: بررسی حدیث بنای مسجد مقدس جمکران
۱۳۹۳/۱۱/۱۸
–
۷۲۲ بازدید
آیینه اسرار نوشته حسین کریمى قمى در مورد جمکران چیست؟
پیشگفتار 1
(یا صاحب الزمان ادرکنا) 2
نماز امام زمان علیه السلام 4
حدیث بناى مسجد جمکران 9
بیان حاجى نورى در توجیه حدیث 14
حل عقده و پاسخ اساسى 15
توجّه مراجع عصر به مسجد جمکران 16
1 – حاج شیخ حسنعلى نخودکى (اصفهانى) و توسّل در مسجد جمکران 17
2 – مرحوم آیةاللَّه حائرى و استشمام عطرى خاصّ در مسجد مقدّس جمکران 18
نظر مرحوم آیةاللَّه حائرى درباره مسجد جمکران 19
تحلیل حقوقى در کلام استاد 21
چکیده بحث راجع به سیر تاریخى و قداست مسجد جمکران 22
موقعیّت مسجد مقدّس جمکران در زمان صفویّه و قاجاریّه 24
موقعیت مسجد مقدّس جمکراندر سى سال پیش ( 1390قمرى) 25
چند دیدگاه از صاحب کتاب انوار المشعشعینالف: درباره تاریخ قم 27
ب: درباره کتاب “خلاصة البلدان” 28
ج: درباره مسجد جمکران 29
د: درباره حدیث فرزند یمانى 30
وضع فعلى مسجد جمکران و برنامه ریزى براى آینده 32
مشاهدات عینى نگارنده در شهریور 1378 33
ذکر چند کرامت 36
توکّل و اطمینان به استجابت دعا در مسجد جمکران 37
داستان حاج سید مرتضى حسینى 38
یک داستان آموزنده 39
کرامتى از حضرت معصومه علیهاالسلام 41
افراطها و تفریطها 43
شاهدى بر گفتار 44
ملاقات با امام زمان علیه السلام 45
دیدگاه علامه بحرالعلوم 46
تشرف علامه بحرالعلوم خدمت امام زمان علیه السلام 47
داستانى از میرزاى شیرازى 48
دیدگاه مرحوم آیت اللَّه حائرى 49
وظیفه مدعیان انتظار 50
داستانى از مرحوم آیت اللَّه مرعشى نجفى 51
دیدگاه آیت اللَّه آقاى وحید خراسانى در امر ملاقات 53
پیام نگارنده به توده مردم 54
دیدگاه مرحوم آیت اللَّه بروجردى در امر تبلیغ 56
دیدگاه مرحوم آیت اللَّه حائرى در امر تبلیغ 57
سفارش مرحوم آیت اللَّه محقق داماد 65
اصلاح حال براى حصول موفقیت 66
یک نمونه از اشتباهات 67
عدم حجیّت رؤیا ومکاشفه 68
داستانى از محقق حلّى 70
اشکال بسیارى از داستانها 72
بررسى چند خواب و مکاشفه 73
1 – خواب شهید ثانى 74
2 – رؤیاى حاج شیخ جعفر شوشترى رحمةاللَّه 75
3 – رؤیاى مرحوم آیت اللَّه بروجردى 76
4 – مکاشفه اى از مرحوم آیت اللَّه بروجردى 77
5 – رؤیاى حاج شیخ محمدرضا کرمانى و حاکمیت برزخى حضرت … 78
6 – مکاشفه مرحوم فشارکى 79
7 – مکاشفه دیگرى از مرحوم فشارکى 80
8 – داستانى دیگر از مرحوم فشارکى 81
9 – رؤیاى مرحوم آیت اللَّه سید عبدالهادى شیرازى 82
10 – خوابى از نگارنده 83
چند داستان از مرحوم آیت اللَّه حائرى 84
15 – مکاشفه آیت اللَّه محسنى 86
16 – عنایت امام رضاعلیه السلام به مرحوم شیخ حبیب اللَّه گلپایگانى 87
17 – عنایت امام زمان علیه السلام به مرحوم حاج شیخ اسماعیل جاپلقى 88
18 – عنایت امام حسین علیه السلام 90
به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى مؤسس حوزه علمیه قم 91
19 – توقیع امام زمان علیه السلام به مرحوم آیة اللَّه سید ابو الحسن … 93
20 – دستگیرى امام زمان علیه السلام از مرحوم شیخ محمّد کوفى 94
21 – عنایت امام صادق علیه السلام به مرحوم حاج آقا محسن عراقى 96
22 – خواب حاج شیخ حسن وکیل (عراقى) 97
23 – مرحوم محدث قمى در قبرستان وادى السلام 98
24 – داستانى از مرحوم والد 99
25 – داستانى از صاحب روضات الجنات 100
26 – داستانى از امام جماعت مسجد شیخ لطف اللَّه 102
27 – مرحوم حاج شیخ عبدالکریم و یکى از اولیاى خدا 103
28 – داستان شیخ ابراهیم شیرازى 104
29 – داستانى از سید مهدى کشفى 105
30 – مسجد جمکران از کلام آیت اللَّه اراکى 106
شیعه در پندار و رفتار 107
شعار شیعه 108
محدوده مأموریت شیعه 109
راه و روش شیعیان 110
بعضى از نشانه هاى شیعه 111
ارزش و سرانجام شیعه 113
عقیده امامیه در امر امامت 114
عقیده شیعه درباره امام زمان علیه السلام 116
راه بهره مند شدن از آن حضرت در زمان غیبت 124
کتابنامه 126
——————————————————————————–
1
پیشگفتار
——————————————————————————–
2
(یا صاحب الزمان ادرکنا)
چندى قبل بعضى از براداران واحد فرهنگى مسجد جمکران به اینجانب پیشنهاد نمودند که
درباره حدیث تأسیس مسجد جمکران و دفع شبهات آن، اطلاعات خود را مرقوم دارم و نیز
آنچه را که از استاد عظیم الشأن خود مرحوم آیةاللَّه آقاى حاج شیخ مرتضى حائرى
(اعلى اللَّه مقامه) کتبا و یا شفاها مى دانم در اختیار آنان قرار دهم. پس از
ملاحظه بعضى کتابهایى که درباره مسجد جمکران نوشته شده است تصمیم گرفتم به پیشنهاد
فوق پاسخ مثبت دهم و کتابى مختصر و در عین حال به صورت یک تحقیق عمیق و پژوهشى دقیق
بنویسم، و از ذکر مطالب تکرارى به غیر از بعضى موارد ضرورى خوددارى کنم. بحمداللَّه
موفق شدم و موضوع را به گونه اى بررسى کردم که اکثر شبهات، خود به خود منتفى
مى گردد؛ زیرا به برکت این مسجد و توسّل به ساحت مقدّس حضرت بقیةاللَّه و مُجرِى و
مَجراى فیوضات الهیّه (ارواحنا فداه) درباره مؤلف کتاب “مونس الحزین” به گزارشى از
کتاب “مناقب” ابن شهر آشوب مازندرانى – اعلى اللَّه مقامه الشریف – برخورد کردم که
دیگران به آن توجه نداشته اند و آن گزارش راه گشاى مشکلات و حلاّل معضلات مى باشد.
این اثر را در سه فصل تنظیم نمودم. فصل اول درباره حدیث مسجد جمکران و آنچه مربوط
به آن مکان مقدّس است. فصل دوم درباره ملاقات با امام زمان علیه السلام ارواحنا
فداه در زمان غیبت کبرى و آنچه مناسب آن [1] مى باشد. در فصل سوم اشاره اى به رفتار
و پندار شیعه مى شود و نام آن را “آینه اسرار” قرار دادم. در هر حال از محضر آن
خاتم اوصیا و امید اولیا، یوسف فاطمه زهرا، مهدى موعود حجةبن الحسن العسکرى
(ارواحنا فداه) تقاضاى دستگیرى و از علاقه مندانى که موفق به خواندن این کتاب
مى شوند امید عذر پذیرى را دارم.
در خاتمه از برادران واحد تحقیقات مسجد مقدّس جمکران که در مراحل تحقیق و ویرایش،
اینجانب را یارى نموده اند قدر دانى مى نمایم و توفیقات روز افزون آنان را از خداى
بزرگوار خواستارم.
——————————————————————————–
3
قم – حسین کریمى قمى
تابستان 1379
——————————————————————————–
4
نماز امام زمان علیه السلام
چون نماز بهترین عبادات و کلید حل مشکلات است، بر آن شدم که سرآغاز تحقیقاتم را
نماز امام زمان علیه السلام قرار دهم. این نماز را علماى بزرگ شیعه در کتابهاى خود
روایت کرده اند که ما در اینجا به چهار طریق آن را نقل مى کنیم:
الف – سیدبن طاووس مى نویسد:
“صلوة الحجّة القائم علیه السلام رکعتان، تقرء فى کلّ رکعة الفاتحة الى اِیّاکَ
نعبد وایّاک نستعین، ثمّ تقول مأة مرّة: ایّاک نَعبد و ایّاک نستعینُ، ثمّ تتمّ
قرائة الفاتحة و تقرء بعدها الاخلاص مرّة واحدة، وتدعو عقیبها فتقول:
اَللّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاءُ، و بَرِحَ الْخِفاءُ، وَانْکَشَفَ الْغِطاءُ، وَضاقَتِ
الْأَرْضُ بِما وَسِعَتِ السَّماءُ، و اِلَیْکَ یا رَبِّ الْمُشْتَکى، وَعَلَیْکَ
الْمُعَوَّلُ فى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ
مُحَمَّدٍ اَلَّذینَ أَمَرْتَنا بِطاعَتِهِمْ وَعَجِّلِ اللّهُمَّ فَرَجَهُمْ
بِقائِمِهِمْ، وَاَظْهِرْ إعْزازَهُ، یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا
مُحَمَّدُ، إِکْفِیانِی فَإِنَّکُما کافِیایَ، یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ
یا مُحَمَّدُ أُنْصُرانی فَإِنَّکُما ناصِرایَ، یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ
یا مُحَمَّدُ، اِحْفَظانی فَإِنَّکُما حافِظایَ، یا مَوْلایَ یا صاحِبَ الزَّمانِ –
ثلاث مرّات – اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ، أَدْرِکْنی أَدْرِکْنی أَدْرِکْنی،
ألْأَمانَ ألْأَمانَ [2]
نماز حضرت قائم علیه السلام دو رکعت است. در هر رکعت فاتحة الکتاب را تا آیة
“إِیّاکَ نَعْبُدُ وَإِیّاکَ نَسْتَعینُ” مى خوانى، سپس این آیه را صد مرتبه تکرار
کرده، آنگاه سوره را تمام مى کنى و بعد سوره توحید را مى خوانى و بعد از نماز دعاى
“اللهم عظم البلاء…” را قرائت مى نمایى.
ب – “شیخ طبرسى” صاحب “تفسیر مجمع البیان” در کتاب “کنوز النجاح”ه [3] ( روایت کرده
است از “احمدبن الدربى” از خدّامه ابى عبداللَّه “حسین بن محمد بزوفرى” که او گفته
است: از ناحیه مقدّسه حضرت صاحب الزمان – علیه الصلوة والسلام – توقیعى بیرون آمد
که اگر کسى را به سوى حق تعالى حاجتى باشد، باید بعد از نصف شب جمعه غسل کند و به
مکان نماز خود برود و دو رکعت نماز گزارد: در رکعت اول سوره حمد را بخواند و چون به
——————————————————————————–
5
“إِیّاکَ نَعْبُدُ وَإِیّاکَ نَسْتَعین” مى رسد، صد مرتبه آن را تکرار نماید و بعد
از آنکه صد مرتبه تمام شود، بقیه سوره حمد را بخواند؛ پس از تمام شدن سوره حمد سوره
“قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدْ” را یک مرتبه بخواند و رکوع و دو سجده به جا آورد و
“سبحان ربّی العظیم وبحمده” را هفت مرتبه در رکوع بگوید و “سبحان ربى الاعلى و
بحمده” رادر هر یک از دو سجده هفت مرتبه بگوید و بعد از آن رکعت دوم را نیز مانند
رکعت اول به جاى آورد و بعد از تمام شدن نماز این دعا را بخواند؛ پس خداوند حاجت او
را – هر چه که باشد – برآورده سازد مگر آنکه حاجت او در قطع کردن صله رحم باشد؛ دعا
این است:
“أَللّهُمَّ اِنْ اَطَعْتُکَ فَالْ’مَحْمِدَةُ لَکَ وَاِنْ عَصَیْتُکَ فَالْحُجَّةُ
لَکَ، مِنْکَ الرَّوْحُ وَمِنْکَ الْفَرَجُ، سُبْحانَ مَنْ أَنْعَمَ وَشَکَرَ،
سُبْحانَ مَنْ قَدَرَ وَغَفَرَ، اَللّهُمَّ اِنْ کُنْتُ عَصَیْتُکَ فَاِنّی قَدْ
اَطَعْتُکَ فی أَحَبِّ الْاَشْیاءِ اِلَیْکَ وَهُوَ الْایمانُ بِکَ لَمْ أَتَّخِذْ
لَکَ وَلَدا وَلَمْ أَدْعُ لَکَ شَریکا مَنّا مِنْکَ بِهِ عَلَىَّ لامَنّا مِنّى
بِهِ عَلَیْکَ وَقَدْ عَصَیْتُکَ یا اِلهی عَلى غَیْرِ وَجْهِ الْ’مُکابَرَةِ، وَ
الْخُرُوجِ عَنْ عُبُودِیَّتِکَ، وَلَا الْجُحُودِ لِرُبُوبِیَّ-تِ-کَ وَلکِنْ
اَطَعْتُ هَواىَ وَاَزَلَّنِی الشَّیْطانُ فَلَکَ الْحُجَّةُ عَلىَّ وَالْبَیانُ،
فَاِنْ تُعَذِّبْنی فَبِذُنُوبی، وَاِنْ تَغْفِرْ لی وَتَرْحَمْنی فَاِنَّکَ جَوادٌ
کَریمٌ) و بعد از آن تا نفس او وفا کند “یا کَریمُ یا کَریمُ” را مکرّر بگوید، بعد
از آن بگوید: “یا امِنا مِنْ کُلِّ شَی ءٍ وَکُلُّ شَىْ غ ءٍ مِنْکَ خائِفٌ حَذَرٌ
اَسْئَلُکَ بِاَمْنِکَ مِنْ کُلِّ شَىْ غ ءٍ وَخَوْفِ کُلِّ شَیْ ءٍ مِنْکَ، اَنْ
تُصَلِّیَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تُعْطِیَنی اَمانا لِنَفْسی
وَاَهْلی وَوَلَدی وَسایِرِ ما اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ حَتّى لا أَخافَ وَلا
اَحْذَرَ مِنْ شَیْ ءٍ اَبَدَا اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ، وَحَسْبُنا
اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکیلُ
یا کافِیَ اِبْراهیمَ نَمْرُودَ وَیا کافِیَ مُوسى فِرْعَوْنَ اَنْ تُصَلِّیَ عَلى
مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَکْفِیَنی شَرَّ فُلانِ بْنِ فُلانٍ” و به جاى
فلان بن فلان، نام شخصى را که از ضرر او مى ترسد و نام پدر او را بگوید، و از
——————————————————————————–
6
خداوند طلب کند که ضرر او را دفع نماید و کفایت کند. بعد از آن به سجده رود و حاجت
خود را مسئلت نماید وبه درگاه خداوند تضرع و زارى کند.
هر مرد مؤمن و زن مؤمنه اى که این نماز را به جا آورد و این دعا را از روى اخلاص
بخواند، درهاى آسمان براى برآمدن حاجات او گشوده مى شود و دعاى او مستجاب مى گردد،
و این به سبب فضل و انعام [4] خداوند تعالى بر ما و بر مردمان است.
ج – قطب راوندى رحمةاللَّه در کتاب “دعوات” در ضمن نمازهاى معصومین علیهم السلام
مى گوید:
نماز مهدى – صلوات اللَّه و سلامه علیه – دو رکعت است: در هر رکعتى حمد یک مرتبه و
صد مرتبه [5] “إِیّاکَ نَعْبُدُ وَإِیّاکَ نَسْتَعین”، و بعد از نماز، صد مرتبه
صلوات بر پیغمبر و آل او (صلوات اللَّه علیهم).
د – صاحب کتاب “مونس الحزین” در ضمن بیان داستان مسجد مقدّس جمکران قم، از قول
حسن بن مثله جمکرانى چنین مى نویسد:
امام زمان علیه السلام فرمود:
دو رکعت نماز تحیّت مسجد بگزارند، در هر رکعتى یک بار “الحمد” و هفت بار “قُلْ هُوَ
اللَّهُ أَحَدْ” بخواند و تسبیح رکوع و سجود را هفت بار بگویند؛ و دو رکعت نماز
امام صاحب الزمان علیه السلام بگزارند بر این نسق: چون فاتحه خواند به “إِیّاکَ
نَعْبُدُ وَإِیّاکَ نَسْتَعین” رسید، صد بار آن را بگوید، و بعد از آن فاتحه را تا
آخر بخواند؛ و رکعت دوم را نیز به همین طریق بگزارد و در رکوع و سجود هفت بار تسبیح
بگوید، و چون نماز را تمام کرد، تهلیل بگوید و تسبیح فاطمه زهراعلیهاالسلام را، و
چون از تسبیح فارغ شد سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر پیغمبر و آلش – صلوات
اللَّه علیهم – بفرستد، و این نقل از لفظ مبارک امام علیه السلام است که “فَمَن
صلّیهما فکأنّما صلّى فى البیت العتیق”؛ یعنى هر که این دو رکعت نماز را بگزارد،
گویى دو رکعت نماز در کعبه گزارده است.
نماز مسجد جمکران را مرحوم حاجى نورى -که از بزرگترین محدّثان قرون اخیر است [6]
[7] ((- در کتابهاى “نجم الثاقب”،
——————————————————————————–
7
“کلمه طیبه” و “جنة المأوى” در ضمن حدیث تأسیس مسجد جمکران نقل نموده است، و قبل از
ایشان هم جمعى از بزرگان آن را با اختلاف اندک روایت کرده اند که عبارتند از:
1 – خبیر مرحوم “محمد تقى ارباب قمى”، از دانشمندان دوره ناصرى (پدر مرحوم آیت
اللَّه حاج میرزا محمد ارباب قمى)؛ ایشان حدیث مسجد جمکران را در کتاب “تاریخ
دارالایمان قم” -که در سال ( 1295) [8] قمرى بنا به خواسته حاکم دارالایمان قم
تحریر یافته است- بدون ذکر سند مرقوم داشته است.
در نقل ایشان، این مسجد به نام مسجد قدمگاه صاحب الزمان علیه السلام مطرح است.
2 – محدّث و مورخ عظیم الشأن، مرحوم “صفى الدین محمدبن محمد هاشم حسینى قمى”، حدیث
تأسیس مسجد جمکران را در کتاب “خلاصة البلدان” که در سال ( 1179) قمرى از تدوین آن
فارغ گردیده، روایت [9] نموده است؛
گرچه در نسخه چاپى، این حدیث نیامده، ولى طبق نقل الذریعه نام کتاب “خلاصة البلدان
فى اخبار قم و شرفها و ذکر بناء مسجد جمکران” است، و صاحب کتاب “انوار المشعشعین”
آن را از خلاصة البلدان نقل کرده است.
3 – مرحوم سید نعمت اللَّه جزائرى – متوفاى ( 1112) قمرى – بنا به نقل مرحوم حاجى
نورى، آن را در مجموعه اى که در دست مرحوم نورى بوده، مرقوم داشته است. [10]
نقل دیگران چون مرحوم نهاوندى، محدث قمى و صاحب کتاب انوارالمشعشعین به این
بزرگواران منتهى مى گردد.
این تذکر لازم است که گزارش این سه شخصیّت به کتاب ترجمه تاریخ قدیمى قم، که اصل آن
تألیف حسن بن محمدبن حسن قمى – معاصر شیخ صدوق – است، منتهى مى گردد. این کتاب در
سال ( 1378) قمرى تدوین و در سال ( 806 – 805 ) توسط بهاءالدین حسن بن على بن
حسن بن عبدالملک قمى، در بیست باب، به فارسى ترجمه شده است. [11]
متأسّفانه در حال حاضر تنها پنج باب از بیست باب ترجمه موجود است، و اصلِ عربى و
مابقى ترجمه به کلّى مفقود مى باشد.
بزرگانى که حدیث مسجد جمکران را از تاریخ قم نقل کرده اند به صراحت گفته اند که
صاحب تاریخ قم، آن را از کتاب “مونس الحزین” شیخ بزرگوار صدوق روایت نموده است.
——————————————————————————–
8
——————————————————————————–
9
حدیث بناى مسجد جمکران
مرحوم محدث نورى در کتاب “نجم الثاقب” چنین آورده است:
شیخ فاضل حسن بن محمدبن حسن قمى، معاصر شیخ صدوق در “تاریخ قم” نقل کرده از کتاب
“مونس الحزین فى معرفة الحق والیقین” از مصنفات شیخ ابى جعفر محمدبن بابویه قمى به
این عبارت: باب بناى مسجد جمکران از قول حضرت امام محمد مهدى علیه صلوات اللَّه
الرحمن؛ سبب بناى مسجد مقدّس جمکران و عمارت آن به قول امام علیه السلام این بوده
است که شیخ عفیف صالح حسن بن مثله [12] جمکرانى رحمةاللَّه مى گوید که: من شب سه
شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان سنه ثلث و تسعین
در سراى خود خفته بودم که ناگاه جماعتى از مردم به درِ سراى من آمدند. نصفى از شب
گذشته مرا بیدار کردند و گفتند: برخیز و طلب امام محمد مهدى صاحب الزمان – صلوات
اللَّه علیه – را اجابت کن که ترا مى خواند.
حسن گفت: من برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم. گفتم: بگذارید تا پیراهن بپوشم.
آواز آمد که “هو ما کان قمیصک؛ پیراهن ببر مکن که از تو نیست”. دست فرا کردم و
سراویل خود را برگرفتم.
آواز آمد که “لیس ذلک منک، فخد سراویلک” یعنى آن سراویل که بر گرفتى از تو نیست، از
آن خود برگیر. آن را انداختم و از خود برگرفتم و پوشیدم و طلب کلید درِ سراى کردم.
آواز آمد که “الباب مفتوح”، چون به در سراى آمدم، جماعتى از بزرگان را دیدم، سلام
کردم و جواب دادند و ترحیب کردند. (یعنى مرحبا گفتند) مرا بیاوردند تا بدان جایگاه
که اکنون مسجد است. چون نیک بنگریدم تختى دیدم نهاده، و فرشى نیکو بر آن تخت
گسترده، و بالشهاى نیکو نهاده، و جوانى سى ساله بر آن تخت تکیه بر چهار بالش کرده،
و پیرى پیش او نشسته و کتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى خواند، و فزون از شصت
مرد، بر این زمین بر گِرد او نماز مى کنند که بعضى جامه هاى سفید و بعضى جامه هاى
سبز داشتند و آن پیر، حضرت خضر بود. پس آن پیر مرا نشاند.
——————————————————————————–
10
حضرت امام علیه السلام مرا به نام خود خواند و گفت: برو و حسن مسلم را بگو که تو
چند سال است که عمارت این زمین مى کنى و مى کارى و ما خراب مى کنیم و پنج سال است
که زراعت مى کنى و امسال دیگر باره باز گرفتى و عمارتش مى کنى، رخصت نیست که تو در
این زمین دیگر باره زراعت کنى، باید هر انتفاع که از این زمین برگرفته اى رد کنى
تابدین موضع مسجد بنا کنند؛ [13] و بگو حسن مسلم را که: این زمین شریفى است و حق
تعالى این زمین را از زمین هاى دیگر برگزیده است و شریف کرده و تو آن را زمین خود
گرفتى. و دو پسر جوان خداى عزوجل از تو باز ستاند و تو تنبیه نشدى و اگر نه چنین
کنى، آزار وى به تو رسد آنچه که تو از آن آگاه نباشى.
حسن مثله گفت: یا سیدى و مولاى! مرا در این نشانى باید که جماعت سخن بى نشان و حجت
نشنوند و قول مرا مصدَّق ندارند.
گفت: “انا سنعلم هناک” ما در اینجا علامتى بگذاریم تا تصدیق قول تو باشد. تو برو و
رسالت ما بگذار، و به نزدیک سید ابوالحسن رو و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را
حاضر کند و انتفاع چند ساله که گرفته است، از او طلب کند و بستاند و به دیگران دهد
تا بناى مسجد بنهند، و باقى وجوه از رهق به ناحیه اردهال که ملک ماست بیارد و مسجد
را تمام کند. و یک نیمه رهق را وقف کردیم بر این مسجد که هر ساله وجوه آن را
بیاورند و صرف عمارت مسجد بکنند؛ و مردم را بگو تا رغبت بکنند بدین موضع، و آن را
عزیز دارند، و چهار رکعت نماز اینجا بگزارند: دو رکعت تحیت مسجد، در هر رکعتى یک
بار الحمد و هفت بار “قل هواللَّه احد” و تسبیح رکوع و سجود هفت بار بگویند و دو
رکعت نماز امام صاحب الزمان علیه السلام بگزارند بر این نسق، چون فاتحه خوانَد و به
“ایاک نعبد و ایاک نستعین” رسد، صد بار آن را بگوید و بعد از آن فاتحه را تا آخر
——————————————————————————–
11
بخواند [14] و رکعت دوم را نیز، به همین طریق بگزارد و در رکوع و سجود هفت بار
تسبیح بگوید و چون نمازش را تمام کرد تهلیل بگوید و تسبیح فاطمه زهراعلیهاالسلام، و
چون از تسبیح فارغ شود سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر پیغمبر و آلش – صلوات
اللَّه علیهم – بفرستد. و این نقل از لفظ مبارک امام علیه السلام است که “فمن
صلّیهما فکأنّما صلّى فی البیت العتیق” یعنى هر که این دو رکعت نماز را بگزارد،
چنان باشد که دو رکعت نماز در کعبه گزارده است.
حسن مثله جمکرانى گفت که: من چون این سخن بشنیدم با خویشتن گفتم که: گویا این موضع
است که تو مى پندارى “إنّما هذا المسجد للإمام صاحب الزمان” و اشارت بدان جوان کردم
که در چهار بالش نشسته بود. پس آن جوان به من اشارت کرد که برو. من بیامدم و چون
پاره اى راه را بیامدم، دیگر باره مرا باز خواندند و گفتند:
بزى در گله جعفر کاشانى راعى است، باید آن بز را بخرى، اگر مردم ده بها نهند بخر و
اگر نه، تو از خاصه خود بده، و آن بز را فردا شب بیاور و بدین موضع بکش. و روز
هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران و کسى که علتى داشته باشد سخت،
انفاق کن که حق تعالى همه را شفا دهد، و بز ابلق است و موهاى بسیار دارد و هفت
علامت دارد: سه بر جانبى و چهار بر جانبى (کذو الدرهم [15] سیاه و سفید همچون
درمها)
پس رفتم، مرا دیگر باره باز گردانید و گفت: هفتاد روز یا هفت روز ما اینجائیم، اگر
بر هفت روز حمل کنى دلیل کند بر شب قدر که بیست و سیم است و اگر بر هفتاد حمل کنى
شب بیست و پنجم ذى القعدة الحرام بُود که روزى بزرگوار است.
پس حسن مثله گفت: من بیامدم و تا خانه آمدم و همه شب در آن اندیشه بودم تا صبح اثر
کرد. فرض بگزاردم و نزدیک على المنذر آمدم و آن احوال با وى بگفتم. او با من بیامد
——————————————————————————–
12
و رفتیم بدان جایگاه که مرا شب برده بودند. پس گفت: باللَّه نشان و علامتى که
امام علیه السلام مرا گفت یکى این است که زنجیرها و میخها اینجا ظاهر است.
پس به نزدیک سید ابوالحسن الرضا شدیم، چون به در سراى وى برسیدیم، خَدَم و حَشَم وى
را دیدیم که مرا گفتند: از سحرگاه سید ابوالحسن در انتظار تو است. تو از جمکرانى؟
گفتم: بلى.
من در حال به درون رفتم و سلام کردم و خدمت کردم، جواب نیکو داد و اعزاز کرد و مرا
به تمکین نشاند و پیش از آنکه من حدیث کنم مرا گفت: اى حسن مثله! من خفته بودم که
در خواب شخصى مرا گفت: مردى حسن مثله نام، از جمکران پیش تو آید بامداد، باید آنچه
گوید سخن او را مصدّق دارى و بر قول او اعتماد کنى که سخن او سخن ماست و باید که
قول او را رد نگردانى. از خواب بیدار شدم و تا این ساعت منتظر تو بودم.
حسن مثله احوال را به شرح با وى بگفت، در حال بفرمود تا زین بر اسبها نهادند و سوار
شدند. چون به نزدیک ده رسیدند، جعفر راعى، گله بر کنار راه داشت. حسن مثله در میان
گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان مى آمد، پیش حسن مثله دوید و او آن بز را گرفت
و چون خواست که بهاى آن بدهد و بز را بیاورد، جعفر راعى سوگند یاد کرد که من هرگز
این بز را ندیده ام و هرگز در گله من نبوده است و امروز است که او را مى بینم و هر
چند مى خواهم که این بز را بگیرم میسر نمى شود و اکنون که پیش [16] آمد.
پس بز را همچنان که سید فرموده بود در آن جایگاه آوردند، و بکشتند و سید ابوالحسن
الرضا بدین موضع آمدند، و حسن مسلم را حاضر کردند، و انتفاع از او بستدند و وجوه
رهق را بیاوردند و مسجد جمکران را به چوب بپوشانیدند و سید ابوالحسن الرضا زنجیرها
و میخها را به قم برد و در سراى خود گذاشت، و همه بیماران و صاحب علّتان مى رفتند و
——————————————————————————–
13
خود را در زنجیر مى مالیدند و خداى تعالى شفاى عاجل مى داد و خوش مى شدند.
و ابوالحسن محمدبن حیدر گوید که: به استفاضه شنیدم که سید ابوالحسن الرضا مدفون است
در موسویان به شهر قم، و بعد از آن، فرزندى از آنِ وى را، بیمارى نازل شد و وى در
خانه شد، و سر صندوق را برداشتند، زنجیرها و میخها را نیافتند.
این است مختصرى از احوال آن موضع شریف که شرح داده شد.
——————————————————————————–
14
بیان حاجى نورى در توجیه حدیث
مرحوم نورى مى فرماید: “مؤلف گوید: در نسخه فارسى تاریخ قم و در نسخه عربى آن، که
عالم جلیل آقا محمد على کرمانشاهى، مختصر این قصه را از آن نقل کرده در حواشى رجال
میر مصطفى در باب حسن، تاریخ قصه را در ثلث و تسعین یعنى نود و سه بعد از دویست
[17] نقل کرده است، و ظاهرا بر ناسخ مشتبه شده، و اصل سبعین بوده که به معنى هفتاد
است، زیرا که وفات شیخ صدوق پیش از نود است”.
نگارنده گوید: بر این حدیث اشکالاتى وارد شده که مهمترین آنها از این قرار است:
1 – در تاریخ قم این خبر یافت نمى شود.
پاسخ این ایراد واضح است، زیرا چنانچه گفته شد، اصل عربى تاریخ و پانزده باب از
ترجمه آن به کلّى مفقود شده است. بنابراین، این مطلب را به طور کلّى نفى نمودن،
صحیح نیست. در نهایت آنچه مى توان گفت این است که این خبر، در آن قسمت از کتاب که
موجود است، مشهود نمى باشد.
2 – اساسا صدوق کتابى به نام مونس الحزین نداشته است، بنابراین، این خبر واهى و از
مجعولات دروغ پردازان است.
جواب این اشکال بعدا مذکور مى گردد.
3 – تاریخ وقوع حکایت حسن بن مثله جمکرانى مطابق با سال ( 393) قمرى است، در حالى
که راوى خبر (شیخ صدوق) در سال ( 381) وفات یافته است. بر این اساس شیخ صدوق بعد از
دوازده سال از مرگش ناقل خبر و راوى اثر گردیده است.
حاجى نورى از این اشکال این طور پاسخ مى دهد که: در نسخه عربى، سبعین (هفتاد) به
تسعین (نود) تحریف گردیده است (و این گونه تحریفات در کتابها بسیار است).
——————————————————————————–
15
حل عقده و پاسخ اساسى
نگارنده گوید: در کتاب مناقب ابن شهر آشوب مازندرانى که مورد نقل و تأیید علامه
مجلسى در بحار الانوار، و “محمدبن ابى طالب حسینى” در کتاب “تسلیة المجالس” قرار
گرفته است، کتاب “مونس الحزین” از مؤلفات محدث خبیر، محمد فتّال نیشابورى است که در
قرن ششم مى زیسته است [18] و نسبت آن به شیخ صدوق اشتباه است.
و أما وجه نقل آن از کتاب تاریخ قم: چنین به نظر مى رسد که جریان مسجد جمکران از
کتاب مونس الحزین فتّال در حاشیه بعضى نسخ تاریخ قم مرقوم بوده است و به مرور زمان
به اشتباه در متن کتاب داخل و به ناچار به محمدبن بابویه تبدیل گردیده است؛ و ممکن
است مؤلف کتاب مونس الحزین آن را از مرحوم صدوق نقل کرده باشد، بنابراین در لفظ
محمدبن بابویه تحریفى واقع نشده است. [19]
بر این اساس، اکثر ایرادها خود به خود منتفى مى گردد و حدیث مسجد جمکران، مانند
سایر اخبار مرسله محتمل الصدق، مصداق بارز قاعده تسامح در ادلّه سنن بوده و انجام
اعمال آن به قصد رجاء بلا اشکال [20] است.
لذا به طورى که شنیده ایم و خود نیز مشاهده کرده ایم، این مسجد مورد توجه بزرگان و
فقها و متشرعین صالح بوده است که براى نمونه نام بعضى از آنان را مى آوریم.
——————————————————————————–
16
توجّه مراجع عصر به مسجد جمکران
1 – مرحوم آیةاللَّه بروجردى، مرجع على الاطلاق تشیع، به فرموده مرحوم آیةاللَّه
حائرى با کمال دقتى که در رجال و فقه احادیث داشته، حدیث مسجد جمکران را پذیرفته و
آن را تصحیح نموده است.
2 – مرحوم آیةاللَّه حجت کوه کمره اى.
3 – مرحوم آیةاللَّه حاج سید محمد رضا گلپایگانى، مرجع تقلید معروف که نگارنده
سالها افتخار شاگردى ایشان را داشته است.
4 – [21] مرحوم آیةاللَّه نجفى مرعشى
5 – مرحوم آیةاللَّه حاج شیخ مرتضى حائرى، فرزند مؤسس حوزه علمیه و استاد محقق و
متفکر حوزه، که این جانب حدود پانزده سال از محضرشان در فقه و اصول استفاده
مى بردم؛ ایشان مسجد جمکران را از آیات باهرات دانسته و با ادلّه متعدد، خبر حسن بن
مثله را تصحیح کرده اند و فرموده اند من به صحت این مسجد مبارک قطع دارم. تفصیل
بعضى از ادلّه ایشان در داستانى که از معظم له نقل مى شود، خواهد آمد.
6 – مرحوم حاج شیخ محمد تقى بافقى، که از اوتاد زمان خود به حساب مى آمد.
7 – مرحوم حاج شیخ حسنعلى نخودکى اصفهانى، که در سیر و سلوک معروف، و به حقایق جهان
فى الجمله وقوف داشته است.
8 – جمعى از مراجع که هنوز در قید حیات هستند (اطال اللَّه بقائهم)، و خود همراه
آنان در مسجد جمکران بوده ام.
شگفت اینکه، اشکال تراشان نظر هر یک از مراجع فوق را در مهمترین فرائض بدون دغدغه
مى پذیرند، ولى مسجد جمکران را با اینکه مورد توجه مراجع و مشایخ بوده و هست، و به
قول مرحوم آیة اللَّه حائرى تمام اعمالش موافق با ادله دیگر است، هدف ایراد و اشکال
قرار مى دهند.
مرحوم آیةاللَّه حائرى، در ضمن بیان مطالبى در رابطه با تصحیح خبر حسن بن مثله، دو
جریان مهم از مسجد مقدس جمکران نقل مى کنند که در اینجا به آنها اشاره مى شود.
——————————————————————————–
17
1 – حاج شیخ حسنعلى نخودکى (اصفهانى) و توسّل در مسجد جمکران
مرحوم آیةاللَّه حائرى مرقوم داشته اند: جناب آقاى حاج شیخ عبداللَّه مهرجردى، از
وعاظ مشهور خراسان بوده و متجاوز از چهل سال است که ایشان را به خوبى مى شناسم و
آدم فاضل و درست و با محبتى است؛ ایشان در اواخر سلطنت رضا پهلوى – که بر اهل علم
خیلى سخت گرفته بود – به مرحوم حاج شیخ حسنعلى مراجعه مى کند تا از راهنمایى هاى
معنوى او بهره مند گردد و راه حلى براى مشکلى که داشته بیابد – مرحوم حاج شیخ
حسنعلى اصفهانى، معروف به دستگیرى معنوى بود – حاج شیخ حسنعلى ظاهرا پس از إعمال
قدرت خاصى مى گویند: حل مشکل شما براى اینکه به نظام وظیفه نروى و معاف شوى، مشروط
به این است که به قم بروى و در مسجد جمکران قم، به حضرت صاحب الامر (علیه آلاف
التحیه و الثناء) متوسّل شوى.
ایشان به قم مى آیند و به مسجد جمکران مى روند و به حضرت متوسّل مى شوند. در نتیجه،
خواب مى بینند که در مسجد یا حیاط آن هستند و ظاهرا خادمه اى به ایشان مى گوید:
حضرت حجت (سلام اللَّه علیه) در مجاورت مسجد تشریف دارند؛ و حاج شیخ را خدمت
امام علیه السلام راهنمایى مى کند …
آقاى مهرجردى مى گفت: یادم نیست که خود آقا یا من، صحبت معافیت از نظام وظیفه را
پیش کشیدم، فرمود: “ما آن را درست کردیم”. از خواب بیدار شدم و از سابق یک معافیت
یک ساله، به عنوان مرض یا عذر دیگر – یادم نیست – داشتم. هر موقع که نیاز به نشان
دادن مى شد، همان برگ موقت را – که مدت ها بود وقت آن تمام شده بود – نشان مى دادم
و رفع گرفتارى مى شد؛ تا چند سال به این گونه بود تا آنکه مشمول بخشودگى گردیدم
[22] .
——————————————————————————–
18
2 – مرحوم آیةاللَّه حائرى و استشمام عطرى خاصّ در مسجد مقدّس جمکران
مرحوم آیت اللَّه حائرى مرقوم داشته اند: در چند سال قبل … یک روز عصر با مرحوم
آقاى آقا سید حسین قاضى (پسر عموى علّامه طباطبائى) به مسجد جمکران مشرف شدیم. در
مسجد بوى عطر مخصوصى به مشامم خورد. مثل آنکه کسى سابقا در این محل بوده و رفته و
بوى عطر آن هنوز باقى است. آن نوع عطر هنوز یاد ندارم که حس کرده باشم.
موقعى که به قم برگشتم، براى نماز مغرب و عشاء به مسجد امام رفتم. هنگام مراجعت به
خانه، همان بوى را در دکانى که دواهاى قدیمى فروخته مى شد حس کردم … .
فرداى آن روز، به آن دکان مراجعه کردم و جریان یک سنخ بودن جا خالى جمکران و جا
خالى این دکان را براى صاحب دکان گفتم، و گفتم: معلوم مى شود ما بیگانه نیستیم مطلب
را بگو.
گفت: إن شاء اللَّه خیر است.
گفتم: آقا اینجا تشریف مى آورند؟
گفت: ممکن است بعضى از اصحاب ایشان اینجا تشریف بیاورند.
نگارنده مى گوید: چند سال قبل، این جانب براى یکى از دوستان هم بحث خود (جناب آقاى
سید حسن آل طه) در مسجد جمکران این جریان را از مرحوم آیت اللَّه حائرى -استاد عظیم
الشأن و متفکر خودمان- بازگو مى کردم و در ذهن خود به دید ساده لوحى به آن
مى نگریستم. در آن اثنا چنان بوى خوشى فضا را عطر آگین کرد که سابقه آن را نداشتم،
و این بوى خوش براى هر دو نفر ما تا مدّتها محسوس بود، و هرچه به اطراف نگاه کردیم
کسى در حال عطر زدن نبود.
——————————————————————————–
19
نظر مرحوم آیةاللَّه حائرى درباره مسجد جمکران
مرحوم آیت اللَّه حائرى نسبت به مسجد جمکران عقیده خاصى داشت و خیلى از اوقات با
بعضى دوستان به آنجا مى رفت؛ حتى به یاد دارم که روزى فرمود: از ابتداى شهر تا مسجد
جمکران را قدم کردم، و جمع آن قدمها را بیان فرمود که الان به خاطر ندارم.
در هر حال ایشان مى نویسد: مسجد جمکران از آیات باهرات عنایت آن حضرت است. توضیح
این مطلب در ضمن چند جهت – که شاید خیلى افراد از آنها غافل باشند – ذکر مى گردد:
1 – داستان آن که در بیدارى اتفاق افتاده است از کتاب تاریخ قم – که معتبر است – از
صدوق رحمةاللَّه نقل شده است؛ مرحوم آقاى بروجردى که مرد دقیق و ملّایى بود
مى فرمود: این داستان در زمان صدوق رحمةاللَّه واقع شده است، و نقل او دلالت بر
کمال صحّت آن دارد.
2 – داستان مشتمل بر جریانى است که مربوط به یک نفر نیست؛ زیرا صبح که مردم بیدار
مى شوند مى بینند که زمین با زنجیر علامت گذاشته شده است. این زنجیرها به درخواست
خود جناب حسن به عنوان علامت مسجد کشیده شده بود تا مردم باور کنند، این زنجیرها تا
مدتى در منزل سیّد محترمى – که ظاهرا سید ابوالحسن الرضا نام داشت – بوده و مردم به
آن استشفاء مى نمودند و بعدا بدون هیچ جهت طبیعى مفقود مى شود.
ایشان بعد از ذکر سه دلیل دیگر مرقوم داشته است:
6 – متن دستور موافق با ادلّه دیگر است، زیرا هم نماز تحیّت مسجد، هم نماز صد بار
“إِیّاکَ نَعْبُدُ وَإِیّاکَ نَسْتَعین” و هم تهلیل و هم تسبیح حضرت فاطمه
زهراعلیهاالسلام در روایت وارد شده است.
7 – این دو داستان [23] که مشهود یا مثل مشهود خودم بود، و داستانهاى دیگرى هست که
فعلا تمام خصوصیات آن را در نظر ندارم.
8 – با آنکه در آن موقع زمین بى ارزش بوده است، فقط یک مساحت کوچکى مورد دستور قرار
گرفته است که ظاهرا حدود سه چشمه از مسجد فعلى است که در زمان ما خیلى بزرگ شده
است.
——————————————————————————–
20
نگارنده که خالى از وسوسه نیستم و خیلى خوش بین به نقلیات مردم نمى باشم، از این
امارات قطع به صحت این مسجد مبارک دارم. و الحمدللَّه على ذلک وعلى غیره من النعم
التى لاتحصى [24] .
——————————————————————————–
21
تحلیل حقوقى در کلام استاد
نگارنده مرقوم مى دارد: دلیل هشتم ایشان مبتنى بر امرى است که حقوقدانان و جرم
شناسان در کشف جرایم به آن تکیه مى کنند. و آن این است که ارتکاب خلاف (جعل، خیانت،
قتل و غیره) علاوه بر عنصر مادى (نفس واقعه) و عنصر قانونى، نیاز به عنصر معنوى
(سوء نیّت) هم دارد. اگر در بررسى ها مشخص شد که انگیزه اى وجود ندارد، احتمال
تعمّد در ارتکاب خلاف، مردود مى گردد.
مثلا قتلى توسط شخصى واقع شده، قاتل مى گوید: قتل در اثر خطا و اشتباه به وقوع
پیوسته است، امّا اولیاء دم ادعاى عمد دارند. در اینجا دادرسان تحقیق و کارشناسان
جرایم، سوابق قاتل و مقتول را از ابتداى آشنایى قاتل و مقتول به طور دقیق بررسى
مى کنند؛ هرگاه ثابت شد که غیر از دوستى رابطه دیگرى در کار نبوده و هیچ کس از نفوذ
حقد و حسد و مشاجره و تنازع و مخاصمه مادى و معنوى آنان خبر ندهد، عنصر معنوى جرم
که سوء نیت مى باشد منفى اعلام مى گردد. در نتیجه، حادثه قتل از چهره عمدى بودن
خارج مى گردد.
درباره حدیث جمکران، انگیزه جعل، جز گرفتن حدود صد متر زمین از حسن بن مسلم
جمکرانى، توسّط شخص صالحى به نام حسن بن مثله، چیز دیگرى به نظر نمى رسد. احتمال
این انگیزه به قدرى موهوم است که قابل اعتنا نیست، زیرا در متجاوز از هزار سال قبل
و در محدوده یک روستا، صد متر زمین ارزشى نداشته است تا کاروانى متشکّل از حسن بن
مثله در جمکران، و عالمى به نام سید ابوالحسن الرضا در قم، و صاحب کتاب
مونس الحزین، و جمعى از بیماران و حاجتمندان قم و فرزندان سید ابوالحسن، دست به دست
هم بدهند و با جار و جنجال براى گرفتن صدمتر زمین به نفع یک مسجد غوغا به پا کنند.
بنابراین؛ أصالة الصحة در نقل جارى مى شود، و به احتمال واهىِ جعل و تزویر اعتنا
نمى گردد.
——————————————————————————–
22
چکیده بحث راجع به سیر تاریخى و قداست مسجد جمکران
از آنچه مرقوم شد این نتایج به دست مى آید:
1 – نام مسجد جمکران در زمان سابق مسجد قدمگاه صاحب الزمان علیه السلام بوده، چنان
که مرحوم ارباب به آن تصریح نموده است.
2 – این مسجد علاوه بر قداست ذاتى (مسجد بودن) داراى معنویت فوق العاده، و محل
استجابت دعا و بروز کرامات، و تشرّف بعضى از اولیاءاللَّه به محضر مقدّس مولاى عالم
حضرت مهدى – ارواحنا فداه – و رفع اضطرار و پریشانى بعضى از مضطرین است، ولى هیچ
تضمینى بر این امور در روایات و دستورات دینى وجود ندارد. بنابراین نباید مردم را
به طور جزم به این امور امیدوار کرد.
3 – حدیث تأسیس مسجد جمکران به شرحى که مرحوم حاجى نورى و دیگران مرقوم داشته اند،
منقول از کتاب “مونس الحزین” ابو على شهید سعید محمّدبن حسن فتّال نیشابورى است.
بنابراین، بعضى از شبهات خود به خود بر طرف مى شود.
4 – حدیث مذکور از نظر محتوا موافق عقل و نقل است و با قواعد ثابت نیز سازگارى دارد
و نماز تحیّت و نماز امام زمان علیه السلام نیز از مصادیق بارز قاعده تسامح در
ادلّه سنن مى باشند.
5 – این حدیث از جهات تاریخى خبرى است واحد، و حجّیت آن مبتنى بر مبانى اصولى است.
هرگاه کسى خبر واحد را در اُمور تاریخى نیز حجّت بداند و طریق حدیث را هم معتبر
بشناسد، مى تواند آن را به معصوم نسبت دهد.
6 – این مسجد از قدیم مورد توجه علماى بزرگ و مراجع عالیمقام بوده و هست.
7 – باید توجه داشت که این مکان مسجد است نه زیارتگاه، و براى شب هاى چهارشنبه از
نظر ادله امتیازى وجود ندارد.
8 – نسبت دادن این حدیث به ترجمه تاریخ قم از کتاب “مونس الحزین” بنا به ظنّ قوى
ناشى از اشتباه بعضى از نویسندگان نسخه خطى است. آنها مطلبى را که در حاشیه بوده به
خیال اینکه از مؤلف متن است در متن کتاب مرقوم داشته اند و این امر به تدریج به
سایر نسخه ها نیز سرایت نموده است.
——————————————————————————–
23
9 – گرچه از تاریخ قم فقط ترجمه پنج باب آن مانده است، ولى هشت باب از ترجمه آن ،
نزد صاحب انوار المشعشعین و بعضى دیگر وجود داشته است. [25]
10 – گرچه از کتاب “نجم الثاقب” حاجى نورى استفاده مى شود که ایشان حدیث را بدون
واسطه از تاریخ قم نقل کرده است، ولى در کتاب “جنّة المأوى” [26] و “کلمه طیبه”
[27] مرقوم داشته است که آن را از مجموعه اى که به قلم مرحوم سید نعمت اللَّه
جزایرى نگارش یافته، روایت کرده است.
11 – نقل مرحوم محمد تقى بیک ارباب، قبل از تألیف کتاب هاى حاجى نورى است؛
بنابراین، مأخذِ نقل ایشان، کتابهاى قبل از حاجى نورى است، و این امر بر اعتبار
حدیث و تعدد منابع آن مى افزاید.
——————————————————————————–
24
موقعیّت مسجد مقدّس جمکران در زمان صفویّه و قاجاریّه
در کتاب “انوار المشعشعین” چنین آمده است: از سنگ تاریخى که در آنجا مى باشد، چنین
برمى آید که شخصى به نام اکبر شاه در سال ( 1116) آن را تعمیر کرده است. اکبر شاه
در میان قلعه جمکران منزل داشته است، و این شعر به عنوان تاریخ تعمیر اکبر شاه بر
آن سنگ نوشته شده بود:
بود کامل، از پى تاریخ پیر عقل گفت
قائم آل محمّد را قدمگاه است این
تا آنکه در این ازمنه که مخروبه شده بود، حاج علیقلى جمکرانى به مقدار سیصد تومان
خرج نموده و یک طرف مسجد را تعمیر کرد و باقى مسجد مخروبه بود، تا آن زمان که در
اوایل سلطنت مظفر الدین شاه قاجار، جناب مستطاب “میرزا على اصغر خان” از صدارت
معزول شد و به قم آمد؛ ایشان مدتى در قم ماند و در آن ایام مسجد شریف را تعمیر نمود
و عمارات و حجرات چندى در آنجا ساخت …
سید عبد الرحیم، خادم مسجد گوید: در حال حاضر دو سه خروار تخم افشان زمین که در
اطراف مسجد جمکران است وقف آن مسجد مى باشد، و فعلاً در تصرف ایشان (آقا سیّد عبد
الرحیم) است. [28]
[29] نگارنده گوید: مرحوم ناصر الشریعه ماده تاریخ فوق را 1158دانسته است.
——————————————————————————–
25
موقعیت مسجد مقدّس جمکراندر سى سال پیش ( 1390قمرى)
نگارنده به خاطر دارد که حدود سى سال قبل مسجد جمکران در محوطه اى کوچک قرار داشت،
و اطراف آن حجرات معدودى به صورت اطاق هاى مدارس دینى براى سکونت واردین ساخته شده
بود و معمولاً فقط در شب و روزهاى جمعه و شبهاى خاص، عدّه اندکى از صالحان و
عابدان و افراد مضطر و پریشان به آنجا مى رفتند و در غیر این ایام کسى در آنجا دیده
نمى شد.
در یکى از لیالى متبرکه ماه رجب، نگارنده با چند تن از دوستان، پیاده به مسجد مشرّف
شدیم و شب را به احیاء گذراندیم و به قصد روزه فرداى آن، سحرى آماده نمودیم. آن شب
جز ما چند نفر، شخص دیگرى آنجا نبود.
آب انبار کوچکى در کنار مسجد بود که آبش چندان تعریف نداشت، حفره اى به نام چاه
صاحب الزمان علیه السلام بود که روى آن را با پنجره اى آهنى گرفته بودند و از
شکافهاى آن عریضه به داخل چاه مى انداختند. جاده آن خاکى و نوعا افرادى که عازم
آنجا مى شدند پیاده مى رفتند.
کوتاه سخن، این مسجد با آن سابقه کهن و گزارشات تاریخى و روایى، رونق چندانى نداشت
و جز افراد خاص، کسى به آنجا نمى رفت (و این امرى است که انگیزه جعل را منتفى
مى سازد، زیرا تا پول و مقام و منصب در کار نباشد، انگیزه جعل به وجود نمى آید) در
عین حال افراد معدودى در گرما و سرما مقید بودند که رابطه خود را با این مکان مقدّس
حفظ نمایند.
مرحوم حاج شیخ مرتضى انصارى قمى که واعظى زبردست بود، در منبر مسجد امام
حسن علیه السلام قم فرمود: من مقید بودم شبهاى جمعه را جمکران باشم، در یکى از
شب هاى زمستانى در مسجد بیتوته کرده بودم. برف هم مى بارید. خوابیدم و نیاز به غسل
پیدا کردم. به تنهایى در دل شب در جاده پر از برف پیاده آن هم با نعلین به قم آمدم
و بعد از انجام غسل مجددا به مسجد برگشتم و به عهد خود وفا کردم.
——————————————————————————–
26
از حرفهاى ایشان استفاده مى شد که جاذبه منبر او در اثر آن پایدارى بوده است.
این گستردگى فعلى و توجه توده مردم به طورى که از سراسر کشور در شب هاى چهارشنبه و
جمعه به آنجا هجوم مى آورند، مربوط به سى سال اخیر است. سبب آن کسادى و علت این
رواج بى سابقه چیست؟ هر کسى چیزى را معرفى مى کند، ولى مجموع امور ذیل مى تواند در
رواج وتوجه مردم دخیل باشد.
1 – وجود وسائل حمل و نقل
2 – آسفالت جاده و امکانات رفاهى
3 – گرفتارى و پریشانى مردم عصر حاضر که هر شخص دهها گرفتارى طاقت فرسا دارد، و چون
گرفتاران از راههاى مادى و اسباب عادى مأیوسند، به اماکن مقدّسه مخصوصا به این مکان
شریف رو مى آورند.
در هر حال وظیفه روحانیت و هیئت محترم امناى مسجد است که از این گرایش بى سابقه به
طور صحیح استفاده کنند، و با امر به معروف و نهى از منکر و تصحیح عقاید و ترویج
اخلاق حسنه از این جمعیت انبوه، عاشقان و دلباختگانى عارف براى حضرت مهدى – ارواحنا
فداه – تربیت نمایند.
“أللهُمَّ اجْعَلنا مِنْ أَعْوانِهِ وَأَنْصارِهِ وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ
مَخْرَجَهُ”.
——————————————————————————–
27
چند دیدگاه از صاحب کتاب انوار المشعشعینالف: درباره تاریخ قم
مرحوم حاج شیخ محمّد على قمى، صاحب کتاب “انوار المشعشعین” که در سال ( 1302) قمرى
به تألیف آن کتاب اشتغال ورزیده است، تصریح کرده که وى به هشت باب از ترجمه تاریخ
قم دست یافته است. آن چنان که مرحوم حاجى نورى از “ریاض العلماء” نقل کرده است، وى
فرموده است: صاحب “ریاض [30] العلماء” نیز به هشت باب از ترجمه تاریخ قم دست یافته
است.
در حالى که علامه مجلسى رحمةاللَّه، با آن همه امکانات تنها به پنج باب از ترجمه
کتاب دست یافته است و در حال حاضر نیز، بیش از همان پنج باب موجود نیست.
——————————————————————————–
28
ب: درباره کتاب “خلاصة البلدان”
وى در مقدمه کتابش مى نویسد: کتاب “خلاصة البلدان” از تألیفات صفى الدین محمّدبن
محمّدبن هاشم حسینى رضوى قمى است که خود در اول کتاب مى نویسد: از سال 1179به
خواهش ملّا محمّد صالح [31] معلم قمى آن را تألیف نمودم.
ایشان در بخش دیگرى از کلام خود مى نویسد: صفى الدین رساله اى مى نویسد که مشتمل بر
مقدارى از اخبار قم، و حدیث خبر دادن امیر المؤمنین علیه السلام به پسر یمانى از
شرافت زمین قم و کیفیّت بناء مسجد جمکران و اسم آن را “خلاصة البلدان” گذارده است.
——————————————————————————–
29
ج: درباره مسجد جمکران
وى مى نویسد: مخفى نماند که یکى از مواضع مشرفه و مساجد مقدّسه قم، مسجد جمکران است
که حضرت حجّت علیه السلام را در آن مقام دیده اند، و حضرت امر به بناء مسجد نموده
است، و چه مقدار از آیات [32] الهى و معجزات و نوادر کرامات در آن مکان مقدّس دیده
شده که باعث حیرت است.
——————————————————————————–
30
د: درباره حدیث فرزند یمانى
وى حدیثى را ازکتاب “خلاصةالبلدان” به نقل از کتاب “مونس الحزین” نقل کرده است که
خلاصه حدیث چنین است:
امیر مؤمنان على علیه السلام به پسر یمانى فرمود:
قائم آل محمّدعلیه السلام از شهر قم ظهور مى کند و مردم را دعوت به حق مى کند، و
همه خلایق از شرق و غرب به سوى آن شهر حرکت مى کنند، و اسلام تازه گردد … و رایت
(پرچم) در این کوه سفید بزنند به نزد دهى کهن که در جنب مسجد است و آن را جمکران
خوانند. [33]
وى در این کتاب پنج کرامت از سیّد عبدالرحیم، خادم مسجد جمکران نقل نموده و چون او
را توثیق نکرده است از درج آن خوددارى مى شود.
نگارنده گوید: کتاب “خلاصة البلدان” به سعى فاضل معاصر جناب آقاى سید حسین مدرسى
طباطبائى – از دوستان قدیمى نگارنده – در سال 1396قمرى به چاپ رسیده است، وى به دو
نسخه خطى ناقص از این کتاب دست یافته است که فاقد خبر مسجد و خبر پسر یمانى است؛ از
ایشان امید بود که با تتبّع بیشتر به نسخه کامل دست مى یافت و در نتیجه، خدمت
بیشترى را ارائه مى داد.
——————————————————————————–
31
——————————————————————————–
32
وضع فعلى مسجد جمکران و برنامه ریزى براى آینده
در حال حاضر فضاى مسجد و اطراف آن صدها هزار متر مربع را است.
در گزارشى آمده است که طبق طرح تصویبى سال 1376شمسى، طرح جامع مسجد شامل چهار صد
هکتار اراضى منطقه است که حدود چهل هکتار (چهارصد هزار متر) محدوده داخلى مسجد پیش
بینى شده است. در بخش دیگر این گزارش آمده است که سالانه حدود پانزده میلیون نفر به
مسجد جمکران [34] مى آیند.
——————————————————————————–
33
مشاهدات عینى نگارنده در شهریور 1378
چون نوبت به بیان وضع مسجد در حال حاضر رسید، براى اینکه چیزى را بدون تحقیق
ننویسم، عصر روز سه شنبه نهم شهریور ( 1378) شمسى، مطابق با پانزدهم جمادى الثانى (
1420) قمرى، ابتدا با بعضى از دوستان از کوه خضر دیدن نمودم. این کوه حدّ فاصل بین
قم و جمکران است و حدود سه کیلومتر با جمکران فاصله دارد. راه این کوه در حال حاضر
منحصر به جاده اى است که از شهرک امام خمینى به آن کوه منتهى مى شود. از پایین که
نگاه شود، چندان مرتفع نیست، ولى از بالاى آن بسیار مَهیب و مرتفع به نظر مى رسد،
وقتى از بالا به پایین نگاه شود گویا از هواپیما به زمین نگاه مى شود. آن چنان حیرت
آور و وحشت انگیز است که پایین آمدن را بر انسان دشوار مى سازد.
افضل الملک که در سال ( 1310) قمرى از این کوه دیدن کرده است مى نویسد: وجه تسمیه
این کوه به خضر این است که مى گویند: در اینجا حضرت خضر دیده شده است. وى مى نویسد:
از قدیم اوتاد و [35] اقطاب در آن کوه به اعتزال به سر مى بردند.
در بالاى کوه مسجد کوچکى است، داراى محراب و جالب توجّه. نگارنده نماز مغرب را در
آنجا خواندم. صاحب کتاب انوار المشعشعین که در سال ( 1302) قمرى به تدوین آن کتاب
اشتغال داشته است مى گوید: شخصى نذر کرد که هرگاه حاجتش روا شود براى بالا رفتن به
آن کوه پلّه بسازد، چون حاجت روا شد، [36] سیصد پلّه براى آن کوه درست کرد.
ولى در حال حاضر، جاده را به صورت مارپیچ درست کرده اند و انسان به آسانى مى تواند
بالا رود. قلّه کوه را هم تسطیح نموده اند، به طورى که جمع زیادى مى توانند در
بالاى کوه اجتماع کنند. از قرار مسموع در سال گذشته، بعضى از ارگانهاى دولتى در
آنجإ؛””کک مراسم خواندن دعاى عرفه را بپا داشتند. در هر حال این کوه حیرت افزا و
دیدنى است. کسى که مکّه را دیده و به جبل النور رفته باشد در بالاى این کوه به یاد
غار حرا مى افتد.
——————————————————————————–
34
در بالاى کوه احساس معنویّت مى شود و تمام شهر و اطراف آن به خوبى دیده مى شود.
خصوصیات آن کوه قابل توصیف نیست. امکانات عیّاشى در آنجا وجود ندارد، لذا هر نوع
شایعه مرکزیت آن کوه براى گناه تکذیب مى شود.
بعد از اداى فریضه مغرب، راهى مسجد جمکران شدیم. حدود نیم ساعت از شب گذشته بود که
وارد شبستان مسجد شدم. به سختى توانستم جایى براى نماز عشا پیدا کنم. بعد از فریضه
عشاء براى بررسى اوضاع از شبستان خارج شدم. تمام فضاى رو باز اطراف مسجد که چندین
هزار متر مربع مى باشد، زیر پوشش جمعیت بود.اکثر مردم به نماز و دعا مشغول بودند و
هر دقیقه به عدد آنان اضافه مى شد.
از آنجا، راهى درمانگاه مجلّل و مجهّز مسجد جمکران شدم. آمارى از دکترهاى متدیّن که
رایگان براى معاینه و نسخه نویسى به آن درمانگاه مى آیند در تابلوى بزرگى نوشته شده
بود. داروخانه اش دایر و فضایش مملوّ از مسافر بود.
بعد از مدّتى کوتاه به طرف مسجد آمدم. صدها دستگاه وسیله نقلیه از کوچک و بزرگ در
بیابانهاى اطراف به چشم مى خورد. سیل خروشان جمعیت رو به افزایش بود و از بلندگوهاى
مسجد صداى قرآن طنین انداز بود.
بعد از دیدار با بعضى از اعضاى هیئت مدیره و صرف شام، مجدّدا از فضاى روباز مسجد
مسیر خروجى را طى کردم. با دقت وضع مردم را زیر نظر گرفتم. اکثر آنان مشغول دعا و
نماز و عبادت بودند. مجموع این وضعیت در داخل فضاى روباز، منظره مسجد الحرام و
منظره منى و عرفات را در ذهن انسان تداعى مى نمود. در این هنگام، مدح امام زمان از
بلندگوى مسجد پخش مى شد. اوضاع سمعى و بصرى آن چنان جذّاب بود که قابل توصیف نیست.
از داخل تاکسى مشاهده کردم که یک روحانى محاسن سفید، از دیدن این منظره و شنیدن مدح
امام زمان علیه السلام آن چنان به وجد آمده که گویى به طرف مسجد پرواز مى کند و با
ریختن اشک چشم و تکان دادن دستها گویا امام را مى بیند. خلاصه چنان از خود بیخود
بود که این بنده سنگدل را به گریه انداخت.
——————————————————————————–
35
از بعضى در مقام انتقاد شنیده مى شود که به بهانه جمکران، بعضى از مردم راهى صحنه
گناه مى شوند. پاسخ ایشان مثل مشهور است: “براى یک بى نماز، درِ مسجد بسته
نمى شود”. از یک اجتماع چند هزار نفرى نباید توقّع عصمت داشت. انجام چند جرم یک امر
طبیعى هر اجتماع است.
اشکال تراشان بیایند اشکال را برطرف کنند و از این جمعیت که با هزینه خود از اطراف
کشور به این مکان مى آیند با امر به معروف و نهى از منکر و تبلیغات صحیح بهره
بردارى کنند. این اجتماع عبادى در هر مکانى باشد آن مکان، مقدّس مى شود و در هر
بیابانى که فریاد و ضجّه بلند نمایند، جاى استجابت دعا مى گردد. همه باید جمع شویم
از افراط و تفریطها و اسراف کاریها، تجملات و خود سریها بکاهیم و آن چنان را آن
چنان تر بنمائیم.
اى به کشور ایمان، شهریار بى همتا!
وى به عرصه امکان، گنج علم سبحانى!
آیت خدایى تو، جان مصطفایى تو
قلب مرتضایى تو، هفت سرّ قرآنى
هم نهانى و هم پیدا، در مَثَل چو خورشیدى
گر چه از نظر چندى است زیر ابر پنهانى
اى عجب به پنهانى، مى زند ره دلها
نرگست به شهلایى زلفت از پریشانى!
از رخت نقاب افکن، راز عالمى بگشا
تا عیان شود بر خلق، سرّ اوّل و ثانى
حال ما مسلمانان، در هم است و بى سامان
درد ما شود درمان، از لبت به آسانى
خاطرِ “الهى” را از رخت چون ماه افروز
کز غمت شب هجران، در هم است و ظلمانى
——————————————————————————–
36
ذکر چند کرامت
——————————————————————————–
37
توکّل و اطمینان به استجابت دعا در مسجد جمکران
جناب مستطاب آقاى حاج حبیب اللَّه بیگدلى (از اخیار قم و والد محترم صدیق مکرّم
جناب آقاى حاج شیخ مهدى بیگدلى) فرمود: مرحوم آقاى حاج شیخ عباس قمى -محدّث معروف-
برادرى داشت به نام حاج مرتضى، این مرد کاسب بود و چندان سوادى نداشت، امّا بسیار
متدیّن و خوش عقیده بود. روزى همسرش مى گوید: براى دخترمان رفته رفته باید جهیزیه
فراهم کرد. وى در جواب مى گوید: فعلاً وقت شوهر کردن او نیست. هر زمان به سنّ مقتضى
رسید، به مسجد جمکران مى روم و ترتیب کار را مى دهم. بعد از چند سال همسرش مى گوید:
حالا وقت تهیه جهیزیه است، زیرا دختر به سن شوهردارى رسیده است.
حاجى مى گوید: رفتم مسجد جمکران تا ترتیب کار داده شود. مسجد مى رود و شب را بیتوته
کرده، دعا و توسّل لازم را به عمل مى آورد. فرداى آن شب پیاده برمى گردد. در اثناى
راه، از درخت توتى که هنگام بهره برداریش رسیده بود استفاده مى کند و سپس، زیر آن
درخت مى خوابد. بعد از استراحت راهى منزل مى شود. وقتى وارد مى شود مشاهده مى کند
که مرحوم آیت اللَّه سید صدر الدین صدر موسوى، از علماى بزرگ قم، با طلبه جوانى در
اتاق نشسته اند. مرحوم آقاى صدر مى فرماید: کجا بودى؟ نزدیک یک ساعت است به انتظار
تو هستم. ایشان جریان را گزارش مى دهد.
مرحوم آقاى صدر مى فرماید: من آمده ام تا دخترت را براى این روحانى جوان خواستگارى
کنم؛ تمام مخارج عقد و عروسى و جهیزیه با خودم مى باشد. از دخترت اذن بگیر؛ در
صورتى که موافقت نماید عقد ازدواج را جارى کنم. ایشان مطلب را با همسر و دخترش در
میان گذاشته موافقت آنان را جلب مى کند و در همان مجلس، عقد نکاح جارى مى شود و
تمام هزینه را مرحوم صدر مى پردازد و پس از یک [37] هفته، مجلس عروسى برگزار
مى گردد. “وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ”.
——————————————————————————–
38
داستان حاج سید مرتضى حسینى
صدیق مکرّم آقاى حاج سید عباس حسینى (واعظ) که چند ماه قبل مرحوم شد از پدرش مرحوم
سید مرتضى حسینى که از تربیت شدگان مرحوم حاج شیخ محمّد تقى بافقى است، جریانى را
نقل کرد؛ از ایشان خواستم آن را بنویسد، قبول فرمود. چکیده آن نوشته که نزدم موجود
است این چنین است:
مرحوم سیّد مرتضى، منزل مسکونى خود را به یکصد و هشتاد تومان به طور اقساط پنج
ماهه، خریدارى کرده و در سر رسید اوّلین قسط با تهى دستى روبرو مى شود. به مسجد
جمکران رفته و به امام زمان علیه السلام متوسّل مى شود.
مرحوم حاج اسداللَّه خرّاز قمى که از دوستان متدیّن مرحوم سیّد مرتضى بوده و حدود
چهل سال سیّد براى او روضه هفتگى مى خوانده، او را دیدار کرده و مى گوید که در خواب
از طرف حضرت ولى عصرعلیه السلام مأمور شدم اقساط خانه ات را بپردازم (ظاهرا حاج
اسداللَّه از اصل خرید خانه هم بى خبر بوده) سیّد قبول مى کند و تمام اقساط منزل به
برکت توسّل به حضرت بقیة اللَّه توسط حاج اسداللَّه پرداخت مى گردد.
مرحوم حاج سید عبّاس مى گفت: آقاى حاج اسداللَّه، پدرم را وصىّ خود قرار داد. بعد
از فوت حاجى، پدرم تمام مراسم واجب و مستحب را براى او انجام داد. آن شب بر اثر
خستگى، بعد از نماز مغرب و عشا خوابش گرفت. نیمه شب از جا برخاست. خیال کردم ناخوش
است. گفتم: چه شده؟ گفت: الآن حاج اسداللَّه را خواب دیدم. به من گفت: همه کارها را
انجام دادید، مگر نماز لیلة الدفن را، تا دیر نشده برخیز آن را هم به جا آور. حال
مى خواهم آن نماز را بخوانم. پدرم به من گفت: سیّد عباس، ببین حاجى در شب اوّل قبرش
چقدر فراغ خاطر دارد.
——————————————————————————–
39
یک داستان آموزنده
در سال ( 1340) شمسى که در مشهد مقدّس تحصیل مى کردم، در یکى از شب هاى جمعه به
منزل آقاى حاج آقا حسن قمى، فرزند مرحوم حاج آقا حسین قمى (مجتهد معروف) براى
استماع موعظه که خود متصدّى آن بود رفتم. ایشان در ضمن نصایحى که داشتند، به زائران
مرقد مطهر حضرت رضاعلیه السلام سفارش مى کرد که خودشان را اصلاح کنند و از معصیت
اجتناب نمایند، آنگاه فرمود: دوستى دارم از تجّار تهران که محلّ وثوق مى باشد. وى
برایم گفت: شریکى دارم که چندى قبل براى زیارت به مشهد آمد. چند روز بعد از سفر او،
در خواب مشاهده کردم که من هم براى زیارت مرقد مطهر امام وارد حرم شدم. وقتى وارد
روضه مقدّسه شدم، دیدم که حضرت رضاعلیه السلام در یک بلندى نشسته و وضع زائران خود
را مشاهده مى کند و به آنان احترام مى گذارد.
در این بین دیدم که شریک من هم داخل جمعیّت است و دارد اطراف ضریح طواف مى کند. ولى
وقتى مقابل امام رسید دستش را براى زدن سیلى به امام، دراز کرد! امام با عقب کشیدن
چهره خود آن سیلى را رد نمود. طولى نکشید که آن مرد مجدّدا مقابل امام آمد و دستش
را به طرف امام دراز کرد! این بار هم سیلى به چهره امام اصابت نکرد. بعد از مدت
کوتاهى براى بار سوم دستش را دراز کرد و یک سیلى به چهره نورانى آن حضرت زد! این
بار سیلى به صورت امام اصابت نمود، به طورى که رنگ چهره تابناک امام نیلگون گردید!
از خواب بیدار شدم و در فکر فرو رفتم.
بعد از چند روز که شریکم از سفر برگشت، به دیدار او رفتم و در خلوت، خواب را برایش
بازگو نمودم. دیدم رنگ صورتش عوض شد و گفت: این خواب حقیقت دارد! من مشغول طواف
بودم و به یکى از شبکه هاى ضریح دست انداختم، در کنارم زنى بود جوان، شیطان
وسوسه ام کرد و او را به گناه دعوت کردم. آن زن اعتنا نکرد. یک دور دیگر زدم و باز
——————————————————————————–
40
کنار او قرار گرفتم و او را به گناه فرا خواندم. باز آن زن اعتنا نکرد. براى بار
سوم، در اثر وعده هایى که دادم، او را رام کردم و از همانجا براى انجام گناه و [38]
بى عفّتى همراه خود بیرون آوردم و سر انجام آلوده گناه منافى با عفت شدیم.
نگارنده مى گوید: اختلاط مرد و زن نامحرم در معرض گناه است. گرچه این اختلاط در حرم
مطهر امام رضاعلیه السلام باشد. از عیسى بن مریم روایت شده است:
[39] ایّاکم والنظرة فإنّها تزرع فی قلب الشهوة و کفى بها لصاحبها فتنه”.
از نگاه به نامحرم پرهیز کنید زیرا در دل نگاه کننده تخم شهوات رإ؛”کک کشت مى کند
و همان براى گرفتارى انسان کافى است”.
——————————————————————————–
41
کرامتى از حضرت معصومه علیهاالسلام
چون تمام نعمت هاى مادّى و معنوى اهل قم، به برکت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام
است و ما همگى از برکت قبر مطهرش متنعّم هستیم، از انصاف به دور است که در این کتاب
از فضائلش نشود؛ بر این اساس چکیده کرامتى را که صاحب انوار المشعشعین در کتابش به
عنوان یک امر متواتر درج نموده، در این نوشتار مى آوریم. ایشان مى نویسد: یکى از
خدّام آستانه مقدّسه حضرت معصومه به نام میرزا اسد اللَّه، از ناحیه پاگرفتار
بیمارى شقاقلوس (بى حسّى و فاسد شدن عضوى از اندام) گشته، جراحان بالاتفاق نظر به
قطع پاى ایشان دادند، تا بیمارى به دیگر اعضا سرایت نکند.
ایشان مى گوید: حال که بناست فردا پایم را قطع کنند، امشب مرا به حرم مطهر حضرت
معصومه ببرید. او را به دوش مى کشند و به حرم مى آورند. خدّام در را بسته و او را
به حال خود وا مى گذارند، وى از فشار درد تا صبح صادق فریاد مى زند. هنگام صبح
خوابش مى برد و در عالم خواب خانم مجلّله اى را مشاهده مى کند که به او مى گوید:
ترا چه مى شود؟ جواب مى دهد: پایم فاسد شده و از خدا مى خواهم که یا مرا مرگ دهد و
یا شفا بخشد.
آن خانم گوشه مقنعه خود را چندین دفعه به پاى او مالیده مى فرماید: تو را شفا
دادیم. عرض مى کند: شما کى باشید؟ مى فرماید: فاطمه دختر موسى بن جعفر.
او از خواب بیدار مى شود و خود را سالم مى یابد. فریادش بلند مى شود که در را باز
کنید، شفا گرفتم. خدّام در را باز کرده، وى را خندان و سالم مى بینند.
شگفت اینکه مقدارى پنبه نزد او یافت مى شود که هر مریضى آن را به موضع درد خود
مى مالید شفا [40] مى یافت، ولى در خرابى سیل قم آن پنبه مفقود گردید.
حضرت معصومه در سال ( 201) قمرى در شهر قم، بعد از هفده روز بیمارى وفات یافت و در
مقبره اى در محلّ فعلى مدفون گردید، و بعدها چهار زن دیگر از خواتین اهل
بیت علیهم السلام در کنار او دفن شدند.
——————————————————————————–
42
ابتدا زینب دختر حضرت جوادعلیه السلام سقفى از بوریا بر قبر بنا کرد. در سال ( 529)
قمرى “شاد بیگم”، از زنان خاندان امیر تیمور گورکانى، گنبد منور را ساخت، و در سال
( 925) قمرى به دستور شاه [41] اسماعیل صفوى تجدید بنا شد و بعدا فتحعلى شاه قاجار،
گنبد را طلا نمود.
طبق روایتى که در کتاب “کامل الزیارات” مذکور است، امام جوادعلیه السلام فرمود:
[42] “وَمن زار عمّتی بقم فله الجنّة”
یا رب چه قشنگ است و چه زیبا حرم قم
چون جنّت اعلا، حرم محترم قم
بانوى جنان، اخت رضا، دختر موسى
دُردانه زهرا و ملائک، خدم قم
این مژده بس او را که بهشت است جزایش
هر کس که زیارت کندش در حرم قم
——————————————————————————–
43
افراطها و تفریطها
در این بخش از نوشتار بر خود لازم دانستم که بعضى از خرافات و کج اندیشى ها را به
یاد آورم تا گرفتار ترک نهى از منکر نشوم.
این بحث را با مقدمه اى شروع مى نمایم.
علماى اخلاق گفته اند: عمده قواى انسانى چهار قوّه است: عاقله، واهمه، شهویه و
غضبیه؛ از تعدیل قوه عاقله و حکمت؛ و از تعدیل قوّه واهمه (نیروى تصمیم گیرى)
عدالت؛ و از تعدیل شهویه، عفت؛ و از تعدیل غضبیه، شجاعت؛ به وجود مى آید.
این چهار اصل (حکمت، عدالت، عفت و شجاعت) ریشه تمامى اخلاق حسنه مى باشد.
آنچه در علم اخلاق مورد توجه است، تعدیل قوا و جلوگیرى از افراط و تفریط مى باشد.
مقصود نگارنده در این نوشتار، بررسى بعضى از افراطها و تفریطهاى قوه عاقله است که
از افراط آن، به کج اندیشى و ناباورى، و از تفریط آن، به ساده لوحى مى توان تعبیر
نمود.
آنچه مطلوب شرع و مورد توجه عقلا است، همان خوش فکرى و حکمت است، اما زودباورى و
ناباورى هر دو مذموم و ناپسندند، نباید هر چه مى خوانیم و مى شنویم بدون دلیل
بپذیریم، و نباید بدون دلیل آن را به باد ایراد و انکار بگیریم؛ ابن سینا گفته است:
آنچه را که امکان وجود دارد به مجرّد شنیدن نه باور کن و نه انکار، بلکه در بوته
احتمال قرار ده و به دنبال برهان بر نفى و اثباتش برو.
متأسفانه از زمانهاى پیشین تا به امروز، جامعه گرفتار هر دو قشر افراطى و تفریطى
بوده است، و انبیاء در طول تاریخ با هر دو طائفه به مبارزه بر خاسته اند.
مشرکان، راهِ تفریط، و ملحدان، طریقِ افراط را پیموده اند. امروز هم ما گرفتار هر
دو طائفه هستیم، بعضى به محکمات و بدیهیّات عقیده ندارند، و بعضى به هر خواب و
خیالى به قیمت جان پایبند مى شوند.
در زمان گذشته طرفداران خرافه، روستائیان وافراد بیسواد بودند، ولى امروز خرافه
پذیرى به افراد تحصیل کرده نیز سرایت نموده است.
——————————————————————————–
44
شاهدى بر گفتار
چندى پیش در تهران، منزل یکى از دوستان – که پزشکى محترم مى باشد – مهمان بودم. اهل
مجلس نوعاً پزشک و افراد تحصیل کرده بودند. یکى از حاضرین که اهل فضل و دانش بود
اظهار کرد که فلان شخص -یکى از معروفین- در خواب خدمت امام زمان علیه السلام رسیده
و براى شیعیان و دوستان آقا هدیه خواسته است. آقا فرموده اند: سوره بقره را از
قرآنى که مى خوانید ورق بزنید، در یکى از اوراق آن تار مویى از اندام و یا مژه اى
از چشمان من مى یابید، آن هدیه محبان من خواهد بود.
براى آزمایشِ خواب، فوراً قرآنى را آوردند، مقدارى ورق زدند، مویى مشکى از مژه، در
یکى از اوراق قرآن دیده شد، فریاد صلوات بلند شد، خواستند آن را با دست بردارند، در
این میان گفته شد: بى وضو نمى شود، یک برگ چسب نوارى آوردند و آن را با چسب
برداشتند. نزد یک یک افراد آوردند که از روى چسب آن را ببوسد.
من که این مطلب را از اصل دروغ و خرافه مى دانستم، جوّ مجلس را بررسى کردم، دیدم
مخالفت نتیجه معکوس دارد، ناچار ساکت شدم.
فقط به بعضى از افراد که با آنان سابقه داشتم گفتم: این یک جریان خرافى است باور
نکنید، زیرا هر کتابى که مورد استفاده باشد، در ضمن ده یا بیست ورق آن تار مویى
دیده مى شود، چون هنگام استفاده در مدت طولانى خواه ناخواه تار مویى از بدن جدا شده
در میان اوراق جا مى گیرد، و اساساً خواب هم حجیّت ندارد. از سوى دیگر، اندام یک
نفر چه قدر مو دارد که در میلیونها قرآن پخش شود؟
در هر حال، از این روح خرافه پذیرى نتیجه گرفتم که اگر ساکت بنشینم، طولى نمى کشد
که جریان “باب و بها” دوباره تکرار مى گردد، لذا بر آن شدم که پیرامون چند موضوع
وارد بحث شوم:
——————————————————————————–
45
ملاقات با امام زمان علیه السلام
نگارنده قبول دارد که در غیبت کبرا بعضى از نفوس قدسیّه چون سیّدبن طاووس وعلامه
بحرالعلوم و شیخ محمد کوفى، موفق به دیدار یوسف فاطمه، حضرت مهدى موعود – روحى فداه
– گردیده اند، اما این لیاقت نصیب هر شخص نمى شود، و تا کسى خود را مهذّب ننماید و
سنخیّت با آن نیّر وجود پیدا نکند، چنین نعمتى نصیب او نمى شود. (مقصود، ملاقات
اختیارى توأم با شناسایى است).
——————————————————————————–
46
دیدگاه علامه بحرالعلوم
علامه سیّد مهدى بحرالعلوم رحمةاللَّه – که از اعاظم علماى امامیّه و داراى کرامات
باهره بوده است – در بحث اجماع، راه جدیدى را ابداع فرموده است که از آن در گفتارِ
علماىِ اصولِ قرنِ حاضر، به اجماع تشرّفى تعبیر مى شود.
چکیده نظر ایشان این است: در زمان غیبت کبرا براى بعضى از حاملین اسرار و علماى
ابرار، توفیق تشرف حاصل و به دیدار امام نایل مى شوند، ولى چون مأمور به کتمان
دیدارند، حکم خدا را در پوشش [43] اجماع ابراز مى دارند.
این دیدگاه، مورد قبول محققان از علماى اصول واقع شده است، شیخ انصارى در کتاب
“فرائد” آن را [44] پذیرفته، ولى در غایت ندرت دانسته است.
مرحوم ملا احمد نراقى و ملا اسداللَّه شوشترى که هر دو از اکابر فقها مى باشند
فرموده اند: بسیارى از دعاها، استخارات، آداب و اعمال استحبابى که مدرک روایى
ندارند، بر این اساس تدوین و تنظیم [46] گردیده اند.
——————————————————————————–
47
تشرف علامه بحرالعلوم خدمت امام زمان علیه السلام
همان گونه که درباره علامه بحرالعلوم ( 1212 – 1155) مرقوم شد، فیض شرفیابى او به
حضور امام [47] عصر و ناموس دهر – عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف – متواتر است.
محدث قمى در کتاب “فوائد رضویه” چند داستان براى ایشان نقل کرده است که به چکیده
بعضى از آنها در این نوشتار اکتفا مى شود:
1 – بزرگان، از “ملّا زین العابدین سلماسى” که از محارم اسرار سید بوده است نقل
کرده اند که روزى میرزاى قمى به دیدار سیّد آمد، وقتى مجلس خلوت شد میرزا به سیّد
گفت: از نعمت هاى غیرمتناهى که به شما براى تان روزى شده، ما را به فیض برسانید.
سید فرمود: دو شب قبل (شب گذشته) در مسجد سهله فیض ملاقات برایم حاصل شد و مناجات
امام زمان علیه السلام را با الفاظى جالب که دل را منقلب و چشم را گریان مى کرد
استماع نمودم؛ بعد از پایان مناجات، من را به نام فراخواندند، نزدیک رفتم تا جایى
که دست من به آن جناب مى رسید.
مرحوم سلماسى گوید: چون کلام به اینجا رسید، سیّد وارد مطلب دیگرى شد. بعد از آن
میرزاى قمى خواستار ادامه داستان شد، ولى سید به او فهماند که این از اسرار مکتوم
است.
2 – باز از مرحوم سلماسى نقل شده است که شخصى از سیّد پرسید: آیا در زمان غیبت کبرا
دیدار امام حاصل مى شود؟
سیّد در حالى که مشغول کشیدن قلیان بود، سر به زیر انداخت و آهسته فرمود: چه بگویم
در جواب او و حال آنکه آن حضرت من را در بغل کشیده و به سینه خود چسبانیده اند، و
از طرفى تکذیب مدّعى دیدار آن بزرگوار وارد شده است.
سپس به آن سائل فرمود: از اهل بیت عصمت علیهم السلام تکذیب مدّعى دیدار رسیده است و
دیگر براى او [48] چیزى نقل نکرد.
——————————————————————————–
48
داستانى از میرزاى شیرازى
مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ مرتضى حائرى فرمود: در جریان تحریم تنباکو، میرزاى شیرازى
با صلاحدید اصحاب خود، مانند مرحوم سید محمد فشارکى، مصممّ شد استعمال تنباکو را
کتباً تحریم کند، ولى حدود یک هفته این کار به تاخیر افتاد. اصحاب میرزا ناراحت
بودند، سرانجام مرحوم فشارکى – که از اعاظم شاگردان ایشان محسوب مى شده است – به
حضور میرزا رفت و با کسب اجازه از ایشان، معروض داشت: چرا در صدور اعلامیه تحریم
تنباکو، مسامحه مى کنید؟
میرزا فرمود: منتظر بودم مطلب توسّط دست دیگرى نوشته شود (امام زمان سلام اللَّه
علیه)، امروز در سرداب مطهر این حالت برایم حاصل شد و نوشتم وفرستادم: “الیوم شرب
التوتون در حکم محاربه با امام [49] زمان علیه السلام است”.
——————————————————————————–
49
دیدگاه مرحوم آیت اللَّه حائرى
مرحوم آیت اللَّه حائرى در ملحقات شرح زندگانى والد محترم شان (مرحوم آیةاللَّه حاج
شیخ عبدالکریم حائرى) فهرستى را درباره فیض یافتگان دیدار، تنظیم نموده است، در
آنجا مى نویسد: “این فهرست که نزدیک به پانصد نفر مى رسد دلالت دارد بر نشانه هایى
از حضرت خلیفة اللَّه فى ارضه”.
نگارنده گوید: ولى آنچه نزد این جانب است بیشتر از سى داستان نیست، ظاهراً موفق به
اتمام آن نشده اند.
در میان این آمار، داستان شیخ محمد کوفى – که نامه براى مرحوم آیت اللَّه سیّد
ابوالحسن اصفهانى آورد – و داستان مسجد حاج یداللَّه رجبیان در قم، و داستان ختم
آیه نور – که براى خودشان اتفاق افتاده است – و داستان شیخ عبداللَّه مهرجردى،
وداستان منقول از میرزا محمدباقر اصطبهاناتى در رابطه با طلبه اى که از مقام خود
صرف نظر کرده و به تهران براى تحصیل رفته است، به چشم مى خورد.
——————————————————————————–
50
وظیفه مدعیان انتظار
حکایتى را شنیده بودم و در بعضى کتاب ها هم نوشته اند، چکیده اش این است که مردى
طالب دیدار بود و در این راه ریاضت ها کشیده اند. شبى به او نوید مى دهند که در
فلان شهر (یکى از بلاد را نام مى برند) این فیض نصیب تو مى شود. او خود را به آن
شهر مى رساند. به او نوید داده مى شود که امام درب دکان فلان کاسب قفل و کلید ساز
نشسته اند. وى خود را به آن دکان رساند و به فیض دیدار نائل شد؛ اما در اثنا ملاحظه
کرد که پیر زنى فرتوت قفلى را به بازار آورده و از بیچارگى آن را در معرض فروش قرار
داده است. اهل بازار هر کدام آن قفل را به قیمت ناچیز ارزیابى نمودند، جز کاسبى که
امام در کنار دکّان او جلوس نموده بود؛ این کاسب ارزش واقعى قفل را اعلام داشت و
گفت: با اندک تنزّلى حاضرم آن را بخرم و به همان مقدار کمى که تنزّل دادم در سود
خود بسنده مى کنم.
پیرزن خرسند شد و قفل را به ارزش مذکور به او فروخت و رفت.
آن هنگام امام رو به آن مهمان طالب دیدار کرد و فرمود: این طور باشید تا ما خودمان
شما را دیدار کنیم، و به زحمتِ ریاضت، خودتان را گرفتار نکنید.
امام صادق علیه السلام مى فرماید: “من سرّ أن یکون من أصحاب القائم علیه السلام
فلینتظر ولیعمل بالورع ومحاسن الأخلاق، وهو منتظر، فإن مات و قام القائم بعده کان
له من الأجر مثل أجر من أدرکه، فجدّوا [50] وانتظروا، هنیئاً لکم أیّتها العصابة
المرحومة”.
کسى که دوست دارد یار امام زمان علیه السلام باشد، باید انتظارش توأم با پارسایى و
اخلاق حسنه باشد. اگر این افراد قبل از قیام امام علیه السلام بمیرند، اجرشان
همانند کسانى است که موفق به یاریش شده اند. بکوشید و منتظر باشید، گوارا باد شما
را اى گروه بخشوده شده!”
——————————————————————————–
51
داستانى از مرحوم آیت اللَّه مرعشى نجفى
مرحوم “آیت اللَّه سید شهاب الدین مرعشى” یکى از مراجع تقلید شیعه که با تکمیل کتاب
“احقاق الحق” و تاسیس کتابخانه کم نظیر خود، یکى از نیرومندترین نگهبانان فرهنگ
شیعه محسوب مى شود، در یکى از ملاقات هایى که با ایشان داشتم فرمود:
در نجف نزد عالمى بزرگوار (این جانب براى حفظ بعضى از جهات از ذکرنام آن عالم
معذورم) به طور خصوصى درس مى خواندم. آن عالم بسیار مهذّب و مورد احترام همگان بود،
و از کثرت علاقه به امام زمان(عج) در افواه اهل نجف از منتظران ظهور محسوب مى شد.
روزى براى فراگیرى درس به محضرشان رفتم، دیدم گریه مى کند و بسیار پریشان است. علت
آن را پرسیدم، فرمود: شب گذشته در عالم رؤیا امتحان شدم، ولى از امتحان بیرون
نیامدم، در خواب به من گفته شد که آقا ظهور کرده اند و در وادى السلام -مکان خاصى
است که گورستان نجف را در بردارد- مردم با او بیعت مى نمایند، به مجرّد شنیدن این
موضوع از جا حرکت کردم و به عجله وارد خیابان شدم. دیدم غوغایى از جمعیت است و همه
با سرعت هر چه بیشتر به سوى وادى السلام مى روند، هر کس به فکر این است که زودتر
خود را به امام برساند و با جنابش بیعت کند.
دیدم عشق دیدار امام، مردم را چنان خود باخته ساخته که کسى را با کسى کارى نیست و
تمام علقه ها را به فراموشى سپرده اند؛ آنها که تا دیروز به من عشق مى ورزیدند دیگر
به من اعتنا نمى کنند، بلکه با لحنى تند مى گویند: آقا کنار رو و مانع راه ما نباش.
کوتاه سخن آنکه احساس کردم ظهور امام بازارم را کساد کرده است، از همانجا نقشه
کشیدم که در ملاقات با امام ایشان را محترمانه از ظهورش منصرف سازم. بعد از آنکه با
هزار سختى به خدمتش رسیدم، عرض کردم: فدایت شوم! خودتان را به زحمت انداختید، ما
کارها را ساماندهى مى کردیم، نیازى نبود که خود را گرفتار سازید و زحمات طاقت فرساى
رهبرى را به عهده بگیرید. با این قبیل سخن ها مى خواستم امام را از ظهورش منصرف
——————————————————————————–
52
کنم، بعد از چند جمله از این نوع گفتارها، یک مرتبه از خواب بیدار شدم و فهمیدم که
هنوز لیاقت حضرتش را ندارم.
نگارنده گوید: از این حکایت، من و امثال من باید حساب کار خود را بکنند؛ بدانیم که
تا اصلاح نشویم وحتى المقدور از آلودگى گناه و ظلمت هوا و هوس بیرون نیاییم، انتظار
همنشینى و دیدار آن عزیزِ ابرار و قدوه أخیار را نداشته باشیم.
آیینه شو، جمال پرى طلعتان طلب
جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب
——————————————————————————–
53
دیدگاه آیت اللَّه آقاى وحید خراسانى در امر ملاقات
مرجع عظیم الشان و استاد محترم حضرت آیت اللَّه آقاى وحید خراسانى که علاوه بر
مقامات عالیه فقه و اصول، در این گونه اُمور هم کارشناس و خبره اند، بارها در جلسات
خصوصى و عمومى فرموده اند: ملاقات در غیبت کبرى به دو صورت واقع شده و مى شود:
1 – ملاقات در حال اختیار.
2 – ملاقات در ظرف اضطرار.
ملاقات در حال اختیار فقط منحصر به افرادى نظیر سیدبن طاووس است که احیاناً
امام علیه السلام را دیده و شناخته و از او کسب فیض کرده اند.
و امّا ملاقات در حال اضطرار مربوط به افرادى است که در حال گرفتارى شدید به ذیل
عنایت امام متوسّل مى شوند، و امام علیه السلام خود و یا توسط افرادى که دارند از
او دستگیرى مى نماید.
و نیز فرمودند: آنها که در اثر لیاقت و شایستگى به فیض دیدار موفق شوند، به کسى
نمى گویند؛ ایشان در دنبال کلام شان این شعر را مى خواندند:
این مدعیان در طلبش بى خبرانند
[51] آن را که خبر شد، خبرى باز نیامد
——————————————————————————–
54
پیام نگارنده به توده مردم
این جانب در مسئله فیض دیدار حضرت مهدى – عجل اللَّه تعالى فرجه – در زمان غیبت
کبرا، پیرو نظر فقهاى شامخین و محدّثان واقع بین مى باشم، نه طرفدار تفریط هستم و
نه گرفتار افراط؛ آنچه مورد نظر اشخاص برجسته و شناخته شده باشد قبول دارم و به
انظار و افکار استوانه هاى علم و دین، از مرحوم کلینى و مفید گرفته تا بزرگان عصر
حاضر، احترام مى گذارم؛ همان گونه که علامه بحرالعلوم وامثال او فرموده اند این فیض
را در حال اختیار، تابع سنخیّت روحى با ولىّ امر حضرت حجةبن الحسن العسکرى مى دانم،
آن هم در چتر استتار و حفظ اسرار.
این چنین نیست که باب این نعمت بر همه کس مسدود و این طور هم نیست که بر همه کس
مفتوح باشد، تا کار به جایى رسد که هر بیمار روانى یا درویش بیابانى و دکاندار
خیابانى به خود اجازه دهد با ساختن یک خواب و یا تخیّل یک مکاشفه دروغین، خود را
مدّعى دیدار و وابسته به آن شهریار معرّفى کند.
پیام من به توده مردم این است که طبق حدیث علوى که “در هر حرکتى شناخت لازم است”
[52] در بدو امر مرجع تقلید خودشان را از طریق خبرگان عادل مشخّص کنند و بعد از آن،
بدون تأیید آن مرجع در امر دین به گفته هیچ سخنران و به کتاب هیچ نویسنده اى اعتماد
نکنند، حتى همین کتاب مرا بدون تأیید نخرند و نخوانند.
پیام من به همه آنهایى که از اقصى نقاط کشور، شبهاى چهارشنبه به این امید (دیدار
امام) راهى جمکران مى شوند، این است که ما مکلّف به تحصیل مقدّمات ملاقات نیستیم،
تکلیف ما پیروى از مکتب آن بزرگوار، یعنى انجام واجبات و ترک محرمات است، امام را
هم که ببینیم غیر از این از ما انتظار ندارد.
پس بیاییم خود را اصلاح و از لوث گناه پاک سازیم، چه موفق به دیدار بشویم یا نشویم.
با خود اندیشه کنیم که آیا امام راضى است هر هفته هزاران زن، بدون اجازه شوهر و یا
——————————————————————————–
55
بدون همراهى با محارم خود، آن هم با حجاب ناقص و اجتماع مختلط به عنوان دیدن، به
مسجد جمکران سفر نمایند؟!
آیا امام علیه السلام راضى است به نماز اهمیّت داده نشود و محکمات دینى متروک و به
فراموشى سپرده شود و به جاى آنها وقت خود را صرف شنیدن نوارهاى مبتذل و داستانهاى
بى اساس بنماییم.
پیام من به اهل دیانت این است که از امر به معروف ونهى از منکر فاصله نگیرند، با
عبادات ساختگى و مجعول پیر زنان و یا صوفیّه و قلندران ستیز کنند، با اسراف و تجمل
هر چند در چتر مسجد و محراب باشد مبارزه کنند، زنان را از اختلاط با نامحرمان نهى
کنند، با مدّاحان دروغین و واعظان غیر راستین مبارزه نمایند و صحنه هدایت را به دست
با کفایت عالمان دل سوز و فقیهان متفکّر بسپارند.
——————————————————————————–
56
دیدگاه مرحوم آیت اللَّه بروجردى در امر تبلیغ
از مرحوم آیت اللَّه بروجردى نقل مى شود که به طلاب مى فرمود: هر که مى تواند تبلیغ
خداپسندانه کند، براى تبلیغ برود و اگر نمى تواند و از عهده آن بر نمى آید در قم
بماند، و آنچه را که دیگران درست کرده اند خراب نکند.
——————————————————————————–
57
دیدگاه مرحوم آیت اللَّه حائرى در امر تبلیغ
مرحوم آیت اللَّه حائرى صریحاً مى فرمود: کسى که مجتهد و یا قریب الاجتهاد نباشد
نباید به منبر رود، مگر آنکه کتاب تأیید شده اى را همراه ببرد و از رو بخواند،
ومى فرمود: تعارض احادیث و تزاحم حکایات و اخبار، نیروى تفکر لازم دارد.
——————————————————————————–
58
1 موضوعات مناسب عبارتند از: خواب، مکاشفه و کرامات؛ در این کتاب سعى شده با افراطها
و تفریطها در موضوعات فوق مبارزه شود و راه اعتدال معرفى گردد.
[2] ألْأَمانَ”. جمال الاسبوع، ص 181 الانوار ج 88ص.191
[3] از کتاب (الذریعة ··· ) استفاده می شود که کتاب کنوز النجاح نزد حاجی نوری
بوده است، ولی در حال حاضر از وجود ان اثری نیست·
[4] (نجم الثاقب، ).215
[5] دعوات قطب راوندى89، ص.
[6] حاج میرزا حسین بن محمد تقى نورى طبرسى از اکابر علماى امامیه است. وى در سال
1320قمرى در سن 66سالگى [6] در نجف اشرف وفات نمود.
بزرگ شیرازى تألیف کرده و در سال 1302قمرى آن را به اتمام رسانده است. [8] رجوع شود به کتاب تاریخ دارالایمان قم، چاپ حکمت، قم، مهرماه 1353ش، به کوشش
مدرسى طباطبائى.
[9] رجوع شود به کتاب الذریعه، ج 7ص 216و خلاصة البلدان چاپ حکمت قم، به کوشش
مدرسى طباطبائى، سال 1396ق.
[10] جنة المأوى، حاجى نورى، ص 230 بحار الانوار، و ص 461کلمه طیّبه. [11] مقدمه کتاب تاریخ قم، مترجم، ص 3.
[12] از عبارت لفظ “بعد الماتین” سقط گردیده است.
[13] از عبارات فوق استفاده مى شود که این محل قبلاً مسجد بوده است، بنابراین مراد
از بناى مسجد، تجدید بنا است، چنانکه در “انوار المشعشعین” به این امر اشاره شده
است.
[14] در نقل مرحوم ارباب “و هر سوره دیگر که خواهد بخواند”.
[15] ما بین قوسین در نقل مرحوم ارباب موجود نیست.
[16] در “کلمه طیبه”: و اکنون که پیش شما آمد.
[17] در نسخه چاپى انتشارات اسلامیّه و نسخه اى که مرحوم نهاوندى در کتاب “العبقرى
الحسان” از آن استفاده کرده است، تاریخ قصه 293است، در این نسخه براى پیشگیرى از
——————————————————————————–
59
تحریف لفظ “دویست” به حروف نوشته شده است. ولى در کتاب هاى دیگرِ مؤلف سال
393مذکور است و این تاریخ با سال فوت صدوق سازگار نیست و محتاج به توجیه است و امّا
تاریخ 293مربوط مى شود به قبل از تولد صدوق و اخبار ایشان از زمان گذشته ایرادى
ندارد.
[18] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص .8بحار الانوار، ج 43 ص 327و تسلیة المجالس، ج
2ص .13
[19] زیرا در این تقدیر: مرحوم فتّال در کتاب مونس الحزین با سندى که در اختیار
داشته است، آن را از محمّد بن على بن بابویه (صدوق) روایت کرده است و این بهترین
توجیه در این مقام است. ولى این توجیه با تاریخ 293سازگار است و بنابر تاریخ
393باید آنرا به 373برگردانیم.
[20] دستیابى به اینکه کتاب مونس الحزین از تألیفات فتال نشابورى است، با اینکه
بزرگان فن چون صاحب الذریعه به آن برخورد نکرده اند، از برکات مسجد جمکران است که
در اثر توسل به حضرت صاحب الامرعلیه السلام نصیبم شد.
در زمان تصحیح این اوراق، به پاورقى ص 469 ج 2فوائد رضویه برخورد کردم، در آنجا
محدث قمى به این امر تنبّه داده است.
شیعیان بوده است .
بناى اول این مسجد در زمان حسن بن مثله و بناى دوم آن در زمان صدوق بوده است…
حقیر خودم مکرّر کراماتى را از آن مشاهده کرده ام، و چهل شب چهارشنبه مکرر موفق شدم
که در آن بیتوته کنم.
نگارنده گوید: از نقل ایشان به خوبى استفاده مى شود که داستان حسن بن مثله مربوط به
قرن سوم است نه چهارم.
(به نقل از خبرنامه مسجد جمکران، شماره اول، فروردین ماه 1378شمسى، ص (12
[22] سرّ دلبران، ص 244با اندکى تصرف در عبارات.
[23] منظور دو داستانى است که در صفحات قبل گذشت. [24] به نقل از کتاب خاطرات که به خط ایشان نوشته شده است.
——————————————————————————–
60
[25] ناگفته نماند که ظاهر کلام مرحوم علامه مجلسى در جلد اول بحار الانوار، ص 42و
نیز ظاهر کلام صاحب ریاض العلماء در ج 1ص 318این است که ترجمه تمام کتاب نزد آنان
بوده است.
[26] ) جنة المأوى، حکایت هشتم (این کتاب ضمیمه جلد 53 بحار چاپ گردیده است.
[27] کلمه طیّبه حاجى نورى ص 461 انتشارات کتابفروشى اسلامیه.
کلام ایشان است نه عین عباراتى که فرمود. در عین حال جدیت کردم آنچه را به ضرس قاطع
به یاد دارم بنویسم و از امور مشکوک صرف نظر کنم. [39] سفینة البحار، ج 2 ص .296 [40] انوار المشعشعین ص .217 [41] تاریخ دار الایمان قم از محمّد تقى بیک ارباب، ص 35 و تاریخ قم از ناصر
الشریعه، ص .80 – 75 [42] کامل الزیارات، باب 106ص .338 [43] عوائد الایام مرحوم نراقى، دفتر تبلیغات اسلامى، 1375 ص 700 کشف القناع، ص
.230 [44] فرائد الاصول، ص 61قطع رحلى یک جلدى.
[45] کفایة الاصول، ج 2 ص .70 [46] عوائد الایام، ص 700 کشف القناع، ص .230
——————————————————————————–
61
[47] ریحانة الادب، ج 1 ص .234
——————————————————————————–
62
خواب و مکاشفه
از امورى که امروز شایع شده است: سرگرم کردن افراد به یک سلسله خوابها و مکاشفات
است. باید توجه داشت که خواب از نظر علمى براى خود بیننده خواب حجّت نیست تا چه رسد
به دیگران، و از خواب بدتر مکاشفاتى است که بعضى ها مدعى آن هستند.
امروز در اثر پخش بعضى از مکاشفات که صحت و سقم آنها معلوم نیست، بعضى از جوانان
حوزوى به جاى سعى و تلاش در تحصیل به دنبال بعضى از ریاضتهاى واهى رفته اند به خیال
اینکه مى شود از این طریق راه صد ساله را یک شبه طى نمود؛ اینجا است که باید عرض
کنم: مرز حق و باطل را باید مشخص کرد تا فریبکاران و دغل بازان صحنه را اشغال
نکنند.
راه صحیح، همان راه تقلید از مجتهدان جامع شرایط است. هر کس و هر شخص حقیقى و حقوقى
که بخواهد توده مردم را از این مسیر منحرف کند باطل است، و هر جریانى که افراد را
دعوت به ترک ظواهر شرع نماید، جریانى شیطانى و ابلیسى است، گرچه صد کشف و کرامت را
در خود جاى دهد. این حلال و حرام هاى شرعى، میراث انبیا و اجتهاد علماى ابرار است،
این ظواهر شرعى تنها راه براى نیل به سعادت و کمال است، اگر در خواب یا بیدارى
دیدید که نیروهاى مرئى و یا نامرئى، ما را دعوت به خلاف شرع مى کنند، آن نیرو
شیطانى و آن دعوت، دعوت به گمراهى و ضلال است.
مرحوم “ملّا هاشم خراسانى” داستانى را در کتاب “منتخب التواریخ” آورده است که چکیده
آن این است: “ملّا صادق یزدى” گفته است: زمانى که در یزد مشغول تحصیل بودم، مزاجم
به هم خورد، طورى که از اجتماع منزوى شدم؛ سرانجام به قریه اى رفته و در گورستان آن
قریه ساکن گشتم. روزى ندائى آمد که ملک الموتم و مأمور به قبض روحت هستم.
از استماع این صدا به حال احتضار خوابیدم و گفتم: چرا قبض روح نمى کنى؟
گفت: مرگت به تأخیر افتاد و باید به مقامات عالیه برسى، چند روزى با هم صحبت داشتیم
——————————————————————————–
63
تا اینکه شبى از شبها دستور داد که نیمه شب بر بالاى بام روم و اذان بگویم. این کار
را کردم، او نام افرادى را برد و گفت که اینها اکنون مى آیند و به تو اعتراض
مى کنند، به آنها اعتنا نکن. همان اشخاص آمدند و اعتراض نمودند که این اذان بر خلاف
شرع است.
آن ندیم نامرئى به من گفت: به یکى از آنان (که در اعتراض اصرار مى ورزید) بگو: در
خلوت مرتکب فلان خلاف شرع مى شوى، حالا من را از عبادت وا مى دارى؟
وقتى به او گفتم خجل شد و دیگر حرفى نزد.
چند روز به این منوال گذشت، آن نیروى غیر مرئى مرتّب اخبار غیبى مى داد و به دنبال
آن مرا امر و نهى مى کرد، تا اینکه روزى گفت: امام زمان در مکّه ظهور کرده است و تو
باید به حضور ایشان بروى، اگر مایل باشى تو را بر ابر سوار کنم و به مکّه ببرم.
گفتم: هرچه را بهتر مى دانى انجام ده.
گفت: برو بالاى بام و صلوات بفرست و به هوا راه برو.
رفتم بالاى بام؛ وقتى نزدیک پرتگاه آمدم، ترسیدم که خود را به هوا بسپارم، ایستادم
هرچه اصرار کرد برو نپذیرفتم، وقتى از من مأیوس شد گفت: در اثر مخالفت با من، خود
را از وصول به مقامات انداختى، مى روم نزد میرزا على محمّد شیرازى که او قابلیّت
دارد. دیگر او را ندیدم و صدایش را نشنیدم. از اهل منزل خواستم قدرى کباب برایم
تهیه کنند، مقدارى کباب را بو کردم و مقدارى را خوردم، رفته رفته در اثر تقویت سالم
شدم، آن وقت ملتفت شدم که آن نیرو که من را بر خلاف دستورات شرعى مى خواند، نیروى
شیطانى بود و از این راه در صدد اضلال و فریب من بود. بعد از چند روز، خبر میرزا
على [1] محمّد شیرازى منتشر شد، دانستم که او باطل است در حالى که هنوز اسم او را
نشنیده بودم.
کوتاه سخن اینکه این جهان پر از اسرار پنهانى است، امّا هر جریان نامرئى، جریان
رحمانى نیست، بلکه بسیارى از آنها شیطانى است. مدّعیان کشف و شهود در بسیارى از
——————————————————————————–
64
موارد گرفتار تخیّلات و مکاشفات شیطانى مى گردند و آنها را به حساب ملاقات با ابرار
مى گذارند و خود و دیگران را به گمراهى مى کشند. با توجّه به این آیات (وَإِنَّ
الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِم) [2] ( قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ
أَناَ آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ) [3] و امثال آن حکایت، نباید
به هر رازى دلخوش و به هر آوازى پایبند شویم. بلکه سعادت دنیا و آخرت در پیروى از
این آیه قرآن است.
[4] (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصّادِقینَ).
یعنى با پیروى از معصومین (محمّد و آل محمّدعلیهم السلام) باید مسیر تقوا را طى
کنیم.
——————————————————————————–
65
سفارش مرحوم آیت اللَّه محقق داماد
مرحوم “آیت اللَّه سیّد محمّد محقّق داماد” که از علماى طراز اول حوزه قم بود، به
مناسبتى فرمود: بعضى از افراد تنبل که به حوزه مى آیند وقتى با سختیهاى تحصیل و
گستردگى علم اصول مواجه مى شوند، مى گویند: اصول از علوم مستحدث و از ساخته هاى اهل
سنّت است، باید سراغ اخبار اهل بیت علیهم السلام رفت؛ بعد از چندى با مشکلات تعارض
اخبار و مبهمات بعضى از روایات برخورد مى کنند، مى بینند این روش هم به طول
مى انجامد، خود را به مقدّسى مى زنند و مى گویند: باید از راه سیر و سلوک و عرفان
وارد شد. غافل از اینکه تا زحمت کشیده نشود انسان به جایى نمى رسد.
[5] باید حالات بزرگان را خواند تا معلوم شود که (لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلّا ما
سَعى).
——————————————————————————–
66
اصلاح حال براى حصول موفقیت
نگارنده قبول دارد که ترک گناه و انجام فرائض و نوافل، صفاى باطن ایجاد مى کند و در
موفقیت، تأثیرى بسزا دارد. در حدیث هم آمده است: “من اخلص للّه أربعین یوما فجّر
اللّه ینابیع الحکمة من قلبه على [6] لسانه”؛”هر کسى چهل روز خود را براى پروردگار
خالص کند، ابواب حکمت برایش باز مى شود”، ولى این امر علّت تامّ براى ترقیات علمى
نیست، بلکه جزء علت است و اجزاى دیگر علت تامه، زحمت کشیدن و ادامه درس وبحث است.
——————————————————————————–
67
یک نمونه از اشتباهات
در سال ( 1340) شمسى در مشهد مقدس به تحصیل اشتغال داشتم، گرچه بخشى از کتاب
“مطوّل” را در قم خوانده بودم، در عین حال همان درس را نزد مرحوم آقاى ادیب
نیشابورى فرا مى گرفتم.
چون آقاى ادیب ماهى 350ریال از افرادى که در درس مطوّل شرکت مى کردند دریافت
مى نمود، چند نفر با این جانب قرار گذاشتند که به عذر نداشتن شهریه، در درس آقاى
ادیب شرکت نکنند و به جاى آن، این جانب درس هر روز را روز بعد براى ایشان تقریر
کنم.
یکى از آنان تا مدتى در آن جلسه شرکت نکرد، بعدا با چهره اى فرسوده واندامى کوبیده
پیدایش شد؛ از او سؤال کردم: کجا بودى؟ گفت: من دیدم با این شیوه درس خواندن، دیر
به مقصد مى رسم، از طرفى شنیده بودم که بابا طاهر عریان از روستا به شهر آمد و از
طلّاب پرسید چه کار کنم که من هم عالم شوم؟ آنها به شوخى گفتند: باید در دلِ شبِ
زمستان لخت شد و رفت در حوض مدرسه، تا به علم لدنّى رسید.
من هم یک شب که همه در خواب بودند، مقدارى از یخ حوض را شکسته و با اندام لخت به
قصد ملا شدن داخل حوض رفتم. وقتى خواستم بیرون بیایم دریچه حوض را گم کردم و نزدیک
بود خفه شوم، بالاخره با تلاش زیاد دریچه را پیدا کردم و بیرون آمدم؛ از آن روز
گرفتار بیمارى واستخوان درد شده ام و چیزى هم بر علمم اضافه نشده است.
——————————————————————————–
68
عدم حجیّت رؤیا ومکاشفه
مرحوم “ملا احمد نراقى” که از اساتید شیخ انصارى است، در کتاب “مناهج الاحکام”
مى فرماید: بعضى از علماى امامیه، قول و فعل معصوم را که در خواب صادر شود حجت
دانسته اند، امّإ؛66کک اکثریت قریب به اتفاق علما بر خلاف این قول مشى نموده اند.
آنچه بر عدم حجّیت آن دلالت دارد یکى اصل است و دیگرى اخبار.
در روایت حسنه “ابراهیم بن هاشم” وارد شده که امام صادق علیه السلام در جواب سائلى
که از افسانه خوابِ “ابىّ بن کعب” سئوال نموده فرمود:
“ان دین اللَّه أَعزّ أن یرى فى النوم”.
امر دین عزیزتر و والاتر از این است که بخواهیم با خواب آن را سامان دهیم.
و در حدیث دیگر وارد شده است که رؤیا بر سه بخش است: بخشى بشارت از خدا است براى
مؤمن؛ و بخش دیگر به وحشت افکندن مؤمن توسط شیاطین است؛ و بخش سوم تجسّم خیالات
نفسانى است (اضغاث احلام).
اخبار زیادى به این مضمون وارد شده و قرآن به آن ناطق است، سپس مى فرماید: وقتى امر
خواب بر این مبنا استوار است، چگونه خواب رحمانى را از رویاى شیطانى مى توان جدا
کرد؟
امّا طرفداران حجّیت خواب، به روایتى استدلال کرده اند که از پیامبرعلیه السلام به
ما رسیده است:
[7] “من رآنی فى المنام فقد رانى فإنّ الشیطان لایتمثّل بى”.
هر کسى پیامبرعلیهم السلام را در خواب دید آن رؤیا حقیقت دارد، زیرا شیاطین به صورت
آن حضرت مجسّم نمى شوند.
آنگاه مرحوم نراقى چنین جواب مى دهد: دیدار معصوم در خواب فرع آن است که او را در
بیدارى دیده باشیم، و گر نه چگونه مى توان گفت: آنکه را در خواب دیده معصوم است.
و سرانجام مى فرماید: آنچه مسلّم است حجّیت کلام معصوم است در بیدارى و وضع عادى،
نه در خواب [8] و رؤیا. و روایات دیگر را هم توجیه کرده و سرانجام، قول مشهور (عدم
حجیت) را پذیرفته است.
[9] مرحوم میرزاى قمى نیز در کتاب “قوانین” مسئله را طرح و حجیت آن را مردود دانسته
است.
——————————————————————————–
69
علامه حلّى در جواب سائل – سیّد مهنّا – دستورات رؤیایى معصوم را به دو دسته تقسیم
کرده است:
1 – دستوراتى که خلاف ظواهر کتاب و سنّت است.
2 – دستوراتى که موافق کتاب و سنت است.
گروه اوّل را مردود دانسته، و گروه دوم را جائز العمل گرفته است نه واجب، وصاحب
“حدائق” نیز قول [10] علامه را قبول کرده است.
در هر حال مسئله گسترده تر از آن است که دراین نوشتار جوانب آن مورد بررسى قرار
گیرد، امّا پویندگان بحث مى توانند به “بحارالانوار” و “مصابیح الانوار” و “دار
السلام” حاجى نورى مراجعه کنند.
اختلاف در جایى است که رؤیا و مکاشفه بر خلاف عقل و کتاب و سنّت نباشد، و از طرفى
هم انسان قطع و یا اطمینان به صحّت آن پیدا نکند.
——————————————————————————–
70
داستانى از محقق حلّى
معروف است که مرحوم محقق حلى – از اکابر فقهاى شیعه – چند شب پشت سرهم در خواب
مى دید که به او گفته مى شود: فردا دیوانه اى وارد مسجد مى شود، او را از مسجد
اخراج نکن.
مرحوم محقق بر خلاف آنچه در خواب مى دید، وقتى آن دیوانه وارد مسجد مى شد، طبق
دستورات دینى عمل مى کرد و او را از مسجد اخراج مى نمود و به خواب خود اعتنا
نمى کرد و مى گفت: اگر پنجاه مرتبه هم این خواب تکرار شود، چون خواب حجّت شرعى نیست
به آن اعتنا نمى کنم و طبق حجّت شرعى که در دست هست (روایات معتبره) دیوانه را از
مسجد بیرون خواهم کرد. از آن زمان به او لقب محقق داده شد.
این داستان صحّت داشته باشد یا نداشته باشد، در هر حال مضمون آن از محکمات است؛
زیرا راه اساسى و وظیفه شرعى ما این است که نباید به واسطه خواب و خیال و گفتار این
و آن و یا ساخته هاى درویشان و قلندران، از محکمات دینى و حجّت هاى شرعى دست بر
داریم، گرچه این امور توأم با بعضى قضایاى شگفت و جریانات فوق العاده باشد؛ زیرا
ممکن است شیاطین و ارواح خبیثه براى اضلال وفریب دادن افراد اقداماتى داشته باشند.
همان گونه که گفته شد: این جهان پر از اسرار و اطوار مرموز است و حق و باطل در پیدا
و ناپیداى آن جریان دارد. شیاطین حسابى دارند و فرشتگان حساب دیگر، ارواح خبیثه
دخالتى و ارواح طیّبة برکاتى [11] دارند، جنّ وپرى اقتداراتى، و اوتاد وابدال
تصرفاتى دارند.
نمى شود هر کشف و خوابى را حق دانست و به حساب ارواح طیّبه گذاشت. آنچه مسلّم است
این است که هر نیروى پیدا و ناپیدا که دستورشان خلاف دستورات شرع و یا مشتمل بر
تناقض باشد، داخل در سلسله باطل و جریان شیطانى و تخیّلات نفسانى است.
کوتاه سخن اینکه: خواب ها ومکاشفات یکسان و یکنواخت نیست، بسیارى از آنها باطل و
شیطانى است و بعضى از آنها حقّ و رحمانى است و در هر صورت، تشخیص حق از باطل آنها
——————————————————————————–
71
مشکل است. بر این اساس، حجیّت آن در شرع مقدس حتّى براى خود شخص ثابت نیست تا چه
رسد به دیگران؛ و این هم از معجزات این دین مبین است که دیانت و امانت الهى را به
خواب و خیال محوّل نکرده است و گرنه هر روزه به بهانه خواب و خیال و مکاشفات
دروغین، مواجه با گرایش هاى انحرافى و روش هاى ابلیسى مى شدیم.
——————————————————————————–
72
اشکال بسیارى از داستانها
در کتابهایى که اخیراًچاپ مى شود داستانهاى زیادى نوشته اند، اما از نظر فنّى نوعاً
قابل اعتماد نیستند؛ چون آنها منتهى مى شود به اشخاصى که مجهول الهویه اند و از وضع
آنان اطلاعى در دست نیست.
بناى نگارنده این است که آنچه انتخاب مى کند، افراد در تمام سلسله سند شناخته شده
باشند، و قهرمان میدان دیدار هم از افراد نخبه و اهل دقت و نظر باشد.
——————————————————————————–
73
بررسى چند خواب و مکاشفه
منظور نگارنده این نیست که همه خواب ها باطل و یا همه مکاشفات توهم وخیال است، بلکه
مقصود ارائه راه اعتدال و جلوگیرى از افراط و تفریط است؛ نه چنان است که همه را
تأیید توان کرد و نه چنان است که همه را تکذیب نماییم.
در هر حال، در شرع مقدس حجّیت آنها مردود است، مگر آنجا که براى انسان از ضمیمه
قرائن خارجى و اوضاع و احوال وشواهد داخلى، قطع به صحّت و یا لااقل اطمینان به آن
حاصل شود. زیرا بسیارى از خوابها و مکاشفات، شیطانى و بخش دیگرى الطاف رحمانى است،
نظیر این داستانها. [12]
——————————————————————————–
74
1 – خواب شهید ثانى
شیخ بهائى از پدرش مرحوم شیخ حسین -که از شاگردان برجسته شهید بوده است- نقل
مى کند: صبحگاهى به نزد استاد رفتم. در فکر فرو رفته بود. از سبب آن پرسیدم، فرمود:
شب در خواب دیدم که “سیّد مرتضى علم الهدى” تمام علماى امامیه را دعوت کرده است،
همین که من وارد شدم به پا ایستاد و فرمود: نزد شهید اول (محمدبن مکى) بنشین.
من هم حسب الامر ایشان، نزد شهید نشستم، امّا بعد از حضور میهمانها بیدار شدم و
اینک به این خواب فکر مى کنم؛ تصوّر مى کنم مرگم در شهادت باشد.
عاقبت، آن رؤیاى رحمانى تحقق یافت و در عهد سلطان سلیم عثمانى در سال ( 966) هجرى
قمرى، در اثر سعایت بعضى از اهل سنت، دستگیر شد و در راه اسلامبول سر از بدن او جدا
کردند و براى سلطان [13] آوردند.
——————————————————————————–
75
2 – رؤیاى حاج شیخ جعفر شوشترى رحمةاللَّه
مرحوم حاج شیخ جعفر شوشترى، از اعاظم فقیهان امامیه و از شاگردان صاحب فصول و صاحب
جواهر و شیخ انصارى است. او بیانى نافذ و منبرى جالب داشته، در حدّى که بسیارى از
اهل معصیت به برکت مواعظ او تائب شده، از راه خویش برگشتند.
او مى گوید: در ابتداى امر، حافظه ام نارسا و بیانم غیر شیوا بود، ناچار در منبر از
روى کتاب مى خواندم، شبى در واقعه دیدم که در کربلا هستم و ایام، همان ایّامى است
که موکب حسینى علیه السلام در آن زمین، نزول اجلال فرموده اند.
من در خیمه امام علیه السلام وارد شدم و سلام کردم. آن حضرت مرا نزد خود نشانید و
به حبیب بن مظاهر فرمود: حاج شیخ جعفر میهمان ما است. آب نداریم به او بدهیم، ولى
آرد و روغن هست، براى او طعامى تهیه کن.
حبیب برخاست طعامى پخته نزدم آورد، چند لقمه خوردم. از خواب بیدار شدم. از برکت آن
غذا به مقام کنونى رسیده ام و از اخبار و آثار اهل بیت، لطائفى را استخراج مى کنم
که به ذهن دیگران نرسیده است.
وى سرانجام در سال ( 1303) هجرى که از ایران عازم عتبات عالیات بود، دارفانى را
وداع گفت و [14] جنازه اش به نجف اشرف منتقل گردید.
——————————————————————————–
76
3 – رؤیاى مرحوم آیت اللَّه بروجردى
جناب مستطاب آیت اللَّه آقاى سید حسین بدلا که از ائمه جماعت قم و از اساتید دروس
سطح نگارنده، و در زمان مرحوم آیت اللَّه بروجردى از اصحاب ایشان بودند فرمود:
در یکى از سفرهاى تابستانىِ مرحوم آقاى بروجردى به قریه وشنوه -از مناطق ییلاقى قم-
اولِ روز، از منزلى که در همسایگى ایشان برایم تهیه شده بود بیرون آمدم، دیدم که
مرحوم آقا، بر خلاف روش همه روزه که معمولاً بعد از نماز صبح وانجام تعقیبات
استراحت مى کردند، داخل کوچه قدم مى زند و در فکر فرو رفته است.
نزدیک آمدم و علت را پرسیدم.
فرمود: در خواب دیدم که سید مرتضى -همان عالم متفکر قرن پنجم هجرى- از دنیا
رفته اند و من با جمع زیادى او را تشییع مى کنم و به جنازه اش در صحن حضرت
معصومه علیهاالسلام نماز خواندم، از این رؤیا نگرانم.
با ایشان به بیرونى رفتم و براى منحرف کردن فکرشان مسئله اى را عنوان نمودم تا از
محضرشان استفاده شود -ایشان به قدرى علاقه به بحث هاى علمى داشت که وقتى وارد
مذاکره مى شد، همه چیز را فراموش مى کرد-.
بعد از مدتى، مأمور پست آمد و یک محموله پستى را که در روى آن نامه اى جدا بود
تحویل داد. وقتى نامه را باز کردیم، خبر مرگ مرحوم آیت اللَّه حاج سید محمد تقى
خوانسارى -یکى از علماى بزرگ قم- در آن نوشته و زمان تشییع هم معلوم شده بود و به
ایشان تسلیت داده بودند.
آقا به مجرد خواندن نامه عازم قم شد. همراه ایشان به قم آمدیم. موفّق به تشییع
جنازه شدیم، و بعد آقا به جنازه ایشان نماز خواند و براى استراحت به یکى از
حجره هاى صحن مطهر آمدند، بعد از مقدارى جلوس [15] فرمود: این همان جمعیّتى است که
در خواب مشاهده کردم.
——————————————————————————–
77
4 – مکاشفه اى از مرحوم آیت اللَّه بروجردى
مرحوم شهید قدوسى و دیگران نوشته اند: مرحوم آقاى بروجردى فرمود: وقتى که در بروجرد
بودم، بنا گذاشتم که هر روز مقدارى کتاب مثنوى مولوى را مطالعه کنم؛ چند روز به این
برنامه ادامه دادم تا اینکه یک روز در کتابخانه -که احدى نبود- صدایى به گوشم رسید،
مضمونش این بود که “بى راهه مى روى”. از آن زمان مطالعه آن کتاب را ترک کردم.
مرحوم قدوسى اضافه مى کند که آقا فرمود: در زمانى که بروجرد بودم این حالت مکرر به
من دست [16] مى داد.
——————————————————————————–
78
5 – رؤیاى حاج شیخ محمدرضا کرمانى و حاکمیت برزخى حضرت فاطمه علیهاالسلام
از مرحوم پدرم بدون واسطه، و از مرحوم آیت اللَّه حائرى با واسطه شنیدم:
مرحوم حاج سید یحیى یزدى -که در منبر ید طولایى داشته اند- نقل مى کند که مرحوم حاج
شیخ محمدرضا کرمانى – از علماى طراز اول کرمان – حاج سید یحیى را براى دفع شبهات
شیخیه (یا بابیّه) به کرمان دعوت مى کند. مرحوم حاج سید یحیى در مدت چند شب آن چنان
آن فرقه را دچار ضربه علمى و خطابى مى کند که آنان توطئه قتل ایشان را طراحى
مى نمایند. به همین منظور ایشان را به یکى از باغ هاى اطراف شهر دعوت مى کنند.
ایشان در معیّت یک نفر از منافق صفتان به آن باغ رفته، بعد از ورود به سالن
پذیرایى، افرادى را مشاهده مى کند که از وضع قیافه آنان، به آن توطئه پى مى برد.
لباسش را در آورده به بهانه تجدید وضو از سالن خارج مى شود. وقتى به میان باغ
مى آید، متوجه مى شود که درب باغ را قفل کرده اند و در ورطه اى گرفتار است که غیر
از خداوند کسى قادر به نجات او نیست.
او به حضرت زهراعلیهاالسلام متوسّل مى شود و نجات خود را مى خواهد و خود را مشغولِ
شستن سر و صورت مى کند و کارش را طول مى دهد. نیم ساعتى تقریباً فاصله مى شود که
فریاد و غوغا به گوشش مى رسد. آنگاه جمع زیادى باغ را محاصره کرده در را شکسته وارد
مى شوند ومرحوم سید را نجات مى دهند.
این جمعیت در معیّت همان عالم کرمانى بوده اند، از ایشان سئوال مى شود از کجا متوجه
قضایا شدى ؟
مى گوید: عادتم این است که نزدیک ظهر مقدارى مى خوابم. امروز در خواب بودم که حضرت
زهراعلیهاالسلام به خوابم آمد و فرمود: “تو مى خوابى و حاج سید یحیى را در فلان باغ
مى خواهند بکشند؟! زود مردم را ببر و او را نجات بده”.
[17] از خواب پریدم و به دستور آن حضرت علیهاالسلام عمل کردم و مردم را به سرعت به
باغ رساندم.
——————————————————————————–
79
6 – مکاشفه مرحوم فشارکى
مرحوم آیت اللَّه اراکى مرجع تقلید زمان ما (متوفاى 1415قمرى) فرمود: مرحوم آیت
اللَّه سید محمّد فشارکى که از اکابر تلامذه مرحوم حاج میرزا محمد حسن شیرازى
بوده اند، بعد از فوت مرحوم میرزا هر چه اصرار مى شود که رساله عملیه بنویسد و
مرجعیت شیعه را بپذیرد قبول نمى کند، سرانجام که او را خسته مى کنند قسم مى خورد و
مى گوید: “واللَّه خود را اعلم مى دانم، اما زیر بار این مسئولیت نمى روم”.
آنگاه او را رها مى کنند و طبعا منزوى مى شود. روزى در فکر فرو رفته و وساوسى بر او
چیره مى گردد که این شد کار، که خود را به دست خود منزوى کردم! آنگاه لطف الهى شامل
حالش مى شود و در عالم مکاشفه مشاهده مى کند که بعضى از کسانى که به دنبال مرجعیّت
رفته اند -در اثر عدم صلاحیت و کثرت مسئولیت- به میخ آتشین کشیده شده اند. وقتى به
خود مى آید خدا را شکر مى کند که زیربار این پُست [18] خطرناک نرفته است.
نگارنده گوید، از مرحوم آقاى بروجردى نقل شده که روزى در درس گریه کرد و فرمود: “هر
کس درس [19] بخواند به امید اینکه مثل من مرجع شود سفیه است”.
——————————————————————————–
80
7 – مکاشفه دیگرى از مرحوم فشارکى
مرحوم استاد به نقل از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم فرمود: مرحوم آیت اللَّه فشارکى در
یک بحث علمى گرفتار بن بست مى شود، روزى تنها به خارج شهر سامرا مى رود و در کنار
شط در یک گودال مى نشیند و در آن بحث فکر مى کند. ناگاه مى بیند شخصى کنار گودال
ایستاده، بعد از سلام مى پرسد چه مى کنى؟
ایشان به خیال آنکه یکى از اعراب بى سواد است پاسخ مى دهد: در یک بحث علمى فکر
مى کنم.
مى گوید: کدام مسئله؟
او مسئله را بیان نمى کند، آن شخص اصرار مى کند.
(مى گوید: شما که از این مطالب اطلاعى ندارید (قریب به این مضمون.
آن شخص اصرار مى کند که بگو در کدام مسئله مانده اى؟ سیّد سرانجام مسئله را
مى گوید. آن شخص مى فرماید: اگر این کلمه را به فلان مقدمه بحث اضافه نمایى به
نتیجه مى رسى.
سیّد با توجّه به آن کلمه مى بیند از بن بست خارج شد و مسئله حلّ شد. نگاه مى کند
به بالا تا با آن شخص تماس بیشترى بگیرد، کسى دیده نمى شود؛ به سرعت از گودال بالا
مى آید، اما هر چه بیابان را ملاحظه [20] مى کند احدى به چشم نمى خورد، مى فهمد که
لطف الهى او را دستگیرى کرده است.
——————————————————————————–
81
8 – داستانى دیگر از مرحوم فشارکى
مرحوم آیت اللَّه حائرى در خاطرات مرحوم پدرشان مى نویسد: مرحوم آقاى نائینى، استاد
خود – مرحوم سید فشارکى – را بعد از مرگش در خواب مى بیند، از او مى پرسد: بعد از
مردن برتو چه گذشت؟ مى گوید: وقتى مُردم از هیچ چیز نگران نبودم، مگر از دو امر:
یکى بچه هایم و دیگر دِیْنى که به قصاب محله داشتم، ولى در همان حال به من اطمینان
داده شد که نسبت به بدهى نگران نباشم که قصّاب به تشییع جنازه ام آمد و بعد از
مقدارى مشایعت، مرا حلال کرد و از طلب خود صرف نظر نمود.
مرحوم آقاى نائینى فرموده: از خواب بیدار شدم، رفتم به دکان آن قصّاب و گفتم: شما
از مرحوم سید [21] فشارکى طلبکار هستى؟ گفت: فلان مبلغ مى خواستم، ولى در حال تشییع
جنازه اش، او را حلال کردم.
——————————————————————————–
82
9 – رؤیاى مرحوم آیت اللَّه سید عبدالهادى شیرازى
یکى از کسانى که در عصر ما به مقام شامخ مرجعیت شیعه نائل شد، مرحوم آیت اللَّه
آقاى حاج سید عبدالهادى شیرازى است که وى مورد توجه اهل نظر بود، اما عمر مرجعیت او
کوتاه بود، زیرا ایشان (پس از آن بیش از چند ماه زنده نماند (خدا او را غریق رحمت
فرماید .
جناب مستطاب آیت اللَّه آقاى وحید خراسانى – که از مراجع بزرگ تقلید عصر حاضر، و از
جمله کسانى است که داراى بزرگترین کرسى تدریس در حوزه علمیه قم مى باشند، و این
جانب از محضرشان استفاده مى نمایم – فرمود: مرحوم آقاى حاج سید عبدالهادى به من
گفتند: شبى در خواب دیدم که حضرت سیدالشهدا، ابى عبداللَّه الحسین علیه السلام به
بیرونى منزل تشریف آورد و فرمود: دفتر روضه خوانها را بیاور، آوردم فرمود: نام آنها
را بخوان! چند نفر را که خواندم به یکى از آنها که رسیدم فرمود: او را خط بزن، و
آقاى سیّد جعفر شیرازى را -که براى ایشان کتاب مى خواند- به جاى او بنویس.
از خواب بیدار شدم، وقتى سیّد جعفر آمد از او پرسیدم در این ایام کار فوق العاده اى
انجام داده اى؟ گفت: چون ایام محرم فرا رسید، شبى از حرم امیرالمؤمنین علیه السلام
بیرون مى آمدم که چشمم به در و دیوار سیاه پوش افتاد، به خاطرم رسید که روضه زیاد
شنیده و گریه بسیار کرده ام، خوب است یک کتاب “جلاء العیون” بخرم و به منزل ببرم و
براى اهل منزل از روى آن کتاب بخوانم تا ثواب روضه خواندن نصیبم شود؛ این کار را
انجام دادم و اهل منزل را به فیض رساندم.
[22] آقا جریان خوابش را براى آیة اللَّه وحید مى گوید، امّا نام فردى را که از
لیست خارج گشته نمى برد.
——————————————————————————–
83
10 – خوابى از نگارنده
سى و پنج سال پیش، عمّه اى داشتم که در اثر بیمارى قلبى فوت شد، فرزند ارشدش که
وصىّ او بود مبالغى را براى انجام نماز و روزه و ردّ مظالم و وجوهات – طبق وصیت او
– در اختیارم گذاشت که به مصرف برسانم، همه را انجام دادم، ولى نسبت به نماز، شخصى
به من مراجعه کرد و گفت: اگر پول نماز و روزه نزدت هست، نمازش را من قبول مى کنم،
من هم آنچه که آن مرحوم براى نماز وصیت کرده بود به او دادم.
شاید یک ماه از قضیه نگذشته بود، در خواب مشاهده کردم که مرحومه عمه ام از
بیمارستان به منزل ما آمده کنار اطاق خوابید، و اظهار کرد که از سرما ناراحتم و
لحافى خواست که روى او بیندازم؛ من هم یکى از لحاف هاى موجود را روى او انداختم،
اما دیدم حدود یک وجب کوتاه است هر چه سعى کردم آن لحاف به قامت او موزون شود نشد.
از خواب بیدار شدم، فهمیدم یک مقدارى از کارها انجام نشده است، بعد از چند سال آن
کسى که نماز را قبول کرده بود، آمد و گفت: من آن زمان بیچاره بودم، آن پول را
گرفتم، امّا نماز را نخواندم. حالا پولى که گرفته بودم آورده ام. من مجدداً از وصىّ
او اجازه گرفتم و فرد دیگرى را براى انجام نماز انتخاب کردم و پول را به او دادم.
——————————————————————————–
84
چند داستان از مرحوم آیت اللَّه حائرى
11 – مرحوم آیت اللَّه آقاى حاج شیخ مرتضى حائرى که از اساتید متفکر ما و در
جامعیّت علمى و عملى کم نظیر بود، در سال ( 1357) شمسى که ملت ایران علیه حکومت
پهلوى قیام عمومى نموده بودند و بازار و مغازه ها در قم و تهران و شهرهاى دیگر
نوعاً در حال اعتصاب بود و هر روز جمعى کشته، زخمى و یا زندانى مى شدند، در منزل
یکى از دوستان که مهمان بودیم، فرمود: به من گفته شد که چهل شب زیارت امام
حسین علیه السلام را انجام بده، انقلاب به پیروزى مى رسد. شما هم این کار را بکنید.
پرسیدم: شما چه زیارتى مى خوانید؟
فرمود: مى آیم زیر آسمان و اشاره به طرف کربلا مى کنم و مى گویم: “السلام علیک یا
اباعبداللَّه علیه السلام” و بعد مى روم در اطاق، دو رکعت نماز زیارت مى خوانم.
این جانب هم به دستور ایشان تا حدى عمل کردم، بعد از آن روز، دو ماه نکشید که شاه
رفت و انقلاب اسلامى به پیروزى رسید.
12 – ایشان براى معالجه بیمارى قلبى که داشتند به اصرار بعضى از افراد و صلاحدید
بزرگان به اروپا رفتند. بعد که برگشتند مدتى در تهران ماندند. این جانب با بعضى از
دوستان براى دیدارشان به تهران رفتم، آن روز فرمودند: بین خواب و بیدارى به من گفته
شد: بین ذیحجه و ذیقعده خواهى مرد، و بهشت عنبر سرشت مهیاى توست.
زمانى که این وعده به او داده شد، به گمانم ماه ذیحجه بود. تفسیر ما این بود که به
ذیقعده دیگر نمى رسند، و همان طور هم شد. ایشان در 15اسفند سال 1364 برابر با
24جمادى الثانیه 1406 (قمرى، رحلت نمودند (تغمّده اللَّه بغفرانه.
13 – آقاى “حاج قاسم دخیلى” که از اخیار تجّار قم مى باشد و از دوستان حضر و سفر
جناب استاد بود، از قول ایشان نقل کرد که شبى مهمان بودم، مجلس به طول انجامید؛ بعد
از نیمه شب تنها از آنجا بیرون آمدم در طول راه نیاز شدید به دستشویى پیدا کردم،
——————————————————————————–
85
گفتم: خدایا! در این دل شب، در خانه که را بزنم؟ یک وقت چشمم به چند توالت عمومى
افتاد، رفع نیاز شد. فردا با خود گفتم: بروم ببینم بانى و مؤسس این توالت ها که
بوده، تا از او تشکر کنم. وقتى به آن محل آمدم، هر چه تفحص کردم خبرى از وجود توالت
نبود؛ فهمیدم خداوند به قدرت قاهره خود براى من آنها را ایجاد کرده است.
14 – داستان بوى عطر که در صفحه 34همین کتاب بیان شد.
——————————————————————————–
86
15 – مکاشفه آیت اللَّه محسنى
یکى از علمایى که محضر او را درک کردم، مرحوم آیت اللَّه آقاى حاج شیخ محمدباقر
محسنى ملایرى بود که چند سال قبل در قم وفات یافت. او از اصحاب مرحوم حاج شیخ
حسنعلى اصفهانى بود و از ایشان قضایاى متعدد، در خاطر داشت. آن مرحوم در استخاره با
قرآن در عصر خود بى نظیر بود و مردم حتى از آمریکا و اروپا به وسیله تلفن و یا نامه
از ایشان استخاره مى خواستند.
این امتیاز براى ایشان، در اثر ادبى بود که در باره مرقد مطهر حضرت رضاعلیه السلام
اِعمال نموده بود. جریان را در شبى از شبهاى ماه رمضان که به دیدار ایشان رفته
بودم، چنین شرح داد:
حدود دو سال در مدرسه بالا سر مشهد مقدّس – که فعلاً تخریب و جزء یکى از رواق هاى
حرم رضوى است – حجره اى داشتم مشرِف به بالا سر قبر مطهر، و معروف بود که حاجى
سبزوارى سالها در آن سکونت داشته است. در مدتى که اقامت داشتم به احترام قبر مطهر
پایم را دراز نمى کردم. خوابم به صورت نشسته بود. بعد از دو سال که طبق معمول سحرها
به حرم مى رفتم، از طرف پشت سر قبر مطهر وارد حرم شدم، مکاشفه اى رخ داد: مشاهده
کردم که وجود مقدس امام علیه السلام به استقبالم آمد و یک بشقاب خوراکى، شبیه
نقل هاى برنجى شکل در دست دارند؛ به من تعارف نمودند، مقدارى برداشتم و خوردم. از
آن تاریخ علم استخاره به من داده شد. ایشان فرمود: این قسمت مکاشفه را براى کسى جز
شما نگفته ام (این چنین یادم هست).
——————————————————————————–
87
16 – عنایت امام رضاعلیه السلام به مرحوم شیخ حبیب اللَّه گلپایگانى
یکى از علماى زاهد مشهد مقدّس، مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ حبیب اللَّه گلپایگانى
بود. نگارنده او را دیده و به منزلش هم رفته و در مسجد گوهرشاد که امامت داشت به او
اقتدا کرده بودم.
آیت اللَّه آقاى وحید خراسانى – سلمه اللَّه – فرمود: شیخ حبیب اللَّه از کسانى است
که در تربیت من دخالت داشته است. و از ایشان نقل فرمود: “زمانى بیمار گشته و در
بیمارستان امام رضاى مشهد بسترى شدم. در سحرگاهى که حالم وخیم بود، رو به حرم مطهر
کردم و توسّل به حضرت رضا نمودم و گفتم: چهل سال جزء اولین افرادى بودم که در
سحرگاهان به زیارت قبرت مى آمدم، اکنون به این روز افتاده ام، برایم چه مى کنى؟
ناگاه متوجه شدم که وجود مقدّسش کنار تخت بیمارستان است، ایشان شاخه گلى به دستم
داد؛ اوضاع عادى شد و بیماریم بر طرف گردید و از آن زمان، به هر بیمارى دست
مى کشیدم شفا مى یافت. رفته رفته در اثر تماس با اندام اهل معصیت که براى علاج شان
دست مى کشیدم، اثر دستم کاهش یافته و فعلاً باید زمانى را صرف ادعیه و اوراد نمایم
تا تاثیر کند”.
——————————————————————————–
88
17 – عنایت امام زمان علیه السلام به مرحوم حاج شیخ اسماعیل جاپلقى
مرحوم آیت اللَّه حائرى نوشته اند: “آیت اللَّه حاج شیخ اسماعیل جاپلقى که از
شاگردان درجه اول مرحوم پدرم بودند، دو بار برایم نقل کرد که در سال ( 1342) قمرى،
با پدرم راهى مشهد شدم. ده روز طول کشید تا از جاپلق به تهران رسیدیم. از تهران تا
مشهد در آن زمان یک ماه راه بود. وقتى به شاهرود رسیدیم، قرار بر این شد که قافله
دو روز توقف کند. روز اول لباس هاى پدرم را شستم و ایشان به حمام رفتند، و روز دوم
لباس هاى خودم را شستم و حمام رفتم. از حمام که بیرون آمدم، اول شب بود. در حال
خستگى مجبور به حرکت شدم. سوار بر مرکب شده و حرکت کردیم. مقدارى که راه پیمودیم با
خود اندیشه کردم که ساعتى کنار جاده بخوابم تا رفع خستگى شود و سپس خود را به
قافله برسانم.
به محض اینکه پیاده شدم و دراز کشیدم خوابم برد، آنگاه که بیدار شدم دیدم که آفتاب
رویم را گرفته و خستگى بر طرف شده است؛ در همین حال دو نفر که به طرف شاهرود
مى رفتند پیدا شدند، یکى از آنها به من گفت: راه از این طرف است، و یک جهت را نشان
داد.
چند دقیقه که از آن راه رفتم، استخر آبى پیدا شد که در جنب آن قهوه خانه اى بود و
درختان با صفایى در آن وجود داشت. داخل قهوه خانه رفتم و یک چایى خوردم؛ چون دو چاى
سه شاهى بود و من فقط دو شاهى داشتم، چاى دیگر را که آورد گفتم: بیش از دو شاهى
ندارم. قهوه چى گفت: باشد به همان دو شاهى دو چاى بخور.
از قهوه خانه خارج شدم. چند دقیقه دیگر راه آمدم و به منزل بعد رسیدم؛ دیدم قافله
تازه به آنجا رسیده است، پدرم از الاغ پیاده شده و خود را به دیوار تکیه داده بود و
هنوز داخل منزلى که براى قافله ترتیب داده بودند نشده بود. آنها تمام شب راه آمده
بودند و حال آنکه من به چند دقیقه به آنها رسیدم.
——————————————————————————–
89
وقتى داستان را براى پدرم نقل کردم او گفت: آن شخص امام زمان علیه السلام بوده است.
مرحوم آقاى حائرى نوشته از آقاى جاپلقى پرسیدم: آیا کسى از وجود قهوه خانه واستخر
آب در آن منطقه [23] اطلاع داشت؟ گفت: ابدا”.
——————————————————————————–
90
18 – عنایت امام حسین علیه السلام
——————————————————————————–
91
به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى مؤسس حوزه علمیه قم
مرحوم آیت اللَّه حائرى نوشته اند: “از پدرم نقل شده که ایشان مى فرمود: زمانى که
در کربلا اشتغال به تحصیل داشتم، در عالم خواب کسى مرا به اسم صدا زد و گفت: شب
جمعه خواهى مرد. من خوابى را که دیده بودم فراموش کردم، تا آنکه روز پنجشنبه نهار
را در یکى از باغات کربلا با رفقا خوردیم؛ در آنجا تب کردم وغش نمودم – به نظر
مى رسید همان مالاریاى شدید توام با غشوه بوده است – رفقا مرا در همان حال به منزل
مى آورند و تحویل مى دهند.
من که در حال غشوه بودم، متوجه شدم که براى گرفتن جانم یک یا دو نفر کنارم قرار
دارند. در دلم متوسّل به حضرت ابى عبداللَّه الحسین – علیه و على آبائه و ابنائه
الطاهرین السلام و الصلاة – شدم و عرض کردم که از مردن حرفى ندارم و بالاخره باید
بروم، ولى الآن دستم خالى است. شما از خدا بخواهید که عمرى به من بدهد تا عملى
انجام دهم.
پس از این توسّل شخصى از طرف حضرت آمد و گفت: امام علیه السلام مى فرمایند: من براى
تأخیر [24] مرگش دعا کردم و مستجاب شد؛ مأمور قبض روح برگشت و من از حالت غشوه به
هوش آمدم”.
این جریان را مرحوم آیةاللَّه اراکى نیز به سند صحیح از مرحوم حاج آقا مصطفى فرید
اراکى نقل کرده، و در مجله حوزه به چاپ رسیده است. در نقل مرحوم اراکى چنین آمده
است:
حال احتضار دست مى دهد، مى بیند که سقف شکافته شد و دو نفر از سقف فرود آمدند.
مى فهمد که اینان اعوان ملک الموت هستند و براى قبض روح او آمده اند، پائین پا
مى نشینند تا از پا قبض روح کنند، تا آنجا که بعد از توسل مى بیند باز سقف شکافته
شد و یک نفر آمد و به آنان گفت: آقا فرمودند: تمدید شد، دست بردارید. بعد از رفتن
آنها حالش یک قدرى بهتر مى شود. پارچه اى را که رویش انداخته بودند کنار مى زنند،
عیالش بالاى سرش گریه مى کرده، ناگهان صدایش بلند مى شود که زنده شد، زنده شد …”.
——————————————————————————–
92
مرحوم آقاى اراکى بعداً فرمود: بقاى او مثل حدوث او خارق العاده بوده است؛ من گمان
مى کنم این حوزه علمیه با توجه حضرت ابا عبداللّه علیه السلام است، زیرا ایشان گفته
بود دستم خالى است، ذخیره آخرت ندارم، امیدوارم شما تمدید نمائید تا ذخیره اى تهیه
کنم؛ ذخیره اش همین اقامه حوزه علمیه قم بوده است. من [25] گمان مى کنم این حوزه
علمیه از برکت نظر اباعبداللَّه علیه السلام است و کسى نمى تواند آن را منحل کند”.
مرحوم آقاى حائرى چنین نتیجه گرفته است که “اینها به حسب ظاهر صحنه سازى خداوند
متعال است که یک مؤمنى را براى خدمت آماده نماید، آن هم با توجه به اولیا واستشفاع
به آنها که انسان را از خود خواهى دور مى کند. و ممکن است که ایشان را براى تاسیس
حوزه علمیه قم آماده کردند که متجاوز از هزار سال قبل حضرت ابى عبداللَّه
الصادق علیه السلام خبر داده است والان بهترین حوزه علمیه جهان [26] تشیع است و
متجاوز از ده هزار نفر دارد”.
——————————————————————————–
93
19 – توقیع امام زمان علیه السلام به مرحوم آیة اللَّه سید ابو الحسن اصفهانى
مرحوم آیت اللَّه حائرى به واسطه یکى از مراجع قم، و همچنین حضرت آیة اللَّه وحید
خراسانى بدون واسطه، از شیخ محمّد کوفى – که نژاد او از شوشتر است – نقل کرده اند
که براى مرحوم آیت اللَّه سید ابوالحسن اصفهانى، توسط او (شیخ محمّد کوفى) توقیعى
از حضرت ولى عصر – سلام اللَّه علیه – صادر مى شود، مبنى بر اینکه: “أَرْخِصْ
نَفْسَکَ، وَاجْعَلْ مَجْلِسَکَ فِی الدِّهْلیزِ، وَاقْضِ حَوائِجَ النَّاسِ،
نَحْنُ نَنْصُرُکَ”.
——————————————————————————–
94
20 – دستگیرى امام زمان علیه السلام از مرحوم شیخ محمّد کوفى
مرحوم آیت اللَّه شیخ مرتضى حائرى نوشته است: در سفرى که به عتبات رفته بودم، در
مدرسه صدر، شیخ محمد کوفى را دیدم. داستان تشرّف ایشان را از خود او به این شرح
شنیدم:
“با پدرم به مکه معظمه مشرّف شدم. فقط یک شتر داشتیم که پدرم سوار بود و من پیاده
ملازم و مواظب او بودم. در مراجعت به سماوه رسیدیم. قاطرى را از شخصى سنّى مذهب، از
اشخاصى که شغل شان جنازه کشى بین سماوه و نجف بود، کرایه کردم.
در اثر بارندگى شدید، جادّه باتلاقى گشته بود. شتر به کندى راه مى رفت و گاهى
مى خوابید، به زحمت او را بلند مى کردیم. پدرم سوار قاطر و من سوار شتر بودم. در
اثر گِل و باتلاق شتر همیشه عقب مى افتاد. در این میان با خشونت و درشتگویى مکارى
سنّى هم مبتلا بودیم؛ تا اینکه رسیدیم به جایى که گِل زیاد بود؛ شتر خوابید و دیگر
هر چه کردیم برنخاست. در اثر بلند کردن شتر لباسهایم گِل آلود شده بود. ناچار مکارى
توقف کرد تا لباسهایم را درآورم و بشویم. براى برهنه شدن و شستن لباس، من کمى فاصله
گرفتم، فوق العاده مضطرب و حیران بودم که عاقبت کار به کجا مى رسد و آن وادى از حیث
قطاع الطریق هم خطرناک بود.
ناچار به ولى عصر – ارواحنا فداه – متوسّل شدم، ناگاه شخصى نزدیک آمد که به سیّد
مهدى پسر سید حسین کربلائى شباهت داشت، عرض کردم: اسم تو چیست؟
فرمود: سیّد مهدى.
عرض کردم: ابن سید حسین؟
فرمود: لا، ابن سیّد حسن.
عرض کردم: از کجا مى آیى؟
فرمود: از خُضَیّر (چون مقامى در این بیابان به نام مقام خضرعلیه السلام بود) من
خیال کردم از آنجا آمده است.
فرمود: چرا اینجا توقف کرده اى؟
شرح حال را دادم.
ایشان نزد شتر تشریف برد، دیدم با شتر صحبت مى کند و دست روى سر او گذارد. شتر
برخاست، آن حضرت با انگشت سبابه به پیشانى شتر به طرف راست و چپ (مارپیچ) ترسیم
——————————————————————————–
95
نمود. بعد نزد من تشریف آورد و فرمود: دیگر چه کار دارى؟
عرض کردم: کار دارم، ولى فعلاً من با این اضطراب نمى توانم بیان کنم، جایى را معیّن
بفرمائید تا با حواسى جمع مشرف شده عرض کنم.
فرمود: مسجد سهله، و یک دفعه از نظرم غائب شد.
نزد پدرم آمدم گفتم: این شخص که با من صحبت مى کرد کدام طرف رفت؟
گفت: احدى اینجا نیامد.
ملاحظه کردم، تا چشم کار مى کرد بیابان پیدا بود و احدى نبود، گفتم: سوار شوید
برویم.
گفتند: شتر را چه مى کنى؟
گفتم: شتر با من است، آنها سوار شدند. من هم سوار شدم. شتر جلو افتاد و قضیه بر عکس
شد.
ناگهان به نهر بزرگى رسیدیم، شتر به آب زد و به طرف چپ و راست همان طورى که هدایت
شده بود مى رفت؛ مکارى هم جرئت کرد آمد تا از نهر خارج شدیم. مردمِ آن طرف آب هم
تعجب کردند که ما چطور از این نهر عبور کردیم. با همان شتر آمدیم تا اینکه در چند
فرسخى نجف باز شتر خوابید؛ سرم را نزدیک گوش شتر بردم و گفتم: تو مأمور هستى ما را
به کوفه برسانى. شتر برخاست و راه را ادامه داد تا در کوفه زانو به زمین زد. من نه
او را فروختم و نه کشتم، بلکه به حال خود گذاشتم، روزها براى چرا به بیابان کوفه
مى رفت و شبها در خانه مى خوابید، و پس از چندى مُرد.
سپس از ایشان سئوال کردم آیا در مسجد سهله خدمت آن بزرگوار رسیدى؟ فرمود: بلى ولى
به گفتن آن [27] مجاز نیستم.
نگارنده گوید: نسبت به داستان شیخ محمّد کوفى، به خاطر کثرت ناقلین آن -چون مرحوم
آیت اللَّه حائرى و آیت اللَّه وحید خراسانى که بدون واسطه و نقل بعضى دیگر از علما
و صالحان با واسطه- یقین پیدا کرده ام و براى حفظ تواتر، این داستان و بعضى از
قضایاى دیگر را که متواتر است، در این نوشتار درج کردم.
——————————————————————————–
96
21 – عنایت امام صادق علیه السلام به مرحوم حاج آقا محسن عراقى
مرحوم آیت اللَّه زنجانى نوشته است: آقاى حاج شیخ اسماعیل جاپلقى -از علماى بزرگ
تهران و از اکابر تلامذه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى- از ملا محمد صابونى نقل
کرد که در محضر مرحوم حاج آقا محسن عراقى بودیم. یکى از تجار اراک وارد شد و گفت:
در خواب دیدم که با یکى از آشنایان به مکّه مشرّف شدیم. بعد به مدینه آمدیم. رفیق
ما گفت: بیا برویم حضرت صادق علیه السلام را زیارت کنیم. پس حضور حضرت مشرّف شدیم،
آنگاه که از حضرت اذن مراجعت گرفتیم فرمود: به عراق که رفتى به حاج آقا محسن بگو:
آن روایتى که در سند آن شبهه داشتى از ما است.
حاج آقا محسن فرمود: من دیشب مطالعه مى کردم، برخوردم به این روایت: “من مات فى طلب
العلم کان بینه و بین الانبیاء درجة”؛ یعنى هر کس در راه طلب علم بمیرد یک درجه بین
او و بین انبیاء فاصله مى شود.
[28] چون این روایت مربوط به اهل علم بود، خواستم به سند آن نگاه کنم، در این اثنا
خوابم برد.
نگارنده گوید: در کتاب منیة المرید – از شهید ثانى – این حدیث به این صورت از
پیامبر نقل شده است:
[29] “من جائه الموتُ وهو یطلبُ العلم لیحیى به الاسلام کان بینه و بین الانبیاء
درجة واحدة فى الجنّة”.
——————————————————————————–
97
22 – خواب حاج شیخ حسن وکیل (عراقى)
مرحوم حاج شیخ اسماعیل جاپلقى، خواب دیگرى را از مرحوم شیخ حسن وکیل چنین نقل
مى کند:
شیخ حسن وکیل گفت: شبى در خواب دیدم که یک نفر در حال احتضار است. ما به عیادت او
رفتیم و در آنجا عدّه اى از علماى عراق مانند آقاى آقا نورالدین و آقاى حاج محمد
على و آقاى سیّد احمد، تشریف داشتند. دیدم دو نفر زیر پاى محتضر نشسته اند و به او
مى گویند: تو یا یهودى بمیر یا نصرانى!
آنها اصرار مى کردند تا اینکه گفت: یهودى مى میرم، آنگاه مُرد و من از خواب بیدار
شدم …
صبح یکى از دوستان به من گفت: فلانى بیمار است – همان شخصى که در خواب بیمار بود –
برویم و از وى عیادت کنیم …
پس هر دو به عیادت او رفتیم، وقتى که وارد شدم، دیدم صورت مجلس همان است که دیشب در
خواب دیدم؛ آن سه عالم هم حضور دارند، فقط آن دو نفر را که زیر پاى او بودند ندیدم،
ولى بقیه همه بودند و آن شخص همان روز از دنیا رفت.
تحقیق کردم که ببینم آیا وى تارک حج بوده یا تارک زکات؟ معلوم شد زکات نمى داده
است. در خبر هست [30] که اگر کسى یک قیراط زکات ندهد به او گفته مى شود یهودى بمیر
یا نصرانى.
——————————————————————————–
98
23 – مرحوم محدث قمى در قبرستان وادى السلام
مرحوم آیت اللَّه اراکى در سال ( 1399) قمرى در خطبه نماز جمعه فرمود: خودم از
مرحوم حاج شیخ عباس قمى شنیدم که فرمود:
ایّامى که در نجف اشرف بودم با بعضى از دوستان براى زیارت اهل قبور به قبرستان وادى
السلام نجف رفتم، ناگهان صداى ناله دلخراشى نظیر ناله شتر در هنگامى که او را براى
معالجه جَرَب داغ کنند به گوشم رسید. هر چه به مرکز قبرستان نزدیکتر مى شدیم، ناله
بلندتر شنیده مى شد، تا رسیدیم به جایى که یکى را دفن مى کردند. این ناله از آن شخص
بود. به دوستان گفتم: شما چیزى مى شنوید؟ گفتند: نه. معلوم شد آنها از این مکاشفه
محرومند.
——————————————————————————–
99
24 – داستانى از مرحوم والد
مرحوم پدرم که اهل فضل بود و منبر مى رفت، سعى داشت از محدوده بحار الانوار و سایر
کتاب هاى علامه مجلسى خارج نشود وبا صوفیّه ودرویش ها خیلى مخالف بود، بارها این
قضیه را برایم نقل کرد، ایشان مى فرمود:
در طول دوران تحصیل، با یکى از علماى زاهد و اهل ریاضت رابطه پیدا کردم و از اصحاب
او گردیدم. این مرد از غذاى بازار و نان نانوایى استفاده نمى کرد و در حد امکان هم
غذاى پختنى نمى خورد، در اول هر ماه مبلغى را به من مى داد تا از پدرم که از ملاکین
روستا بود، براى او گندم بخرم و با مراقبت خود، آن را آرد و نان بپزند و براى ایشان
بیاورم.
در اثر مراقبت در خوردن نان حلال و اجتناب از شبهات و سایر ریاضات مشروعى که داشت،
به جایى رسیده بود که شیاطین را مى دید. همیشه سفارش مى کرد هر غذایى را که در
طاقچه و یا جاى دیگر مى گذارید “بسم اللَّه الرحمن الرحیم” بگویید تا شیاطین در آن
تصرّف نکنند و در نتیجه روح عبادت از شما سلب نشود.
بارها اتفاق افتاد که این دستور فراموش مى شد، وقتى ایشان براى تدریس وارد حجره ما
مى شد، قبل از نشستن، آن غذایى را که یادمان رفته بود بر او “بسم اللَّه” بگوییم
برمى داشت و با یک “بسم اللَّه الرحمن الرحیم” مجدّداً به جاى اول مى گذاشت، خلاصه
با ملکوت عالم و اسرار جهان تا این اندازه آشنا بود.
مرحوم پدرم قضایاى دیگرى را هم نقل کرده که از ذکر آن در این نوشتار خوددارى
مى شود.
مرحوم نهاوندى در کتاب عبقرى الحسان دو حکایت عجیب نقل کرده است، چون سند آن به
علماى بزرگ منتهى مى شود، چکیده آن را با حذف سند نقل مى نمایم.
——————————————————————————–
100
25 – داستانى از صاحب روضات الجنات
داستان اول را صاحب روضات الجنّات نقل مى کند. او جایى از دورترین نقاط گورستان تخت
فولاد را نشان مى دهد و مى گوید:
سرانجام، من را اینجا دفن نمایید، زیرا در کنار یک نفر از اولیاى خداست.
در توضیح مى فرماید: دوستى دارم از تجّار محترم و صادق، او گفت: در سفرى که بنا بود
از راه نجف به مکّه بروم، حواله اى نزد صرّافى داشتم که روز حرکت از نجف به سوى
مکّه، براى اخذ آن نزد آن صرّاف رفتم، گرفتن حواله طول کشید به گونه اى که وقتى به
دروزاه نجف رسیدم، دروازه بسته وقافله رفته بود؛ ناچار شب را در کنار دروازه
خوابیدم. صبحگاه از نجف به دنبال قافله تا عصر رفتم، ولى به آنان نرسیدم. دچار وحشت
شدم و برگشتم. وقتى به دروازه نجف رسیدم آن را بسته بودند. ناچار همان جا ماندم و
از فکر خوابم نمى برد.
در دل شب، نمدپوشى به شکل خدمتکاران اصفهانى نزدم آمد و گفت: از سر شب تا به حال
اینجا بودى، مى خواستى نماز شب بخوانى! بلند شو دنبال من بیا.
من دنبالش راه افتادم، مرا نزد آقایى برد. آن بزرگوار به او فرمود: او را به مکّه
برسان و ناپدید شد.
آن نمدپوش جایى را معیّن کرد که در ساعت معیّن آنجا باشم تا مرا به مکّه برساند؛ به
دستور او عمل کردم. فرمود: پاى خود را جاى پاى من بگذار، طولى نکشید که به مکّه
رسیدیم.
عرض کردم: در برگشت هم مرا دستگیرى کن، قبول کرد و مکانى را معیّن کرد که بعد از
اعمال حجّ آنجا باشم. به گفته او عمل کردم و به همان روش قبل به نجف برگشتم. آنگاه
به من گفت: به تو کارى دارم که در اصفهان آن را مى گویم.
وقتى به اصفهان برگشتم به دیدنم آمد و گفت: آن کار وقتش رسیده است؛ به تو مى گویم
که من در فلان روز و فلان ساعت مى میرم، تو مرا در این سرزمین دفن کن.
در همان زمان از دنیا رفت و من او را در همان مکان که گفته بود به خاک سپردم.
——————————————————————————–
101
[31] صاحب روضات مى فرمود: آن مکان همان جا هست که من مى خواهم آنجا دفن شوم.
——————————————————————————–
102
26 – داستانى از امام جماعت مسجد شیخ لطف اللَّه
داستان دوم به مرحوم حاج شیخ محمّد باقر، امام جماعت مسجد شیخ لطف اللَّه، منتهى
مى شود. آن هم مربوط به نمد پوش دیگرى است. توضیح این که عالم مذکور دوستى داشته که
از تجار محترم اصفهان بوده است. روزى او را در تشییع جنازه اى که چند باربر او را
مى بردند مى بیند که به دنبال آنها گریه کنان مى رفته است. عالم مذکور به آن تاجر
نزدیک شده مى پرسد: جنازه کیست که برایش گریه مى کنى؟ مى گوید: تو هم بیا، این میّت
از اولیاى خداست. بعد از مراسم تشییع مى گوید: در سفرى که به حج مى رفتم، به کربلا
که نزدیک شدم، تمام اموالم را دزد برد. وارد کربلا شدم، پریشان وافسرده حال که چه
باید کرد؟ سرانجام خود را به مسجد کوفه رساندم. آقاى بزرگوارى که علامات حضرت صاحب
الامر در قیافه اش بود نزدم آمد و فرمود: چرا این قدر افسرده هستى؟ داستان را گفتم.
ایشان صدا زد: هالو بیا (هالو یکى از باربرهاى اصفهان بود). دیدم همان آمد. به او
فرمود: اسباب و اجناس وى را به او برسان و سپس او را به مکه ببر و برگردان و خود
ناپدید شد. هالو اموال مرا آورد و من را به طىّ الارض به مکه برد و بعد از اعمال
برگردانید و گفت: داستان را به رفقاى خودت نگو.
بعد از مراجعت به اصفهان به دیدنم آمد، وقتى مجلس خلوت شد فرمود: دو ساعت به ظهر
فلان روز مرگم مى رسد، مبلغ هشت تومان با کفنى که تهیه کرده ام در صندوق دارم. با
آن مبلغ من را به خاک [32] بسپار. این جنازه آن ولىّ خدا بود که به خاک سپردیم. آیا
مرگ این انسان گریه ندارد؟.
——————————————————————————–
103
27 – مرحوم حاج شیخ عبدالکریم و یکى از اولیاى خدا
نظیر این دو داستانى که گذشت، قصه اى است که مرحوم آیةاللَّه اراکى از مرحوم حاج
شیخ عبدالکریم (مؤسس حوزه قم) نقل فرمود. چکیده اش این است که مرحوم حاج شیخ از
امام حسین علیه السلام خواست که به او از علوم لدنّى افاضه کند. به او گفته مى شود:
با نابینایى که کنار قبر جناب حبیب مى نشیند در میان بگذار. حاج شیخ آن کور را در
آنجا دیدار و قصه را با او در میان مى گذارد. شخص نابینا به او مى گوید: بیا برویم
منزل. او را مى برد در محله فقیر نشین آخر شهر کربلا و منزل خود را به او نشان
مى دهد و مى گوید: فردا بیا اینجا.
مرحوم حاج شیخ فردا که به سراغ او مى رود همسایگان مى گویند: “مات الاعمى” یعنى کور
مرده است.
حاج شیخ دستش بند مى شود وطبق وظیفه شرعى، کارهاى مربوط به خاکسپارى او را نظارت
مى کند.
نگارنده مى گوید: گرفتارى آن دو تاجر و حرکاتى که از مرحوم حاج شیخ بروز کرده است،
مقدمه انجام کارهاى ابدان این اولیاء خدا بوده است؛ گرچه در هر کدام درسهاى تربیتى
و آشنایى با اسرار جهان است.
——————————————————————————–
104
28 – داستان شیخ ابراهیم شیرازى
مرحوم آیت اللَّه اراکى از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى – اعلى اللَّه مقامه –
نقل فرمود که در سامرا، متولى مدرسه علمیه، سید جوانى را در حجره شخصى به نام شیخ
ابراهیم شیرازى، اسکان مى دهد. شیخ ابراهیم به آن آقا سید مى گوید: کارهاى حجره را
با هم تقسیم مى کنیم، یک هفته از من و یک هفته از تو، و هفته اول را سهم خود قرار
مى دهد. هفته دوم که آن سید جوان مهیاى انجام امور حجره مى شود، شیخ ابراهیم
مى گوید: من مى خواهم افتخار خدمتگزارى تو را داشته باشم تا نزد اجدادت رو سفید
باشم. آقا سید جوان ابتدا قبول نمى کند، ولى سرانجام در اثر اصرار شیخ ابراهیم
مى پذیرد. بعد از شش ماه خدمتگزارى به یکى از ذرارى حضرت زهراعلیهاالسلام ابواب
اسرار بر او گشوده مى گردد به طورى که تسبیح نباتات را مى شنیده و غذاى حرام واقعى
که در ظاهر محکوم به حلیّت بوده، در دهان او به خباثت مبدل مى شده و پایین نمى رفته
است. در مکاشفه اى خدمت حضرت ولىّ عصر -ارواحنا فداه- مشرّف مى شود و مى بیند که در
محضر آقا سه شخص بزرگ حضور دارند:
(1 – مرحوم حاج میرزا محمد حسن شیرازى (مرجع تقلید معروف
(2 – مرحوم ملافتحعلى سلطان آبادى (عارف و سالک مشهور
(3 – مرحوم حاج میرزا حسین نورى صاحب مستدرک الوسائل (محدّث خبیر
و در آن جمع، سخنران مرحوم نورى بوده و آن دو بزرگوار دیگر، به احترام ایشان به خود
اجازه سخن [33] گفتن نمى دادند.
گر ترا از غیب چشمى باز شد
با تو ذرات جهان همراز شد
نطق خاک و نطق آب و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
جمله ذرات در عالم نهان
با تو مى گویند روزان وشبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
از جمادى سوى ملک جان شوید
غلغل اجزاى عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسه تأویلها بزدایدت
——————————————————————————–
105
29 – داستانى از سید مهدى کشفى
مرحوم آیت اللَّه اراکى داستان ذیل را هم به طور خصوصى و هم در خطبه نماز جمعه براى
عموم نقل فرمودند و آن را در مصاحبه مجله حوزه نیز بیان داشته اند.
چکیده داستان این است که مرحوم سید مهدى کشفى، پسر سید ریحان اللَّه کشفى بروجردى،
نزد من مکاسب مى خواند. او گفت: شبى از شبها در منزل خوابیده بودم که از صداى ناله
کسى از خواب بیدار شدم. آمدم ببینم صدا از کیست، دیدم که یک کاروانسراى بزرگ در
داخل منزل کوچک ما جا گرفته و اطراف آن حجره هایى مى باشد، مشاهده کردم ناله از
داخل یکى از حجره ها مى آید. آمدم ببینم چیست؟ دیدم در را از داخل حجره بسته اند.
از روزنه در نگاه کردم، دیدم یکى از دوستان من که در تهران است خوابیده و بر روى
اندام او سنگ هاى آسیا گذاشته اند و یک شخص بد هیبت، سیخ سرخ شده اى را به گلوى او
فرو مى برد. التماس کردم درب را باز کند تا به داد او برسم، اعتنا نشد. این قدر
ماندم تا خسته شدم و دچار وحشت گشتم. آن شب دیگر خوابم نبرد. فرداى آن شب به منزل
عارف معروف آقاى “حاج میرزا جواد آقا تبریزى” رفتم و جریان را براى ایشان گفتم.
فرمود: مقامى پیدا کردى. این حالت جان دادن آن شخص است که براى تو مجسم شده است.
تاریخ گذاشتم. بعد از چند روز خبر آمد که رفیق تاجر تو فوت [34] کرده است. تاریخ
فوت او دقیقاً موافق با آن مکاشفه بود.
نگارنده گوید: در حدیث است پیامبرصلى اللَّه علیه و آله به
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: “در امت من، حاکم جائر و خورنده مال یتیم از روى
ظلم، و شاهد کاذب، با سیخهاى آتشینى که به درون آنها فرو [35] مى برند جان
مى دهند”.
——————————————————————————–
106
30 – مسجد جمکران از کلام آیت اللَّه اراکى
در مصاحبه اى که مجله حوزه با مرحوم آیةاللَّه اراکى داشته، از ایشان نقل کردند که
مرحوم حاج شیخ محمدتقى بافقى که مقسّم شهریه مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ عبدالکریم
حائرى بود، به مسجد جمکران خیلى عقیده داشت. وى اول هر ماه از مرحوم حاج شیخ پول
مى گرفت و بین طلاب قسمت مى کرد. اما در یکى از ماه ها که مى آید پول بگیرد مرحوم
حاج شیخ مى فرماید: این ماه چیزى ندارم بدهم. مرحوم بافقى از همان جا بر مى گردد و
به مسجد جمکران مى رود، نمى دانم آنجا با حضرت چه صحبتى مى کند که طولى [36]
نمى کشد شهریه آماده مى شود. بارها اتفاق افتاده بود که شهریه از این طریق درست شده
بود.
نگارنده گوید: جریانات مرحوم بافقى در رابطه با مسجد جمکران و در رابطه با ملاقات
حضرت مهدى – ارواحنا فداه – متعدد است، و چون دیگران نوشته اند از ذکر آنها خوددارى
مى شود.
——————————————————————————–
107
شیعه در پندار و رفتار
در این بخش، بخشى از رفتار و عقیده شیعه مذکور مى گردد تا پیروان ائمّه
طاهرین علیهم السلام و شیفتگان حضرت مهدى علیه السلام خود را با آن منطبق و ارزیابى
نمایند.
——————————————————————————–
108
شعار شیعه
[37] “اَلْحَقُّ مَا رَضیْتُمُوهُ وَالْباطِلُ مَا اَسْتَخْطُمُوهُ وَالْمَعْرُوفُمَا اَمَرْتُمْ بِهِ والْمُنْکَرُ ما نَهَیْتُمْ عَنْهُ”
حق چیزى است که شما (خاندان پیامبرصلى اللَّه علیه و آله) آن را پسندیده باشید، و
باطل چیزى است که شما آن را نپسندید. آنچه را فرمان دهید خوب و معروف، و آنچه را
منع کنید منکر و ناپسند خواهد بود.
——————————————————————————–
109
محدوده مأموریت شیعه
امام ششم، جعفربن محمّد الصادق علیه السلام مى فرماید:
“مَعَاشِرَ الشّیعة! کُونُوا لَنا زینا وَلا تَکُونُوا عَلَیْنا شینا، قُولُوا
لِلنّاسِ حُسْنا واحْفظُوا أَلْسِنَتَکُمْ وَکُفُّوها عَنِ [38] الفُضُولِ وَقُبْحِ
الْقَولِ”
اى گروه شیعه! براى ما زینت باشید نه ننگ و عار، با مردم خوش گفتار بوده و از سخنان
بیهوده و زشت برحذر باشید.
امیرالمؤمنین علیه السلام در پیامى که در بستر شهادت به فرزندان و پیروان خود
داده اند، مى فرماید:
“وَعَلَیْکُم بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ وَإِیّاکُم وَالتّدابُر والتَّقاطُع، لا
تَتْرکُوا الأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلّى [39]
عَلَیْکُم شِرارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا یُسْتَجاب لَکُمْ”
روابط خانوادگى و انسانى را حفظ کنید، در راه خدا بخشش نمایید و از قطع روابط مشروع
و بى اعتنایى به یکدیگر اجتناب کنید، امر به معروف و نهى از منکر را رها نکنید،
زیرا در آن هنگام، ستمگران بر شما غالب مى شوند و دعاى تان مستجاب نخواهد شد.
امام باقرعلیه السلام ضمن حدیثى به شخصى به نام خثیمه فرمود:
[40] “أَبْلِغْ شیعَتَنا أَنَّهُ لا یُنال ما عِنْد اللَّه إِلّا بالْعَمَلِ”.
به شیعیان ما برسان که تنها عمل، موجب قرب به پروردگار است.
——————————————————————————–
110
راه و روش شیعیان
حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله مى فرماید:
[41] “لا قَوْلَ إِلّا بِعَمَلِ وَلا قَوْلَ وَلا عَمَلَ إِلّا بِنیَّة وَلا قَوْلَ
وَلاعَمَلَ وَلا نیَّةَ إِلّا بِاصابَةِ السُّنَّةِ”.
ارزش گفتار به رفتار، و ارزش گفتار و کردار به نیت پاک، و ارزش هر سه به پیروى از
قانون خدا است.
حضرت موسى بن جعفرعلیه السلام فرموده اند:
[42] “إِنَّما شیعَتُنا مَن شَیَّعَنا وَاتَّبَعَ آثارَنا وَاقْتَدى بِأَعْمالِنا”
همانا شیعه ما کسى است که از ما پیروى کند و راه ما را دنبال نماید و اعمال ما را
سرلوحه زندگى قرار دهد.
——————————————————————————–
111
بعضى از نشانه هاى شیعه
امام صادق علیه السلام فرمودند:
“إِمْتَحِنُوا شِیعَتَنا عِنْدَ:
– مَواقیتِ الصَّلَواتِ کَیْفَ مُحافَظَتُهم عَلَیْها
– وإلى أَسْرارِنا کَیْفَ حِفْظُهُمْ لَها عند عَدوِّنا
[43] – وَإلى أَمْوالِهِمْ کَیْفَ مُواساتهم لإِخْوانِهِمْ فیها”
شیعیان ما را به چگونه رعایت نمودن اوقات نماز؛ و به حفظ اسرارِ ما نزد دشمنان؛ و
به کمکهاى مالى و ایثار به یکدیگر، آزمایش و شناسایى کنید.
– “الْمُؤْمِنُ بِشرُه فی وَجْهِهِ؛ مؤمن صورتش خندان
– وَحُزْنُهُ فی قَلْبِه؛ قلبش اندوهناک
– أوسَعُ شَی ء صدرا؛ حوصله اش فراوان
– وَأَذَلُّ شَی ء نَفْسَا؛ بر نفس خود مسلط
– یَکْرَهُ الرّفْعَةَ؛ سرکشى را ناپسند
– وَیَشْنَأُ السُّمْعَة؛ و ریا را دشمن مى دارد.
– طَویلٌ غَمُّهُ؛ اندوهش طولانى
– بَعیدٌ هَمُّهُ؛ همّتش عالى
– کَثیرٌ صَمْتُهُ؛ حرفش کم
– مَشْغُولٌ وَقْتُهُ؛ کارش زیاد است
– شَکُورٌ صَبُور؛ سپاسگزار و شکیباست
– مَغْمُور بِفِکْرَتهُ؛ در فکر خود فرور رفته
– ضَنین بخَلَّتِهِ؛ از بیان حاجت بخل مى ورزد
– سَهلُ الخَلیقة؛ برخوردش خوب
– لَیِّن العَریکَةِ؛ و نرم خوست
– نَفسُهُ أَصلَب مِن الصَّلْد؛ روحش محکم و سخت تر از سنگ
[44] – وَهوَ اَذَلُّ من العَبْد”
و در پذیرش حق پذیراتر از عبد است
در روایتى از امام سجّادعلیه السلام چنین آمده است:
“عَلامةُ المُؤْمِن خَمس، الوَرَعُ عِنْدَ الْخَلْوَةِ وَالصَّدَقَةُ عِنْدَ
القِلَّةِ والصَّبْرُ عِنْدَ المُصیبَةِ والحِلمُ عِنْدَ الْغَضَبِ [45]
وَالصِّدْقُ عِنْدَ الخَوْفِ”.
نشانه هاى مؤمن واقعى پنج چیز است: پرهیز از گناه در خلوت، انفاق در راه خدا هنگام
تنگدستى، شکیبایى در حوادث ناگوار، بردبارى هنگام غضب و راستگویى در شرایط نامطلوب.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
“المُؤْمن إِذا غَضِبَ لَمْ یخْرجهُ غَضَبُهُ مِنْ حَقّ وَإِذا رَضِىَ لَمْ یدْخلهُ
رِضاهُ فی باطِلٍ وَالَّذی إذا قَدَرَ لَمْ یَأْخُذ [46] أَکْثَر مِمّا لَهُ”.
——————————————————————————–
112
مؤمن واقعى کسى است که در هنگام خشم، از محور حق خارج نگردد و در میدان خشنودى، به
طرف باطل نگراید و در زمان قدرت (پا از گلیم خویش دراز نسازد) در نتیجه بیش از
استحقاق خود استیفاء [47] نکند.
مرحوم صدوق در کتاب “صفات الشیعة” هفتاد و یک حدیث را که بیانگر اوصاف شیعیان است
درج نموده است. حدیث اوّل آن کتاب چنین است:
امام صادق علیه السلام به ابو بصیر فرمود:
“شیعتُنا أَهْلُ الوَرَعِ وَالإجْتِهاد، وَأَهْلُ الْوَفَاءِ وَالأَمانَة، وَأَهْلُ
الزُّهْدِ وَالْعِبادَةِ، أَصْحَابُ إِحْدى وَخَمْسینَ رَکْعَةً فی الْیَوْمِ
وَاللَّیْلَة، الصّائِمُونَ بِالنَّهار، الْقائِمُونَ بِالّلیْل، یُزَکُّونَ
أَمْوالَهُم، وَیَجْتَنِبونَ السُحت، وَیَجْتَنِبُونَ کُلَّ [48] محرّم”.
پیروان ما مردمى پرهیزگار، کوشا، با وفا، امانتدار، اهل زهد و عبادت هستند. آنان در
شبانه روز 51رکعت نماز ( 17رکعت واجب و 34رکعت نماز مستحب) مى خوانند، شبها براى
عبادت بیدار و روزها را به روزه به پایان مى رسانند، زکات مالشان را پرداخته و از
هر کار حرامى اجتناب مى ورزند.
همچنین در ضمن حدیث دیگرى از آن کتاب آمده است:
[49] “ولا تنال ولایتنا إلّا بالعمل والورع”
دوستى ما جز با پرهیز از محرّمات و عمل به واجبات سامان نمى یابد.
نگارنده مى گوید: اینها و امثال آن، اوصاف محبّان امام زمان علیه السلام و منتظران
فرج آن بزرگوار است. بنابر این، باید خود را به کمال مطلوب آراسته و با دو شهپر علم
و عمل مجهّز سازیم و با این روش، پذیراى ظهور و آماده براى دیدار ماه جمالش و بهشت
وصالش باشیم: “اللهم عجِّل فرجه واجعلنا من انصاره وأعوانه”
——————————————————————————–
113
ارزش و سرانجام شیعه
در تفسیر آیه شریفه (إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ
خَیْرُ الْبَرِیَّةِ)، [50] ابن حجر هیثمى ( 973ق) در “الصواعق المُحرقة” – که آن
را در ردّ شیعه نوشته است – روایاتى را از طریق ابن عبّاس و [51] دیگران نقل کرده
که پیامبرصلى اللَّه علیه و آله فرمودند: خَیْرُ البَرِیَّةِ، على بن ابى طالب و
شیعیان اوست.
——————————————————————————–
114
عقیده امامیه در امر امامت
عقیده شیعیان اثنى عشرى این است که امامت از اصول اعتقادى است نه از فروع؛ و تعیین
امام با خداوند است نه با انتخاب مردم، و نیز عقیده دارند که بعد از رسول
خداصلى اللَّه علیه و آله دوازده نفر به نصّ پیامبر گرامى به عنوان امام معصوم
معرفى شده اند. اولین امام شیعه على ابى طالب (امیرالمؤمنین علیه السلام) و بعد از
او امام حسن علیه السلام و بعد از او امام حسین علیه السلام و بعد از او نه نفر از
نسل آن حضرت امام مى باشند که به ترتیب چنین نام برده مى شوند:
على بن الحسین، محمدبن على، جعفربن محمد، موسى جعفر، على بن موسى، محمدبن على،
على بن محمد، حسن بن على، و محمدبن حسن علیهم السلام.
دلیل این عقیده، روایات متواتره و ادله قطعیه عقلى و نقلى است. از جمله این دلائل
حدیث “الائمة بعدى اثنى عشر” است که جز با مذهب اثنى عشرى قابل انطباق نیست، زیرا
خلفاى راشدین چهار نفرند و خلفاى بنى امیه چهارده و بنى عباس سى و هفت نفرند، گذشته
از اینکه اکثر آنها فاسق و فاجر و ننگ تاریخ اسلام هستند و به هیچ وجه نمى توان
آنان را جزء آمار به حساب آورد. این حدیث در موارد عدیده از پیامبر صادر شده و
علماى فریقین آن را نقل کرده اند.
در کتاب غایة المرام سید هاشم بحرانى روایاتى که بیانگر دوازده امام مى باشد -چه به
عنوان امام و چه به عنوان خلیفه، حجت و وصى، اعم از بیان اجمالى و تفصیلى، از شیعه
و سنى- بیش از ( 1300) حدیث است.
روایاتى که نام دوازده امام به تفصیل در آنها آمده، طبق تتبع مرجع بزرگوار حضرت آیة
اللَّه صافى در کتاب قیّم منتخب الاثر، حدود پنجاه حدیث است.
ابراهیم بن محمد جوینى شافعى در کتاب فرائد السمطین، حدود ده روایت که بیانگر
نام هاى ائمه اثنى عشر است نقل کرده که یکى از آنها حدیث “نعثل یهودى” است، او از
پیامبر اسامى اوصیایش را خواست، پیامبر فرمود:
وصى و خلیفه بعد از من “على بن ابى طالب” است و بعد از او به ترتیب “حسن بن على” و
——————————————————————————–
115
“حسین بن على” و “على بن الحسین” و “محمدبن على” و “جعفربن محمد” و “موسى بن جعفر”
و “على موسى” و “محمدبن على” و “على بن محمد” و “حسن بن على” و “حجةبن الحسن
ابوالقاسم محمدبن حسن عسکرى” است.
سپس فرمود: خلیفه دوازدهم، از انظار غایب مى شود و بر امت من روزى خواهد آمد که
“لایبقى من الاسلام الاّ اسمه و من القرآن الاّ رسمه؛ از اسلام جز نام و نشانى و از
قرآن جز نوشته آن باقى نماند”. در این هنگام خداوند دستور ظهور به امام عصر مى دهد
“فیظهر الاسلام و یجدّد الدین ثم قال صلى اللَّه علیه و آله: طوبى لمن احبّهم و
الویل لمن ابغضهم و طوبى لمن تمسک بهم؛ پس اسلام آشکار مى شود و دین تجدید مى گردد،
سپس مى فرماید: خوشا به حال کسى که آنان را دوست بدارد؛ و واى بر کسى که آنان را
دشمن بدارد. و خوشا به حال کسى که به -ریسمان امامت و ولایت- آنان چنگ بزند”.
نعثل یهودى تصدیق کرد که اسامى این اشخاص در کتابهاى پیشینیان نیز آمده است. او از
این اخبار غیبى به شگفت آمد و اسلام را انتخاب کرد و این اشعار را سرود:
صلى العلى ذو العلى
علیک یا خیر البشر
انت النبى المصطفى
و الهاشمى المفتخر
بکم هدانا ربّنا
و فیک نرجو ما أمر
و معشر سمّیتهم
ائمة اثنى عشر
قد فاز من والاهم
و خاب من عادى الزهر
آخر هم یشفى الظمأ
[52] و هو الامام المنتظر
——————————————————————————–
116
عقیده شیعه درباره امام زمان علیه السلام
نام مبارک امام زمان علیه السلام “محمدبن حسن عسکرى” است، القاب مشهور حضرت عبارت
است از: “مهدى موعود” و “قائم” و “صاحب الزمان علیه السلام” و …
ایشان بنا بر مشهور در سال ( 255) هجرى قمرى [53] در شهر سامرا متولد شد و در سال (
260) یعنى در سن پنج سالگى به مقام خلافت عظمى و امامت کبرى نائل گردید. از آغاز
تولد از دیدگاه اغیار مخفى است و تا سال ( 329) افرادى به عنوان سفیر یا نائب خاص
بین ایشان و مردم وساطت داشته اند که معروفین آنها در بغداد چهار نفر بودند:
“عثمان بن سعید”، “محمدبن عثمان”، “حسین بن روح” و “على محمد سمرى”. این فاصله
زمانى را غیبت صغرا مى نامند و از سال ( 329) تا به امروز باب سفارت و نیابت خاص
حضرت مسدود شده و تا بحال ادامه دارد و زمان ظهور ایشان نامعلوم است.
دلیل این عقیده روایات متواتر و ادله قطعى عقلى و نقلى است، مرحوم آیة اللَّه
حائرى رحمةاللَّه مى فرمود: من ده هزار دلیل بر این عقیده دارم؛ و در نوشته هاى
ایشان به خط خودشان آمار اجمالى پانصد حکایتِ [54] دیدار، در خواب و بیدارى بیان
شده، که در کتابهاى دیگر نقل نشده است.
بسیارى از علماى خاصه و عامه در رابطه با امام زمان علیه السلام کتاب هاى مستقلى
نوشته اند. حاج میرزا حسین نورى رحمةاللَّه آمار این کتاب ها را در نجم الثاقب به
تفصیل آورده است که به چهل کتاب مى رسد و بیست شخصیت اهل سنت را که عقیده آنان
درباره امام زمان علیه السلام با ما یکى است به تفصیل معرفى نموده و گفتار آنان را
در آن کتاب نقل کرده است.
علامه مجلسى رحمةاللَّه جلد سیزده بحار الانوار را به معرفى حضرت امام
زمان علیه السلام اختصاص داده که توسط جناب آقاى دوانى ترجمه و به چاپ رسیده است و
نام این ترجمه “مهدى موعود” است.
سید محمد صادق خاتون آبادى در این باره کتابى به نام کشف الحق نوشته که معروف به
اربعین خاتون آبادى است، در این کتاب چهل حدیث مستند درباره حضرت مهدى علیه السلام
را ترجمه و شرح کرده است.
——————————————————————————–
117
مرحوم سید هاشم بحرانى در خاتمه کتاب غایة المرام درباره حضرت مهدى علیه السلام به
( 120) آیه قرآن و ( 192) حدیث از عامه و خاصه استدلال نموده است.
در این مقام شایسته است بخشى از آنچه را که استاد معظم حضرت آیة اللَّه العظمى شیخ
حسین وحید خراسانى، در مقدمه توضیح المسائل خود ذکر نموده اند بیاورم.
شیخ صدوق (اعلى اللَّه مقامه) به دو واسطه از احمدبن اسحاق بن سعد الاشعرى که از
اکابر ثقات است نقل مى کند، که گفت: “داخل شدم بر حسن بن على علیهما السلام و اراده
داشتم که از او سؤال کنم از جانشین بعد از خودش.
ابتداءا آن حضرت فرمود: یا احمدبن اسحاق! خداوند تبارک و تعالى از زمانى که آدم را
آفرید زمین را از حجتى براى خدا بر خلق خودش خالى نگذاشته و خالى نخواهد گذاشت تا
قیامت، به او بلا را از اهل زمین دفع مى کند، و به او باران را نازل مى کند، و به
او برکات زمین را بیرون مى آورد.
گفت: پس گفتم: یابن رسول اللّه! بعد از تو امام و خلیفه کیست؟
پس آن حضرت بر خاست شتابان داخل خانه شد، بعد بیرون آمد و بر شانه آن حضرت پسرى سه
ساله بود که گویا صورت او ماه شب بدر بود، پس فرمود:
یا احمدبن اسحاق! اگر بزرگوارى تو بر خداى عزوجلّ و بر حجج او نبود پسرم را به تو
نشان نمى دادم، این پسر همنام و هم کنیه پیغمبر خداست، کسى است که زمین را پر از
قسط و عدل مى کند همچنان که از جور و ظلم پر شده است.
یا احمدبن اسحاق! مَثَل او در این امت مَثَل خضر و مَثَل ذى القرنین است، و اللّه!
هر آینه غیبتى خواهد کرد که از هلاکت نجات پیدا نمى کند مگر کسى که خدا او را بر
قول به امامت این پسر ثابت کرده، و به او توفیق دعاى به تعجیل فرج او را داده است.
پس احمدبن اسحاق گفت: گفتم: اى مولاى من! آیا علامتى هست که قلب من به آن مطمئن
شود؟
آن پسر به عربى فصیح فرمود: “انا بقیّة اللّه فى ارضه و المنتقم من اعدائه؛ من بقیة
——————————————————————————–
118
اللّه هستم در زمین خدا و انتقام گیرنده ام از دشمنان خدا” اى احمدبن اسحاق! بعد از
دیدن، طلب اثر مکن.
پس احمدبن اسحاق گفت: بیرون آمدم مسرور و شادمان، فرداى آن روز برگشتم نزد آن حضرت
گفتم: یابن رسول اللّه، خشنودى من به منّتى که بر من نهادى بزرگ شد، پس چیست سنّتى
که در این پسر از خضر و ذى القرنین جریان دارد؟
فرمود: طولانى شدن غیبت، یا احمد.
گفتم: یابن رسول اللَّه! هر آینه غیبت این پسر طولانى مى شود؟
فرمود: بلى به پروردگارم قسم! تا زمانى که بیشتر قائلین به این امر، از این امر
برگردند، و باقى نماند مگر کسى که خداوند عزّوجلّ از او عهد گرفته براى ولایت ما، و
ایمان را در دل او نوشته، و او را به روحى از جانب خودش مؤید کرده است.
یا احمدبن اسحاق! این امرى است از امر خدا، و سرّى است از سرّ خدا، و غیبى است از
غیب خدا، پس [55] بگیر آنچه دادم به تو و آن را کتمان کن و از شاکرین باش که فردا
در علّیین با ما خواهى بود”.
ظهور آن حضرت به روایتى که عامّه و خاصّه نقل کرده اند از کنار خانه خداست، و
جبرائیل از یمین او و میکائیل از یسار اوست، و چون ملکى که واسطه افاضه علوم و
معارف الهیه که حوایج معنوى انسان است جبرائیل است، و ملکى که واسطه افاضه ارزاق و
حوایج مادى آدمى است میکائیل است، کلید خزینه علوم و ارزاق در اختیار آن حضرت است،
[56] و با صورتى ظهور مى کند که در روایات عامه و خاصه، آن رخساره به کوکب درّى
[57] تشبیه شده است، و “له هیبة موسى و بهاء عیسى و حکم داود و صبر ایوب” [58] و با
پوششى که به تعبیر امام هشتم علیه السلام “علیه جیوب النور تتوقّد من شعاع ضیاء
القدس”. [59]
ظهور آن حضرت -به روایتى که شیخ طوسى در “الغیبة” و صاحب “عقد الدرر” ذکر کرده اند-
روز عاشورا است، [60] تا تفسیر (یُریِدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ
بِاَفْوَهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِه وَ لَوْکَرِهَ الْکافِرُونَ) [61] ظاهر
——————————————————————————–
119
شود، و شجره طیبه اسلام که به آن خون پاک آبیارى شده، به دست آن حضرت به ثمر رسد، و
آیه کریمه (وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوما فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانا) [62]
بر مصداق اعلاى خود تطبیق شود.
آنچه ممکن است موجب شبهه در ذهن ساده اندیشان شود طول عمر آن حضرت است، ولى باید
دانست که طول عمر یک انسان -حتى تا چندین هزار سال- نه محال عقلى است و نه محال
عادى، زیرا محال عقلى آن است که به اجتماع یا ارتفاع دو نقیض منتهى شود، مثل آن که
مى گوییم: هر چیزى یا هست یا نیست، یا هر عددى یا زوج است یا فرد، که اجتماع و
ارتفاع هر دو عقلا محال است، و محال عادى آن است که به نظر عقل ممکن است ولى مخالف
قوانین طبیعت است، مانند آن که انسانى در آتش بیفتد و نسوزد.
و طول عمر انسان قرن ها و بقاى سلول هاى بدن به حال نشاط جوانى نه از قسم اول است و
نه از قسم دوم، بنابر این اگر حیات انسانى مانند نوح (على نبیّنا و علیه السلام)
نهصد و پنجاه سال واقع شد، زیاده بر آن هم ممکن است، به این جهت دانشمندان در
جستجوى یافتن راز بقاى حیات و نشاط جوانى بوده و هستند، همچنان که با قواعد علمى به
وسیله اختلاف ترکیب اتمهاى فلزات مى توان آنها را در مقابل آفت مرگ و زوال بیمه
کرد، و آهنى که زنگار مى گیرد و تیزاب آن را مى خورد به طلاى نابى آفت ناپذیر تبدیل
کرد.
بنابر این طول عمر یک انسان از نظر عقلى و علمى ممکن است، هر چند راز آن براى بشر
کشف نشده باشد.
گذشته از این که اعتقاد به امام زمان علیه السلام در مرتبه بعد از اعتقاد به قدرت
مطلقه خداوند متعال، و اعتقاد به نبوت انبیاء و تحقق معجزات است، به این جهت قدرتى
که آتش را بر ابراهیم سرد و سلامت مى کند و سحر ساحران را در کام عصاى موسى نابود
مى نماید، و مرده را به دم عیسى زنده مى کند، و اصحاب کهف را قرن ها در خواب بدون
مدد غذا نگه مى دارد، براى او نگه داشتن انسانى هزاران سال با نشاط جوانى، به جهت
——————————————————————————–
120
حکمت بقاى حجت در زمین و نفوذ مشیّت به غلبه حق بر باطل، سهل و آسان است [63]
(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرادَ شَیْئا أَنْ یَقُولَ لَهُ، کُنْ فَیَکُونُ).
دیر زمانى نیست که قبر شیخ صدوق در رى باز شد و بدن تازه او نمایان گشت، و روشن شد
که قانون طبیعت در مورد پیکر او استثنا خورده، و عوامل فساد از تأثیر در اندراس بدن
او عقیم گشته است. اگر عموم قانون طبیعت در مورد شخصى که به دعاى امام
زمان علیه السلام به دنیا آمده و کتابى با عنوان “کمال الدین و تمام النعمة” به نام
آن حضرت نوشته تخصیص بخورد، تخصیص آن در مورد خلیفه خدا و وارث جمیع انبیاء و
اوصیاء تعجب ندارد.
شیخ الطایفه در کتاب “الغیبة” مى گوید: “و اما ظهور معجزاتى که دلالت بر صحت امامت
او در زمان غیبت دارد بیشتر از آن است که احصا شود”، [64] اگر عدد معجزات تا زمان
شیخ -که در سنه ( 460) هجرى وفات نموده است- بیش از حد احصا باشد، تا زمان ما چه
اندازه خواهد بود؟
ولى در این مختصر به دو آیت که از مشهورات است اکتفا مى شود، و خلاصه آن به نقل
على بن عیسى إربلى [65] که عندالفریقین ثقه مى باشد این است که “مردمان براى امام
مهدى قصص و اخبارى را در خوارق عادات نقل مى کنند که شرح آنها طولانى است و من دو
قصّه که قریب به عهد زمان خودم اتفاق افتاده و جماعتى از ثقات اخوانم نقل کرده اند
ذکر مى کنم:
1 – در شهر حله بین فرات و دجله مردى به نام اسماعیل بن حسن بود که بر ران چپ او
جراحتى به مقدار قبضه انسانى بیرون آمده بود که اطباى حله و بغداد او را دیدند و
گفتند علاج و چاره ندارد، پس به سامرا رفت، و دو امام على الهادى و حسن
عسکرى علیهما السلام را زیارت کرد و به سرداب رفت، و دعا و تضرع به درگاه خدا، و
استغاثه به امام مهدى کرد، پس به دجله رفت و غسل کرد، و جامه خود را پوشید، دید
چهار اسب سوار از دروازه شهر بیرون آمدند، یکى پیرمردى بود نیزه به دست، و جوان
——————————————————————————–
121
دیگرى که بر او قباى رنگین بود، و پیرمرد طرف راست راه، و دو جوان طرف چپ راه، و
جوانى که با قباى رنگین بود بر راه بود.
صاحب قباى رنگین گفت: تو فردا روانه اهلت مى شوى؟ گفت: بلى، گفت: جلو بیا، تا ببینم
درد تو چیست؟ پس جلو رفت و جوان، آن زخم و جراحت را با دستش فشرد و بر زین سوار شد،
پیر مرد گفت: رستگار شدى اى اسماعیل، این امام بود.
آنها روانه شدند و اسماعیل هم با آنها مى رفت، امام فرمود: برگرد!
اسماعیل گفت: هرگز از تو جدا نخواهم شد. امام فرمود: مصلحت در برگشتن تو است. باز
گفت: از تو هرگز جدا نمى شوم. پیر مرد گفت: اسماعیل حیا نمى کنى؟! امام دو مرتبه به
تو فرمود برگرد، مخالفت مى کنى؟!
ایستاد و امام چند قدم جلو رفت، بعد به جانب او التفات کرد و فرمود: اى اسماعیل،
وقتى به بغداد رسیدى، ابو جعفر -یعنى خلیفه مستنصر باللّه- تو را طلب مى کند، وقتى
نزد او رفتى و چیزى به تو داد، عطاى او را نگیر، و بگو به فرزند ما “رضى” نامه اى
به على بن عوض بنویسد، من به او مى رسانم که آنچه مى خواهى به تو عطا کند.
بعد با اصحابش به راه افتاد، و اسماعیل ایستاده، نظاره گر آنان بود تا غایب شدند،
ساعتى بر زمین نشست متأسف و محزون، و از مفارقت آنها گریه مى کرد، بعد به سامرا
آمد، مردم دور او را گرفتند، گفتند: چرا چهره ات متغیر است؟ گفت: شما سواره هایى را
که از شهر خارج شدند شناختید که بودند؟ گفتند: آنان افراد شریفى هستند که گوسفند
دارند، گفت: آنها امام و اصحاب او بودند، و امام دست بر مرض من کشید.
چون جاى زخم را دیدند که اثرى از آن نمانده، جامه هایش را پاره کردند، خبر به خلیفه
رسید، ناظرى فرستاد که از حال او تحقیق کند.
اسماعیل شب را در خزانه گذراند، و بعد از نماز صبح با مردم از سامرا بیرون رفت،
مردم با او وداع کردند و او حرکت کرد تا رسید به قنطره عتیقه، دید مردم ازدحام
——————————————————————————–
122
کردند و از هر کس که وارد مى شود، اسم و نسبش را مى پرسند، و چون او را شناختند به
نشانه هایى که داشتند، جامه هایش را پاره کردند و به تبرک بردند.
ناظر به بغداد قضیه را نوشت، وزیر یکى از رفقاى اسماعیل را به نام رضى الدین طلب
کرد تا از صحت خبر تحقیق کند، چون آن شخص به اسماعیل رسید و پاى او را دید و اثرى
از آن زخم ندید غش کرد، چون به خود آمد اسماعیل را نزد وزیر برد، وزیر اطبایى را که
معالج او بودند خواست، و چون او را معاینه کردند و اثرى ندیدند گفتند، این کار مسیح
است، وزیر گفت: ما مى دانیم کار کیست.
وزیر او را نزد خلیفه برد، خلیفه از او قصه را سؤال کرد، وقتى ماجرا را حکایت کرد،
خلیفه هزار دینار به او داد، اسماعیل گفت: من جسارت آن را ندارم که یک ذره از آن
بگیرم، خلیفه گفت: از که مى ترسى؟ گفت از آن که این رفتار را با من کرد، او به من
گفت: از ابى جعفر چیزى نگیر. پس خلیفه گریه کرد.
على بن عیسى گفت که: من این قصه را براى جماعتى نقل مى کردم، و شمس الدین پسر
اسماعیل در مجلس حاضر بود و من او را نمى شناختم، گفت: من پسر او هستم، پس از او
پرسیدم که ران پدرت را در حالى که مجروح بود دیدى؟ گفت: من در آن وقت بچه بودم،
ولکن قصه را از پدر و مادرم و خویشاوندان و همسایگان شنیدم، و دیدم ران پدرم را که
در موضع آن جراحت، موى روییده بود.
و على بن عیسى مى گوید: پسر اسماعیل حکایت کرد که پدرم بعد از صحت،چهل مرتبه به
سامرا رفت به امید اینکه شاید دوباره او را ببیند.
2 – على بن عیسى مى گوید: سید باقى بن عطوه علوى حسنى حکایت کرد براى من که: پدرش
عطوه به وجود امام مهدى علیه السلام ایمان نداشت و مى گفت: اگر بیاید و مرا از این
مرض خوب کند، من تصدیق مى کنم، و مکرر این مطلب را مى گفت. هنگامى که وقت نماز عشا
جمع بودیم، صیحه پدر را شنیدیم، با سرعت نزد او رفتیم، گفت: امام را دریابید، که
——————————————————————————–
123
همین ساعت از نزد من بیرون رفت.
بیرون آمدیم کسى را ندیدیم، برگشتیم نزد پدر، گفت: شخصى بر من وارد شد و گفت: یا
عطوه! گفتم: لبیک. گفت: منم مهدى، آمده ام تو را از مرضت شفا بدهم. بعد دست مبارکش
را کشید و ران مرا فشرد و رفت و از آن وقت به بعد عطوه مانند غزال راه مى رفت.
——————————————————————————–
124
راه بهره مند شدن از آن حضرت در زمان غیبت
هر چند امام زمان علیه السلام غایب از انظار است، و این غیبت موجب محروم شدن امت از
قسمتى از برکات وجود آن حضرت است که متوقف بر ظهور است، ولى قسمتى از فیوضات،
وابسته به ظهور نیست.
او همچون آفتابى است که ابر غیبت نمى تواند مانع تأثیر اشعه وجود او در قلوب پاکیزه
شود، مانند اشعه خورشید که در اعماق زمین جواهر نفیسه را مى پروراند، و حجاب ضخیم
سنگ و خاک مانع استفاده آن گوهر از آفتاب نمى شود.
و چنان که بهره مند شدن از الطاف خاصه خداوند به دو طریق میسر است:
اول: جهاد فى اللّه به تصفیه نفس از کدورت هایى که مانع از انعکاس نور عنایت اوست.
دوم: اضطرار که رافع حجاب بین فطرت و مبدأ فیض است (أَمَّن یُجیبُ الْمُضْطَرَّ
إِذا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ) [66] همچنین استفاده از واسطه فیض خدا که اسم
اعظم و مَثَل اعلاى اوست به دو طریق است:
[67] اول: به تزکیه فکرى و خلقى و عملى که “اما تعلم أن أمرنا هذا لا ینال إلّا
بالورع”.
دوم: به انقطاع از اسباب مادى و اضطرار، و از این طریق، بسیار کسانى که بیچاره
شدند، و کارد به استخوان آنها رسید، و به آن حضرت استغاثه کردند نتیجه گرفتند.
در خاتمه به قصور و تقصیر نسبت به ساحت قدس آن حضرت اعتراف مى کنیم، او کسى است که
خدا به او نور خود را، و به وجود او کلمه خود را تمام کرده است، و او کسى است که
کمال دین به امامت و کمال امامت به اوست، و دعاى وارد در شب میلاد او این است:
“اللهم بحق لیلتنا هذه و مولودها و حجتک و موعودها التى قرنت الى فضلها فضلک، فتمت
کلمتک صدقا و عدلا، لا مبدّل لکلماتک و لا معقّب لآیاتک، نورک المتالّق و ضیاؤُک
المشرق و العلم النور فى طخیاء الدیجور الغائب المستور جلّ مولده و کرم محتده، و
الملائکة شهّده و اللَّه ناصره و مؤیّده اذا آن میعاده، و الملائکة امداده، سیف
——————————————————————————–
125
اللَّه الذى لا ینبو، و نوره [68] الذى لا یخبو، و ذو الحلم الذى لا یصبو …”.
——————————————————————————–
126
کتابنامه
– اعلام الدین در صفات مؤمنین، دیلمى، حسن بن ابى حسن، مؤسسه آل البیت، قم، 1408
ق.
– انوار المشعشعین، کاتوزیان، شیخ محمّد على بن حسین تهرانى، ساکن قم، چاپ سنگى،
1327ق، قطع وزیرى.
– بحار الانوار، علّامه مجلسى، محمّد باقر، موسسه وفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
– ترجمه تاریخ قم، عبد الملک قمى، حسن بن على بن حسن، تصحیح و تحقیق سیّد
جلال الدین تهرانى، انتشارات توس.
– تاریخ قم، ناصر الشریعة، با مقدمه آقاى على دوانى، انتشارات دار الفکر، قم،
1350ش.
– تاریخ و جغرافیاى قم، افضل الملک، انتشارات وحید، 1394ق، بى نا.
– تاریخ دار الایمان قم (ارباب)، محمّد تقى بیک، چاپ حکمت، 1353ش، بى نا.
– تحف العقول، حسن بن على بن شعبه حرّانى، دار الکتب الاسلامیّة.
– تسلیة المجالس، حائرى کرکى، محمّدبن ابى طالب حسینى، مؤسسه معارف، قم، چاپ اوّل،
1418ق.
– جمال الاسبوع، رضى الدین على بن موسى بن طاووس، مؤسسه آفاق، 1410ق.
– جنة المأوى، محدّث نورى، حاج میرزا حسین، ضمیمه مجلّد 53بحار الانوار، موسسه
وفاء، بیروت، 1403ق.
– جنّات الخلود، میرزا محمّد رضابن محمّد موسى امامى، کتابفروشى اسلامیّه.
– خزینة الجواهر، نهاوندى، ملّا على اکبر، کتابفروشى اسلامیّه، 1364ش.
– خلاصة البلدان، صفى الدین، محمّدبن محمّدبن هاشم حسینى، چاپ حکمت قم، بى تا.
– خیمه عفاف، نگارنده، بهار سال ( 1378بى نا).
– دار السلام، عراقى، شیخ محمود، کتابفروشى اسلامیه، تهران، 1352ش.
– دار السلام، نورى، حاج میرزا حسین.
– الدرّة الباهرة، شهید اوّل، محمّدبن مکّى، انتشارات آستان قدس رضوى، 1365ش.
– الدعوات، قطب الدین راوندى، مدرسه امام مهدى، قم، 1407ق.
– الذریعة الى تصانیف الشیعة، آقا بزرگ تهرانى، دار الاضواء، 1389ق.
– راهنماى جغرافیاى تاریخى قم، مجموعه متون و اسناد، به کوشش سید حسین مدرسى
طباطبائى، چاپخانه حکمت، قم، 1396ق، بى نا.
– ریحانة الادب، مدرس، میرزا محمّد على، کتابفروشى خیّام.
– روضات الجنّات، خوانسارى، محمّد باقر، قطع رحلى، سعید طباطبائى.
——————————————————————————–
127
– سیماى فرزانگان، مختارى، رضا، دفتر تبلیغات اسلامى، حوزه علمیه قم، چاپ چهارم،
1371ش.
– سرّ دلبران، حائرى، آیت اللَّه حاج شیخ مرتضى، به کوشش آقاى استادى، چاپ اوّل،
1377ش.
– سفینة البحار، محدّث قمى، حاج شیخ عبّاس، مطبعه علمیه نجف.
– صواعق محرقه، ابن حجر هیثمى (هیتمى).
– صفات الشیعة، صدوق، محمّدبن على بن موسى بن بابویه قمى، (بى تا، بى نا).
– عبقرى الحسان، نهاوندى، ملّا على اکبر، کتابفروشى دبستانى، تهران، 1365ش.
– عدّة الداعى، ابن فهد حلّى، کتابفروشى وجدانى، قم، بى تا.
– غایة المرام، سید هاشم بحرانى، مؤسسه اعلمى، بیروت قطع رحلى یک جلدى.
– عوالى اللئالى، ابن ابى جمهور احسائى، مطبعة سید الشهداء، قم.
– فرائد الاصول، محقق انصارى، مرتضى، قطع رحلى.
– فوائد رضویه، محدّث قمى، حاج شیخ عباس، کتابخانه مرکزى.
– قوانین الاصول، میرزا ابو القاسم قمى، قطع رحلى، (بى تا و بى نا).
– کامل الزیارات، ابن قولویه، جعفربن محمّد، مطبعة صدوق 1375ق.
– کریمه اهل بیت، مهدى پور، على اکبر، مؤسسه نشر و مطبوعات حاذق، 1415 ق.
– کشف القناع، محقق کاظمى، ملا اسد اللَّه، موسسه آل البیت، (بى تا).
– کفایة الاصول، ملا محمّد کاظم خراسانى، کتابفروشى اسلامیه.
– الکلام یجر الکلام، آیت اللَّه سید احمد زنجانى.
– کلمه طیّبه، محدّث نورى، حاج میرزا حسین.
– کرامات المهدى، انتشارات مسجد جمکران.
– مستدرک الوسائل، محدث نورى، حاج میرزا حسین، دار الکتب اسلامیه 1382ق.
– منتخب التواریخ، حاج ملا هاشم خراسانى، کتابفروشى اسلامیه، چاپ سوم، 1347ش.
– مصابیح الانوار، علّامه شبّر، سیّد عبد اللَّه.
– مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، شیخ طوسى، محمّدبن حسن، با تصحیح اسماعیل انصارى
زنجانى، بى نا، بى تا، بى جا.
– معصومه فاطمه دوم، محمّد محمدى اشتهاردى، انتشارات علّامه، قم، (بى تا).
– مناهج الاحکام، ملا احمد نراقى، قطع رحلى، (بى نا).
– منتقم حقیقى، عماد زاده.
– منیة المرید، زین الدین، شهید ثانى، دفتر تبلیغات اسلامى.
– نجم الثاقب، محدث نورى، حاج میرزا حسین، انشارات علمیه اسلامیه.
– نسیم ولایت، مؤلف، تابستان .1377
– نهج البلاغه، سید رضى، ترجمه مصطفى زمانى.
——————————————————————————–
128
– نهج الحق، علّامه حلّی، حسن بن یوسف، مؤسسه دار الهجرة، 1411ق.
– هدیة الاحباب، محدث قمى، حاج شیخ عبّاس، کتابخانه صدوق، 1362ش.
– وسائل الشیعه، الحر العاملى، محمّدبن حسن، مکتبة اسلامیه.
– مجله حوزه ویژه نامه مرحوم آیت اللَّه بروجردى، شماره .43
– یادنامه شهید قدّوسى، انتشارات شفق، 1363ش.
– یادداشت هاى مولّف.
رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله مى فرماید:
(یُفَرِّجُ اللَّهُ بِالْمَهْدِىِّ عَنِ الْاُمَّةِ، یَمْلَأُ قُلُوبَ الْعِبادِ
عِبادَةً وَ یَسَعهُمْ عَدْلُهُ، بِهِ یَمْحَقُ اللَّهُ الْکَذِبَ وَ یُذْهِبُ
الزَّمانَ الْکَلِب، وَیُخْرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِنْ أَعْناقِکُمْ )
“خداوند به وسیله مهدى علیه السلام از امت رفع گرفتارى مى کند، دلهاى بندگان را
با عبادت و اطاعت پر مى سازد و عدالتش همه را فرا مى گیرد.
خداوند به وسیله او دروغ و دروغگویى را نابود مى نماید، روح درندگى و ستیزه جویى
را از بین مى برد و ذلّت بردگى را از گردن آنها بر مى دارد”.
غیبت شیخ طوسى ص .114
امام صادق علیه السلام مى فرماید:
(…ألاتعلم أن من انتظر أمرنا و صبر على ما یرى من الأذى و الخوف، هو غدا فى
زمرتنا )
“آیا نمى دانى که هر کس چشم به راه دولت ما باشد و بر ترسها و اذّیتها
که مى بیند، صبر پیشه کند، فردا در جمع ما خواهد بود”
کافى، ج 8 ص 36 ح 7
امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرماید:
(إنتظروا الفرج و لا تیأسوا من رَوْح اللّه فإنّ احبّ الأعمال الى اللّه عزّوجلّ
انتظار الفرج )
“منتظر فرج باشید و از رحمت خداوند نومید مباشید که بهترین
اعمال نزد خداوند عزّوجلّ انتظار فرج است”
بحار الانوار، ج 52 ص 123
www.jamkaran.info
[1] منتخب التواریخ، ص .843
——————————————————————————–
129
[5] نجم، آیه .39
[7] بحار الانوار، ج 61 ص .235 [8] مناهج الاحکام، آخرِ بحث خبر واحد. [9] قوانین، آخرِ جلد اول، قطع رحلى. [10] مصابیح الانوار ج 2 ص .14 [11] سیّدبن طاووس در کتاب “الامان من أخطار الاسفار” مى نویسد: امام
سجّادعلیه السلام با جمعى از یاران خود همسفر بود، در سرزمین “عسفان” یاران امام در
محل خاصى خیمه هاى خود را پرپا نمودند، وقتى امام از کار آنان آگاه شد فرمود: این
مکان جایگاه گروهى از جنّ مى باشد، ممکن است به شما آسیب رسانند، به مکان دیگر
منتقل شوید.
فریاد هاتفى بلند شد که شخص او دیده نمى شد: اى پسر پیامبر! ما مزاحمت یاران تو را
تحمل مى کنیم، امشب افتخار میزبانى شما را به عهده گرفته ایم. به دنبال آن طبق هاى
مملوّ از میوه و غذا به زمین نهاده شد، در حالى که کسى دیده نمى شد. امام و یارانش
از آنها تناول نمودند. “کتاب الأمان، ص .-124
این یک نمونه از رابطه با موجودات نامرئى است که از آنان به جنّ تعبیر شده است.
شاید بسیارى از تسخیر ارواح و مکاشفات مرتاض ها از این قبیل باشد، در نتیجه حق و
باطل با هم آمیخته مى گردد و قهرا از اعتبار ساقط مى شود.
[12] داستان هایى که ذکر مى شود از جمله امورى است که صدق آنها به قرائن داخلى و
خارجى ثابت گردیده است. [13] ریحانة الادب، ج 3 ص 286 رضویه، ج 1 ص .189 [14] ریحانة الادب، ج 3 ص .260 [15] نقل بدون واسطه از آقاى بدلا (سلمه اللَّه تبارک و تعالى). [16] مجله حوزه، ویژه نامه مرحوم آیت اللَّه بروجردى، مصاحبه با آیت اللَّه آقاى
صافى، ص 135 و مصاحبه با آیت اللَّه آقاى فاضل (زید عزّهما) ص 143 سیماى فرزانگان
ص .143 [17] یادداشت هاى خطى نگارنده.
——————————————————————————–
130
ص.91 [20] از مسموعات بدون واسطه از مرحوم آقاى اراکى. [21] خاطرات مخطوط و کتاب سر دلبران، ص .38 [22] از مسموعات بدون واسطه از آیت اللَّه آقاى وحید خراسانى مدظله ودامت برکاته. [23] تلخیص از نسخه خطى خاطرات و کتاب سرّ دلبران، ص .151 [24] خاطرات خطى و سر دلبران ص .124 [25] مجله حوزه، شماره 12دى ماه 1364ص .33 [26] خاطرات خطى و سرّ دلبران، ص – 125آمار مربوط به سال تالیف بوده، یعنى
1397قمرى والان که سال 1420است، متجاوز از سى هزار جمعیّت دارد.
[27] نقل از خاطرات و سرّ دلبران، ص 272با تلخیص وتغییر بعضى عبارات.
[28] الکلام یجرالکلام، ج 2 ص 252 با تلخیص و تغییر بعضى عبارات. [29] منیة المرید، با تحقیق رضا مختارى، ص .101 [30] الکلام یجر الکلام، ص .252 [31] عبقرى الحسان، ج 2 ص .102 [32] عبقرى الحسان، ج 2ص .105 [33] از مسموعات بدون واسطه نگارنده. [34] مجله حوزه، شماره 12ص .41 [35] بحارالانوار، ج 6ص 170موسسه وفا، بیروت. [36] مجله حوزه ، شماره 12، ص 33، با کمی تغییر در عبارت·
[37] بخشى از زیارت معروف به آل یاسین. [38] سفینة البحار، ج 1 ص .730 [39] نهج البلاغه، ترجمه مصطفى زمانى، ص .750 [40] سفینة البحار، ج 1ص .733 [41] اصول کافى، ج 1 ص 70 باب الاخذ بالسنة و شواهد الکتاب.
——————————————————————————–
131
[42] سفینة البحار، ج 1ص 733و .734
[45] الدرّة الباهرة، ص .27 [46] بحار الانوار، ج 75 ص .309 [47] ترجمه دقیق حدیث: هر گاه خشمگین شود، خشم او را از محور حق خارج نگرداند و
هرگاه خشنود گردد، این حالت او را به باطل نکشاند و در گاه قدرت بر حریف، بیش از حق
خود نستاند.
[48] صفات الشیعة، ص ( .44این کتاب به ضمیمه کتاب فضائل الشیعة چاپ شده است) [49]
[50] سوره بیّنه: آیه .7 [51] الصواعق المحرقة، ص .96 [52] فرائد السمطین، ج 2 ص 133به اختصار. [53] مرآت العقول، ج 6 ص .170 [54] رجوع شود به ص 72 [55] کمال الدین و تمام النعمة، ص 384 ینابیع المودة، ص .458 [56] عقد الدرر، الباب الخامس و فصل اول، الباب الرابع، ص .65 [57] بحار الانوار، ج 36 ص 222 217 و ج 51 ص 80 و موارد دیگر. [58] بحار الانوار، ج 36 ص .303 [59] بحار الانوار، ج 51 ص ( 152بر اوست جامه هاى نور که روشن مى شود به ضیاى
قدس). [60] الغیبة، ص 452و 453 عقد الدرر الباب الرابع، فصل اول، ص .65 [61] سوره صف، آیه ( 8اراده مى کنند که خاموش کنند نور خدا را به دهانهایشان، و
خداوند تمام کننده نور خود است، اگر چه کراهت داشته باشند کافران). [62] سوره اسراء، آیه ( 33کسى که مظلوم کشته شد پس به تحقیق براى ولىّ او سلطنت
قرار دادیم).
——————————————————————————–
132
[63] سوره یس، آیه ( 82این است و جز این نیست امر او هر گاه اراده کند چیزى را، که
بگوید براى او باش پس مى باشد).
[64] الغیبة، شیخ طوسى، ص .281
بر طرف مى کند سوء را). [67] بحار الانوار، ج 47ص ( 71آیا نمى دانى که هر آینه امر ما نیل نمى شود مگر به
ورع).
[68] مصباح المتهجد، ص .773