طلسمات

خانه » همه » مذهبی » برگی از دفتر آفتاب- زندگی آیت الله بهجت- رضا باقى زاده پُلامى

برگی از دفتر آفتاب- زندگی آیت الله بهجت- رضا باقى زاده پُلامى

برگی از دفتر آفتاب- زندگی آیت الله بهجت- رضا باقى زاده پُلامى

فهرست عناوین

مقدمه چاپ سوّم

سخن نخست

بخش اوّل : گذرى بر زندگانى حضرت آیت الله العظمى بهجت

در محضر استادان برجسته فقه و اصول

سیر و سلوک و عرفان

فلسفه

هجرت به قم

تدریس و مکتب دارى

بخش دوّم : گذرى کوتاه بر زندگانى برخى ازاستادان حضرت آیت الله العظمى بهجت

آیت الله العظمى سیّد على آقا قاضى رحمه اللّه

آیت الله العظمى غروى اصفهانى رحمه اللّه

آیت الله العظمى حاج شیخ محمّد کاظم شیرازى رحمه اللّه

آیت الله العظمى میرزا محمد حسین نائینى رحمه اللّه

آیت الله العظمى آقا ضیاء عراقى رحمه اللّه

آیت الله العظمى سیدابوالحسن اصفهانى

آیت الله العظمى شیخ مرتضى طالقانى رحمه اللّه

علامه حکیم آیت الله سید حسین باد کوبه اى قدّس سرّه

آیت الله العظمى حجت کوه کمره اى قدّس سرّه

آیت الله العظمى بروجردى قدّس سرّه

بخش سوّم : جایگاه علمى و ویژگیهاى تدریس حضرت آیت الله العظمى بهجت

جایگاه علمى

تشویق بزرگان به شرکت در درس ایشان

شیوه تدریس

موعظه در درس

تاءلیفات

شاگردان

بخش چهارم : ویژگیهاى اخلاقى عرفانى حضرت آیت الله العظمى بهجت

1 – تقوا و خود سازى

2 – زهد و ساده زیستى

3 – عبادت

4 – زیارت و توسل

5 – تواضع و فروتنى

6 – سیر و سلوک و مقام معنوى

7 – اطّلاع از غیب و ظهور کرامات

8 – اهتمام ویژه به رعایت شرعیات

9 – الگوى رفتارى مجسّم

10 – تلاش براى سیر معنوى و تکامل دیگران

11 – نظم و برنامه ریزى در کارها

12 – دائم الذکر بودن

13 – اندیشیدن پیش از سخن گفتن

14 – کتوم بودن

15 – تربیت غیرمستقیم

بخش پنجم : مرجعیّت و خردمندى و فرزانگى سیاسى حضرت آیت الله العظمى بهجت

مرجعیّت

دیدگاههاى سیاسى

خردمندى و فرزانگى سیاسى

پیام اوّل

پیام دوّم

بخش ششم : آیت الله العظمى بهجت در گفتار دیگران

از دیدگاه امام خمینى قدّس سرّه

از دیدگاه دیگر علما

1 – علامه طباطبایى :

2 – آیت الله بهاءالدینى رحمه اللّه :

3 – آیت الله فکور رحمه اللّه :

4 – آیت الله حاج سید عبدالکریم کشمیرى :

5 – آیت اللّه سید احمد فهرى :

6 – آیت الله شیخ عباس قوچانى

7 – آیت الله مشکینى :

8 – آیت الله علاّمه محمد تقى جعفرى :

9 – آیت الله بُدلا:

10 – آیت اللّه مصباح :

11 – آیت الله طاهرى شمس :

12 – آیت الله شیخ جواد کربلایى :

13 – آیت الله آذرى قمى :

14 – آیت الله مسعودى خمینى :

15 – حجة الاسلام والمسلمین فقهى :

16 – یکى از فضلاى نجف :

17 – مؤ لف کتاب گنجینه دانشمندان :

18 – آیت الله محمد حسین احمدى فقیه یزدى :

19 – حجة الاسلام والمسلمین امجد:

20 – استاد خسرو شاهى :

21 – استاد هادى :

بخش هفتم : سرچشمه حکمت رهنمودهایى از محضر حضرت آیت الله العظمى بهجت

1 – علاج ریا و ارزش دانش

2 – شرایط حضور قلب و لذّت از عبادت و نماز

3 – نیّت خالص و هماهنگى علم و عمل

4 – توکّل و اطمینان به خدا

5 – نتیجه انسان کامل شدن

6 – اگر در خدمت امام زمان (عج ) باشیم ، حضرت در فکر ما هست

7 – دقّت در نقل روایات

8 – تبلیغ عملى

9 – دورى جستن از معصیت

10 – شرط اصلاح امور انسان

11 – اسرار نماز

12 – آداب زیارت

13 – رعایت اعتدال در تعلیم و تربیت فرزندان و ایجاد تنوع براى آنها

14 – ارزش سحر خیزى و شب زنده دارى

15 – پیوسته به یاد خدا بودن

16 – کار خوب خود را کم دیدن

17 – قدم اول در سیر الى اللّه

18 – گرفتن تاءییدیه و امضاء از امام زمان (عج )

19 – لزوم اجتناب از صفات رذیله و راه آن

20 – ارزش فکر و اندیشه

21 – جایگاه علم و دانش

22 – وظایف طلاّب

23 – بى اعتبارى دنیا

24 – اهمیت دادن به معنویات

25 – اعتدال در خوف و رجاء

26 – اعتماد به مولا

27 – عمل به معلومات

28 – محبت اکمل ، دافع شرور

29 – فضیلت نماز

30 – راه قرب به خداوند

31 – طریقه تهذیب نفس

32 – زهد حقیقى

33 – راه تقویت رابطه خود با اهل بیت علیهم السّلام خصوصاً امام زمان (عج )

34 – راه خداشناسى

35 – عدم حرمت بوسیدن پا

36 – جایگاه دعا

بخش هشتم : درسهایى از محضر حضرت آیت الله العظمى بهجت

1 – مقام و منزلت اهل بیت علیهم السّلام و ارزش مداحى و دوستى آن بزرگواران و گریه بر آنان

2 – زیارت

3 – سفارشاتى به خانواده شهدا

4 – رهنمودهایى به جوانان و نوجوانان

بخش نهم : چند دستورالعمل اخلاقى از حضرت آیت الله العظمى بهجت

دستورالعمل نخست :

دستورالعمل دوّم :

دستورالعمل سوّم :

دستور العمل چهارم :

دستورالعمل پنجم :

دستورالعمل ششم :

دستور العمل هفتم :

دستور العمل هشتم :

دستورالعمل نهم :

بخش دهم : حکایاتى از زبان حضرت آیت الله العظمى بهجت

1 – ارزش نماز اول وقت

2 – زنده نگه داشتن سنّت

3 – آقائى و بزرگوارى ائمه علیهم السّلام

4 – ارزش وضو و طهارت

5 – شخصیت ممتاز آقا شیخ محمد حسین کمپانى

6 – راضى به رضاى الهى

7 – برکت و عظمت ولایت

8 – ارزش کار خالصانه

9 – ثبات قدم در دیانت

10 – توجه امام زمان (عج ) به شیعیان واقعى

11 – توجه تامّ به حضرت حق

12 – توجه حضرت زهراعلیهاالسّلام به فرزندان خود

13 – حیات اولیاى خدا

14 – تهذیب نفس ، شرط درک خدمت امام زمان (عج )

15 – نتیجه توسل به امام رضاعلیه السّلام

16 – زیارت واقعى

17 – قناعت شیخ انصارى قدّس سرّه

18 – مشاهده انوار آیات قرآن

19 – اهمیّت تربیت طلاّب

20 – اندیشه اى که بهتر از عبادت یک سال است

21 – توفیق مصونیّت از گناه پیش از بلوغ

22 – تاءثیر نماز وحشت در گشایش کار اموات

23 – نقش مقتضیات در نحوه زندگى بزرگان

منابع

مقدمه چاپ سوّم

به نام هدایتگر ره پویانجان پرور است قصّه ارباب معرفت

رمزى برو بپرس و حدیثى بیا بگو

از آن روز که نفحات حیات بخش محبوب بر من وزیدن گرفت و غنچه وجودم را شکفت و به سوى حقیقت نهفته در کون هستى ام درکشید، که : ((أَلتَّوْفیقُ مِنْ جَذَباتِ الرَّبِّ.))(1): (توفیق از راههایى است که پروردگار به وسیله آن بنده را به سوى خود جذب مى کند.)، دریافتم که بدون راهنماىِ راه یافته نمى توان به سوى معشوق حقیقى رهنمون گردید.

بر این پایه ، به دم همّ امامان نوازشگرعلیهم السّلام دست توسّل و توصّل زدم ، و در این میان سخن حکمت بارِ ((جالِسُوا مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّه رُؤْیَتُهُ، وَ یَزیدُ فى عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ.))(2): (با کسانى نشست و برخاست کنید که دیدارشان شما را به یاد خدا آورد، و گفتارشان در دانشتان بیافزاید.) راهزنم شد.

… و چنین بود تا اینکه با تمسّک به این حقیقت که دوست ره پویان از خود رسته و به هیچ نپیوسته را رها نمى گذارد و پهنه زمین از راهنمایان خدایى هرگز خالى نخواهد بود، الگویى را مى جستم که در غیبت خورشید پنهان خاندان وحى علیه السّلام به دوست جذبم کند، و با دیدن او زنگار از دلم زدوده شود، و با تمام وجود در یاد محبوب محو گردم .

… و در این زمان ، این همه و صد افزونتر از آن را در اوحدى دوران ، فرزانه دلسوخته ، مستغرق در یاد محبوب و مستهتر در ذکر معبود، فروغ دل سالکان و بهجتِ عارفان ، خدا آشناى کامل ، سلمان زمان و پیرو راستین آیت عظماى الهى ، امیر مؤ منان علىّ بن ابى طالب علیه السّلام در علم عمل : آیتِ حقّ، حاج محمّد تقى بهجت – ادام اللّه ظلّه الوارف – متجلّى دیدم .

با اینکه عارف راستین را جز خدا و عارف همسان او نمى تواند بشناسد. در پى شناخت ابعاد دست یافتنى او، به هر کس که امید مى رفت از انفاس مسیحایى اش ‍ بهره مند شده باشد، و از هر نگاشته اى که شمیم نسیم بیدارگر او مى آمد سراغ گرفتم ، و با رنج فراوان بضاعت مُزْجاتى را که فراروى شماست آماده و تقدیم جویندگان اسوه هاى معارف ناب نمودم . و مورد استقبال شایان اهل اندیشه و شیفتگان این عالم ربّانى قرار و به صورت شفاهى و یا از طریق نگارش نامه مورد لطف و تقدیر آنان قرار گرفتم .

و این استقبال مرا بر آن داشت تا در این باره تلاشى مضاعف نمایم ، لذا بعد از دو چاپ پى در پى بر آن شدم افزون بر جستارهایى که عده اى از عزیزان ارسال نموده بودند، به سراغ برخى دیگر از شاگردان آن عارف نامى بروم و مطالب و اندوخته هاى آنان را بر این دفتر بیفزایم ؛ از این رو چاپ سوّم را با اضافات فراوان به همراه تجدیدنظر و ویرایش جدید حضور خوانندگان تقدیم مى دارم .

در پایان تشکر مى کنم از یکى از شاگردان آن بزرگ که در اصلاح و ویرایش این چاپ مرا مدد رساند، و نیز برادر عزیز محسن على بیگى و همه کسانى که با انتقادات و پیشنهادهاى خود به نحوى در غنا بخشیدن به این مجموعه موثر بودند قدردانى مى نمایم و کماکان از تمام خوانندگان تقاضامندم مطالب خود را به آدرس قم ص پ 178 – 37165 ارسال فرمایند.

والحمدلله رب العالمین

قم – زمستان 1378

رضا باقى زاده پُلامى

سخن نخست

امروز از روزگار نیامده اى سخن مى گویم که جز مؤ من ناب و نایاب و گمنام را، راه نجاتى نخواهد بود. مؤ منى که چون به صحنه در آید کسى او را نشناسد و اگر نباشد، کسى سراغش را نگیرد.

چنین مردمى ، شب پیمایان و ظلمت شکنان را چراغهاى هدایت و پرچم راهنماى اند.(3)

بسم الله الرحمن الرحیم

مهربان آفریدگار یکتا را، سپاس مى گویم و بر درگاه حضرتش سجده ى شکر مى سایم . همانکه از گلشن رحمتش رسولانى امین برخاستند تا کاروان درمانده ى بشر را به سر منزل امن رهنمون شوند. زان پس جان عطشناک حیرت زدگان را از شراب ولایت لبریز کرد. او آنگاه که بزرگمرد اهل بیت (علیهم السلام ) را از دیدگان کدر و دسترس ناشایستگان زبون پنهان کرد، از کوهسار کرامتش کوثر فقاهت را جارى ساخت ، تا اندک بازماندگان حق جو از معارف خداوندى تهیدست نمانند. صدها سال پى در پى ، از آن روز تا امروز، دلدادگانى شوریده حال آمده اند و رفته اند؛ هر یک اخترى تابناک و گوهرى شب چراغ ؛ برخى بى نشان و بعضى نامدار و پرآوازه .

اما فقیهان دین ، آنگاه که سیر در آراى فقیهانه را به سلوک در سراپرده ى ملکوت آمیختند، جذبه اى دیگر یافتند.

فقیه نامور معاصر، حضرت آیت الله العظمى بهجت ، از همانهاست که ((ژرفاى روحشان را عظمت پروردگار لبریز کرده است و هر چیز جز او در نگاهشان خرد است )).(4) خردمندى فرزانه که نور وجودش روشنگر محفل سوته دلان و محضر والایش روح پرور و دل نواز است .

خواندن و اندیشیدن در شرح حال مردانى بزرگ چون او، مى تواند امید بخش روشنگرىِ فرهیختگان ، دانشوران ، دانشجویان و طلاب و البته استادان محترم حوزه و دانشگاه باشد.

شرح حال نگارى این بزرگمرد، جسارتى بس بزرگتر مى طلبید. من نیز شور جوانى را مهار نکردم و در کوششى طاقت فرسا، دریچه اى گشودم تا شیفتگان آن عزیز وارسته ، نظاره گر عشق آتشین او به خداوند باشند.

و اگر نبود یارى یاران و راهنمایى استادان مهر ورزم ، هرگز این نوشتار سرانجام نمى یافت . خصوصاً استاد معظم حضرت آیت الله محفوظى و حجج اسلام والمسلمین آقایان ؛ هادى قدس ، محسن غرویان ، حسن عرفان ، رضا مظفرى ، حمید قاسمى ، ولى لطفى و علیرضا گرم آبدشتى .

نیز همت برادر عزیرم آقاى ابراهیم خانه زرین مدیر محترم انتشارات مشهور که در امر چاپ و نشر نگارنده را یارى نمودند.

آنچه مانده ، پوزشى است تقدیم اصحاب اندیشه و اهالى قلم تا کاستى هاى فراوان این دفتر را به نویسنده تذکر دهند و او را از نصحیت مشفقانه محروم نکنند.

از این رو تقاضامندم جهت پر بار شدن این نوشتار، چنانچه انتقادات ، پیشنهادها و مطالبى درباره این فقیه اهل بیت دارند، به آدرس : قم ، صندوق پستى 178 – 37165 ارسال فرمایند، تا در چاپهاى بعدى مورد استفاده قرار گیرد.

والحمد لله رب العالمین

قم ، بهار 1378

رضا باقى زاده پُلامى

بخش اوّل : گذرى بر زندگانى حضرت آیت الله العظمى بهجت

آیة الله العظمى محمد تقى بهجت فومنى در اواخر سال 1334ه‍ .ق . در خانواده اى دیندار و تقوا پیشه ، در شهر مذهبى فومن (5) واقع در استان گیلان ، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکى طعم تلخ یتیمى را چشید.

درباره نام آیت الله بهجت خاطره اى شیرین از یکى از نزدیکان آقا نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب مى نماید، و آن اینکه :

پدر آیت الله بهجت در سن 16 – 17 سالگى بر اثر بیمارى وبا در بستر بیمارى مى افتد و حالش بد مى شود به گونه اى که امید زنده ماندن او از بین مى رود وى مى گفت : در آن حال ناگهان صدایى شنیدم که گفت :

((با ایشان کارى نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمّد تقى است )).

تا اینکه با آن حالت خوابش مى برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان مى کند وى از دنیا رفته ، اما بعد از مدتى پدر آقاى بهجت از خواب بیدار مى شود و حالش رو به بهبودى مى رود و بالاخره کاملاً شفا مى یابد.

چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج مى گیرد و سخنى را که در حال بیمارى به او گفته شده بود کاملاً از یاد مى برد.

بعد از ازدواج نام اوّلین فرزند خود را به نام پدرش مهدى مى گذارد، فرزند دوّمى دختر بوده ، وقتى فرزند سوّمین را خدا به او مى دهد، اسمش را ((محمّد حسین )) مى گذارد، و هنگامى که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت مى کند به یاد آن سخن که در دوران بیمارى اش شنیده بود مى افتد، و وى را ((محمّد تقى )) نام مى نهد، ولى وى در کودکى در حوض آب مى افتد و از دنیا مى رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره ((محمّد تقى )) نام مى گذارد، و بدینسان نام آیت الله بهجت مشخّص مى گردد.

کربلایى محمود بهجت ، پدر آیت اللّه بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم مى پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهى ایشان مى رسید. وى اهل ادب و از ذوق سرشارى برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثى اهل بیت علیهم السّلام به ویژه حضرت اباعبد الله الحسین علیه السّلام عر مى سرود، مرثیه هاى جانگدازى که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مدّاحان آن سامان است .(6)

مناجات ذیل از آن نمونه است :خدایا! حرمتِ ختم رسولان

به حقّ اعظم آن نور یزدان

به دندان و لب بشکسته آن

به حقّ زحمتش در راه قرآن

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !

خداوندا! به حقّ عرش اعظم

امیر المؤ منین شاه معظّم

به آن فرقى که زد [تیغ ] ابن ملجم

به دستى در ز خیبر کَند آسان

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !

به سوز سینه زهراى مضطر

به آب دیده دخت پیمبر

به پهلویى که شد بشکسته از در

به طفل بى گناه محسنِ آن

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !

به حقّ مجتبى آن شاه مظلوم

به حقّ آن دل و آن قلب مسموم

مکن از درگهت ما را تو محروم

به نار قهر خود ما را مسوزان

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !

به آن حلقى که اندر زیر خنجر

طلب کرد آب تا سازد گلو تر

لب تشنه جدا شد سر ز پیکر

به حقّ رتبه شاه شهیدان

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !

به زین العابدینِ سجّاد بیمار

به اشک چشم آن بیمار تب دار

به آن گردن که شد زنجیر اشرار

به سوز قلبش از قتل جوانان

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !

به علم باقر، آن نور الهى

به حقّش مصطفى داده گواهى

که گردد روشن از نورش سیاهى

به علم و حلم آن معنىِّ قرآن

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !

به حقّ جعفر صادق که حق بود

بحقّ بر شوکت اسلام افزود

درِ علم و عمل بر خلق بگشود

به نشر علم و دین کوشید و ایمان

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !

الهى ! حرمت موسى بن جعفر

به آب روى آن نور مطهّر

به محرومىّ او از آل اطهر

به حقّ آن مناجاتش ز احسان

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !

خداوندا! به حق نور مُبینت

به حقّ آن ولىّ نازنینت

به کام پر ز زهر دل غمینت

به حقّ حرمت شاه خراسان

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !

تقى متّقى را ما غلامیم

محبّ آن شهنشاه انامیم

معطّر از مى حُبّش مشامیم

به حق آن شه از زهر بى جان

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !

به اِعزاز نقى آن رهبر دین

که بود از جور اعداء زار و غمگین

چراغ دیده طاها و یاسین

به حقّ آن شه مظلوم نالان

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !

خداوندا! به حقّ میر عسگر

به حقّ آن چشم بیناى پیمبر

ز زهر معتمد شد کشته آخر

به روح اطهر آن شاه خوبان

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !

به حقّ حرمت ختم الوصیّین

امام عصر، نوردیده و دین

شه با عدل و دادو فرّ و تمکین

به جان نازنین آن بهین جان

گذر از جرم ما یا حىّ سبحان !(7)

بارى ، آیت اللّه بهجت در کودکى تحت تربیت پدرى چنین که دلسوخته اهل بیت علیهماالسّلام به ویژه سیّد الشهداءعلیه السّلام بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینى و بهره مندى از انوار آن بار آمد. از همان کودکى از بازیهاى کودکانه پرهیز مى کرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره اش نمایان بود، و عشق فوق العاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.

تا اینکه تحصیلات ابتدایى را در مکتب خانه فومن به پایان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینى پرداخت .

به هر حال ، روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیآورد و پس از طىّ دوران مقدماتى تحصیلات دینى در شهر فومن ، به سال 1348 ه‍ .ق . هنگامى که تقریباً 14 سال از عمر شریفش مى گذشت به عراق مشرّف شد و در کربلاى معلّى اقامت گزید.

بنا به گفته یکى از شاگردان نزدیک ایشان ، معظّم له خود به مناسبتى فرمودند: ((بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلّف شدم .))

آرى ، دست تربیت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شایسته را از اوان کودکى و نوجوانى تحت نظر جهان بین خود گرفته و فیوضاتش ‍ را شامل حال آنان گردانیده و پیوسته مى پاید، تا در بزرگى مشعل راهبرى راه پویان طریق الى اللّه را به دستشان بسپارد.

بدین سان ، آیت اللّه بهجت حدود چهار سال در کربلاى معلّى مى ماند و از فیوضات سید الشهداءعلیه السّلام استفاده نموده و به تهذیب نفس مى پردازد و در طىّ این مدّت بخش معظمى از کتابهاى فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهّر مى خواند.

در سال 1352 ه‍ .ق . براى ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرّف مى گردد و قسمتهاى پایانى سطح را در محضر آیات عظام از آن جمله مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضى طالقانى به پایان مى رساند.(8)

با این همه ، همّت او تنها مصروف علوم دینى نبوده ، بلکه عشق به کمالات والاى انسانى هماره جان ناآرام او را به جستجوى مردان الهى و اولیاء برجسته وا مى داشته است .

یکى از شاگردان آیت الله بهجت مى گوید: در سالهاى متمادى که در درس ایشان شرکت مى جویم هرگز نشنیده ام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبى فرموده باشد. از جمله سخنانى که از زبان مبارکش ‍ درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنى به مناسبت تجلیل از مقام معنوى استاد خود حضرت آیت اللّه نائینى قدّس سرّه فرمود:

((من در ایّام نوجوانى در نماز جماعت ایشان شرکت مى نمودم ، و از حالات ایشان چیزهایى را درک مى کردم .))

در محضر استادان برجسته فقه و اصول

آیت اللّه بهجت پس از اتمام دوره سطح ، و درک محضر استادان بزرگى چون آیات عظام : آقا سید ابوالحسن اصفهانى قدّس سرّه ، آقا ضیاء عراقى رحمه اللّه ، و میرزاى نائینى رحمه اللّه ، به حوزه گرانقدر و پر محتواى آیتِ حقّ حاج شیخ محمّد حسین غروى اصفهانى رحمه اللّه معروف به کمپانى وارد شد و در محضر آن علاّمه کبیر به تکمیل نظریّات فقهى و اصولى خویش پرداخت ، و به یارى استعداد درخشان و تاءییدات الهى از تفکّرات عمیق و ظریف و دقیق مرحوم علاّمه کمپانى ، که داراى فکرى سریع و جوّال و متحرک و همراه با تیز بینى بوده ، بهره ها برد.

آیت اللّه محمّد تقى مصباح در باره استفاده آیت اللّه بهجت از استادان خود مى گوید: ((در فقه بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمّد کاظم شیرازى – که شاگرد مرحوم میرزا محمّد تقى شیرازى و از استادان بسیار برجسته نجف اشرف بود – استفاده کرده ، و در اصول از مرحوم آقاى نائینى ، و سپس بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد حسین کمپانى اصفهانى فایده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهانى بیشتر بود و هم استفاده هاى جنبى دیگر.))

سیر و سلوک و عرفان

آیت الله بهجت ، در ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ ، به تهذیب نفس و استکمال معنوى همّت گمارده ، و در کربلا در تفحّص ‍ استاد و مربّى اخلاقى بر آمده و به وجود آقاى قاضى که در نجف بوده پى مى برد. و پس از مشرّف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خویش حضرت حاج شیخ محمّد حسین اصفهانى کمپانى استفاده هاى اخلاقى مى نماید.

آیت الله مصباح در این باره مى گوید:

((پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلى تحت تاءثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى بودند، چون گاهى مطالبى را از ایشان با اعجابى خاصّى نقل مى کردند، و بعد نمونه هایش را ما در رفتار خود ایشان مى دیدیم . پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیّت معنوى ایشان تاءثیر بسزایى داشته است )).

همچنین در درسهاى اخلاقى آقا سیّد عبدالغفّار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده مى نموده ، تا اینکه در سلک شاگردان آیت حقّ، عالم ربّانى ، عارف نامى ، نادره روزگار، مربّى نفوس ‍ مستعدّه ، حضرت آیت الله ، سید على قاضى – رضوان اللّه تعالى علیه – در آمده و در صدد کسب معرفت از ایشان بر مى آید، و در سن 18 سالگى به محضر پر فیض عارف کامل حضرت آیت الله سیّد على آقاى قاضى قدّس سرّه بار مى یابد، و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن استاد معظّم قرار مى گیرد و در عنفوان جوانى چندان مراحل عرفان را سپرى مى کند که غبطه دیگران را برمى انگیزد.

آیة الله مصباح مى گوید:

((ایشان از مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى مستقیماً در جهت اخلاقى و معنوى بهره برده و سالها شاگردى ایشان را کرده بودند. آیت اللّه قاضى از کسانى بودند که مُمَحَّضِ در تربیت افراد از جهات معنوى و عرفانى بودند، مرحوم علامه طباطبایى قدّس سرّه و مرحوم آیت الله آقا شیخ محمّد تقى آملى و مرحوم آیت الله آقا شیخ على محمّد بروجردى و عدّه زیادى از بزرگان و حتى مراجع در جنبه هاى اخلاقى و عرفانى از وجود آقاى قاضى بهره برده بودند. آیت الله بهجت از اشخاص دیگرى نیز گهگاه نکاتى نقل مى کردند مثل مرحوم آیت اللّه آقا شیخ مرتضى طالقانى و دیگران …

خود آقاى بهجت نقل مى کردند: شخصى در آن زمان در صدد برآمده بود که ببیند چه کسانى سحر ماه مبارک رمضان در حرم حضرت امیرعلیه السّلام در قنوت نماز وترشان دعاى ابوحمزه ثمالى مى خوانند، آن طور که خاطرم هست اگر اشتباه نکنم کسانى را که مقیّد بودند این عمل را هر شب در حرم حضرت امیرعلیه السّلام انجام بدهند شمرده بود و بیش از هفتاد نفر شده بودند.

به هر حال ، بزرگانى که تقیّد به جهات عبادى و معنوى داشتند در آن عصرها زیاد بودند. متاءسّفانه در عصر ما کمتر این نمونه ها را مشاهده مى کنیم . البته علم غیب نداریم ، شاید آن کسانى که پیشتر در حرمها این عبادتها را انجام مى دادند حالا در خانه هایشان انجام مى دهند، و لى مى شود اطمینان پیدا کرد که تقیّد به اعمال عبادى و معنوى سیر نزولى داشته و این بسیار جاى تاءسف است )).

یکى دیگر از شاگردان آقا (حجّة االاسلام والمسلمین آقاى تهرانى ) جریان فوق را به صورت ذیل از حضرت آیت الله بهجت براى نگارنده نوشته است :

((شخصى در آن زمان شنیده بود که در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امیرعلیه السّلام در قنوت نماز وترشان دعاى ابوحمزه ثمالى را مى خواندند، آن شخص تصمیم گرفته بود ببیند در زمان خودش چند نفر این کار را انجام مى دهند، رفته بود و شمارش کرده و دیده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقلیل پیدا کرده و مجموعاً پنجاه نفر (آن طور که بنده ((تهرانى )) به یاد دادم ) در حرم (اعمّ از نزدیک ضریح مطهّر، و رواقهاى اطراف ) دعاى ابوحمزه را در دعاى نماز وتر خود قرائت مى کنند.

فلسفه

آیت اللّه بهجت ، اشارات ابن سینا و اسفار ملا صدرا را نزد مرحوم آیت الله سید حسین باد کوبه اى فرا گرفته است .

هجرت به قم

ایشان بعد از تکمیل دروس ، در سال 1363 ه‍ .ق . موافق با 1324 ه‍ .ش .، به ایران مراجعت کرده و چند ماهى در موطن خود فومن اقامت گزید و بعداً در حالى که آماده بازگشت به حوزه علمیه نجف اشرف بود، قصد زیارت حرم مطّهر حضرت معصومه علیهاالسّلام و اطّلاع یافتن از وضعیّت حوزه قم را کرد، ولى در طول چند ماهى که در قم توقّف کرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف ، یکى پس از دیگرى شنیده مى شد، لذا ایشان تصمیم گرفت که در شهر مقدس قم اقامت کند.(9)

در قم از محضر آیت الله العظمى حجت کوه کمره اى استفاده کرده و در بین شاگردان آن فقید سعید درخشید. چند ماهى از اقامت حضرت آیة الله العظمى بروجردى در قم نگذشته بود که آیت اللّه بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آیات عظام امام خمینى ، گلپایگانى و… به درس فقید سعید مرحوم بروجردى حاضر شد.(10)

آیت الله مصباح در این باره مى گوید: ((آیت الله بهجت از همان زمانى که مرحوم آیت الله بروجردى قدّس سرّه در قم درس شروع کرده بودند از شاگردان برجسته و از مُسْتَشْکِلین معروف و مبرّز درس ایشان بودند. معمولا استادانى که درس خارج مى گویند، در میان شاگردانشان یکى دو سه نفر هستند که ضمن اینکه بیش از همه مطالب را ضبط مى کنند احیاناً اشکالاتى به نظرشان مى رسد که مطرح و پى گیرى مى کنند تا مسائل کاملاً حل شود، اینان از دیگران دقیق ترند، و اشکالاتشان علمى تر و نیاز به غور و بررسى بیشترى دارد، و ایشان در آن زمان چنین موقعیّتى را در درس مرحوم آیت الله بروجردى داشتند.))

تدریس و مکتب دارى

آیت اللّه بهجت در همان ایّام که در درس آیات عظام اصفهانى ، کمپانى و شیرازى حضور مى یافت ، ضمن تهذیب نفس و تعلّم ، به تعلیم هم مى پرداخت و سطوح عالیه را در نجف اشرف تدریس ‍ مى کرد. پس از هجرت به قم نیز پیوسته این روال را ادامه مى دادند. در رابطه با تدریس خارج توسّط ایشان نیز در مجموع مى توان گفت که ایشان بیش از چهل سال است که به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گریزى غالباً در منزل تدریس کرده است ، و فضلاى گرانقدرى سالیان دراز از محضر پرفیض ایشان بهره برده اند.

بخش دوّم : گذرى کوتاه بر زندگانى برخى ازاستادان حضرت آیت الله العظمى بهجت

در این قسمت اشاره اى کوتاه مى کنیم به زندگى برخى از اساتید بزرگوار آیت الله بهجت ، آنانى که نقش مهمّى در ساختار زندگى علمى ، اخلاقى و عرفانى ایشان داشته اند، و بر اساس گفتار آیت الله مشکینى :

((اساتیدى که آیت الله بهجت از آنان استفاده نموده است ، در مقام خیلى بالایى قرار دارند و ما باید مانند ستاره ها به آنها بنگریم .))

آیت الله العظمى سیّد على آقا قاضى رحمه اللّه

حاج میرزا سیّد على آقا قاضى قدّس سرّه در سیزدهم ماه ذى الحجّة الحرام سال 1282 ه‍ .ق . در تبریز متولّد شد، و بعد از طىّ مراحل مقدّماتى تحصیل مدّتى از محضر درس پدر بزرگوار خود، حاج سیّد حسین قاضى ، و نیز میرزا موسى تبریزى صاحب ((حاشیه رسائل ))، و همچنین میرزا محمّد على قراچه داغى استفاده نمود، و ادبیات عربى و فارسى را پیش شاعر نامى و دانشمند معروف میرزا محمّد تقى تبریزى معروف به ((حجّة الاسلام )) و متخلّص به ((نیّر)) خواند، و اشعار بسیارى به فارسى و عربى از وى نقل مى کرد.

تا اینکه در سال 1308 ه‍ .ق . در سنّ 26 سالگى به نجف اشرف مشرّف گردید. و زمانى در خدمت آیات عظام : فاضل شرابیانى ، شیخ محمد حسن مامقانى ، آقاى شریعت ، آخوند خراسانى و حاجى میرزا حسین خلیلى درس خواند، و مخصوصاً از اجلّه تلامذه این استاد اخیر به شمار آمد و در خدمت وى تهذیب اخلاق را نیز تحصیل کرد.(11)

آن بزرگوار، عارفى عظیم الشاءن ، فقیهى عالى مقام ، صاحب مکاشفات و کرامات بود. علاّمه شیخ آقا بزرگ طهرانى در کتاب ((طبقات اعلام شیعه )) درباره ایشان چنین مى نگارد:

((سیّد على آقاى طباطبائى تبریزى قاضى ، پسر میرزا حسین – که وى نیز پسر میرزا احمد، و وى پسر میرزا رحیم بوده -، دانشمند و مجتهدى است متّقى و اخلاقى ، و فاضلى است پرهیزکار. ده ها سال میان ما و آن جناب دوستى و معاشرت بود. و در طول این مدّت وى را در روش خویش استوار، و در خوى و خصلت جوانمرد، و در ذات و فطرت بزرگوار یافتم … او را تفسیرى است که از اول قرآن کریم شروع و به آیه 92 از سوره انعام آنجا که مى فرماید:

(قُلِ اللّهُ، ثُمَّ ذَرْهُمْ فى خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ)

بگو: خدا، سپس آنها را رها کن تا در عین غوطه ورى در باطل ، یکسره مشغول بازى باشند.

ختم مى گردد، و نیز پدر آن جناب تفسیرى بر قرآن نوشته است . خانه آنها از قدیم ، خانه علم و فضیلت و تقوا بوده است .(12)

علاّمه حسن زاده آملى درباره ایشان مى گوید: ((ایشان از اعجوبه هاى دهر بود)) تا اینکه مى فرماید: ((یکى از کلمات دلنشین مرحوم حاج سیّد على قاضى این است که : اگر انسان نصف عمر خود را در پیدا کردن استاد کامل صرف کند، جا دارد.))(13)

آقاى حسن زاده از قول علاّمه طباطبائى درباره سیّد على آقاى قاضى مى نویسد: ((ایشان عجیب مردى بودند و شاگردهاى بسیارى تربیت کردند، استادان بسیارى هم دیدند، او داراى مکاشفات خیلى قوى بود و علاوه بر این [آنچه در ایشان بیشتر تجلّى داشت ]ژ(14) کمالات شهودیش و عرفانیش و سیر و سلوکش بود.))(15)

آیت الله العظمى غروى اصفهانى رحمه اللّه

علاّمه سیّد محمّد حسین اصفهانى ، معروف به کمپانى ، از مجتهدین طراز اول و از مراجع بسیار ارزشمند زمان خود، بلکه به نظر بعضى از جهات ، فقیهى بى نظیر بود. ایشان در سال 1296 ه‍ .ق . دوّم محرّم الحرام در خانواده اى شریف در کاظمین چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش ، مرحوم حاج محمّد حسن از تجّار خیّر و معروف کاظمین بود، و از آنجایى که اجداد پدرى او از اصفهان بوده اند به ((اصفهانى )) انتساب داشت . در کودکى پدرش را از دست داد و اموال قابل توجّهى را که از او بجا مانده بود در تحصیل علوم و معارف اسلامى و نیل به مکارم اخلاق صرف کرد.

بدینسان آیت اللّه اصفهانى کمپانى که از اوان کودکى ممتاز و با استعداد بود، پایه هاى علوم مقدّماتى را در کاظمین پى ریزى کرد و در حدود سنین بیست سالگى به مرکز بزرگ علمى شیعیان جهان ، نجف اشرف مشرّف گردید و اصول و فقه را نزد استادان برجسته چون : حاج آقا رضا همدانى ، سید محمّد فشارکى و آخوند ملا کاظم خراسانى ، فلسفه و عرفان را نزد حکیم غوّاص و فیلسوف شهیر، حاج میرزا محمّد باقر اصطهباناتى آموخت .

اوج علمى و نبوغ او به جایى رسید که پس از اندک زمانى در مرکز علمى نجف اشرف به کرسى تدریس تکیه زد، و شاگردان بزرگى را از زُلال چشمه سار علمى خویش بهره مند ساخت .

تاءلیفات گرانبهایى از او به یادگار مانده است ، که به عنوان نمونه مى توان از: حاشیه بر کفایة الاصول در علم اصول ، و حاشیه مکاسب در علم فقه ، و منظومه ((تحفة الحکیم )) در فلسفه ، و دیوان عربى و فارسى در شعر نام برد.

علاّمه کمپانى در سال 1361 ه‍ .ق . پنجم ذیحجه در سنّ 65 سالگى به جهان باقى شتافت ، و در نجف اشرف در کنار صاحب ولایت ، مولى علّى علیه السّلام به خاک سپرده شد.(16)

آیت الله العظمى حاج شیخ محمّد کاظم شیرازى رحمه اللّه

آن بزرگوار تقریباً در سال 1290 در شیراز متولّد شد، و در سال 1300 همراه با والدین خود به عتبات عالیات مشرّف ، و در کربلا ساکن و به علوم عربى مشغول شد، والدین او پس از دو سال توقّف در آن مکان شریف به شیراز برگشتند، و او در کربلا ماند و به علوم ابتدائى مشغول گشت ، پس از 14 سال به شیراز برگشت و دو کتاب ((مطوّل )) و ((معالم )) را نزد عالم کامل ، حاج سید محمّد کازرونى – که در تدریس مطوّل ماهر بوده – خواند و پس از دو سال اقامت در شیراز باز به سوى کربلا حرکت کرد و در سال 1310 به سامراء مهاجرت کرد، و رسائل و مکاسب را نزد عالم کامل ، حاج شیخ حسنعلى تهرانى – که از عالمان جلیل و باتقوا بوده – خواند و در بحث مرحوم آیت الله میرزا محمّد تقى شیرازى حاضر شد و تا روز وفات آن مرحوم ملازم بحث او بود. بعد به کاظمین مشرّف گردید و در آنجا به تدریس مشغول شد و بالاخره پس از مدّتى به نجف اشرف مهاجرت کرد و حوزه درسى تشکیل داد نکته قابل توجّه دیگر آنکه غالب استفتائات مرحوم آیت الله اصفهانى زیر نظر آن مرحوم پاسخ داده مى شد.

یک سال قبل از فوتشان ، در سال 1366 به قصد زیارت امام رضاعلیه السّلام از نجف حرکت کرد و در قم مورد تمجید و استقبال حوزه علمیه و زعماى حوزه چون آیات عظام : بروجردى ، حجت ، فیض ، خوانسارى و صدر قرار گرفت .

سرانجام ، در سال 1367 ه‍ .ق . وفات کرد، و در یکى از حجرات صحن علوىّ مدفون گردید.(17)

آیت الله العظمى میرزا محمد حسین نائینى رحمه اللّه

آیت الله علاّمه حاج میرزا محمد حسین نائینى ، از بزرگترین و نامورترین مراجع عصر خویش ، و از محققین و مدققین در اصول و فقه بود به حدّى که او را ((مجدّد علم اصول و نوآور آن )) نامیده اند.

آن بزرگوار در 17 ذیقعده سال 1376 ه‍ .ق . در نائین اصفهان در خانواده اى روحانى چشم به جهان گشود، و پس از طىّ تحصیلات ابتدایى در زادگاه خود، در پى فراگیرى سطوح عالیه و خارج به حوزه نجف رهسپار گردید و در ردیف شاگردان نامدار آیت الله حاج میرزا محمّد حسن شیرازىِ بزرگ قرار گرفت ، و از باب ادب و احترام در درس آیت الله آخوند ملا محمّد کاظم خراسانى نیز حضور مى یافت .(18)

ایشان در اثر اطّلاعات وسیع در علوم ریاضى ، حکمت ، فلسفه ، عرفان و احاطه به کلیّات فقه ، امتیازات خاصّى میان علماى نجف اشرف داشت . آیت الله نائینى با دقّت تامّ و جدیّت خاصّ علم اصول را به گونه اى منظّم و از پیچیدگى مهذّب ساخت و ستایش مطّلعین این فنّ را برانگیخت .

از تاءلیفات آن مرحوم که تا کنون به طبع رسیده مى توان رساله ((لباس مشکوک ))، ((رساله لاضرر)) و کتاب ((وسیلة النجاة )) را نام برد، و تقریرات اصول ایشان هم بارها مورد تجدید چاپ قرار گرفته است .

آیت الله نائینى توجّه خاصّى به تکمیل ، تهذیب نفس داشت . نماز شب ایشان هیچ گاه ترک نمى شد. در طول سالیان خدمتگذارى به جهان علم و مقام روحانیّت ، هیچ کس یک کلمه ناشایست از ایشان نشنید. او فردى نبود که حقّ کسى را ضایع کند یا به حقوق دیگران بى توجّه باشد، هرگز اوقات گرانبهایش را بیهوده صرف نمى کرد، یا به مباحثه مسائل علمى اشتغال داشت ، و یا با شرح صدر و گشاده رویى ، به گفت و شنود با مردم پرداخته و به نیازها و مشکلات آنان رسیدگى مى کرد. در مصرف ، اقتصاد را رعایت مى کرد، و در صرف بیت المال مسلمانان روش زهد و تقوا و صرفه جویى را پیشه خود ساخته بود و از سهم مبارک امام علیه السّلام و سایر حقوق شرعیّه استفاده خصوصى نمى کرد و هزینه زندگى شخصى را از درآمدهاى خویش تاءمین مى نمود. درباره خدمات سیاسى و اجتماعى آن بزرگوار باید گفت که : در روزگار سیاه و خفقان در ایران ، کتاب ((تنبیه الامة و تنزیه الملّة )) را نوشت و انواع استبداد و خودسرى و حکومت خودکامه پادشاهان مستبد را با منطق و حکمت نشان داد و وظایف علما و فقهاء را نسبت به دین و اوضاع جارى بیان کرد و با تبیین فصول مختلف عهدنامه مالک اشتر، حدود و اختیارات حاکم و حکومت اسلامى را نشان داد، و مراجع مبارز و مجاهد آن روز آیت الله آخوند خراسانى و آیت الله شیخ عبداللّه مازندرانى بر آن کتاب تقریظ نوشتند و ماءخوذ بودن اصل مشروطیت را از متن محمّدى صلّى اللّه علیه و آله مورد تاءیید و امضاء قرار دادند.(19)

آیت الله نائینى به سبب مبارزه علیه دولت عراق ، به همراه آیت الله اصفهانى ، آیت الله خالصى و جمعى دیگر از شاگردان مبرّز مرحوم نائینى به ایران تبعید شد و پس از اقامت کوتاه در کرمانشاه و همدان وارد قم گردید و در مدّت ده ماه اقامت خویش در آن شهر به تدریس و امامت جماعت اشتغال ورزید و پس از گذشت قریب یک سال دوباره به نجف برگشت .

سرانجام ، پس از آن همه خدمات به جهان دانش و تقوا و پس از عمرى زحمت و کوشش در راه تعلیم و تربیت شاگردان مکتب توحید و قرآن ، شمع وجود آن عالم ربّانى و فقیه نامدار اسلام در 26 جمادى الاولى ه‍ .ق . مطابق با 24 مرداد 1315 ه‍ .ش . به رحمت حق پیوست .

آیت الله العظمى آقا ضیاء عراقى رحمه اللّه

ایشان که از بزرگان علماى متاءخّر بود، در سال 1278 در سلطان آباد عراقِ عجم (اراک ) متولد شد. و مقدمات علوم را در آنجا به اتمام رساند، سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد، و در درس مرحوم سیّد محمّد فشارکى ، آخوند خراسانى ، سیّد کاظم یزدى ، شیخ شریعت اصفهانى و … شرکت کرد.

وى از همان ابتدا به ذکاوت و نبوغ شناخته شد و تدریس را شروع کرد، و به سبب بیان شیوایى که در تدریس داشت شاگردان بسیارى در درس او حاضر شدند. بعد از وفات استادش ، آخوند خراسانى نیز از مدرسین بزرگ شمرده مى شد. و بالاخره حدود 30 سال به تدریس ‍ پرداخت و خیلى از شاگردانش از مراجع گردیدند. کتاب ((مقالات الا صول )) در علم اصول در دو جزء نوشته اوست .

سرانجام آن بزرگوار در سال 1361 ه‍ .ق . در نجف اشرف به رحمت خدا رفت .(20)

آیت الله العظمى سیدابوالحسن اصفهانى

آن بزرگوار در سال 1277 ه‍ .ق . در روستاى ((مدیسه )) از قراء لنجان اصفهان به دنیا آمد و تحصیلات اولیه را در اصفهان در مدرسه ((نیمارود)) به انجام رساند و از محضر میرزا ابوالمعالى کلباسى استفاده ها برد. سپس در سال 1307 ه‍ .ق . به قصد ادامه تحصیلات ، عازم حوزه علمیه نجف گردید و در محضر درس بزرگان و فضلاى حوزه نجف شرکت جست و در درس آیت الله آخوند خراسانى به درجه عالیه اجتهاد نایل آمد.

بعد از رحلت آخوند خراسانى و آیت الله میرزا محمد تقى شیرازى ، آیت الله نائینى و آیت الله اصفهانى هر دو به عنوان مرجع تقلید معروف گردیدند. و بعد از فوت میرزاى نائینى ، آیت الله اصفهانى به عنوان یگانه مرجع اغلب بلاد شیعه محرز و مسجّل گردید.

((وسیلة النجاة )) نام رساله عملیّه اوست که به علت جامعیت مورد تحشیه حضرت امام خمینى قدّس سرّه و برخى از فقهاى معاصر قرار گرفت .

سرانجام آن عالم بزرگوار در روز دوشنبه نهم ذى الحجّة 1365ه‍ .ق . مطابق با سیزدهم آبان 1325 ه‍ .ش . در کاظمین دارفانى را وداع گفت .

آیت الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء خطاب به جنازه او این جمله را انشا فرمود:

((گوارا باد بر تو نزول بر معبود خویش . زندگى سعادتمندانه و مرگ و رحلت پسندیده اى داشتى ، زندگى تو آنچنان باشکوه و تواءم با تدبیر بود که بزرگان گذشته را به بوته فراموشى سپردى و آیندگان را به تعب افکندى . گویا تو دوبار به جهان آمده بودى . یک بار تجربه و درایت کسب نموده و بار دیگر آن را به کار بسته بودى .))

او داراى صفات کریمه و همّت بلند و صاحب روح بزرگ پایدارى و استقامت در راه خدا بود. و در کیاست و درایت و مدیّریت ، گوى سبقت را از دیگر هم ردیفان خود برده بود. او بیان رسا و طبع بلند داشت ، به حدّى که مجلس درس ایشان از پرجمعیّت ترین درسهاى حوزه نجف بود. او در جریان مبارزات مردم مسلمان عراق دخالت داشت و به همین دلیل به همراه عده اى از علما به ایران تبعید گردید. و در برابر حوادث مسجد گوهرشاد عکس العمل نشان داد.(21)

آیت الله العظمى شیخ مرتضى طالقانى رحمه اللّه

آن بزرگوار در حدود 1280 ه‍ .ق . در طالقان به دنیا آمد و پس از خواندن قرآن و ادبیات فارسى در مکتب خانه آنجا به تهران ، و بعد از چندى به اصفهان عزیمت کرد، و از محضر علماى بزرگ آن سامان ، مانند: آیت الله ابوالمعالى کربلایى ، حکیم قشقائى ، آخوند ملا محمّد کاشى ، و دیگران استفاده برد، سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر علماء و استادان بزرگوارى ، مثل : آخوند خراسانى ، حاج سید محمّد کاظم یزدى ، شریعت اصفهانى ، میرزا محمّد تقى شیرازى و دیگران استفاده برد و به تهذیب نفس و تکمیل روح پرداخت و به کمالات معنوى رسید.

آن بزرگوار جدّاً از دنیا اعراض مى کرد و به تدریس و پرورش ‍ محصّلین مهذّب و بارع مى پرداخت . به گونه اى که بسیارى از مراجع و دانشمندان بزرگ معاصر از محضر و تدریس او استفاده کرده ، و عدّه اى از پرورش یافتگان درس اخلاق و عرفان ایشانند.

ایشان تا آخر عمر به تجرّد گذرانید و در حوزه علمیّه نجف اشرف ، در مدرسه سیّد یزدى ، صاحب عروة الوثقى اقامت گزید، و سرانجام به سال 1364 ه‍ .ق . در همانجا دار فانى را وداع گفت .(22)

علامه حکیم آیت الله سید حسین باد کوبه اى قدّس سرّه

آن بزرگوار در سال 1293 در روستاى ((دلان )) از قراى بادکوبه متولّد شد و در نزد والد عالمش تربیت یافته و مقدّمات و ادبیّات را نزد او فرا گرفت ، پس از فوت والدش به تهران مهاجرت و در مدرسه صدر اقامت گزید، و ریاضیات و فلسفه را از فیلسوف بزرگ مرحوم آقا سید ابوالحسن جلوه و میرزا هاشم اشکورى ،(23) و کلام را از استادان این علم در مدّت هفت سال با جدیّت تمام فرا گرفت ، آنگاه به نجف مسافرت نمود و در درس آیت الله العظمى آقاى آخوند خراسانى که مصادف با اوائل تاءلیف کفایه بود، حاضر شد، و فقه را از محضر آیت الله آقا شیخ محمّد حسن مامقانى استفاده کرد، سپس گروهى از فضلاء گرد او جمع شده و از تحقیقات و نظریاتش استفاده مى کردند، تا آنکه در شب 28 شوال المکّرم 1358 ه‍ .ق در حمّام حضرتى نجف اشرف وفات کرد، و در جوار جدّ گرامى اش حضرت على علیه السّلام دفون گردید(24).

آیت الله العظمى حجت کوه کمره اى قدّس سرّه

آن جناب ، جامع معقول و منقول ، و عالم عامل ، فقیه کامل ، محدّث فاضل ، حکیم ماهر، اصولى محقّق و رجالى مدقّق بود.

درماه شعبان سال 1310 ه‍ .ق . در شهر تبریز متولّد، و در مهد تربیت پدر و دامن مادر عفیفه اش بزرگ شد. آن بزرگوار، از سادات و خانواده هاى اصیل و نجیب ((کوه کمر)) تبریز است . نسب عالى ایشان با بیست و پنج واسطه به سید اجل سید محمد مصرى ملقّب به حجازى ، از فرزندان على اصغر بن الامام زین العابدین على بن الحسین علیهماالسّلام مى رسد.

ایشان از نعمت استعداد سرشار و هوش بالا و سرعت انتقال و فهم فوق العاده برخوردار بود، لذا به سرعت زیاد و در مدت کوتاه تحصیلات مقدماتى لازمه و ادبیات معموله ، و پس از آن فقه و اصول و ریاضیات و معقول و طبّ قدیم و جدید و مقدار وافى از علوم جدید نظیر فیزیک و شیمى و سایر فنون متنوّعه را از اکابر و دانشمندان فاضل آن سامان ، و به خصوص مرحله سطح تحصیلات فقهى و اصولى را نزد والدش ، مرحوم سیّد على آقاى کوه کمره اى فراگرفت .

در سال 1330 پس ازگذشتن 20 سال از عمر شریفش به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر استادان بزرگ از قبیل آیات عظام : علاّمه یزدى صاحب عروة الوثقى ، شریعت اصفهانى ، میرزاى نائینى ، آقا ضیاء الدین عراقى و رجال دیگر بهره مند شد، و در سال 1349 به قم آمد و به عنوان یکى از اعاظم علما و مدرّسین آن حوزه مقدس ‍ مورد توجّه آیت الله العظمى حایرى ، مؤ سس حوزه علمیه قمّ قرار گرفت ، و در اواخر عمر شریف آیت الله حایرى ، به امر آن بزرگوار به جاى او اقامه جماعت مى کرد، و بعد از رحلت ایشان نیز در جاى وى تدریس مى کرد، و سایر فقها و علماى حوزه نیز مقام وى را ارج مى نهادند.

ایشان با اینکه به چندین بیمارى مبتلا بود، امّا تا آخر ایّام زندگانى به تدریس و جواب استفتائات و رسیدگى به امور مسلمین مى پرداخت .

آن بزرگوار از هوا و هوس عارى ، و از تظاهر فرارى ، و جدّاً مصداق حقیقىِ این کلام منقول از معصوم علیه السّلام بود که :

((مُخالِفاً لِهَواهُ، مُطیعاً لاَِمْرِ مَوْلاهُ، صاَّئِناً لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ))(25)

– مخالف هوا و هوس ، مطیع امر مولایش ، خویشتندار و حافظ دین .

ایشان بسیار کتوم بود لذا نزدیکترین افراد به او هم آن طور که باید وى را نشناختند. آن جناب از افرادى بود که به فیض ملاقات با حضرت ولى عصر ((عج )) نائل آمده بود.

از خصایص دیگر آن مرحوم این بود که با همه گرفتاریها، هیچگاه بى کار نبود و همواره به مطالعه کتب علمیّه و فقهیّه و غیره مشغول بود، حتى شنیده شده است که شب عروسى هم در نجف اشرف تا چندین ساعت چون شبهاى دیگر مطالعه را ترک نکرد، و آثار مهمّى از خود به یادگار گذاشت که ظاهراً هنوز به چاپ نرسیده است ، به چند نمونه اشاره مى کنیم : 1- کتاب البیع . 2- جامع الاحادیث و الاصول . 3- حاشیه بر کفایه . 4- لوامع الانوار الغرویة فى مرسلات آثار النبویة . 5- مستدرک المستدرک و…

آیت الله حجّت خود پیش بینى فوتش را کرده بود، و دو ساعت پیش از مرگ جمعى از علماى حوزه را طلبیده و تربت پاک حسینى خواسته و بر زبان گذارده و گفته بود:

((آخِرُ زادى مِنَ الدُّنْیا تُرْبَةُ الْحُسَیْنِعلیه السّلام))

– آخرین اندوخته من از دنیا، تربت امام حسین علیه السّلام است .

و نیز در این لحظه با قرآن استخاره کرده بود، چون اول سطر قرآن این آیه آمده بود:

(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ(26))

– دعوتِ حقّ براى خداست .

با صداى بلند فرموده بود:

(إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ(27)).

– همانا ما از خداییم ، و به سوى او باز مى گردیم .

و بلافاصله به ملکوت اعلى پیوسته بود.

آیت الله العظمى بروجردى با شنیدن خبر فوت ایشان فرموده بودند: ((کمرم شکست )).

مدرسه و مسجد حجتیّه به عنوان دو یادگار از آن مرحوم به جا مانده است ، و طبق وصیّت ، قبل از فوتش حجره اى را که در جنب مسجد است اختصاص به مقبره آن مرحوم و خانواده اش دادند، و این بر اساس دستور و الهام غیبى بود که در عالم خواب به ایشان گفته شده بود.(28)

آیت الله العظمى بروجردى قدّس سرّه

آن بزرگوار از خانواده هاى جلیل و شریف بروجرد، و نسبتش با سى واسطه به امام حسن مجتبى علیه السّلام مى رسد، و غالب نیاکان و اجداد وى از دانشمندان عظیم الشاءن و نوابغ اسلامى بوده اند.

ایشان در سال 1292 ه‍ .ق . در بروجرد متولّد، و در سنّ 12 سالگى نزد علماى بروجرد و والد معظّم خود به تحصیل پرداخت ، و در سال 1310 در سنّ 18 سالگى براى تکمیل تحصیلات به اصفهان عزیمت کرد و نزد علماى آن دیار از جمله آیات و حجج اسلام : ابوالمعالى کلباسى ، میر سید محمّد تقى مدرسى ، آخوند ملا محمّد کاشى و میرزا جهانگیرخان قشقائى تحصیل ، و نیز متون فقه و اصول را تدریس کرد، و پس از هشت سال توقّف در اصفهان در سال 1318 در حدود 26 سالگى در حالى که به درجه اجتهاد رسیده بود وارد نجف شد و حدود سه سال از محضر آخوند خراسانى صاحب کفایه ، و علاّمه یزدى صاحب عروة الوثقى استفاده کرد و از شاگردان ممتاز مرحوم آخوند گردید و در همان زمان تعلیقاتى بر کفایة الاصول نوشت و بعد از ده سال یعنى در سال 1328 با تصدیق علماى آن زمان به بروجرد برگشت و طىّ مدت 36 سال اقامت در بروجرد مرجع تقلید غالب اهالى غرب و جنوب ایران و قسمتى از خراسان و غیره بود و در آنجا حوزه تدریس خارج فقه و اصول داشت .

پس از چندى ، هنگام برگشت از زیارت امام رضاعلیه السّلام به بروجرد، به اصرار مرحوم آیت الله حایرى و فضلاى آن زمان چند ماهى در قم توقّف ، و حوزه درس و بحث دایر کرد و دوباره به بروجرد برگشتند.

تا اینکه در محرّم الحرام سال 1364 به قم وارد شد و در سن متجاوز از هفتاد سالگى پرچمدار جهان تشیع گردید و بیش از هزار و دویست نفر دانشمند مجتهد و فاضل از حوزه درسى او بهره مند شدند.

تاءلیفات آن مرحوم بسیار است ، به چند نمونه اشاره مى کنیم :

1- حاشیه بر کفایة . 2- حاشیه بر نهایه شیخ طوسى . 3- رساله اى درباره سند صحیفه سجادیّه . 4- اسانید کتاب تهذیب . 5- اسانید رجال کشّى . 6- تجرید رجال نجاشى و…(29)

مسجد اعظم قم و کتابخانه آن و نیز ساختمان مسجد بزرگ هامبورگ در آلمان نیز نمونه اى از آثار باقیمانده از معظّم له مى باشد.

آن عالم بزرگوار سرانجام در پنج شنبه 13 ماه شوال المکرّم سال 1380 در سن 88 سالگى به رحمت خدا پیوست و با تشییع جنازه با شکوه در کنار مرقدِ مطهّر فاطمه معصومه علیهاالسّلام دفن گردید.(30)

بخش سوّم : جایگاه علمى و ویژگیهاى تدریس حضرت آیت الله العظمى بهجت

در این بخش ، نخست اشاراتى کوتاه به مقام علمى و نبوغ و دقّت نظر حضرت آیت اللّه العظمى بهجت مى کنیم ، سپس از شیوه تدریس ‍ سخن به میان آورده ، بعد به ذکر تاءلیفات و آثار و شاگردان ایشان مى پردازیم :

جایگاه علمى

گواهى استادان و هم دوره ایها و نیز شاگردان برجسته که بخشى از آن در ذیل مى آید نمایانگر دقّت نظر و نبوغ برجستگى علمى ایشان است :

از آن جمله گویند: روزى ایشان در درس کفایه یکى از شاگردانِ مرحوم آخوند خراسانى به نحوه تقریر مطالب آخوند خراسانى توسّط استاد اعتراض مى کند، ولى با توجه به اینکه از همه طلاب شرکت کننده در درس کم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدى پیش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شدید شاگردان دیگر قرار مى گیرد، ولى در آن هنگام ناگهان استاد وارد مى شود و متوجّه اعتراض شاگردان به ایشان مى گردد. سپس خطاب به آنان مى فرماید: ((با آقاى بهجت کارى نداشته باشید.))، همه ساکت مى شوند آنگاه استاد ادامه مى دهد: ((دیشب که تقریرات درس مرحوم آخوند را مطالعه مى کردم متوجّه شدم که حقّ با ایشان است )) و پس از این سخن ، از جدیّت و نبوغ آیت الله بهجت تمجید مى نماید.

یکى از دانشمندان نجف مى گوید: ((ایشان در درس ، به مرحوم آیت الله کمپانى امان نمى داد، و پیوسته بحثها را مورد نقد قرار مى داد.))

مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى نیز مى گوید: ((ایشان با اظهار نظرهاى دقیق و اشکالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب کرده بود که چند روزى مجلسِ درس از حالت درس خارج شده بود، آن ایرادها براى ما هم مفید بود؛ ولى آقاى بهجت براى گریز از شهرت دیگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه مى دادند معلوم مى شد اگر بالاتر از دیگران نباشند بى شک کمتر از آنان نیستند.))(31)

مرحوم علامه محمّد تقى جعفرى مى گوید: ((آن هنگام که در خدمت آقا شیخ کاظم شیرازى مکاسب مى خواندیم ، آیت الله بهجت نیز که اینک در قم اقامت دارند، در درس ایشان شرکت مى نمودند، خوب یادم هست که وقتى ایشان اشکال مى کردند آقا شیخ کاظم با تمام قوا متوجّه مى شد، یعنى خیلى دقیق و عمیق به اشکالات آقاى بهجت توجّه مى کرد، و همان موقع ایشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود.))(32)

آیت الله سید محمد حسین طهرانى در کتاب انوارالملکوت مى نویسد: ((آیت الله حاج شیخ عباس قوچانى ، وصىِّ سید على آقاى قاضى مى فرمودند: آیت الله العظمى حاج شیخ محمد تقى بهجت در فقه و اصول به درس مرحوم آیت الله العظمى حاج شیخ محمد حسین غروى اصفهانى معروف به کمپانى حاضر مى شدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم سید باز مى گشتند بعضى از طلابى که در درس براى آنها اشکالاتى باقى مانده بود به حجره ایشان مى رفتند و اشکالشان را رفع مى نمودند. و چه بسا ایشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ایشان مى پرسیدند و ایشان هم مانند بیدارى جواب مى دادند جواب کافى و شافى ، و چون از خواب برمى خاستند و از قضایا و پرسشهاى در حال خواب با ایشان سخن به میان مى آمد ابداً اطلاّع نداشتند و مى گفتند: هیچ به نظرم نمى رسد و از آنچه مى گویید در خاطرم چیزى نیست .))(33)

آیت الله مشکینى مى گوید: ((ایشان از جهت علمى (هم در فقه و هم در اصول ) در یک مرتبه خیلى بالایى در میان فقهاى شیعه قرار دارند.))(34)

حجة الاسلام والمسلمین امجد مى گوید: ((ایشان در علمیت در افق اعلى است . فقیهى است بسیار بزرگ ، و معتقدم که باید مجتهدین پاى درسشان باشند تا نکته بگیرند و بفهمند، و حقّ این است که درس خارج را باید امثال آیت الله بهجت بگویند نه آنهایى که به نقل اقوال بسنده مى کنند.))

تشویق بزرگان به شرکت در درس ایشان

آیت الله مصباح مى گوید:

((اوّلین چیزى که ما را جذب کرد آن جاذبه معنوى و روحانى ایشان بود. ولى تدریجاً متوجّه شدیم که ایشان از لحاظ مقامات علمى و فقاهت هم در درجه بسیار عالى قرار دارد. این بود که سعى کردیم خدمت ایشان درسى داشته باشیم تا وسیله اى باشد هم از معلومات ایشان بهره اى ببریم ، و هم بهانه اى باشد که هر روز خدمت ایشان برسیم و از کمالات روحى و معنوى آقا بهره مند شویم . کتاب طهارت را در خدمت ایشان شروع کردیم ، ابتدا در یکى از حجرات مدرسه فیضیه چند نفر از دوستان شرکت مى کردند، و بعد از گذشت یک سال ، یکى دو سالى هم در حجره اى در مدرسه خان (مدرسه مرحوم آیت الله بروجردى ) خدمت ایشان درس داشتیم ، و بعدها که ضعف مزاج ایشان بیشتر شد از آن به بعد در منزل ، خدمتشان مى رفتیم که یک دوره طهارت را خدمت ایشان خواندیم ، و بعد یک دوره هم مکاسب و خیارات را که تقریباً حدود 15 سال ادامه پیدا کرد. ما در درس ایشان استفاده هایى مى بردیم که در بسیارى از درسها کمتر یافت مى شد.))

شهید بزرگوار استاد مطهرى نیز به درس ایشان عنایت خاصّى داشتند. آیت الله محمد حسین احمدى یزدى در این رابطه مى گوید: ((آیت الله شهید مطهرى در باره درس آیت الله بهجت به ما خیلى سفارش مى کرد و مى فرمود: حتماً در درس ایشان شرکت کنید مخصوصاً در اصول ، چون آقاى بهجت درس آقا شیخ محمد حسین اصفهانى معروف به کمپانى را دیده حتماً در درس ایشان شرکت کنید.))

استاد خسرو شاهى مى گوید: ((بنده در درس فقه خارج خیارات آیت اللّه العظمى شیخ مرتضى حایرى شرکت مى کردم . ایشان در اواخر عمر مریض بودند و درسشان تعطیل شد. یک روز وقتى که آیت الله حایرى از حرم بیرون مى آمدند، به خدمتشان رفتم و پس از سلام عرض کردم : ان شاءالله درس را شروع مى فرمایید؟ فرمودند: نه . بعد فرمودند: ((شما که جوان هستید من یک ضابطه اى را در اختیار شما قرار بدهم ، و آن اینکه درس کسانى شرکت بکنید که فقط نقل اقوال نکنند، بلکه اقوال را بررسى کرده و نکاتى را در درس بیان کنند که در فعلیّت رساندن ملکه اجتهاد خیلى سودمند باشد. چون درسى براى شما مفید است که این ملکه اجتهاد را از قّوه به فعلیّت برساند، و تنها به نقل اقوال کفایت نکند.))

من همان جا به ایشان عرض کردم : جناب عالى کسى را با اسم براى ما معرّفى بفرمایید. فرمودند: ((من از اسم بردن معذورم .)) عرض ‍ کردم : من در درس آیت الله العظمى بهجت شرکت مى کنم . ایشان اظهار رضایت نمود و تبسّم کردند و فرمودند: ((درس ایشان از نظر دقت و محتوا همین قاعده و ضابطه اى را که به شما گفتم دارد، خوب است که در درس ایشان شرکت مى کنید. درس ایشان از هر جهت سازنده است هم از جهت علمى هم از جهت اخلاقى ، این درس را ادامه بدهید.))

شیوه تدریس

آیت الله مصباح در مورد روش تدریس ایشان مى گوید: ((ایشان در بیان مطالب سعى مى کردند ابتدا مساءله را از روى کتاب شیخ انصارى قدّس سرّه مطرح کنند، و بعد هر کجا مطلب قابل توجّهى از دیگران مخصوصاً از صاحب جواهر قدّس سرّه در طهارت ، و از مرحوم حاج آقا رضا همدانى و دیگران مطالب برجسته اى داشتند آن را نقل مى کردند، و بعد هر جا خود ایشان نظر خاصّى داشتند آن را بیان مى کردند. این شیوه از یک طرف باعث این مى شد که انسان از نظر استادان بزرگ در یک موضوع آگاه بشود و در عین حال صرفه جویى در وقت مى شد.

استادان دیگر هم براى تدریس شیوه هاى جالبى داشتند که شاید براى مبتدى مفیدتر بود که هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح مى کردند، ولى خوب این باعث مى شد که وقت بیشترى گرفته بشود و احیاناً مطالبى تکرار بشود.

در ضمن تدریس ، در میان نکته هایى که از خود ایشان ما استفاده مى کردیم و طبعاً بعضى از این نکته ها چیزهایى بود که ایشان از استادانشان شفاهاً دریافت کرده بودند، به مطالب بسیار ارزنده و عمیق و داراى دقتهاى کم نظیرى برمى خوردیم )).

آیت الله مسعودى که خود سالها از درس آیت الله العظمى بهجت بهره برده اند درباره ویژگى تدریس ایشان بهجت مى گوید:

((سبک درس ایشان سبک خاصّى است . معمولاً آقایان مراجع و بزرگان در درس خارج یک مساءله اى را مطرح مى کنند و اقوال دیگران را یکى یکى ذکر مى کنند، سپس یکى را نقد مى کنند و دیگرى را تاءیید، و سرانجام یکى از آن نظرات را مى پذیرند، یا نظریّه دیگرى را انتخاب مى کنند. ولى ایشان برخلاف همه ، نقل اقوال نمى کنند بلکه ابتدا مساءله را مطرح مى کنند و بعد روند استدلالش را بیان مى کنند. اگر شاگرد آراء علماء را دیده و مطالعه کرده باشد، مى فهمد که دلیلى را که استاد ذکر مى کند چه کسى گفته است ، و اشکال یا تاءییدى را که مى کند مى فهمد به سخن چه کسى اشکال یا قول چه کسى را تاءیید مى کند. لذا هر کس بخواهد در درس ایشان شرکت کند باید مبانى و نظرات آقایان دیگر را دیده باشد.))

آیت الله محمّد حسین احمدى فقیه یزدى درباره شیوه درس ‍ ایشان مى گوید: ((نوعاً ایشان چند مساءله اى یا فرعى را که عنوان مى فرمودند بعد از توجّه به ظرافتهاى حدیث و روایت و یا آیه شریفه اى که دلالت بر موضوع بحث داشت ، مقایسه اى بین موضوع بحث و سایر بحثهاى مشابه مى نمودند و دقت عقلى و فکرى خاصّى در تعادل آن دو انجام مى دادند، آنگاه نتیجه مى گرفتند که انصافاً نتیجه علمى و جدید بود. و حقیقتاً مطلبى را که ذکر مى کردند ناشى از اوج و عظمت دید و فکرشان بود که از ائمه علیهم السّلام و اسلام گرفته بود. و اجتهاد صحیح نیز هم این گونه بحث و تجزیه و تحلیل کردن است .))

موعظه در درس

حجة الاسلام و المسلمین قدس امام جمعه کلاچاى که خود سالها در درس ایشان حضور داشته است مى گوید:

((روال آیت الله العظمى بهجت این بود که پیش از شروعِ درس ، حدود ده دقیقه موعظه مى کرد، ولى نه به عنوان موعظه بلکه به عنوان حکایت حال بزرگان گذشته . و معلوم بود که منظور اصلى آیت الله مصباح یزدى که سالها در درس خارج فقه ایشان شرکت مى کردند (15 سال )، علاوه بر استفاده علمى ، استفاده از روحیّه ملکوتى آقا بوده است .))

آیت الله مصباح در این باره مى گوید: ((آیت الله بهجت گاهى داستانى را یا حدیثى را نقل مى کردند که براى ما تعجّب آور بود ایشان چه اصرارى دارند که بر مطالب معلوم و روشن تکیه مى کنند، از جمله مطلبى که ایشان در تذکّرات پیش از درس اصرار مى کردند امامت امیرالمؤ منین علیه السّلام بود، ما تعجب مى کردیم که ما مگر در آن حضرت شک داریم که ایشان این قدر اصرار دارند که دلائل امامت حضرت على علیه السّلام را براى ما بیان کنند. یک خورده ته دلمان گله مند بودیم که چرا به جاى این مطالب یک چیزهایى که بیشتر حاجت ماست (در امور اخلاقى و معنوى ) مطالبى را نمى گویند. اما بعد از این که به پنجاه – شصت سالگى رسیدیم ، در بسیارى از مباحث دیدیم که آن نکته هایى که ایشان چهل سال پیشتر در درسشان درباره امامت على علیه السّلام ى فرمودند به دردمان مى خورد. گویا ایشان آن روز مى دید که یک مسائلى بناست در آینده مورد غفلت و تشکیک قرار بگیرد.

شاید اگر توجّه هاى ایشان نبود ما انگیزه اى نداشتیم درباره این مسائل مطالعه اى داشته باشیم ، حتّى از نکته هایى که ایشان چهل سال پیش بیان مى کردند امروز بنده در نوشته هایم در مورد مسائل اعتقادى یا جاهاى دیگر استفاده کرده ام .))

تاءلیفات

حضرت آیت الله بهجت داراى تاءلیفات متعددى در فقه و اصول هستند که خود براى چاپ اکثر آنها اقدام نکرده اند، و گاه به کسانى که مى خواهند آنها را حتّى با غیر وجوه شرعیه چاپ کنند، اجازه نمى دهند و مى فرمایند: هنوز بسیارى از کتابهاى علماى بزرگ سالهاست که به گونه خطى مانده است ، آنها را چاپ کنید نوبت اینها دیر نشده است .

فهرست عمده تاءلیفات ایشان که برخى نیز با اصرار و پشتکارى برخى از شاگردانشان به چاپ رسیده ، عبارتند از:

الف ) کتابهاى چاپ شده :

1- رساله توضیح المسائل (فارسى و عربى ).

2- مناسک حجّ.

دو کتاب فوق توسّط برخى از فضلا بر اساس فتاوى ایشان تاءلیف و پس از تاءیید آقا به چاپ رسیده است .

3- وسیلة النجاة .

این کتاب در بردارنده نظرات فقهى ایشان در اکثر ابواب فقه است که در متن وسیلة النجاة آیت اللّه العظمى سیّد ابوالحسن اصفهانى قدّس سرّه گنجانده شده و نهایتاً جلد نخست آن با تاءیید ایشان به چاپ رسیده است .

4- جامع المسائل .

این کتاب مجموعه حواشى ایشان بر کتاب ((ذخیرة العباد)) استادش ‍ آیت الله العظمى محمّد حسین غروى اصفهانى معروف به کمپانى ، و نیز تکمیل آن تا آخر فقه مى باشد، که قسمتهایى از آن ابتدا با نام ((ذخیرة العباد)) با حروفچینى نه چندان زیبا و در تعداد نسخه اندک در اختیار برخى از شاگردان و خواصّ ایشان قرار گرفت ، و بعداً جلد اوّل از این مجموعه که قرار است در پنج مجلّد به چاپ برسد، به خاطر کثرت فروع فقهى که توسّط حضرت آیت اللّه بهجت بر اصل کتاب افزوده شده و جامعیّت آن ((جامعُ المسائل )) نام گرفته و به همّت برخى از شاگردان ایشان به چاپ رسید.(35)

ب ) تاءلیفات آماده چاپ و نشر:

1- جلد اوّل از کتاب صلوة .

آیت الله بهجت در این کتاب با سبکى ویژه و تلخیص مطالب به ترتیب مباحث ((جواهر الکلام )) به بیان نظریّات نو و ابتکارى خویش ‍ پرداخته اند.

2- جلد اول از دوره اصول .

این کتاب تقریباً به ترتیب ((کفایة الاصول )) نگارش یافته است ، و بارها توسّط ایشان مورد مداقّه و تجدیدنظر قرار گرفته ، و نظریّاتى نو در بسیارى از مباحث اصول را در بردارد.

3- تعلیقه بر مناسک شیخ انصارى .

این کتاب در بردارنده نظرات ایشان درباره مناسک حجّ مى باشد.

ج ) تاءلیفاتى که هنوز اقدام به چاپ آنها نشده است :

1- بقیّه مجلّدات دوره اصول .

2- حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى .

که به ترتیب مکاسب شیخ انصارى قدّس سرّه از اوّل تا انجام ، و پس از اتمام آن ادامه مباحثى که در مکاسب مطرح نشده بر اساس متن ((شرائع الاسلام )) نگارش یافته است ، ایشان در این دوره از مباحث فقهى نظرات جدیدى را ارائه داده اند.

3- دوره طهارت .

در این کتاب نیز آیت اللّه بهجت بسان دوره ((کتاب الصلوة )) به ترتیب مباحث ((جواهر الکلام )) با تلخیص و نوآورى نظرات خویش را مطرح نموده اند.

4- بقیّه مجلّدات دوره کتاب الصلوة .

همچنین ایشان در تاءلیف سفینة البحار با مرحوم حاج شیخ عباس ‍ قمى علیهاالسّلام همکارى داشته اند، و قسمت زیادى از سفینة البحار خطى ، به خط ایشان نوشته شده است .

شاگردان

با توجّه به اینکه ایشان به خاطر شهرت گریزى عمدتاً در منزل خود تدریس مى کردند، با وجود این افراد بسیارى از محضر آن جناب استفاده کرده و مى کنند. که برخى از آنان خود صاحب رساله و فتوى مى باشند، اینک نام بعضى دیگر از آنان را با حذف القاب ذکر مى کنیم :

1 – محمد تقى مصباح یزدى .

2 – عبدالمجید رشید پور.

3 – سید مهدى روحانى .

4 – على پهلوانى تهرانى .

5 – مختار امینیان .

6 – محمّد هادى فقهى .

7 – هادى قدس .

8 – محمود امجد.

9 – محمد ایمانى .

10 – محمد حسن احمدى فقیه یزدى .

11 – محمد حسین احمدى فقیه یزدى .

12 – مسعودى خمینى .

13 – سید رضا خسروشاهى .

14 – اسماعیل عابدى .

15 – حسن لاهوتى .

16 – عزیز علیارى .

17 – سید محمد مؤ منى .

18 – حسین مفیدى .

19 – محمدکریم پارسا.

20 – جواد محمد زاده تهرانى .

21 – سید صابر مازندرانى .

22 – شهید نمازى شیرازى .

23 – مهدى هادوى .

بخش چهارم : ویژگیهاى اخلاقى عرفانى حضرت آیت الله العظمى بهجت

1 – تقوا و خود سازى

چنانکه گذشت ایشان در نوجوانى به میدان خودسازى گام نهاد، و در فراگیرى علوم و تزکیه نفس چنان جدّى بوده و هستند که گویا کارى غیر از آن ندارند، و همواره در آموزش هاى اخلاقى بر این نکته اصرار دارند که تلاشى پیگیر و ریاضتى فراگیر لازم است تا انسان در جبهه ستیز با رذیلتهاى اخلاقى و در جهاد اکبر با هواهاى نفسانى ، سربلند و پیروز گردیده و به سازندگى خویش بپردازد، و همواره معتقد به لزوم همپایى دانش و اخلاق بوده و مؤ کّداً به خطر جدایى علم و تزکیه هشدار مى دهند و زیان عالم غیر مهذّب و دانش بدون تزکیه را از هر ضرر و زیان دیگرى بیشتر مى دانند.

آن بزرگوار، انسان مخلص و مشتاقى است که در همه حال عقربه زندگى و حیات خویش را به سوى خدا چرخانده ، و کوشیده است تا پیوسته در حوزه جاذبه الهى قرار گرفته و به همه چیز و همه کس با دید خدا خواهى بنگرد.

یکى از مجتهدان بزرگ در این باره گفته است :

((ایشان را نمى شود گفت آدم با تقوایى است ، بلکه ایشان عین تقوا و مجسّمه تقواست .))(36)

آیت الله شیخ جواد کربلایى مى گوید: ((یکى از آقایان که کم و بیش ‍ از حالات ایشان مطّلع و از هوادارن ایشان نیز بودند مى گفت : آقا هر شب یا غالب اوقات وقت خود را به خلوت و فکر در مجارى معارف الهى مى گذرانند، و هیچ گاه حاضر نبودند که وقت خود را به باطل بگذرانند و در محافل بیهوده شرکت کنند، و کاملاً در مقام احتراز از صحبتهاى بیهوده بوده و وقت رفتن به درس و یا تشرّف به زیارت حضرت امیر – روحى فداه – عبایش را بر سر کشیده و بدون التفات و توجه به کسى مى رفتند، که چند بار خودم نیز مشاهده کردم … ایشان کاملاً کتوم هستند مخصوصاً درباره حالات شخص خودشان ، و همچنین درباره بیان الطاف خاصّه اى که حقّ تعالى به ایشان مرحمت فرموده کتوم هستند.))

2 – زهد و ساده زیستى

اولیاى خدا برخلاف عموم مردم که به ظاهر دنیا چشم دوخته اند و سرگرم آن هستند، همواره به حقیقت دنیا مى نگرند، و به فرداى خویش مى پردازند و بدینسان هماره از قید مطامع گریخته و با صفاى قناعت و ساده زیستى ، روحى سرشار از معنویّت را به دست مى آورند، در حالى که مردم در انبوه ظلمت هاى غفلت و تشریفات زندگى و آزمندیهاى آن غرق و سرگردانند.

آیت الله بهجت نیز از این دسته اولیاى خدا مى باشد. ایشان زاهد عارفى است که پیوسته بى رغبت به دنیا و آزاده و بى تکلّف زیسته است ، آن بزرگوار از برجسته ترین چهره هاى زاهد و وارسته زمان ماست که چنان در جاذبه معنویّات قرار گرفته و به حقیقت و باطن دنیا توجّه داشته که ذرّه اى به تعلّقات و مادیات آلوده نگشته و از هر چه رنگ تعلّق پذیرفته آزاد بوده است . او نه تنها چنین اندیشیده و از دنیا و مظاهرش گریزان بوده بلکه در عمل و زندگى معیشتى نیز در همین راستا حرکت کرده است .

زندگى ساده او در خانه اى قدیمى و محقّر در قم ، و مقاومت ایشان در برابر خواسته هاى مکرّر علما و مردم براى تعویض خانه ، گواهى صادق بر روح بزرگ و زاهدانه این پیر فرزانه است .(37)

آیت الله مصباح در مورد زهد و ساده زیستى ایشان مى گوید: ((آیت الله بهجت منزلى جنب مدرسه حجتیه اجاره کرده بودند، و بعد تغییر منزل دادند و در اوائل خیابان چهار مردان فعلى یک خانه اى اجاره کرده بودند که ظاهراً دو اتاق بیشتر نداشت ، و در وسط آن اتاقى که ما خدمت ایشان مى رسیدیم پرده اى کشیده شده بود که پشتش ‍ خانواده شان زندگى مى کردند و ما این طرف پرده مى نشستیم و از حضور ایشان بهره مند مى شدیم . زندگى بسیار ساده و دور از هر گونه تکلف و تواءم با یک عالم نورانیّت و معنویّت …

الا ن نیز خانه ایشان ظرفیت اینکه تعداد زیادى در آن اجتماع بکنند ندارد، و دو سه اتاق کوچک دارد با همان گلیمهایى که از چهل – پنجاه سال پیش داشتند. بعد از مرجعیت نیز منزلشان هیچ تغییرى نکرده ، لذا جاى پذیرایى و ملاقات از بازدید کنندگان کم است ، از این رو در اعیاد و ایّام سوگوارى در مسجد فاطمیه جلوس ‍ مى فرمایند، و کسانى که مى خواهند ایشان را زیارت کنند آنجا خدمتشان مى رسند.))

آیت الله مسعودى نیز مى گوید: ((بارها آمدند براى ایشان خانه بخرند قبول نکردند، من خودم چند مرتبه به ایشان گفتم : آقا! این منزل خراب است ، از نظر وضع شرعى هم معلوم نیست آدم بتواند اینجا زندگى کند. اصلاً توجهى نکردند)).

3 – عبادت

یکى از عوامل مهم موفّقیت انسان که مى تواند براى دیگران الگو و راهنما قرار گیرد، تقیّد ایشان به اعمال عبادى و تعبّد ایشان است .

ارتباط استوار آیة الله العظمى بهجت با خداوند متعال ، ذکرهاى پى در پى ، به جاى آوردن نوافل ، شب زنده داریهاى کم نظیر ایشان بسیار عبرت انگیز است .

سالهاى سال نماز جماعت ایشان از شورانگیزترین ، با صفاترین و روح نوازترین نمازهاى جماعت ایران اسلامى بوده و هست . در این نماز عالمان وارسته و خداجوى ، بسیارى از طلاب تقوا پیشه ، بسیجیان رزمجو و دلداده خدا، و دیگر قشرهاى مردم شرکت مى کردند. این نماز چنان پر معنویت است که گاه به ویژه در شبهاى جمعه صداى گریه آیت الله بهجت با نوحه و ناله غم انگیز نماز گزاران همراه مى شود، و روحها به پرواز در مى آید و چشمها به اشک مى نشیند، و فضاى دلها نورانى مى گردد. چنین فضاى معنوى و روح نوازى در این زمان در هیچ نماز جماعتى وجود ندارد. بى جهت نیست که بسیارى از اوقات در مسجدى که ایشان نماز جماعت اقامه مى کنند جا براى نماز گزاران تنگ مى گردد و عدّه کثیرى حتى آنان که مشتاقانه و به امید کسب فیض از این نماز پر معنویت ، از راه هاى دور آمده اند مجبور به ترک مسجد مى شوند.(38)

این نماز همواره مورد توجّه اولیاى خدا بوده و هست ، علاّمه طباطبائى قدّس سرّه در آن شرکت مى جسته ، و آیت الله بهاء الدینى قدّس سرّه نیز عنایت خاصّى به نماز جماعت ایشان داشته اند. در این ارتباط آیت الله محمّد حسن احمدى فقیه یزدى خاطره اى را نقل مى کنند که ذکرش در اینجا مناسب است . وى مى گوید:

((شبهاى ماه رمضان آیت الله بهاء الدینى زودتر از آیت الله بهجت نماز مى خواندند، ایشان خواست یکى از نزیکان را به جایى بفرستد، آن شخص گفت : اگر بروم از نماز شما محروم مى شوم . آقاى بهاء الدینى فرمودند: برو این کار را انجام بده و بعد از افطار برو پشت سر آقاى بهجت نماز بخوان .))

آقاى مصباح نیز درباره سابقه نماز جماعت دل انگیز ایشان مى گوید: ((آیت الله بهجت در حدود چهل سال قبل برنامه اى داشتند که پیش از غروب قدم زنان به سوى صفائیه (که آن وقتها هنوز در آنجا ساختمان احداث نشده بود و از نزدیکهاى پل صفائیه دیگر زمین مزروعى بود)، مى رفتند و مقدار زیادى از زمینهاى مزروعى را مى گذشتند و در آنجا مى نشستند و بعد نماز مغرب و عشا را در آن زمینها مى خواندند و بعضى دوستان که علاقه مند بودند خدمت ایشان مى رسیدند.

یکى از آن دوستان نقل مى کرد: آیت الله بهجت یک شب بعد از نماز فرمودند: ((اگر سلاطین عالم مى دانستند که انسان در حال عبادت چه لذّتهایى مى برد، هیچ گاه دنبال این مسائل مادى نمى رفتند…))

وقتى که این منزلى را که اینک در آن اقامت دارند خریدند، چون نزدیکتر بود بیشتر دوستان در همین منزل براى نماز خدمتشان مى رسیدند، بعد ایشان را به مسجد فاطمیّه دعوت کردند و آنجا محلّ اجتماع کسانى بود که علاقه مند بودند از نماز ایشان استفاده کنند، و تاکنون همچنان قریب به چهل سال است که در مسجد فاطمیه در سه وقت نماز جماعت اقامه مى کنند، و اخیراً درسشان را هم از منزل به همان مسجد منتقل کرده اند و دید و بازدیدهاى اعیاد و ایّام سوگوارى نیز در همان مسجد انجام مى گیرد.))

آیت الله شیخ جواد کربلایى درباره نماز شب و گریه هاى نیمه شب ایشان مى گوید: ((جناب آیت الله بهجت در جدّیت در نماز شب و گریه در نیمه هاى شب مخصوصاً شبهاى جمعه کوشا بودند. یکى از علما و مشاهیر به من فرمودند که : شب جمعه در مدرسه سید(ره ) در نجف اشرف در نیمه شب شنیدم که ایشان با صداى حزین و ناله و گریه در حالى که سر به سجده گذاشته بود مکرّرَاً به حقّ تعالى عرضه مى داشت :

((إِلهى ! مَنْ لى غَیْرُکَ، أَسْاءَلُهُ کَشْفَ ضُرّى وَالنَّظَرَ فى أَمرى ؟!)).

– معبودا! من جز تو چه کسى را دارم که از او بخواهم رنجورى مرا برطرف کرده و نظرى به امورم نماید.

4 – زیارت و توسل

آیت اللّه بهجت حتّى با این سنّ و سال برنامه روزمره خویش را به این صورت آغاز مى کنند: هر روز با نهایت ادب به محضر مقدس ‍ حضرت معصومه علیهاالسّلام شرفیاب مى گردند. و با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضریح مطهر مى ایستند و بعد زیارت عاشوراى حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السّلام را قرائت مى کنند.

مؤ لف کتاب انوار الملکوت از قول آیت الله شیخ عباس قوچانى ، وصّى مرحوم میرزا على آقاى قاضى نقل مى کند که : ((آیت الله العظمى بهجت بسیار به مسجد سهله مى رفتند و شبها تا صبح به تنهایى در آن جا بیتوته مى کردند. یک شب بسیار تاریک که چراغى هم در مسجد روشن نبود، در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا کرده و براى تطهیر و وضو به ناچار مى بایست از مسجد بیرون رفته و در محلّ وضو خانه که بیرون مسجد در سمت شرقى آن واقع است وضو بسازند، ناگهان مختصر خوفى در اثر عبور این مسافت و در ظلمت محض و تنهایى در ایشان پیدا مى شود، به مجرّد این خوف ناگهان نورى همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار مى شود، ایشان با آن نور خارج مى شوند و تطهیر نموده و وضو مى گیرند و سپس به جاى خود برمى گردند و در همه این احوال ، آن نور در برابر ایشان حرکت مى کرده تا اینکه به محل خود مى رسند آن نور ناپدید مى شود.))(39)

5 – تواضع و فروتنى

شهرت گریزى ، هوى ستیزى و فروتنى از دیگر ابعاد برجسته شخصیت معنوى ایشان است ؛ با اینکه فقیهى شناخته شده و مجتهدى صاحب نام و از برجستگان حوزه علمیّه قم مى باشند، نه تنها تا کسانى که از ایشان مسّن تر بودند و یا جلوتر بودند، بلکه تا هم دوره ایهاى ایشان در قید حیات بودند هیچگاه اجازه انتشار توضیح المسائل خود را نمى دادند، تا اینکه با درخواستهاى مکرّر عالمان راضى شدند فتاوایشان به چاپ برسد، با این حال اکنون نیز به هیچ وجه اجازه نمى دهند رساله شان را از وجوهات شرعیّه چاپ کنند.

و نیز در مجالسى که از طرف ایشان برگزار مى شده است ، ایشان به خطباى مجالس توصیه مى فرمودند که : حتى از ذکر نام ایشان در مجلس خود دارى کنند. و این ، خود دلیل اوج هوى ستیزى و هوس پرهیزى این مرجع بزرگ است .(40)

حاج آقا قدس درباره تواضع و شکسته نفسى ایشان مى گوید: ((روزى با مهمان خودم ، مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ نصر الله لاهوتى به خدمت آقا رفتیم . آقاى لاهوتى گفتند: آقا! من به مشهد مشرّف شده بودم ، کسى از شما انتقاد مى کرد و من عصبانى شدم . آقا فرمودند: در روایات آمده است عالمى را که رو به دنیا آورد متّهم سازید. من خیلى ناراحت شدم که خدایا! اگر زندگى این آقا رو به دنیا آوردن است ، پس تکلیف ما چیست ؟))

6 – سیر و سلوک و مقام معنوى

آیت اللّه بهجت در سیر و سلوک سابقه دهها ساله دارد، ایشان از شاگردان عارف کامل حضرت آیت اللّه سیّد على آقاى قاضى قدّس سرّه و مورد توجه خاصّ آن استاد بزرگ بوده و در اوان جوانى ، مراحلى را در عرفان سپرى کرده اند.

بعضى از نزدیکان مرحوم قاضى مى گفتند:

((از مقامات و مراحلى که ایشان طى کرده اند اطلاع داریم ، ولى عهدى داریم با ایشان که به احدى نگوییم .))

و عارف بزرگى چون امام خمینى قدّس سرّه به ایشان عنایتى خاص ‍ داشته اند. امام بعد از بازگشت به قم در اوّل انقلاب ، در بیت ایشان حضور یافته و به دیدار یکدیگر نایل مى آیند.

مؤ لف کتاب انوارالملکوت نیز در این باره مى نویسد: ((آیت الله العظمى حاج شیخ محمد تقى بهجت فومنى از شاگردان معروف آیت الحق و سند عرفان ، عارف بى بدیل مرحوم آقاى حاج میرزا على آقاى قاضى تبریزى (رضوان الله علیه ) در نجف اشرف بوده اند، و در زمان آن مرحوم ، داراى حالات و مکاشفات غیبیه الهى بوده و در سکوت و مراقبه ، حدّ اعلایى از مراتب را حایز بوده اند.))(41)

و بخاطر همین ویژگى بوده است که مرحوم آقاى قاضى عنایت خاصى نسبت به ایشان داشت آقا ضیاء الدین آملى فرزند آیت الله العظمى حاج شیخ محمد تقى آملى در جلسه درس آیت الله بهجت در حضور ایشان براى حضّار نقل کرده بود که من به چشم خود دیدم که مرحوم آقاى میرزا على آقاى قاضى در نماز به ایشان اقتدا نمودند.

7 – اطّلاع از غیب و ظهور کرامات

حضرت آیت اللّه بهجت از آن دسته اولیاى خداست که برخلاف غالب مردم که از عالم غیب اطلاعى ندارند، به قدرت خداوند متعال به مقاماتى رسیده که مى تواند عوالمى از غیب را مشاهده کند. و شاید کثرت تکرار ذکر ((یا ستّار)) توسّط ایشان در خلوت و جلوت ، و در حال نشستن و برخاستن از این حقیقت حکایت داشته باشد. آیت اللّه مصباح یزدى در این باره مى فرماید:

((به نظر مى رسد ایشان از نظر مراتب عرفانى و کمالات معنوى در مقامى هستند که غالباً عوالمى از غیب را شاهدند. و چه بسا در آن ، حقایقى از جمله حقیقت بعضى افراد را آشکارا (با دیده دل ) مى بینند، امّا چون خود نمى خواهند افراد را این چنین ببینند، غالباً ذکر ((یا ستّار)) را تکرار مى کنند و از خداوند مى خواهند آنچه را که مى بینند بر ایشان پنهان سازد.))(42)

در واقع امثال این امور از جمله کراماتى محسوب مى شود که از اولیاى خدا صادر مى گردد، و ظهور کرامات رهاوردِ مجاهدت و مخالفت ممتدّ با هوا و هوس مى باشد، و آیت اللّه بهجت شخصیّتى است که در طول عمر با قصد خالص و توجّه تامّ به حضرت حقّ سبحانه به خودسازى و تهذیب پرداخته است ، لذا ظهور کرامات و امور خارق العادة از ایشان امرى به دور از ذهن نیست ؛ بلکه افرادى که با ایشان مصاحبت دارند نمونه هاى آن را بالعیان از ایشان مشاهده مى کنند.

آیت اللّه مصباح با ذکر چند شاهد مثال در این باره مى گوید: ((کسانى که سالیان متمادى با آیت اللّه بهجت معاشرت داشتند، گاهى چیزهایى از ایشان مى دیدند که به اصطلاح ((کرامت )) و امر خارق العاده است ، هر چند طورى برخورد مى کردند که معلوم نشود امرى که از ایشان به ظهور پیوسته کاملاً یک امر خارق العاده اى است . که چند نمونه را بیان مى کنم :

زمانى که حضرت امام قدّس سرّه در تبعید به سر مى بردند (گویا در ترکیه بودند)، بسیارى از فضلا و بزرگان علاقمند به ایشان ، مورد آزار و اذیّت دستگاه قرار مى گرفتند. و به محض اینکه کلمه اى مى گفتند یا رفتارى از آنها ظاهر مى شد، از منبر بازشان مى داشتند و آنها را جلب مى کردند و مدّتها زندان بودند و به جاهایى مى بردند که دیگران خبر نداشتند. از جمله یادم مى آید زمانى آقاى جنّتى تحت تعقیب قرار گرفتند و ایشان را گرفتند و به واسطه قرائن همه ما نگران بودیم ایشان را خیلى اذیّت کنند. من آمدم خدمت آقاى بهجت (حفظه اللّه تعالى ) و جریان را حضورشان توضیح دادم ، ایشان تاءملى کردند و فرمودند: ((ان شاءاللّه خبر آزادى ایشان را براى من بیاورید)).

این فرمایش اشاره اى بود به اینکه آقاى جنتى به زودى آزاد مى شوند و مشکلى نخواهد بود، البته این سخن را ممکن است هر کسى بگوید، امّا فرمایش آقاى بهجت در آن موقعیّت ، مژده اى براى ما بود و ما مطمئن بودیم که آقا مى دانند که این جریان ادامه پیدا نمى کند و مشکلى پیش نمى آید؛ ولى مواردى هم بود که مثلاً ما به ایشان عرض مى کردیم براى شخصى دعا بفرمایید، ولى آقا چنین چیزى نمى گفتند و شخص مورد نظر نیز به زودى آزاد نمى شد.

نمونه دیگر:

براى خانواده اى حادثه ناگوارى پیش آمده بود، به این صورت که در شب عروسى دشمنان عروس آمده بودند و عروس را از خانه اش ‍ دزدیده بودند، و کسى اطّلاع نداشت که عروس را کجا برده اند، شب عروسى بود خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسى را برگزار کنند و نزدیک غروب دیده بودند عروس نیست خیلى نگران شده بودند و جاهایى را که احتمال مى دادند جستجو کرده بودند.

و به هر حال پدر و مادر عروس خیلى دستپاچه مى شوند، یکى از دوستان ما که همسایه آنان بود مى گوید: من هیچ چاره اى ندیدم ، گفتم : مى روم خدمت آقاى بهجت عرض مى کنم ببینم ایشان چه مى گویند. با شتاب فراوان و ناراحتى آمدم خدمت ایشان و داستان را گفتم . آقا تاءمّلى کردند و به طور خیلى عادى فرمودند: ((بروید حرم ، شاید آمده باشد حرم !))

ایشان بر مى گردد و مطمئن مى شود که باید همین کار را انجام بدهد، به خانواده عروس اطّلاع مى دهد و آنها مى آیند و در بالا سرِ حضرت معصومه علیهاالسّلام عروس را پیدا مى کنند. حالا جریان چه بوده دقیقاً یادم نیست ، ولى هیچ احتمال نمى دادند که بتوانند او را در چنین موقعیتى پیدا کنند.

نمونه دیگر:

یکى از دوستان مى گفت : خانم من باردار بود و نزدیک ماه رمضان مى خواستم به مسافرت بروم . براى خدا حافظى و التماس دعا رفتم خدمت آقاى بهجت . ایشان مرا دعا کردند و فرمودند: ((در این ماه خدا پسرى به شما عطا خواهد کرد، اسمش را محمّد حسن بگذارید.)) در حالى که آقا على الظاهر اصلاً اطلاعى نداشتند که خانم من حامله است ، و طبعاً راهى براى تشخیص اینکه پسر است یا دختر و در چه تاریخى متولد مى شود نبود. اتفاقاً در شب نیمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمد حسن گذاشتیم .

از این گونه امور براى ایشان خیلى ظاهر مى شد، امّا ابداً ایشان اظهار نمى کنند و همین ها را هم راضى نیستند جایى نقل بشود، ولى براى اینکه مؤ منین بدانند که در این زمان هم خدا به بعضى از بندگانش عنایت دارد و اگر کسانى صادقانه راه بندگى خدا را طى کنند، خدا آنها را راهنمایى مى کند؛ که :

(وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا)(43)

– و حتماً آنان را که در راهِ ما تلاش و مجاهدت کنند، به راههاى خود هدایت مى کنیم .

راه تکامل و انسانیت بسته نیست و در این زمان نیز کسانى که بخواهند راه تقرّب خدا را طى کنند، در سایه عنایات ولى عصر(عج ) و احیاناً به دست این چنین بندگانى که در بین مردم حضور دارند، مى توانند به مراتبى از کمال و قرب خدا نایل گردند. اینها همه براى ما مى تواند امید بخش باشد و بر ایمان ما بیفزاید.

اینها حقایق ثابتى است . شوخى نیست ، حقایق عینى است که وجود دارد و مى توانیم ببینیم و آثارش را درک کنیم و خود را قدرى از شیفتگى به دنیا و زرق و برقهاى آن رها کنیم و بدانیم که لذّت و خوشى منحصر به لذّتهاى حیوانى و شیطانى نیست . انسان مى تواند به کمالاتى و لذتهایى برسد که قابل مقایسه با این لذتهاى مادى نیست ؛ ولى افسوس که ضعف معرفت و ایمان از یک طرف ، و هجوم عوامل شیطان داخلى و خارجى ، انسانى و جنّى از طرف دیگر آن قدر زیاد است که کمتر به این گوهرهاى گرانبها توجه مى کنیم .))

آقاى مسعودى نیز در این باره مى گوید: ((هر کس به خدمت ایشان برسد، اگر توجّه داشته باشد مى بیند که ایشان درباره جهت خاصّى که در او (مخاطب ) وجود دارد بحث مى کند. ما وقتى با آقاى مصباح درس ایشان مى رفتیم غالباً پیش از شروع درس درباره امور سیاسى یا اقتصادى یا امور معیشتى خودمان بحث مى کردیم ، زیرا آن زمان وضع معیشتى طلاّب (از جمله ما) خوب نبود، وقتى آقا مى آمدند بدون هیچ مقدّمه درست در همین رابطه بحث مى کرد، و ما یقین مى کردیم که آقا متوجه هست که ما چه بحث مى کردیم . مثلاً وقتى ما مى گفتیم : چه کار کنیم ؟ وضع زندگى مان بد است ، قرض داریم ، نان شب نداریم . بلافاصله ایشان وقتى مى نشستند مى فرمودند: بله ، طلاّب زمان ما هم وضعشان اینطور بود. نداشتند، گرسنگى مى خوردند، ولى صبر مى کردند. و حکایاتى از زندگى علماى گذشته را در این رابطه نقل مى کردند.

به یاد دارم روزى با آقاى مصباح گفتگو مى کردیم : ما چیزى نداریم و نمى شود همیشه با نان خالى زندگى کرد. ایشان آن روز بعد از جلوس فرمودند: یک روز صبح بچّه شیخ مرتضى انصارى قدّس سرّه نزد او آمد و گفت : آقا! ما هیچ خورشتى نداریم ، فقط نان خالى داریم . شیخ فرمود: نان تازه است ، معلوم مى شود که ایشان تازگى نان را خورشت مى دانسته اند.

با بیان این مطلب ما یک مقدار آرام مى شدیم که ما حدّاقل همراه نان ، پنیر داریم .

آیت الله شیخ جواد کربلایى نیز مى گوید: ((مرحوم آقاى حاج عباس قوچانى که از شاگردان مرحوم آیت الله آقاى حاج میرزا على قاضى قدّس سرّه بودند در یک جلسه خصوصى بعد از تعریف و تمجید بسیار از آیت الله بهجت ، به بنده فرمودند: من در سفر خود به ایران براى تشرّف به زیارت امام رضاعلیه السّلام خدمت آقاى بهجت رسیدم و در جلسه خصوصى بعد از اصرار زیاد از ایشان خواستم که درباره حالات شخصى و الطاف حقّ تعالى نسبت به خودشان و برخى از مکاشفاتشان سخن بگویند. ایشان حدود بیست امر مهمّ الهى و لطف خاصّ الهى را که حق تعالى به ایشان عطا فرموده بود براى بنده نقل کردند و از من پیمان گرفتند که به کسى نگویم ، ولى بنده یک مورد را به برخى از رفقا گفتم .

من (کربلایى ) از آقاى قوچانى با اصرار خواستم آن یکى را به بنده بفرمایند. فرمودند: ایشان فرمودند: بنده اگر بخواهم پشت سر خودم را ببینم ، مى بینم .

سپس مى فرمودند: بعد از چند سال دیگر بنده به ایران مسافرت کردم و خدمت آیت الله بهجت رسیدم باز در جلسه خصوصى عرض ‍ کردم : آنچه را که چند سال پیش به بنده فرمودید آیا در قوّه خودش ‍ باقى است ؟ فرمودند: بله .))

یکى از نزدیکان آقا مى گوید: ((یک بار به فومن رفته بودم ، یک روز مانده به مراجعت خدمت آقاى اریب ، از علماى فومن رفتم ، ایشان چند سکّه داد و گفت : یکى از اینها را به آیت الله بهجت بده . وقتى برگشتم آن را خدمت آقا دادم . دوباره که مى خواستم به فومن بروم آیت الله بهجت ، 1000 تومان به من داد و فرمود: این را با یک واسطه به آقاى اریب بدهید. آن مقدار پول را بردم به یک بازارى دادم و گفتم : این را به آقاى اریب بده و نگو چه کسى داده ، من در مغازه او نشستم او رفت و برگشت و دیدم خیلى تعجب کرده است . گفتم : چه شد؟ گفت : وقتى این پول را به آقاى اریب دادم ، گفت : قسمتى از خانه ما خراب شده بود و تعمیر کار آمده و گفته بود که 1000 تومان مى گیرم درست مى کنم . من که پولى نداشتم ، به تعمیر کار گفتم : فعلاً صبر کن . و اینک این پول درست به اندازه مخارج تعمیر خانه است )).

یکى از دوستان روحانى نگارنده مى گوید: ((یکى از بستگان نزدیک من به مرض سرطان مبتلى گردید. اطباء گفتند: حتماً باید دراسرع وقت تحت عمل جراحى قرار گیرد، در غیر این صورت غدّه سرطانى به جاهاى دیگر بدن نیز سرایت خواهد کرد. متحیر مانده بودیم که چه کنیم ، آیا بیمار را عمل بکنیم یا نه ؟ قرار شد خدمت آیت الله بهجت مراجعه و از ایشان طلب استخاره کنیم .

به محضر ایشان رسیدم و مشکل را بازگو نموده و طلب استخاره نمودم ، آقا استخاره کردند و فرمودند: عمل لازم نیست ، و مبلغى پول دادند که براى او صدقه بدهیم ، و نیز دستور فرمودند مقدارى آب زمزم را با تربت حضرت سید الشهداءعلیه السّلام مخلوط کرده به قصد شفاء هر روز مقدارى از آن را به مریض بدهید تا بیاشامد، همچنین دستور فرمودند تعداد زیادى از فقرا را اطعام نماییم ، و یا هر چند به مقدار کم به آنان صدقه پرداخت کنیم و ضمناً به فقرا و صدقه گیرندگان بگوییم براى سلامتى بیمار دعا کنند.

بلافاصله دستورات آقا را مو به مو اجراء کردیم و مریضه جهت توسل عازم حرم امام رضاعلیه السّلام گردید و مدّت سه روز در آن حرم شریف به دعا و راز و نیاز پرداخت . حالات بسیار روحانى و عجیبى به او دست داد، پس از برگشت دیگر احساس درد نکرد.

بلافاصله روانه منزل آقا شدم تا ایشان را در جریان بگذارم و دستورات بعدى را بگیرم ، که در میانه راه بین منزل و مسجد آقا را دیدم ناگهان پیش از آنکه سخنى بگویم . آقا پرسید: حال مریضه شما چطور است ؟ گفتم : الحمدلله و قضایاى مشهد را نقل کردم . آقا فرمودند: به همان دستورات عمل کنید، و براى امتحان به پزشک مراجعه کنید.

وقتى مریضه به پزشک مراجعه کرد، پزشک معالج از بیمار با تعجّب مى پرسد: شما کارى کرده اید یا جایى رفته اید؟ بیمار مى گوید: چطور؟ دکتر با تعجب مى گوید: خانم ، مرض شما به طور ناباورانه کاهش یافته و هیچ احتیاجى به عمل ندارد، و مقدار باقى مانده از غدّه را با دارو حل مى کنیم . هم اکنون الحمدلله مریضه ما بطور کامل شفا یافته و به زندگى خود ادامه مى دهد. آنچه که براى ما جالب توجه بود استخاره اى بود که آقا فرمودند و گفتند: نیازى به عمل ندارد.(44)

یکى از طلاب حوزه علمیه براى نگارنده مى نویسد: ((بنده در اوان طلبگى که در تهران مشغول تحصیل بودم ، گاهى براى زیارت به قم مشرف مى شدم ، و بر اساس سفارش اکید مرحوم پدرم که مى فرمود هر وقت قم رفتى نزد آیت الله بهجت هم برو، خدمت آقا رسیده و عرض ادبى مى نمودم . روزى پدرم خود پرده از علّت این سفارش ‍ زیاد برداشت و فرمود:

((روزى در مسجد بالاسر واقع در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیهاالسّلام چشمانم به جمال دلرباى حضرت ولى عصر (عج ) روشن شد، شرم حضور و عظمت حضرت مانع از آن شد که مانند عاشقى که پس از مدّتها به معشوقش رسیده با حضرت معاشقه نمایم ، ولى پس از چند لحظه دیدم درست در همان مکان و نقطه اى که حضرت را دیده بودم آیت الله بهجت نشسته است .))

این دیدار را مرحوم ابوى یکى از دلایل عظمت آقا و چه بسا مرتبط بودن آن فقیه عظیم الشاءن با حضرت ولى عصر (عج ) مى دانستند.

هم او مى گوید: پس از رحلت پدرم دیدم در وصیّت نامه ایشان نوشته شده است :

((کتابهایى که خریده ام در اختیار آن حضرت (ولو به واسطه کسى که مستقیماً با حضرت دیدار داشته باشد) قرار گیرد. ((شاید)) شیخ محمد تقى بهجت حَشَرَنِى اللّهُ مَعَهُ و اءَلْتَمِسُ مِنْهُ الدُّعاَّءَ)) (که خداوند مرا با او محشور کند، و از او التماس دعا دارم .) و کلمه ((شاید)) را در پرانتز نوشته بودند.

عین دست خطّ مرحوم ابوى را به خدمت آیت الله بهجت نشان دادم . ایشان فرمود: خوب نوشته شاید. ببرید بدهید به کسى که یقین دارید با حضرت دیدار دارد. عرض کردم حالا اگر پیش شما بیاوریم آیا قبول مى کنید؟ در جواب سرى تکان دادند که حاکى از قبول کردن ایشان بود.

این حکایت چه بسا بر ارتباط ایشان با حضرت ولى عصر – روحى فداه – دلالت دارد.(45)

علاّمه تهرانى نیز در این باره مى نویسد: ((روزى یکى از اعاظم علما (حضرت آیت الله حاج شیخ محمّد تقى فومنى رشتى دام ظلّه العالى ) در شهر مقدس مشهد به دیدن حقیر آمدند، و در ضمن سخن مطلبى ابراز نمودند که جز اطّلاع بر سرائر و امور غیبیّه مثالیّه براى آن محملى وجود نداشت .

توضیح آنکه : حقیر در شهر شوّال 1413 ه‍ .ق . مبتلا به سکته قلبى شدم و چهار شب در بخش سى سى یو، و نُه شب در بخش عمومى بیمارستان قائم مشهد بسترى بودم تا بحمدالله مرخّص کردند و به منزل آمدم و فعلاً کم و بیش به کارهاى علمى دست به کار گردیده ام .

روزى ایشان همراه با یک نفر از طلاّب به دیدن حقیر آمدند، و در منزل ما غیر از خود حقیر و بنده زاده بزرگ : (حاج سید محمد صادق ) کسى نبود.

قبل از ابتلاى به بیمارى خداوند توفیق داده بود که : شبها به تهجّد و قیام لیل اشتغال داشته ولى در بیمارى این توفیق نبود و پس از مراجعت به منزل با وجود بیدارى قهرى ساعات متوالى در شبها گویا به واسطه عدم همّت و نقصان اهتمام این امر مهمّ مدّتى طبعاً ترک شده بود.

جناب معظّم له که به دیدن حقیر آمدند پس از مدتى احوال پرسى و تعارفات معموله بدون مقدمه فرمودند:

در ((بحارالانوار)) دیده ام که : از امام روایت است که :

((قِیامُ اللَّیْلِ یا صَلوةُ اللَّیْلِ))

(فرمودند: من تردید دارم و درست به خاطر ندارم ) مَطِیَّةُ اللَّیْلِ: (قیام در شبها – یا نماز در شبها – مرکب راهوار شب براى حرکت و وصول به مقصود است .)(46)

بنده سکوت کردم و فقط گوش مى دادم ، و گویا این را ارشاد براى خود نگرفتم و تصمیمى براى ادامه نماز شب براى من پیدا نشد.

چون باز از این طرف و آن طرف سخن به میان آمد، فرمودند: در ((بحارالانوار)) دیده ام که : ((قِیامُ اللَّیْلِ یا صَلوةُ اللَّیْلِ مَطِیَّةُ اللَّیْلِ)).

و خداوند در قرآن مى فرماید:

(اِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِىَ اَشَدُّ وَطْاً وَ اَقْوَمُ قیلاً.)(47)

– تحقیقاً شب زنده دارى گامى استوارتر [براى توافق زبان با قلب ]، و گفتارى محکمتر به وجود مى آورد.

چون حقیر مى دانستم که : بنده زاده اهل تهجّد است ، متوجه شدم که این مطالب بدون مقدمه ایشان براى تنبّه و بیدارى حقیر است که حتّى در حال مرض و کسالت هم نباید از این امر مهمّ دست بردارم ، و بدان بى اعتنا نباشم .))(48)

آقاى قدس مى گوید: ((یکى از روحانیون مازندران ، که اینک رئیس ‍ دادگسترى یکى از استانهاى ایران است ، براى حقیر نقل کرد: زمانى که آیت الله کوهستانى مازندرانى به رحمت ایزدى پیوستند، آقازاده آن مرحوم خدمت آیت الله العظمى بهجت مشرف شدند آقا فرموده بودند: ((آقاى شما که رحلت نمودند در آن عالم غوغا برپا شد.)) حقیر پرسیدم یعنى چه ؟ شخص ناقل فرمودند: بیش از این نمى دانم .

آقاى خسروشاهى نیز در این رابطه مى گوید: ((از یکى از طلاّب که در قید حیات است شنیدم که مى گفت : بعد از ازدواج ، خانه اى در قم اجاره کردم ، پس از استقرار در منزل ، از نظر مالى دچار تنگدستى عجیبى شدیم تا روزى رسید که حتى به این فکر افتادیم که غذاى شب را چگونه تهیه کنیم . و در شرایطى بودیم که نمى توانستیم از کسى قرض بگیریم . از خانه بیرون آمدم و براى زیارت به حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام مشرّف شدم ، پس از زیارت و هنگام خداحافظى دیدم کسى از پشت سر مقدارى پول به من داد و گفت : این باید به شما برسد. برگشتم دیدم آیت الله العظمى بهجت است . در حالى که اصلاً به ایشان اظهار نیازى نکرده بودم . شبیه این قضیّه را از یکى دیگر از طلاّب نیز شنیده ام .

از اینجا به یاد مطلبى افتادم که آیت الله بهجت مى فرمودند: آیا مى شود مولایمان از ما بى خبر باشد یا ما را به حال خودمان وا بگذارد؟ اگر طلاّب به وظایف خود عمل کنند نگران چیزى نباشند، خود مولا مواظب ما هست . اینطور نیست که ما را از چشم بیندازد.))

حجة الاسلام والمسلمین علم الهدى نیز مى گوید: ((یکى از طلاّب نقل مى کرد که سالى براى تبلیغ مى خواستم گیلان بروم ، مخارج خانواده را فراهم کردم ولى هزینه راه را نداشتم ناچار به زیارت کریمه اهل بیت حضرت معصومه – سلام الله علیها- مشرّف شدم و گلایه و درد دل کردم ما که دربست در اختیار شما اهل بیت علیهماالسّلام هستیم و مى خواهیم شریعت جدّتان را تبلیغ نماییم ولى کرایه راه نداریم ، بالاخره بعد از زیارت قصد کردم به نماز جماعت حضرت آیت الله بهجت بروم . بعد از شرکت در نماز ظهر و عصر، هنگامى که ایشان مى خواستند بروند، ناگهان به طرف من که در صف دوّم نشسته بودم اشاره نمودند، من خیال کردم با کسى دیگر کار دارد دوباره اشاره کردند و فرمودند: با تو هستم . بلند شدم و به حضورش رسیدم . فرمودند: پشت سر من بیا.

همراه با عدّه اى در رکاب ایشان رفتیم تا به دم در منزل ایشان رسیدیم . فرمودند: اینجا بایست تا من برگردم . داخل منزل تشریف بردند و بعد از چند دقیقه کوتاه برگشتند و دویست تومان پول (که آن زمان خیلى ارزش داشت ) به من دادند. عرض کردم : چه کنم ؟ فرمود: مگر پول نخواستى ؟ جریان یادم آمد. عرض کردم : این پول زیاد است . فرمود: نه ، چند نفر دیگر هم احتیاج دارند آنها را هم تاءمین مى کنى . به هر حال خداحافظى کردم و عازم تهران شدم ، در خیابان چراغ گاز که ماشین هاى گیلان از آنجا حرکت مى کردند دیدم چند نفر از رفقا نیز مى خواهند براى تبلیغ به گیلان بروند ولى پول ندارند. گفتم : نگران نباشید پول رسیده است ، اول رفتیم و نهارى صرف کردیم و بعد سوار ماشین شدیم و به محض رسیدن به مقصد آن دویست تومان نیز تمام شد.

باز هم او مى گوید: ((شخصى مى گفت : مى خواستم به حجّ مشرف شوم ، به حضور آیت الله العظمى بهجت رسیدم و عرض کردم : خداوند یک بلائى را از ما دور کرد و آن اینکه در مسافرتى ماشین ما به خاطر سرعت زیاد یا اشکال دیگر کاملاً وارونه شد ولى بحمدالله هیچ یک از ما آسیبى ندیدیم .

حضرت آیت الله فرمودند: بیست سال یا بیست و پنج سال پیش ‍ (تردید از گوینده است ) نیز چنین گرفتارى براى شما پیش آمد ولى شما جان سالم بدر بردید. بعد یادم آمد که آقا راست مى فرمایند.(49)))

جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج آقا شوشترى مى فرمودند: ((شخصى خدمت آیت الله بهجت مى رسد و مى گوید: آقا! من اکثر شبها براى نماز شب خواب مى مانم چه کار کنم ؟ دعایى بفرمایید. آقا هم مى فرمایند: چه ساعت دوست دارى بیدار شوى ؟ مى گوید: ساعت سه نصف شب . آقاى بهجت به ایشان مى فرمایند: برو ان شاءالله بیدار مى شوید.))

حاج آقا شوشترى ادامه مى دهد: ((اینک چندین سال است از آن جریان مى گذرد، و آن شخص به من گفت : از آن تاریخ به بعد هر شب سر همان ساعت بیدار مى شوم ، هر چند یک ساعت قبل خوابیده باشم ، و هیچگاه نماز شبم ترک نشده است . و این از کرامات آیت الله بهجت است .(50)))

8 – اهتمام ویژه به رعایت شرعیات

مهمترین ویژگى که در اوّلین نگاه از آیت الله بهجت مشاهده مى شود اهتمام ایشان به رعایت آداب شرعى و سیره اهل بیت علیهم السّلام ى باشد.

آیت الله مصباح در این باره مى گوید: ((همه علماى اخلاقى شیعه در اینکه راه صحیح تکامل ، راه عبودیّت است و انسان جز با اطاعت دستورات خدا نمى تواند به مقامى برسد، متّفقند. مگر کسانى که انحرافاتى در فکر و رفتارشان باشد؛ اما بر اهمیت دادن به رعایت آداب شرعى و سیره اهل بیت علیهم السّلام همه یکسان نیستند.

حضرت آقاى بهجت (حفظه الله ) هم شخصاً در رعایت آداب شرعى بسیار مقیّد هستند و ریزه کاریهاى خاصّى را در رفتارشان رعایت مى کنند، که وصف آنها کار دشوارى است .

اینک به عنوان نمونه یک نکته اى را نقل مى کنم شاید اینها در تاریخ بماند و کسانى که مایل باشند از دستورات شرع پیروى کنند بدانند که تا کجاها باید انسان آداب شرعى را رعایت کند.

ملک مختصرى در شمال ، از پدرشان به ایشان به ارث رسیده بود که محصول برنج داشت و لااقل بخشى از مصرف خانه ایشان از آنجا تاءمین مى شد. ولى وقتى برنج را مى آوردند ایشان مقیّد بودند که مقدارى از آن (هر چند فرض کنید چند کیلو را) به همسایگان و دوستان اهداء کنند.

در جریان مبارزات ، مدتى بود که بنده قم نبودم به مسافرت رفته بودم حتى نزدیکان ما هم درست اطّلاع نداشتند که من کجا هستم . در این مدت ایشان یک بار کیسه اى برنج و بار دیگر مبلغى پول (که البته آن زمان هم خیلى زیاد نبود) به منزل ما فرستاده بودند، نکته اینجاست که مبلغ پول را توسّط آقازاده خود على آقا، و خانم خود ایشان به خانه ما فرستاده بودند و آقازاده شان سر کوچه ایستاده بود و خانم ایشان آن را در منزل ما به خانواده ما داده بودند.

وقتى برگشتم و این جریان را شنیدم مدّتى متحیّر بودم که این چه سرّى بود که خانمشان تشریف بیاورند در منزل ما و این مبلغ را بدهند. بعد از مدتى به این نتیجه رسیدم که یکى از آداب شرعى این است که اگر زنى شوهرش مسافرت هست مرد نامحرم در خانه اش ‍ نرود و اگر کارى هست به وسیله خانمى انجام بگیرد.

این قدر ظرافتها و ریزه کاریها در گفتار و رفتار و نشست و برخاست اولیاى خدا وجود دارد که فهمیدن آنها خود یک علمى مى خواهد، چه رسد به اینکه انسان بتواند دقیقاً آنها را رعایت کند، و همینهاست که بنده را در بندگى پیش مى برد و پیش خدا عزیز مى کند و به مقامات بلندش مى رساند.

و نصیحت ایشان به کسانى که از ایشان دستور مى خواهند، رعایت مسلّمات شرع است ، و افرادى که نصیحتى مى خواهند ایشان تاءکید مى کنند مسلمات شرع را درست رعایت بکنید(51) و آن چیزهایى که مشکوک و مشتبه است در درجه بعد است .

ایشان یک استدلالى در این زمینه دارند که بسیار آموزنده است ، و بنده هم از ایشان یاد گرفته ام و گاهى در سخنرانیها یا جاهاى دیگر مطرح مى کنم ، و آن این است که :

خداوند که مى خواهد بندگان را هدایت کند و به کمال برساند، امورى را که بیشتر در سعادت انسان مؤ ثّر است بیشتر بیان مى کند، لذا ما نیز اگر بخواهیم بفهمیم چه چیزهایى موجب سعادت انسان مى شود، باید ببینیم خداوند بر چه چیزهایى بیشتر تاءکید کرده است . هر مطلبى که در قرآن و روایات و کلمات اهل بیت علیهم السّلام و سیره عملى آنها بیشتر مورد توجّه بوده ، معلوم مى شود در تکامل انسان بیشتر مؤ ثر است . از مهمترین آنها اهتمام به نماز است ، این همه آیاتى که در قرآن درباره نماز آمده است و این همه روایاتى که درباره رعایت وقت نماز، حضور قلب در نماز و آداب نماز است شاید در هیچ بابى از ابواب فقه و دستورات شرع نداشته باشیم .

ایشان گاهى به عنوان طعن و طنز مى گفتند: ماها براى تکامل مان دنبال یک چیزى مى گردیم که نه خدا گفته نه پیغمبر و نه امامى …)).

آیت الله شیخ جواد کربلایى نیز در این باره مى گوید: ((آیت الله العظمى بهجت به بنده با یک آب و تابى مى فرمودند: ((کى بر طبق مسلّمات شرع – مانند: ترک معاصى ، اتیان واجبات و نوافل و قرائت قرآن در جاى خلوت با حضور قلب ، و خلاصه انجام عبادت با شرایط صحّت و شرایط قبول و با محتوا بودن عبادت از حیث اسرار نماز و اسرار سایر عبادات – عمل کرده اى تا نتایج آنها را بیابى ، که حال از ما دستور العمل براى سیر الى الله تعالى مى خواهى ، و گویا منتظرى پیرى از پشت کوه قاف بیاید و تو را راهنمایى کند! آیا این همه مسلّمات شرع اَطْهَر کافى نیست که کَما هُوَ حَقُّهُ عمل کنى و به جایى برسى .))

خلاصه بنده از بیان ایشان فهمیدم که سالک باید کاملاً و از همه جهات مواظب ظواهر شرع مقدّس بوده ، و نسبت به حالات معنوى کتوم باشد مگر از اهلش . و اهل آن اندکند.)) چندى پیش نیز که بنده در قم درس اخلاق مى گفتم ایشان به من فرمودند: ((آنچه را اهل علم مى فهمند بگو، و ما فوق درک آنها را مگو.))

9 – الگوى رفتارى مجسّم

یکى از ویژگیهاى آیت الله بهجت که ایشان را از دیگر عالمان ، و بلکه مجتهدان ممتاز مى کند، الگوى رفتارى برگرفته از شیوه معصومین علیهم السّلام است که گفتار و کردار، اعمّ از نشست و برخاست ، و سخن گفتن و خاموش بودن ، و در نحوه انجام عبادات و راز و نیاز با معبود یکتا، و برخوردار با افراد، و … نمایان است . این ویژگى به گونه اى است که حتّى هر انسان غافلى را به خدا متوجّه مى کند.

آیت الله مصباح در این باره مى گوید: ((بنده از سال 1331 که به قم آمدم با ایشان آشنا شدم ، منزل ایشان جنب مدرسه حجّتیه بود، و تقریباً هر روز آقا را هم در راه و هم در حرم زیارت مى کردم ، چهره نورانى ایشان براى هر بیننده اى جاذبه داشت ، و کیفیّت نشست و برخاست و حرکات و سکنات ایشان جلب توجّه مى کرد و نشان مى داد که ایشان در یک فضاى معنوى خاصى زندگى مى کند و توجه شان به فوق مطالبى است که دیگران به آن توجه دارند. تقیّد ایشان به عبادات و سحر خیزى و زیارت حضرت معصومه علیهاالسّلام و برنامه هاى متعددى که هر روز اجرا مى کردند. همگى اولین چیزهایى بود که هر بیننده اى را به خود متوجه مى کرد، مخصوصاً کسانى که دوست داشتند یک الگوى رفتارى براى خودسازى بشناسند و پیروى کنند.

آنچه بر این عوامل مى افزود توجّهات خاص و نگاه هاى نافذ ایشان بود، گاهى نسبت به بعضى از افراد مثل یک جاذبه اى که روح طرف را به خود جذب کند، اثر مى گذاشت .

به هر حال ، این خصوصیات باعث شد که کنجکاوى ما تحریک بشود و ببینیم ایشان کیست و چه خصوصیّات و چه ویژگیهایى دارد. از دوستان و آشنایان و کسانى که احتمال مى دادیم با ایشان بیشتر ماءنوس باشند، تحقیق کردیم و براى ما روشن شد که ایشان هم از نظر علمى و هم از نظر معنوى ممتاز هستند. کم کم اجازه گرفتیم گاه گاهى به منزلشان برویم و از نصایحشان استفاده کنیم .))

10 – تلاش براى سیر معنوى و تکامل دیگران

حضرت آیت الله حاج شیخ جواد کربلایى براى نگارنده نوشته است : ((سالها قبل از حضرت آیت الله العظمى حاج ابوالقاسم خوئى (ره )، و نیز پیش از ایشان از آیت الله العظمى بهجت مدّ ظله شنیده بودم . که آقاى خوئى در مبحث “استعمال لفظ در بیش از یک معنى ” فرموده بودند که این گونه استعمال لفظ مستلزم دو لحاظ آلى و استقلالى در یک استعمال است ، و لذا محال مى باشد.))

ولى آیت الله بهجت در همان سنین جوانى به آیت الله خوئى عرض کرده بودند: ممکن است نفس انسان به مرتبه اى از قّوه برسد که بتواند بین این دو لحاظ جمع کند.

در واقع ایشان این مطلب را بهانه کرده بودند براى انتباه آیت الله خوئى به لزوم تحصیل معارف الهیه و اتّصاف به صفات اولیاء الله .

آیت الله خوئى نیز علت عنوان این مطلب را از ایشان جویا شده بودند. بعد از توضیح آیت اللّه بهجت ، ایشان پرسیده بودند به کى و کجا مراجعه کنم ؟ و آیت الله بهجت ، حضرت آیة الحق آقاى سید على قاضى قدّس سرّه را معرفى کرده بودند.

سپس با وساطت آیت الله بهجت ، جلسه ملاقاتى بین آیت الله قاضى و خوئى در صحن حضرت ابوالفضل علیه السّلام ترتیب مى یابد و یک ساعت و نیم به طول مى انجامد.

آیت الله خوئى بعدها به بنده (کربلایى ) فرمودند: ما تسلیم شدیم و تحت تاءثیر قرار گرفتیم و سخنان ایشان را پذیرفتیم . ایشان برنامه و شرائط ویژه اى ارائه فرمودند؛ که مى بایست با لباس مخصوص ، ذکر مخصوص و به تعداد مشخصّ تکرار انجام شود، همه شرائط را آماده نمودم و تصمیم گرفتم که ساعت دو بعد از ظهر در جاى مناسب و خلوتى در حرم حضرت على علیه السّلام شروع کنم ، ولى متاءسفانه هنگامى که تمام شرایط را فراهم کردم و خواستم ذکر را بگویم هر چه فکر کردم آن ذکر به یادم نیامد، ماءیوس شدم و به خود گفتم : ابوالقاسم ! تو را براى این کار نخواسته اند. آن ذکر این بود:

((لا إِلهَ إِلاّ هُوَ، وَ عَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ))(52)

– معبودى جز او (خدا) نیست ، پس مؤ منان تنها باید بر خدا توکّل کنند.

آیت الله العظمى سید عبدالکریم کشمیرى که از شاگردان عارف بى بدیل سید على آقاى قاضى بود مى گوید: ((روزى در نجف اشرف در حرم امیرالمؤ منین علیه السّلام به علّت خستگى از درس و بحث ، با دوستان گرد هم آمده و مشغول گفتگو بودیم که آیت الله بهجت وارد شد و منتظر شد تا من از آنها فاصله بگیرم ، چون از آنها کمى فاصله گرفتم نزدیک من شد و در گوش من چنین زمزمه کرد:

((ما لِلَّعْبِ خُلِقْنا))(53)

– ما براى بازى و سرگرمى خلق نشده ایم .

این کلام آتش بر دل من زد و انقلابى درونى در وجود من پدید آورد به گونه اى که متحیّر و سرگردان شدم و به دنبال حقیقت گشتم ، و پس از آن توفیق راه یابى به محضر پرفیض مرحوم قاضى نصیبم شد.))(54)

آقاى مسعودى نیز در این باره مى گوید: ((در هر صورت ، ایشان براى عدّه اى امور تربیتى را اجرا مى کردند گاهى به شخصى پیغام مى دادند که : این کار را بکن ، یا فلان کار را نکن . یا این مساءله خوب است که این طور باشد.

یک روز به خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم : آقا وضع زندگى ما خیلى سخت شده است ، پول نداریم چه کار کنیم ؟ ایشان یک ذکرى به من گفتند که من آن ذکر را ادامه دادم ، و از آن روز تا به حال هنوز بى پول نشده ایم . ایشان فرمودند: پیش خودت باشد. و من هر روز انجام مى دهم .))

11 – نظم و برنامه ریزى در کارها

یکى از شاگردان آقا مى نویسد: ((حضرت آقا در کارشان دقیق و منظم هستند به عنوان مثال حتى برنامه ریزى کرده اند که از درِ منزل تا مسجد مشغول فلان ذکر، و بعد از آن ذکر خاصّى را بگویند، تا وقت ایشان ضایع نگردد، و نوافل یومیّه را نیز به همین منوال برنامه ریزى نموده اند.))(55)

یکى از فضلاى قم مى نگارد: روزى نزدیک غروب چند دقیقه اى سر کوچه منزل آیت الله بهجت (مدظله ) ایستادم تا همراه ایشان به مسجد بروم ، ولى چون هوا مقدارى تاریک شده بود با خودم گفتم ممکن است ایشان از منزل خارج شده و به مسجد تشریف برده باشند.

لذا به طرف مسجد حرکت کردم ولى دیدم هنوز ایشان تشریف نیاورده اند. از یکى از دوستان که همراه من بود خداحافظى کردم و قصدم این بود که برگردم و از فرصت استفاده نموده و در فاصله حرکت معظّم له تا مسجد پرسشى مطرح کنم .

در فاصله زمانى که از مسجد مى آمدم سعى کردم پرسشى را در نظر بگیرم چون سؤ ال خاصّى را از پیش در نظر نداشتم .

حقیقت این بود که مقصودم از این مزاحمتها و طرح سؤ الها بیشتر این بود که بهانه اى براى سخن گفتن و به حرف آمدن بزرگانى مثل ایشان فراهم کنم ، چرا که معتقدم نَفَس گرم و مسیحایى این بندگان خوب خدا در نفوس ما اثر مى کند، و در فرمایشاتشان یک کلمه و یک نکته ظریف مطرح مى شود که به انسان نهیب مى زند و فرد را از غفلت خارج مى کند.

خلاصه این سؤ ال را در نظر آوردم : اینکه در قرآن کریم آمده است که خداوند ((مُبَّدِّلُ السَّیِّئاتِ بِالْحَسَنات )):(تبدیل کننده بدیها به خوبیها) است به چه معناست ؟ چگونه ممکن است سیّئه به حسنه تبدیل شود؟ وقتى ایشان نزدیک شدند، سلام کردم و سپس عرض کردم : حاج آقا سؤ الى داشتم اگر اجازه هست مطرح کنم ؟ ایشان بلافاصله دستشان را به حالت نفى تکان دادند و با لحن تندى فرمودند: ((ابداً! هیچ ! نه وقتش ‍ را دارم و نه حالش را! وقت گذشته است نماز دیر شده و منتظرند! شما هم متوجه باشید که سؤ الاتتان از این جور سؤ الات نباشد. سپس ‍ نگاهى سرتعظیم به سوى حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام فرو آورده و سلامى کرده و داخل مسجد شدند!

حقیقت این بود که من حسابى به اصطلاح جا خوردم و در برابر این برخورد معظّم له واقعاً دست و پایم لرزید. لذا یکى دو قدم عقب کشیدم و به دنبال ایشان وارد مسجد شدم . در نماز هم حواسم پرت بود و تماماً راجع به این جریان و علت آن و منظور معظّم له فکر مى کردم . بعد از نماز هم در همین زمینه فکر مى کردم .

در مجموع از این برخورد فهمیدم همانطور که خداوند قهر و رحمتش هر دو به نفع بندگان است ، به نظر خودم یک احتمال این بود که ایشان مى خواستند بفهمانند که انسان قبل از نماز باید خود را مهیّاى اقامه آن کند، ذکرى بگوید، توجّهى پیدا کند، و آمادگى روحى و نفسانى براى نماز و سخن گفتن با خدا پیدا کند. خود ایشان نیز در حین آمدن به مسجد مشغول ذکر بودند و بدین وسیله براى نماز مهیّا مى شدند.

احتمال دیگر این بود که چون دیدند من از روبروى ایشان مى آیم و به محض دیدن ایشان جلو رفتم سؤ ال را مطرح کردم ، خواستند بفهمانند که این کار درستى نیست . البته من از مسجد برگشته بودم و مى خواستم از فرصت استفاده کرده ، و در بین راه از ایشان بهره اى برگیرم .

احتمال سوم این بود که ایشان از سؤ ال جور کردن فورى من و آنچه در ضمیر من گذشته بود – که در واقع سؤ ال کردن من چیزى جز بهانه به حرف کشیدن ایشان نبود – خبردار بودند و با این برخورد از ما فِى الضَّمیر من خبر دادند. و البته جاى تعجب ندارد چرا که خود ایشان به دوستان ما گفته بودند که در گذشته هر طلبه اى در نجف اشرف که ((طىّالارض )) نداشت بین طلاب دیگر انگشت نما بود. یعنى این گونه امور خارق العاده بایستى براى طلبه و علما عادى ، و طبیعى باشد.))(56)

12 – دائم الذکر بودن

حجة الاسلام والمسلمین خسروشاهى مى گوید: ((یکى از خصوصیات بارز آیت الله بهجت دائم الذکر بودن ایشان است .

روزى ایشان هنگام بازگشت پس از اقامه نماز جماعت از مسجد به طرف منزل ، به طلاّبى که همراه و پشت سر ایشان حرکت مى کردند، رو کردند و فرمودند: با من کارى دارید؟ گفتند: نه مى خواهیم همراه حضرتعالى چند قدمى برداریم و همراهى شما نصیب ما بشود. ایشان فرمودند: من از مسجد تا منزل برنامه اى براى ذکر گفتن دارم ، چون فکر مى کنم شما با من کارى دارید ذکر را متوقّف مى کنم ، و وقتى منزل مى رسم مى بینم برنامه ام کامل انجام نشده است و ناراحت مى شوم .))

13 – اندیشیدن پیش از سخن گفتن

نیز آقاى خسرو شاهى مى گوید: ((یکى از ویژگیهاى بارز ایشان آن است که وقتى مى خواهند مطلبى بفرمایند، علاوه بر رعایت مقتضى حال ، اول فکر مى کنند. حتّى در این زمینه فکر مى کنند که مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتى بگویند. تا از سویى کوتاه باشد و از جهتى رساتر بوده و بهتر مطلب را برساند.))

14 – کتوم بودن

آقاى مصباح در این باره مى گوید: ((یکى از ویژگیهاى ایشان این است که در اظهار مقامات معنوى کتوم هستند، و بسیار نادر اتّفاق مى افتد که چیزى بگویند و یا به گونه اى رفتار کنند که شخص متوجه و مطمئن شود که ایشان یک امر خارق العاده اى را انجام داد، و یا علم خارق العاده اى دارند؛ ولى افرادى که ارتباط نزدیک با ایشان دارند در طول سالها زندگى و معاشرت با ایشان گاهى به نکته هایى برخورد کرده اند که نشانه هاى قطعى است براى اینکه ایشان قدرتهایى بیش از آنچه دیگران دارند، در اختیارشان است .))

15 – تربیت غیرمستقیم

در این باره باز آقاى مصباح مى گوید: ((براى اینکه از نکات اخلاقى ایشان استفاده کنیم معمولاً چند دقیقه اى زودتر در جلسه درس ‍ حاضر مى شدیم ، و ایشان معمولاً پیش از درس تشریف مى آوردند و در اتاق محل درس جلوس مى فرمودند و به صورتهاى مختلف و غالباً بلکه همیشه بطور غیرمستقیم نصیحت مى کرد. یعنى همین که مى نشستند یک حدیثى مى خواندند، یا یک داستان تاریخى نقل مى کردند، ولى حدیث یا ذکر آن داستان تاریخى با رفتار روز گذشته چنان تناسب داشت که گویى ایشان دارند حالات ما را بیان مى کنند، و به این صورت نقصهاى موجود در رفتار ما را با نقل حدیث یا ذکر داستان و یا جریان تاریخى به ما گوشزد مى کرد.

و این مطلبى بود که سایر دوستان نیز بدان اذعان داشتند و مى گفتند: ایشان یک مطالبى مى گویند که درست منطبق مى شود بر زندگى ما، و با ذکر آن داستان یا حدیث مشکلات ما را در زندگى حل مى کنند و قصور و اشتباهاتمان را به ما گوشزد مى کنند.

به هر حال روش تربیتى ایشان در برخورد با دیگران به طور مستقیم نبود و نمى گفتند که این کار را بکنید یا نکنید، یا فلان کار بد را انجام دادید بلکه با ذکر حدیث ، جریان تاریخى و داستانى طرف را متوجه نقص کارش مى کردند و به او گوشزد مى کردند که خودش را اصلاح کند.))

بخش پنجم : مرجعیّت و خردمندى و فرزانگى سیاسى حضرت آیت الله العظمى بهجت

مرجعیّت

با اینکه ایشان فقیهى شناخته شده اند و بیش از سى سال است که اشتغال به تدریس خارج فقه و اصول دارند، ولى هماره از پذیرش ‍ مرجعیت سرباز زده اند.

آقاى مصباح درباره علت پذیرش مرجعیّت از سوى ایشان و نیز پیرامون عدم تغییر وضعیت آیت الله بهجت بعد از مرجعیت مى گوید:

((بعد از مرجعیت منزل آیت الله بهجت هیچ تغییرى نکرده است ، ملاقات و پذیرایى از بازدید کنندگان در منزل امکان ندارد لذا در اعیاد و ایام سوگوارى ، در مسجد فاطمیه از ملاقات کنندگان پذیرایى مى شود. اصولاً قبول مرجعیت ایشان به نظر من یکى از کرامات ایشان است ، یعنى شرایط زندگى ایشان آن هم در سن هشتاد سالگى به هیچ وجه ایجاب نمى کرد که زیر بار چنین مسؤ لیتى برود، و کسانى که با ایشان آشنایى داشتند هیچ وقت حدس نمى زدند که امکان داشته باشد آقا یک وقتى حاضر بشوند پرچم مرجعیت را به دوش ‍ بکشند و مسؤ لیتش را قبول بکنند. و بدون شک جز احساس یک وظیفه متعیّن چیزى باعث نشد که ایشان این مسؤ لیت را بپذیرند. و باید گفت که رفتار ایشان در این زمان با این وارستگى و پارسایى ، حجّت را بر دیگران تمام مى کند که مى شود در عین مرجعیّت با سادگى زندگى کرد، بدون اینکه تغییرى در لباس ، خوراک ، مسکن ، خانه و شرایطِ زندگى پیش بیاید.))

تا اینکه بعد از فوت مرحوم آقاى سیّد احمد خوانسارى (ره ) جلد اوّل و دوّم کتاب ((ذخیرة العباد)) (جامع المسائل کنونى ) را به قلم خود تصحیح و در اختیار خواصّ گذاشتند، و پیش از فوت مرجع عالیقدر حضرت آیة الله العظمى اراکى (ره ) اجازه نشر رساله عملیّه خویش را دادند، سرانجام وقتى جامعه مدرسین با انتشار اطّلاعیه اى هفت نفر از آن جمله حضرت آیة الله العظمى بهجت را به عنوان مرجع تقلید معرّفى کرد و عدّه اى از علماى دیگر از جمله آیت الله مشکینى و آیت الله جوادى آملى و… مرجعیت ایشان را اعلام کردند، به دنبال درخواستهاى مصرّانه و مکرّر راضى شدند تا رساله عملیّه ایشان در تیراژ وسیع به چاپ برسد، با این حال از نوشتن نام خویش بر روى جلد کتاب دریغ ورزیدند.

در همین ارتباط یکى از مرتبطین ایشان مى گوید: ایشان پیش از درگذشت آیت الله العظمى اراکى چون مطلع شدند جامعه مدرّسین نظر به معرفى ایشان را دارند پیغام دادند که راضى نیستم اسمى از بنده برده شود.

و بعد از فوت مرحوم اراکى و پیام جامعه مدرسین و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند: فتاواى بنده را در اختیار کسى قرار ندهید. از ایشان توضیح خواسته شد فرمودند: صبر کنید، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسى ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط خواست از ما تقلید کند آن وقت فتاوى را منتشر کنید، چندین ماه پس ‍ از این رخداد رساله ایشان توسّط بعضى از اهل لبنان به چاپ رسید.

دیدگاههاى سیاسى

حجة الاسلام والمسلمین قدس در این باره براى نگارنده چنین مى نویسد: ((ایشان در باب خراج و مقاسمه مکاسب محرّمه پیش از بحث از اینکه آیا ولایت فقیه جامع الشرایط، ولایت مطلقه است ، یا ولایت او محدود، و به بعضى از ابواب فقه مقیّد مى باشد، چنین بیان کردند (نقل به معنى ):

مى دانیم که دین اسلام آخرین دین ، و احکام و قوانین اسلام آخرین مقرّراتى است که از ذات مقدس پروردگار وضع شده است ، و پیغمبرى بعد از خاتم انبیاءصلّى اللّه علیه و آله نخواهد آمد، و کتابى آسمانى بعد از قرآن کریم فرستاده نخواهد شد، و باید این کتاب تا قیام قیامت کتاب قانون بوده و عترت و اهل بیت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مبیّن آن باشند.

و نیز روشن است که امّت محمّدى صلّى اللّه علیه و آله در زمان حضور حجّت و معصوم حق (هر چند در زندان یا در حال تبعید باشد) مى توانند وظیفه خود را ولو با مشقّتِ بسیار و تحمّل مشکلات فراوان ، به دست آورند.

ولى سخن درباره زمان غیبت کبراى حجت حق است ، که در این موقعیّت نمى توان براى مساءله بیش از سه رویکرد فرض کرد؛ زیرا یا باید کتاب خدا و احکام و قوانین دین تعطیل شود؛ و یا باید خود بخود بماند؛ یعنى خودش وسیله ابقاى خود باشد؛ و یا نیاز به سرپرست و حاکم و مبیّن دارد که همان ولىّ امر و مجتهد جامع الشرایط است .

فرض اول عقلاً و نقلاً باطل است ، زیرا دین مبین اسلام ، آیین خاتم است و تا ختم نسل بشر باید راهنما و آیین امّت باشد.

و فرض دوم نیز باطل است ، زیرا قانون خود بخود اجرا نمى شود و نیاز به شخص و یا اشخاص دارد تا آن را حفظ و به اجرا در آورند.

ناچار باید به فرض سوم قائل باشیم ، و بگوییم : ولىّ امر باید جامعه مسلمین را با همه شئونات و ابعاد آن نگه دارد.

از سوى دیگر نیز روشن است که جامعه به تشکیلات فراوان از قبیل ارتش ، آموزش و پرورش ، دادگسترى و… نیاز دارد، لذا باید دست ولى فقیه در همه شئونات مادى و معنوى باز بوده و مبیّن و شارح و راهنما و حلاّل مشکلات باشد.

در نتیجه ، ولىّ فقیه باید تمام شئونات امام معصوم علیه السّلام به استثناى امامت و آنچه مخصوص امام معصوم است داشته باشد تا بتواند اسلام را در جامعه پیاده کند، وگرنه در صورت عدم وجود تشکیلات و تشریفات حکومتى دشمنان نخواهند گذاشت که حکومت و آیین اسلامى پیاده شود.

دلیل دیگر اینکه با استدلال خلف مى توان گفت : هیچ جامعه و کشورى با حرج و مرج نمى تواند پایدار باشد، و باید قانون و حاکم و حکومتى حکمفرما باشد، و روشن است که اگر در جامعه اسلامى حکومت کفر و طاغوت حکمفرما باشد، دین مبین اسلام باقى نمى ماند، و این خُلف فرض نخست است که گفتیم به دلیل عقلى و نقلى ، دین مبین اسلام باید تا قیام قیامت پایدار باشد، که :

(وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاِْسْلامِ دیناً، فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ …)(57)

– و هر کس دین دیگرى غیر از اسلام را بجوید، هرگز از او پذیرفته نمى گردد…

و پس از این مقدّمه ، پیرامون محدوده اختیارات ولىّ فقیه به بحث مى پرداختند.))

خردمندى و فرزانگى سیاسى

در این باره نخست به اظهار نظر دو تن از شاگردان برجسته ایشان اشاره مى کنیم :

آیت اللّه مصباح مى گوید: ((خداى متعال به ایشان یک ویژگیهاى شخصى و استعدادهاى ذاتى عطا فرموده که جنبه کسبى ندارد و خدادادى است .ایشان از فطانت و کیاست خاصى برخوردار هستند که هم در مسائل فردى و هم در مسائل اجتماعى و سیاسى یک روشن بینى هاى خاصّى دارند، یک تیزبینیهاى مخصوصى دارند که آدم تعجب مى کند که یک کسى که در ژرفاى مسائل علمى و عبادى هست چگونه به این نکته هاى دقیق توجّه داشته و آن را درک مى کند. شاید کسانى که دورا دور، ایشان را فقط در حال عبادت و نماز یا درس ‍ دیده باشند فکر مى کنند آقاى بهجت به مسائل سیاسى و اجتماعى توجهى ندارد. بنده عرض مى کنم که : بزرگترین مشوّق لااقل خود بنده در پرداختن به مسائل سیاسى و اجتماعى ، ایشان بود و به صورتهاى مختلف دوستان و کسانى که در درس شرکت مى کردند سفارش ‍ مى کردند که به اینگونه مسائل اهمیت بدهند، و اشاره مى کردند اگر کسانى که تقیّد به مسائل معنوى و علمى دارند به این کارها نپردازند، روزگارى مى آید که جوّ سیاست و اجتماع به دست نااهلان مى افتد و آنان جامعه اسلامى را از مسیر خود منحرف مى کنند.

ایشان با اینکه به ما تاءکید مى کردند مثلاً درس فقه را بنویسید دقت کنید، یا توصیه هاى اخلاقى مى کردند، در عین حال اهتمام داشتند که ما دور از مسائل سیاسى و اجتماعى نباشیم و به ما توصیه مى کردند که فعالیّتهایى را به خصوص در بُعد فرهنگى انجام بدهیم ، و حتّى گاهى یک پیغام هاى خاصى براى حضرت امام رحمه اللّه در ارتباط با همین مسائل سیاسى مى دادند که یک مورد از این پیامها را بنده با یکى دیگر از دوستان واسطه در رساندن به حضرت امام بودیم .))

آیت الله مسعودى نیز درباره دیدگاههاى سیاسى که ایشان در درس خود مطرح مى کردند، مى گوید: ((همواره آقا مى فرمودند: از صدر اسلام تاکنون اسلام را از بین بردند. و برخى از اوقات نیز با تعریض به شاه مى فرمودند: که اینها خراب کردند، دین را دارند از بین مى برند. همچنین یادم مى آید در سال 41 و 42 که امام خمینى قدّس سرّه مبارزاتش را شروع کرده بود شخصى به ایشان گفت : آقا! شما احتمال نمى دهید که آقاى خمینى خیلى تند مى رود؟ آقا در جواب فرمودند: شما احتمال نمى دهید که ایشان خیلى کند دارد مى رود؟!

به نظر مى رسد مقصود از ((کند حرکت کردن )) با اینکه امام علیه شاه سخنرانى مى کرد این بود که باید اعلام جهاد بدهد.

حجة الاسلام والمسلمین فقهى نیز در این باره مى گوید: ((زمانى که امام خمینى قدّس سرّه را به ترکیه تبعید کرده بودند یک روز در درس آقاى بهجت فرمودند: آیا کسانى نیستند بروند بعضى از این سران مملکت را بکشند.))

بدینسان ، بااینکه گروه هاى بسیار با گرایش هاى متفاوت سیاسى گاه به محضر ایشان مى رسیدند و احیاناً مخالفت خویش را با برخى از مسائل سیاسى اظهار مى کردند، ولى ایشان هیچ گاه تحت تاءثیر سخن آنان قرار نگرفته و پیوسته با حفظ استقلال خویش به راه راست ادامه دادند و هرگز از بد اندیشان و مخالفان حمایت نکردند.

بلکه بنا به گفته یکى از علماى برجسته نظام مقدّس جمهورى اسلامى که افتخار شاگردى ایشان را داشته اند: ((بعضى از فضلاى برجسته حوزه ، در اثر تشویق و تاءکید ایشان به فعالیت هاى سیاسى و مبارزه با رژیم منحوس پهلوى پرداختند.))

آرى ، اظهار نظر پیرامون مسائل سیاسى در درس ، دادن پیام به امام خمینى قدّس سرّه و پذیرایى و کشیدن دست نوازش بر نیروهاى انقلابى در طول انقلاب و دفاع مقدّس ، و بالاخره حضور امام خمینى قدّس سرّه و مقام معظم رهبرى و مسئولین نظام مقدّس جمهورى اسلامى در بیت ایشان ، و ارتباط مستمرّ آنان با این فقیه ژرف اندیش ، همگى نشان دهنده دخالت ایشان در مسائل سیاسى است .

صدور بیانیّه هاى ایشان بعد از مرجعیّت در ایّام انتخابات را نیز در همین راستا باید ارزیابى کرد. ایشان در این اعلامیّه ها شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان براى ریاست جمهورى و مجلس ‍ شوراى اسلامى و مجلس خبرگان رهبرى را با دقّت بیان کرده اند، که در اینجا براى استفاده بیشتر خوانندگان محترم متن دو بیانیّه ایشان را بعینه یادآور مى شویم :

پیام اوّل

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین ، و الصّلاة على سیّد الانبیاء و آله السّادة الاوصیاء الطاهرین .

و بعد، چنانکه مکرّراً از شرکت در انتخابات سؤ ال شده ، در جواب آنها آنچه اظهار شده است بیان مى شود:

اینجانب جهات سلبیه و اثباتیه را متعرض مى شوم ، کسانى که بنا دارند در راءى دادن و یا انتخاب شدن شرکت نمایند، باید متذکّر باشند که کسانى حقّ انتخاب شدن و امینِ مردم با ایمان در مورد دین و دنیا بودن را دارند، که از رجالِ با عقلِ کاملِ کافى و با ایمان باشند.

و از آنهایى باشند که در اظهارات و تروک ، (لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ)(58) باشند.

و از رشوه ها و تخویفات و نحو آنها دور باشند.

نظر نکنند که تا به حال چه بوده بلکه نظر نمایند که از حال چه باید بشود و چه باید نشود.

و باید پرهیزکار و خدا ترس باشند، اراده خداى تعالى را بر همه چیز ترجیح بدهند.

اگر فاقد بعض صفات باشند اهل ائتمان نیستند، و راءى دادن براى فاقدها بى اثر است بلکه جائز هم نیست ، مشکوک هم متروک است .

تفحّص هم باید کامل باشد و بدون مداخله دوستى و دشمنى در امور نفسانیه باشد.

در حالِ راءى دادن و گرفتن خداى عظیم را ناظر به تمام خصوصیات همه بدانند.

کسانى هم که واجِد خصوصیات مذکوره باشند – که جائز باشد راءى دادن و گرفتندرباره آنها – واجب مى شود با توانایى ، اگر بدانند یااحتمال بدهند که فاقد بعض آنها خواهند راءى گرفت [ راءى خواهند آورد].

ملاحظه نمایید دُوَل کفر را -[که ] چگونه انتخاب مى نمایند و انتخاب مى شوند و چه کسانى انتخاب مى شوند و از چه راه هایى انتخاب مى شوند و چه آرائى در مجلسهاى خودشان اظهار مى کنند و دولتهاى آنها چه عملیّاتى بر طبق قانون مملکت و بر خلاف قانون عقل و دین – حتى ادیان منسوخه آنها – انجام مى دهند که فساد و افساد آنها بر همه عقلاى دنیا آشکار است ، -[و] مخالفت نمایید با چگونگى کارهاى آنها [و] وسائل و اسباب و مسبّبات آنها که مطابقت با هیچ دین اصل دار و هیچ قانون عقل پسند ندارند.

عَصَمَکُمُ اللّهُ وَ إِیّانا مِنَ الزَّلاّتِ کُلِّهِا، بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرِینَ، صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعینَ(59)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

العبد محمد تقى البهجة

پیام دوّم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدللّه ربّ العالمین ، و الصّلاة على سیّد الا نبیاء محمّد و آله ، سادة الا وصیاء المطهّرین .

در جوابِ سؤ الِ مکرّرِ مربوط به انتخابات ، [و] با اشاره به آنچه در سال گذشته تذکّر داده شده بود [که ] از [آن جمله ] بیاناتى [بود] که اختصاص به زمانى و مکانى ندارد و در آنها تعیین توصیفى – که اتمّ و اعمّ و احسن و اکمل و ادوم از تعیین اسمى است – شده بود، [گفته مى شود:]

از ((حذیفه )) رضوان الله علیه مروىّ است که فرمود: ((کانُوا یَسْاءَلُون رَسُولَ اللّهِ عَنِ الْخَیْرِ، وَ کُنْتُ اءَسْاءَلُهُ عَنِ الشَّرِّ))؛(60) باید بدانیم ((شرّ)) چیست و ((اهل شرّ)) کیست تا فرار از آن نماییم ، و ((خیر)) چیست و ((اهل خیر)) کیست تا به سوى آن فرار نماییم .

باید اهل انتخاب ، در پیاده کردن کبریات در صغریات ، و کلیات در جزئیات روشن و بااحتیاط باشند.

و رضاى خداى بزرگ را مقدّم بر رضاى غیر نمایند.

و فحص از عقلاء متدیّنین که اصلح باشند نمایند.

و در روشنى توقفّ ننمایند، و در تاریکى حرکت نمایند.

و از رشوه دادن و گرفتن (شیوه دُول کفر) دور باشند.

با متدیّنینِ از عقلاء – که محیط به مسائل شرعیّه و با ایمان اعتقادى و عملى ، و پرهیزکار، و با تدبیر و شجاعت و اعتدال فکرى و مسلکى – باشند، و با غیر آنها سر و کار نداشته باشند.

و مسلمانها را گرفتار نکنند و کارى نکنند که در پشیمانى از آن ، تدارکى نیست .

از وطن فروشى و وطن فروشان که غایتِ محبّتِ دُول کفر است ، دور باشید؛ عواقب وطن فروشان به دول کفر را، ملاحظه بنمائید؛ دیدیم و مى بینیم که به مُحَلِّلهاى خودشان وفا نمى کنند، مگر تا زمانى که چاره ندارند، و پس از آن جز پشیمانى و عاقبتِ سوء براى تابعین آنها نمى ماند.

باید بدانیم که هیچ نقصى در ممالک اسلامیّه نیست که منسوب به دول کفر نباشد؛ و آنچه منسوب به آنها است نقص در اسلام و ایمان است ، یا منتهى به آن است .

غیر از معصومین علیهم السّلام کسى نمى تواند بگوید: ((همه چیز را مى دانم ، یا مى بینم ))؛ و نمى تواند کسى بگوید: ((هیچ چیز را نمى دانم و همه جا تاریکم ))، بلکه هر عامل عادى ، چیزهایى را مى داند و باید حرکت کند و توقّف ننماید، بلکه باید از معلومات خود، مجهولات را استخراج نماید تا آنجا که بتواند؛ و چیزهایى را نمى داند و باید احتیاط و توقّف و تفحّص نماید تا به ندامتِ غیرِ مُسْتَدْرَک مبتلا نشود.

و این مطالب براى جواب سؤ الها [ذکر شد] با اشتمال بر بیاناتى که اتمام حجّت و تاءکید آن است ، تا آنکه على العمیاء، یا به مسامحه خود و دیگران از مؤ منین را در گمراهى ننمایند.

کسانى که متحیّر و مردّدند، به آنها دستور داده شده و مى شود [که ]: ملاحظه کنید کدامیک از دو حزب با ولایت على علیه السّلام موافق یا موافق تر است ،

و کدام اعتقاد او عملاً انتظار مهدى علیه السّلام را دارد یا متاءکّدتر است ،

کدام تغییرى در امور دینّیه داده یا نمى دهد،

کدام معتدل در فکر یا متلوّن است در اعتقاد یا عمل ،

کدام ملکه تقوى و صدق و ائتمان دارد، یا قوى تر است ،

کدام ، در صفات ، شبیه به کفر یا نفاق و کدام دورتر است ،

و بالجمله کدام به خداى متعال و خاتم الا نبیاء و خاتم الاوصیاء – صلوات الله علیهم و عجَّل فرجَهم – نزدیک تر است .

از خداوند عظیم ، موفقّیت همه مؤ منین را بر مرضیّات او، و تجنّب از مبغوضات او را در همه جا و در هر حال ، مى خواهیم .

والسّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

الا حقر محمّد تقى البهجة

بخش ششم : آیت الله العظمى بهجت در گفتار دیگران

از دیدگاه امام خمینى قدّس سرّه

امام قدّس سرّه عنایت خاصى به آیت الله بهجت داشتند، نقل چند جریان در این ارتباط، مدّعاى ما را اثبات مى کند:

آیت الله مسعودى مى گوید: ((من در ضمن چهار پنج سالى که خدمت امام بودم یادم هست که دو سه مرتبه امام فرمود: فلانى ، فردا صبح مى خواهیم برویم منزل آقاى بهجت . و فرداى آن روز بلند مى شدیم و مى آمدیم منزل ایشان ، همین منزلى که اکنون در آن ساکن هستند، و در اولین اتاق ورودى با همین فرشهایى که الان موجود است یکى دو دقیقه مى نشستیم ، سپس امام اشاره مى کردند و من بیرون مى رفتم و ایشان حدود نیم ساعت با آقاى بهجت به گفتگو مى پرداختند بعد امام بیرون مى آمدند و مى رفتیم . اما اینکه درباره چه مسائلى گفتگو مى کردند، نمى دانم خودشان مى دانستند و خدا.

همچنین دو سه مرتبه در همان بحبوحه نهضت 41 یا 42 آقاى بهجت به من فرمودند که شما به آقاى خمینى بگویید فردا صبح ساعت فلان دو راءس گوسفند قربانى کند و من مى آمدم به امام اطّلاع مى دادم ، ایشان هم بلافاصله به من مى گفت شما به قصّاب (آقاى فرجى که اکنون نیز در قید حیات هست ) بگویید دو راءس گوسفند از طرف ما قربانى کند بعد پولشان را مى دهیم .

بار دیگر نیز آقاى بهجت به من پیغام داد که به امام بگویم : سه راءس گوسفند قربانى کند، آقا هم بلافاصله دستور داد سه راءس قربانى کنند.

اینها همه مسائلى بود که بین امام و آیت الله بهجت بود و ما فقط ظواهرش را مى دیدیم و از باطنش اطلاع نداشتیم .

نیز هنگامى که امام در جماران ساکن بودند آقاى بهجت به من فرمودند: یک نامه کوچکى دارم شما این را به آقا برسانید، من نامه را گرفتم توى پاکت گذاشتم و بردم در جماران خدمت امام دادم .

در هر صورت رابطه این دو بزرگوار خیلى تنگاتنگ بود، چندین بار نیز حضرت امام با آقاى شیخ حسن صانعى منزل آقاى بهجت رفتند؛ زیرا هنگامى که امام قم بودند من و آقاى شیخ حسن صانعى همیشه در خدمت امام بودیم .

آیت الله بهجت هم به امام عنایت خاصى داشتند.

یکى از شاگردان امام قدّس سرّه در خاطره اى مى گوید: ((پس از آزادى حضرت امام قدّس سرّه از زندان و ورود ایشان به قم در سال 1341 ه‍ .ش . مردم در تمام محلّه هاى قم جشن گرفتند و منزل امام هر روز آکنده از جمعیّت بود، در آن زمان حضرت آیت اللّه العظمى بهجت نیز از کسانى بود که هر روز به منزل امام تشریف مى آوردند و مدّتى بر در یکى از حجرات بیت ایشان مى ایستادند وقتى به ایشان پیشنهاد شد که شایسته نیست بیرون اتاق بایستید، لااقل در داخل اطاق بنشینید. ایشان در جواب فرمود: من بر خود واجب مى دانم که جهت تعظیم این شخصیت ارزنده به اینجا آمده و دقایقى بایستم و سپس باز گردم .))(61)

آیت الله مصباح نیز در این باره مى گوید: ((مرحوم آقا مصطفى (رضوان الله علیه ) از پدرشان مرحوم امام (اعلى الله مقامه ) نقل مى کرد: آقا معتقدند جناب آقاى بهجت داراى مقامات معنوى بسیار ممتازى هستند.

از جمله مطالبى که از پدرشان درباره آقاى بهجت نقل مى کردند این بود که : ایشان داراى موت اختیارى هستند، یعنى قدرت این را دارند که هر وقت بخواهند روح خویش را از بدن به اصطلاح خلع کنند و بعد مراجعت کنند. این یکى از مقامات بلندى است که بزرگان در مسیر سیر وسلوک عرفانى ممکن است به آن برسند، و همینطور مقامات معنوى دیگرى در معارف توحیدى که زبان بنده یاراى بحث درباره این زمینه ها را ندارد.))

هم او در جاى دیگر مى گوید: ((مرحوم حاج آقا مصطفى از قول امام نقل مى کردند: وقتى امام (که ارتباط نزدیکى با مرحوم آقاى بروجردى داشتند) دیده بودند که زندگى آقاى بهجت خیلى ساده است ، براى کمک به زندگى ایشان یک وجهى از مرحوم آقاى بروجردى گرفته بودند، وقتى آورده بودند براى آقاى بهجت ایشان قبول نکرده بودند و امام هم مصلحت نمى دیدند آن وجه را برگردانند، به هر حال با یک چاره اندیشى حضرت امام فرموده بودند (این طور که نقل کردند): من از مال خودم به شما مى بخشم ، و شما اجازه بدهید من این را دیگر برنگردانم . تا اینکه به این صورت ایشان به عنوان هبه از ملک شخصى حضرت امام قبول کردند.))

باز آیت الله مصباح یزدى در مورد عنایت ویژه حضرت امام به ایشان مى گویند: ((در یکى از شرفیابى هاى خبرگان رهبرى به خدمت حضرت امام راحل رحمه اللّه ، از ایشان رهنمودى براى مسائل اخلاقى خواسته شد، حضرت امام خبرگان را به حضرت آیت الله العظمى بهجت حواله دادند. و در جواب اظهار خبرگان که ایشان کسى را نمى پذیرد، فرموند: آنقدر اصرار کنید تا بپذیرد))

از دیدگاه دیگر علما

1 – علامه طباطبایى :

((ایشان (آیت الله بهجت ) عبد صالح است .(62)

2 – آیت الله بهاءالدینى رحمه اللّه :

((الان ثروتمندترین مرد جهان (از جهت معنوى ) آقاى بهجت است .))(63)

3 – آیت الله فکور رحمه اللّه :

آیت الله محمد حسن احمدى مى گوید: آیت الله فکور خیلى نسبت به آقاى بهجت عنایت داشتند و مى فرمودند: ((آقاى بهجت از جمله افرادى هستند که مخصوصاً در صراط معنویّت فوق العاده هستند.))(64)

4 – آیت الله حاج سید عبدالکریم کشمیرى :

از محضر ایشان سؤ ال شد: اکنون چه کسى را به عنوان استاد کامل معرّفى مى کنید؟

فرمودند: ((آقاى بهجت ، آقاى بهجت .))(65)

5 – آیت اللّه سید احمد فهرى :

از ایشان نیز پرسیده شد: اکنون چه کسى را به عنوان استاد کامل معرّفى مى کنید؟

فرمودند: ((آقاى بهجت ، آقاى بهجت .))(66)

6 – آیت الله شیخ عباس قوچانى

آقاى مصباح مى گوید:

((از جمله کسانى که درباره حضرت آقاى بهجت اعتقاد به کمالات فوق العاده داشت آقا شیخ عباس قوچانى ، جانشین مرحوم آقاى قاضى در مسائل اخلاقى و عرفانى بودند که در نجف متوطّن بود (و فرزندش نماینده ولى فقیه در ستاد مشترک است ).

ایشان مى فرمود: وقتى که آقاى بهجت خیلى جوان بودند و هنوز سنّشان به بیست سال نرسیده بود (تعبیرشان این بود که هنوز محاسنشان درست در نیامده بود) به مقاماتى رسیده بودند که ما به واسطه ارتباط نزدیک و رفاقت صمیمانه اى که داشتیم اطّلاع پیدا کردیم ، و ایشان از من عهد شرعى گرفتند تا زنده هستم آنها را جایى نقل نکنم . و به نظرم همین موت اختیارى را مطرح مى کردند.

کسى که در آن سنّ به این مقامات رسیده باشد باید حدس زد که در سن هشتاد سالگى و بعد از یک عمر طولانى سیر و سلوک و استقامت در راه بندگى خدا و انجام وظایف ، به چه پایه اى از قرب خدا رسیده باشد. و همین باعث مى شود که هر مؤ من پاک سرشتى که ایشان را مى ببیند مجذوب شود، مخصوصاً آن حالات عبادى ایشان را، و اگر کسى مؤ فقّ بشود در نمازهاى ایشان شرکت کند، مایه برکات بسیار زیادى است .))

7 – آیت الله مشکینى :

((ایشان (آیت الله العظمى بهجت ) از جهت علمى هم در فقه و هم در اصول ، در یک مرتبه خیلى بالایى در میان فقهاى شیعه قرار دارند، و از جهت تقوا و کمالات و عظمت روحى در مرحله اى بالاتر از آن مى باشند، و استادانى که ایشان از آنها استفاده کرده اند نیز در مقام خیلى بالایى قرار دارند که ما باید مانند ستاره ها به آنها بنگریم ؛ لذا سزاوار است که در اطراف وجود ایشان کتابها نوشته شود.))(67)

8 – آیت الله علاّمه محمد تقى جعفرى :

((اینکه در روایات آمده است که ((هرکس عالمى را در چهل روز زیارت نکند، ماتَ قَلْبُهُ:(قلبش مى میرد.) و همچنین ((زِیارَةُ الْعُلَماَّءِ أَحَبُّ إِلَى اللّهِ تَعالى مِنْ سَبْعینَ طَوافاً حَوْلَ الْبَیْتِ))(68): (زیارت علماء در نزد خدا محبوبتر از هفتاد بار طواف نمودن در گرد خانه [خدا] مى باشد.) مصداق بارز ((علما)) آیت الله بهجت هستند. صرف دیدن و ملاقات کردن ایشان خود سر تا پا موعظه است . من هر وقت ایشان را مى بینم تا چند روز اثر این ملاقات در من باقى است ، و در واقع هشدار دهنده براى ما مى باشد.))(69)

9 – آیت الله بُدلا:

((وضع مقامات آقاى بهجت از همان زمانى که درس آیت الله بروجردى مى رفتیم روشن بود، و معلوم بود که ایشان لیاقت چنین مقاماتى را دارند.))(70)

10 – آیت اللّه مصباح :

((آیت الله بهجت جامع دقّتهاى مرحوم آقا میرزا محمد تقى شیرازى از طریق شاگردان برجسته شان آقا شیخ محمد کاظم ، و همینطور نو آوریهاى مرحوم آقاى نائینى و مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى ، و تربیتهاى معنوى مرحوم آقاى قاضى مى باشند. این استادان یک شخصیت جامع الاطرافى به وجود آورده اند که نعمت بسیار بزرگى در عصر ما به حساب مى آید، و جا دارد که از لحظه لحظه عمر ایشان استفاده برده شود. البته کسانى که لیاقتش را داشته و قدر شناس باشند.

همینطور خداى متعال به ایشان ویژگیهاى شخصى و استعدادهاى ذاتى عطا فرموده که جنبه کسبى ندارد و خدادادى است ، با این وصف ایشان مقامات معنوى خود را کتمان مى کنند و کسانى که اطّلاعى داشته باشند اجازه گفتن ندارند.))

و نیز آقاى مصباح مى فرماید: ((آیت الله بهجت هم در مسائل علمى فوق العاده دقیق هستند و بدان اهتمام دارند و واقعاً درس را یک وظیفه واجب جدّى مى دانند و تحقیق در مسائل فقهى را بسیار اهمیت مى دهند، و هم در مسائل عبادتى و معنوى اهتمام کافى دارند و آنها را یک بال دیگرى براى پرواز انسان تلقّى مى کنند که هیچ کدام بدون دیگرى کارساز نیست .))

11 – آیت الله طاهرى شمس :

((آیت الله العظمى بهجت به یک افقى رسیده که وقتى به احکام و دستورات اسلام نگاه مى کنند، فتوایى را مى دهند که مورد رضا و توجّه خدا هست و خلاف در آن نیست .))(71)

12 – آیت الله شیخ جواد کربلایى :

((در این چند سال که در تهران و قم هستم از بعضى اشخاص ‍ درباره آیت الله العظمى بهجت مطالبى شنیدم که حاکى از این است که ایشان واجد الطاف خاصّه الهى هستند، هنیئاً لَهُ ثُمَّ هَنیئاً لَهُ:(گواریش باد، و گواریش باد!) بنده زبان حالم به ایشان این است :هر چند بُردى آبم ، رو از درت نتابم

جور از حبیب خوشتر، کز مدّعى رعایت

اى آفتاب خوبان ! مى سوزد اندرونم

یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

و نیز عرضه مى دارم :اگر شراب خورى ، جرعه اى فشان بر خاک

به مذهب همه ، کفرِ طریقت است امساک ))

13 – آیت الله آذرى قمى :

((حضرت آیت الله العظمى بهجت شاگرد آیت الله العظمى نائینى و آیت الله العظمى محقّق اصفهانى هستند، سوابق درخشانش در تحصیل و تدریس غیر قابل انکار است ، به طورى که بعضى از فضلاى با سابقه حوزه علمیه قم 15 سال از محضر درس ایشان استفاده شایانى کرده اند. و اکنون خود آنان از مجتهدین به نام هستند.

علاوه بر علم ، در عمل و تقوا و ورع نیز ایشان در شهر قم زبانزد خاص و عام است ، و به قول بعضى از دوستان ایشان را نمى شود گفت آدم با تقوایى است ، بلکه عین تقوا و مجسّمه تقواست . و تقوا و عدالت یکى از بهترین صفات مرجع تقلید است که در ایشان یافت مى شود.(72)))

14 – آیت الله مسعودى خمینى :

((امثال آقاى بهجت همیشه در هر دوران کم بوده اند، باید از ایشان استفاده کرد. و بخصوص از نظر اخلاقى و معنوى سطح بالایى دارد، همه و بویژه جوانان و کسانى که دنبال اخلاقیات مى باشند خدمت ایشان بروند و درس اخلاق بگیرند، حتى چهره اخلاقى و معنوى آقا خیلى کارساز است .))

15 – حجة الاسلام والمسلمین فقهى :

اگر شجره طیّبه انسانیت غیر از چهارده معصوم میوه سالم داده باشد که حتماً داده است یکى از آن میوه هاى سالم وجود مقدس آیت العظمى بهجت است .

16 – یکى از فضلاى نجف :

((ایشان [آیت الله بهجت ] در جوانى دانشمند، مجتهد مسلّم و مورد وثوق و اعتماد خواصّ بود. تا حدّى که در سفر به کربلاى معلّى ، آقایان علما بالاتفاق به ایشان اقتدا مى کردند.))(73)

17 – مؤ لف کتاب گنجینه دانشمندان :

((آیت الله آقاى حاج شیخ محمّد تقى بهجت غروى فومنى از آیات و مدرّسین بزرگ و دانشمندانِ به نام حوزه علمیه قم و از مفاخر گیلان و شهرستان فومن مى باشند، و حقاً عالمى برجسته و دانشمندى شایسته و مهذّب و بارع و متّقى و پارسا و مُعْرِض از تظاهرات و اجتماعات و دائم الذکر و مورد توجّه افاضل مدرّسین و دانشمندان حوزه علمیه قم مى باشند.))(74)

18 – آیت الله محمد حسین احمدى فقیه یزدى :

((روز قیامت که روز احتجاج است براى ما یقینى است که آیت الله العظمى بهجت جزء حجّتهاى الهى هستند، و اگر ما واقعاً نتوانیم از محضرشان درست استفاده کنیم و درست تربیت بشویم محکوم مى شویم و نمى توانیم جواب صحیح الهى را بدهیم .))

19 – حجة الاسلام والمسلمین امجد:

((ایشان از مفاخر عصر ما هستند، کسانى که کم و بیش با ایشان آشنایى دارند مى دانند که در یک اوج بالایى از علم و معنویّت قرار دارند … بنده معتقدم آقاى بهجت در علم و معنویّت نظیر ندارد. به تعبیر دیگر: ایشان فرشته روى زمین هستند، باید از برکات وجود ایشان استفاده کرد.))

20 – استاد خسرو شاهى :

((شناختن آیت الله العظمى بهجت و کمالات ایشان جز به تهذیب نفس و توسعه وجودى ممکن نیست ، و هر کسى با توجه به سعه وجودى خودش مى تواند درک کند، بنابراین براى شناخت کمالات ایشان باید تهذیب نفس کرد و وجود خود را توسعه داد تا از کمالات آقا بهره بیشترى برد.))

21 – استاد هادى :

((آیت الله بهجت تجلّىِ یک عمر سیر و سلوک و جهاد و تلاش در راه خدا و براى رسیدن به حقیقت است . و به عبارت کوتاهتر: ایشان تندیس یک عمر مجاهدت مى باشند.

بخش هفتم : سرچشمه حکمت رهنمودهایى از محضر حضرت آیت الله العظمى بهجت

در این بخش از کتاب به کلمات قصار و پرحکمت و پاسخهاى کوتاه و پرمحتوایى که حضرت آیت الله العظمى بهجت پیرامون مسائل گونه گونى که توسّط علاقمندان مطرح شده است ، اشاره مى کنیم :

1 – علاج ریا و ارزش دانش

یکى از فضلاى حوزه علمیّه قم چنین مى نگارد:

از محضر ایشان سؤ ال شد: گاهى انسان تصمیم مى گیرد کار خیرى را براى خدا انجام دهد و اخلاص کامل را رعایت نماید، اما وسوسه هاى شیطانى دیگر همچون شهرت طلبى ، ریا کارى در نزد مردم ، خوشنام شدن ، و… در ذهن انسان خطور مى کند آیا این خطورات هم ریا محسوب مى شود و عمل را بى ارزش مى کند؟

در پاسخ فرمودند: ریا در عبادات است و عبادتى که ریا دارد حرام است و بعضى گفته اند: ریا در عبادات مبطل هم هست ، در غیر عبادات ریا اشکال ندارد.

ولى خود ریا مى تواند راه چاره و علاج ریا باشد. به این صورت که با تاءمّلات صحیح ریا را بالا ببرد! مثلاً گاهى انسان مى خواهد پیش ‍ رئیس شهربانى احترامى پیدا کند و توجّه او را به خودش جلب کند، پیش پاسبانى مى رود و سعى مى کند نظر او را جلب کند وسپس او را بین خود و رئیس شهربانى واسطه قرار دهد. در اینجا انسان خوب است با خود بگوید: این پاسبان که تنها واسطه است و اگر هم کاغذى بنویسد و وساطتى کند باز دست آخر خود رئیس شهربانى باید پاى ورقه را امضا کند. پس خوب است مستقیماً نظر خود رئیس شهربانى را جلب کنم که مقام بالاترى است و اصلاً کار خوب و عمل نیک را مثلاً به خود رئیس شهربانى نشان دهم . یعنى براى مقام بالاتر ریا کنم !

همچنین اگر انسان عاقل باشد و توجه پیدا کند که مقامى بالاتر از رئیس شهربانى (مثل وزیر، نخست وزیر و رئیس جمهور) وجود دارد، مى گوید: خوب است کار خیر و عمل نیک خود را به وزیر یا به نخست وزیر و بالاخره به مقام بالاتر نشان دهم ! یعنى همیشه انسان باید ریا را براى مرتبه اقوى انجام دهد. اگر چنین باشد، در واقع مى توان گفت ریا علاج ریا مى شود.

بنابراین ، اگر در عبادات نیز نسبت به اقوى و بالاترین موجود یعنى خداوندریا کنیم اشکال ندارد و علاج ریا مى شود.

در زمینه ریا در روایت آمده است : ((کسانى که در هنگام نماز به این سو و آن سو نگاه مى کنند تا مردم آنها را تماشا کنند، به صورت حمار محشور مى شوند.)) واقعاً هم همینطور است ، آیا این حماریّت نیست که آدم جلو وزیر و رئیس شهربانى به پاسبان نگاه کند؟ حماریّت است آقا. ولى خوشمان مى آید، با این حماریّت ساخته ایم ! از طرفى اگر به ما حمار بگویند ناراحت مى شویم و بدمان مى آید! ولى باید گفت : کار شبانه روزى تو همین است چرا بدت مى آید؟!

لکن امان از بى سوادى و بى علمى ، این بى سوادى آدم را به جاى مکّه به ترکستان مى برد، از روز اوّل همین بى سوادى ابلیسِ دشمن ، آدم را بیچاره کرد. خود او هم گفت : اى خدا، همه بندگانت را گمراه مى کنم (اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ).(75) او نیز جاهل بود و با اینکه پیش از آن عابد بود، ولى علم نداشت و ناقص بود، در مورد سجده در برابر آدم علیه السّلام به خدا گفت : سجده نمى کنم ، چون (خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ)(76)

خوب این صغراى قضیّه بود. کبراى برهانش را ببین که هر کس از آتش است بالاتر و هر کس از خاک است پایین تر است ؟! خوب باید پرسید: به چه دلیل و به چه برهانى چنین است ؟ این لباس ظاهرى که ملاک نیست ، شما ببینید تناسب و زیبایى حیوانى مثل طاووس و دیگر حیوانات چه قدر است . روحانیت جنّ و ملک هم با روحانیت انسان مقایسه نمى شود، روح انسان هر چند لباسِ گِلى به تن دارد ولى بسیار مى تواند اوج بگیرد و بالاتر برود. اصلاً لباس که ملاک نیست ، آیا اینکه یکى عباى نائینى داشته باشد و دیگرى عباى افغانى ، نشانه کمال و نقص است ؟ ما هم اگر بى سواد شدیم مثل ابلیس مى شویم و به ضلالت مى افتیم ، لازمه ضلالت هم این است که تعدّى مى کند، یعنى انسان گمراه و ضالّ، مضلّ و گمراه کننده نیز مى گردد و مى خواهد دیگران را هم مانند خود کند، پس بترسید از بى سوادى .

این از بى سوادى است که آن آقا مى گوید: قرآن فرموده ( وَ الاَْرْضَ وَضَعَها لِلاَْن امِ)(77) پس معنایش این است که هیچ مِیزى (تفاوت و اختلاف ) نیست و همه در مالکیّت و در بهره ورى از زمین یکسانند، او نمى داند که این ((لام )) لام عاقبت و انتفاع است ، و نمى داند باید روایاتى را نیز که مفسّر آیه است ملاحظه کرد. این آدمهاى بى سواد، مردم مثل خود را هم گمراه مى کنند، اوّل با قرآن جلو مى آیند ولى هدف این است که همین قرآن را از دست مردم بگیرند، کار به جایى مى رسد که مى گوید: قرآن را بسوزانید.

البته ما به این امر مى خندیم ، ولى واقع همین است که اگر در استدلال قوى نباشیم دشمنان بر ما غالب مى شوند، آنها پول خرج مى کنند همین بى سوادها را با پول مى خرند. و در نتیجه این بى سوادى ، دین درست مى کند. آن بهائى گفته است که : اصلاً در قرآنِ شما نیز به ((سید على محمد باب )) اشاره شده است و همین (حم عسق )(78) یعنى ((قائم سید على محمد)) البته باید از چپ بخوانید!

آقا، پس ما براى تمام مطالب محتاج علم و استدلالیم و بیشتر از هر چیز به اینها محتاجیم ؛ زیرا مسئله ، مسئله دین است ، باید در مقابل این بى سوادى و جُهّال وارداتى بایستیم . اینها روى افرادشان کار مى کنند، لازم نیست رسوا هم بشوند زیرا این افراد بطور مخفیانه پول مى گیرند.

پس ما باید علم کلام را خوب یاد بگیریم و در برابر اینها پاسخگو باشیم ، و گرنه گرگها ما را مى خورند آنچنانکه به هضم رابع برسد!!(79)

2 – شرایط حضور قلب و لذّت از عبادت و نماز

آقاى غرویان باز مى نگارد:

از محضر ایشان سؤ ال شد: حاج آقا، عمرمان گذشت و دارد مى گذرد امّا هنوز لذتى از عبادت و به خصوص نمازمان احساس ‍ نکرده ایم ، به نظر شما چه باید بکنیم که ما نیز اقلاًّ اندکى از آنچه را که ائمه و پیشوایان معصوم علیهم السّلام فرموده اند، بچشیم ؟

معظّم له در حالى که سر را تکان مى داد فرمود: آقا، عامّالبلوى است ! این دردى است که همه گرفتاریم !

عرض شد: آقا، به هر حال مراتب دارد و مساءله نسبى است ، بعضى همچون شما مراتب عالى دارید و ماها هیچى نداریم ، ماها چه باید بکنیم ؟

باز در جواب فرمود: شاید من مرتبه شما را تمنّا کنم .

عرض شد: حاج آقا مساءله تعارف در کار نیست و یک واقعیتى است .

باز ایشان در جواب با فروتنى و تواضع خاصّى فرمودند که : عَمَّتُک مِثْلُک ! و مرادشان از این ضرب المثل این بود که من هم مثل شما هستم .

به هر حال ، پس از چند بار اصرار فرمودند: این احساس لذّت در نماز یک سرى مقدمات خارج از نماز دارد، و یک سرى مقدمات در خود نماز.

آنچه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که : انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند، و معصیت ، روح را مکدّر مى کند و نورانیت دل را مى برد.

و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمى دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود، یعنى فکرش را از غیر خدا منصرف کند و توجّهش به غیر خدا مشغول نشود. و اگر به طور غیر اختیارى توجّهش به جایى منصرف شد، به محض التفات پیدا کردن باید قلبش را از غیر خدا منصرف کند.))(80)

آقاى قدس یکى از شاگردان آیت الله بهجت نیز مى گوید: ((روزى از آقا پرسیدم : آقا، چه کار بکنم در نمازم حضور قلب بیشتر داشته باشم ؟.

آقا ابتدا سر به پایین افکند سپس سرش را بلند کرد و فرمود: روغن چراغ کم است .

من به نظر خودم از این جمله این معنى را فهمیدم که یعنى معرفت کم است و ایمان قلبى و باطنى ضعیف است ، و گرنه ممکن نیست با شناخت کافى ، قلب حاضر نباشد.))

آیت الله محمّد حسن احمدى فقیه یزدى نیز مى گوید: ((گاهى از آقا سؤ ال مى کردند: چه کنیم در نماز، حضور قلب داشته باشیم ؟ و ایشان دستورالعملهایى مى فرمودند، یکى از آنها این بود که مى فرمود: ((وقتى وارد نماز مى شوید هنگام خواندن حمد و سوره به معناى آن توجه کنید تا ارتباط حفظ شود.))

استاد خسروشاهى نیز مى گوید: ((روزى از آیت الله بهجت سؤ ال شد: در هنگام نماز چگونه مى توانیم حضور قلب را در خودمان به وجود بیاوریم ؟ فرمودند: یکى از عوامل حضور قلب این است که در تمام بیست و چهار ساعت باید حواسّ (باصره ، سامعه و …) خود را کنترل کنیم ؛ زیرا براى تحصیل حضور قلب باید مقدماتى را فراهم کرد، باید در طول روز گوش ، چشم و همچنین سایر اعضا و جوارح خود را کنترل کنیم . و این یکى از عوامل تحصیل حضور قلب مى باشد)).

در جاى دیگر شخص دیگرى از محضرشان مى پرسد: براى اینکه در انجام فرمان الهى مخصوصاً نماز با خشوع باشیم چه کنیم ؟

و ایشان در جواب مى فرماید: ((در اوّل نماز، توسل حقیقى به امام زمان – عجل الله تعالى – فرجه کنید، و عمل را با تمامیّت مطلقه انجام بدهید.))(81)

همچنین شخص دیگر مى پرسد: ((براى حضور قلب در نماز و تمرکز فکر چه باید کرد))؟

و ایشان مرقوم مى فرماید: ((بسمه تعالى ، در آنى که متوجّه شدید، اختیاراً منصرف نشوید.))(82)

3 – نیّت خالص و هماهنگى علم و عمل

از محضر ایشان سؤ ال شد: آقا، چه کنیم که قصد و نیّتمان براى تعمّم (عمامه گذاشتن ) خالص باشد؟

در پاسخ فرمودند: ((ملاک شما شرع باشد، ببینید آیا این کار شرعى است یا خلاف شرع ؟ ما اگر بخواهیم این چنین وسواس داشته باشیم پس در این عبادتها و نمازهایمان هم باید تشکیک کنیم ، ما چه مى دانیم آیا در اینها نیّتمان خالص است یا نه ؟ حال چون نمى دانیم خالص است یا نه آیا مى توانیم آنها را ترک کنیم ؟))

و در ادامه فرمودند: ((نیّتتان این باشد که علمتان با عملتان هماهنگ باشد و علم و عمل از همدیگر جلو و یا عقب نیفتند. اکثر بدبختى ما همین است که علممان با عملمان هماهنگ نیست ، بعضى علمشان از عملشان عقب تر است و بعضى جلوتر، و به هر حال علم و عمل آنها با هم نمى خواند، بعضى هم مثل من هستند که علمشان گاهى از عملشان جلو مى افتد و گاهى عقب ، پس شما نیّت کنید که به علم خود عمل کنید و علم و عملتان یکى باشد.))(83)

آقاى خسرو شاهى نیز در این باره مى گوید: ((آیت الله بهجت خیلى تاءکید مى کردند که علم باید همراه عمل باشد. روزى فرمودند: عالم بى عمل مثل چراغى مى ماند که به دیگران نورافشانى مى کند اما خودش مى سوزد. یعنى عالم بى عمل را مثل کسى مى دانستند که خود را آتش مى زند و مى سوزاند.))

4 – توکّل و اطمینان به خدا

آیت الله مصباح مى گوید:

((آقاى بهجت مى فرمودند: روزى داخل اتاق نشسته بودم به گونه اى که صداى دم درِ حیاط را مى شنیدم ، بچّه همسایه دم در بازى مى کرد فقیرى آمد و به او گفت : برو از خانه تان چیزى براى من بیاور. بچه رو به فقیر کرد و گفت : خوب ، برو از مامانت بگیر.

فقیر جواب داد: من مامان ندارم تو برو از مامانت بگیر و بیاور.

آقاى بهجت مى فرمودند: من از این گفتگوى بچّه با فقیر یک نکته دستم آمد، با خود گفتم این بچّه آن قدر به مامانش اطمینان دارد که فکر مى کند هر چه بخواهد از او مى تواند بگیرد.

ایشان چنین نتیجه مى گرفتند که اگر ما به همین اندازه که این بچّه به مادرش اطمینان دارد به خداوند اطمینان داشتیم و تمام خواسته هاى خود را از او درخواست مى کردیم ، هیچ مشکلى نداشتیم و همه کارهایمان درست مى شد.))(84)

5 – نتیجه انسان کامل شدن

حجة الاسلام و المسلمین قدس مى گوید: ((روزى به آقا عرض ‍ کردم : یکى از طلاّب خواب دیدند در مکان مقدسى مشغول نماز است ، و وقتى به سجده مى رود همه سنگریزه ها با او تسبیح مى گویند.

فرمودند: اگر انسان ، کامل شود این را در بیدارى مى شنود و مشاهده مى کند.))

6 – اگر در خدمت امام زمان (عج ) باشیم ، حضرت در فکر ما هست

هم او مى گوید: ((روزى به آقا عرض کردم : وجود بنده در روستایى براى تبلیغ خیلى مؤ ثر است و مردم خیلى با من مهربان هستند و از حقیر حرف شنوى دارند، ولى فقیرند و مبلغى که در ماه محرّم و ماه رمضان به مبلّغ مى پردازند خیلى کم است ، برخلاف جاهاى دیگر که از لحاظ معنوى این گونه نیستند ولى جنبه مادى خوبى دارند.

آقا فرمودند: اگر به خدمت امام زمان مهدى علیه السّلام اشتغال داشته باشید، آیا امکان دارد حضرت در فکر شما نباشد؟))

7 – دقّت در نقل روایات

همچنین وى مى گوید: ((حدود چهل و پنج سال پیش ضمن صحبت از برنامه کارى ام در طول ماه مبارک رمضان براى آقا که چند دقیقه طول کشید، عرض کردم : من روزهاى ماه رمضان مطلقا منبر نمى روم و تنها شبها منبر مى روم .

فرمودند: چرا روزها منبر نمى روید؟

عرض کردم : چون به صحّت بسیارى از مطالبى که مى گویم یقین ندارم و مى ترسم دروغ باشد.

فرمودند: آیا شب یقین مى کنید که راست است و مى گویید؟!

از این کلام آقا متوجه شدم که این راه مقدسى نیست که من پیش ‍ گرفته ام .))

8 – تبلیغ عملى

یکى از دوستان روحانى نگارنده (حجة الاسلام لطفى ) مى گوید: روزى بعد از نماز صبح خدمت آقا رسیدم و عرض کردم : موعظه اى بفرمایید. ایشان فرمودند:

((کُونُوا دُعاةَ النّاسِ إِلَى اللّهِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ.))(85)

– با غیر زبانتان [مردم را] به سوى خداوند دعوت کنید.

به نظر مى رسد چون سؤ ال کننده روحانى بوده و وظیفه روحانیّون تبلیغ است ، ایشان خواسته توجّه بدهد بهترین تبلیغ ، تبلیغ عملى مى باشد.

9 – دورى جستن از معصیت

آیت الله شیخ جواد کربلایى از علماى اخلاق مى گوید: ((آنچه که بنده از محضر آیت الله العظمى بهجت – در طىّ مدت مدیدى که به خدمت ایشان مشرّف ، و از بعضى کمالات و مواعظ ایشان بهره مند شده ام – استفاده کرده ام از قرار ذیل است :

ایشان سفارش اکید داشتند بر ترک معصیت و مى فرمودند: الطاف خاصّه الهى بر تمامى طبقات مختلفه اولیاء الله تعالى رایگان است ، و فقط موردِ قابِل لازم است که انسان مورد عنایت خاصه حق تعالى واقع شود، و آن هم به ترک معصیت حق تعالى حاصل مى شود، البته با ملاحظه حال سالک الى الله . هر چه انسان بهتر داراى معرفت و محبت به حق تعالى باشد، ترک معصیت و ترک اولى و ترک مخالفِ حضور در محضر الهى مهمتر مى شود تا آنجایى که گفته شده : ((حَسَناتُ الاَْبْرارِ سَیِّئاَّتُ الْمُقَرَّبینَ)).

– نیکیهاى خوبان ، براى مقرّبان گناه محسوب مى شود.

نیز شخصى که جهت تحصیل علوم دینى تازه وارد حوزه علمیه قم شده بود مى گوید: خدمت آقا رفتم و عرض کردم : براى تحصیل علوم دینى وارد حوزه شده ام چه کار کنم که طلبه موفّقى باشم ؟ آقا براى لحظه اى سرش را پایین انداخت و تامّلى کرد و سپس فرمود: ((طلبه یا غیر طلبه فرقى ندارد، مهمّ این است که معصیت نشود.))

در جاى دیگر از محضرشان سؤ ال شد: بهترین ذکر چه ذکرى است ؟ فرمودند: بالاترین ذکر به نظر حقیر ((ذکر عملى )) است ، یعنى ترک معصیت در اعتقاد و در عمل همه چیز محتاج به این است و این ، محتاج به چیزى نیست و مولِّد خیرات است .(86)

همچنین پرسیده شد: با چه کارى – غیر تدریس و همّت گماردن به کتاب خداوند متعال و تفسیر اهل البیت علیهماالسّلام – مى توان بر تقوا و سیر به سوى خداوند متعال ، قوّت پیدا نمود؟

مرقوم فرمودند: ((بسمه تعالى ، تصمیم همیشگى و دائمى بر ترک گناه در اعتقاد و عمل .))(87)

یکى از فضلاء مى گوید: به محضر آیت الله بهجت نامه اى نوشتم و از ایشان تقاضا کردم بیان بفرمایند: براى ازدیاد محبت به حضرت حق و ولى عصرعلیه السّلام چه بکنیم ؟

در جواب مرقوم فرمودند: ((گناه نکنید، و نماز اول وقت بخوانید.))(88)

آقاى قدس نیز در این باره مى گوید: ((روزى آیت الله بهجت فرمودند: آیا براى این بى سروسامانى خود (ارتکاب گناه و نافرمانى از دستورات حضرت حق ) برنامه اى و وقتى داریم ؟ یعنى آیا بنا داریم روزى بیاید که دیگر گناه نکنیم ، یا آنکه همین وضع خود را باید ادامه بدهیم . اگر بنا داریم این وضع بد را ادامه ندهیم ، بنشینیم براى آن وقتى تعیین کنیم ، یک ماه ، شش ماه ، یک سال ، چند سال . خلاصه اگر بنا داریم تا زنده هستیم بدین منوال باشیم خطرناک است پس حداقل حدّى براى گناه خود معیّن کنیم .

10 – شرط اصلاح امور انسان

حضرت آیت الله بهجت به مناسبتى مرقوم فرموده اند: ((گر بدانیم اصلاح امور انسان به اصلاح عبادت ، و در راءس آنها نماز است ، که به واسطه خضوع و خشوع و آن هم به اعراضِ از لغو محقّق مى شود، کار تمام است .))

11 – اسرار نماز

و نیز در جاى دیگر چنین نوشته اند: ((نماز به منزله کعبه ، و تکبیرة الاحرام [بسان ] پشت سرانداختنِ همه چیز غیر خدا و داخل شدن در حرم الهى است ؛ و قیام به منزله صحبت دو دوست ، و رکوع خم شدن عبد در مقابلِ آقاست ، و سجده نهایت خضوع و خاک شدن و عدم شدن در مقابل اوست . وقتى که عبد در آخر نماز از پیشگاهِ مقدّس الهى باز مى گردد، اوّلین چیزى را که سوغات مى آورد سلام از ناحیه اوست .))

12 – آداب زیارت

حجة الاسلام والمسلمین خسروشاهى مى گوید: ((زمانى با چند نفر از رفقا عازم زیارت ثامن الائمه امام رضاعلیه السّلام بودیم ، خدمت آیت الله بهجت رفتیم و از آقا راجع به آداب زیارت سؤ ال کردیم .

ایشان بعد از قدرى تاءنّى فرمودند: ((اهمّ آداب زیارت این است که بدانیم بین حیات معصومین علیهم السّلام و مماتشان هیچ فرقى وجود ندارد.)) و غیر از این جمله چیز دیگرى نفرمودند.

بعد وقتى با رفقا تاءمل و صحبت کردیم به این نتیجه رسیدیم که شاید اهم آداب زیارت را بشود در این جمله خلاصه کرد.

روزى نیز از ایشان سؤ ال کردم : اینکه درباره زیارت حضرت معصومه علیهاالسّلام آمده است :

((مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِّها، وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ))(89)

– هرکس با شناخت حق او حضرتش را زیارت کند، بهشت بر او واجب مى گردد.

جمله ((عارفاً بِحَقِّها)) چه معنى دارد؟

در یک جمله فرمودند: ((مقام ایشان را از مقام معصومین علیهم السّلام ایین ، و از دیگران بالاتر بداند.))

13 – رعایت اعتدال در تعلیم و تربیت فرزندان و ایجاد تنوع براى آنها

آیت الله بهجت در دیدار حافظ قرآن ، محمّد حسین طباطبائى به همراه پدرش با ایشان ، خطاب به پدر محمد حسین فرمود:

((من فقط خواهشى که از شما دارم این است که از اعتدال خارج نشوید. خود او و همچنین شما، تحمیلاتى بر ایشان وارد نکنید، مثلاً نگویید حالا که قرآن را حفظ کرده نهج البلاغه و یا صحیفه سجادیه را هم حفظ کند. تکلّف زیاد نباشد. کارشان آسان باشد … ضمناً مسافرت زیاد برود. تفریحات مشروع زیاد انجام دهد، و تغییر آب و هوا خیلى تاءثیر دارد. شنیده ام که عدّه اى به خاطر تعویض خون به کشورهاى خارج مسافرت مى کنند اما من فکر مى کنم این مسافرت کار تعویض خون را مى کند. ان شاءالله که شما در تربیت ظاهرى ، باطنى ، و صورى و معنوى ایشان موفق باشید.))

به آقا عرض شد: ((منظور حضرت عالى چه نوع مسافرت هایى است ؟ چون ایشان به خارج از کشور زیاد مسافرت مى کنند، آیا بیشتر از این باشد؟)) آقا فرمودند: ((نه اتّصالش بیشتر باشد، مثلاً هر هفته یک بار جمکران بروند، همین خودش یک تغییر است .

توسّلات خیلى نافع است به این امامزاده ها زیاد سر بزنید، این بزرگواران همچون میوه ها که هر کدام ویتامین خاصّى دارند هر کدامشان خواص و آثارى دارند. ان شاءالله فراموش نمى کنید.

اگر هیچ کدام از اینها نباشد همین بین الطلّوعین در هواى آزاد قدم زدن و تعقیبات نماز را خواندن خیلى تاءثیر دارد. به هر حال این مقدار از دست ما بر مى آید که اینها را تذکّر بدهیم .))

در این دیدار چند نکته آموزنده دیگر بود که به آنها اشاره مى کنیم :

1 – هنگامى که علم الهدى (محمّد حسین طباطبائى ) داخل اتاق آقا شد، آقا که منتظر ورود وى بود با گرمى خاصّى او را پذیرفتند و در حالى که با دو دست خویش دستان کوچک او را مى فشردند، فرمودند:

((أَللّهُمَّ اجْعَلْهُ مِنَ الْعُلَماءِ الرَّبّانِیّینَ الْعامِلینَ))

– خدایا، او را جزو علماى ربّانى و اهل عمل قرار بده .

سپس حضرت آقا، علم الهدى را در جاى خود و روى تشک کوچک مخصوص خویش جاى دادند. و خود در کنار ایشان روى فرش نشستند.

2 – آقا از پدر محمّد حسین سؤ ال کردند: ((آیا هر روز قرآن مى خوانند؟)) آقاى طباطبائى در جواب گفتند: ((بله روزى یک جزء مى خوانند.)) آقا فرمودند: ((براى ابقا [حفظ] روزى یک جزء خوب است . این یک جزء هم که مى خوانند بر اوقات نماز تقسیم کنند)).

در ادامه آیت الله بهجت درباره حفظ قرآن دو حدیث خواندند:

((مَنْ حَفِظَ الْقُرْآنَ، فَقَدْ اُدْرِجَتِ النُّبُوَّةُ بَیْنَ جَنْبَیْهِ وَ لکِنَّهُ لایُوْحى اِلَیْه .))(90)

– هر کس قرآن را حفظ کند نبوّت در سینه او گنجانده مى شود با این تفاوت که به او وحى نمى شود.

ب – ((مَنْ کانَ مَعَ الْقُرْآنِ کانَ مَعَ الْعِتْرَةِ، وَ مَنْ کانَ مَعَ الْعِتْرَةِ، کانَ مَعَ الْقُرْآنِ.))(91)

– کسى که همراه قرآن باشد، همراه عترت هم خواهد بود؛ و هر کس همراه عترت باشد همراه قرآن خواهد بود.

3 – آقاى طباطبائى ضمن تشکّر از آقا درخواست دعاى خیر براى علم الهدى نمودند و آقا فرمودند: ((این دعایى را که مى خوانم شما و هر کس که خواهان تحفّظ است در هر صبح و شب سه مرتبه بخواند، سپس در حالى که روى سر محمّد حسین دست مى کشیدند این دعا را خواندند:

((اَللّهُمَّ، اجْعَلْنى فى دِرْعِکَ الْحَصینَةِ الَّتى تَجْعَلُ فیها مَنْ تُرید.))(92)

یعنى خداوندا، مرا در زرهِ محکم خود قرار بده ، که هر کس را بخواهى در آن قرار مى دهى .(93)

14 – ارزش سحر خیزى و شب زنده دارى

آیت الله محمد حسین احمدى فقیه یزدى مى گوید: ((ایشان به سحرخیزى و شب زنده دارى خیلى سفارش مى کردند و حتى گاهى مى فرمودند: اصلا پیغمبرصلّى اللّه علیه و آله با همین شب زنده دارى و سحرخیزى و انس با شب ، معارف الهى را گرفتند.

زمانى درباره معناى این روایت که ائمه علیهم السّلام فرموده اند: ((صبر مى کنیم شب جمعه بشود تا درهاى رحمت الهى باز بشود، و علم ما آل محمدصلّى اللّه علیه و آله هم در شبهاى جمعه و شبهاى قدر و غیره نورانیّت بیشترى پیدا مى شود)) از ایشان سؤ ال کردم .

فرمودند: ((بله ، آن لحظه هاى خاصّ و آن رحمت الهى در سحر.)) و چند مرتبه این را فرمودند: ((سحر سحر)).

ایشان بیدارى شب ، سحرخیزى ، و رعایت نماز شب ، نوافل ، و دائم الذّکر بودن را داراى اهمیّت مى دانست ، و از بزرگان نقل مى کردند که وقتى مى خواستند مطلبى و فیضى را از خداوند بگیرند، از شب و سحر استفاده مى کردند؛ زیرا سحر با خدا خلوت کردن و با خدا ارتباط پیدا کردن اثر خاصّى دارد و مکرّر در این باره نصیحت مى فرمودند.))

15 – پیوسته به یاد خدا بودن

هم او باز مى گوید: ((یکى از خصوصیاتى که گاهى ایشان بدان اشاره مى فرمودند این بود که انسان باید دائم الذکر باشد، زیرا کسى که دائم الذکر باشد همواره خود را در محضر خدا مى بیند و پیوسته با خدا سخن مى گوید، و گاهى در این رابطه روایتى را هم بیان مى کردند)).

16 – کار خوب خود را کم دیدن

استاد خسروشاهى مى گوید: ((آیت الله بهجت همیشه کارهاى خیر و عباداتى را که انجام مى دادند کم مى دیدند و مى فرمودند: ((چه خوب است انسان عبادت و کار خیر که انجام مى دهد بگوید کارى نکردم ، اما کار نیک و خوبى که از دیگران دید بگوید: چقدر کار بزرگى انجام داده است .

یعنى ایشان نظرشان این است که : ما کار خیر خود را باید اندک ، و کار دیگران را بسیار و بزرگ ببینیم .))

17 – قدم اول در سیر الى اللّه

هم او مى گوید: ((آیت الله بهجت مى فرمودند: مقام اوّل در سیر الى الله و در مسیر تقرّب الى اللّه براى هر کسى که متوجّه خودسازى مى شود، این است که مى بیند یک مسافت و فاصله اى با مولاى خود دارد باید کارى کند این فاصله اى که با مولا دارد دورتر نشود، حالا نزدیکتر نشد عیبى ندارد سعى کند خود را در این موقعیّتى که هست حفظ کند. یعنى اول سعى کند دور نشود تا کم کم به جلو حرکت و خود را به مولا نزدیک کند.))

18 – گرفتن تاءییدیه و امضاء از امام زمان (عج )

نیز مى گوید: ((ایشان در بیاناتشان مى فرمودند: ما طلاّب باید در این فکر باشیم که چگونه مى توانیم یک امضاء و تاءییدى از مولایمان حضرت ولى عصر(عج ) بگیریم ؟ یعنى چگونه درس بخوانیم و چگونه رفتار کنیم که مولایمان ما را امضاء و تاءیید کند؟ یک طلبه همیشه (چه در اوان تحصیل و چه بعد از فراغ از تحصیل ) همّ و غمّش باید این باشد. باید در این فکر باشد که رفتارم ، کردارم و گفتارم چگونه باشد که آقا مرا تاءیید بکند. اگر طلبه اى همیشه در این فکر باشد و در این مسیر حرکت کند دچار هیچ انحرافى نخواهد شد، نه در کردارش ، نه در گفتارش و نه در رفتارش . خلاف زىّ و شاءن از او سر نمى زند، دچار سردرگمى و بحران نخواهد شد.))

19 – لزوم اجتناب از صفات رذیله و راه آن

همچنین مى گوید: ((آیت الله بهجت خیلى تاءکید داشتند بر اجتناب از صفات رذیله و مى فرمودند که : مثلاً سجده طولانى از عباداتى است که کمر شیطان را مى شکند، اما کسى که سجده طولانى انجام مى دهد باید بعد جلوى آینه بایستد و ببیند جاى مهر جلوى پیشانى اش نقش بسته یا نه ؟ اگر نقش بسته مقدارى بمالد تا از بین برود و مبتلا به صفت رذیله ریا نشود.))

خود آیت الله بهجت در جایى نقش معرفت حق را در رفع رذایل اخلاقى مهم دانسته و مى فرماید:((همه رذایل اخلاقى ، از ضعف در معرفت خداوند متعال پدید مى آیند، و آنها را اُنسِ به اُنسْ گیرنده اُنْس گیرندگان در عبادت ، دفع و رفع مى نماید. اگر انسان دریابد که خداوند متعال همیشه و در همه حال از هر زیبایى زیباتر است ، از اُنس به او هرگز جدا نخواهد شد.))

همچنین در جاى دیگر از ایشان سؤ ال شد: براى دورى از ریا چه باید کرد؟

فرمودند: ((با عقیده کامل اکثار حوقله (بسیار لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ) گفتن )).(94)

و نیز پرسیده شد: براى درمان عصبانیّت چه کنیم ؟

فرمودند: ((با عقیده کامل زیاد صلوات فرستادن ((أ للّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ)).(95)

و همچنین سؤ ال شد: جهت علاج غرور، چه راهى را توصیه مى فرمایید؟

مرقوم فرمودند: ((بسمه تعالى ، اکثار ((حَوْقَله )) علاج غرور است .))(96)

همچنین پرسیده شد: این جانب به وسواس مبتلا هستم ، لطفاً جهت برطرف شدن آن مرا راهنمایى فرمایید.

مرقوم فرمودند: ((اکثار تهلیل ،(97) علاج وسواس ‍ است )).(98)

20 – ارزش فکر و اندیشه

آقاى خسرو شاهى مى گوید: ((ایشان خیلى تاءکید مى کردند بر کنترل زبان و مى فرمودند: باید زبان را کنترل کنیم و بیست و چهار ساعت فکر و یک ساعت صحبت کنیم ، یعنى بیست و چهار ساعت باید تاءمل و اندیشه داشته باشیم و یک ساعت صحبت کنیم ، بلکه شاید یک ساعت هم زیاد باشد.))

21 – جایگاه علم و دانش

هم او مى گوید: ((ایشان یک بار در مسیر حرکت خود از منزل به طرف حرم به طلاّبى که در خدمتشان حاضر بودند فرمودند: این چه نعمتى است که خداوند شما را در این مسیر طلب علم قرار داده است . علم ، نعمت بزرگى است . سپس مقایسه اى بین علم و مال دنیا انجام دادند و فرمودند: علم و مال دنیا این تفاوت را با هم دارند که باید از مال دنیا محافظت کنید، اما علم شما را محافظت مى کند؛ فرق دیگر اینکه مال را اگر انفاقش بکنیم کم مى شود اما علم را هر چه انفاق کنیم رو به افزایش خواهد بود.

و بدین وسیله طلبه ها را براى تحصیل علم تشویق مى کردند.))

22 – وظایف طلاّب

باز هم او مى گوید: ((ایشان در مقام ترغیب به تعلیم و تعلّم و تشویق طلاّب مبتدى به این امر تاءکید مى کردند که تعلیم و تعلّم و درس و بحث را به هیچ وجه ترک نکنید و مى فرمودند: ((آنچه در ابتداى تحصیل باید مراعات شود انجام واجبات کما هو حقّه و پرهیز از محرّمات است .))

امّا با طلاّبى که مقدارى از مسیر راه را پیموده و سطح علمى نسبتاً بالایى داشتند به گونه دیگرى سخن مى گفتند.

خاطرم هست یک بار ایشان هنگامى که براى اقامه نماز جماعت از منزل به مسجد تشریف مى بردند، خطاب به بنده فرمودند: ((طلاّب ابتدا ((مقدّمات )) را شروع مى کنند و بعد ((مَعالم )) و ((مُغنى )) را مى خوانند، بعد به چه چیزى مى رسند؟ گفتم : لمعه . فرمودند ثُمَّ ماذا؟: (بعد چه چیز؟) گفتم : مکاسب . فرمودند: ((ثُمَّ ماذا؟)) عرض کردم : کفایه . فرمودند: ((ثُمَّ ماذا؟)) عرض کردم : درس خارج . فرمودند: ((ثُمَّ ماذا؟)) عرض کردم : مقام اجتهاد. فرمودند: ((ثُمَّ ماذا؟))

و این درس بزرگ و نصیحت مهمّى بود که با یک کلمه ((ثُمَّ ماذا؟)) افاده فرمودند و معلوم مى شد که علم را مطلوب بالاصالة نمى دانند، بلکه آن را وسیله اى براى قرب الى الله مى دانند. و این یک نکته هشدار دهنده و بیدار کننده اى بود که به طلاّبى که نسبتاً سطحشان بالاتر بود بیان مى فرمودند.))

23 – بى اعتبارى دنیا

همچنین هم او مى گوید: ((آیت الله بهجت مى فرمودند: دنیا یک مسافرخانه بزرگى است اصلا نمى دانیم چه کسى مى آید؟ چه کسى مى رود؟

یعنى ایشان دنیا را مانند یک پل و معبر مى دانستند.))

24 – اهمیت دادن به معنویات

باز حجة الاسلام والمسلمین خسروشاهى مى گوید: ((آیت الله بهجت مى فرمودند: اگر آن مقدارى که بشر به جسمش اهمیت مى دهد به روحش اهمیّت مى داد، دیگر هیچ غم و غصه اى نداشت . متاءسفانه بشر هر چیزى را که براى جسمش مفید است تهیه مى کند و دنبالش مى رود.

به عنوان مثال براى تحصیل غذایى که براى جسمش مفید است نزد پزشک مى رود و از او درباره غذاهاى مفید سؤ ال مى کند، ولى آیا دنبال چیزهایى که براى روحش مفید است مى رود؟ که بداند چه چیزى براى روح مفید است ؟

خلاصه ، اگر بشر آن قدر که براى مادیات تلاش مى کند براى معنویات تلاش مى کرد غصّه اى نداشت . در هر صورت باید دنبال این باشیم که چه چیزى براى روحمان مفید است . به عنوان مثال مستحبّات براى روح انسان خیلى مؤ ثّر و مفید است باید در انجام آنها هم تلاش کنیم .))

25 – اعتدال در خوف و رجاء

باز هم او مى گوید: ((روزى از آیت الله بهجت درباره خوف و رجاء که علماى اخلاق خیلى روى آن تاءکید کرده اند سؤ ال کردم .

فرمودند: خوف و رجائى مطلوب است که در حدّ اعتدال باشد، و اگر خارج از حد اعتدال باشد، مفید نیست ؛ زیرا خوف غیرمعتدل باعث یاءس و نومیدى از رحمت حق و رجاى غیرمعتدل باعث تجرّى مى شود.

و نیز این روایت را از ایشان شنیدم که مى فرمودند: از رسول الله صلّى اللّه علیه و آله وایت شده است که ((أَلْمُؤْمِنُ بَیْنَ خَوْفَیْنَ: خَوْفِ ما مَضى ، وَ خَوْفِ مابَقِىَ.))(99)

– مؤ من همواره دو گونه بیم و هراس دارد: خوف از گذشته ، و هراس از آینده .

یعنى باید از قصور یا تقصیرى که در گذشته از ما سر زده بترسیم ، و در این فکر باشیم که دوباره مرتکب آن اشتباه و لغزش ‍ نشویم .))

26 – اعتماد به مولا

باز مى گوید: ((آیت الله بهجت مى فرمودند: اگر ما به مقدارى که طفل صغیر به پدر و مادرش اعتماد دارد به مولاى خودمان اعتماد داشته باشیم ، کار درست مى شود.

27 – عمل به معلومات

همچنین مى گوید: ((آیت الله بهجت مى فرمودند: اگر مردم به آنچه که مى دانند عمل کنند کار درست مى شود، یعنى اگر واجبات را انجام دهند و محرّمات را ترک کنند و مستحبّات را حتى الامکان انجام دهند، کار درست مى شود.))

28 – محبت اکمل ، دافع شرور

شخصى از محضر حضرت آیت الله العظمى بهجت پرسید: چندى است که اسیر محبّت به شخصى شده ام و عنان از کفم ربوده شده ، چه کنم ؟

ایشان مرقوم فرمودند: ((عاقل ، به اکمل و اجمل و انفع و ادوم محبت پیدا مى کند، و ترجیح مى دهد محبت او را بر محبت غیر؛[علاوه ] با اینکه محبتِ اکمل ، دافعِ شرور و بلیات است ، به خلاف محبّت غیر.))(100)

29 – فضیلت نماز

از آیت الله بهجت تقاضا شد: مستدعى است جمله کوتاه و رسایى درباره نماز مرقوم فرمایید که نصب العین ما قرار گیرد.

ایشان مرقوم فرمودند: ((بسمه تعالى ، از بیانات عالیه در فضیلت نماز در مرتبه عُلیا کلام معروف از معصوم علیه السّلام است ((أَلصَّلوةُ مِعْراجُ الْمُؤْمِنِ))(101) براى کسانى که یقین به صدق این بیان نمایند، و ادامه دهند طلب این مقام عالى را، و از یقینیّات خارج نشوند.))(102)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

العبد محمد تقى البهجة

حجة الاسلام والمسلمین فقهى مى گوید:

روزى آیت الله بهجت فرمودند: اگر کسى مقیّد باشد نمازها را اول وقت بخواند به جایى که باید برسد، مى رسد.

30 – راه قرب به خداوند

شخصى از محضر ایشان پرسید: این جانب تصمیم دارم که به خداوند قرب پیدا کنم و سیر سلوک داشته باشم ، راه آن چیست ؟

ایشان مرقوم فرمودند: بسمه تعالى ، چنانچه طالب ، صادق باشد، ((ترک معصیت )) کافى و وافى است براى تمام عمر، اگر چه هزار سال باشد.

در جاى دیگر نیز شخصى سؤ ال کرد: این جانب تصمیم دارم که قربِ الهى پیدا کنم ، لطفاً مرا راهنمایى فرمایید آیا این کار نیاز به استاد دارد؟

ایشان مرقوم فرمودند: ((بسمه تعالى ، استاد علم است ، و معلّم واسطه است ، عمل به معلومات بنمایید و معلومات را زیر پا نگذارید، کافى است ؛[که ]: ((مَنْ عَمِلَ بما عَلِمَ، وَرَّثَهُ اللّهُ عِلْمَ ما لا یَعْلَم ))(103)

– هر کس به آنچه که مى داند عمل کند، خداوند آنچه را که نمى داند به او مى آموزد.

(وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا، لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا)(104)

– و کسانى که در [راه خشنودى ] ما تلاش کنند، مسلّماً به راههاى خود رهنمون خواهیم شد.

اگر دیدید نشد، بدانید نکرده اید. [و نیز] ساعتى در شبانه روز مخصوص علوم دینیّه بنمایید.))

باز سؤ ال شد ((آیا در سیر به سوى خداوند، باید استاد داشت ؟ و با فرض نبودن استاد چاره چیست ؟))

مرقوم فرمودند: ((بسمه تعالى ، استاد تو علم توست ، به آنچه مى دانى عمل کن ، آنچه را نمى دانى کفایت مى شود.))

از ایشان درباره اُنس به خداوند سؤ ال شد که : خواهشمندم بفرمایید چطور مى توان بهتر به خداوند و ائمه اطهارعلیهم السّلام انس گرفت ؟

فرمودند: ((با طاعت خداى تعالى و رسول صلّى اللّه علیه و آله و ائمه علیه السّلام و ترک معصیت در اعتقاد و عمل .))(105)

31 – طریقه تهذیب نفس

در جایى از ایشان درخواست شده که : بعضى از طلاب در لبنان به ما مراجعه کرده و از ما تقاضاى مواعظ اخلاقى و ارشادِ در این زمینه مى نمایند، و نیز از طریق تهذیب نفس سؤ ال مى نمایند، به همین خاطر خواهشمندیم که در این زمینه ما را راهنمایى بفرمایید.

ایشان فرمودند: ((از بزرگترین چیزهایى که در این مطلب نافع است آن است که هر روز به افرادى که براى درس نزد شما حاضر مى شوند، یک روایت از روایات اخلاق شرعى از جهاد نفس از باب جهاد [کتاب ] ((وسایل ))، و باب ((آداب العشرة )) از [کتاب ] حجّ ((وسایل )) را متذکر شوید، البتّه با تدبّر و تاءمّل و بنا گذاردن بر عمل به آنچه بر آن علم پیدا مى کنید.))(106)

حضرت آیت الله بهجت طىّ توصیه اى دیگر در این باره فرموده اند: ((هر کس هر روز یک حدیث از ابواب جهاد با نفس کتاب ((وسائل الشیعه )) را مطالعه نماید و در واضحات آن فکر کند و همانند دارو که انسان میل مى کند شربت معارف آن را بنوشد و به آن عمل کند، بعد از یک سال خواهد فهمید که تغییر کرده است )).(107)

32 – زهد حقیقى

از محضر ایشان پرسیده شد: زهد حقیقى چیست ؟ و چگونه زاهد حقیقى باشیم ؟

فرمودند: ((زهد آن است که مالکِ نَفْس خودت باشى ، و در فعل و ترک مراقب اذن خداى متعال باشى )).(108)

33 – راه تقویت رابطه خود با اهل بیت علیهم السّلام خصوصاً امام زمان (عج )

همچنین پرسیده شد: چگونه رابطه خویش را با اهل بیت علیهم السّلام مخصوصاً صاحب العصر(عج ) تقویت کنیم ؟

فرمود: ((اطاعت و فرمانبردارى از خداوند بعد از شناخت او، موجب محبّت به او تعالى مى شود، و [همچنین موجب ] محبت کسانى که خداوند آنها را دوست دارد، مى شود، که عبارتند از انبیاء و اوصیاء، که محبوبترین ایشان به خداوند حضرت محمد و آل او – علیه و علیهم السلام – مى باشند، و نزدیکترین ایشان به ما صاحب العصر – عجّل الله فرجه – مى باشد.))(109)

34 – راه خداشناسى

و نیز سؤ ال شد: راه خداشناسى چیست ؟ اگر ممکن است راهنمایى بفرمایید. فرمودند: ((راه خداشناسى خودشناسى است ، مى دانیم خود، خود را نساخته ایم و نمى توانیم [بسازیم ]، دیگرى اگر مثل ما است خود را و ما را نساخته و نمى تواند بسازد؛ پس قادرِ مطلق ما را آفریده ، و او خداست ، [و] راه قربش ((شکرِ مُنْعِم )) به طاعت اوست ، و مشقّت آن ابتدایى است . چندى نمى گذرد براى طالبین قرب او از هر حلاوتى شیرین تر است .))(110)

35 – عدم حرمت بوسیدن پا

از حضرت آیت الله بهجت سؤ ال شد: ((پا بوسیدن حرام است یا خیر؟ فرمودند: ((نه خیر اشکال ندارد، آنچه اشکال دارد سجده براى غیر خداست .))(111)

36 – جایگاه دعا

ایشان براى دعا جایگاه بلندى قائل است و معتقد است باید دعا در همه شؤ ون زندگى ما حاکم باشد.

استاد هادوى مى گوید:

((روزى دخترم مریض بود خدمت ایشان رسیدم و از آقا خواستم براى او دعا کند. آقا فرمودند: شما خودت این دعا را هر روز سه بار بخوان . آن دعا این بود: ((اَللّهُمَّ اشْفِها بِشِفائِکَ، وداوِها بِدَوَائِکَ، وَ عافِها بِعافِیَتِکَ.))

خدایا، این دختر را به شفاى خود شفا ده ، و به دواى خود درمان بخش ، و به عافیت خود، تندرست گردان .))

بعد از بار سوم بگو: ((بِالاْمِامِ الْکاظِمِعلیه السّلام فَاِنَّها اَمَتُکَ وَ بِنْتُ عَبْدِکَ.))

– به حقّ امام کاظم علیه السّلام که او بنده تو و دختر بنده توست .

بخش هشتم : درسهایى از محضر حضرت آیت الله العظمى بهجت

در این فصل ، به پاى درس حضرت آیت الله العظمى بهجت مى نشینیم ، و از بیانات و ارشاداتى که در فرصتهاى مناسب در اختیار برخى از شیفتگان معارف ناب گذاشته اند بهره مى گیریم :

1 – مقام و منزلت اهل بیت علیهم السّلام و ارزش مداحى و دوستى آن بزرگواران و گریهبر آنان

آیت الله بهجت در دیدار عدّه اى از مداحان اهل بیت علیهم السّلام ا ایشان بیاناتى پیرامون مقام و منزلت ائمه اطهارعلیهم السّلام و ارزش مدّاحى و ولایت اهل بیت علیهم السّلام فرموده اند که توسط نگارنده از نوار پیاده شده و به خدمت خوانندگان عرضه مى گردد:

((آقایانى که به شغل مدّاحىِ اهل بیت مبتلا هستند و به ذکر فضایل و مصائب آن بزرگواران مى پردازند، باید بدانند که در چه موقعیّتى هستند و چه چیزى را دارند انجام مى دهند و براى چه دارند این کار را مى کنند.

باید بدانند همان مودّت ذِى الْقُربى که در قرآن است پیاده مى کنند، خواه ذکر فضایل اهل بیت علیهم السّلام باشد و یا ذکر مصایب آنان ، همه اجر رسالت را ادا کردن ، و مردم را بر قرآن تثبیت کردن است ؛ زیرا قرآن دارد ((إِلا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى ))(112)

اگر کسى بگوید ما قرآن را مى خواهیم ، ولى با اهل بیت کارى نداریم و ((حَسْبنُا کِتابُ اللّهِ))(113)

ما مى گوییم : آیا همان کتاب الله که در آن (إِلا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى ) هست ، آن را مى گویید؟ آیا مى شود گفت کارى به اهل بیت نداریم ؟

کتاب اللّهى که در آن مى گوید: (أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ و أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى )(114) آن را مى گویى ؟ آیا این بدون اکمال ، بدون ولایت اهل بیت مى شود؟

آن قرآن را مى گویى که مى گوید: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ…)(115)؟

بله ، اگر در قرآن شما این آیه ها نباشد، ممکن است بگویید ما قرآن را مى گیریم و در قرآن ما اینها نیست .

على هذا، باید بدانیم که یک واجب بزرگى بر دوش همه هست . معلّمین و مدّاحان باید بفهمانند که از محبّت اینها نباید دست برداشت . همه چیز در محبّت است .

ما اگر خدا را دوست بداریم آیا ممکن است دوستانش را دوست نداشته باشیم ؟

آیا ممکن است اعمالى را که او دوست دارد دوست نداشته باشیم ؟

آیا مى شود کسى دوست خدا باشد ولى دوستِ دوستان خدا نباشد؟ و اعمالى را که خدا، دوست نداشته باشد، و اعمالى را که خدا دشمن دارد دوست داشته باشد؟ آیا چنین چیزى مى شود؟

قهراً کسى که گفته است ((حَسْبُنا کِتابُ اللّه و هیچ چیز دیگرى لازم نیست )) دروغ واضح و آشکار است ، مثل اینکه در روز بگوید: حالا شب است ، و در شب بگوید: حالا روز است .

کتاب الله که پر است از ((کُونُوا مَعَ الصّادِقین ))(116)، کتاب الله که صف متّقین و فاسقین را جدا نموده ببینید فاسقین چه کسانى هستند و متّقین چه کسانى هستند. حالا آیا مى شود تفکیک و تبعیض کرد؟ این مثل آن است که کسى بگوید: ما نصف قرآن را قبول داریم و نصف دیگر را قبول نداریم ، کما اینکه یهود و نصارى سیصد سال قبل گفتند: لعن یهود و نصارى باید از قرآن حذف شود. حتى غیر از خداپرستى چیز دیگر در قرآن نباید باشد. آیا واقعاً اگر قرآن را تنصیف کنیم قرآن است ؟ سپس بگوییم خداپرستى هم لازم نیست . بت پرستان هم بگویند خوب ما هم گناهى داریم هم صفایى داریم ، هم زنایى داریم ، هم مال مردم خورى داریم ، البته یک مطالبى هم دیگر قائلند که مى گویند لازم نیست خدا یکى باشد بلکه اینها ((شُفَعائُنا عِنْدَاللّهُ))(117) هستند.

پس اگر بنا بر تبعیض باشد، اکثر مردم اصلا خداپرست نیستند بلکه بت پرستند. در صورتى که دین خدا تبعیضى نیست ، یا باید همه اش را بگیرى یا اینکه هیچ چیز را نگیرى .

یک مرد ناجورى هنگام مرگ به بچّه هاى خودش وصیت کرد: اى بچه ها! اینهایى که شما را به خداپرستى و دیندارى دعوت مى کنند تا مى توانید وجود خدا را انکار کنید، وگرنه اگر مغلوب شوید و قبول کنید که خدایى هست دیگر از شر اینها راحت نمى شوید و باید تابع اینها باشید، اگر گفتند زن باید از روى دست وضو بگیرد و مرد از پشت دست وضو بگیرد، نمى توانى مخالفت کنى .

در هر صورت باید ببینید مدّاحى چیست و مصیبت خوانى چیست گریاندن و گریستن چیست ؟ برخى آن قدر احمق هستند که نمى فهمند این اشک – که طریقه تمام انبیاعلیهم السّلام بوده براى شوق لقاءالله و براى تحصیل رضوان الله – در مساءله دوستان خدا نیز از همین باب است ، و محبّت اینها هم – اگر در مصائب اینها اشک مى آورد و در شادى آنان شادمان ، و در حزن آنها محزون مى سازد – همینطور است .

دلیل بسیار است . اوّل اینکه : همه انبیاعلیهم السّلام از خوف خدا بُکاء داشتند، آیا از شوق لقاى خدا بکاء نداشتند؟ انبیاعلیهم السّلام کارشان همین بوده . اگر کسى انبیا را قبول دارد، باید بکاء و گریه را قبول داشته باشد.

و همچنین این مساءله که وارد شده است و نزد ما ثابت است و این مطلب در اذن دخول سید الشهداءعلیه السّلام منصوص است که :

((اءَأَدْخُلُ یا اللّهُ ؟ اءَأَدْخُلُ یا رَسُولُ اللّهِ؟))

– اى خدا، آیا وارد شوم ؟ اى پیامبر خدا آیا داخل شوم ؟

از اینها باید استیذان بشود. اما کیست که این مطلب را بفهمد و عاقل باشد:

((فَإِنْ دَمَعَتْ عَیْنُکَ، فَتِلْکَ عَلامَةُ الاِْذْنِ))(118)

پس اگر چشمت اشک آلود شد، این نشانه اذن و اجازه [از سوى خدا و رسول خدا] مى باشد.

اگر اشکى از چشم آمد علامت این است که به تو اذن داده اند. این اشک چشم من به اعلى علییّن مربوط است ، اما احمقها مى گویند: نه اشک چشم – نعوذ بالله – خرافات است . در حالى که این اشک چشم به بالا مربوط است .

عمل اُمُّ داوود(119) آن قدر مفصّل است که بعضیها از ظهر تا غروب نمى توانند تمام کنند. دستور است که در آن سجده آخرى سعى بکن از چشمت اشکى بیاید، اگر اشک آمد علامت این است که دعاى تو مستجاب شد.

حالا یک عدّه اى مى گویند این اشک هیچ کاره است ، در حالى که این اشک مربوط است به اعلى علییّن ، از آنجا استیذان مى کند و از آنجا استجابت دعا مى کند.

لذا کسانى که حاجت مهمّى دارند باید بدانند نمازها و عبادتهایى را که براى حاجت ذکر شده انجام دهند، براى اینکه چون تثبیت بکنند یا تاءیید بکنند و به حاجت خودشان برسند، باید ملتفت باشند که بعد از طلب حاجت و دعا و نماز به سجده بروند و سعى کنند به اندازه بال مگسى تر بشود. اشک چشم علامت این است که مطلب تمام شد.

بله ، چیزى که هست عینک ما درست صاف نیست ، ما نمى فهمیم . چون فرض کنید ما از خدا خانه مى خواهیم و خدا خانه اى که ما مى خواهیم براى ما مصلحت نمى داند، حالا خدا چه کار مى کند آیا دعاى او را باطل مى کند؟ نه بلکه بالاتر از خانه به او مى دهد، به مَلَک مى فرماید: ((چند سال عمر این فرد را افزایش بده .)) در حالى که این بیچاره خیال مى کند در برابر این همه زحمت که کشید اثرى از خانه و از دعاى خودش ندید و دعایش مستجاب نشد چون نمى داند که بالاتر از استجابت این دعا به او داده است این را نمى فهمد. باید به خدا حسن ظّن داشته باشیم ، و عینک باید واسع و صاف باشد و کدورت نداشته باشد.))

2 – زیارت

حضرت آیت اللّه بهجت در ملاقات حضورى جمعى از ارادتمندان در آستان قدس رضوى علیه السّلام با ایشان ، بیاناتى را پیرامون زیارت امام رضاعلیه السّلام و کرامات آن حضرت ایراد فرمودند. این رهنمودها توسّط حضرت حجة الاسلام والمسلمین حاج آقا سید محمد صدرالا دبایى ، نماینده مؤ سسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى در استان قم در اختیار نگارنده قرار گرفت ، و با تصحیح یکى از نزدیکان آیت الله بهجت به خدمت خوانندگان عرضه مى گردد:

((زیارت شما قلبى باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامى که از حضرت رضاعلیه السّلام اذن دخول مى طلبید و مى گویید:

((أَأَدْخُلُ یا حُجَّةَ اللّهِ))(120)

– اى حجّت خدا، آیا وارد شوم ؟

به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحوّلى در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه ؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه السّلام ه شما اجازه داده است . اذن دخول حضرت سید الشهداءعلیه السّلام ریه است ، اگر اشک آمد امام حسین علیه السّلام اذن دخول داده اند و وارد شوید.

اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییرى در دل شما بوجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست ، بهتر است به کار مستحبّى دیگرى بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.

زیارت امام رضاعلیه السّلام از زیارت امام حسین علیه السّلام بالاتر است ، چرا که بسیارى از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السّلام مى روند. ولى فقط شیعیانِاثنى عشرى به زیارت حضرت رضاعلیه السّلام ى آیند.

بسیارى از حضرت رضاعلیه السّلام سئوال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف ، در کربلا، در مشهد مقدس ، کسى مادرش را به کول مى گرفت و به حرم مى برد. چیزهاى عجیبى را مى دید.

ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الى ماشاء اللّه ! به تحقّق پیوسته . یکى از معاودین عراقى غدّه اى داشت و مى بایستى مورد عمل جراحى قرار مى گرفت . خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه علیهاالسّلام را در خواب دید که به وى فرمود: ((غدّه خوب مى شود. احتیاج به عمل ندارد))! ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته خواهر جوابش را داده است .

همه زیارتنامه ها مورد تاءیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین اللّه مهمّ است . قلب شما بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه السّلام بشمرید. حضرت علیه السّلام مى دانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبى باشد. امام رضاعلیه السّلام به کسى فرمودند ((از بعضى گریه ها ناراحت هستم ))!

یکى از بزرگان مى گفت : من به دو چیز امیدوارم :

اوّلاً – قرآن را با کسالت نخوانده ام . برخلاف بعضى که قرآن را آنچنان مى خوانند که گویى شاهنامه مى خوانند. قرآن کریم موجودى است شبیه عترت .

ثانیاً – در مجلس عزادارى حضرت سیدالشهداءعلیه السّلام گریه کرده ام .

حضرت آیت اللّه العظمى بروجردى رحمه اللّه مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: ((در روز عاشورا مقدارى از گِلِ پیشانى عزادارى امام حسین علیه السّلام ا بر چشمان خود مالیدم ، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم !)).

پس از حادثه بمب گذارى در حرم مطهّر حضرت رضاعلیه السّلام حضرت به خواب کسى آمدند، سؤ ال شد ((در آن زمان شما کجا بودید؟)) فرمودند: ((کربلا بودم )) این جمله دو معنى دارد:

معنى اول اینکه حضرت رضاعلیه السّلام آن روز به کربلا رفته بودند.

معنى دوم یعنى این حادثه در کربلا هم تکرار شده است . دشمنان به صحن امام حسین علیه السّلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آن جا آتش روشن کردند!

کسى وارد حرم حضرت رضاعلیه السّلام شد، متوجّه شد سیدى نورانى در جلوى او مشغول خواندن زیارتنامه مى باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامى معصومین – سلام اللّه علیهم – را یک یک با سلام ذکر مى فرمایند. هنگامى که به نام مبارک امام زمان – عجل اللّه تعالى فرجه الشریف – رسیدند سکوت کردند! آن کس ‍ متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان – سلام اللّه علیه و ارواحنا له الفداء – مى باشد.

در همین حرم حضرت رضاعلیه السّلام چه کراماتى مشاهده شده است . کسى در رؤ یا دید که به حرم حضرت رضاعلیه السّلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسى و حضرت مریم علیهماالسّلام از آنجا وارد حرم شدند. تختى گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضاعلیه السّلام را زیارت کردند.

روز بعد آن کس در بیدارى به حرم مشرف گردید. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت مى باشد! حضرت عیسى و حضرت مریم علیهماالسّلام ز گنبد وارد حرم شدند و و بر تختى نشستند و حضرت رضاعلیه السّلام ا زیارت کردند. زیارت نامه مى خواندند. همین زیارت نامه معمولى را مى خواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالاى گنبد برگشتند. دوباره وضع عادى شد و قیل و قال شروع گردید. حال آیا حضرت رضاعلیه السّلام وفات کرده است ؟

حرف آخر اینکه : عمل کنیم به هر چه مى دانیم . احتیاط کنیم در آنچه خوب نمى دانیم . با عصاى احتیاط حرکت کنیم .))

3 – سفارشاتى به خانواده شهدا

بسم الله الرّحمن الرّحیم

همه باید بدانند که از عملیّات آنچه که برایشان باقى مى ماند، توجّه به همانها داشته باشند، و به آنچه که فانى مى شود توجّه نداشته باشند.

اعمال صالحه ، طاعات الهیّه ، [و] آنچه که مقرِّب به سوى خدا است ، با آدم مى ماند، و آدم اینها را از اینجا تا روز قیامت تا ما بعدالقیامة ، هر جا که هست ، با خودش مى برد.

اعمال صالحه انسان ، اعمال باقیه انسان ، فانى نمى شود. [همه باید] بدانند که طاعات ، عبادات [و] مقرِّبات ، اینها یک چیزى نیست که به واسطه اینکه این اتاق [یعنى دنیا] خراب شد آنها هم از بین بروند، [و اگر] این بدن از روح منفصل شد آنها هم بروند، آنها باقى و ثابت هستند، بلکه یک صورت معنویّه اى در آنجا از اینها، براى هر فرد فرد، ظاهر خواهد شد.

مبادا غفلت کنید! آنهایى که شهید شدند، آنهایى که شهید داده اند، در راه خدا رفته اند و در راه خدا بوده اند، و خدا مى داند چه تاجى به سر اینها – بالفعل – گذاشته شده ؛ ولو بعضى ها نمى بینند مگر بعد از اینکه از این نشاءت بروند.

بعضى هم که اهل کمالند، شاید در همین جا ببینند که فلان بر سرش تاج است ، فلان بر سرش تاج نیست !!

مقصود [اینکه ] شهادتِ نزدیکانِ انسان خودش یک کرامتى از خداست .

شهادت – اگر حسابش را بکنیم – موجب مسرّت است ، نه موجب حزن ؛ این حزنى که در انسان پیدا مى شود، به خاطر این است که آن (شهید) رفت آن اتاق و ما ماندیم این اتاق ، دیگر فکر این را نمى کنیم که او حالش از حال ما بهتر است ؛ ما ناراحتى داریم ، او راحت است . فکر این را نمى کنیم که الان چه [چیزهایى ] خدا براى او قرار داده ، و ما معلوم نیست چه جورى برویم ؟ آیا با ایمان مى رویم ، یا نه ؟ او با ایمان رفت و آن هم این جور، شهید رفت .

باید بفهمیم که شهادت ، از موجباتِ سعادت است ، هر فردى را بالا مى برد، پایین نمى آورد.

و این خانه یک خانه اى است که جاى ماندن نیست ؛ باید در اینجا یک چیزهایى جمع کند براى جاى دیگر که زندگى مى کند.

آن وقت آن چیزهایى که جمع مى کند. آنجا بزرگى اش معلوم مى شود؛ آنجا معلوم مى شود که این ، کافى و وافى است ، اینجا معلوم نیست .

خدا مى داند یک صلواتى را که انسان بفرستد و براى میّتى هدیه کند چه معنویّتى ، چه صورتى ، چه واقعیّتى براى همین یک صلوات است ، باید به کمى و زیادى متوجّه نباشد، به کیفیّت اینها متوجّه باشد.

اگر براى خدا کسى انفاق کرد ولو یک [مقدار اندک ] پول باشد، و براى خدا انفاق نکرد، هزارها طلا و نقره باشد. اینها فانیات هستند و آنها باقیات هستند.

[انسان ] هر آنْ به آنْ ترقّى و رشد مى کند، محال است که یک کار خیرى براى خدا بکند، مغفولٌ عنه باشد، ((لایَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَةٍ))(121) [و] ملائکه خبردار نشوند، کسى ننویسد، ضبط نکند.

[انسان ] باید ملتفت باشد! هر خیرى و هر شرّى از هر کسى صادر شود، در آنجا آشکار است .

خدا مى داند چقدرها ناظر هست و بر این وضعیّات مطّلع مى شوند!

خدا مى داند چه پاداشى براى اعمال – چه خیر و چه شرّ – ثابت است و براى آدم مقرّر مى شود!

نباید خیال کند که مطلب ، مالِ کمى و زیادى است ، مال کیفیّت است ، براى خدا باشد، کم باشد؛ براى خدا نباشد زیاد باشد.

و قهراً باید نگاه بکند که دفتر شرع چه مى گوید و اینجا که هست ، چه کارى باید بکند و چه کارى باید نکند.

ما مهمان خدا هستیم ؛ در سفره او هستیم ، مى بیند ما را، مى داند ما چه کار مى کنیم ، مى داند که ما خیال داریم چه کنیم ؛ بهتر از ما مى داند خیالات ما را. ما یک چیزهایى را خیال مى کنیم و خیال مى کنیم این خیالات ما واقعیّت پیدا مى کند، و آن خیالات واقعیّت پیدا نمى کند، [و] خدا مى داند بر عکس است ؛ آنهایى را که خیال مى کنیم واقعیّت پیدا مى کند، واقعیّت پیدا نمى کند، و آنهایى را که خیال مى کنیم واقعیّت پیدا نمى کند، واقعیت پیدا مى کند، تا این مقدار مطّلع است !

خدا که مطّلع است ، معلوم [است ]، ملائکه اش ، رُسُلش ، همه جا در راست ، چپ ، این طرف آن طرف ، همه جا هستند.

نمى شود از خدا مخفى کرد؛ خوب پس [حالا] که نمى شود مخفى کرد و خدا مى بیند، مى داند و قادر هم هست ، یک چیزهاى را دوست دارد، یک چیزهایى را دوست ندارد و براى خودِ ماست ، والاّ براى او فرقى نمى کند؛ و اگر این جور است ، آیا ما بیش از این حاجت داریم که همین قدر مطّلع باشیم که ((خدا بر ظاهر ما و بر باطن ما مطّلع است ))؟

شیطان ملعون ، پیش حضرت یحیى علیه السّلام مجسّم شد؛ گفت : پنج نصیحت به تو مى کنم .

گفت : خوب بگو.

[شیطان ] اوّل یک کلمه حکمت خیلى خوبى گفت ؛ دوّم هم بسیار خوب ، سوّم آن هم بسیار خوب ؛ چهارم ، دید آن هم بسیار خوب است .

[حضرت یحیئghl |hgs ugdi] گفت : دیگر برو! در پنجم کار خودت را مى کنى ، برو! پنجم را دیگر نمى خواهم ، لابُدّ در پنجم ، کارِ خودت را مى کنى و الاّ ابلیس نیستى . ابلیس داعى به شرّ است ؛ اینها همه مقدّمه بود براى اینکه آخرِ کار، کار خودش را انجام بدهد.

همچنین ملتفت باشید! حیاتِ فرنگى ها با جاسوس است ، تا به حال بر سر ما هر چیزى آورده اند، از جاسوسها آورده اند.

ملتفت باشید! اطراف خودتان را نگاه کنید، گاهى مى شود به چند واسطه ، به جاسوس مى رسند.

اینها یک فطانتى است که خدا باید این زرنگى را بدهد که آدم گول دروغ گوها را نخورد، آنقدر به آدم راست مى گویند تا اینکه دروغشان را بفروشند.

مى گویند: یک نفر ایتالیایى ، تاجر بود و اوّلْ کسى که امتیاز نفت ایران را گرفت همین (فردِ شخصى ) بود. چون تاجر و خیلى مهمّ بود، امتیاز نفت ایران را به مبلغ خیلى گزافى خرید، و چون نصرانى بود این را وقف کرد براى تبلیغات دینى [تا] به اختیار پاپ باشد و تبلیغات دین مسیح ، با عوایدِ این نفت باشد. پیرمرد – به قول خودش – وقف کرده بود که در راه خدا تبلیغات شود!

فوائد نفت ، مدّتها در دستش [زمانى که ] اوّلِ امرِ نفت ، که ظاهراً شاید [در زمان ] سلطنت ((مظفّرالدّین شاه )) بوده است .

دولت انگلیس فهمید که این [شخص ] امتیاز را خریده و قباله اش ‍ پیش این است ، آن وقت هم صحبت محضر، ثبت و اسناد و این حرفها نبود؛ قباله شخصى عادى بود که همه معاملات با او انجام مى شد.

انگلیس ، یک نفر از خودشان را فرستاد که ((برو رفیقِ این پیرمردِ متدینِ به دین مسیح باش ، و انجام بده آنچه را که این [شخص ] با تو اُنس بگیرد!))

این هم مدّتها با این پیرمردى که متدیّن به دین مسیح بود، مشغول عبادت شد، با او شریک در عبادات و کلیسا شد، به طورى که [پیرمرد] دیگر خاطرش جمع شد که رفیقش که آدم خوب و متدیّنى [است ]، شبانه روز مشغول عبادت است ؛ شاید از این هم بیشتر عبادت مى کرد.

بالاخره ، تا آخر کار، فرصت را غنیمت شمرد و قباله را سرقت کرد، قباله نفت را از پیرمرد سرقت کرد و آورد تسلیم دولت انگلیس ‍ کرد. حالا آیا آن پیرمرد به این زودى ملتفت شد که این را به چه کسى داده است ؟ بنده نمى دانم . همین قدر فهمید که رفیقش رفت و قباله هم نیست ، مدّتى بیچاره از غصّه ، زندگى را گذراند و مدتى طول نکشید که از غصّه وفات کرد.

ملتفت باشید! ملتفتِ ما هستند؛ کمااینکه ملائکه ، ملتفتِ خیالات ما هستند!! این ملعونها ملتفت هستند که بعد از چند سال چه خواهیم کرد، راهش را پیدا مى کنند، جاسوس مى گذارند، تمام خیالات و افکار انسان را به توسط او مى فهمند!

باید ملتفت باشید! دیگر چاره اى نیست الاّاینکه خودتان را به خدا بسپارید و متوسّل شوید؛ یک دست شما قرآن و دست دیگر عترت باشد.

عترت ، معارفش در مثل ((نهج البلاغه )) است ؛ اعمالش در مثلِ ((صحیفه سجادیّه )) است ؛ اعمال تکلیفى اش در مثل همین رساله هاى عملیّه است .

از اینها شما را خارج نکنند، بلکه امتیاز ما – در مسلمین و غیرمسلمین – همین است که دو اصلى داریم که براى دنیا و آخرتمان نافع است . براى دنیاى ما، هم اگر مریض شدیم ، اگر بلایى بر سر ما آمد، به اینها که متوسّل شدیم ، براى ما فَرَج مى رسد.

این امتیاز در خصوص شیعه است ، در اهل سنّت این مطلب نیست ، بلکه به علماى فقه اجازه نمى دهند که در عقلیّات دخالت بکنند. در عقلیّات باید ابوالحسن اشعرى یا معتزلى مرجع باشد. در شرعیّات باید – مثلاً – ابوحنیفه ، شافعى و اینها مرجع باشد، تعجّب مى کنند که شیعه چطور یک نفر را هم رئیس عقلیّات و هم رئیس ‍ شرعیّات قائل است .

ائمّه ما هم در معارف و علوم عقلیّه مرجعند و هم در امور شرعیّه و تکلیفیه مرجعند. دیگر نمى دانند که این دو تا که سهل است ، ائمّه غیر اینها را هم دارند: توسّلات ، تحصّنات ، تحفّظات ؛ از اینها راه مناجات با خدا را، از اینها راه عبودیّت خدا و اعمال را [مى توانیم یاد بگیریم ]؛ بلکه مى توانیم به تبعیّت اینها، اوقات ما در طاعت خدا، مستغرق بشود [و] هر چه بکنیم از طاعت خارج نشویم .

مقصود [اینکه ] شما ملتفت باشید. در این عصر، گرگ فراوان است ، شما را مى خرند امّا بعد هم مى توانند یک غذاى مسمومى به شما بدهند، کار شما را تمام کنند، بعد از اینکه کار را از دست شما گرفتند، بعد از اینکه استخدام کردند، و هر چه ماهیانه [مبالغى ] که انسان خوابش را هم ندیده است ، به او بدهند.

ملتفت باشید! شما را گمراه نکنند، از جادّه شما را بیرون نکنند، که از دنیا و آخرت شما را محروم مى کنند. اگر دیدند بنده صادقِ قانعِ آنها هستید؛ که هستید امّا به شرطى که در راه اینها کشته شوید.

همین دیروز مگر نبود که از بغداد، قشون گرفت براى لبنان که برود به نفع نصارى و بر علیه مسلمین بجنگد؟ ((عبدالکریم قاسم )) براى همین کودتا کرد؛ گفت : ما مى رویم با مسلمانها مى جنگیم که در لبنان حکومت را چرا به دست نصرانى نمى دهند؟ همین سبب شد کودتا کرد، دولت را به هم زد و یک دولت دیگرى تشکیل داد.

على اىّ حال ، تا این حدّ اینها از شما طلب دارند که شما فدایى اینها شوید.

در همین جنگ اخیر نقل شد که انگلیس از خودش دوازده هزار کشته داد، بقیّه [را] همه از مستعمرات و هند و از جاهاى دیگر به جبهه آورد؛ امّا روسِ بى عقل (شوروى ) اقلِّ روایات گفتند: ((سى میلیون تلف داد.)) این سى میلیون از خودش کشته داد، و او دوازده هزار از خودش کشته داد، باز هم این احمق (شوروى ) با آنها در تقسیم شریک شد؛ تثلیث قائل شدند؛ گفتند: منافع جنگ یک ثلثش مال آمریکا، یک ثلثش مال انگلیس ، و یک ثلثش مال روس ، این سى میلیون کشته داده است ، آمریکا اسلحه و پول داده ، انگلیس هم با حیله بازى و رشوه فقط دوازده هزار کشته داده است ، شیطنتِ اینها با بى عقلى او با هم مى سازد! نتیجه این جور شد.

آیا حاضرید از قرآن و عترت دست بردارید؟ آنها حاضر نیستند ازاینها دست برندارند.(122)

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

4 – رهنمودهایى به جوانان و نوجوانان

بسم الله الرحمن الرحیم

نوجوانها و جوانها باید ملتفت باشند که همچنانى که خودشان در این سنّ هستند و روز به روز به سنّ بالا مى روند، علم و ایمانشان هم باید همین جور باشد، معلوماتشان از همان کلاس اوّلِ علوم دینیّه به بالا برود، ایمانشان ملازم با همین علمشان باشد.

باید بدانید اینکه ما مسلمانها، امتیازى از غیرمسلمانها نداریم الاّبه قرآن و عترت ، و الاّ ما هم مثل غیرمسلمانها مى شویم ، اگر ما قرآن نداشته باشیم ، مثل غیرمسلمانها هستیم ، اگر ما عترت را نداشته باشیم ، مثل مسلمانهایى که اهل ایمان نیستند هستیم .

باید ملتفت باشیم روز به روز در این دو امر ترقّى بکنیم . همچنان که سنِّ ما به بالا مى رود، معلومات ما هم در همین دو امر بالا برود. این طرف ، آن طرف نرود و الاّ گم مى شود، [هر کس باید توجّه داشته باشد] گمش نکنند؛ گمراهش نکنند؛ این دو اصلِ اصیل را از اینها نتوانند بگیرند.

ما مى گوییم : اگر [مى گویید] اسلام درست نیست [و] شما قرآن را قبول ندارید، [پس ] مثل قرآن بیاورید، یک سوره اى مثل قرآن بیاورید.

مى گویند: نه ، نمى توانیم بیاوریم و نمى آوریم و مسلمان هم نمى شویم !

این ادّعا و این کلام جواب ندارد، براى اینکه مى گویند: ((ما مى دانیم و عمل نمى کنیم .))

همچنین کسانى که صورتاً با قرآن هستند و با عترت نیستند، به اینها مى گوییم : که این آثار عترت ، این فضائل عترت ، این ادعیه اینها، این احکام اینها، این خُطَب اینها، این رسائل اینها، این ((نهج البلاغه ))، این ((صحیفه سجّادیه ))، در مخالفین عترت مثل اینها را بیاورید اگر آوردید، ما دست برمى داریم .

این علمیّاتشان ، این عمَلیّاتشان ، این ایمانشان ، این کراماتشان این معجزاتشان ، باید بدانیم این دو تا را از ما نگیرند.

مى دانید چقدر پول به ما مى دهند اگر اینها را به آنها بدهیم ؟ خیلى مى دهند؛ لکن این پول ارزش ندارد، فردا از راه غیرمستقیم همین پول را از ما مى گیرند و یک بلایى هم بر سر ما مى آورند. اینها به ما وفا نمى کنند؛ تا خودشان استفاده شان را از ما بگیرند، دیگر کار ما را مى سازند.

بالاخره باید ملتفت باشیم قرآن را یاد بگیریم ، الفاظش را یاد بگیریم که از غلط محفوظ باشد. آنچه را که مى دانید، قرائتش را تصحیح کنیم ، تجویدش را تصحیح کنیم ، در نمازمان صحیحُالقرائة باشیم .

و همچنین تفسیرهاى آسان و ساده را ما که فارسى زبانیم ، بدانیم ؛ و [یک ] تفسیر فارسى پیدا کنیم که از روى آن سَهْل باشد ما قرآن را بفهمیم ؛ مثلاً ((منهج الصادقین )) را کم و بیش مطالعه کنیم ، بلکه از اوّل تا به آخر، چون کتاب فارسى است و کتاب خوبى هم هست . اگر بهتر از او پیدا بکنیم عیب ندارد، امّا کجا پیدا مى شود بهتر از او که معتبر باشد؟

حفظ کنیم قرآن را که همیشه با ما باشد، ما با او باشیم ، تحصّن بکنیم به قرآن ، وسیله حفظمان در فِتَن و شدائد دنیا قرار بدهیم .

از خدا بخواهیم که از قرآن ما را جدا نکند، همچنین از خدا بخواهیم ما را از عترت جدا نکند که عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است ، اگر کسى یکى از این دو تا را ندارد هیچ کدام را ندارد.

ملتفت باشیم دروغ به ما نگویند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنیا دروغ را نخریم !

ما از عترت و قرآن نمى توانیم دورى کنیم ؛ اگر دورى کردیم ، در دامن گرگها مى افتیم ، [و] خدا مى داند آیا بعد از دست شان نجات مى یابیم ؟ بعد از اینکه سرها شکست و دستها بریده شد و بلاها به سر ما آمد.

ملتفت باشید! از این دو اصل کسى را بیرون نبرند.

شما مدرسه مى روید، معلّم خودتان را ملتفت باشید در صراطِ مستقیم باشد. اگر معلّم را با رشوه و غیررشوه منحرف کردند دیگر کار بچّه ها زار است ، چرا؟

به جهت اینکه او، از راه مستقیم یا غیرمستقیم ، باطلِ خودش را به بچّه ها مى فروشد، به این بچه ها مى خورانَد.

ملتفت باشید! خیلى احتیاط بکنید! احتیاط شما هم فقط در همین است که از یقین تجاوز نکنید، بلکه امروز بزرگها هم همین جورند، باید خیلى سعى بکنید که غیریقین را داخل یقینیّات ما نکنند، آب را توى شیر ما نریزند!

اگر یک نفر هزار کلمه حقّى گفت ، این هزار کلمه را خوب تاءمّل بکنیم و از او بگیریم ، بعد [تاءمّل کنیم که ] هزار و یکم هم درست است ؟ [یا] نه آن ظنّ است ، یقین نیست .

هر کلمه اى از هر کسى شنیدید، دنبال این بروید که آیا این صحیح است ، تامّ است ، مطابق با عقل و دین هست ، یا نه ؟

[و بدانید که ] در وقتى [که ] ما خلوت کردیم [خداوند] مطّلع است ، وقتى جلوى مردم هستیم مطّلع است ، حرف مى زنیم مطّلع است ، ساکتیم مطّلع است .

همین که شخص مطّلع شد – صاحب این خانه ، صاحب این عالم ، از هر فرد فرد، به تمام افعال و تروک ، به تمام نوایا مطّلع شد، آنچه که نیّت کرده و مى کند، آنها را هم مطّلع است ؛ بلکه نیّت خیر را مى نویسد، نیّت شرّ را نمى نویسد تا شرّ محقّق نشده ، شرّ هم که محقّق شد، یک مقدار صبر مى کند تا ببیند توبه مى کند یا نه ، برمى گردد یا نه ؟ – کار تمام است .

مقصود، همین که انسان بداند که خدا مى داند، کار تمام شد، دیگر معطّل نباشد، همه چیز را تا به آخر مى فهمد، [که ] چه باید بکند و چه باید نکند، از چه منتفع مى شود و از چه متضرّر مى شود، [خداوند] ما را مى بیند.

[آیا] مى توانیم [با اینکه ] سر سفره او نشسته ایم ، با همدیگر نزاع بکنیم ؟ [مثلاً] آن غذا را من جلوتر دیدم ، من باید بخورم ؛ او مى گوید من اوّل این را برداشتم ، من باید این غذا را بخورم ، سر این دعوا بکنیم و مقابله بکنیم ؟

تمام این جنگهایى که حکومتها دارند، از همین قبیل است ؛ سر سفره کریم نشسته اند، او هم مى بیند.

دستور هم معلوم است که چیست ، [خداوند] از چه خوشش ‍ مى آید، از چه بدش مى آید: از آزار به غیر حقّ بدش مى آید؛ از احسان به حقّ در جایش خوشش مى آید، همه اینها را مى داند و ما هم مى دانیم که او این دستور را داده و اینها را مى داند و مى بیند، آیا این کار [ها] را مى کنیم ؟

آدم جلوى یک نفر آدم عادى هر گونه معصیّت نمى کند، با اینکه شخص عادى است ، شاید قدرت من از قدرت او بیشتر باشد نتواند به من [کارى کند]، اما همینقدر به من بدبین مى شود، با من بد مى شود، یک وقتى اگر فرصت پیدا کرد کار ما را تصفیه مى کند. اما خدا که این جور نیست ، خدا قادر است و عالم است و دستور هم داده و مى داند ((چه کسى مى داند و چه کسى نمى داند))، همه اینها را مى داند.

[آیا] جلوى او مى توانیم مخفى بکنیم ، یا نه آشکار کنیم طورى نمى شود، نمى تواند کارى بکند، آیا این جور است ؟ [آیا] هیچ فایده براى ما دارد، [آیا] مى توانیم مخفى کنیم ؟

انسان یا غیرانسان مکلّف ، به جایى شقاوتش مى رسد که اصلاً این مطالب کانّه به گوشش نخورده که خدایى داریم بیناست ، شنواست ، داناست ، قادرست ، رحیم و کریم است . قادرست یک سر سوزنى اگر در راه او صرف بشود، مزدش را بدهد، یک همچنین [خدایى است ].

در انجیل برنابا – که اقرب اناجیل به صحّت است – نوشته شده که حضرت عیسى علیه السّلام براى ابلیس شفاعت کرد: ((خدایا این مدّتها عبادت تو را مى کرد، تعلیمات مى کرد، فلان مى کرد، بیا از گناهانش ‍ بگذر))!

با اینکه از زمان آدم تا زمان عیسى علیه السّلام چه کارها، چه فسادها کرده بود. این چه نورى است که حتّى به این هم ترحّم کرد [که گفت ]: خدایا از تقصیراتش بگذر!

[خداوند] فرمود: ((بله ، من حاضرم ببخشم ، بیاید بگوید من گناه کردم ، اشتباه کردم ، ببخش ، همین ؛ بیاید و بگوید: ((أَخْطَاْتُ فَارْحَمْنى )) بیاید این دو کلمه را بگوید.

حضرت عیسى علیه السّلام خیلى خوشحال شد که کارى در عالم انجام داد، یک کارى که دیگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و اِفساد، حالا واسطه مى شود و وساطتش اثر کرد، قبول شد.

از همان راهى که داشت ، شیطان را صدا زد، گفت : ((بیا، من براى تو بشارت آوردم !))

گفت : ((از این حرفها زیاد است ))

[حضرت عیسئghl |hgs ugdi] گفت : ((تو خبر ندارى ، اگر بدانى ، سعى مى کنى ، حریص مى شوى کار را بفهمى .))

گفت : ((من به تو مى گویم اعتنا به این حرفها نداشته باش ، از این حرفها زیاد است )).

گفت : ((تو خبر ندارى [خداوند] مى خواهد تمام این مفاسد با دو کلمه خلاص شود.))

گفت : ((بگو ببینم چه بوده است .))

گفت : ((اینکه تو بیایى و در محضر الهى بگویى : ((خدایا! أَخْطَاْتُ فَارْحَمْنى ، من اشتباه کردم ، تو ببخش .))

ببینید چقدر ما به خودمان ظلم مى کنیم که به سوى خدا نمى رویم ، به سوى چه کسى مى رویم ؟ آخرش افتادن میان چاه است ، آخرش پشیمانى است ؛ خوب چیزى که مى دانى آخرش پشیمانى است ، حالا دیگر نرو.

[شیطان ] گفت : ((نه ، او باید بیاید و بگوید من اشتباه کردم ! تو ببخش ! چرا؟! به جهت اینکه لشکر من از او زیادتر است ! آن ملائکه ایى که با من سجود نکردند و تابع من شدند، آنها لشکر من هستند! شیاطین هم لشکر من هستند، آن اَجِنّه اى هم که ایمان به خدا نیاوردند لشکر من هستند، تمام بت پرستهاى بشر، لشکر من هستند!))

این به زیادتى لشکر در روز قیامت مى خواهد مغرور شود! آنجا جاى زیادتى و کمى نیست . هر چقدر زیاد باشد جهنّم مى گوید: (هَلْ مِنْ مَزیدٍ)(123). آن وقت تو مى خواهى با زیادتى لشکر کار بکنى ! بله لشکر تو زیاد است [امّا] جهنّم جایشان مى شود؛ جهنّم نمى گوید: ((اتاق نداریم )) جهنّم مى گوید: ((هر چقدر هست بیاورید، ((هَلْ مِنْ مَزیدٍ؟)) یعنى اینکه بیاورید، هر چه زیادتر بیاورید، جا داریم !

[حضرت عیسئghl |hgs ugdi] گفت : ((برو ملعون ! نتوانستیم براى تو هم کارى بکنم . تو مى گویى : خدا باید بیاید من او را ببخشم !؟))

مقصود، حلّ این مطالب به ((علم و جهل ، دانستن و ندانستن ، عالم بودن و جاهل بودن )) دَوْر مى زند. اصل مطلب از جهلِ این بدبخت است . تو اى جاهل ! مى گویى : ((چیزى که آتش شد دیگر ممکن نیست براى خاک خضوع بکند؟)) آدم خاکِ به تنهایى است ، یا مجموعِ خاک و یک پاک دیگرى است ؟ تو هم که فقط آتش نیستى مثل آتش هاى جامد، روح دارى ، مکلّفى ، یک آتشِ مکلّف هستى . [خداوند] به تو فرمود: (أُسْجُدُوا)(124) سجده نکردى ؛ قهراً مجموع روح و جسم انسان یا جنّ یا شیطان یا مَلَک مى شود.

این بدبخت خیال کرد که همین بدن او با بدن این ، این ظلمانى و آن نورانى است ؛ دیگر محال است نورانى براى ظلمانى سجده و خضوع کند؛ دیگر نمى داند که این نورانى است .

اى جاهل ! آیا نمى دانستى آن وقتى که مجلس امتحان ، درس ‍ امتحان شد، تمام ملائکه ، عاجز بودند و عاجز ماندند از اسامى آنهایى را که خداوند اشاره کرد اسمهاى اینها را بگویید، یا خودشان ، یا سایر ملائکه ، یا سایر اشیاء، همه عاجز بودند. [گفتند]: ما خودمان از خودمان چیزى نداریم ؛ هر چیزى که به ما یاد دادى بلد هستیم و هر چیزى را که یاد ندادى بلد نیستیم . [خداوند] به آدم فرمود: ((تو بگو!)) [آدم ] تمام اسامى را بیان کرد.

حالا که فهمیدى آدم بر تمام ملائکه – با آن همه عظمت ها و اختلاف مراتب در ملائکه – تفوّق پیدا کرد و مقدّم شد، و حال که فهمیدى که آدم بر تو و همه ملائکه مقدّم است ، باز هم خجالت نکشیدى ، باز هم گفتى : (خَلَقَتنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ)؟(125) باز هم جاى این [حرف ] است ؟ باز هم نفهمیدى !؟

ببینید میزان ، علم و جهل است خوب اگر [تا به حال ] نفهمیدى که آدم باید [به ] آنچه معلوماتش است عمل کند، از حالا توبه بکن اقلاً حالا بپرس : ((آیا توبه من قبول مى شود یا نه ؟))

و على هذا، ببینید چقدر ما غافلیم ! چقدر ما به خودمان ظالمیم که واضحات را زیر پا مى گذاریم ، مطلب همین است ، دائر مدارِ این است که اگر معلومات ما زیر پا نباشد [و] مجهولات ما عملى نشود، کار تمام است .

معلومات را نباید زیر پا گذاشت ، آدم پشیمان مى شود، [و] اگر به معلوماتش عمل کرد، دیگر روشن مى شود، دیگر توقّف ندارد.

اگر دید باز هم توقّف دارد، بداند – به طور یقین – بعضى از معلومات را زیر پا گذاشته است ، کفشش ریگ دارد، خوب دقّت نکرد که این ریگ را خارج کند:

((مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، وَرَّثَةُ اللّه عِلْمَ ما لَمْ یَعْلَمْ))(126)

(وَالَّذینَ جاهَدوا فینا، لَنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنا)(127)

(وَ مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، کُفِىَ مالَمْ یَعْلَمْ)(128)

هیچ کس نیست که بگوید هیچ چیز نمى دانم ، [اگر بگوید] دروغ مى گوید، هر کسى [که ] هست – غیرمعصوم – بعضى چیزها را مى داند و بعضى چیزها را نمى داند؛ آن چیزهایى را که مى داند اگر عمل کند آن چیزهایى را که نمى داند، مى فهمد.

آن چیزهایى را که مى دانید عمل کنید؛ و آن چیزهایى را که نمى دانید از حالا توقّف کنید تا روشن شود، وقتى به آنها عمل کردى روشن مى شود؛ به همان دلیلى که اینها را براى شما روشن کرد، آنهاى دیگر را هم روشن مى کند.

على هذا، ببینید براى چه توقّف داریم . آنچه مى دانى بکن و آنچه نمى دانى احتیاط کن ، هرگز پشیمان نخواهى شد.

خداوند بر توفیقات همه شما بیفزاید.

و خداوند ان شاءاللّه ، سلامتى مطلقه روحیّه و جسمیّه به همه مرحمت فرماید.(129)

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

بخش نهم : چند دستورالعمل اخلاقى از حضرت آیت الله العظمى بهجت

دستورالعمل نخست :

بسم اللّه الرّحمن الرحیم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ وَحْدَهُ وَ الصَّلاةُ عَلى سَیِّدِ الاَْنْبیاءِ، مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ سادَةِ الاُْوْصِیاءِ الطّاهِرین ، وَ اللَّعْنُ الدّائِمُ عَلى أَعْدائِهِمْ مِنَ اْلاَوَّلینَ وَ الاَّْخِرینَ.

و بعد، مخفى نیست بر اُولِى الاَلباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات شناختن محرّک است که حرکت احتیاج به او دارد، و شناختن ما مِنْهُ الْحَرَکة ، وَ ما إِلَیْهِ الْحَرَکَةِ، وَ ما لَهُ الْحَرَکَة ، یعنى بدایت و نهایت و غرض ، که آنْ به آنْ ممکنات متحرّک به سوى مقصد مى باشند.

فرق بین عالم و جاهل معرفتِ علاجِ حوادث و عدم معرفت است ، و تفاوت منازل آنها در عاقبت به تفاوتِ مراتبِ علم آنها است در ابتداء؛ پس اگر محرِّک را شناختیم و از نظم حرکات ، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم ، تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیّه او است .

خوشا به حال شناسنده اگر چه بالاترین شهید باشد! و واى به حال ناشناس اگر چه فرعون زمان باشد! در عواقب این حرکات جاهل مى گوید: اى کاش خلق نمى شدم ! عالم مى گوید: کاش هفتاد مرتبه حرکت به مقصد نمایم و باز گردم و حرکت نمایم و شهید حقّ بشوم !

مبادا از زندگى خودمان پشیمان شده برگردیم .

صریحاً مى گویم : به طور مثال اگر نصف عمر هر شخصى در یاد مُنْعمِ حقیقى است و نصف دیگر در غفلت ، نصف زندگى حیات او محسوب است ، و نصف دیگر مَمات او محسوب است ، با اختلاف موت ، در اضرارِ به خویش و عدم نفع .

خداشناس مطیع خدا مى شود و سرکار با او دارد و آنچه مى داند موافق رضاى اوست عمل مى نماید، و در آنچه نمى داند توقّف مى نماید تا بداند و آنْ به آنْ استعلام مى نماید و عمل مى نماید یا توقّف مى نماید. عملش از روى دلیل و توقّفش از روى عدم دلیل .

آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح [باشیم بر] اطاعت خداى قادر باشیم و قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر به مقصد برسد؟

آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوّت ما از غیر او باشد؟

پس قوت نافعه باقیه نیست مگر براى خدائیان و ضعفى نیست مگر براى غیر آنها.

حال اگر در این مرحله صاحب یقین شدیم باید براى عملى نمودن صفات و احوال بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر مخالفت با محرّک دواعى باطله است که اگر اِغناء به آنها نکنیم کافى است در سعادت اتصال به رضاى مبدء اعلى : ((أَفْضَلُ زادِ الرّاحِلِ اِلَیْکَ عَزْمُ اِرادَهٍ.(130)

[-ارزشمندترین وبهترین توشه سالکِ به سوى تو، محکمى و استوارى اراده و طلب اوست .]
وَ الْحَمْدُ لِلّهِ أَوّلاً وَ آخِراً، وَ الصَّلوةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ، وَ اللَّعْنُ الدّائِمُ عَلى أَعْدائِهِمْ أَجْمَعینَ.

مشهد مقدس

چهارشنبه مرداد ماه 1375 ه‍ .ش .

مطابق با ربیع الاول 1417 ه‍ .ق .

دستورالعمل دوّم :

باسمه تعالى

آقایانى که طالب مواعظ هستند از ایشان سؤ ال مى شود: آیا به مواعظى که تا حال شنیده اید عمل کرده اید یا نه ؟

آیا مى دانید که هر کس به معلوماتِ خود عمل کرد خداوند مجهولات او را معلوم مى فرماید؟

آیا اگر عمل به معلومات -اختیاراً- ننماید شایسته است توقّعِ زیادتى معلومات ؟

آیا باید دعوت به حقّ از طریق لسان باشد؟

آیا نفرموده با اعمال خودتان دعوت به حق بنمایید؟

آیا طریق تعلیم را باید یاد بدهیم یا آنکه یاد بگیریم ؟

آیا جواب این سؤ ال ها از قرآن کریم (وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا، لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا)(131)

[ -و کسانى که در راه ما بکوشند، مسلّماً آنان را به راههاى خود هدایت مى کنیم .]
و از کلام معصوم علیه السّلام ((مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، وَرَّثَهُ اللّهُ عِلْمَ ما لَمْ یَعْلَمْ))(132)

و ((مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، کُفِىَ ما لَمْ یَعْلَمْ))(133)

[روشن نمى شود؟]
خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را مى دانیم زیر پا نگذاریم ، و در آنچه نمى دانیم توقّف و احتیاط نماییم تا معلوم شود.

نباشیم از آنها که گفته اند:پى مصلحت مجلس آراستند

نشستند و گفتند و برخاستند

وَ ما تَوْفیقى إِلاّ بِاللّهِ، [عَلَیْهِ] تَوَکَّلْتُ، وَ إِلَیْهِ أُنیبُ، وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ

مشهد مقدس

یکشنبه 21 / 5 / 1375 ه‍ .ش .

مطابق با ربیع الاول 1417 ه‍ .ق .

دستورالعمل سوّم :

باسمه تعالى

همه مى دانیم که رضاى خداوندِ اجلّ – با آنکه غنّى بالذّات و احتیاج به ایمان بندگان و لوازم ایمان آنها ندارد – در این است [که ]: بندگان همیشه در مقام تقرب به او باشند.

پس مى دانیم که براى [ به جهت ] حاجت بندگان به تقرّب به مبدء الطاف و به ادامهتقرّب [خداوند]، محبت به یاد او ادامه یاد او دارد.

پس مى دانیم به درجه اشتغال به یاد او، انتفاع ما از تقرّبِ به او خواهد بود. و در طاعت و خدمت او هر قدر کوشا باشیم به همان درجه مقرِّب و منتفع و به قرب خواهیم بود، و فرق بین ما و سلمان -سلام الله علیه – در درجه طاعت و یاد او که مؤ ثر در درجه قرب ما است خواهد بود.

و آنچه مى دانیم که اعمالى در دنیا محلّ ابتلاء ما خواهد شد، باید بدانیم ؛ که آنها هر کدام مورد رضاى خداست ، ایضاً خدمت و عبادت و طاعتِ او محسوب است .

پس باید بدانیم که هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت ، باید باشد تا به آخرین درجه قربِ مستعدِّ خودمان برسیم ، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضى ، به مقامات عالیه رسیدند و ما بى جهت عقب ماندیم پشیمان خواهیم شد.

وَفَّقَنَا اللّهُ لِتَرْکِ الاِْشْتِغالِ بِغَیْرِ رِضاهُ،

بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعیَن .

مشهد مقدس

چهارشنبه 24/5/1375 ه‍ .ش .

مطابق با ربیع الاول 1417 ه‍ .ق .

دستور العمل چهارم :

باسمه تعالىگفتم که الف ، گفت دگر، گفتم هیچ

در خانه اگر کس است یک حرف بس است

بارها گفته ام و بار دیگر مى گویم : کسى که بداند هر که خدا را یاد کند خدا همنشین اوست احتیاج به هیچ وَعْظى ندارد. مى داند چه باید بکند و چه باید نکند، مى داند که آنچه را که مى داند باید انجام دهد و آنچه که نمى داند باید احتیاط کند.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .

دستورالعمل پنجم :

باسمه تعالى

هیچ ذکرى بالاتر از ذکر عملى نیست . هیچ ذکر عملى بالاتر از ترک معصیت در اعتقادات و عملیّات نیست . و ظاهر این است که : ترک معصیت به قولِ مطلق بدون مراقبه دائمیّه صورت نمى گیرد.

واللّه الموفّق

العبد محمّد تقى البهجة

دستورالعمل ششم :

باسمه تعالى

کسى که به خالق و مخلوق متیقّن و معتقد باشد،

و با انبیاء و اوصیاء – صلوات الله علیهم – جمیعاً مرتبط و معتقد باشد،

و توسّل اعتقادى و عملى به آنها داشته باشد،

و مطابق دستور آنها حرکت و سکون نماید،

و در عبادات قلب را از غیر خدا خالى نماید،

و فارغ القلب نماز را که همه چیز تابع آن است انجام دهد،

و با مشکوکها تابعِ امام عصر – عجّل الله الفرج – باشد، یعنى هر که را امام مخالف خود مى داند با او مخالف باشد، و هر که را موافق مى داند با او موافق [و]، لعن نماید ملعون او را، و ترحّم نماید بر مرحوم او ولو على سبیل الاجمالى ،

هیچ کمالى را فاقد نخواهد بود و هیچ وزر و وبالى را واجد نخواهد بود.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .

العبد محمد تقى البهجة

دستور العمل هفتم :

باسمه تعالى

جماعتى هستند که وعظ و خطابه و سخنرانى را که مقدّمه عملیّاتِ مناسبه مى باشند، با آنها معامله ذِى المقدّمه مى کنند، کاءنّه دستور این است که ((بگویند و بشنوند براى اینکه بگویند و بشنوند)) و این اشتباه است . تعلیم و تعلم براى عمل مناسب است و استقلال ندارد، براى تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند: ((کُونُوا دُع اةً اِلَى اللّهِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ))(134)

با عمل بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملاً شنوایى داشته باشید، بعضى مى خواهند معلّم را تعلیم نمایند حتى کیفیّت تعلیم را از متعلّمین یاد بگیرند.

بعضى التماس دعا دارند و مى گوییم براى چه ؟ درد را بیان مى کنند دوا را معرفى مى کنیم به جاى تشکر و به کار انداختن باز مى گویند: دعا کنید! دور است آنچه مى گوییم و آنچه مى خواهند. شرطیّت دعا را با نفسیّت آن مخلوط مى کنند.

ما از عهده تکلیف خارج نمى شویم بلکه باید از عمل نتیجه بگیریم ، و محال است عمل بى نتیجه باشد و نتیجه از غیر عمل حاصل بشود، اینطور نباشد:پى مصلحت مجلس آراستند

نشستند و گفتند و برخاستند

خدا کند قوّال نباشیم ، فعّال باشیم ، حرکت عملیّه بدون علم نکنیم ، توقف با علم بکنیم . آنچه مى دانیم بکنیم در آنچه نمى دانیم ، توقف و احتیاط کنیم تا بدانیم . قطعاً این راه پشیمانى ندارد.

به همدیگر نگاه نکنیم ، بلکه نگاه به ((دفترِ شرع )) نماییم و عمل و ترک را مطابق با آن نماییم .(135)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

دستور العمل هشتم :

باسمه تعالى

اَلْحَمْدُ لِلّهِ وَحْدَه ، وَ الصَّلاةُ عَلى سیِّد اَنْبیائِهِ وَ عَلى آلِهِ الطَّیِّبین وَ اللَّعْنُ عَلى أَعْدائِهِمْ أَجْمَعینَ.

جماعتى از مؤ منین و مؤ منات ، طالب نصیحت هستند، بر این مطالبه ، اشکالاتى وارد است ، از آن جمله :

1 – نصیحت در جزئیّات است ، و موعظه اعمّ است از کلیّات و جزئیّات ، ناشناسها همدیگر را نصیحت نمى کنند.

2 – ((مَنْ عَمِلَ بما عَلِمَ، وَرَّثَةُ اللّهُ عِلْمَ ما لَمْ یَعْلَمْ))(136)

[و] [مَنْ عَمِلَ بِما عَلِم ] کُفِىَ مالَمْ یَعْلَمْ))(137)

[و] (وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا، لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا).(138)

[به ] آنچه مى دانید عمل کنید، و در آنچه نمى دانید احتیاط کنید تا روشن شود. و اگر روشن نشد بدانید که بعضِمعلومات را زیرپا گذاشته اید، طلب موعظه از غیرِ عامل ، محلّ اعتراض است ، و قطعاً مواعظى را شنیده اید و مى دانید، عمل نکردید وگرنه روشن بودید.

3 – همه مى دانند که ((رساله عملیّه )) را باید بنگرند و بخوانند و بفهمند، و تطبیق عمل بر آن نمایند، و حلال و حرام را با آن تشخیص ‍ بدهند؛ پس نمى توانند بگویند: ((ما نمى دانیم چه بکنیم و چه نکنیم .))

4 – کسانى که به آنها عقیده دارید نظر به اعمال آنها نمایید، آنچه مى کنند از روى اختیار بکنید، و آنچه نمى کنند از روى اختیار نکنید؛ و این از بهترین راه هاى وصول به مقاصد عالیه است ((کُونُوا دُعاةً إِلَى اللّهِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ))(139) مواعظ عملیّه بالاتر و مؤ ثّرتر از مواعظ قولیّه است .

5 – از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه در تعقیبات و غیر آنها، و کثرت تردّد در مساجد و مشاهد مشرّقه ، و زیارت علما و صُلَحا و همنشینى با آنها، از مرضیّات خدا و رسول صلّى اللّه علیه و آله است و باید روز به روز مراقب زیادتى بصیرت و اُنس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد.

و بر عکس ، کثرت مجالست با اهل غفلت ، مزید قساوت و تاریکى قلب و استیحاش از عبادت و زیارات است ؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفاء در ایمان ، به سوء حال و نقصان مبدّل مى شوند؛ پس مجالست با ضعیف الایمان – در غیر اضطرار و براى غیر هدایت آنها – سبب مى شود که ملکاتِ حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد:

((جالِسُوا مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ،

وَ یَزیدُ فى عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ،

وَ یُرَغِّبُکُمْ فِى الاَّْخِرَةِ عَمَلُهُ.))(140)

6 – از واضحات است که ترک معصیت در اعتقاد و عمل بى نیاز مى کند از غیر آن ؛ یعنى غیر محتاج است به آن ، و او محتاجِ غیر نیست ، بلکه مولِّد حسنات و دافع سیّئات است : (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ.)(141) [یعنى ] عبودیّتِ ترکِ معصیت در عقیده و عمل .

بعضى گمان مى کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم !! غافلند از اینکه معصیت ، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم کبیره است ؛ مثلاً نگاه تند به مطیع براى تخویف ، إ یذاءِ مُحرَّم است ؛ [و] تبسّم به عاصى براى تشویق ، اعانت بر معصیت است .

محاسن اخلاقِ شرعیّه و مفاسد اخلاق شرعیّه در کتب و رسائل عملیّه متبیّن شده اند.

دورى از علماء و صلحا سبب مى شود که سارقینِ دین فرصت را غنیمت بشمارند و ایمان و اهلش را بخرند به ثمنهاى بَخْس و غیرمبارک ، همه اینها مجرّب و دیده شده است .

از خدا مى خواهیم که عیدى ما را در اعیاد شریفه اسلام و ایمان ، موفقیّتِ به ((عزم راسخِ ثابتِ دائم بر ترک معصیت )) قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویّه و اُخرویّه است ، تا اینکه ملکه بشود ترک معصیت ؛ و معصیت براى صاحب ملکه ، به منزله زهر خوردن براى تشنه است یا میته خوردن براى گرسنه است .

البتّه اگر این راه تا آخر مشکل بود و به سهولت و رغبت منتهى نمى شد، مورد تکلیف و ترغیب و تشویق از خالق قادر مهربان نمى شد.

وَ ما تَوْفیقى إِلاّ بِاللَّهِ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ، وَ إِلَیْهِ أُنیبُ)).

وَ الْحَمْدُ لِلّهِ أَوّلاً وَ آخِراً،

وَ الصَّلاةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ،

وَ اللَّعْنُ الدّائِمُ عَلى أَعْدائِهِمْ أَجْمَعینَ.

17 ربیع المولود 1419

مطابق با 21/4/1377

دستورالعمل نهم :

باسمه تعالى

کوچک و بزرگ باید بدانیم : راه یگانه براى سعادت دنیا و آخرت ، بندگى خداى بزرگ است ؛ و بندگى ، در ترک معصیت است در اعتقادیّات و عملیّات .

[اگر] آنچه را که دانستیم عمل نماییم ، و آنچه را که ندانستیم توقّف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانى و خسارت در ما راه نخواهد داشت .

این عزم اگر در بنده ثابت و راسخ باشد، خداى بزرگ اولى به توفیق و یارى خواهد بود.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته ، والصلاة على محمّدٍ و آله الطّاهرین ، و اللّعن على اعدائهم اجمعین .

بخش دهم : حکایاتى از زبان حضرت آیت الله العظمى بهجت

1 – ارزش نماز اول وقت

آقاى مصباح مى گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقاى قاضى رحمه اللّه نقل مى کردند که ایشان مى فرمود: ((اگر کسى نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند!و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد.))

اول وقت سرّ عظیمى است (حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ)(142)

– در انجام نمازها کوشا باشید.

خود یک نکته اى است غیر از (أَقیمُوا الصَّلوةَ)(143)

– و نماز را بپا دارید.

و همین که نمازگزار اهتمام داشته باشد و مقیّد باشد که نماز را اوّل وقت بخواند فى حدّ نفسه آثار زیادى دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد.(144)

2 – زنده نگه داشتن سنّت

حجة الاسلام والمسلمین قدس ، یکى از شاگردان آیات الله بهجت مى گوید: ((آقا همیشه سفارش مى کردند براى احیاى شریعت نگذارید سنّتها فراموش شود و عرفیّات یا بدعتها جاى آن را بگیرد.

روزى فرمودند: مرحوم حاج شیخ مرتضى طالقانى (از استادان اخلاق و علماى بزرگ نجف ، که استاد اخلاق آقا نیز بوده است ) همراه با عده اى از علما از جمله آیت الله العظمى خوئى به افطار دعوت بودند، وقتى غذا آماده مى شود و همگى سر سفره مى نشینند حاج شیخ مرتضى طالقانى مى فرماید: نمک در سفره نیست و اقدام به تناول غذا نمى کنند. با اینکه بین مجلس افطاریّه تا آشپزخانه بسیار فاصله بوده (و ظاهراً از خانه اى دیگر غذا مى آورده اند). به هر حال مرحوم طالقانى دست به غذا دراز نمى کند و دیگران حتى آیت الله خوئى نیز به احترام ایشان غذا شروع نمى کنند و طول مى کشد تا نمک را بیآورند. بعد از ختم جلسه و هنگام رفتن ، آیت الله خوئى خطاب به ایشان مى فرماید: حضرت آقا، اگر شما به این اندازه به ظاهر سنّت مقید هستید که اگر کمى نمک تناول نکنید غذا نمى خورید، پس در این گونه مجالس کمى نمک با خود همراه داشته باشید تا مردم را منتظر نگذارید. آقاى طالقانى فوراً دست به جیب برده و کیسه کوچکى را درآورده و مى فرماید: با خودم نمک داشتم ولى مى خواستم سنّت اسلامى پیاده شود و متروک نباشد.))

3 – آقائى و بزرگوارى ائمه علیهم السّلام

باز آقاى قدس مى گوید: روزى آقا دررابطه با بزرگوارى و اغماض ‍ ائمه اطهار – صلوات اللّه علیهم -فرمودند:

در نزدیکى نجف اشرف ، در محلّ تلاقى دو رودخانه فرات و دجله آبادیى است به نام ((مصیّب ))، که مردى شیعه براى زیارت مولاى متقیان امیرالمؤ منین علیه السّلام از آنجا عبور مى کرد و مردى از اهل سنّت که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون مى دانست وى به زیارت حضرت على علیه السّلام مى رود او را مسخره مى کرد.

حتى یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلى نارحت شد. چون خدمت آقا مشرّف شد خیلى بى تابى کرد و ناله زد که : تو مى دانى این مخالف چه مى کند.

آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود: او بر ما حقّى دارد که هر چه بکند در دنیا نمى توانیم او را کیفر دهیم . شیعه مى گوید عرض کردم : آرى ، لابّد به خاطر آن جسارتهایى که او مى کند بر شما حق پیدا کرده است ؟! حضرت فرمودند: بلکه او روزى در محلّ تلاقى آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه مى کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سیّد الشهداعلیه السّلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت : عمر بن سعد کار خوبى نکرد که اینها را تشنه کشت ، خوب بود به آنها آب مى داد بعد همه را مى کشت ، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت ، از این جهت بر ما حقّى پیدا کرد که نمى توانیم او را جزا بدهیم .

آن مرد شیعه مى گوید: از خواب بیدار شدم ، چون به محلّ برگشتم ، سر راه آن سنّى با من برخورد کرد و با تمسخر گفت : آقا را دیدى و از طرف ما پیام رساندى ؟! مرد شیعه گفت : آرى پیام رساندم و پیامى دارم . او خندید و گفت : بگو چیست ؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. وقتى رسید به فرمایش امام علیه السّلام که وى به آب نگاهى کرد و به یاد کربلا افتاد و…، مرد سنّى تا شنید سر به زیر افکند و کمى به فکر فرو رفت و گفت : خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسى نگفته بودم ، آقا از کجا فهمید. بلافاصله گفت : أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلا اللّهُ،

وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُاللّهِ،

وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمیرَالْمُؤْمِنینَ وَلِىُّ اللّهِ وَ وَصِىُّ رَسُولِ اللّهِ

و شیعه شد.))

4 – ارزش وضو و طهارت

باز آقاى قدس مى گوید: ((روزى چند دقیقه زودتر براى درس به خانه آقا رفتم ، دیدم پیرمردى نشسته و آقا به او توجّهى خاص دارد، بعد از دقایقى آقا فرمود: ایشان (آن پیرمرد) هرگز بى وضو نمى خوابد، اگر شبها چندین بار هم بیدار شود باید حتماً وضو بسازد)).

5 – شخصیت ممتاز آقا شیخ محمد حسین کمپانى

آیت الله مصباح مى گوید: ((روزى آقا فرمودند: مرحوم آقا شیخ محمّد حسین طورى بود که اگر کسى به فعالیتهاى علمى اش توجّه مى کرد تصوّر مى کرد در شبانه روز هیچ کارى غیر از مطالعه و تحقیق ندارد، و اگر کسى از برنامه هاى عبادى ایشان اطّلاع پیدا مى کرد فکر مى کرد غیر از عبادت به کارى نمى پردازد.

مرحوم آقا شیخ محمد حسین مى گفت : من سیزده سال در درس ‍ مرحوم آخوند خراسانى ، صاحب کفایه شرکت مى کردم ، در طول این سیزده سال یک شب موفق نشدم که در درس ایشان حضور پیدا کنم (و ظاهراً درسشان را شبها ایراد مى فرمودند) آن یک شب نیز به زیارت کاظمین مشرّف شده بودم و در هنگام برگشتن مشکلى پیش ‍ آمد که به موقع نرسیدم ، در بین راه که مى آمدم حدس مى زدم که امشب چه مطالبى را بیان خواهند کرد. پیشاپیش آنها را نوشتم .

به نجف که رسیدم و با دوستان صحبت کردم دیدم تقریباً همه مطالبى که بیان فرموده بودند چیزهایى بوده که من پیشاپیش حدس ‍ زده و نوشته بودم ، و تقریباً نوشته هاى من چیزى از درس کم نداشت .

ایشان با اینکه چنین موقعیّت علمى داشتند و درس استاد را پیشاپیش مى توانستند حدس بزنند و بنویسند، در عین حال مقید بودند که حتى یک شب درس استاد از او فوت نشود.

در کنار این فعالیتهاى علمى آن قدر مقیّد به برنامه هاى عبادتى بودند، که هر کس اینها را مى دید فکر مى کرد که اصلاً به هیچ چیز غیر از عبادت نمى رسد، هر روز زیارت عاشورا و هر روز نماز جعفر طیّار از برنامه هاى عادى ایشان بود. روزهاى پنج شنبه ، طبق سنّتى که علماى نجف دارند و معمولاً روز پنج شنبه یا جمعه یک روضه هفتگى دارند که زمینه اى است براى دیدار دوستان و استادان و شاگردان با همدیگر و توسّلى هم انجام مى گرفت ، مرحوم آقا شیخ محمد حسین در این روضه شان مقید بود که خود پاى سماور بنشیند، و خود او همه کفش ها را جفت کند، و در عین حال زبانش مرتّب در حال حرکت بود خیلى تند تند یک چیزى را مى خواندند ما متوجّه نمى شدیم که این چه ذکرى است که ایشان این قدر در نشستن و برخاستن به گفتن آن مقید است .

بعد یکى از دوستان که خیلى با آقا ماءنوس بود (مرحوم آقا شیخ على محمد بروجردى رضوان الله علیه ) از ایشان سؤ ال کرده بود: آقا، این چه ذکرى است که شما این قدر تقیّد دارید که حتى بین سلام و احوال پرسى تان آن را ترک نمى کنى ؟ ایشان لبخندى زده بود و بعد از تاءمّلى فرموده بود: خوب است انسان روزى هزار مرتبه إِنّا أَنْزَلْنا بخواند)).

6 – راضى به رضاى الهى

حجة الاسلام والمسلمین قدس از شاگردان آقا مى گوید: ((یک روز از روزهاى درسى کمى زودتر به خانه آیت الله العظمى بهجت رفتم – زیرا ایشان گاهى از اوقات وقتى شاگردان به درس حاضر مى شدند هر چند یک نفر هم بود به اتاق درس مى آمد و تا هنگام آمدن دیگران احیاناً جریان و یا حدیث و یا نکته اخلاقى را گوشزد مى کردند – بنده نیز به طمع مطالب یاد شده قدرى زودتر رفتم . خوشبختانه آقا که صداى ((یا اللّه )) حقیر را شنید زودتر تشریف آورد، بعد از احوالپرسى فرمود:

در نجف یکى از آقازاده هاى ایرانى که از اهالى همدان و بسیار جوان زیبا و شیک پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامى شهرت داشت ، به بیمارى سختى گرفتار و از دو پا فلج شد به گونه اى که با عصا بیرون مى آمد.

من سعى داشتم که با او روبرو نشوم ، زیرا فکر مى کردم با وصف حالى که او داشت ، از دیدن من خجالت مى کشد، لذا نمى خواستم غمى بر غمش بیفزایم . یک روز از کوچه بیرون آمدم و دیدم او سر کوچه ایستاده است و ناخواسته با او رو به رو شدم و با عجله و بدون تاءمل گفتم : حال شما چطور است ؟ تا این حرف از دهانم بیرون آمد ناراحت شدم و با خود گفتم که چه حرفى ناسنجیده اى مگر حال او را نمى بینى ! چه نیازى بود از او بپرسى ؟ به هر حال خیلى از خودم بدم آمد.

ولى برخلاف انتظار من ، وقتى وى دهان باز کرد مثل اینکه آب یخ روى آتش ناراحتى درونم ریخت ، چنان اظهار حمد و ستایش کرد و چنان با نشاط و روحیه ابراز سرور کرد که گویا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنیدن صحبت هاى او آرام گرفتم و ناراحتى ام بر طرف گردید)).

7 – برکت و عظمت ولایت

هم او مى گوید: ((روزى آقا در ارتباط با ولایت و عظمت آن فرمودند: در نجف یا در کاظمین یکى از آقایان قریب 10 یا 15 نفر از اهل علم را براى ناهار دعوت کرده بود ولى فرستاده آقا اشتباهاً طلاّب یک مدرسه را که قریب 60 – 70 نفر بودند دعوت کرده بود. وقتى میهمانان آمده بودند وى دیده بود گذشته از این که جا براى نشستن آنها کم است غذا نیز خیلى اندک است ، بى درنگ به ذهنش ‍ خطور کرد که آیت الله حاج شیخ فتحعلى کاظمینى را از جریان با خبر سازد.

وقتى خبر به آقا رسیده بود فرموده بود: دست به کار نشوند تا من بیایم . تا اینکه ایشان تشریف مى آورد و مى فرماید: یک پارچه سفیدِ آب ندیده برایم بیاورید. و ظرف برنج را وارسى کرد و سرپوش را برداشته و آن پارچه را به جاى سرپوش مى گذارد و مى فرماید: حال ظرفها را به من بدهید، من غذا مى ریزم و شما تقسیم کنید، و مکرّر مى فرموده است :

((ها عَلىُّعلیه السّلام خَیْرُ الْبَشَرِ، وَ مَنْ أَبى فَقَدْ کَفَرَ)):(145)

– هشدار، که على علیه السّلام بهترین انسانهاست ، و هر کس [ولایت او] را نپذیرد [به خدا] کفر ورزیده است .

تا اینکه به شرافت مقام شامخ على علیه السّلام تمام میهمانان را از آن دیگ غذا داده بود و هنوز طعام دیک به آخر نرسیده بود.))

یکى دیگر از شاگردان آقا (آقاى تهرانى ) این قضیه را به صورت ذیل براى نگارنده نوشته است : ((آن گونه که به یاد دارم حضرت استاد این قضیّه را مکرّر به این صورت نقل مى فرمودند که مرحوم حاج میرزا حسین نورى (ره )، صاحب کتاب ((مستدرک الوسائل )) در سامرّاء به شخصى فرموده بودند که براى شب پنجشنبه و جمعه صد نفر را دعوت کن ، ولى شخص قاصد صد نفر را براى شب پنجشنبه دعوت کرده بود (در حالى که منظور حاجى نورى رحمه اللّه این بود که پنجاه نفر براى شب پنجشنبه ، و پنجاه نفر براى شب جمعه دعوت کند، و براى شب پنجشنبه غذاى پنجاه نفر را تدارک دیده بود).

وقتى حاجى از جریان باخبر مى شود مى فرماید: سریعاً آخوند ملاّفتحعلى سلطان آبادى قدّس سرّه را که در سامراء اقامت داشته است ، خبر کنید. مرحوم آخوند به محض اطّلاع از قضیّه مى فرماید: غذا را نکشید تا من بیایم . وقتى تشریف مى آورند مى فرماید: یک پارچه آب ندیده بیاورید، پارچه را مى آورند و ایشان آن را روى ظرف غذا قرار مى دهد و سه بار دست خود را روى پارچه مى کشند و در هر بار مى فرمایند: ((عَلِىُّعلیه السّلام خَیْرُ الْبَشَرِ، مَنْ أَبى فَقَدْ کَفَرَ.)) و بعد مى فرمایند: حالا غذا را بکشید، غذا را مى کشند و تمام مهیمانها را غذا مى دهند.))

8 – ارزش کار خالصانه

باز آقاى قدس مى گوید: ((روزى آقا در رابطه با پاداش عمل صالح اگرچه اندک باشد، فرمود: یکى از علماى نجف روزى در مسیر راهش ‍ به فقیرى یک درهم صدقه داد (البته بیشتر از آن نداشت ) شب در خواب دید او را به باغى مجلّل و داراى قصرى بسیار عالى و زیبا دعوت کرده اند که نظیر آن را کسى ندیده بود. پرسید این باغ و قصر از آن کیست ؟ گفتند: از آن شماست تعجب کرد که من در برابر این همه تشریفات ، عملى انجام نداده ام . به او گفتند: تعجّب کردى ؟ گفت : آرى . گفتند: تعجّب نکن . این پاداش آن یک درهم شماست . که خالصانه و با حسن عمل انجام گرفته است .))

9 – ثبات قدم در دیانت

هم او مى گوید: ((روزى آقا در ارتباط با ثبات قدم در دیانت و استمرار پرهیزکارى و تقوا فرمودند: یکى از علماى بزرگ و اهل معنى شخصى را در صحن مبارک حضرت امیرعلیه السّلام دید که از نهایت تواضع و ادب و ذلّت در برابر مقام شامخ ولایت مولى الموحدین ایستاده و چنان سر به زیر و افتاده و خاضع بود که گویى با سر راه مى رود. آن عالم عابد ربّانى پیش آن مرد شریف و بزرگوار که عمرش ‍ از هفتاد به بالا بود رفت و از وضع حال و کیفیت زندگى او جویا شد. آن مرد شریف فرمود: از زمانى که پا به تکلیف گذاشتم تاکنون از روى عمد و دانسته گناه نکرده ام . البته آن طور مواظبت و دقت و مراقبت این گونه نتیجه را دارد.))

10 – توجه امام زمان (عج ) به شیعیان واقعى

و نیز مى گوید: ((روزى آقا فرمودند: دکترى متدیّن اهل ولایت و شیعه مدتى در صدد پیدا کردن یاران حضرت حجت علیه السّلام مى گشت حتى مى خواست اسامى آنها را بداند. روزى در مطب خود که در خانه اش قرار داشت تنها نشسته بود، شخصى وارد شد و سلام کرد و نشست و فرمود: حضرت آقا، یاران حضرت حجت علیه السّلام بارتند از… و شروع کرد به شمردن نامهاى آنان و تند تند همه را نام برد و نام یکى نیز ((بهرام )) بود. به هر حال در طول چند دقیقه همه سیصد و سیزده نفر را شمرد و گفت : اینها یاران مهدى عج مى باشند و بلند شد و خدا حافظى کرد و رفت .

دکتر مى گوید: او که رفت من تازه به خود آمدم که این چه کسى بود؟ و آیا من خواب بودم یا بیدار؟ از همسرم که در اتاق مجاور بود پرسیدم : آیا کسى با من کارى داشت و پیش من کسى آمد؟ گفت : آقایى آمد و تند تند حرف مى زد. دکتر مى گوید: تازه فهمیدم که من خواب نبودم و او از افراد معمولى نبود.))

11 – توجه تامّ به حضرت حق

باز مى گوید: ((روزى آقا فرمود: در نجف رسم بود که طلاّب در ایام زیارتى ، دسته دسته و بسیارى از اوقات با پاى پیاده براى زیارت عتبات عالیات مى رفتند و شب را در بین راه به جهت خواندن نماز شب توقف و هر یک در گوشه اى مشغول نماز شب مى شدند.

در یکى از این سفرها آقاى روحانى پیر مردى که همراه آنها بود بیشتر فاصله گرفت و مشغول نماز شب شد، ناگهان آقایان غرّش و نعره شیرى را از نزدیک شنیدند و در صدد برآمدند که چه بکنند. دیدند شیر به سوى آن پیر مرد مى رود، گفتند: ((إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ))(146) هیچ کارى نمى توانستند انجام بدهند، شیر رفت و رفت و رفت تا چند قدمى آن آقا ایستاد، آقا هم ظاهراً در رکعت وتر بود، شیر چند دقیقه کنار آقا ایستاد و آقا را نگاه مى کرد، آقا هم مانند مجسّمه ایستاده بود و هیچ تکان نمى خورد، بعد از دقایقى شیر حرکت کرد و رفت .

چون قدرى دور شد آقایان دوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن نماز وتر به او گفتند: آقا! از شیر نترسیدى ؟ شگفت اینکه پا به فرار نگذاشتى ، أَحْسَنْتَ! عجب دل قوى و با جرئتى دارى ؟ آقا فرمود: بله من ترسیدم ، خیلى هم ترسیدم اما دیدم با فرار کردن از چنگال او نجات نمى یابم ، لذا به خود گفتم که پس چه بهتر حال که باید طعمه شیر شوم ، در حال مناجات و راز و نیاز با قاضى الحاجات باشم . و با این حال خوب از دنیا بروم .))

حجة الاسلام والمسلمین آقاى تهرانى یکى از شاگردان آقا جریان فوق را به صورت ذیل از آیت الله بهجت نقل و براى نویسنده نگاشته اند: ((حضرت استاد این قضیه را مکرّر به این صورت نقل مى فرمودند که در نجف معروف شده بود که فلان آقا از شیر نمى ترسد و در بیابان شیر را دیده نترسیده است .

از خود آقا در این باره سؤ ال مى کنند مى فرماید: نه ، من نیز خیلى از شیر مى ترسم ، ولى وقتى در بیابان مشغول نماز بودم ناگهان شیرى از بالاى کوه به سوى من سرازیر شد، با خود گفتم : بهتر است اینک که قدرت بر رهایى از شیر را ندارم فکر فرار کردن را کنار گذارم و همچنان به نماز مشغول شوم ، و چه بهتر که مرا در حال نماز بدَرَد، لذا از نماز دست برنداشتم و هیچ عکس العملى از خود نشان ندادم ، تا اینکه شیر نزدیک من آمد و دید من کارى نمى کنم ، دورادور من گشت و رفت .))

12 – توجه حضرت زهراعلیهاالسّلام به فرزندان خود

همچنین آقاى قدس مى گوید: ((روزى آقا فرمودند یکى از ثروتمندان رشت که در نجف اشرف ساکن بود دختر خود را به ازدواج یک روحانى سیّد که خیلى فقیر بود درآورد، از آنجایى که خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود به هیچ وجه حوصله غذا درست کردن براى آقا را نداشت . شبى حضرت فاطمه زهراعلیهاالسّلام را در خواب دید، حضرت به او فرمود: دخترم ، چرا با پسرم خوشرفتارى ندارى و براى او غذا درست نمى کنى ؟ وى در خواب جواب داد که من حال غذا درست کردن براى این آقا را ندارم . حضرت اصرار کردند و او همان جمله را تکرار کرد.

تا اینکه حضرت زهراعلیهاالسّلام فرمودند: شما فقط مواد لازم خورشت را آماده بکن و داخل قابلمه بریز و روى چراغ بگذار، لازم نیست که دستکارى کنى .

در این هنگام از خواب بیدار شد و تعجّب کرد، بعد به عنوان امتحان همان کار را انجام داد، وقت ظهر یا شام وقتى سرپوش را از قابلمه برداشت دید غذا آماده است و عطر خورشت خانه را معطّر کرد. وى همواره به این صورت غذا مى پخت و حتى روزى مهمان داشتند مهمان گفت من در طول عمرم اینطور غذا نخورده ام .

تعجّب اینکه آن خانم با اینکه این کرامت را بارها مى دید، باز حوصله درست کردن غذا را نداشت .))

13 – حیات اولیاى خدا

هم او مى گوید: ((روزى آقا فرمود: جنازه یکى از مردان پاک را (به نظرم فرمودند: گیلانى بود.) به نجف مى بردند، یک نفر قرآن خوان هم اجاره کرده بودند که تا مقصد همراه جنازه برود و قرآن بخواند، شبى از شبها همه از خستگى به خواب مى روند و قارى مشغول خواندن سوره مبارکه ((یس )) مى شود و هنگام قرائت آیه کریمه (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنى آدَمَ…)(147) لفظ ((اَعْهَدْ)) را آنطور که باید ادا نمى کند و چند بار آن را تکرار مى کند، ناگهان از داخل تابوت مى شنود که آن مرد خدا دو یا سه بار با بیانى شیرین و با تجوید درست و قرائت این کلمه را ادا مى کند. رعشه بر بدن مرد قارى مى افتد که آدم مرده آن هم چند روز از فوتش گذشته چگونه شنید که من در اداء آیه کریمه مانده ام و با بهترین طریق قرائت و تجوید آن را به من یاد مى دهد. روحش شاد!))

حجة الاسلام والمسلمین آقاى تهرانى یکى از شاگردان آقا جریان فوق را به صورت ذیل براى نویسنده نگاشته است : آن گونه که یاد دارم حضرت استاد این قضیه را مکرّر به این صورت نقل مى کردند، که جنازه یکى از بزرگان را به نجف مى بردند، یکى از همراهان مى گوید: در بین راه به منزل رسیدیم ، و جنازه را در کاروانسراى کثیفى گذاشتند، من دیدم که آنجا مناسب جنازه آن آقا نیست و شاید بى احترامى به او محسوب شود، لذا جنازه را از آنجا به جاى دیگر انتقال دادم ، و بالاى سر جنازه نشستم و مشغول شدم به قرائت قرآن و سوره ((یس ))، به آیه ((أَلَمْ أَعْهَدْ)) که رسیدم ، چون عرب نیستم و بین ((همزه )) و ((عین )) خوب تمییز نمى دهم آن کلمه را تند خواندم ، ناگهان شنیدم که جنازه دوبار با صداى بلند آن کلمه را با عربیّت و تمیز بین ((همزه )) و ((عین )) ادا نمود.

و نیز آقاى قدس مى گوید: ((روزى آقا فرمودند: ((در زمان قاجار آقایى در یکى از مدارس علمیّه تهران حجره داشت و معروف بود به کرامت داشتن ، ولى مقیّد بود چیزى از او ظهور و بروز نکند، در میان طلاّب زمزمه مى افتد که آقا موتِ ارادى دارد (یعنى هر وقت بخواهد، مى تواند اختیاراً قالب تهى کند)، روزى عدّه اى جمع شدند و خدمت آقا رسیدند و گفتند: آقا، ما امروز آمده ایم تا از شما کرامتى ببینیم و هر چه عذر آورد قبول نکردند، ناچار راضى شد (خوب یادم نیست که تعهّد گرفت که تا من زنده ام به کسى اظهار نکنید، یا نگرفت ) و فرمود: من مى خوابم ، شما مرا صدا نزنید و کارى به من نداشته باشید.

رو به قبله خوابید و شهادَتَیْن را گفت و آنها دیدند که آقا مُرد. وى را این رو آن رو کردند و دیدند که واقعاً مرده است ، براى اطمینان چند جاى زیر پاى آقا را با کبریت سوزاندند و دیدند که واقعاً جان داده است .

پس از مدتى آقا نَفَسى کشید و نشست . همین که نشست فرمود: به شما نگفتم با من کارى نداشته باشید، چرا مرا از راه رفتن باز داشتید؟))

14 – تهذیب نفس ، شرط درک خدمت امام زمان (عج )

حجة الاسلام قدس مى گوید: ((روزى آقا فرمودند: در تهران استاد روحانیى بود که لُمْعَتَیْن را تدریس مى کرد، مطّلع شد که گاهى از یکى از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلى عالى نبود، کارهایى نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده مى شود.

روزى چاقوى استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نى بود، و نویسندگان چاقوى کوچک ظریفى براى درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلى به آن علاقه داشت ، گم مى شود و وى هر چه مى گردد آن را پیدا نمى کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانى مى شود، مدتى بدین منوال مى گذرد و چاقو پیدا نمى شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمى شود.

روزى آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد مى گوید: ((آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهى دارند.)) آقا یادش مى آید و تعجّب مى کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است .

از اینجا دیگر یقین مى کند که او با (اولیاى خدا) سر و کار دارد، روزى به او مى گوید: بعد از درس با شما کارى دارم . چون خلوت مى شود مى گوید: آقاى عزیز، مسلّم است که شما با جایى ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج ) مشرف مى شوید؟

استاد اصرار مى کند و شاگرد ناچار مى شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد مى گوید: عزیزم ، این بار وقتى مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح مى دانند چند دقیقه اى اجازه تشرّف به حقیر بدهند.

مدتى مى گذرد و آقاى طلبه چیزى نمى گوید و آقاى استاد هم از ترس اینکه نکند جواب ، منفى باشد جراءت نمى کند از او سؤ ال کند ولى به جهت طولانى شدن مدّت ، صبر آقا تمام مى شود و روزى به وى مى گوید: آقاى عزیز، از عرض پیام من خبرى نشد؟ مى بیند که وى (به اصطلاح ) این پا و آن پا مى کند. آقا مى گوید: عزیزم ، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودى (وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ)(148)

آن طلبه با نهایت ناراحتى مى گوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم ، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما مى آیم .))

15 – نتیجه توسل به امام رضاعلیه السّلام

باز آقاى قدس مى گوید: ((روزى آقا فرمودند: یکى از علماى نجف اشرف به جهت بیمارى به تهران مى آید و بعد از مراجعه به پزشک و تشکیل کمیسیون پزشکى بنابر آن مى شود که آقا از ناحیه مغز عمل جرّاحى شود، آقا خیلى وحشت زده شده و سخت ناراحت مى شود و اجازه مى گیرد به مشهد مقدّس مسافرت نماید.

پس از تشرّف و توسّل شبى در خواب مى بیند آقاى بزرگوارى نزد ایشان مى آید و مى فرماید: چرا اینقدر ناراحت هستید صلاح دیده شد که عمل نشوید و با دارو معالجه شوید. از خواب بیدار مى شود و مى گوید: نتیجه گرفتم ، به تهران برویم . به تهران مى آیند، پس از مراجعه مجدّد به پزشک ، رئیس کمیسیون طبّى آقا به او مى گوید: ناراحت نباشید صلاح دیده شد که عمل جرّاحى انجام نشود، با دارو معالجه مى کنیم .

با تطبیق این گفتار در خواب و بیدارى بر یقین او مى افزاید و با توسّل به ثامن الحجج علیه السّلام معالجه نموده و شفا مى یابد.))

16 – زیارت واقعى

همچنین وى مى گوید: ((روزى آقا فرمودند: در منطقه جاسب قم گروهى از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج علیه السّلام مشرف مى شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پیرمردى از اهل محلّ را مى بینند که در گرماى روز کوله بارى از علف به دوش کشیده و با مشقّت بسیار به خانه مى رود، مسافرین مشهد مقدّس که او را مى بینند زبان به شماتت و سرزنش ‍ مى گشایند که : پیرمرد، زحمت دنیا را ول کن نیستى ، آخر بیا تو هم لااقل یک بار به مشهد مقدّس سفر کن . و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ مى کنند.

پیرمرد خسته و پاک دل زبان مى گشاید و مى گوید: شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام دادید، جواب گرفتید یا نه ؟ مى گویند: پیرمرد، این چه حرفى است که مى زنى مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟!

پیرمرد مى گوید: عزیزان ، امام که زنده و مرده ندارد، ما را مى بیند و سخنان ما را مى شنود، زیارت که یک طرفه نمى شود.

آنان مى گویند: آیا تو این عُرضه را دارى ؟ وى مى گوید: آرى ، و از همان جا رو به سمت مشهد مقدّس مى کند و مى گوید: ((أَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا امام هشتم )) و همه با کمال صراحت مى شنوند که به آن پیرمرد به نام خطاب مى شود که : عَلَیْکُمُ السَّلام آقاى فلانى ))

و بدین ترتیب زائرین همگى خجالت کشیده و پشیمان مى شوند که چرا سبب دلشکستگى این مرد نورانى شدند.))

17 – قناعت شیخ انصارى قدّس سرّه

و نیز مى گوید: ((روزى آقا در رابطه با قناعت شیخ انصارى – اعلى الله مقامه – فرمود: مادر ماجده و والده مکرّمه شیخ و نوه دخترى اش ‍ با ایشان زندگى مى کردند، روزى شیخ بچه دخترش را تعقیب مى کند. که با عصا تاءدیب کند، بچّه خود را به دامن مادربزرگ مى اندازد، مادر شیخ مى پرسد: بچه چه کار کرده ؟ شیخ مى فرماید: نان تازه به او داده ایم و گریه و لجاجت مى کند که خورش لازم دارد، مگر نان تازه هم خورش مى خواهد؟))

18 – مشاهده انوار آیات قرآن

آیت الله تهرانى مى نویسد: ((حضرت آیت اللّه العظمى بهجت فرمودند: در زمان جوانى ما مرد نابینایى بود که قرآن را باز مى کرد و هر آیه اى را که مى خواستند نشان مى داد و انگشت خود را کنار آیه مورد نظر قرار مى داد، من نیز در زمان جوانى روزى خواستم با او شوخى کرده و سر به سر او گذارده باشم گفتم : فلان آیه کجاست ؟ قرآن را باز کرد و انگشت خود را روى آیه گذاشت . من گفتم : نه اینطور نیست ، اینجا آیه دیگرى است . به من گفت : مگر کورى نمى بینى ؟!))(149)

19 – اهمیّت تربیت طلاّب

آیت الله سیّد موسى شبیرى زنجانى مى گوید: ((آقاى بهجت نقل مى کردند زمانى که آقا شیخ محمود حلّى به نجف آمدند ما براى دیدن ایشان خدمتشان رسیدیم و ایشان نیز براى بازدید به خانه ما آمدند، وقتى آیت اللّه خوئى شنیدند که آقا شیخ محمود به منزل ما مى آیند براى دیدار ایشان تشریف آوردند تا به اصطلاح دید دیگرى (از نظر معنوى ) به ایشان کنند. آقا شیخ محمود یک ساعت تاءخیر کردند و آقاى خوئى منتظر نشستند تا اینکه تشریف آوردند. آقاى خوئى فرمودند: من دلم مى خواست مقدارى از آقا حسنعلى نخودکى اصفهانى تعریف کنید، تا وقتى ما مى خواهیم براى اثبات عالمِ ماوراء دلیل بیاوریم ، تنها از آیات و روایات استفاده نکنیم بلکه از حالات یک شخص هم در این مورد استفاده کنیم .

آقا شیخ محمود فرمودند: آقا شیخ حسنعلى مختصرات داشت (یعنى مختصرى از مطالب و عوالم را داشتند)، و اگر شما به همین کارتان (تربیت طلاب ) توجّه کنید بیشتر مى توانید به اسلام خدمت کنید، تازه آقا شیخ حسنعلى مرید یکى از شماها بود. که آقاى بهجت مى فرمودند: منظورشان آقاى بروجردى بود.(150)

20 – اندیشه اى که بهتر از عبادت یک سال است

آقاى قدس مى گوید: ((روزى آقا مى فرمود: یکى از علماى بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را که در اطاق آقا خوابیده بود صدا زد و گفت : برخیز و چند رکعت نماز شب بخوان . پسر پاسخ داد: چشم .

آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند. ولى آقازاده برنخاست . مجدداً آقا او را صدا زد که : پسرم ، پا شو چند رکعت نماز بخوان . باز پسر گفت : چشم .

آقا مشغول نماز شد ولى دید فرزندش از رختخواب برنمى خیزد، براى بار سوّم او را صدا زد. پسر گفت : حاج آقا، من دارم فکر مى کنم ، همان فکرى که درباره آن در روایت آمده است که : امام صادق علیه السّلام ى فرماید:

((تَفَکُّر ساعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَةٍ)).(151)

– یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است .

آیت الله العظمى بهجت فرمودند: آقا پرخاش کرد و فرمود: … و خود آیت الله بهجت کلمه را بر زبان جارى نکرد، ولى ما همه فهمیدیم که آن بزرگ مرد فرموده بود: پدر سوخته ، آن فکرى از عبادت یک یا شصت سال بهتر است که انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه اینکه انسان وقت نماز شب دراز بکشد و فکر بکند و به این بهانه از خواندن آن شانه خالى کند.

21 – توفیق مصونیّت از گناه پیش از بلوغ

نیز مى گوید: ((روزى آیت الله بهجت در رابطه با اینکه نیکان و بزرگان حتى پیش از بلوغشان هم مرتکب کارهاى ناشایست نمى شدند، فرمود: یکى از اعاظم نجف مى فرمود: من در دوران بچگى هرگاه مى خواستم کارى را که براى افراد مکلّف حرام است ، انجام بدهم بى درنگ مانعى پیش مى آمد و مرا از انجام دادن آن کار جلوگیرى مى کرد. من در زمان کوچکىِ خودم کاملاً مصون و محفوظ بودم ، به طور قهرى نه اختیارى .

22 – تاءثیر نماز وحشت در گشایش کار اموات

همچنین مى گوید: ((روزى آیت الله بهجت پیرامون تاءثیر عمل نیک و قبول شدن عمل خالص فرمودند: مرحوم آیت الله حاج شیخ فتحعلى کاظمینى (از آیات عظام و جامع فقه و اصول و عرفان ) که در حرم کاظمین علیهماالسّلام تدریس مى کرد، خیلى از اوقات در اثناى درس ایشان میّت مى آوردند و دفن مى کردند و رسم آقا هم این بود شبها نماز وحشت براى آنان مى خواند.

یکى از بزرگان کاظمین شبى یکى از بستگان خود را در خواب مى بیند و از حال او مى پرسد وى مى گوید: وضعم خراب بود، نماز آقا به دادم رسید و موجب گشایش کار من شد.))

23 – نقش مقتضیات در نحوه زندگى بزرگان

هم او مى گوید: ((روزى آقا فرمود: چند نفر از بازاریان تهران به نجف مشرّف شدند و جهت پرداخت خمس اموال خود خدمت شیخ انصارى قدّس سرّه رسیدند، وقتى وضع ساده خانه و بى آلایشى شیخ را دیدند، آهسته به یکدیگر مى گفتند: این است معنى پیشوا و مقتدا. یعنى على گونه زیستن ، نه مانند ملاّ على کنى با خانه بیرونى و اندرونى و با تشکیلات و تشریفات آن چنانى .))

شیخ قدّس سرّه که در حال نوشتن بود، و کاملاً به سخنان آنان توجه داشت ، نخست کلمه خیلى زننده اى به آنها گفت ، سپس فرمود: چه مى گویید؟ من با چند نفر طلبه سر و کار دارم و نیازى به تشریفات بیش از این ندارم ، اما آخوند ملاّعلى کنى با امثال ناصرالدّین شاه سر و کار دارد. اگر آن گونه نباشد ناصرالدّین شاه به خانه اش نمى رود، آخوند ملاّ على این کارها را براى حمایت از دین انجام مى دهد.

منابع

کتابها:

1 – قرآن کریم .

2 – اسوه عارفان ، محمود طیّار مراغى و صادق حسن زاده .

3 – اصول کافى ، ثقة الاسلام کلینى رحمه اللّه .

4 – امام شناسى ، حسینى تهرانى .

5 – انوار الملکوت ، حسینى تهرانى .

6 – بحار الانوار، علاّمه مجلسى قدّس سرّه .

7 – به سوى محبوب ، سید مهدى ساعى .

8 – خاطراتى از دکتر هفت ساله .

9 – در آسمان معرفت ، حسن حسن زاده آملى .

10 – در محضر بزرگان ، محسن غرویان .

11 – دیوان کامل کمپانى .

12 – ستارگان حرم ، جمعى از نویسندگان مجلّه کوثر.

13 – علم الاصول تاریخاً و تطوّراً.

14 – فقهاى نامدار شیعه ، عقیقى بخشایشى .

15 – فرهنگ آفتاب .

16 – کبریت احمر، حرّ عاملى قدّس سرّه .

17 – کرامات معنوى ، سید عباسى موسوى مطلق .

18 – گنجینه دانشمندان ، محمّد شریف رازى .

19 – مشاهیر گیلان ، رضا مظفّرى .

20 – میزان الحکمه ، محمّدى رى شهرى .

21 – جزوه گذرى و نظرى بر زندگانى آیت اللّه بهجت .

بزرگانى که مطالبى توسّط آنان براى نگارنده ارسال شده :

22 – آیت اللّه شیخ جواد کربلایى .

23 – حجة الاسلام والمسلمین آقاى قدس ، امام جمعه کلاچاى .

24 – حجة الاسلام والمسلمین علم الهدى .

25 – آقاى محسن ابراهیمى از کرج .

26 – حجة الاسلام والمسلمین آقاى تهرانى .

27 – حجة الاسلام آقاى شریفى سبزوارى .

مصاحبه هاى نگارنده با بزرگان :

28 – آیت اللّه محمد حسن احمدى فقیه یزدى .

29 – آیت اللّه محمد حسین احمدى فقیه یزدى .

30 – حجة الاسلام والمسلمین امجد.

31 – استاد خسروشاهى .

32 – آیت الله مسعودى خمینى .

33 – حجة الاسلام والمسلمین فقهى .

34 – آیت الله مصباح .

35 – استاد هادوى .

جراید:

36- مجلّه قبسات .

37- مجلّه هیئت .

38- روزنامه اطّلاعات .

39- روزنامه رسالت .

منشورات مؤ سسه فرهنگى انتشاراتى مشهور

1 – سیماى آفتاب / دکتر حبیب ا… طاهرى / 554 صفحه وزیرى .

2 – احکام بانوان / آیة الله العظمى بهجت / 144 صفحه رقعى .

3 – برگى از دفتر آفتاب (زندگینامه آیة ا… بهجت ) / رضا باقى زاده / 224 صفحه رقعى .

4 – حدیث پارسایى (شرح احوال میرزا حبیب ا… رشتى ) / رضا مظفرى / 128 صفحه رقعى .

5 – مشاهیر گیلان / رضا مظفرى / 300 صفحه وزیرى .

6 – ارمغان مهدى (عج ) / ابوالقاسم دهقان چنارى / 120 صفحه رقعى .

7 – راز خوشبختى / سید محمد شفیعى / 200 صفحه رقعى .

8 – قطام (و نقش او در شهادت امام على (ع )) / جرجى زیدان /

ترجمه و تحقیق – ابراهیم خانه زرین – ایرج متقى زاده / 288 صفحه رقعى .

9 – جستجو در قرآن / محمد على کریمى نیا / 80 صفحه رقعى .

10 – گنجینه معمّا / ابوالفتح غفارى / 136 صفحه رقعى .

11 – نماز خوبان / على احمد پور / 216 صفحه رقعى .

12 – دُر دانه هستى / ابراهیم لشنى زند / 80 صفحه رقعى .

13 – تقویت باورهاى دینى / محمد سالارى / 128 صفحه وزیرى .

14 – هنر قرائت / زینال پور فتاحى / 116 صفحه رقعى .

15 – خاطرات / دیوان شمس لنگرودى / 224 صفحه وزیرى .

16 – جستجو در قرآن / محمد على کریمى نیا / 72 صفحه رقعى .

17 – مشکل گشاى معنوى / مجتبى رضایى / 388 صفحه وزیرى .

18 – على (ع ) اعجاز خلقت / نصرت فخرى لنگرودى / 128 صفحه رقعى .

19 – خورشید عرفان / چهل سؤ ال و جواب اخلاقى و عرفانى از امام خمینى قدّس سرّه /

رمزى اوحدى / 150 رقعى .

20 – احکام جوانان و نوجوانان / آیت الله صالحى مازندرانى / رقعى .

21 – مفتاح البصیره ، جلد 2 / آیت الله صالحى مازندرانى / وزیرى .

22 – جلوه هاى از نور قرآن / عبدالکریم پاک نیا / رقعى 216 صفحه .

23 – رهگشاى جوانان / على رستمى چافى / 128 صفحه رقعى .

24 – رساله توضیح المسائل / آیة ا… العظمى صالحى مازندرانى .

25 – گلچین احمدى / مدایح و مراثى ائمه اطهارعلیه السّلام

26 – جمال حضور در آئینه غیبت / حجة الاسلام سید حسین خادمیان .

27 – بازگشتن به خویشتن یا توبه نصوح / رضوانعلى مسیبى .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد