خانه » همه » مذهبی » بعد از بیعت

بعد از بیعت


بعد از بیعت

۱۳۹۴/۱۱/۱۹


۶۰۵ بازدید

پس از بیعت همه با امیرمؤمنان(علیه السلام)، چند طیف همراه و مخالف امام شکل گرفت؟

بیعت فراگیر و عمومی با امیرمؤمنان(علیه السلام) به عنوان یک پدیده نادر و بی مانند، نقطه امیدی برای حاکمیت عدالت به شمار می رفت اما در همان ماه های نخست، زمزمه های مخالفت و پیمان‌شکنی، زمینه های جنگ ها و فتنه ها را پدید آورد.علی بن ابی طالب(علیه السلام) می فرمود:
«آن گاه که به امر خلافت قیام کردم، طایفه ای نقض بیعت کردند، جمعیتی از دین بیرون رفتند و جمعیتی، از آغاز، سرکشی و طغیان کردند.»[ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 200.]در یک تحلیل، اسعد بن عبدالله اشعری قمی (متوفی301 ق) مخالفان را این گونه توصیف می کند: «هنگامی که «عثمان» کشته شد، تمام مردم با «علی» بیعت کردند ولی پس از مدتی اختلاف پیدا کردند، یک دسته بر بیعت علی(علیه السلام) باقی ماندند و دسته دیگر، با عده ای از سرشناسان اصحاب پیغمبر؛ مانند «سعد بن ابی وقاص»، «عبداللَّه بن عمر بن خطاب»، «محمد بن مسلمه انصاری» و «اسامة بن زیدبن حارثه کلبی» از بیعت با «علی(علیه السلام)» عزلت گزیده، نه در جنگ با آن حضرت و نه در جنگ با مخالفان او شرکت کردند، و گفتند جنگ با هیچ کدام از این دو دسته جایز نیست».
بعضی از آگاهان نیز نوشته اند که پس از مدتی «احنف بن قیس تمیمی» با عده ای از «بنی تمیم» نیز از علی(علیه السلام) جدا شد و گفت: من بدین جهت از جنگ کناره گیری کردم که جان و مالم حفظ شود به خاطر این که اعتقاد به کناره گیری داشته باشم. دسته دیگری از مخالفت ها از سوی طلحه، زبیر و عایشه شکل گرفت که به سمت بصره رفتند و پیکار را فراهم آوردند؛ آنان اصحاب جمل بودند. برخی نیز به سمت معاویه فرار کردند و همراه اهل شام به مخالفت با امیرمؤمنان(علیه السلام) پرداختند؛ آنان خون خواهی عثمان را بهانه کردند و به جنگ با امام پرداختند؛ آنان اهل صفین بودند. عده ای هم بعد از حکمیت به مخالفت با امام اقدام کرده، شعار «لاحکم الا الله» سر دادند و امیرمؤمنان(علیه السلام) را تکفیر نمودند، آنان که مارقین نام یافتند و در نهروان با امام روبه رو شدند و حضرت با ایشان ستیز نمود. بازمانده این طیف به خوارج مشهور شدند[ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص 5.].
در تقسیم بندی فوق، فرای سه طیف ناکثین (اصحاب جمل)، قاسطین (اهل صفین) و مارقین (اهل نهروان)؛ از جریان ساکتین یاد شده است؛ طیفی از صحابه و خواص که ضمن پیمان شکستن با خلیفه مسلمین، به ظاهر کُنج عزلت گزیدند؛ با کنکاش، می توان رد پای این طیف را در شکل گیری و تداوم اصحاب جمل و صفین جستجوکرد. هر چند که نبردهای سه گانه در دوره خلافت امیرمؤمنان(علیه السلام) با سه طیف جنگ افروز بود[ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 357.].
سه جریانی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره آنان به علی(علیه السلام) این گونه فرموده بود:
«یا علی! تو با سه فرقه خواهی جنگید: قاسطین، مارقین و ناکثین»[ سیدمرتضی، رسائل شریف مرتضی، ج 1، ص 1.].
این سخن حضرت محمـد(صلی الله علیه و آله و سلم) در میـان اصحـاب ایشـان نیـز شهرت داشــت؛ ابوسعید خدری می گوید:
پیامبر ما را به جنگ ناکثین و قاسطین و مارقین فرمان داد. پرسیدم: ای رسول خدا! در رکاب چه کسی؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«در رکاب علی بن ابی طالب که عمّار یاسر هم همراه اوست.»[ البدایةوالنهایة، ج 7، ص 305.]
همچنین ابوایوب انصاری که در جنگ صفّین حاضر بود. پس از توقّف جنگ (و پیش از پیکار نهروان)، به کوفه رفت. علقمه و اسود او را ملاقات کردند و به او گفتند: خداوند تو را به نزول پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه ات گرامی داشته، حالا شمشیرت را آورده ای و اهل لا اله الّا اللّه (مسلمان ها) را می کشی؟!
ابو ایوب انصاری گفت: پیشرو به اهلش دروغ نمی گوید[ «إن الرائد لا یکذب أهله » مثلی است در عرب؛ چون سابقا کاروان ها فردی را جلوتر می فرستادند تا راه را بررسی کند که دزد نباشد و محلّ مناسب آب و علفزار را جستجو کند و برای اهل کاروان خبر آورد. چنین شخصی امین بوده و به اهل کاروان دروغ نمی گفته است.]. پیامبر ما را فرمان داد با سه گروه در رکاب علی بجنگیم؛ ناکثین، قاسطین و مارقین. ناکثین، اهل جمل؛ طلحه و زبیر بودند که با آنها جنگیدیم. قاسطین (ستمکاران) اهل صفّین بودند؛ معاویه و عمرو؛ که از جنگ با آنها آمده ام و امّا مارقین (از دین خارج شوندگان) اهل نهروان هستند که نمی دانم اینها کیانند و کجایند. ولی حتماً با آنها می جنگیم ان شاء اللّه[ البدایة و النهایة، ج 7، ص 306.].
ابوایوب پیشاهنگ سپاه امیرمؤمنان(علیه السلام) در پیکار با اهل نهروان بود[ الاستیعاب، ج 4، ص 1606؛ أسدالغابة، ج 5، ص 25؛ الإصابة، ج 2، ص200.] و در این جنگ، یکی از سران خوارج به نام زید بن حصین الطائی به دست او کشته شد. [ أنساب الأشراف، ج 2، ص 372.]

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد