در پرسش فوق چند مدعا مطرح شده كه خود بر چند مدعاي ناگفته ديگر استواراند، برشمردن اين نكات پاسخگويي را آسانتر ميكند.
1. ادعا شده است که منطق بر چند اصل موضوعه بنا شده، كه نه قابل اثباتند و نه قابل رد. پاسخ اين است كه اصول موضوعه، قواعدي هستند كه در يك علم پذيرفته ميشوند و درباره صحت و سقم آنها بحثي نميشود؛ ولي علم ديگري متكفل اثبات آنهاست[1]. در علم منطق نيز هر چند برخي از اصول مطرح شده درخود علم منطق رد و اثبات نميشوند، ولي علوم ديگري وجود دارند كه به بحث از همين مبادي ميپردازند كه ميتوان فلسفه و معرفت شناسي را جزو اين علوم نام برد[2]. به علاوه كه برخي از مبادي علم منطق بديهي هستند، يعني نيازي به اثبات ندارند، و هر كسي با تأمل در ذهن خويش اين حقيقت را درخواهد يافت، مثل اين كه اجتماع نقيضين امكان ندارد. و لازم به تذكر است كه بديهي بودن به اين معنا نيست كه راهي براي اثبات آن نداريم بلكه نيازي به اثبات آن نداريم،[3] مثلاً صحت اين گزاره كه 4=2×2 وقتي اثبات ميشود كه فرد مفهوم 2 و 4 و نيز مفهوم ضرب را درك كند در اين صورت اين گزاره براي او بديهي و بينياز از اثبات خواهد بود و خود به سادگي ميفهمد كه اگر 2 را در 2 ضرب كنيم حاصل آن 4 خواهد شد.
2. گفتهايد اين اصول چون با عقل بشر هماهنگ بودهاند، مورد پذيرش قرار گرفتهاند، پرسش ما اين است كه مگر درستي و نادرستي مسائل ذهن شناختي معناي ديگري هم دارد؟ توضيح آن كه گاهي موضوع گزارههاي گوناگون در علوم مختلف در خارج از ذهن وجود دارند مثل جوشيدن آب در درجه حرارتي خاص، كه صحت آن را ميتوان با آزمايش در خارج مشاهده كرد، و اگر كسي ادعايي كرد و ما در خارج خلاف آن را مشاهده كرديم نتيجه ميگيريم كه گزاره مورد نظر كاذب بوده است. ولي مسائل علم منطق مربوط به فرايندي هستندكه هر گزاره در ذهن انسان طي ميكند و ارتباطي با خارج از ذهن ندارند و روشن است كه صدق و كذب گزارههاي منطقي راهي به جز مطابقت با ذهن ندارد، پس همين كه اين قضايا با عقل بشر جور درميآيند خود نشانه صحت آنهاست.[4]به علاوه كه مگر در ساير علوم راه ديگري طي ميشود؟ آيا راه اثبات گزارهها در علوم تجربي راهي به جز استقراء است؟ و يا اثبات قضاياي رياضي راهي به جز برهان دارد؟ به نظر ميرسد پرسشگر محترم فقط از دور دستي بر آتش منطق دارند و توجه ندارند كه تمامي علوم از گذر ذهن عبور ميكنند و ذهن نيز بر اساس قواعد منطقي عمل ميكند و اگر اين قواعد قابل اعتماد نباشند هيچ علم و بلكه هيچ گزاره علمي قابل اعتماد نخواهد بود.
3. پس از ذكر مقدمات نتيجه گرفتهايد، برهاني كه بر اساس اين اصول موضوعه بنا شده باشد قابل اعتماد نخواهد بود، پاسخ اين است كه اين سخن نيز مشمول همين قاعده است. زيرا در اين گفته نيز يك استدلال منطقي ارائه شده، كه ميتوان آن را به اين صورت مرتب كرد.
«منطق بر اصولي غير قابل اعتماد بنا شده است»
«هر چه كه بر اصول غير قابل اعتماد بنا شده باشد، خود غير قابل اعتماد است»
«پس منطق غير قابل اعتماداست»
روشن است كه اين قياس شكل اول منطقي است، حال اگر منطق را قابل اعتماد ندانيم بايد بگوييم که اين سخن نيز صحيح نيست زيرا بر اساس قواعد منطقي سخن گفته شده است.
4. ادعا شده است ممكن است روزي بيايد كه اين قواعد با عقل بشر جور در نيايند. اين مدعا نيز خود مبتني بر يك پيش فرض است و آن امكان تغيير قواعد ثابت عقلي است، كه خود تاليهاي فاسد بيشماري دارد، تصور كنيد تمامي قواعد حاكم بر عقل بشر تغيير كرده باشد، آيا در آن صورت چيزي از علوم و كتب گذشته خواهد فهميد؟
به نظر ميرسد پاسخ منفي است و گمان نميكنم كسي اين نكته را بپذيرد كه روزي، ارتباط انسان با گذشته علمي خويش به طور كامل قطع شود. به علاوه كه اصليترين قاعده ذهني، امتناع جمع بين دو نقيض است، که پرسشگر محترم نيز بر اساس آن قاعده سخن گفته است؛ زيرا گفته که اگر قواعد عقلي تغيير كنند ديگر اين براهين قابل اعتماد نخواهند بود، زيرا غير ممكن است كه اين براهين هم با قواعد فعلي بسازند هم با قواعدي كه احتمالاً در آينده به وجود خواهند آمد،نسازند. و اين همان عدم امكان اجتماع دو نقيض است. حال ميگوييم: اگر قواعد ذهني تغيير كنند، بايد اين قاعده نيز تغيير كند، يعني ممكن باشد كه يك چيز هم باشد و هم نباشد، آنگاه بايد بگوييم براهين اثبات خدا در آينده فرضي شما هم صحيح هستند و شما نميتوانيد بگوييد، چنين چيزي امكان ندارد زيرا بنا به فرض خود قاعده امتناع تناقض را باطل فرض كردهايد.
5. نكته پاياني اين كه تمامي دلايل ما بر اثبات خدا براهين منطقي صرف نيستند، بلكه مهمترين و كوتاهترين راه و بهترين راه براي اثبات خداوند متعال رجوع به فطرت پاك و الهي انسان است كه خلقت هر انساني بر اساس آن صورت گرفته است و به تعبير قران كريم اين خلقت و قانون الهي تغيير ناپذير است. «فأقم وجهك للدين حنيفاً فطره الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله[5]».
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شناخت در فلسفه اسلامي، جعفر سبحاني، انتشارات برهان، تهران.
2. آموزش منطق، محسن غرويان؛ انتشارات دار العلم؛ قم؛ ص141- 160.
3. معارف قرآن،ج 1-3؛ محمد تقي مصباح يزدي، انتشارات در راه حق، قم، ص19- 47.
پي نوشت ها:
[1] . جوادي آملي، عبدالله، شناخت شناسي در قرآن، تهران، مركز نشر فرهنگي رجاء، 1372، ص221- 222.
[2] . رك: همان، ص47- 51.
[3] . رك: همان، ص206- 208.
[4] . رك: طباطبايي، سيد محمد حسين، بدايه الحكمه، تحقيق: علي شيرواني، قم، دار الفكر، 1382، ص 39- 44، و نيز جوادي آملي؛ پيشين، ص386- 389 كه بحث نفس الامر مطرح شده است.
[5] . روم/ 30.