی همراه ایشان حضور داشتند، اشاره نشده است.
پاورقی موردآخر:
[1]. شیخ مفید، الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق، ص183ـ185؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ق، ج29، ص129؛ نمازی، شیخ علی، مستدرک سفینه البحار، قم، جامعه مدرسین، 1419ق، ج8، ص502.
[2]. بحارالانوار، همان، ج53، ص18؛ خصیبی، حسین بی حمدان، الهدایه الکبری، بیروت، موسسه البلاغ، 1411ق، ص407.
[3]. الهجوم الی بیت فاطمه(س)، همان، ص124.
معرفی منابع بیشترجهت مطالعه:
1ـ رنج های زهرا ، محمد سپهری.
2ـ اسرار فدک، محمد باقر انصاری.
3ـ اسرار آل محمد، اسماعیل انصاری زنجانی.