خانه » همه » مذهبی » بررسی شواهد شکست آمریکا در جنگ افغانستان؛ از تظاهر به پیروزی تا تناقض اهداف و هزینه‌ها

بررسی شواهد شکست آمریکا در جنگ افغانستان؛ از تظاهر به پیروزی تا تناقض اهداف و هزینه‌ها


بررسی شواهد شکست آمریکا در جنگ افغانستان؛ از تظاهر به پیروزی تا تناقض اهداف و هزینه‌ها

۱۳۹۲/۰۶/۲۳


۱۴۶ بازدید

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - بررسی شواهد شکست آمریکا در جنگ افغانستان؛   از تظاهر به پیروزی تا تناقض اهداف و هزینه‌هااین مقاله به تبیین بیانات مقام معظم رهبری در مورد حمله‌ی آمریکا به افغانستان می‌پردازد.عدم تطابق در منافع، اهداف و هزینه‌های جنگ به خوبی نشان می‌دهد که همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند، دولت آمریکا در جریان حمله‌ی خود به افغانستان، متضرر شده است.

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - بررسی شواهد شکست آمریکا در جنگ افغانستان؛   از تظاهر به پیروزی تا تناقض اهداف و هزینه‌هااین مقاله به تبیین بیانات مقام معظم رهبری در مورد حمله‌ی آمریکا به افغانستان می‌پردازد.عدم تطابق در منافع، اهداف و هزینه‌های جنگ به خوبی نشان می‌دهد که همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند، دولت آمریکا در جریان حمله‌ی خود به افغانستان، متضرر شده است.

خاورمیانه از دیرباز یکی از مناطق استراتژیک جهان بوده است. این منطقه علی‌رغم موقعیت جغرافیایی ویژه‌‌ی خود و دارا بودن منابع غنی انرژی، همواره شاهد کشمکش‌ها و حوادث ناگواری بوده است که قدرت‌های فرامنطقه‌ای نقش بسزایی در ایجاد آن داشته‌اند. جنگ افغانستان، جنگ عراق و اکنون نیز سایه‌ی سنگین تهدیدات امنیتی و نظامی غرب بر سر سوریه، تنها نمونه‌های کوچکی از مداخلات آشکار آمریکا و غرب در این منطقه‌ی حساس است.

در این میان، جمهوری اسلامی ایران همواره در مقابل این مداخله‌جویی‌ها واکنش نشان داده و به عنوان یک بازیگر مهم در عرصه‌ی تحولات منطقه به نقش‌آفرینی پرداخته است. نقش‌آفرینی و جایگاه ویژه‌ی ایران در منطقه‌ی خاورمیانه حساسیت بیشتری به دیدگاه‌های این کشور در خصوص تحولات اخیر سوریه و تهدیدات آمریکا برای حمله‌ی نظامی به این کشور داده است.

نگاهی تحلیلی به سخنان رهبر معظم انقلاب در مورد تحولات اخیر سوریه، دیدگاه جمهوری اسلامی ایران در این خصوص را به خوبی مشخص می‌سازد. ایشان در سخنان خود فرمودند: «در مسئله‌ى سوریه هم که آمریکا تهدید کرده و گفته‌اند می‌خواهند دخالت کنند، این قطعاً یک فاجعه براى منطقه خواهد بود و مطمئناً آمریکایى‌ها از این مسئله ضرر خواهند کرد. این را باید بدانند؛ قطعاً ضرر می‌کنند؛ همچنان که در عراق ضرر کردند، همچنان که در افغانستان ضرر کردند. این هم ضرر دیگرى خواهد بود…»

نوشتار حاضر با الهام از این سخنان، به بررسی شواهد شکست آمریکا در جنگ افغانستان پرداخته است تا بر مبنای آن، از آینده‌ی جنگ احتمالی آمریکا در سوریه تصویرسازی صورت بگیرد.

چرایی حمله‌ی آمریکا به افغانستان

حوادث یازده سپتامبر 2001 آغازگر شمارش معکوس جنگ آمریکا علیه افغانستان بود که در ادامه به آن می‌پردازیم.

نوزده تن از اعضای القاعده، که سال گذشته وارد خاک آمریکا شده بودند، در شش روز اول سپتامبر 2001، به چهار گروه تقسیم شده و عازم بستن (در ایالت ماساچوست)، پرتلند (در ایالت مین)، نیوارک (در نیوجرسی) و واشنگتن (در ایالت واشنگتن دی‌سی) شدند. این افراد در روز یازده سپتامبر با اهداف از پیش تعیین‌شده سوار بر چهار هواپیما شدند و به برج‌های دوقلوی سازمان تجارت جهانی، ساختمان پنتاگون و کاخ سفید (یا کنگره) حمله کردند و جز در مورد آخر، به بقیه‌ی اهداف خود رسیدند:[1]

با وقوع این حوادث، حس آسیب‌ناپذیری آمریکا، که از سال 1812 به مدت دو قرن خاک خود را از هجوم نظامی خارجی محفوظ داشته بود، متزلزل شد و در کمتر از یک هفته، جورج بوش، رئیس‌جمهور آمریکا، اسامه بن لادن را به عنوان مسئول این حوادث معرفی کرد و تیم امنیت ملی خود را به منظور بحث و مذاکره در این باره در کمپ دیوید گرد آورد. در این مذاکرات، نظر کالین پاول (وزیر امور خارجه) بر نظر پل ولفوویتز (قائم مقام وزیر دفاع) مبنی بر لشکرکشی گسترده به عراق، رجحان یافت. پاول بر این اعتقاد بود که یک ائتلاف بین‌المللی تنها در صورتی به وجود می‌آید که هدف نابودی القاعده باشد. این نظر، با توجه به اینکه مدارک مستدلی مبنی بر همکاری صدام حسین و القاعده پیدا نشد، مورد تأیید شورای جنگ قرار گرفت و بدین ترتیب، حمله به القاعده در افغانستان، فاز اول مبارزه علیه تروریسم را تشکیل داد.[2]

مشروعیت جنگ

الف) راهبرد جنگ پیش‌دستانه

مخدوش شدن حس آسیب‌ناپذیری آمریکا، راهبرد تهاجمی آمریکا را در سیاست خارجی شکل داد و برای اولین بار، رهنامه‌ی جنگ پیش‌دستانه[3] در تاریخ سیاست خارجی آمریکا به کار گرفته شد. تا این مقطع زمانی، آمریکایی‌ها حتی اقدامات نظامی و عملیات راهبردی خود را در چارچوب جنگ پیشگیرانه[4] سازمان‌دهی می‌کردند.

در خصوص مخدوش ساختن چهره‌ی اسلام در افکار عمومی جهانیان هم آمریکا ناکام ماند؛ چرا که آواره کردن حدود نیمی از مردم افغانستان و کشتار غیرنظامیان در این کشور، به همراه اقدام بعدی آمریکا در حمله به عراق علی‌رغم مخالفت سازمان ملل، چهره‌ی خود آمریکا را در بین افکار عمومی منطقه و جهان مخدوش کرد.

جنگ پیشگیرانه در حوزه‌ی جنگ‌های دفاعی مورد توجه قرار گرفته و مبتنی بر قواعد حقوق بین‌الملل است و ماهیتی پوزیتیویستی دارد و زمانی می‌توان به آن استناد کرد که اولاً نشانه‌هایی از مقاصد خصمانه وجود داشته باشد و ثانیاً ابزارهای خصمانه مشاهده شود؛ در حالی که در جنگ پیش‌دستانه[5] هیچ نیازی به مشاهده‌ی ابزار خصمانه (حمله) نیست، بلکه صرف وجود افکار خصمانه مجوزی برای جنگ و غافل‌گیری دشمن دانسته می‌شود.

بر اساس این نگرش، جورج بوش با مداخله‌ی فزاینده در امور سایر کشورها و یک‌جانبه‌گرایی در عرصه‌ی روابط بین‌الملل در قالب مبارزه با تروریسم، راهبرد تهاجمی خود را شکل داد. در واقع نومحافظه‌کاران، که بعد از 11 سپتامبر 2001 نقش مؤثری در سیاست خارجی آمریکا ایفا کردند، «بر این اعتقاد بودند که ایالات متحده باید از کلیه‌‌ی ابزار نرم‌افزاری و سخت‌افزاری علیه دولت‌هایی که با آمریکا همراه نیستند استفاده نموده و ارزش‌های آمریکایی را در آن جوامع حاکم کند.»[6]

جورج بوش با تأسی به آموزه‌های نومحافظه‌کاران و رویکرد هژمونیک در سیاست خارجی آمریکا، ویلسونیسم همراه با ریگانیسم را به عنوان راه و روش جهانی‌سازی الگوها و ارزش‌های آمریکایی بنا نهاد و با اتکا به قدرت نظامی، راهبرد نوینی ارائه داد که بر اساس آن، «آمریکا تمام دشمنان بالقوه‌ی خود را حتی به طور یک‌جانبه و پیش از آنکه دشمن فرصت کافی برای حمله به آمریکا یا منافع این کشور را داشته باشد، سرکوب و توان حمله‌ی آنان به آمریکا را نابود خواهد ساخت.»[7] بازتاب این نگرش تازه به سیاست خارجی آمریکا در جنگ افغانستان (و عراق) به شیوه‌ای چشمگیر نمایان شد؛ چرا که آمریکا بدون توجه به مراجع بین‌المللی و با تأسی به آموزه‌ی جنگ پیش‌دستانه به افغانستان حمله کرد.

البته ناگفته نماند که در خصوص جنگ افغانستان، سازمان ملل با تصویب قطعنامه‌ای، بر لزوم مبارزه‌ی همه‌جانبه با اعمال تروریستی (که صلح و امنیت جهانی را تهدید می‌کنند) تأکید کرده بود؛ اما هیچ وقت اجازه‌ی فعالیت نظامی و حمله به افغانستان را به ایالات متحده‌ی آمریکا نداده بود. (قطعنامه‌ی فوق‌الذکر کاملاً جنبه‌ی سمبلیک داشت) با این حال، حتی اگر این موافقت نیم‌بند سازمان ملل هم نبود، آمریکا بر طبق دکترین بوش و بدون موافقت سازمان ملل، دست به اقدام می‌زد؛ همان گونه که دو سال بعد، جهان شاهد حمله‌ی نظامی آمریکا به عراق، علی‌رغم مخالفت سازمان ملل بود.

ب) آمریکا؛ مخالف یا حامی تروریست؟

جورج بوش در سخنرانی 20 سپتامبر 2001 در اجلاس مشترک کنگره بیان داشت: «ما مللی را که از تروریست‌ها حمایت کرده و یا به آن‌ها پناه دهند، به حال خود رها نخواهیم کرد… از امروز به بعد هر ملتی که به حمایت و یا پناه دادن به تروریست‌ها ادامه بدهد از نظر ایالات متحده‌ی آمریکا یک رژیم متخاصم محسوب می‌شود.»

نگاهی گذرا به این سخنان و زمینه‌ی ایراد آن‌ها (حوادث 11 سپتامبر)، مشخص می‌سازد که خطاب جورج بوش به طالبان و کشور افغانستان است. اما نگاهی دقیق‌تر به نقش و اقدامات گذشته‌ی آمریکا در شکل‌گیری و تقویت طالبان، پارادوکسی مضحک را در سخنان این کشور به نمایش می‌گذارد؛ چرا که اکنون آمریکا همچون چاه‌کنی که مار در آستین خود پرورش داده باشد، در ته چاه مانده بود و گلایه از نیش مار داشت.

گفتنی است که آمریکا و غرب سال‌ها پیش از حوادث 11 سپتامبر، با اهدافی چون:

1.تضعیف و حذف گروه‌های جهادی و کلیه‌ی نیروهایی که با تفکر و بینش اسلامی خواستار استقلال افغانستان بودند و با سلطه‌ی غرب بر افغانستان مخالفت می‌کردند.

2.پایان دادن به قدرت رو به رشد شیعیان در افغانستان از طریق به وجود آوردن نیرویی افراطی و متحجر در برابر آن‌ها و سرکوب شیعیان.

3.ناامن‌سازی مرزهای شرقی ایران.

4.تضعیف و حذف فارسی‌زبانان از قدرت سیاسی و نظامی افغانستان.

5.کاستن از نفوذ روسیه در منطقه‌ی آسیای میانه و استفاده از افغانستان به عنوان یک کانون تشنج در کنار قدرت‌های اتمی منطقه، نظیر روسیه، چین، قزاقستان و پاکستان.

6.مخدوش ساختن چهره‌ی اسلام در افکار عمومی جهانیان با بهره‌گیری از نگرش‌های افراطی و متحجرانه‌ی طالبان و مترادف ساختن اسلام با نقض حقوق بشر و اعمال تروریستی.[8]

اقدام به تشکیل و تقویت طالبان در خاک افغانستان نمودند. آن‌ها برای دستیابی به اهداف فوق، اقدام به حمایت گسترده‌ی مالی، اطلاعاتی و نظامی از طالبان نمودند و در برابر اقدام‌های تروریستی آن‌ها، در قتل عام شیعیان افغانستان سکوت اختیار کردند.

علاوه بر این، طی ده سال اقامت اسامه بن‌لادن در افغانستان (پیش از تشکیل القاعده)، ارتباط گسترده‌ای میان او و سرویس‌های اطلاعاتی غرب و به ویژه سیا (CIA) برقرار شده بود. در این زمان، ارتباطات نزدیک مسئولان نظامی و امنیتی آمریکا با بن‌لادن آن‌چنان قوی و مستحکم بود که واشنگتن حتی حاضر به اعطای موشک‌های استراتژیک به بن‌لادن شد. خود بن‌لادن طی مصاحبه‌های خود در این باره می‌گوید: «…چرا نباید با امکانات جهان‌خواری چون آمریکا… با جهان‌خوار دیگری [شوروی] مبارزه کرد؟…»[9]

این روابط دوستانه، بعد از آنکه آمریکا با دو درخواست بن‌لادن مبنی بر خروج ارتش آمریکا و برچیده شدن پایگاه‌ها نظامی این کشور از سرزمین مقدس عربستان (محل نزول وحی) مخالفت کرد، سیری معکوس در پیش گرفت تا آنجا که بن‌لادن عربستان را به قصد سودان ترک کرد؛ اما فشار آمریکا و دولت عربستان باعث شد وی نتواند در سودان بماند. لذا رهسپار افغانستان شد و به توسعه‌ی تشکیلات القاعده پرداخت. از این زمان به بعد، تخاصم او با آمریکا وارد مرحله‌ی تازه‌ای شد که اوج آن را می‌توان در حوادث 11 سپتامبر و بعد از آن مشاهده کرد.

بدین ترتیب، پارادوکس مضحک اعمال و سخنان آمریکا، آن گاه که بوش اعلام کرد: «هر ملتی که به حمایت و یا پناه دادن به تروریست‌ها ادامه بدهد از نظر ایالات متحده آمریکا یک رژیم متخاصم محسوب می‌شود.» به خوبی مشخص می‌شود. گفتنی است که مشابه این قضیه در خصوص عراق و صدام حسین هم اتفاق افتاد.

با این توضیحات، بدیهی است که مشروعیت جنگی که یک حامی تروریست با عنوان مبارزه علیه تروریسم به راه می‌اندازد (جدای از مخالفت سازمان ملل)، جای اما و اگر بسیار دارد.

آمریکا در افغانستان؛ سود یا زیان؟

اشاره شد که آمریکا در پی حوادث 11 سپتامبر 2001، به بهانه‌ی مبارزه با تروریسم، وارد جنگ با افغانستان شد. بررسی و مقایسه‌ی نسبت منافع به هزینه‌های جنگ، سود یا زیان آن را به خوبی مشخص می‌سازد:

الف) اهداف

هرچند آمریکایی‌ها هدف اصلی خود از جنگ را از بین بردن طالبان و مبارزه با تروریسم مطرح کردند، اما در پس این هدف ظاهری، اهداف مهم‌تری نهفته بود. یکی از مهم‌ترین این اهداف، که در فوریه 2001 به مثابه‌ی راهبردی ملی به تصویب مقام‌های تراز اول آمریکا رسید، تثبیت رهبری آمریکا در جهان بود. اما حوادث 11 سپتامبر همچون خط بطلانی بر حس آسیب‌ناپذیری آمریکا جلوه‌گر شد که رؤیای رهبری بر جهان را به کابوسی حقارت‌آمیز تبدیل کرده بود. لذا آمریکایی‌ها در صدد نشان دادن واکنش شدیدی بودند که جبرانی بر افتضاح پیش‌آمده باشد. به همین منظور بود که تنها سه روز بعد از حوادث 11 سپتامبر، بوش اعلام کرد: «این ملت [آمریکا]… در صورتی که خشمگین شود، بی‌امان به دشمنان خود خواهد تاخت…»[10] در کنار این هدف می‌توان به مجموعه‌ی اهدافی که آمریکا قبلاً در حمایت از طالبان دنبال می‌کرد اشاره نمود:

با این تفاوت که آمریکا اکنون، با توجه به شرایط پیش‌آمده، خود مستقیماً وارد صحنه شده و با حمله به طالبان، این اهداف را با عنوان نابودی طالبان (تروریسم) دنبال می‌کرد.

ب) هزینه‌ها

حال که اهداف آمریکا از حمله به افغانستان مشخص شد، باید دید که این کشور چه هزینه‌هایی را برای دستیابی به این اهداف پرداخته است:

– هزینه‌های سیاسی

با اینکه‌ ماده‌ی 5 (تبصره‌ی دفاع متقابل) معاهده‌ی واشنگتن، که بر اساس آن حمله‌ی نظامی علیه هر یک از اعضای ناتو همانند حمله به تمامی اعضا بود، کار آمریکا را در همراه کردن کشورهای عضو ناتو برای حمله به افغانستان آسان کرده بود، اما آمریکا نمی‌توانست برای حضور نظامی در آسیای مرکزی، کشوری چون روسیه را نادیده بگیرد. پاکستان کشور دیگری بود که آمریکا به همکاری آن نیاز داشت. تلاش برای جلب نظر مساعد مردم خاورمیانه، که حمله‌ی آمریکا به افغانستان را یک جنگ صلیبی علیه اسلام می‌دانستند نیز در این زمینه قابل ذکر است. این تلاش در سخنرانی بیستم سپتامبر بوش نمود یافت.[11]

– هزینه‌های اقتصادی و نظامی

وزارت دفاع آمریکا هزینه‌ی جنگ در افغانستان و عراق را حدود 140 میلیارد دلار تخمین زده است (نمودار 1)، اما گزارش مؤسسه‌ی مطالعات بین‌المللی واتسون در ژوئن 2011 حاکی از آن است که با احتساب آمارهایی چون هزینه‌های سوخت، موشک‌ها، مهمات، حقوق نظامیان، هزینه‌های درمان و… هزینه‌ی این جنگ‌ها بین 3/3 تا 4/4 تریلیون دلار بوده است؛[12]مبلغ کلانی که می‌توانست میزان قابل توجهی از کسری بودجه‌ی ایالات متحده را جبران کند.

نمودار 1: اعتبارات تخصیصی وزارت دفاع آمریکا برای جنگ افغانستان

همچنین مؤسسه‌ی بروکینگز، در گزارشی در سال 2012، آمار جالب توجهی از هزینه‌های جنگ افغانستان ارائه کرد (نمودار 2):[13]

نمودار 2: تعداد سربازان آمریکایی اعزام‌شده به افغانستان

جدول 1: تعداد سربازان غیرآمریکایی اعزام‌شده به افغانستان[14]

جدول 2: سربازان آمریکایی کشته‌شده در جنگ افغانستان[15]

نمودار 3: نظامیان غیرآمریکایی کشته‌شده در جریان جنگ افغانستان[16]

بررسی جزئیات بیشتر این هزینه‌ها از حوصله‌ی نوشتار حاضر خارج است، اما نگاهی گذرا به همین ارقام و آمار، هزینه‌ی کلان جنگ افغانستان را به خوبی مشخص می‌سازد؛ به ویژه اینکه این هزینه‌ها با اقدامات بعدی آمریکا در حمله به عراق تشدید گردید.

آمریکایی‌ها هدف اصلی خود از جنگ را از بین بردن طالبان و مبارزه با تروریسم مطرح کردند، اما در پس این هدف ظاهری اهداف مهم‌تری نهفته بود؛ یکی از مهم‌ترین این اهداف که در فوریه 2001 به مثابه‌ی راهبردی ملی به تصویب مقام‌های تراز اول آمریکا رسید، تثبیت رهبری آمریکا در جهان بود.

ج) دستاوردها؛ سود یا زیان؟

با توجه به آنچه گفته شد، چنانچه دستاوردهای آمریکا در جنگ افغانستان بیش از هزینه‌های این کشور باشد، به معنای سود و چنانچه این دستاوردها کمتر از هزینه‌ها باشد، به معنای ضرر و زیان آمریکاست:

آمریکا در اهداف بین‌المللی خود از جنگ افغانستان ناکام ماند؛ چرا که نه تنها نتوانست موجبات کاهش نفوذ روسیه در منطقه‌ی آسیای میانه را فراهم کند، بلکه حتی تلاش‌های آمریکا در این خصوص (در سال‌های بعد) با واکنش شدید روسیه مواجه شد؛ تاآنجا که حضور آمریکا در منطقه روزبه‌روز بر آتش تنش میان دو کشور افزود و به بحران اوستیا منجر گردید.

در خصوص مخدوش ساختن چهره‌ی اسلام در افکار عمومی جهانیان هم آمریکا ناکام ماند؛ چرا که آواره کردن حدود نیمی از مردم افغانستان و کشتار غیرنظامیان در این کشور (نمودار 3)، به همراه اقدام بعدی آمریکا در حمله به عراق علی‌رغم مخالفت سازمان ملل، چهره‌ی خود آمریکا را در بین افکار عمومی منطقه و جهان مخدوش کرد.

نمودار 3: کشته‌های غیرنظامی افغان در جنگ افغانستان (در هفته)[17]

در مورد دیگر اهداف آمریکا هم باید گفت اگرچه آمریکا در فرآیند دولت‌سازی در افغانستان تا حد زیادی موفق بود و توانست حکومت طالبان را از بین ببرد، اما این نتایج ناخواسته به نفع جمهوری اسلامی ایران و شیعیان بود؛ چرا که از یک سو حذف رژیم خطرناکی چون طالبان و کاهش سلطه‌‌ی پاکستانی‌ها بر کابل، ایران را برنده یا یکی از برندگان واقعی سقوط رژیم طالبان کرد و از سوی دیگر، نقش و نفوذ ایران در دولت جدید افغانستان، به طور انکارناپذیری افزایش یافت.

در نهایت، همه‌ی این مسائل نه تنها به تثبیت رهبری آمریکا بر جهان منجر نشد، بلکه هزینه‌های کلان جنگ بر بحران اقتصادی این کشور دامن زد و فاصله‌ی رقبای آمریکا با وی را بیش از پیش کاهش داد. ضمن آنکه جاه‌طلبی‌ها و یک‌جانبه‌‌گرایی‌های آمریکا، موجی از اختلاف را در بین متحدان سنتی و غیرسنتی این کشور پدید آورد؛ آنچه امروز در بحران سوریه شاهد هستیم.

گفتنی است که برخی از صاحب‌نظران آمریکایی، همچون استفان والت، به صراحت از شکست آمریکا در جنگ افغانستان سخن گفته‌اند. والت در گزارشی با عنوان «علت واقعی شکست آمریکا در افغانستان» می‌نویسد: «من بر این موضوع واقفم که ما تظاهر می‌کنیم در جنگ افغانستان موفق شده‌ایم، اما در واقع باید توجه داشت که واقعیت بسیار شرم‌آور است و از شکست حکایت می‌کند…»[18]

عدم تطابق در منافع، اهداف و هزینه‌های جنگ، به خوبی نشان می‌دهد که همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند، دولت آمریکا در جریان حمله‌ی خود به افغانستان، متضرر شده است و چنانچه بخواهد به سوریه حمله کند، نه تنها بیش از این ضرر خواهد کرد، بلکه از کنترل موج انفجار این انبار باروت عاجز خواهد ماند.(*)

پی‌نوشت‌ها:

[1]. ریموند اچ میلر، مبارزه علیه تروریسم، جنگ در افغانستان، ترجمه‌ی نجله خندق، تهران، نشر پاژنگ، 1383، ص 44 تا 46. [2]. همان، 53. [3] . Pre-emptive War [4] . preventive war [6]. علی قاسمی، افکار، ابزارها و نهادها و رهنامه‌ی امنیت ملی آمریکا، کتاب آمریکا ویژه‌ی رهنامه‌ی امنیت ملی آمریکا، تهران، مؤسسه‌ی فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر، 1384، ص 426.

[7]. مهدی رضایی، نومحافظه‌کاران و مسئله‌ی مبارزه با تروریسم جهانی، کتاب آمریکا ویژه‌ی نومحافظه‌کاران در آمریکا، تهران، مؤسسه‌ی فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر، 1383، ص 306.

[8]. حسن واعظی، تروریسم: ریشه‌یابی تروریسم و اهداف آمریکا از لشکرکشی به جهان اسلام، تهران، سروش، 1385، ص 137 تا 140. [9]. همان، ص 143. [10]. میلر، همان، ص 52. [11]. میلر، همان، ص 55 تا 57. [12].Eisenhower Study Group, The Costs of War Since 2001:Iraq, Afghanistan and Pakistan, Watson Institute,June 2011, p 6: http://lignesdedefense.blogs.ouest-france.fr/files/Costs [13]. Ian S. Livingston and Michael O’Hanlon, Afghanistan Index Also including selected data on Pakistan, Brookings Institute, September 30, 2012, p4, www.brookings.edu/about/programs/foreign-policy/afghanistan-index [14]. Ibid; p 5. [15]. Ibid; p11. [16] . . Ibid; p 12 [17] . Marc Herold, Daily Casualty Count of Afghan Civilians Killed by U.S Bombing and Special Forces Attacks, October 7 until present day, Oct 16, 2003, p3, pubpages.unh.edu/~mwherold/AfghanDailyCount.pdf [18] .Stephen M. Walt, The Real reason the U.S. failed in Afghanistan,foreign policy, March 15, 2013, p1, http://walt. Foreign policy.com/category/topic/foreign _ policy_magazine

*فاطمه تقتیان؛ پژوهشگر مسائل منطقه‌ای/برهان

http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=5772

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد