بسترهای آغاز حملهی عراق به ایران؟
۱۳۹۲/۰۶/۲۸
–
۴۲۷ بازدید
آن زمان که در شهریور سال ۱۳۵۹ با دستور صدام، رئیسجمهور عراق، حملهی همهجانبهی این کشور به ایران آغاز شد، کسی فکر نمیکرد این حمله به جنگ طولانی هشتساله مبدل شود. جنگی که در نهایت با گزارش دبیرکل وقت سازمان ملل، خاویر پرز دکوئیار، عراق آغازگر آن معرفی شد، سؤالات بیشمار و کثیری را در خصوص انگیزه و علل و عوامل بروز آن مطرح ساخت که پاسخ به هر یک، مطالعات و تحقیقات وسیعی را میطلبد.
کنکاش در خصوص زمینهها و علل تصمیمگیری در عرصهی خطیر سیاست خارجی، لزوم توجه به عوامل و متغیرهای گوناگون را ضروری میسازد. لذا در بررسی علل و عوامل بروز جنگ، به عنوان آخرین و پیچیدهترین عرصهی سیاست خارجی، تکیهی صرف بر هر یک از عوامل فنی، ملاحظات تاکتیکی و منابع و توانمندیهای مادی، نه مطلوب است و نه چارهساز.
چنانچه نقش، جایگاه و میزان اثرگذاریهای سایر علل و عوامل نادیده انگاشته شود یا در آن اغراق یا تخفیف صورت گیرد، نشان از غلبهی نگرش سادهاندیشانه یا غرضورزانه است. این مقال میکوشد تا در حد بضاعت، مروری بر علل و عوامل آغاز جنگ تحمیلی هشتساله علیه ایران داشته باشد. شاید بتوان عوامل و علل آغاز جنگ عراق علیه ایران را در چهار دسته خلاصه کرد:
الف) زمینهها و علل تاریخی
ب) زمینهها و علل داخلی ایران
پ) زمینهها و علل داخلی عراق
ت) زمینهها و علل بینالمللی، شامل عوامل منطقهای و فرامنطقهای
الف) زمینهها و علل تاریخی
به نظر میرسد یکی از علل آغاز جنگ عراق علیه ایران، علل تاریخی اختلافات ایران و عراق باشد. ریشههای تاریخی این بحث را میتوان به زمان امپراتوری عثمانی و اختلافات ارضی و مرزی ایران و عثمانی مرتبط دانست: «از 1555 که عهدنامهی آماسیه میان دو دولت ایران و عثمانی منعقد شد تا عهدنامهی سال 1975 الجزایر، یعنی قریب 400 سال، بیش از 25 جنگ و حدود 20 معاهده بین دو کشور در خصوص رفع اختلافات و تعیین و ترسیم خطوط مرزی منعقد شده است.»[1] منازعات و اختلافات دو همسایه از زمان عثمانی تا تجزیهی آن و تشکیل کشور عراق همچنان ادامه یافت تا اینکه «اولین معاهدهی صلح میان دولتین عراق و ایران در 1316 (1937) منعقد شد.»[2]
این اختلافات ادامه داشت تا اینکه در سال 1354، با تلاشهای هواری بومدین، رهبر فقید الجزایر، عهدنامهی تعیین مرزها و حس همجواری میان دو کشور منعقد شد. صدام امضای قرارداد 1975 را نتیجهی اجبار و فشارهای داخلی و بینالمللی میدانست و این را تحقیری برای خود تلقی میکرد. لذا مترصد جبران این تحقیر بود تا اینکه در نهایت، در 31 شهریور، با هجوم سراسری عراق به خاک ایران، جنگی تمامعیار به مدت هشت سال به ایران تحمیل شد.
از سوی دیگر، اخراج مستشاران نظامی غربی، پاکسازی و تصفیهی ارتش از عوامل رژیم سابق و نوسازی ارتش، کشف کودتا و دستگیری برخی نظامیان خائن در کودتای نوژه، فقدان تجربهی جنگی نیروی تازهتأسیس سپاه پاسداران و ارتش در حال نوسازی ایران، حکام بعثی عراق را به این صرافت انداخت که در صورت حمله به ایران، با مقاومت چندانی روبهرو نخواهند شد.
ب) زمینهها و علل داخلی ایران
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، کلیهی عرصهها و شئون سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی ایران دچار تحولی اساسی گردید. در اثر انقلاب، فرآیند استخراج و صدور نفت دچار اختلالاتی شد که اقتصاد تکپایه و نفتی ایران را با تنش مواجه ساخت. این موضوع باعث ایجاد این تصور در عراق و حامیانش شد که اقتصاد تضعیفشدهی ایران تاب مقاومت در مقابل هزینههای جنگ را نخواهد داشت و در نهایت ایران مجبور به تمکین در مقابل آنها خواهد شد.
از سوی دیگر، اخراج مستشاران نظامی غربی، پاکسازی و تصفیهی ارتش از عوامل رژیم سابق و نوسازی ارتش، کشف کودتا و دستگیری برخی نظامیان خائن در کودتای نوژه، فقدان تجربهی جنگی نیروی تازهتأسیس سپاه پاسداران و ارتش در حال نوسازی ایران، حکام بعثی عراق را به این صرافت انداخت که در صورت حمله به ایران، با مقاومت چندانی روبهرو نخواهند شد. تنشها و بحرانهای سیاسی داخلی نیز مزید بر علت شده بود. وجود تشنج سیاسی افراد، گروهها و جریانات سیاسی، فقدان توافق و همسویی در سطوح بالای مدیریتی نظام (بنی صدر و حامیانش از یک سو و نیروهای خط امام از سوی دیگر) این ذهنیت را در اذهان دشمنان ایران سبب شده بود که این عدم توافق و همسویی میان نیروهای نظام، وحدت و امنیت ایران را تضعیف کرده و لذا شکست دادن چنین کشوری با این مختصات و ویژگیها چندان دشوار به نظر نمیرسد.
پ) زمینهها و علل داخلی عراق
بیشک یکی از متغیرهای مهم دخیل در بروز جنگ عراق و ایران، شرایط داخلی کشور عراق در آن برههی زمانی بود. عواملی همچون «ایدئولوژی، عوامل قومی و بافت اجتماعی، ساختار حقوقی دولت عراق و در نهایت، متغیر روحیه، اندیشه، افکار و خصوصیات روانی شخص تصمیمگیر، تأثیری تعیینکننده داشتهاند.»[3]
ماهیت توسعهطلبانهی حزب بعث و اندیشههای ناسیونالیسم عربی برای رهبری جهان عرب، در تضاد آشکار با ماهیت شیعی انقلاب اسلامی قرار داشت.
آنچه این روند را تسریع میکرد تلاش صدام برای ارتقای موقعیت سیاسی خود پس از سقوط شاه و کسب ژاندارمی منطقه بود. به زعم صدام، در صورت تحقق این امر، او میتوانست به عنصری تعیینکننده در مناسبات قدرت منطقه تبدیل شود و هدایت جهان عرب را علیه انقلاب عجمی و شیعی ایران بر عهده گیرد. البته متغیرهای دیگری نیز در این زمینه مؤثر بودند. عواملی همچون ممانعت از صدور انقلاب اسلامی به کشورهای منطقه، جلوگیری از الگوبرداری شیعیان عراق از انقلاب اسلامی، حاکمیت کامل بر رود اروند، استرداد جزایر سهگانهی محل مناقشهی امارات با ایران به دامن جهان عرب و ادعای کذب قطع دخالت ایران در امور داخلی عراق، از جمله علل دیگری بودند که رژیم بعث عراق به آنها استناد میجست.
ساختار اجتماعی و بافت جمعیتی عراق، از جمله دیگر عوامل مؤثر در بروز جنگ تحمیلی بود. اکثریت بیش از 55درصدی شیعیان عراق، به لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی، با اقلیت بعثی حاکم در تقابل بودند. مسئلهی خودمختاری کردهای کردستان نیز مزید بر علت بود. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شیعیان عراق نیز طی تظاهراتی در محرم همان سال، با تأسی از انقلاب ایران، خواستار انجام اصلاحات سیاسی و اجتماعی و برقراری حکومت اسلامی میشوند؛ امری که در نهایت به شهادت آیتالله صدر و خواهرش منجر شد. بنابراین نگرانی رژیم بعث عراق از انعکاس انقلاب اسلامی، عاملی مهم در آغاز جنگ علیه انقلاب اسلامی ایران بود.
ت) زمینهها و علل بینالمللی
مضاف بر علل و عوامل ایران و عراق، شرایط بینالمللی نیز صدام و حزب بعث را به حمله به ایران ترغیب مینمود. انقلاب اسلامی نظامی نوپدید و دارای ایدئولوژی الهی بود که اساس نظام دوقطبی را به چالش کشیده بود و تعادل و توازن آن را تهدید میکرد. نظامی که در آن، علیرغم تضاد ظاهری دو سردمدار آن با یکدیگر، دارای اشتراکات مبانی و بنیانی بودند. انقلاب اسلامی ماهیتاً نظامی الهی و معنوی و ضدسلطه بود. این خصیصه به نحو آشکاری در مقابل خوی سکولار و سلطهگرانهی نظام دوقطبی و سردمداران سکولار سلطهگر آن بود. این مسئلهای ساده نبود که دو ابرقدرت به آسانی از کنار آن بگذرند.
صدور اندیشههای این انقلاب به نحو نگرانکنندهای منافع دو بلوک غرب و شرق را در سراسر جهان تهدید میکرد. بروز چالش عمیقی همچون جنگ میتوانست ضربهای مهلک بر پیکرهی مقاومت علیه سلطهگران باشد. به زعم آنها فشارهای اقتصادی، نظامی و سیاسی جنگ میتوانست باعث دست کشیدن از اهداف انقلابی انقلابیون گردد. از سوی دیگر، طرح تهدید موهوم انقلاب اسلامی ایران برای کشورهای منطقه، تفرقهای مضاعف در جهان اسلام ایجاد میکرد که هم امنیت اسرائیل، متحد استراتژیک آمریکا، را فراهم میکرد و هم زمینهی افزایش فروش سلاح به کشورهای منطقه را مهیا میساخت که در هر دو صورت، نتیجه به سود آمریکا و غرب رقم میخورد.
شوروی نیز که با عراق قراردادهای گوناگون نظامی و امنیتی داشت، امیدوار بود تا با تأمین و فروش تسلیحات به عراق، هم مانع گرایش آن به غرب شود، هم بازاری برای فروش تسلیحات خود داشته باشد. عوامل دیگری در اتخاذ موضع ضدایرانی شوروی مؤثر بود؛ عواملی همچون محکومیت تجاوز شوروی به افغانستان توسط ایران و نیز قطع گاز ایران به شوروی و ملغی شدن قرارداد 1921 از طرف ایران.
هرچند وقوع انقلاب اسلامی در ایران باعث از دست رفتن یکی از پایگاههای نفوذ آمریکا در منطقه شد، اما نباید از نظر دور داشت که به علت تضاد ایدئولوژیک اسلام و کمونیسم، وقوع انقلاب اسلامی ایران چندان به مذاق شوروی خوش نیامد. همچنین این کشور امیدوار بود تا تحمیل جنگ بر ایران، هم مانع گسترش اسلامگرایی در برخی مناطق شوروی شود، هم با ایراد فشار بر ایران، مانع گرایش ایران به دامن غرب و در نهایت، جلب و جذب آن به اردوگاه بلوک شرق شود.
شرایط بینالمللی نیز صدام و حزب بعث را به حمله به ایران ترغیب مینمود. انقلاب اسلامی ماهیتاً نظامی الهی و معنوی و ضدسلطه بود. این مسئلهای ساده نبود که دو ابرقدرت به آسانی از کنار آن بگذرند. صدور اندیشههای این انقلاب به نحو نگرانکنندهای منافع دو بلوک غرب و شرق را در سراسر جهان تهدید میکرد.
لذا مساعدت آمریکا و سکوت شوروی و نیز همسویی برخی کشورهای منطقه که انقلاب اسلامی را تهدیدی بالقوه و بالفعل برای بقای خود میدیدند، از عوامل عمدهی مساعد منطقهای و فرامنطقهای بودند که رژیم بعث و صدام را در حمله و تجاوز به ایران ترغیب میکردند.[4] بنابراین زمینهی مساعد بینالمللی عاملی تسهیلکننده در تجاوز عراق علیه ایران بود.
دیدگاه امام خمینی در خصوص علل و ماهیت جنگ تحمیلی
تا اینجا به برخی از عمدهترین عوامل داخلی، منطقهای و فرامنطقهای در آغاز جنگ تحمیلی اشاره شد. اما به نظر میرسد بررسی دیدگاه امام خمینی (رحمت الله علیه)، به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی و رهبر انقلاب در خلال جنگ تحمیلی، در خصوص جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، ضروری است. ایشان در واکنش به برخی شبهات در خصوص مسلمان بودن دو کشور درگیر در جنگ، به تبیین ماهیت دو طرف جنگ پرداختند. ایشان ماهیت جنگ تحمیلی را دارای سه خصیصه میدانستند:
1. جنگ کفر علیه اسلام
از آنجا که امام (رحمت الله علیه)، در مدت تبعید و اقامت در عراق، از نزدیک شاهد اقدامات ضددینی حزب بعث بودند، در خصوص کارنامهی حزب بعث دست به افشاگری میزدند: «ما حزب بعث عراق را میشناسیم و میدانیم که اینها به اسلام عقیده ندارند و دشمن اسلاماند… ما کسانی را که از اصول اسلام و قرآن انحراف حاصل میکنند و به قتل مسلمانان میپردازند را مسلمان نمیدانیم. الآن اسلام به تمامه در مقابل کفر واقع شده است.»[5]
2. جنگ حق علیه باطل
یکی از خصوصیاتی که امام خمینی (رحمت الله علیه) در خصوص جنگ تحمیلی قائل شدهاند، صحت و بطلان انگیزههای طرفین درگیر جنگ است. ایشان با بیان انگیزههای شیطانی رژیم بعث، سرنگونی انقلاب اسلامی و اشغال مناطقی از ایران را بخشی از مطامع دولت عراق معرفی کرده و در مقابل، دفاع از اسلام و ارزشهای اسلامی و محافظت از نوامیس و مملکت را انگیزهی ملت ایران در برابر تهاجمات دشمن بعثی دانستند. البته ایشان میان ملت و رژیم بعث تفکیک قائل شدند و مردم را به مقابله با رژیم بعث فراخواندند و ملت عراق را برادر دینی ملت ایران دانستند و بر رعایت جهات انسانی در جنگ تأکید داشتند. ایشان بر اساس مبانی و ارزشهای دینی و اسلامی، تجاوز عراق به ایران را نبرد کفر و باطل علیه حق و ایمان معرفی کردند و بر لزوم مقاومت و مقابله در برابر آن تأکید میکردند و آن را تکلیفی شرعی میدانستند.
3. جهاد تدافعی ایران در مقابل تجاوز تهاجمی عراق
امام خمینی (رحمت الله علیه)، بر اساس مبانی فقهی خود، قائل به دو نوع جنگ تهاجمی و تدافعی در اسلام بودند. در اسلام دو گونه جنگ است که یکی را جهاد میگویند و آن کشورگیری است با شرطهایی که برای آن بیان شده است و دیگری جنگ برای استقلال و دفع اجانب از آن است.»[6] ایشان ماهیت جنگ ایران در مقابل عراق را جهاد دفاعی میدانستند، زیرا «ایران برای خدا قیام کرده است، برای خدا ادامه میدهد و جز دفاع، جنگ ابتدایی با هیچ کس نخواهد کرد.»[7]
در اندیشهی امام خمینی، جنگ دفاعی ایران علیه عراق امری واجب بود که به قشر و گروه خاصی محدود نمیشد و همهی افراد را در بر میگرفت و تکلیفی شرعی برای همه محسوب میشد، زیرا حفظ و حراست و دفاع از اسلام را برای همه تکلیفی شرعی میدانستند: «همهی ملت ایران باید در این امر شرکت داشته باشند. مسئله، مسئلهی یک حکومت نیست. مسئلهی اسلام است. بر زن و مرد این کشور واجب است که دفاع کنند.»[8]
ایشان حتی اهمیت این جنگ را از فروع دین بیشتر دانستند: «جنگ امروز برای ما اهمیتش بیشتر از فروع دین است. جنگ اسلام در مقابل کفر و نفاق است و این جنگ، یک تکلیف شرعی است که مردم ادا میکنند.»[9] بنابراین امام خمینی (رحمت الله علیه) ایران را مدافع اسلام و عراق را مهاجم و متجاوز علیه ایران برای نابودی اسلام و تسخیر ایران میدانستند.(*)
پینوشتها:
[1] حسین اردستانی، رویارویی استراتژیها، جنگ ایران با عراق، ص 26. [2] علیاکبر ولایتی، تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، ص 28. [3] محمد درودیان، از آغاز تا پایان، ص 37. [4] فرهاد درویشی و دیگران، ریشههای تهاجم، ص 24 تا 27. [5] امام خمینی، صحیفهی نور، جلد 13، ص 197. [6] امام خمینی، کشفالاسرار، ص 187. [7] امام خمینی، صحیفهی نور، جلد 16، ص 68. [8] صحیفه نور. ج 20 . ص 80 [9] همان ص 150* مجید میری؛ کارشناس تاریخ معاصر و عضو تحریریهی برهان/ برهان ۱۳۹۲/۶/۲۷